یکشنبه، ۲۹ دسامبر ۲۰۱۳

مسوولیت مقالات، مطالب و نبشته های نشر شده در «دیدگاه ها» به دوش نویسنده گان آنها میباشد

 


عبدالوکیل کوچی

 

فرخنده باد

چهل و نهمین سالگرد تأسیس

حزب دموکراتیک خلق افغانستان

 

طلوعم روشن از خورشید و آزادیست الهامم

فروغ ذره ها از تابش ما جلوه ها دارد

 

جریان دموکراتیک خلق افغانستان، ادامه جریانات و جنبش های آزادی خواهی و مبارزات ترقی خواهانه در تاریخ معاصر کشور ما بوده است و تاسیس حزب دموکراتیک خلق افغانستان سرآغاز فصل نوین سیاسی و نقطه عطفی در تاریخ مبارزات داد خواهانه مردم افغانستان میباشد. ح.د.خ.ا.، این مکتب بزرگ سیاسی و کانون الهامبخش ترقی خواهی و پیشتاز جنبش روشنفکری در کشور، نی تنها برای اعضایش بلکه برای تمام نیرو های ترقی خواه، عدالت پسند وطندوست و جنبش های دموکراتیک و آزادی خواه پر ارج و گرامیست. نزدیک به نیم قرن میشود که بزرگان اندیشه و صاحبان قلم، بمناسبت های مختلف و قبل از همه اساس و اهداف ح.د.خ.ا. و مبارزات ترقی خواهانه، قهرمانی ها، قربانی ها، فدا کاری ها، حماسه آفرینی ها و کلیه ارزش ها و کارکرد های ح.د.خ.ا. را در مسیر انکشافات تاریخ معاصر کشور ما و در پیوند با جنبش های آزادی خواهی منطقه و جهان به بحث گرفته اند.

ح.د.خ.ا. از همان آغاز ایجاد تا زمان مسوولیت رهبری جامعه و پس از آن با پشت سر گذاشتن دوره های سنگین فرود و فرازهای سیاسی و نظامی، در راه مبارزه بخاطر نجات مردم ستمدیده افغانستان و دفاع از حقوق اساسی و آزادی های مردم بلاکشیده کشور با تحمل قربانی های زیادی در این راستا، بدست آورد های بزرگ و پیروزی های زیادی نایل گردیده است. چنانچه خدمات حیاتی ح.د.خ.ا. “حزب وطن” در عرصه های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی، در واقع دستاورد های بزرگی است که تحولات اساسی را در زندگی مردم بوجود آورده و ثبت تاریخ گردیده است. تاریخ حزب دموکراتیک خلق افغانستان “حزب وطن”، پر از مبارزه و موفقیت هاییست که در چند مقاله و چند کتاب نمی گنجد.

بنا بر آن با حفظ افتخارات تاریخی و دستاورد های بزرگ و خدمات ارزنده و حیاتی ح.د.خ.ا. “حزب وطن” میتوان به کارکردها و مبارزات ح.د.خ.ا. "حزب وطن" با نگاه دیگر و از زاویه دیگری به آن نگاه کرد و با مطالعه ابعاد گوناگون فعالیت ها و مبارزات حزب با دید همه جانبه میتوان به روند مبارزات حزبی و حیات سیاسی ح.د.خ.ا. “حزب وطن”، ورود کامل داشت.

آنچه آثاری که از تاریخ جنبش های آزادی خواهی و مشروطه خواهی گذشته بجا مانده است همانا چند اثر ارزشمند و علمی از مورخین شهیر کشور ما است که آموزه های علمی و اکادمیک زنده یاد ببرک کارمل، رهبر فقید ح.د.خ.ا. در رابطه به تحولات سیاسی نظامی تاریخ معاصر کشور، منطقه و جهان، آنرا غنا بخشیده است در واقع آثار گرانبهای بجا مانده از کارمل فقید چون میراث کبیر اندیشه های ترقی خواهانه و وطنپرستانه، رهگشای رهروان راه ترقی برای نسل امروز و فردای کشور ما میباشد.

و اما پس از فرو پاشی ح.د.خ.ا.، آثار معینی از رهبران طراز اول حزب یعنی کتاب "ظهور و زوال حزب د.خ.ا." از محترم دستگیر پنجشیری و کتاب یادداشت های سیاسی و خاطرات محترم سلطان علی کشتمند که بیشتر به مسایل دولتی پرداخته اند و نیز "نگاهی به تاریخ حزب د خ ا" اثر زنده یاد عبدالقدوس غوربندی، و در قدمه بعدی، کتاب تاریخی و پر ارج اردو و سیاست نوشته ستر جنرال محمد نبی عظیمی و پس از آن نوشته پر ارج و تاریخی محترم عبدالواحد فیضی یکی از نخبگان و سابقه داران حزب و تحلیلگر مسایل سیاسی است که مروری به تاریخ معاصر افغانستان، جنبش های آزادی خواهی ضد استعماری و ضد استبدادی و نیز جنبش ترقی خواهانه نیم قرن اخیر بخصوص از تاسیس تا فروپاشی ح.د.خ.ا. را مورد بحث و ارزیابی قرار داده اند و بجز چند آثار، مقالات و مضامین پراگنده از منابع مختلف چیزی به عنوان تحلیل و بررسی همه جانبه از کار کرد های ح.د.خ.ا. بنظر نمی رسد. باید گفت که درین راستا سه نکته توجه را بخود جلب می کند.

۱ـــ بخش زیادی از اعضای رهبری سابق ح.د.خ.ا. “حزب وطن” تا هنوز در سکوت اند و هیچ چیزی نگفتند و مطالبی گویا برای نوشتن ندارند و درین رابطه قلم بدست نگرفته اند.

۲ـــ کادرها و فعالان سیاسی نیز در رابطه به چگونگی تاسیس ح.د.خ.ا. بحث های معینی داشته اند و فعالیت های گفتاری و نوشتاری موجود در مقایسه به یک جریان بزرگ فکری و رزمی، اکثرا به مسایل سالگردها و روز های تاریخی و مهم، دستاورد ها و موفقیت های حزب، به چند مضمون و مقاله خلاصه میشود و این خود در تاریخ جنبش ترقی خواهانه امروز یا فردای جامعه خلایی بوجود می آورد که بر مبنای آن نکات مهم در تاریخ مبارزات ح.د.خ.ا. و جنش ترقی خواهانه کشور در پرده ابهام باقی خواهد ماند.

۳ ـــ نکته سوم همانا بررسی نقادانه است، هرچند این کار تاریخ باشد و بقول معروف، تاریخ بیرحم است و قضاوتش آزاد. ولی بگذار دیدگاه امروز و بینش فردا، نقش و تاثیر خود را داشته باشد هرچند مملو از تمایلات، زیرا ح.د.خ.ا. “حزب وطن” یک مکتب بزرگ و قیام هفتم ثور یک رویداد عظیم و تاریخی، در نتیجه هر دو، جریاناتی به وجود آمد که افغانستان را به واقعیتش تغییر داد. بهتر خواهد بود تا با نگرش های تازه و نو اندیشی های لازم به این جریان نگاه شود. البته ارزیابی از کار کرد این جریان بزرگ سیاسی و حزب سرتاسری که قدرت را نیز تجربه کرد اولا کار بزرگانیست که در مرکز تصمیم گیری حزبی و دولتی قرار داشتند و ثانیا به آنهایی مربوط میشود که کارکرد های ح.د.خ.ا. “حزب وطن” و پیآمد های بعدی آن، وضعیت زندگی آنها را دگرگون ساخت و این تغییرات را با گوشت و پوست و استخوان خود احساس کرده اند فرقی ندارد مخالف باشند یا موافق.

جریان دموکراتیک خلق افغانستان، حزب دموکراتیک خلق افغانستان بخاطر رنجهای خلق ستمدیده افغانستان و نجات مردم از عقب ماندگی های قرون، بتاریخ ۱۱ جدی ۱۳۴۳ خورشیدی در شهر کابل تاسیس گردید که چهل و نهمین سالگرد با شکوه و خجسته این رویداد عظیم سیاسی و تاریخی را به کلیه اعضای حزب و سایر ترقی خواهان وطنم تبریک و تهنیت میگویم.

بی نیاز از اثبات است که همه اعضای حزب و تمام رفقای گرامی و اعضای جنبش ترقی خواهانه کشورم هر کدام تاریخ زنده عصر خویش اند که روح رفتگان شاد و عمر زنده گان دراز. باید گفت که اینجانب از برکت تحصیلاتم در سال ۱۳۴۵ خورشیدی در دارالمعلمین کابل افتخار عضویت این حزب شهیدان و قهرمانان را حاصل کردم و این را بخاطری یاد آور شدم که پس از آن جریانات درون حزبی و بیرون حزبی را حتی المقدور به چشم سر می دیدم و برداشت من از روند مبارزات درون حزبی و برون حزبی در شرایط خاص آن زمان این بود که:

 ح.د.خ.ا. از بدو تاسیس خود با عبور از کوره راه های صعب العبور سوخت و ساخت زیادی را متحمل گردیده است و پس از آنکه قدرت سیاسی را بدست گرفت، برغم مشکلات شدید درون حزبی، بار مسوولیت رهبری جامعه و دفاع همه جانبه از تمامیت ارضی، استقلال و حاکمیت ملی و منافع علیای کشور را به دوش کشیده و رسیدگی به خواست های حیاتی مردم فقیر و بلا کشیده و عقب نگهداشته شده از یکسو و از سوی دیگر جنگ تحمیلی اعلام ناشده دشمنان افغانستان و ارتجاع بین المللی از خاک های همسایگان، چالش های بزرگی را بر سر راه حزب و مردم افغانستان بوجود آورد چنانچه روند اوضاع پیچیده طبعا جریان حرکت انقلابی وطنپرستانه، اصولی و صادقانه حزب را قسما با اشتباهات معینی همراه ساخت که ذیلا توجه را بخود جلب میکند.

۱ـــ طوری که معلوم است از همان آغاز تشکل گروه های همسو و حلقات سیاسی و ترقی خواه بدور کمیته اول مشکلاتی وجود داشت که بر مبنای آن، موضعگیری چپ تندروانه نورمحمد تره کی در حقیقت چالشی بود در مقابل بر خورد اصولی و انعطاف پذیری ببرک کارمل که این خود تفاوت نظر های را در همان مراحل آغازین تاسیس حزب بوجود آورده بود تفاوت نظر های حتا تا سطح ستراتیژی حزب که پس از تاسیس حزب باعث درد سر شد و گذشته از آن در قسمت انتخاب رهبری فکر میشود که عنعنات بر معیار ها چربی میکرده است.

درین رابطه محترم سلطان علی کشتمند در کتاب "یادداشت های سیاسی . . ." صفحه ۱۳۸ نوشته (ببرک کارمل و میر اکبر خیبر در آغاز کار و در راستای تشکیل یک جبهه متحد با یک حزب مترقی و دمو کراتیک دارای پایه های وسیع اجتماعی و دارای مواضع سیاسی میانه به چپ یک حزب چپگرا و ترقی خواه امکانات سیاسی بزرگ در دست داشتند و چنین طرحی میتوانست طرفداران زیادی در میان بقایای مبارزان گذشته و در میان روشنفکران و زحمتکشان کشور پیدا نماید و بدینگونه شمار زیادی از جوانان از چپ روی و افراطی گری نیز نجات می یافتند ولی نور محمد تره کی و برخی از همکاران وی از همان آغاز در برابر این طرح بشدت مخالفت می ورزیدند و از انقلاب خلق، دموکراسی خلقی و ایجاد جامعه سوسیالیستی توام با اعمال خشونت علیه طبقات و اقشار بالایی جامعه حرف می زدند و تا سرحد اعلام ماهیت کمونیستی بودند. با آنکه محمد طاهر بدخشی عضو کمیته تدارک و افتتاح کننده کنگره نورمحمد تره کی و ببرک کارمل را بعنوان سازماندهنده گان طراز اول سازمان سیاسی و کنگره آن معرفی نمود و با اینگونه مفهوم تلقی میگردید که هر دو تن نقش رهبری کننده مساویانه در حزب ایفا خواهند کرد ولی ببرک کارمل این موقف را داوطلبانه برای تره کی واگذار شده بود. ای کاش وضع چنین نمیبود صرف یک رهبر بگونه طبیعی وجود میداشت تا ناشی از آن همه رنج و دشواری در پی نمی آمد. ولی در این امر نا گزیری در کار بود زیرا از یکسو تره کی بنا بر کهنسالی و گذشته سیاسی بالاثر آن تمایل و اشتیاق شدید به رهبر بودن و از سوی دیگر کارمل بنا بر استعداد سر شارش و گذشته سیاسی اش و نقش تعین کننده یی که برای تشکیل حزب داشت در چنین موقفی قرار داشتند). همچنان محترم کشتمند در جای دیگری از کتاب خود در همین رابطه در صفحه ۱۳۳ نوشته است که (. . . ولی پس از چندی بر ملا گردید که نور محمد تره کی به هر قیمتی در پی آن بود که تا بحیث رهبر حزب شناخته شود) در همین کتاب در صفحه ۱۷۴ علاوه میگردد که (این نا همسانی ها در اندیشه و شیوه های برخورد خیلی عمیق بود که منجر به انشعاب ۱۹۶۷ در حزب گردید) بنا بر آن در اثر این نقایص نتیجه بر آن شد که دیری نگذشته بود که انشعاب بر حزب تحمیل گردید.

از نظر بنده نکته قابل توجه این است که آیا میتوان آن چیزی را که بیانگر امانت مردم باشد داوطلبانه و بصورت یکجانبه از آن گذشت؟ فکر میشود با اینگونه حزب ساختن درد سر و ضرر آن به مراتب بیشتر است از دستاورد آن. برای اینکه قرار معلوم از همان آغاز کار کنگره چیزی بنام وحدت (واقعی و در عمل) وجود نداشت و تا به امروز وجود ندارد، زیرا این حزب پیش از تولد به تداوی نیاز داشت که درمانش ناشده بصورت مریض تولد گردید.

۲ـــ با وجودی که کوشش های وحدت خواهانه بطور همه جانبه ادامه داشت و اینجانب یکی از وحدت خواهان سر سپرده حزب بودم و نیز هستم. ولی از حق تیر نشویم پس از دهسال جدایی و تخریبات هردو طرفه حزب، مسئله وحدت بصورت آنی و با شتاب بی مانند طوری که دیده شد، طفل یک شبه وحدت بحد کمال رسیده و وحدت میکانیکی حزب که گفته میشود بروی فشار صورت گرفته بود بر حزب تطبیق گردید. رهبران با گرفتن چند امضا بروی سند وحدت بدون همه پرسی و نظر خواهی جمعی، وحدت را اعلان نمودند. نتیجه آن شد که در زمان رویداد ثور و پس از آن در حزب واحد دو نظریه و تفاوت نظر های زیادی «شبیه به دوران تاسیس حزب» در بیشترین مسایل وجود داشت و در مدت کمتر از دو ماه بعد از رویداد ثور نتیجه آن شد که عملا انشعاب دوم بر حزب تحمیل گردید که شباهت به کودتای حزبی و دولتی داشت که در نتیجه آن نیمی از رهبری حزب مجبور به ترک وطن گردیدند و نیمی از اعضای حزب بهترین وحدت خواهان ح.د.خ.ا. یا به زندان افگنده شدند و یا فراری و مخفی. باز هم در همین کتاب "یادداشت های سیاسی . . ." محترم کشتمند در صفحه ۳۸۱ آن میخوانیم (پس از عزیمت هیات رهبری پرچمی ها به خارج و برکناری اشخاص (اشاره به مقامات کلیدی) بیروی سیاسی بیک ماشین رای دهی برای پیشنهادات امین مبدل گردیده بود و فشار های سیاسی نیز بر مردم کسب شدت میکرد) محترم دستگیر پنجشیری در کتاب "ظهور و زوال . . ." در صفحه ۱۳۷ خود نوشته است (هنوز دو ماه از استقرار جمهوری دموکراتیک افغانستان سپری نشده بود که اصول مرامی و توافقات سند آن از طرف فرکسیون های "خلق" و "پرچم" مورخ ۱۲ سرطان ۱۳۵۶ خورشیدی در عمل نقض گردید.)

۳ـــ کم توجهی به جریان تمرکز قدرت بدست یکی از اعضای به اصطلاح رهبری و گروه منحصر و مربوط به خود آن و برغم هشدار های زیاد، نادیده گرفتن عواقب این موضوع که منجر به کشته شدن نورمحمد تره کی رهبر حزب گردید. در کتاب "یادداشت های سیاسی و رویداد های تاریخی" صفحه ۵۵۸ خوانده میشود که (قضیه ازین قرار بود که امین و تره کی دیگر تحمل دیدن یکدیگر را به تنهایی نداشتند کودتای سوم امین این بار بر ضد خلقی ها ۱۴ سپتامر ۱۹۷۹ به تحقق پیوست) و نیمی از حزب توسط نیم دیگر حزب به اصطلاح واحد، سرکوب گردید. این حزب بیشترین تلفات را از طرف اعضای خودش در سالهای اول و دوم متحمل گردیده است و این تنها نبود بلکه پس ازین از یک حزب عملا سه حزب و یا حد اقل سه مر کز قدرت ساخته شد. علنی و مخفی و باز هم علنی بدو بخش و کمتر از ۱۷ ماه بعد از رویداد ثور عملا، انشعاب و کودتای سوم بر حزب و دولت تحمیل گردید.

۴ ـــ پس از تحول ششم جدی اصرار بر وحدت حزبی و نبود فرصت برای تصفیه حزبی و ضعف در اقدامات پیشگیرانه حزب از تخریبات عناصر مخرب درون حزبی که برای همگان اظهر و من الشمس است. گروهی که هر چند با حزب بودند ولی از حزب نبودند. گروه قاتلین رهبر پیشین حزب و سرکوب کننده گان اعضای حزب کم نبودند که به دو سه نفر خاتمه مییافت بلکه همین ها بودند که تا امروز با حزب وحدت نکردند چونکه وحدت های متکی به فشار و میکانیکی همین عواقب را در قبال خود دارد. نمونه مثال آن وزارت خانه های داخله و امنیت دولتی را میتوان نام برد و این عملا انشعاب بود که میتوان به انشعاب چهارم حزب یادش نمود. محترم ستر جنرال محمد نبی عظیمی در کتاب پر بار "اردو و سیاست . . ." صفحه ۲۷۳ در این رابطه مینویسد (خلقی ها از نکوهش امین بمثابه نماینده سیاه و قاتل مردم افغانستان نا راضی بودند) و در صفحه ۲۷۴ همین کتاب از قول جورج آنی نوشته است (دیپلومات های غربی اکثرا آدم کشی ها و انفجارات را برقابت های دو جناح نسبت می دهند نه مجاهدین و قرار افواهات همان دیپلومات ها بین جنوری ۱۹۸۰ و فبروری ۱۹۸۱ چهار کودتای خلقی ها کشف شد) و در جای دیگری از همین کتاب آمده است (اسدالله سروری خواهان گرفتن قدرت از دست پرچمی ها بود) از همین منبع در صفحه ۲۷۵ علاوه میشود که (اما رقابت های څارندوی و خاد تمامی نداشت و اکثرا تا به جنگ مسلح تمام میشد) نتیجه این شد که اکثریت حزب با دادن تلفات جانی شب و روز بخاطر نجات وطن میرزمیدند و گروههای خرابکاران تمام نقشه های حزب را نقش بر آب میساختند و به این ترتیب جان حزب را در گلویش رسانیده بودند.

 ۵ـــ کم بها دادن به خواسته ها و پیشنهادات صفوف حزبی در رابطه به چگونگی برخورد با فرکشنهای داخل حزب که میگفتند از همان مراحل آغازین، انشعابات و گروهسازی ها آغاز گردیده بود در کتاب "یادداشتهای سیاسی . . ." صفحه ۱۷۷خوانده میشود که (پس از انشعاب اول روحیه بی باوری در حزب ایجاد شد و محمد طاهر بدخشی سازمان سازا را ایجاد نمود، دستگیر پنجشیری، شهرالله شهپر و شرعی جوزجانی گروه خلق کارگر را تاسیس نمودند. افزون بر آن گروههای انشعابی دیگر از میان ح.د.خ.ا. که عمده ترین آنها عبارت بودند از گروه کار، سزا، اسفنزا، جازا و کجا) و اما بنظر میرسید که پسانها در اثر نا هنجاری های سیاسی در داخل حزب بعضی گروه های دیگری نیز بصورت نا اعلام شده سر بلند کرده بود. گروه جوانان، گروه انجنیران، گروه اخگر، خیبریست ها (نام و یاد استاد میر اکبر خیبر جاودان و ارواحش شاد) در حالیکه استاد میر اکبر خیبر این اکبر شهیدان وطن در زندگی خود گروهسازی را ننگ و عار به اعضای حزب میدانست ولی نمونه های گروهها هم در مرکز و هم در بعضی ولایات دیده میشد مزید بر آن در هر گوشه و کنار حزب مراکز قدرت تبارز میکرد، گفته میشد که خارجی ها نیز در آن نقش داشتند. هنوز موضوع تقسیم قدرت در مراکز لسانی بجایش باشد که تا هنوز سر پوش نازک دیپلوماسی روی چهره اصلی آن را پوشیده نگهداشته است.

۶ـــ جابجایی کادر ها، تغییرات و تبدلات و مقرری ها بیشتر بر مبنای شناخت های شخصی تا به ارزشهای معیاری، زیرا اکثرا جابجایی ها یا از روی ناگزیری های سیاسی بعضا بر مبنای شناسایی و تعلقیت به محورها و مراکز قدرت صورت می پذیرفت. به این ترتیب اعتماد حزبی و اعتبار رفیقانه قسما جایش را به وابستگی های حلقات داخل حزبی و پیوند های مشخص گروهی داده بود که این روند، روحیه اعتماد به نفس، شخصیت و کرکتر حزبی و حزبیت را عملا جریحه دار میساخت و در اثر کم توجهی، نتیجه آن شد که ساختار های حزبی و تشکیلات دولتی بعضا دچار امراض غیر قابل علاج گریده بود که درد آن برای حزب و مردم غیر قابل تحمل بود.

۷ـــ علاوه بر مسایل جنگ اعلام نا شده و جریان تجاوز از خاک پاکستان و همسایگان دیگر، اثر گذاری تاثیرات بیرونی بر حزب، که وقت گرانبهای حزب و دولت صرف اعتماد سازی بیرونی میگردید، برتری جویی های برون مرزی، و عدم رسیدگی لازم به مشکلات درون حزبی. سر خوردگی ها، توهمات خیالی، به همان اندازه بی مسوولیتی و مغرور شدن به قوت دیگران و قسما دنباله روی های سود جویانه از طرف برخی از اعضای حزب و برخورد های کلیشه یی در تضعیف حزب بی اثر نبود درین رابطه در کتاب "اردو و سیاست . . ." در صفحه ۲۷۴ میخوانیم که (هردو جناح حزب برای بد نام کردن یک دیگر و گرفتن کریدت به نزد روسها از انواع و اقسام مبارزه استفاده میکردند) و در جای دیگری علاوه میکند (گلاب زوی با جا بجایی افسران متعصب و ملی گرای پشتون و با حمایت از پشتیبانی روسها وزارت داخله را بسنگر دفاع از منافع هوا داران خلقی خویش مبدل میساخت او بتدریج از پله های شهرت بالا رفت و به فیگور برجسته یی در حزب مبدل گردید) نتیجه این شد که روحیه عدم استقلالیت فکری و کاری، اعتماد به نفس، ابتکار و خلاقیت کاری اعضای دلسوز و با مسوولیت را از داخل خورد و خمیرساخته حزب را آسیب پذیر تر میساخت.

۸ــ تبلیغات بیش از حد و مبالغه آمیز در رابطه دوستی ها و دشمنی ها، روند بکار گیری صلاحیت های نا متوازن، عدم توازن بین خوشبینی ها و نا خوشنودی های سیاسی، بی باوری به عناصر دولتی گذشته در سالهای اول و دوم و سوم رویداد ثور، از دست دادن اعتماد و عدم اطمینان از مصونیت های سیاسی. اتکا و مراجعات قسمی به دیگران که روحیه عمومی را صدمه میزد.

۹ـــ شکل گیری قدرت در درون قدرت سیاسی حزبی و دولتی و سرمایه گذاری در صفوف حزبی و دولتی دور از انظار مقام رهبری حزب، زد و بند های سیاسی برون مرزی و استفاده از اعتماد رهبریت حزب، تحمیل تغییرات کادری در سطوح رهبری حزبی و دولتی به زور و فشار و بصورت عجولانه و به اتکای قدرت زیر نام باز سازی، غصب قدرت توسط یک گروه نو ظهور سیاسی و نادیده گرفتن مشی خردمندانه و اصولی کارکرد ها و رویکرد های حزبی گذشته و انکار نمودن سازندگی ها و ابتکارات و دستآوردهای مهم حزبی، پامال نمودن حرمت دیگران به زور ُتهدید، شانتاژ، توام با اخراج از کار، محروم از وظیفه، تبعید، و حتی زندانی ساختن اعضای حزب آنهم در زمان حاکمیت خود حزب به جرم قبول نکردن کور کورانه نظریات و دساتیر دیگران که بیشتر از دکتورین بیرون مرزی منشا میگرفت، هم حزب را صدمه زد و هم دولت را از کار کشید و هم منجر به بی اعتمادی متقابل گردید و حزب را عملا بدو بخش ساخت و به این ترتیب میتوان گفت که پنجمین انشعاب حزبی و کودتای دولتی یا شبیه آن بر حزب و دولت تحمیل گردید.

در کتاب "افغانستان پشت پرده . . ." صفحه ۲۴۷ بگفته سیلیک اس هاریسون از قول گورباچوف میخوانیم (کابل را فراموش نکنید بخاطر آورید که ببرک کارمل بر حکومت افغانستان ریاست داشت، او شخصیت ویژه خودش را داشت و همین طور عقاید مخصوص به خود را. . . . . . و اما در رابطه به نجیب الله مسئله فرق میکرد کار او بدلیل قبولاندن «نظر من» به همکارانش ستودنیست)

همچنان در همین رابطه در کتاب "ظهور و زوال . . ." در صفحه ۱۲۵ خوانده میشود که (. . . . و در شب ۱۳ بر ۱۴ ثور بر ضد ببرک کارمل کودتای سپید آغاز گردید. بدستور وزیر داخله قریب به بیست تن از همکاران نزدیک کارمل گرفتار گردیدند. سر انجام طبق پلان و نقشه ویکتور پلینچکو سر مشاور شوروی، وزیران دفاع، داخله و امنیت نظر محمد، گلاب زوی، و یعقوبی تحت رهبری داکتر صالح محمد زیری و مراقبت شدید امنیتی نزد ببرک کارمل رفتند و از او خواهش کردند که تا فقط طی یک ساعت استعفای خود را از مقام شورای انقلابی بنویسد در غیر آن بر خورد مقتضی دیگری نسبت به او صورت خواهد گرفت کارمل استعفای خود را نوشت بعدا هر سه فرکسیون در قصر دلکشا جلسه کرد با اصطلاح پلینوم کمیته مرکزی را دایر و استعفای کارمل و تقرر داکتر نجیب را قهراً منظور و تصویب کرد در نتیجه کودتای سفید قدرت حزبی و دولتی در انحصار و تصرف داکتر نجیب در آمد) در همین رابطه در کتاب "اردو وسیاست . . ." در صفحه ۳۱۲ خوانده میشود (کودتای دکتور نجیب الله و میخایل گورباچوف علیه ببرک کارمل به سادگی و بدون خونریزی در ۱۴ ثور ۱۳۶۵ به پیروزی رسید و دکتور نجیب الله چهره نوین کشور به کرسی زرین و آبنوس قدرت تکیه کرد) باید گفت که مخالفان پلینوم ۱۸ حزب به هیچ وجه مخالف سیاست مصالحه ملی نبودند، بلکه آنها بمثابه مخالفان سرسخت زور گویی، تکبر و از خود بیگانگی حزبی بودند. آنان ادامه دهنده جدی کار مصالحه برای تحقق صلح و آشتی و ختم جنگ در کشور بودند که از سالهای قبل و بالاخص مصوبات پلینوم ۱۵ کمیته مرکزی ح.د.خ.ا. سرچشمه میگرفت و قبل از آن هم مصالحه بگونه علمی و اصولی در مطابقت با منافع علیای کشور در دستور کار حزب و دولت قرار داشت. چنانچه پس از تحول ششم جدی ۱۳۵۸ خورشیدی اعلان عفو عمومی محبوسین، فراخوان حزب برای مشارکت و بسیج مردم بخاطر دفاع از صلح، کوشش برای تحکیم وحدت حزبی و مرهم گذاری بروی زخم های خونین گذشته، اشتراک رهبری و اعضای حزب در عزای عمومی مردم، تغییر رنگ بیرق، باز نگری در ساختار دولتی و مشارکت دادن مردم در ارگان های با صلاحیت دولتی و مراجع تصمیم گیری های مهم سیاسی، تشکیل جبهه ملی پدر وطن و ایجاد شورا ها ی ولایتی اتحادیه های صنفی و سازمانهای اجتماعی در مرکز و محلات کشور، پیشکش نمودن تیزسهای دهگانه حزب و غیره فعالیتهای صلحجویانه، خود جریان مصالحه بود که از سالیان دراز ایجاد گردیده بود و عملا در دستور کار حزب و دولت قرار داشت.

این موضوع در کتاب "اردو و سیاست . . ." صفحه ۲۷۰ وضاحت دارد که (بسیاری از سازمانهای سیاسی، اعم از افغان ملتی ها، ستمی ها، و احزاب دیگر بدولت پیوستند و در اثر مساعی صلح جویانه و آشتی جویانه حزب بسیاری از رجل نامدار و با نفوذ کشور همکاری شان را با دولت اظهار نمودند.) ولی مدافعان به اصطلاح پلینوم ۱۸ آن همه دستاورد های زمان رهبری کارمل فقید را نادیده گرفته و به پشت پا زدند. باز هم در کتاب "اردو و سیاست . . ." می خوانیم که (زندگی و زمان نشان داد که همه همکاران نزدیک کارمل بتدریج و بشیوه اهانت آمیزی توسط نجیب برکنار بی نقش و حتی زندانی شدند)

 و پس از زمانی هرچند که طرفداران پلینوم ۱۸ و مخالفان آن ظاهرا از هر دو طرف بالای فاصله ها سر پوش گذاشتند ولی دیر شده بود و در عمل حالت انشعاب نا اعلام شده را افاده میکرد دلیلش این بود که تفنگ داران پلینوم ۱۸ متاسفانه با چشم و دید بیگانه بسوی رفقای حزبی خود مینگریستند. شاید ما نمیدانستیم خود آنها میدانستند وقت به آخر رسیده بود و آنها با این تشخیص خود شان در بازار سیاست شاید برخی از آنها دست و پایی کرده باشند تا بر مبنای آن هم مقامات جدید را راضی و هم برای خود خدماتی را انجام داده باشند. نتیجه این بود که حزب ضعیف و آسیب پذیر تر شد و زمینه نفوذ عناصر بیگانه در نفس حزب و دولت بیشتر از پیش مساعد گردیده بود. رفته رفته فضایی را بوجود آوردند که به موجب آن حتی دشمنان حزب، محل مساعدی را در نفس قدرت برای خود دریافتند که در نتیجه آن این فاصله ها در میان اعضای حزب تا به مدت ها باقی بماند. البته شایان ذکر است که تفاوت نظر های هردو دوران مصالحه و آشتی ملی درین بود که با توجه به شرایط و اوضاع و با در نظر داشت تحلیل مشخص از اوضاع مشخص فاز نوین سیاسی و جریان مرحله به مرحله باز سازی، طرح ها و تیزس های مصالحه ملی و مشارکت دادن مردم در قدرت دولتی و آشتی ملی از تصامیم جمعی حزبی و خرد جمعی مردمی سر چشمه میگرفت و با تصاویب اصولی حزبی به منصه اجرا قرار داده میشد ولی دوره دوم مصالحه بر خلاف گذشته بیشتر به اوامر خارجی اتکا داشت و سر انجام دیده شد که خارجی ها در نیمه راه رهایش کردند.

۱۰ـــ در سالهای اخیر اتکای رهبری حزب بر یک سمت مشخص، و همچنان وابستگی های بیرونی رجل قدرت مند حزب، درز های درونی حزب را تا سرحد رویا رویی عمیق تر میساخت. وعده ها و کمک های بی تضمین و خیالی قدرت های همسایه مایه عصیان اشخاص قدرتمند داخلی گردیده بود که در زمستان ۱۳۶۸ منجر به کودتای اخیر و انشعاب ششم حزب گردید. باز هم نتیجه این شد که قدرت رزمی حزب و دولت ضعیف تر شد حزب د.خ.ا. “حزب وطن” و دولت ج ا مطابق خواست آشناهای قدیم، توانایی ایستادگی و مقاومت خود را از دست دادند. یکی از رهبران خردمند سیاسی همواره میگفت جامعه فرتوت فیودالی مریضی فیودالی را به حزب انتقال میدهد. به این ترتیب در مدت ۲۷ سال و اندی حیات پر بار حزب دموکراتیک خلق افغانستان “حزب وطن” در اثر عوامل خارجی و داخلی کم از کم شش بار انشعاب و یا دست کم شبیه انشعاب و کودتا بر حزب دموکراتیک خلق افغانستان “حزب وطن” البته بشکل اعلام شده و اعلام نا شده تحمیل گردید همین حزب است که تا هنوز زنده مانده است و هر گز نخواهد مرد و با تاریخ عمر خواهد کرد.

این نقاط نظری بود که بخاطر در روشنی قرار دادن نسل جوان کشور و پرده برداری از روی حقایق و واقعیتهاییست که نتایج آن در پروسه وحدت خواهی بخوبی معلوم میشود که چرا و چگونه این همه کوشش های بیست ساله وحدت خواهانه، تا هنوز جزایر ح.د.خ.ا. “حزب وطن” به نتایج مطلوب خود نرسیده اند و ما در مسیر کوشش های دو دهه هنوز در گام های نخست قرار داریم. این عوامل باز دارنده در واقع مسبب سبب های نا اعلام شده ایست که تا هنوز منحیث چالش های جدی بر سر راه کاروان وحدت طلبانه نیروهای ترقی خواه از جمله ح.د.خ.ا. “حزب وطن” قرار دارد. این چالش های بمیراث مانده از گذشته، جمع نیرنگ های تازه بیرونی دست بدست هم داده تا مانعی در راه پروسه وحدت طلبانه جنبش را بوجود آورد.

در حالیکه وطن ما نسبت به هر زمان دیگر به وحدت نیروهای ترقی خواه وطنپرست نیاز بیشتر داشته و مردم ما بیصبرانه منتظر اتحاد و هبستگی تمام نیروهای وطنپرست و ترقی خواه کشور میباشند تا با نیروی وحدت ملی و حزبی و سراسری توان علاج درد های بیکران خلق ستمدیده افغانستان میسر گردد. در اخیر باید گفت که تنها راه علاج و درمان درد های تاریخی  وطن همانا گذشت و فروتنی، مراجعات رفیقانه، تحمل یکدیگر و پذیرش حرفها و نظریات دلسوزانه و حرمت داشتن به یکدیگر و احترام متقابل رفیقانه و عبرت گرفتن از اشتباهات گذشته و جلو گیری از تکرار اشتباهات و توجه نمودن به آموزه های گرانبهای تجارب و میراث ها و اندوخته های سیاسی گذشته و بکار گیری آنها در عمل میتواند راه را بسوی وحدت حزبی و همبستگی ترقی خواهانه هموار ساخته و زخم ناسور وطن را مدا وا سازد.

زندگی جاودانه ح.د.خ.ا. “حزب وطن” متضمن سلامتی تاریخی وطن محبوب ما افغانستان عزیز میباشد.

روزی که همه همدل و همراه بودیم

پر قوت و پیروز و توانا بودیم

گر گام به اشتباه نمی برداشتیم

اکنون همه افتخار دنیا بودیم

 مستحکم باد وحدت نیروهای ترقی خواه افغانستان.

با عرض حرمت، عبدالوکیل کوچی

 

موآٌخذ و منابع:

۱ـــ "یادداشت های سیاسی و رویداد های تاریخی . . ." نوشته ی محترم سلطان علی کشتمند.

۲ـــ "ظهور و زوال حزب دمو کراتیک خلق افغانستان" نوشته ی محترم دستگیر پنجشیری.

۳ ـــ افغانستان پشت پرده، دیه گو کوردووز، سلیک اس. هاریسون، مترجم اسد الله شفایی.

۴ ـــ "اردو و سیاست . . ." نوشته ی محترم ستر جنرال محمد نبی عظیمی.

۵ ـــ یادداشت ها و برداشت های پراگنده نگارنده.

 

  مسوولیت مقالات، مطالب و نبشته های نشر شده در «دیدگاه ها» به دوش نویسنده گان آنها بوده

و الزاماً بیانگر نظرات و دیدگاه ادارۀ سایت «اصالت» نمیباشد.