ششم جدی ۱۳۵۸ خورشیدی:
تحول ضروری و ناگزیر
فریدون عامل
در ششم جدی سال ۱۳۵۸ خورشیدی، نیروهای ارتش سرخ اتحاد شوروی سابق تحت رهبری حزب دموکراتیک خلق افغانستان در یک اقدام بی سابقه تا آنزمان در تاریخ کشور با هدف سرنگونی حاکمیت حفیظ الله امین و ظاهراً دفاع از دست آوردهای انقلاب ثور وارد افغانستان گردیدند. در شب ششم جدی ۱۳۵۸، ببرک کارمل که در اثر یک کودتای درون حزبی به وسیله حفیظ الله امین به خارج از کشور تبعید گردیده بود، با طنین مملو از سربلندی و آواز هیبت ناک اش "سقوط مرگبار و واژگون شدن رژیم فاشیستی حفیظ الله امین این جاسوس سفّاک امپریالیزم امریکا و دیکتاتور جبار و عوام فریب" را به مردم افغانستان تبریک گفت. بعدها در ادبیات رسمی جمهوری دموکراتیک افغانستان و حزب دموکراتیک خلق افغانستان ششم جدی "مرحله نوین و تکاملی" انقلاب ثور نام گرفت. ولی آنچه را با قاطعیت میتوان ابراز داشت اینست که بدون تحول ششم جدی، سرنوشت مردم افغانستان و انقلاب ثور به انتهای مرگبار می شتافت که پروسه آن از زمان به قدرت رسیدن حفیظ الله امین آغاز یافته بود. از همینرو، ورود عساکر شوروی و سرنگونی حاکمیت خونتای حفیظ الله امین در ششم جدی ۱۳۵۸ یک تحول ضروری و ناگزیر بنابر تقاضای شرایط حاکم بر افغانستان آنوقت بود. بدون شک سرنگونی حاکمیت حفیظ الله امین که طی آن مدت کوتاه هزاران افغان بشمول اعضای شاخه های "خلق" و "پرچم" حزب دموکراتیک خلق افغانستان راهی نیستی گردیدند و از طریق طرح تقسیم قدرت با نیروهای ضد انقلاب در تبانی با کشورهای همسایه مخالف و ایالات متحده امریکا عملاً به انقلاب افغانستان خیانت صورت گرفته بود، به نفع مردم افغانستان ثابت گردید. ولی بنابر عوامل متعدد داخلی و خارجی، مردم افغانستان در برابر انقلاب نوظهور که طی حاکمیت ۱۰۱ روزه حفیظ الله امین به شدت در بدنامی آن تلاش صورت گرفته بود، قرار گرفتند و نهایتاً در قضای بیش از نیم قرن تاریخ دوباره در افغانستان تکرار گردید اما با این فرق: بار اول (سقوط حاکمیت ترقّیخواه امانی) به شکل مضحک و بار دوم (سقوط حاکمیت مربوط به تحول ثور ۵۷) به شکل تراژیک.
ورود قشون ارتش سرخ اتحاد جماهیر شوروی سابق به افغانستان که تقاضای آن به کرات در زمان حکومت های نور محمد تره کی و حفیظ الله امین با مقامات اتحاد شوروی در میان گذاشته شده بود، از لحاظ ایدیولوژیک با اتکا به اصل همبستگی انترناسیونالیستی قابل توجیه است. چنانچه عساکر ارتش کوبای انقلابی بنابر همین اصل عملاً در خدمت انقلاب های متعدد در افریقا قرار گرفتند و ارنستو چه گوارا بحیث یک چریک انترناسیونالیست شخصاً در بسیاری از کشورها به مبارزه مسلحانه در دفاع از و یا برای انقلاب ها تا دم مرگ دلیرانه رزمید. بخاطر توجیه حضور واحدهای نظامی ارتش سرخ در افغانستان از لحاظ سیاسی-حقوقی، رسماً به معاهده دوستی میان دولت های افغانستان و شوروی نیز اتکا می شد.
اما در افغانستان برخلاف اصل همبستگی انترناسیونالیستی، ارتش سرخ نه تنها به دفاع قطعی از حاکمیت انقلابی و دستاوردهای انقلابی نپرداخته بلکه در جهت مخالف انقلاب قرار گرفت، در یک اقدام افتضاح آمیز تن به خروج از افغانستان داد در حالیکه مداخلات و تجاوز خارجی همچنان ادامه یافت، و حتی در سقوط آخرین دولتی که به نحوی از انحاء سرنوشت آن با تحول ثور ۱۳۵۷ درگیر بود، نقش اساسی ایفا کرد. ارتش سرخ در افغانستان از یکطرف بخاطر تأمین منافع کوتاه مدت خویش در درون حزب دموکراتیک خلق افغانستان به راه اندازی کودتا ها یکی پی دیگر متوسل گشت و از طرف دیگر بخاطر تأمین منافع استراتژیک دراز مدت خویش به عقد توافقنامه های استراتژیک با عده ای از گروه های مسلح مخالف دولت داخل شد که روحیه آن توافقنامه ها هنوز هم قویاً به اعتبار خود باقیست. اسناد و شواهد این خیانت های ارتش سرخ در افغانستان در شکل خاطرات، کتاب ها، یادداشت ها و اسناد نا محرم بیرون ریخته و این پروسه ادامه دارد.
از نخستین سال ورود، ارتش شوروی به خیانت به پروسه تحولات انقلابی افغانستان پرداخت؛ پروسه ایکه در نهایت ناتمام باقی ماند و تاریخ تحقق و به اکمال رسانیدن آنرا بدوش نسل کنونی انقلابیون و ترقی خواهان افغان گذاشته است.
اما در مورد تحول ششم جدی ۱۳۵۸ خورشیدی نمیشود بدون مطالعه پیش منظر و پس منظر ظهور و افول حزب دموکراتیک خلق افغانستان قضاوت کرد. این حزب در جنوری سال ۱۹۶۵ درست در جریان "دههء دموکراسی" بنابر ضرورت های تاریخی شرایط آنوقت افغانستان تأسیس گردید. حزب دموکراتیک خلق افغانستان با قراردادن مبارزه دموکراتیک بمثابه شیوه کسب قدرت، در دو دوره مجلس شورای ملی سلطنتی بخاطر بیداری شعور سیاسی مردم افغانستان شرکت ورزید. حزب دموکراتیک خلق افغانستان از روی کار آمدن نظام جمهوری در پی کودتای نظامی سردار محمد داود خان که منجر به براندازی نظام سلطنتی در افغانستان گردید، استقبال نمود. اما در سالهای ریاست جمهوری محمد داود خان آزادیهای سیاسی و مدنی از جمله آزادی فعالیت احزاب سیاسی ممنوع قرار داده شد. این اقدامات بخصوص ترور میر اکبر خیبر از رهبران ارشد حزب و زندانی ساختن سایر رهبران بلند پایه حزب که عوامل داخلی و خارجی در آن نقش گسترده داشت، دولت داوود خان و حزب دموکراتیک خلق افغانستان را عملاً در برابر یکدیگر قرار داد. حزب بتاریخ هفتم ثور ۱۳۵۷ در یک قیام نظامی توسط شاخه های نظامی خویش در اردوی افغانستان به سرنگونی دولت داوود خان پیروزمندانه اقدام کرد.
حزب دموکراتیک خلق افغانستان بدین ترتیب به کسب قدرت دولتی موفق شد. اما تحولات و تغییرات گسترده و بنیادی بی سابقه در تاریخ افغانستان که توسط این حزب راه اندازی گردید، در واقعیت امر انقلاب در جامعه افغانی بود و به همین لحاظ به دولتِ به قدرت رسیده ماهیت و خاصیت انقلابی می بخشید. همان طوریکه حزب دموکراتیک خلق افغانستان ساختار سنتی قدرت سیاسی در افغانستان را با کسب قدرت دولتی در هم شکست، برنامه های انقلابی آن نیز عملاً شروع به درهم شکستن ساختارهای سنتی قدرت اقتصادی- اجتماعی در جامعه افغانی کرد. تاریخ جوامع بشری شاهد است که واژگون نمودن ساختارهای سنتی قدرت سیاسی، اقتصادی و اجتماعی طبقات حاکم در یک جامعه بدون انقلاب ها امکان پذیر نبوده است. ولی برنامه های انقلابی در افغانستان که در نخستین سالهای تحول ثور با ماجراجویی های انقلاب مابانه در جامعه عقب نگهداشته شده افغانی به مرحله اجرا گذاشته شد، خسارات جبران ناپذیر به پایگاههای اجتماعی و اهداف انقلاب وارد آورد و برای مداخلات دشمنان داخلی و خارجی برنامه ها و تحولات انقلابی افغانستان بهانه های فراوان داد. حضور نظامی اتحاد شوروی سابق در ششم جدی ۱۳۵۸ به منطق سیاسی این مداخلات افزود و افغانستان به میدان جنگ گرم طرفین "جنگ سرد" مبدل گشت. گر چند با در نظرداشت تعداد تلفات عساکر اتحاد شوروی، افغانستان به ویتنام دوم برای شوروی ها مبدل نشد اما در اثر مداخلات دشمنان تحولات انقلابی برای افغانها به ویتنام دوم مبدل شد.
تحولات و برنامه های انقلابی افغانستان از آنجایی به اهداف مطلوب نرسید که دامنه و وسعت انقلاب و تحولات انقلابی افغانستان در چارچوب مرزهای ملی کشور محصور ماند. در حالیکه پیروزی انقلاب افغانستان حداقل به توسعه دامنه انقلاب و تحولات انقلابی به قلمرو همسایه های جنوبی و شرقی افغانستان (بخصوص پاکستان) و سایر کشورهای همجوار که در یک اتحاد نامقدس با غرب به رهبری ایالات متحده امریکا بر ضد تحولات انقلابی متشکل گردیده بودند، بستگی داشت. همان طوریکه موقعیت جغرافیایی افغانستان به انقلاب و تحولات انقلابی افغانستان اهمیت انحصاری در سطح منطقه و جهان میداد، همینطور محصور ماندن تحولات انقلابی در مرزهای ملی جغرافیای کشور شکست انقلاب را حتمی گردانید.
با آنهم کارهای را که میبایست کم از کم طی یکصد و چهل سال در عرصه های اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی در افغانستان انجام می یافت، حزب دموکراتیک خلق افغانستان توانست طی ۱۴ سال توام با اشتباهات ولی مملو از افتخارات انجام دهد. فراموش نباید کرد که نابسامانیهای عمیق اجتماعی، سیاسی و اقتصادی چندین هزار ساله که در راستای از میان برداشتن آنها بخصوص طی قرن بیستم (به استثنای مبارزات افتخار آمیز جنبش مشروطیت و حزب دموکراتیک خلق افغانستان) هیچ کاری صورت نگرفته بود، به حیث یک پدیده شوم به ح.د.خ.ا. به میراث رسید.
معنویت انقلابی حزب دموکراتیک خلق افغانستان در قراردادن وظیفه برچیدن تمام اشکال ستم و بهره کشی در جامعه افغانی و در نهایت فارغ ساختن جامعه افغانی از بهره کشی انسان از انسان و طبقات متخاصم اجتماعی در برابر خود بود. اما مادیت طرفداران اهرم های سنتی قدرت سیاسی، اقتصادی و اجتماعی جامعه افغانی، تاجران دین و مداخلات قدرتمند خارجی، این معنویت انقلابی را به چالش کشانید و برنامه های انقلابی حزب بنابر عوامل داخلی و خارجی به اهداف مطلوب نرسید و محکوم به شکست گردید.
مخالفین مسلح تحولات انقلابی افغانستان با حمایت گسترده امپریالیزم و ارتجاع منطقوی و بین المللی فقط و فقط در خدمت منافع حامیان شان عمل کردند و الی رسیدن دیوانه وار و افول افتضاح آمیز از اهرم های قدرت در تخریب زیربناها و روبناهای کشور و غارت سرمایه و ثروت همگانی طبیعی و غیرطبیعی افغانستان به نفع خویش و حامیان بین المللی شان قرار گرفتند. حوادث دهه نود میلادی در افغانستان بشمول جنگ قدرت های خارجی در وجود تنظیم های "جهادی" و به قدرت رسیدن دوباره این تنظیم ها از برکت اشغال کشور توسط ائتلاف غرب به رهبری امریکا، اکنون هدف راه اندازی جنگ تمام عیار توسط ارتجاع بین المللی در برابر تحولات انقلابی افغانستان را به اثبات میرساند.
اما تفاوت حضور نظامی اتحاد شوروی سابق و غرب به رهبری امریکا در افغانستان در چیست؟ یکی از وجوه مقایسوی حضور ائتلاف نظامی غرب به رهبری ایالات متحده امریکا در افغانستان با حضور نظامی اتحاد شوروری سابق در کشور همانا مجوز سازمان ملل متحد در شکل قطعنامه های شورای امنیت برای توجیه حضور غرب در افغانستان است. اما باید خاطر نشان ساخت که مجوز سازمان ملل متحد آنهم مجوز شورای امنیت بخصوص در جهان یک قطبی امروزی نمیتواند ماهیت اشغال گرانه و جنایت آمیز ماجراجویی های نظامی را وارونه سازد. چنانچه این موضوع در مورد اشغال نظامی هر دو کشور عراق و افغانستان صادق است.
آنانی که به مشابهت های حضور نظامی اتحاد شوروی سابق بعد از ششم جدی ۱۳۵۸ و حضور نظامی غرب تحت رهبری ایالات متحده امریکا در افغانستان می پردازند، مهمترین مسئله در این زمینه را به فراموشی می سپارند: بعد از ششم جدی ۱۳۵۸ تحولات افغانستان دوباره در مسیر دموکراتیک خود قرار گرفت در حالیکه بعد از حضور نظامی غرب در افغانستان، تحولات افغانستان در همان مسیر ارتجاعی که با سقوط آخرین حاکمیت مربوط به تحول ثور ۱۳۵۷ آغاز یافت، همچنان ادامه دارد.
فریدون عامل
ششم جدی ۱۳۸۸
مطابق ۲۷ دسامبر ۲۰۰۹
۲۷ دسامبر ۲۰۰۹
توجه!
کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است
کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد
Copyright©2006Esalat