روند تجزیۀ اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی که با سخنرانی محرمانۀ خروشچوف در پایان کنگرۀ بیستم حزب کمونیست اتحاد شوروی در ۳ سال ١٩۵۶ آغاز شد و با انتخاب میخائیل گرباچوف بعنوان دبیر کل حزب در سال ١٩٨۵ مرحلۀ پایانی آن کلید خورد، شباهت عجیبی به خارج کردن قطار انقلاب مردمی سال ١٣۵٧ ایران از ریل اصلی خود، بویژه، از آغاز دورۀ ریاست جمهوری اکبر هاشمی رفسنجانی در سال ١٣۶٨ و ادامۀ حرکت در مسیر فروپاشی کشور مخصوصاً در دورۀ ٨ سالۀ دولت نئولیبرال‌های وابستۀ حسن روحانی دارد.

بر این مبنا، ترجمۀ مصاحبۀ الکساندر روتسکوی، معاون رئیس جمهور فدراسیون روسیۀ اتحاد شوروی، باریس یلتسین تحت عنوان «سال‌های هلاکت ‌بار» تقدیم می‌ شود. باشد که میهن‌پرستان ایران، بویژه دولت سیزدهم از این تجربه بیاموزند.

البته، با توجه به متن نسبتاً طولانی مصاحبه و بمنظور تسهیل در امر مطالعۀ علاقمندان، ابتدا در سه بخش و در پایان، بصورت یک سند کامل ارائه خواهد شد.

این واقعیت را هم ناگفته نگذارم، که مزدوران بیگانه در داخل اتحاد شوروی به برکت کمک‌ های همه‌جانبۀ اربابان ماورای اقیانوسی خود موفق شدند کشور را متلاشی کرده، تنها نظام انسانی تمام تاریخ را تخریب و از میان بردارند؛ طرفداران وحدت و یکپارچگی کشور و نظام عادلانه را دستگیر و مجازات کنند. در ایران اما، با روی کار آمدن دولت سیزدهم گمان می‌رود یک مانع جدی در مقابل ویرانگران کشور پدید آمده و این احتمال که تمامی عوامل و مقصرین اوضاع هلاکت‌ بار کنونی مورد بازخواست قرار گیرند، رفته رفته تقویت می ‌شود.

ا. م. شیری

 


الکساندر روتسکوی- قهرمان اتحاد شوروی،
 سرلشکر بازنشستۀ نیروی هوایی، دکتر علوم اقتصاد، نامزد دکترای علوم نظامی، پرفسور

 

٣٠ سال پیش، روز ١٢ جون ١٩٩١، نخستین انتخابات ریاست جمهوری در جمهوری سوسیالیستی فدراسیون روسیه برگزار شد. در عین حال، همراه با نفر اول، معاون وی نیز انتخاب شد - ظاهراً به روش آمریکایی، این پست معاون رئیس جمهور نامیده شد. او اولین و، همان طور که بعداً معلوم شد، تنها نایب رئیس جمهور فدراسیون روسیه الکساندر روتسکوی بود.

او در مصاحبه با «لنته.رو»(lente.ru) توضیح داد که چرا باریس یلتسین او را ابتدا بعنوان نفر دوم انتخاب کرد و سپس می ‌خواست تیرباران کند. وی همچنین، چگونگی ربودن هواپیما هنگام سخنرانی کمیتۀ اضطراری دولتی و تلاش برای جلوگیری از جنگ در چچنستان را تشریح کرد.

لنتا.رو: چگونه تصمیم گرفتید وارد سیاست شوید؟

روتسکوی: من در آکادمی ستاد مرکزی تحصیل می‌کردم، دستور داده شد با لباس غیرنظامی به دانشکده برویم. و، البته، برای من و بسیاری دیگر سؤال مطرح شد که چرا؟ در این دوره نوسازی بشدت گسترش یافت. گسترشی که نه فقط موجب سؤال، بلکه، خشم میشد.

ــ چه سالی بود؟

ــ اواخر سال ١٩٨٩، اوایل سال ١٩٩٠ بود. در سال ١٩٩٠ از آکادمی ستاد مرکزی فارغ‌ التحصیل شدم. از قضا در این دوره بود که پلنوم کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی در سال ١٩٨٩ تحت عنوان «در بارۀ سیاست ملی جدید حزب کمونیست اتحاد شوروی» برگزار شد. در این پلنوم جمهوری‌ های متحد اتحاد شوروی بعنوان «کشورهای مستقل» شناخته شدند. بر این اساس، جمهوری‌ ها می ‌توانستند از اجرای تصمیمات دولت اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی امتناع کنند.

فقط یک فرد بی‌سواد نمی ‌توانست بفهمند که همۀ این‌ ها چه نتایجی در پی خواهد ‌داشت. در این حال، متوجه شدم در سیاست داخلی و خارجی چه می‌گذرد.

قفسه ‌های خالی در فروشگاه‌ها، جدایی‌ طلبی آشکار و گستاخانه در جمهوری‌ها منجر به بی‌ ثباتی در کشور شده بود. در این اوضاع، اگر چه موقعیت نظامی خوبی داشتم، تصمیم گرفتم به امور سیاسی بپردازم.

ــ چطور شد به تیم یلتسین وارد شدید؟ دیدگاه شما که به او نزدیک نبود، درست است؟

ــ من از طرف خلق بعنوان نمایندۀ جمهوری سوسیالیستی فدراسیون روسیه و سپس، رئیس کمیتۀ شورای عالی و عضو هیأت رئیسۀ شورای عالی انتخاب شدم و یلتسین بمقام ریاست شورای عالی جمهوری سوسیالیستی فدراسیون روسیه انتخاب شد. همکاری موجب تنظیم روابط ما شد، و نه بیشتر. بر خلاف تصور شما من عضو تیم یلتسین نبودم. اوضاع کشور نیازمند اصلاحات و کارهای سازنده بود. اما فراکسیون ذینفع حزب کمونیست اتحاد شوروی متشکل از اکثریت نمایندگان منتخب خلق، کار کنگره و شورای عالی را به یک باشگاه عوام فریب تبدیل کرد. کشور به تحولات واقعی در زمینه‌های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی نیاز داشت. بر اساس نقش رهبری حزب کمونیست در اداره کشور، اصلاحات دموکراتیک در حزب نیز ضروری بود. بحث‌ های بی ‌اساس، بیش از همه موضع ارتدوکسی فراکسیون حزب کمونیست، کار کنگره و شورای عالی را اغلب به بن بست می‌کشاند. من تصمیم گرفتم بدون هماهنگی با کسی از رهبری، یک گروه «کمونیست‌ ها برای دموکراسی‌» تشکیل دهم. ٩۴ نفر از نمایندگان عضو آن بودند. یک فراکسیون جدی با موضع سازنده شکل گرفت.

همۀ این ‌ها در مقابل چشم یلتسین روی می‌داد. او دید که من یک فرد فعال، دارای تفکر سالم و منظم هستم، می توانم صحبت کنم و متقاعد سازم. ظاهراً به همین دلیل او از من دعوت کرد تا در مورد امکان نامزدیم به عنوان معاون رئیس جمهور در انتخابات ریاست جمهوری آینده جمهوری سوسیالیستی فدراسیون روسیه صحبت کنیم. به او گفتم: «باریس نیکولای ‌اویچ، من تازه به عرصۀ سیاست وارد شده ‌ام، چگونه می‌ توانم معاون رئیس جمهور باشم؟ دیگر اینکه، می‌خواهم بدانم در صورت انتخاب شدن ما، من به چه کاری مشغول خواهم شد». یک گفت و گوی دوستانه و جدی انجام شد. من سعی کردم این پیشنهاد را رد کنم و استدلال کردم که من یک سیاستمدار تازه‌ کار هستم و، به ویژه اینکه اختیارات معاون رئیس جمهور در قانون اساسی تنها در یک جمله مشخص شده است: «دستورات رئیس جمهور را اجرا می‌کند». او پیشنهاد کرد، سه روز در این باره فکر کنم.

سه بعد، به خواست او به دفتر کارش رفتم و گفت: «شما به امور مجتمع نظامی-صنعتی، اصلاحات در نیروهای مسلح و مسائل مربوط به تامین اجتماعی خانواده‌ های پرسنل نظامی مشغول خواهید شد». پس از این من موافقت کردم. و هنگامی که ما انتخاب شدیم، یلتسین مسئولیت پرسنلی مجتمع ‌های کشاورزی و صنعتی روسیه را به عهدۀ من سپرد. بعداً متوجه شدم که این یک تلۀ آشکار بود. هدف از سپردن امور کشاورزی به فردی را که هرگز در این عرصه کار نکرده و تحصیلات مناسب ندارد چگونه غیر از این می‌توان فهمید. یلتسین با این انتصاب می ‌خواست ثابت کند که من قادر به انجام دستورات رئیس جمهور نیستم.

یلتسین با این کار موفق نشد مرا بی‌اعتبار کند. من یک مرکز فدرال برای اصلاحات ارضی و صنایع کشاورزی تشکیل دادم. آکادمیسین، سرپرستان مجتمع ‌های بزرگ و کوچک کشاورزی، تعاونی‌ های دولتی و جمعی، کشاورزان عادی، دامپزشکان، مهندسان، دامداران، مرغداران را به این مرکز دعوت کردم. کارشناسان ١٢ ساعت در روز بر روی برنامۀ اصلاح مجتمع‌ های کشاورزی و صنعتی کار می‌کردند. در نتیجه، ما یک برنامۀ واقعی، دقیق، مستدل و متناسب با قابلیت‌های واقعی مالی و مادی کشور تدوین کردیم. مزارع جمعی نه فقط تخریب نشدند، حتی برعکس، رشد یافتند، بزرگ شدند. یک ساختار اقتصادی برای تولید مواد اولیه، ذخیره‌ سازی و پردازش کامل برای عرضۀ محصولات نهایی با کیفیت بالا مطابق فرمول «مزرعه- فروشگاه» ایجاد شد. تمام درآمدها در بخش کشاورزی باقی ماند، دستمزدها سه تا چهار برابر افزایش یافت، اعتبار کار در روستا بالا رفت.

ایدۀ یلتسین- ایجاد فارم‌ های کشاورزی- در مقایسه با این برنامه، ناچیز و غیر واقعی به نظر می ‌رسید. زیرا، در این حال تولید محصولات کشاورزی در مقیاس ملی به پولی معادل سه برابر بودجۀ روسیه نیاز داشت و چنین پولی در کشور وجود نداشت. برنامۀ «مرکز فدرال اصلاحات ارضی و صنایع کشاورزی» توسط یلتسین رد شد. دولت یلتسین کشت و کار بنگاهی- غارت مزارع جمعی، کالخوزها و سافخوزها را راه ‌اندازی کرد.

تا سال ١٩٩۵، کشاورزی کشور، در مقایسه با دورۀ شوروی، عملاً از بین رفت. جریان محصولات تقلبی خارجی به داخل کشور سرازیر شد. ما به منابع غذایی کشورهای خارجی وابسته شدیم.

سرانجام، با درک اینکه من در کار فارم‌ های ویرانگر کشاورزی مداخله می‌کنم، مرا به مبارزه با جنایت و فساد سوق دادند. در اینجا نیز همان وضعیت بود. من که حقوق ‌دان، بازپرس، دادستان نبودم. اما به طرز مشابهی متخصصانی را از دادستانی، وزارت کشور، سازمان امنیت ملی، دیوان عالی دعوت کردم. و دوباره، بر اساس همان اصل، آنها را دعوت کردم تا پیشنهادات خود را برای جلوگیری از غارت کشور و فساد ارائه دهند. کاری که در واقع انجام شد. اساس و مبنای پیشنهادات چنین بود: برای شروع کار، کنترل کامل تمام دستورات و بخشنامه ‌های دولت و رئیس جمهور در مورد منابع مالی و مادی و فنی و همچنین خصوصی‌سازی لازم است.

دقیق به یاد دارم که پس از یک ماه کار در این راستا چه اتفاقی افتاد. من و همکارانم از آنچه در کشور در حال رخ دادن بود، انگشت به دهان مانده بودیم. این، فاجعۀ آرام بود. تاراج بی‌ امان کل کشور و واگذاری ارزان و حتی رایگان ثروت‌ های ملی و غارت گستاخانۀ بودجه شروع شده بود.

ادامه دارد . . .

١٧ اسد ۱۴۰۰

 

 

 

 

توجه:

کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است

کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد

Copyright©2006Esalat

 

 

www.esalat.org