22 / 04 / 2007
(حقايق که بايد گفته ميشد: در حاشيه عفو جنايتکاران جنگي توسط ولسي جرگه )
تدوين کننده و پژوهشگر : ) دوشي چي)
آمريکا، ناتو و اروپا
…
پیش از این بود
که از اعماق تیرگی
از تیرگی اعماق و نظامی که می رفت
تا بخوابد خاموش ، و بمیرد آرام
ناله ها برخاست
از اعماق تیرگی
آنجا که خون انسانها ، پشتوانه ی طلاست
وز جمجمه ی سر آنها مناره ها برپاست
ناله ها برخاست
مطلب ساده بود
سرمایه ،خون می خواست
مپرسید چرا ، گوش کنید مردم
علتش این بود ... علتش این است
و این نه تنها مربوط به هند و چین است
بلکه از خانه های بی نام ، تا سفره های بی شام
از شکستگی سر جوبه ی دار خون آلود ، تا کنج زندان
از دیروز مرده ،تا امروز خونین
تا فردای خندان
از آسیای رمیده ، تا افریقای اسیر
حلقه به حلقه ، شعله به شعله ، قطعه به قطعه
زنجیر به زنجیر
بر پا می شود توفان زندگی
توفان زندگی ، کینه ور و خشمگین
بر پا می شود
پاره می کند ، زنجیر بندگی
تا انسان ستمکش ، بشکند
بشکافد از هم ، سینه ی تابوت
خراب کند یکسره ، دنیای کهن را ، بر سر قبرستان
قبرستان فقر ، قبرستان پول
و بندگی استعمار ، بیش از این دیگر
نکند قبول ! نکند قبول
می لرزد آسمان ... می ترسد آسمان
و زمان ... زمان و قلب زمان
و تپش قلب خون آلوده ی زمان ، تندتر می شود تند ، تر دم به دم
و روز آزادی انسان ستمکش
نزدیکتر می شود قدم به قدم
).
کارو(
هرج و مرج در عراق و افغانستان براي طرف داران بي قيد و شرط آمريکا وضعيت نا اميد کننده اي ايجاد کرده است. اما حالا که مصيبت نازل شده، قرار نيست آقاي جرج بوش به تنهايي عواقب آن را بر دوش بکشد. مدير مجله اکسپرس مي گويد: «هيچ کس نمي تواند در صداقت آمريکا ترديد کند: اين ابرقدرت براي گسترش آزادي و دموکراسي نيز پيکار مي کند ». از اين گزافه گويي که تاريخ دور و دراز مداخلات نيروي دريايي و سازمان سيا، در جهت سرکار آوردن يا پابرجا نگه داشتن رژيم هاي ديکتاتوري، به ويژه در آمريکا لاتين، را لاپوشاني مي کند، در مي گذريم و تنها، پيام نهفته در آن را به خاطر مي سپريم که:
ما اروپايي ها و آمريکايي ها در يک کشتي سواريم، چون ارزش هاي بنيادين يکساني را که به نوعي به اصول فراگير غربي تعلق دارند به اشتراک گذاشته ايم . تجربه ي زيسته ي آنهايي که با وضعيت کشورهاي هر دو سوي اقيانوس اطلس به خوبي آشنا هستند، يا مطالعه ي ادبيات انبوهي که در باره ي اين موضوع اخيرا در اروپا و ايالات متحده به چاپ رسيده، هيچ کدام چنين برداشتي را تداعي نمي کند. حال، چه در مورد ايدئولوژي حقوق فردي در قياس با حقوق جمعي باشد، چه جايگاه مذهب، چه ادعاي ملي گرايانه، چه حس برتري نسبت به باقي جهان، چه بي اعتنايي نخبگان نسبت به نابرابري ها، چه حکم اعدام، چه احترام به قوانين بين المللي )پروتوکل کيوتو، دادگاه بين المللي)، و غيره... اکثريت بزرگي از شهروندان آمريکا، و بدتر از آن حکومت فعلي، از اغلب کشورهاي قاره ي کهن بسيار عقب مانده تر هستند. اين ها فقط حاصل مشاهدات است . تنها کساني که بايد از اين موضوع نگران شوند، آنهايي هستند که نمي دانند (بسياري از دوستداران آمريکا در باره ي آن چه مي پرستند هيچ نمي دانند) يا با هواداري خوش خيالانه از آتلانتيسم، نمي خواهند به ايالات متحده به چشم يک کشور خارجي معمولي نگاه کنند.
با اين کشور، هم همگرايي منافع وجود دارد، هم واگرايي منافع، همان طور که با هندوستان، روسيه يا برزيل وجود دارد. در چنين شرايطي «از هم گريزي قاره ها»، «متارکه با اروپا»، «بن بست درون آتلانتيک» - اين عبارت هاي جديد و اندکي اغراق آميز- تنها بيانگر واقعيت هايي هستند که قبلا هم وجود داشته اند .يادآوري اين حقايق ابتدايي در فرداي شکست مضاعف نظامي و اخلاقي آمريکا در عراق، بيشتر مفهوم پيدا مي کند و تهديد استفاده از نيروي نظامي برضد دولت هاي ديگر، چه مسلمان و چه غير مسلمان، به امري عبث تبديل مي شود : به قول دو پژوهشگر بنياد Carnegie Endowment for International Peace ٤ «قدرتي که در عمل قابل استفاده نباشد، يک قدرت واقعي نيست». اين آموزه را دو کشور ديگر محور شر، کوريا ي شمالي و ايران، فرا گرفته اند و آنها (ديگر) خيال ندارند بلندپروازي هاي هسته اي شان را کنار بگذارند. اين موضوع از چشم همه ي اروپايي ها نيز پنهان نمانده است .تفسيرهاي بي شماري که در باره ي اختلاف ارزش ها ارائه شده، خود راهي است براي توجيه مقداري فاصله گيري ديپلماتيک. شاهد آن را در ٢٠ ژوييه گذشته ديديم، هنگامي که ٢٥ کشور اروپايي، به اتفاق، در مجمع عمومي سازمان ملل، عليه »ديوار ننگ» اسراييل موضع گرفتند، آن هم در شرايطي که واشنگتن همراه با اسراييل، پالاو، ميکرونزي و دو «دولت» ديگر، در همين قد و قواره، از موضع مقابل حمايت مي کردند .
حتا «رابطه ي ويژه» مشهور آمريکا- انگليس هم ما را به ريشخند وا مي دارد: فقط انگليسي ها، با خود فريبي، آن را باور کردند، در حالي که در واشنگتن- يعني در جايي که با نظريات ديگران هيچ کاري ندارند- اين رابطه، از روي مصلحت، وسيله اي شد براي «آلوده کردن» لندن در ابتکارات يک جانبه که به اقتضاي مصالح روز، اقداماتي «چند جانبه» معرفي مي شوند. مثلا، در ١٩٦٧، رئيس جمهور، ليندن جانسون، سعي کرد هارولد ويلسون، نخست وزير آن زمان انگليس از حزب کارگر، را متقاعد سازد که قوايي از ارتش انگليس، حتا شده در حد يک گردان، به ويتنام اعزام کند. اما در آن موقع، ويلسون حاضر نشد نقش «سگ مطيع» را که آنتوني بلر «اين نماينده ي جديد حزب کارگر» به اجراي آن در عراق رضايت داده، ايفا کند .مناقشات بازرگاني سال هاي اخير بين اتحاديه اروپا و ابالات متحده (گاوهاي هرمون دار، موز، ارگانيسم هاي دچار تغييرات ژنتيک، فولاد، تسهيلات کشاورزي، استفاده از بهشت هاي مالياتي توسط شرکت هاي چند مليتي آن سوي اقبانوس اطلس، و شايد هم به زودي و براي بار ديگر در هواپيمايي بين بوئينگ و ايرباس) چشم انداز رويارويي ظاهري ميان اين دو مجموعه را تکميل مي کنند.
در برابر اين انباشت تنش ها، برخي از مفسران انگلو-ساکسون در مورد ادامه معماري مالي، اقتصادي و بازرگاني جهاني، يا به عبارت ديگر، براي آينده ي جهاني شدن نوليبرالي يا گلوباليزاسيون، دچار نگراني شده اند. مگر تکيه گاه عمده گلوباليزاسيون ، در اين ربع قرن اخير، بر تحول از روي ميل و رضاي نخبگان رهبري کننده سرتاسر جهان، و در درجه اول رهبران اروپا، به الگويي ليبرال از ادغام اقتصادي بخش قابل جذب کره زمين نبود که در واشنگتن طراحي شده بود تا در درجه اول در خدمت منافع مالي و موسسات فرامليتي آمريکا قرار بگيرد؟ اين سيستم يک بازوي مسلح هم براي خود دارد، سازمان پيمان آتلانتيک شمالي (ناتو). اين سازمان، در آغاز، براي سد راه اتحاد شوروي ايجاد شده بود و هدف اصلي اش تبديل واشنگتن به داور همه ي تصميم گيري ها در مجموع قاره کهن بود. ناتو، نه تنها پس از تجزيه ي شوروي منحل نشد، بلکه گسترش پيدا کرد و همه ي کشورهاي اقماري مسکو در اروپاي مرکزي و خاوري و نيز اسلوني و سه جمهوري بالتيک را در بر گرفت. اما اختلاف هاي دو قاره به آن هم رحم نکرد. آخرين موردش، در ژوئن گذشته بود. در کنفرانس سران که در استانبول برگزار شد. دولت هاي آلمان و فرانسه مخالفت خود را با بر افراشتن پرچم ناتو در عراق به عنوان حفاظي براي تشکل هاي سربازان و پليس عراق اعلام کردند. واشنگتن، در اين سازمان، آن قدر به دستور دادن به «متحدان» ايستاده به حالت خبردار خود عادت کرده که هر اعتراضي، ابعاد يک بحران را به خود مي گيرد.
اگر فقط به اين عوامل توجه کنيم و به آنها جدا از فضاي عمومي ترشان بنگريم، شايد اين احساس به ما دست بدهد که توازي دو رکن بزرگ سياسي- نظامي جهاني سازي ليبرالي در حال از هم گسيختن است و تمام اين بنا را شکننده تر ساخته است. تصوري فريبنده، همانند تصور تهديد گلوباليزاسيون توسط هيستري امنيت جوي دولت بوش. يک بررسي اخيرا در فرانسه توسط بنياد روبر شومن Robert Schuman به چاپ رسيده که همه چيز را سر جاي خود قرار مي دهد و با تکيه بر اعداد و ارقام نشان مي دهد که ادغام اقتصادهاي آمريکاي شمالي (ايالات متحده و کانادا) و اروپا در حال افزابش است و پس از ١١ سپتامبر عمق بيشتري يافته است .همين جا لازم است بر اهميت مناقشات بازرگاني دو طرف تعديلي قائل شويم: اگر چه اين دعواها، در سخن راني ها، بعدي فاجعه آميز پيدا مي کنند، اما تنها ١% کل حجم مبادلات را شامل مي شوند. در صورتي که ميزان مبادلات در حال رشد دائمي هستند. يکي از نتايج شاخص بررسي فوق ياد آوري برخي بديهيات اقتصادي است «سرمايه گذاري هاي خارجي، اقتصاد دو سوي اقيانوس را به سختي به هم گره زده اند و آنها در مقايسه با تجارت که شکلي سطحي از ادغام هستند، شکل عميق تري از آميختگي را تشکيل مي دهند». مثلا در سال ٢٠٠٠، ميزان فروش شعبه هاي آمريکايي در اروپا به ١٤٣٨ ميليارد دالر بالغ مي شد، در حالي که ميزان صادرات آمريکا به اروپا تنها ٢٨٣ ميليارد دالر بود. و در جهت عکس، شعبه هاي شرکت هاي اروپايي در آمريکا ١٤٢٠ ميليارد دالر فروش داشتند، در حالي که ميزان صادرات اروپا به ايالات متحده به ٣٣٦ ميليارد دالر بالغ مي شد.
بر خلاف عقيده ي رايج، رويکرد سرمايه گذاران آمريکايي و اروپايي به سوي «بازارهاي نوظهور» در الويت قرار ندارد. مثلا سرمايه گذاري هاي آمريکا در هلند در سال ٢٠٠٠ دو برابر سرمايه گذاري هاي اش در مکزيک بود. در ٢٠٠٢، در کل اروپا، به مرز ٦٠% حجم سرمايه گذاري اش در سطح جهاني رسيد و در ٢٠٠٣ از اين مرز هم عبور کرد. فرانسه، به خاطر مخالفتش با جنگ عراق، هيچ آسيبي متحمل نشد و بر اساس بررسي ها، سرمايه گذاري هاي آمريکا در اين کشور در سال هاي ٢٠٠٢ تا ٢٠٠٣ ، يا درجا زدند يا ١٠% افزايش يافتند . اما در جهت عکس، در سال ٢٠٠٣ وقفه اي جدي رخ داد : سرمايه گذاري هاي اروپايي در آمريکا، در مقايسه با سال ٢٠٠٢، از حدود ٨٥% کل مبلغ جهاني شان به حدود ٥٠% و از نظر حجم از ١٢٦ ميليارد دالر به ٣٧ ميليارد دالر کاهش يافتند. در ١٠ ماه نخست سال ٢٠٠٣، سرمايه گذاران حوزه ي يورو در بازار اوراق بهادار آمريکا (قرضه ملي، سهام و سفته)، با واگذاري ٥ ميليارد دالر دارايي، بيشتر فروشنده بودند، در حالي که در سال ٢٠٠١، با ٥٠ ميليارد دالر، مابه التفاوت خالص، خريدار به حساب مي آمدند . آيا اين تغيير گرايش مقطعي است يا ساختاري؟ که در اين صورت، اين نتيجه حاصل مي شود که صاحبان سرمايه در اروپا، به مديريت بوش بر کشورش کمتر اعتماد مي کنند (کسري بودجه و بازرگاني، ماجراجويي در خارج، اقدامات امنيتي و غيره..) تا سرمايه گذاران آمريکا نسبت به حکومت هاي «اروپاي کهنه» ... لذا، ادغام فزاينده دو طرف با گونه اي توازن مجدد قوا بين آنها همراه مي شود. همان طور که ٣١ ژوييه، در ژنو، در جريان کنفرانس سازمان تجارت جهاني ديديم، اتحاديه ي اروپا و ايالات متحده، در نهايت، هميشه با هم به توافق و مصالحه مي رسند، از جمله بر سر مسايل کشاورزي، در برابر کشورهاي جنوب که در گروه ٢٠ G متشکل شده اند .
اما اين اقدامات، دست کم در کوتاه مدت، براي اين که کشورهاي مورد نظر قوانين شان را در مورد سرمايه گذاري هاي خارجي «ليبراليزه» تر کنند کافي نبود. در اينجا هم شاهد ظهور تعديل توازن ژئوپليتيک، اين بار بين شمال و جنوب، اما در چارچوب ادغامي فزاينده در بازار جهاني هستيم. در زمينه نظامي و علي رغم مشاجراتي چند بين فرانسه و آمريکا، وضع ناتو، اين جوشن جهاني شدن، چندان بد هم نيست. با فشارهاي واشنگتن، حوزه ي مداخلات ارضي اين سازمان ديگر حد و مرزي نمي شناسد. مگر در تابستان ٢٠٠٣ نبود که ناتو، در مقام فرماندهي نيروي بين المللي کمک به برقراري امنيت در افغانستان، جايگزين سازمان ملل شد؟ واقعبت امر اين است که آمريکا به طور کلي در مورد ناتو (و نيز همه ي نهادهاي چند طرفه) اصولي را به اجرا مي گذارد که در ٢ فوريه ٢٠٠٢ توسط وزير دفاع آمريکا، دانلد رامسفيلد، خطاب به دولت ها به صورت جداگانه ابراز شده است: «اين ماموريت است که ائتلاف را تعيين مي کند، نه برعکس». به عبارت ديگر، ناتو تنها در صورت نياز مورد استفاده قرار خواهد گرفت: امروز، براي مشارکت در بازسازي آن چه آمريکا در افغانستان تخريب کرده و شايد هم فردا در عراق .
براي برخي، در مورد تضاد ظاهري بين پيشبرد گلوباليزاسيون اقتصادي و مالي در سطح جهان که شرايط مطلوب آن وجود ثبات و آزادي مبادله در کليه ي زمينه ها است، و اقداماتي که حکومت آمريکا در جهت ايجاد محدوديت براي همين آزادي ها اتخاذ کرده (اعطاي ويزا، مبادله پرونده هاي مربوط به مسافران خطوط هوايي سراسر آمريکا، استقرار ماموران گمرکي آمريکايي در بنادر کشورهاي ديگر که کانتينرهايي به مقصد آمريکا بار مي زنند، کنترول هاي موشکافانه در مرزها) که در محل اجرا تنش هاي امنيتي در ميان جمعيت ايجاد مي کند، پرسش هايي مطرح مي شود. اثرات بر جاي مانده، چنان چه اثري باقي بماند (سقوط سرمايه گذاري هاي اروپايي در سال ٢٠٠٣ مي تواند نشانه اي از آن باشد)، همچنان محدود است. مثلا اين را به خوبي مي توان در خوش بيني اعلان شده ي دو «غول» هواپيمايي، بخشي که در برابر بحران هاي بين المللي فوق العاده حساس است، مشاهده کرد: بهره برداري از هواپيماي بسيار بزرگ باري A٣٨٠ ايرباس )با ٥٥٥ سيت ) در اوايل ٢٠٠٥ آغاز خواهد شد و شرکت سيتل هم برنامه ي بسيار گسترده ي جديدي را شروع کرده: بوئينگ که قرار است در ٢٠٠٧ راه اندازي شود .دانيل هميلتون مقدمه نويس اثر پژوهشي بنياد روبر شومن که در بالا از آن ياد شد، با جسارت اعلام مي کند: ما به سرزميني جديدي رسيده ايم که در آن منافع اقتصادي و اجتماعي ويژه و بازيگران فرامليتي آن مرزهاي ملي را پشت سر مي گذارند و اشکال سنتي حاکميت در سرتاسر دنياي آتلانتيکي را در مي نوردند …
چرا حاکميت مشروعيت خودرا از دست ميدهد؟
بپیچ ای تازیانه ! خرد کن ، بشکن ستون استخوانم را
به تاریکی تبه کن ، سایه ی ظلمت
بسوزان میله های آتش بیداد این دوران پر محنت
فروغ شب فروز دیدگانم را
لگدمال ستم کن ، خوار کن ، نابود کن
در تیره چال مرگ دهشتزا
امید ناله سوز نغمه خوانم را
به تیر آشیانسوز اجانب تار کن ، پاشیده کن از هم
پریشان کن ، بسوزان ، در به در کن آشیانم را
بخون آغشته کن ، سرگشته کن در بیکران این شب تاریک وحشتزا
ستمکش روح آسیمه ، سر افسرده جانم را
به دریای فلاکت غرق کن ، آوازه کن ، دیوانه ی وحشی
ز ساحل دور و سرگردان و تنها
کشتی امواج کوب آرزوی بیکرانم را با وجود این همه زجر و شقاوتهای
بنیان کن
که می سوزاند اینسان استخوان های من و هم میهنانم را
طنین افکن سرود فتح بیچون و چرای کاررا
سر می دهم پیگیر و بی پروا ! و در فردای انسانی
بر اوج قدرت انسان زحمتکش
به دست پینه بسته ، میفزارم پرچم پرافتخار آرمانم را.
)کارو(
در تاریخ جنگ سرد و دنیای جدیدی که در پی داشته است ، فصل نا نوشته ای وجود دارد . این فراز از تاریخ ، به ما می گوید که چگونه ایالات متحده ، گاهی آشکارا و گاه مخفیانه ، فعالان طیف راست اسلامی را تقویت مالی و تشویق کرده است . تا مقدمات سلطه ی کامل امپراتوری خودرابرخاور میانه ، شمال آفریقا و آسیائی مرکزی و جنوبی براساس تکیه براسلام سیاسی طراحی می کرد . ایالات متحده ، چند دهه را صرف توسعه و تقویت اسلامی ها ، زیر نفوذ خود در آوردن آن ها کرد و به عنوان متحدان خود در جنگ سرد ، به جذب ایشان پرداخت تا سرانجام باعث ایجاد نیروئی شد که کينه توزانه به روی حامی و سازنده خود برگرد اند . ایالات متحده میلیاردها دالر صرف حمایت از جهاد اسلامی در افغانستان کرد . « آروند هاتی روی » ، نویسنده جوان هندی و خالق رومان بی نظیر « خدای چیزهای کوچک » در مقاله ی تحلیلی « معادله عدالت نامحدود » که « جهادی های افغانی » ارتش غیرمستقیم ایالات متحده بود که ) سيا ( نیروهای خشک اند یش اش را از چهل کشور مسلمان؛ از جمله بازوی نظامی وهابی های عربستان سعودی به رهبری اسامه بن لادن ، به سال 1979 برای تشکیل آن در افغانستان گرد آورده بود تا حاکميت افغانستان را سقوط وجمهوری های مسلمان نشین اتحاد جماهیر شوروی را از درون تحریک کند. « روی » تاکید می ورزد که پس از مد تی ، سيا برای تامین هزینه ها وسازو برگ نظامی ارتش غیر مستقیم خود ، صدها لابراتوار هروئین سازی در مرز افغانستان و پاکستان برپا کرد که در آمد سالانه شان سر به صد تا دوصد میلیارد دالر می زد...
مردم زجر کشیده ی افغانستان با تحمل فجیع ترین مصیبت ها به وضوح دیده بودند که: ایالات متحده چگونه گروه های نظامی مختلفی را تحت عنوان "مجاهد" سازماندهی کرد و نهایتاً هم خونخوارترین این مزدوران را، به نام "طالبان"، بر زندگی محقر آنان مسلط ساخت! در زمان د خالت اتحاد شوروی سابق و روی کار آمدن حاکميت حزب دموکراتيک خلق افغانستان و مبارزات مجاهدين تفنگدار! آمريکا احساس کرد که برای تأمين سلطه در منطقه، بايد استراتيژی دراز مدتی را طرح ريزی کرد . انگليس که پيوسته در مستعمرات خويش و هنوز که هنوز است برای خود حق د خالت را از اين مستعمرات سابق خود در امور ديگران محفوظ نگهداشته است ؛ در کنار آمريکا برای اعاده نفوذ انگلوساکسونها در اين منطقهء د ست ناخورده و پر نعمت د ست بکار شد . کمکهای مالی و تسليحاتی ، امريکا ، انگليس ، اسرا ييل ، جرمنی ، فرانسه ، کانادا ، استراليا، شيخ های عرب ، چين کمونيست ... به مجاهدين افغان از طريق پاکستان ( ژاندارم منطقه ) قدم اول استراتيژی آمريکا را تشکيل ميداد . از همان اول واشنگتن ميدانست که مجاهدين به علت قدرت پرستی و اختلافات دوامدار آنها عامل آيده ال آمريکا برای آجرای نقش ها و نقشه های ايند ه نخواهند بود .
از اين رو بهره جويی از گروه خاص دست پرورده ای که نيازهای استراتيژيک آمريکا را برآورده سازد ، به عنوان يکی از اصول سياسی د خالت واشنگتن در افغانستان مورد تا ييد د ستگا ه های جاسوسی آن کشور قرار داشت ، آنها معتقد بود ند که بايد عناصر جنگ جو از ميان مردم کشورهای مختلف خاورميانه ای انتخاب کرد که از نظر چهره و معتقدات مذهبی با يکد يگر و مردم افغانستان همگونی و همگرايی داشته باشند . افراد متذکره پس از آموزش در پاکستان و کسب تجربه در جنگهای داخلی عليه شوروی ها ، ميتوانند به عنوان نيروی جايگزين آمريکاييها در خاورميانه و نقاط ديگر جهان فعال باشند ، به عبارت ديگر جذب و سازماندهی افرادی که در ظاهر هويت و مليت خاورميانه ای داشته اما در باطن مزدوران سرويسهای جاسوسی اند . از سال 1983 به بعد مزدوران مذکوربه وسيله کارشناسان آمريکا در پاکستان و افغانستان دايماٌ آمووزش ديده اند که بيشتر شان از مهاجرين عرب و افغان مقيم غرب يا بصورت دانشجو يا سوداگر و پيشه ور بودند . اسامه بن لادن 45 ساله در هنگام موجوديت شوروی ها در افغانستان وارد پشاور شد و به خدمت گذاری آماده گرديد .ارقامی که اخيراٌ به وسيله ( الشرق الا وسط ) چاپ شد حاکيست که اسامه بن لادن در مراکز فعاليت خويش در پاکستان و افغانستان ( 2900 ) نفر نيروی جنگی داشت که شامل :
594 نفر مصری ، 410 نفر اردنی ، 291 نفر يمنی، 255 نفر عراقی ، 115 سودانی ، 165 نفر سوری، 178 نفر الجزايری ، 65 نفر تونسی ، 55 نفر مراکشی ، 35 فلسطينی و تعداد ديگری از اتباع کشور های امير نشين خليج فارس بوده اند . از آنجايی که در جريان جنگهای افغانستان مزدوران ( سيا) بودند که نقش عمدای را در حوادث افغانستان بازی کردند ، بنابر آن گروه مذکور بعد از کم رنگ شدن جنگ و جهاد و بيرون شدن شوروی ها از افغانستان با آمريکا در ظاهر اختلافات پيدا کردند . ولی اين نقطه را نبايد از ياد برد که مصارف لوژيستيکی امارت طالبان بعد از تصرف کابل روزانه بالغ بر 195 هزار دالر امريکايی تخمين ميشد ، در حاليکه به گفته مقامات آمريکايی ثروت بن لادن در بانکهای جهانی مصادره گرديده است ، پس اين مصارف لوژيستيکی طالبان از چه منبع تمويل می گرديد در صورتيکه پاکستان به تنهايی نميتوانست اين مصارف را بپردازد . از طرف ديگر مقامات امريکايی و رسانه های گروهی آن اسامه بن لادن را در انفجار های رياض _ ظهران ، در به گذاری 1993 مرکز تجارت مانهاتان و انهدام سفارت خانه های آمريکا در کنيا و تانزانيا ، متهم ميدانند ، حمله راکتی آمريکا در سودان و افغانستان نيز ظاهراً به بهانه تا ديب وی صورت گرفت . در حاليکه اين اتهام مسخره بنظر ميرسد . امريکا در اين دنيای بزرگ فقط و فقط با اسامه دشمنی دارد و باقی همه مردم دوستان او است . اين اتهام بخاطر نقش بيشتر اسامه وارد ميگردد تا وی را غرض مقاصد بعدی کشت شطرنج بدهد .
از اينها گذشته ، طالبان در کنار بن لادن مدعی بودند که اسلام با حکومت سلطنتی مخالف است . آنان ميگفتند ، که بن لادن قبل از انفجارهای رياض و ظهران به آمريکا اخطار داده بود که خاک سعودی را تخليله کنند . بدين ترتيب موج تبليغاتی امريکا با انتشار اخبار ضد و نقيض کوشيده است تا ماموريت اصلی بن لادن و طالبان را در پرده ای از ابهام فرو برده و جهانيان را از نقش واقعی واشنگتن در پرورش متعصبان فوق از ديد ها پنهان سازد . جالب است توجه کنيم که در اوج اتهاماتيی که در تابستان 1377 هنگام انغجار سفارتخانه های آمريکا در افريقا متوجه بن لادن بود ناگهان بن لادن طی مصاحبه ای مطبوعاتی بسياری از اعمال ترورستی گذشته ای فراموش شده ، نظير مرکز تجاری مانهاتان را هم به گردن گرفت ! مجموع تبليغات مذکور بدين منظور بود که با ادغام کردن بن لادن و طالبان ، آمريکا بتواند طالبان را گروه ضد آمريکايی معرفی کند. بن لادن که سرمايه باد آورده ای استخبارات عربستان سعودی و آمريکا راصرف تربيت نظامی جوانان عرب و طالبان افغانی و پاکستانی کرد ، ولی هيچگونه عمل سازنده ای از او به بادگار نماند . او که مليونها دالر امريکا ، مسلمانان و شرکت های نفتی را بنام جهاد و امارت اسلامی افغانستان جمع آوری کرده بود ، هيچ شفاخانه ، مکتب ، مدرسه ، راه سازی ، دانشگاه ، موسسات تعليمی و دار الايتام اعمار نشد . همه اين پولهای باد آورده را به تربيت و بوجود آوردن طالبان به مصرف رسانيد. حرکت و عمل کرد بن لادن و طالبان چه قبل از 11 سپتامبر و جه بعد از آن بنفع آمريکا تمام شده است .
اين حرکت بهانه خيلی محکمی شد که آمريکا جهت گسترش ساحه نفوذش بر مناطق استراتيژيک و قلب اسيا موفق گردد و لشکر کشی نمايد. کشور ما امروز به شطرنجی ميماند که دو بازی گر اصلی ، پاکستان و اسامه بن لادن و امريکا در دو طرف آن قرار گرفته اند . بعد از 11 سپتامبر افغانستان يک بار ديگر مورد سود جويی و چالشها قرار دارد که آينده روشن آن بچشم نميخورد. زمانيکه عمليات آمريکا بخاطر سرکوب و نابودی طالبان و القاعده ( در ظاهر)آغاز گرديد ، يکباره اسامه بن لادن و ملا عمر از صحنه سياسی و نظامی افغانستان ناپديد شدند . شک نيست که بن لادن هم مانند بسيار ی از عناصر آموزش ديده آمريکا يا در افقانستان برای هميشه مخفی ميامند و فعالعيت نمی کند و يا اينکه به يکی از کشورهای امريکايی لاتين انتقال ميابد که همچون جناييتکاران نازی برای هميشه از نظرها پنهان بماند و يا هم به ترتيبی او را سر به نيست می کنند ، زيرا تاريخ مصرف او ظاهراً برای آمريکا تمام شده است.
ايالات متحده در سال هاي اخير سعي داشته است که خود را به مثابه مخالف «بنياد گرائي اسلامي» و مدافع حقوق بشر جلوه دهد و حتي در يک سال گذشته پرچمدار «گسترش دموکراسي در خاورميانه بزرگ» شده است. سران دولت بوش که پس از حمله تروريستي 11 سپتامبر به ساختمان هاي «مرکز تجارت جهان» در نيويارک، سياست فاجعه آميز حمله نظامي افغانستان و عراق را سازمان دادند، مکرراٌ مدعي مخالفت ايالات متحده با بنيادگرايي اسلامي شده اند.
سرنگوني نظام طالبان در افغانستان و برپايي نظامي موازي با اهداف آمريكا در اين كشور و تاسيس يك نظام تحت حمايت يا به عبارتي د ست نشانده توسط آمريكا اين فرصت را براي واشنگتن ايجاد ميكرد كه حضور نظايمي خود در افغانستان را به صورت دايمي تضمين كند و با اين حضور نظامي ديگر اهداف خود را دنبال كند. حضور نظامي آمريكا در افغانستان از شمال، كشورهاي آسياي مركزي و از شرق چين و از غرب ايران را تهديد و تحت نظارت خود قرار ميداد و از سويي اين حضور نظامي نيز ميتوانست در تعديل موضعگيري تند پاكستان با هندوستان در قضيه كشمير تاثيرگذار باشد زيرا تهديد حضور نظامي آمريكا پاكستان را نيز تحت الشعاع خود قرار ميداد و همين تهديد در كاهش فعاليتهاي هستهيي پاكستان نيز ميتواند بسيار تاثيرگذار باشد زيرا اين كشور خود را با محاصرهي نظامي آمريكا در شمال و هند، اين دشمن ديرينه در شرق و حضور نظامي آمريكا در جنوب درياي عرب مواجه ميبيند.
تشكيلخطوط ارايهي سريع خدمات رساني به آمريكا، واشنگتن در تحقق اين هدف بيشتر سعي دارد كه برمنطقهي درياي خزر به نحوي مشرف باشد زيرا اين منطقه سرشار از ذخاير بزرگ نفتي است.
نابودي يا محاصرهي مزارع خشخاش در افغانستان، توليد اين مزارع و تجارت محصول آنها بيش از سه چهارم بازار جهاني را تامين و اشباع ميكند و اين يكي از نگرانيهاي اقتصادي آمريكا درجهان است.
استفاده از حضور نظامي و پايگاههاي نظامي آمريكا براي هدف قرار دادن و تهديد كشورهاي عربي و اسلامي، آمريكا هميشه كشورهاي مسلماني چون عراق، سودان، يمن، ليبي، لبنان، سوريه و ايران را متهم به همكاري با گروههاي تروريستي و تامين امنيت اين گروهها كرده است كه بر كسي پوشيده نيست تهديد و محاصرهي اين كشورها در منطقه مترادف با تامين امنيت سياسي و استراتژيك اسراييل است.
بنابراني حضور پايگاههاي نظامي آمريكا در افغانستان به صورت دايمي اين كشورها را در تيررس خود قرار ميدهد و با اعمال فشار و تهديد به اين كشورها ميتواند در هر زماني كه بخواهد از پايگاههاي خود در كابل، منافع اين كشورها را قرار دهد . البته اگر اين واقعيت تاريخي را در نظر بگيريم كه هميشه در پس جنگهاي جهاني، منطقهيي و حتي انقلابهاي داخلي در جهان انجمنهاي صهيونيستي و فراماسوني قرار گرفتهاند احتمال د ست داشتن اعضاي اين انجمنها در حادثهي 11 سپتامبر بسيار قوي ميشود، هر چند در آغاز تحقيق اين حاد ثهي تاريخي نيز سرنخهاي بسيار قوي از د ست داشتن صهيونيستها بد ست آمد اما پروندهي تحقيق در اين قضيه از سوي آمريكا سريع بسته شد بنابراين وجود آمريكا در افغانستان نه تنها هد ف غير علني سرد مداران كاخ سفيد بود بلكه هدف غير علني اسراييل نيز است و ممكن است اين دو كشور براي تحقق اين هد ف تلاشهاي مشتركي را نيز انجام داده باشند چون فراهم آوردن بهانهي لازم جهت حمله و به اشغال درآوردن افغانستان .سياست خارجي امريكا حكم مي كردكه از مجاهدين در برابر رقيب نيرومند آن زمان يعني اتحاد شوروي به حيث پيادگان عرصه شطرنج استفاده شود. ارزان ترين مهره در بازي شطرنج پياده اي آن است كه هر لحظه مي توان براي داشتن موقعيتي بهتر آنرا قرباني نمود. با داخل شدن ارتش سرخ به خاك افغانستان ، سيل كمك هاي نظامي به سوي مجاهدين جريان پيدا كرد.
با وجود آن كه پاي منافع استراتيژيك امريكا بيشتر از هر كشور ديگر در آ نجا دخيل بود ولي باز هم كمك هايي كه صورت گرفت بيشتر آنها از بانك هاي عربستان سعودي بصوب پاكستان سرازير مي شدند. بخش كمتر از نصف اين كمك ها كه از طرف امريكا صورت مي گرفت خود قصه اي عليحده دا رد .با برقراري حكومت مجاهدين در كابل، سفير ايالات متحده در كابل و معاونش ريچارد هوگلند، آخرين ديدار مهم خود به عنوان مقامات رسمي ايالات متحده در كابل را انجام دادند و بدين وسيله افغا نستان در فاصله اي سالهاي 1992 تا 1994 در يك انزواي بين المللي قرار داده شد.
عده اي اين عملكرد را دليلي بر بي اهميت بودن افغانستان براي امريكا مي دانند، اما با توجه به حقايق ديگر، اين نتيجه به دست مي آيد كه افغانستان پس از فروپاشي شوروي، هميشه براي امريكا اهميت داشته و دوري از آن و يا كشيدن پرده به روي آن كشور، جزيي استراتيژي دقيق اين كشور بوده است. ايلي كراكوسكي كه مامور وزارت دفاع امريكا و مسول بخش افغانستان در دهه هشتا د ميلادي بود مي گويد: ا فغانستان هميشه براي ما اهميت داشته است.اين كشور در تقاطع راهي قرار گرفته كه قلب دنيا را به شبه قاره هند پيوند مي دهد. اين كشور اهميت خويش را از موقعيت اش كسب مي كند، موقعيتي كه در مرز دريا و خشكه قرار گرفته و نقطه اي تلافي قدرت هاي جهاني تاريخ بوده است. مغول ها و سكندر كبير از همين راه گذشتند و بازي بزرگ روسها و انگليسهاي قرن نزده هم در همين جا صورت گرفت. در قرن بيستم ميلادي هم، افغانستان مرز دو قدرت بزرگ جهاني بود. با آزادي افغانستان جمهوريت هاي آسيايي ميانه كه همه اي آ نها دور از آب هاي گرم واقع شده اند، افغانستان محور استراتيژيك منطقه شد.
سال۱۳۷۱ خورشيدى دولت مجاهدين به رياست "صبغت الله مجددى " وارد کابل گرديده و سپس "برهان الدين رباني "جايگزين آن شد. اين حلاوت و شيريني عمرى کوتاه چون حباب داشت . چرا که در سومين روزاين پيروزى در حالي که شليک هاى "شاديانه " تفنگها همچنان ادامه داشت ، به يکباره لوله تفنگ از آ سمان به سوى يکديگر نشانه رفت تا بار ديگر تراژدى خونين جنگ و کشتار و قصه تلخ دربدرى ادامه يابد .
دو رقيب يعني "رباني" و "گلبدين حکمتيار" که در کوه ها متوارى است و هنوز به غرش تفنگ دل خوش مي دارد، جنگ با يکديگر را تدارک ديدند و به تدريج ديگر گروه ها و رقبا را نيز در اين جنگ ، کشتار، ويراني و بي سرنوشتي سهيم کردند . حاصل اين ستيز و تضاد جد يد تحميل چهار سال جنگ ، ويراني شهرهايي چون کابل،قندهار، مزارشريف ،بتهاي باميان و دهها شهر ديگر، کشتا ر ده ها هزار نفر، افزودن برانبوه معلولان و مجروحان و تداوم مهاجرت و ياس و نااميدى بود. از اين تضاد و جنگ ، فرزندى متولد شد که "طالبان " نام گرفت . عصر طالبان در تاريخ معاصر افغانستان سياه ترين دوره اين کشور ناميده شده است . عصرى که تحجر، افيون و تروريسم نه تنها مردم افغانستان که تيغي بر گلوى تمامي بشريت شد و به رغم سرنگوني رژيم اين گروه متحجر، تاوان و پيامدهاى حضورآنان همچنان ادامه دارد و همچنان قرباني مي گيرد. حادثه يازده سپتامبر که بيش از سه هزار شهروند بيش از۶۰ کشور جهان رادر کام مرگ فرستاد، موجب شد تا "انفعال" جهاني در قبال پديده هايي چون طالبان و تروريسم به "تحرک " تبديل شود.
حاصل آن سرنگوني رژيم طالبان ونابودى بسيارى از لا نه هاى تروريستها در اين کشور بود. ( 14 اکتبر2001 ) پايان افسانه پيروزيها و آغاز شکست سخت طالبان و تروريستها بود. اماآيا، با سقوط رژيم طالبان و تخريب لا نه هاى تروريستهاى "اسامه بن لا دن، ايمن الظواهري، ملا عمر، حکمتيار " جنگ و قتل در ا فغانستان پايان يافته است ؟ پاسخ به اين سوال همچنان منفي است .
زيرا پديده طالبان همچنان حضور دارد و حتي اخيرا سازماندهي و فعالتر شده است . تروريستها نيز در بسيارى از نقاط جهان از جمله عراق ، يمن ، مراکش ، اندونزيا و ... قتل و کشتار به ارمغان مي آورند. بر اساس گزارشهاى منتشره ، رهبران سياسي و نظامي اين گروه براى هماهنگ کردن آنچه که مقاومت عليه نيروهاى آمريکايي در افغانستان خوا نده شده ،گروه هاى جد يد مقاومت تشکيل داده ا ند. شخصي که خود را سخنگوى طالبان معرفي کرده است ، مي گويد : در آخرين نشست رهبران طالبان ، شورايي ۱۰ نفرى که از سوى "ملامحمدعمر" رهبر طالبان تعيين شده است ، گروه هاى مقاومت را ساماندهي مي کند. اين تحرکها که منجر به ايجاد روزافزون ناامني ، اشغال و کنترل برخي ازمناطق توسط طالبان ، به آتش کشيدن ده ها مدرسه به ويژه مدارس دخترانه ، توقف فعاليت سازمانهاى امدادى و ناامني برخي راه ها شده ،بعضا حتي نيروهاى مقابل را به انفعال کشانده و اخبار نسبتا موثقي نيز از مذاکرات پنهان دولت کابل و آمريکا با لايه هايي از طالبان را به دنبال داشته است . "رادني ديويس " سخنگوى پيشين نظامي آمريکا در افغانستان که ماموريتش پايان يافت ، اخيرا گفت : گزارش هايي خوانده ام که اف .بي .آى با برخي از رهبران و نمايندگان شبه نظاميان طالبان ديدار و مذاکراتي داشته است .
مطلبى كه در زير مى خوانيد، گزارشى است كه بوسيله جان پيلجرروزنامه نگارانگليسي، بمناسبت پيروزى نيروهاى ائتلاف به سرپرستى آمريكاه برضد تروريسم منتشر كرده است. اين گزارش نسبت جالب بودن تااکنون به زبانهاي مختلف ترجمه وبه نشررسيده او چنين مى نويسد:
من در تمامى طول زند گى خود به خيلى از مناطقى كه در آنجا هرج و مرج سياسي حكمفرما بوده سفر كرده ام اما جايى را مثل اينجا نيافتم . اين گزارش در باره خشونت، رشوه خوارى و نااميدى است. اين يك نگاه تيزى است به دروغها، خيانتها و ظلم و ستمى كه افغانستان امروزه را بويژه براى زنان به جهنمى تبديل كرده است. براى آشنائى با مردم و منطقه اطراف راهى كابل مى شود. در تمامى مسير حركت هيچ چيزى از بازسازى بچشم نمى خورد. تنها در محله هائى كه دولت و نيروهاى خارجى در آن مستقر بودند بازسازى انجام شده بود. ويرا نى، بدبختى، فقر وفحشا در گوشه و كنار شهر كابل و ساير شهرهاى افغانستان به عيان ديده مى شود. خودفروشى زنان و دختران در افغانستان بيداد مى كند و به قول سربازانى كه در ماموريت هاى مختلف به كشورهاى ديگر رفت و آ مد كرده بودند در هيج جاى دنيا به اين اندازه خودفروشى و ارزان فروشى را بچشم نديده بودند. لازم به توضيح است كه دايركنند گان خانه هاى فسا د و فروش زنان به سربازان و نيروهاى خارجى با مسئولين دولتى در ارتباط مستقيم هستند. در كنفرانس حزب كارگر انگليس بعد از حمله 11 سپتامبر تونى بلر چند جمله فراموش نا شدنى را بيان و مسئله اى را فاش كرد.
اين كه "ما، به مردم افغانستان اين قول را مى دهيم، که شما را تنها نخواهيم گذاشت." اگرطالبان سرنگون شوند، ما با همكارى شما دولتى را كه از پشتيبانى وسيعى برخوردار با شد، براى بازسازى افغانستان و اين همه خرابى و ظلم و ستمى كه بر شما رفته است جانشين خواهيم كرد. دولتى كه تمامى گروههاى قومى و مذهبى را متحد كند. تا شما از فقر و ستمى كه اكنون موجوديت ا نسانى شما را تهديد مى كند، رها يى يابيد." او گفته بوش را تقليد كرد، بوش چند روز قبل ازاو گفته بود : " مردم تحت اختناق افغانستان سخاوت آمريكا و متحدين آن را خواهند شناخت.
همزمان كه هدفهاى نظامى را بمباران مى كنيم براى مردان، زنان و كودكان در حال مرگ از گرسنگى و رنجديده افغا نستان از هوا دوا، غذا و ديگر مايحتاج اوليه زندگى خواهيم ريخت.
آمريكا دوست مردم افغانستان است." يكا يك كلماتى كه آنها بر زبان راندند، دروغ بود. گفته و تبليغات آنها همه افسانه آفرينى كثيفى بود تا بدين وسيله راه اشغال هردوكشور افغانستان و عراق را برايشان باز كند. اشغال غير قانونى آنگلو _ آمريكايى عراق خيلى بيشتر بحرانى و هرج و مرج آفرين بوده اما شايد ا فغانستان فاجعه زده، فراموش شده، آن اولين "پيروزى" در " جنگ ضدتروريستى" بيشتر شاهد شوك كننده در باره قدرتنمايى آمريكا و انگليس باشد. اين، اولين ديدار من از اين كشور بود. در دوران زندگى ام، به مناطق زيادى سفر كرده ام كه در آنجا هرج و مرج سياسى حاكم بوده است، اما هرگز من جا ي را مثل اين جا نديدم. كابل با خرابه ها، خرده شيشه ها، شن و سنگريزه ها به جاى خيابان، عينا درسدن بعد ا ز1945 در آلمان رابه خاطر مى آورد؛ اين جا انسانها در ساختما نهاى خرد و خمير شده، چون قربانيان زلزله زده، در انتظار رهايى زند گى مى كنند. آنها برق و يا وسائل گرم کننده ندارند؛ آتش افروزى آ نها شبها، از ميان سورا خهاى ديوا رهاى گلوله خورده، سوسو مى زند. در اين شهر بندرت ديوارى وجود دا رد كه بر بدنه ا ش نشانى از گلوله انواع سلاحها نداشته با شد. موترها ى زير و رو شده در چهار راهي ها باقى مانده اند. پايه هاى برق كه در نظر بود نمايشى از بس هاى مدرن را به تماشا گذارند، چون گيره هاى فلزى خم شده اند.
بس هاى سيمدار بريكديگر تكيه دا ده ا ند. اين بسها، مجسمه هايى را به خاطر مى آورند كه خمرهاى سرخ از ماشينها برافراشته بودند تا سال سفر را نشان دهند . در سال 2001 مبلغى بالغ بر 10 ميليارد دالر در افغانستان به مصرف رسيد كه بيشترين قسمت آن را آمريكا تأمين كرده بود. بيش از %80 از اين مبلغ خرج ريختن بمب و پركردن جيبهاى سران جنگجو يعنى مجاهدين سا بق گرد يد. آمريكاييها به هر كدام از تفنگداران دهها هزار دالر پول نقد و مقدار مشابعى سلاح دا د ند.
« ما به هر كدام از سران تفنگداران كه توا نستيم دست رسى پيدا كنيم، مراجعه كرديم.» اين را يكى از كارمندان سياCIA در زمان جنگ، به خبرنگار روزنامه وال ژورنال استريت گفته بود. به زبانى ديگر،آنها رشوه گرفتند تا به جاى جنگ با يكديگر با نيروهاى طالبان مبارزه نمايند. اين ها كسانى بود ند كه در 1989 هنگاميكه نيروهاى روسيه عقب نشينى نمودند، بر سر حاكميت شهر كابل با يكديگر جنگيد ند و شهر كابل را با خاك يكسان كرده و بر طبق گزارش سازمان ديده بانى حقوق بشر مركز اين سازمان در نيويارك مى باشد ،50000 انسان بيدفاع را به قتل رساندند كه بيشترين آ نها در يكسال كشته شد ند. اينها اكنون، بر افغانستان چيره شده و انحصار، آزار و اذيت مردم و معامله ترياك را بدست گرفته اند. اينها توانسته ا ند ارتشهاى شخصى بوجود آورند و مردم را بيش از پيش مورد شكجه، اذيت و آزار قرار دهند، ايجاد رحب و وحشت كنند و به مافياى كشت خشخاش و به صادر كنندگان ترياك به بازارهاى اروپا و آمريكا تبديل شوند. %90 از هروئين مصرفى در بريتانيا از اين راه تأمين مى گردد. اما با اين وجود، اين دولت روى كار آ مده بعد از سرنگونى طالبان در واقع فقط حكم يك نمايش را دارد؛ اين دولت پولى در بساط ندا رد. يكى از كارمندان وزارت امورانکشاف دهات در كابل، عمر زاخيل وال به من مى گويد كه "كمتر از%20 از كمكهاى خارجى به خزانه دولتى مى رسد، ما حتا پول براى پرداخت حقوق كارمندان دولتى نداريم، از آن كمتر براى پرداخت هزينه هاى بازسازى". ایالات متحده ازهمان ابتدا حرکت، مجاهدین را حمایت نموده و سیلی ازکمک های مالی خودرا ازطریق اسلام آباد به آدرس آنان سرازیر نمود.
اسلام آباد درست به همین دلیل بعد ها به خود حق داد که به عنوان قیم جهاد افغانستان درمورد سرنوشت آن تصمیم گیری کند. پس ازسرازیر شدن امداد های خارجی به سرکردگی آمریکا- به سوی مجاهدین ، افغانستان به محل رقابت جدی دو ابرقدرت جهانی تبدیل شد. مجاهدین با قدرت وصف نا پذیری که کسب کرده بودند دریک خلاء سیا سی قرارگرفتند . حتی عده ای ازرهبران جهادی آرزو داشتند که حکومت جمهوری افغانستان چند صبا حی بیشتر دوام بیاورد. حضورمجاهدین درکابل به دلیل اختلافات فراوان درونی منجر به خلاء قدرت مشروع ودرنتیجه نزاع بی پایان گردید. بعدازلشکرکشي امريكا و متحدين غربي آن بار ديگر تفنگ در اختيار جنگسالاران فراري ديروزي قرار گرفته و هرروزاخبار دردناکي از چور و چپاول و دزدي و راهگيري و ... تفنگداران از گوشه و كنار كشور بگوش مي رسد و خبرنگاران داخلي و خارجي از واقعات دلخراش راپور مي دهند . درکابل از يكسو قد برافراشتن لحظه به لحظهي بلند منزل ها و ماركيت ها و از سوي ديگر فقر، مظلوميت و بيچارگي تك تك ساكنان آن نشان ميدهد كه پايتخت به نمايندگي از تمام شهرهاي كشور درچه مظلوميتي غرق ميباشد و چگونه بيدادرسي به پيش ميراند.
در چند ماه اخير گراف جرم و جنايت در كابل آنقدر اوج گرفته كه ۶ مستوفي توان حسابگيري آن را نخواهند داشت كه علل آن را ميتوان در فقر و آلوده بودن پوليس آن به جنايت دانست. هر دزدي و يا قتلي كه صورت ميگيرد گفته ميشود، دزدان يا قاتلان «لباس پوليس به تن داشته.» معلوم نيست چه دليلي وجود دارد كه فلان آمر حوزه در فلان ناحيه با دزدان دهن جوال را بگيرد ولي در ناحيه جديد از چنين كاري توبه نمايد!! اين شيوه هاي غير اساسي كار فقط مردم را به سكوت و تسكين واداشتن است، نه علاج درد مردم. بهاي اين همه لول دادن ها، انتظار كشيدن ها و تجربه كردن ها را فقط بايد مردم بپردازند. وزير داخله جهت تامين امنيت حداقل پايتخت بايد به فكر چاره اساسي باشد و آن اينكه بايد تغييرات ريشهاي و بنيادي در دستگاه پوليسش بوجود آورد، زيرا ناف بسياري از تقرر يافتگان پوليس در سال هاي اخير به جاهاي بند است كه دور كردن شان از قدرت كاري در حد قرباني دادن است. با اندوه ودرد تااکنون نه تنها در ریشه کن کردن سیستم وشیوه های قوماندان سالاری وحاکمیت تفنگ کار موثری صورت نپذیرفته ، بلکه بصورت مستقیم وغیرمستقیم درتقویهء پایه های سیاسی وقدرت اقتصادی آنان موثریت روا داشته شده است .
درحالیکه دراوضاع کنونی ودر طی سه سال این انتظار موجود بود که درعرصه های تأمین امنیت، بازسازی وقانونمداری، طرد فساد اداری ودولتی وسایر نابه سامانی ها کار های بزرگی انجام میشد اما این مامول ها تحقق نیافته باقی مانده وخواست ملت برای ایجاد یک دولت قوی ونیرومند وپاسدار قانون و تأمین کنندهء امنیت وادامه دهندهء بازسازی، تأمین کار ورفاه اجتماعی درحال بدل شدن به یأس تلقی ميشود. در حقیقت بسیاری از فرماندهان و افراد مسلحی که به نیروهای خارجی به سرکردگی امریکا کمک کردند تا طالبان را سرنگون کند، حالا خود به تهدیدی برای تلاش های دولت کرزی در برقراری صلح تبدیل شده اند. در شرايط فعلي براي همگان آشکار است که مرکز گريزي و قانون شکني چه در ولايات و چه در مرکزبه اندازه ايست که هيچ مرجع قانوني نمي تواند در برابر آن ايستادگي کند . امروز بوروکراتيزم ريشه دار در کشور مانع هرگونه پيشرفت است، لذا برنامه هايي چون خلع سلاح ، مبارزه با مواد مخدر و غيره نتوانسته اند به موفقيت برسند.
در برابر اين نا بساماني بنيادي، سياست هايي چون تغيير مسئوولين در ولايات، سطحي به نظر می رسد، اين سياست ها نه تنها باعث بهبود اوضاع نمي شود بلکه به آشفتگي آن مي افزايد.
از سوي ديگر در هم ريختگي صلاحيت هاو مسئوليت هاي دست اندر کاران امور و بخش هاي مختلف اداري سبب ناکامي اجرات مثبت و موثر ميگردد. اصلاحات اداري نيز در صورتي موثر است که هيچ کس نتواند به ناحق خواسته خود را به کرسي بنشاند. در هر حال ايجاد يک دولت مقتدر مرکزي با اتکا به اصل شايسته سالاري و مديريت علمي که بتواند به خواسته هاي مردم پاسخ مثبت بدهد، تنها راه سياسي بهبود اوضاع اجتماعي و اقتصادي به شمار مي رود. در غير آن هر شخصی با تجربه ای هم اگر دراين حلقه بسته ودر سيستم بهم آميخته قرار گيرد موفقيت چندانی نخواهد داشت. دزدي ، چپاوول ورشوت ستاني درادارات دولتي ، حاکميت هاي متعدد شهري ومحلي ، تبليغات دوامداربرضد حاکميت ملي ، و... تاچه مدتي دوام ميابد؟ .
متاسفانه ريس جمهورنتوا نست افغانستان را اداره وکشوررا ازتباهي وبدبختي نجات بدهد . طوريکه يارقبلي ودوست نزديک وي د کتر اشرف غني احمدزي عملکرد دولت حامد کرزي را به انتقاد گرفته و اظهارداشت:
با اينکه جامعه جهاني در مورد دولت سازي در افغانستان به اتفاق نظر رسيده است؛ اما برنامهريزي هاي ضروري براي اجراي هماهنگ نظارت بر اين طرح هنوز وجود ندارد . وي که در گفتگو با روزنامه چراغ چاپ كابل سخن ميگفت اظهارداشت: در کشورهايي که در افغانستان نيروهاي نظامي دارند نيز درباره درستي اين تصميم دچار ترديد شدهاند . اشرف غني افزود: در فاصله سالهاي 2001 تا 2005 ميلادي در افغانستان پيشرفتهايي براي استقرار يک دولت مشروع مرکزي که به تدريج اعتماد مردم را جلب کند، حاصل شد؛ اما اکنون بنظر ميرسد که دولت توان بالقوه حرکت در اين زمينه را ندارد .
وي همچنين براي نجات از اين بن بست راه رهايي را پيشنهاد كرد و گفت: ابزارها و سرمايههايي هنوز هم در افغانستان وجود دارد که از آن ميتوان در جهت بهبود اوضاع استفاده كرد و حامد کرزاي ميتواند قاطعانه عمل کند و نام خود را به عنوان بنيانگذاري آبرومند ثبت نمايد يا در رديف کساني در تاريخ از وي ياد شود که فرصت طلايي را از دست داده اند . وي ياد آور شد: در درجه اول بايد يک محکمه عالي تاسيس شود ثانياً در مبارزه با فساد کميسيون هايي تشکيل بدهند که قادر به جلوگيري از فساد در عاليترين سطح باشد. ثالثاً آنها بايد در پي حکومتداري صحيح باشند و براي نسل جوان فرصتهايي را ايجاد کنند . وي همچنين بر طرف کردن عدم توازن ميان بودجه نظامي و توسعه کشور از سوي جامعه جهاني را علاج ديگر بحران فعلي مي داند . اشرف غني احمدزي که قبلاً در سمت وزارت اقتصاد و دارايي دولت انتقالي فعاليت مي کرد پس از از اعلام کابينه دولت انتخابي حامد کرزي از فهرست کابينه حذف شد و در حال حاضر رئيس دانشگاه کابل مي باشد.
سازمان ملل فساد حاکميت را تهديد می کند:
سازمان ملل متحد در افغانستان نسبت وجود فساد در دستگاه حکومت اين کشور ابراز نگرانی کرده است.ايدرين ادوارد، سخنگوی دفتر نمايندگی ملل متحد (يوناما) در افغانستان در يک کنفرانس خبری در کابل گفت که آلودگی رو به افزايش مقامات اين کشور به انواع فساد، تهديدی برای حاکميت ملی و امنيت در افغانستان است. ادوارد گفت: " از جامعه جهانی نبايد انتظار داشت که از ادارات و مسئولان آغشته به فساد پشتيبانی کند و اين موضوع برای مردم عادی نيز قابل پذيزش نيست." به گفته ادوارد فساد و نا امنی دو روی يک سکه است و جايی که فساد باشد در آنجا نا امنی نيز وجود دارد.
سخنگوی يوناما با اشاره به مناطق دوردست افغانستان اين نگرانی را مطرح کرد که ادامه فساد در حکومت به کاهش حاکميت دولت مرکزی در اين مناطق منجر خواهد شد. او گفت اگرچه افغانستان در يک مرحله گذار قرار دارد ولی ممکن نيست از کنار مسايل مهمی چون فساد، مواد مخدر و اداره ضعيف به آسانی گذشت. وجود فساد اداری در دستگاه حکومت از آن دسته انتقادهای است که حکومت پس از طالبان به رهبری رييس جمهور کرزی همواره با آن مواجه بوده است؛ آنچه که حکومت کرزی از نخستين روزهای تشکيل متعهد به مبارزه با آن شده بود. ولی در حال حاضر اين مشکل به جای کاهش، رو به افزايش نهاده است. دوام اين حالت در کنار نارضايتی مردم نگرانی برخی سازمان های جهانی را نيز برانگيخته است. موضوع فساد در د ستگاه حکومت به يکی از بحث های محوری مطبوعات غربی نيز تبديل شده چنانچه در يکی از شماره های اخير روزنامه واشنگتن پست در مطلبی از خريد و فروش پست های بلند دولتی در افغانستان خبر داده شده است. بسياری افغان ها به اين نتيجه رسيده اند که اگر جلو فساد گرفته نشود و اصلاحات لازم به وجود نيايد آنچه در چهار سال گذشته دولت و مردم به دست آورده اند به آسانی از دست خواهد رفت.
يک هفته نامه آلماني مدعي شد:
فشار آمريكا بر كرزي براي استعفا از مقامش شد . با گسترش و تشديد موج خشونتها شايعاتى مبني بر اينكه دولت آمريكا حامد كرزى، رئيس جمهور افعانستان را زير فشار گذارده تا از مقام خود استعفا دهد، به گوش مي رسد . هفتهنامهى فوكوس چاپ آلمان در گزارشي آورده است : دولت آلمان در مورد احتمال اينكه حامد كرزى از سوى آمريكا براى استعفا از مقامش تحت فشار است، نگران است .
بنابراين گزارش بر اساس اطلاعات سازمانهاى مخفى كه در كابل در گرد ش است، گفته مىشود قرار است كرزى و برخى از اعضاى رهبرى دولت توسط آمريكا بركنار شوند . به گزارش فوكوس، ديپلماتهاى آلمانى اين شايعه را با همكاران آمريكايى خود در ميان نهادهاند و مقامات آمريكايى اين شايعه را بشدت رد كرده و اظهار داشتهاند كه آنها از پشتيبانى كرزى دريغ نخواهند كرد . از سوى ديگر اين نشريه نوشته است كه هم مردم افغانستان و هم ايالات متحده آمريكا حامد كرزى را شخصيتى ضعيف ارزيابى مىكنند و ترديد دارند موفق شود ثبات را به اين كشور بازگرداند. از سوي ديگر گفته مىشود كه يكى از برادران كرزى در قاچاق مواد مخدر د ست داشته است.
«قسمت یازدهم»
)تلاش کردم تا در اين نبشته هاي تاريخي زيباترين اشعار و ناياب ترين تصويرها تهيه و به پيشگاه شما عزيزان تقديم گردد. هدف از انتخاب تصوير مستند سازي و حقيقت نگاري را افاده مينمايد و مزين شدن با اشعار شيوه ي جديد ي است تا از يکطرف بحث هاي تاريخي را با شعر صيقل داد و از جانب ديگر خواننده را از يک نواختي بيرون کرد… (