میر عصمت الله سادات
Fr 26-2-2021 16:37
زنده نام ببرک کارمــــل و روانشاد سیاووش کسرایی در مسکو ۱۹۸۸
ببرک کارمل، تقریباً چهار سال را در اقامت ناخواسته در مسکو سپری کرد. اینکه چه عواملی باعث شد تا به مسکو برود، نیازمند بحث جداگانه می باشد، که البته در آینده به آن پرداخته خواهد شد.
طوری که بارها نوشته ام، یکبار دیگر خاطر نشان می کنم، هدف از همه نوشته ها، منجمله نوشتۀ حاضر، رساندن حقایق به نسل بالندۀ کشور و پژوهشگران بی طرف می باشد. ما باید توانایی شنیدنِ حقایق را داشته باشیم، از تجارب خوب و زشت گذشته بیاموزیم و نقد علمی را، بپذیریم. با مسؤولیت می توان نوشت که همه مطالب ذیل، حقایق و چشم دید ها می باشد.
محلی که فقید ببرک کارمل بین (۱۹۸۷-۱۹۹۱) در مسکو زندگی کرد، «سربرنی بور» نام داشت و در حومه شهر مسکو قرار داشت. ویلا و یا «داچه» که در آن زندگی می کرد، یکی از مهمانخانه های دولتی شوروی سابق بود. «داچه» موصوف از لحاظ تاریخی نیز با اهمیت بود، زیرا چند دهه قبل، یکی از اعضای بیروی سیاسی حزب کمونیست چین، بنام «مینگ» که با «مائو» اختلاف پیدا کرد، در همین «داچه»، در تبعید زندگی می کرد. بعداً، «ابوبکر» یکی از رهبران یمن دموکراتیک در آنجا، در جلا وطنی زیست. باید تسریع شود، از لحاظ برخورد روزمره، رهبری شوروی وقت همه تشریفات، یک رییس جمهور سابق را رعایت و تسهیلات لازم را فراهم می کرد. به علاوۀ کارکنان خدماتی، شش بادی گارد به نوبت مسؤولیت امنیت تعمیر و محافظت شخصی شان را به عهده داشتند. کنترول و محدودیت بر رفت و آمد وجود نداشت، اما معلوم بود که اتاق پذیرایی با وسایل استراق سمع مجهز بود، بدین لحاظ همه صحبت های مهم در خارج از منزل، صورت می گرفت. تلفن منزل هم شنیده می شد. گاه گاهی، هیأت های شوروی متشکل از ارگان های مختلف، هم به ملاقات ببرک کارمل می آمدند. خواست آنها تقریباً یکسان بود. آنها تقاضا داشتند تا محترم کارمل، منظماً، اعلامیه های در دفاع از رهبری حزب و دولت افغانستان بدهد و سیاست مصالحه ملی را مورد حمایت قرار دهد. ببرک کارمل همیشه در جواب شان استدلال میکرد که، مشکل با شخصی و مشی مصالحه ملی نیست. این جانب و حزب ما بعد از شش جدی با رهایی زندانیان سیاسی و پیشنهاد ها برای مذاکرات عملاً این سیاست را آغاز و پیش برده ایم؛ و با طرح تیزس های دهگانه تکامل بیشتر یافت. مشکل من با شما است. سیاست های شما شفاف نیست. اگر یک طرح جامع که در برگیرنده قطع مداخلات خارجی به خصوص از پاکستان و ایران، خروج قطعات شوروی و مذاکرات بین الافغانی با تضمینات بین المللی ارائه دارید، می توان از آن حمایت کرد؛ اما طوری که دیده می شود شما موضوع افغانستان را جزیی از داد و ستدهای جهانی تان با غرب، به خصوص با آمریکا کرده اید. بعد از خروج قطعات هم مطابق به قراردادهای دو جانبه باید به تحویل دهی کمک های لوژستیکی و پرزه جات به اردوی افغانستان ادامه دهید. پا فشاری شان روی یک نقشه راه از قبل تنظیم شده، بر بنیاد منافع افغانها بود که منجر به صلح در افغانستان شود.
در این مدت دوستان و رفقای زیادی هم برای دیدن شان می آمدند، که این یگانه منبع خرسندی و مصروفیت شان را تشکیل می داد و با علاقه مندی از آنها پذیرایی و جویای احوال وطن می شد. به دقتِ تمام به توضیحات و تحلیل های شان گوش می داد و در اخیر ارزیابی خود را نیز برایشان ابراز می داشت. همه را به یک پارچگی و دفاع از وطن و نظام تشویق میکرد. یکبار «عصمت مسلم» قوماندان مشهور لوای قومی از قندهار نزد شان آمده بود. بسیار زیاد نسبت به کارمل صاحب کلمات محبت آمیز بکار برد. او را رهبر و پدر خطاب کرد. از بعضی برخوردها نسبت به خودش در کابل ناراحت بود. بعد از صحبت نسبتاً طولانی در موقع خداحافظی محترم کارمل به مسلم گفت که از وی دو خواهش دارد: اول متوجّه صحتش باشد و دوم در کنار و همکار نظام باقی ماند؛ که مرحوم مسلم با تعظیم نظامی پذیرفت.
در آن زمان دوستان زیادی از داخل شوروی سابق و عده ی هم حین سفر به مسکو به ملاقات ببرک کارمل می آمدند. مشکل است از همه اسم برد؛ اما می توان گفت که در برگیرنده، شخصیت های غیر حزبی و بلند پایه های دولتی، حزبی، فرهنگی و نظامی افغانستان بود.
بعلاوه، روزنامه نگاران شوروی و خارجی مقیم مسکو همیشه علاقه مندی شان را برای مصاحبه و دیدار با کارمل صاحب نشان می دادند. از این میان می توان از دیدار مسؤولین نمایندگی CNN، و روزنامه مشهور ایتالیایی Carrier dela Sarrio در مسکو نام برد. این دیدارها، مصاحبه نی بلکه آنها نوشتن کتابها و تحقیقات بالای افغانستان را روی دست داشتند و علاقه مند صحبت های مرحوم کارمل بودند. بدین لحاظ ملاقات آنها طولانی و شکل تبادل نظر را داشت. همچنان ژورنالیست شناخته شده ایتالیایی، Vallire Pelizzari که بعدها دو کتاب روی مسائل افغانستان نوشت، چندین دیداری با کارمل صاحب در «داچه» انجام دادند. در این میان دیدار با ژورنالیست جوان روسی، «ارتیوم برویک» از هفته نامه «اگنیوک» از اهمیت خاصی برخوردار است. پدر موصوف هم از ژورنالیستان مشهور شوروی بود. مارشال ورینکوف معاون اول وزیر دفاع شوروی در مصاحبه با «اگنیوک» حرف های نادرستی در رابطه به جنگ افغانستان بیان داشته بود. این موضوع به کشمکش جدی بین ببرک کارمل، کمیته مرکزی حزب کمونیست و وزارت دفاع شوروی تبدیل شد. سرانجام فیصله شد تا اگنیوک مصاحبه یی با کارمل صاحب هم انجام دهد. کمیته مرکزی بعضی پاراگراف های مصاحبه را نپذیرفت. این به چانه زنی جدی بین ما تبدیل شد. در اخیر، مصاحبه با اختصار در «اگنیوک» به نشر رسید. بعدها، پس از برکناری ورینکوف، متن کامل مصاحبه در «کمسمولسکایا پراودا» به چاپ رسید. قابل تذکر میدانم که مارشال ورینکوف از جمله حامیانِ سرسختِ جنرال شهنواز تڼۍ بود. با تأسف، «ارتیوم برویک» هم سالها بعد در یک سانحه هوایی جانش را از دست داد. همین طور سنیگریف خبرنگار پراودا، مشاور سابق درفش جوانان، دیدارهای با کارمل صاحب داشتند. موصوف مطالبش را به نشر سپرده که توسط دوست گران قدر یاسین صادقی به فارسی-دری ترجمه شده است.
شخص دیگری که بعضاً به دیدار کارمل صاحب در مسکو می آمد، شاد روان «سیاووش کسرایی»، شاعر سر شناس و از فعالین فرهنگی و سیاسی جنبش چپ ایران بود. موصوف هم بعد از کابل در مسکو زندگی میکرد و با هم روابط نزدیک داشتند.
در سالهای اقامت در مسکو اتفاقات زیادی واقع شد. بعضاً روزهای دشوار را باید سپری میکرد. از میان، میخواهم به دو موردی که در سرنوشتِ حزبی و سیاسی آن وقت مهم بود، اشاره ی داشته باشم. موضوع نخست به زندان انداختنِ رفقا در اکتوبر ۱۹۸۸ و مطلبِ دوم، تدویر "کنگرۀ دوم" حزب دموکراتیک خلق افغانستان می باشد. قابل تذکر میدانم در همین "کنگره" بود که حزب تغییر نام داد و به «حزب وطن» مسمی شد.
در هفتۀ اول اکتوبر ۱۹۸۸، تلفونی به کارمل صاحب اطلاع دادند که هیئتی مهم و بالا رتبه عنقریب به ملاقات شان می آیند. قبل از وقت موعود، فقید کارمل از من پرسیدند که چه فکر میکنی، روی چه موضوعی با من صحبت خواهند کرد. من در جواب گفتم، حتماً روی موضوعات قبلی؛ اما موضوع صحبت و برخورد هیأت کاملاً غیر مترقبه و تعجب آور بود.
ادامه دارد . . .
میر عصمت الله سادات فبروری ۲۰۲۱
بالاخره روز موعود فرارسید و هیأت به دیدن ببرک کارمل آمد. قابل ذکر میدانم که چون در این زمان داچه (اقامتگاه) تحت بازسازی قرار داشت. ایشان در آپارتمان پنج اتاقه که قبلاً شوروی ها برایش تخصیص داده بودند زندگی میکردند. ریاست هیأت را شخصی بنام جنرال شبرشین ریس عمومی اداره اول کی. جی. بی و معاون کریچکوف که در کابل بنام مستعار الکساندروف مشهور بود به عهده داشت.
ملاقات به سردی آغاز شد. بعد از احوالپرسی مختصر، جنرال که از طریق ترجمان صحبت میکرد، خطاب به کارمل صاحب گفت که متأسفانه هواداران شما در کابل مزاحمت ایجاد میکنند. ما و رفقا در کابل تصمیم گرفتیم تا آنها را که «محمود بریالی» برادر شما هم در میان آنها می باشد زندانی کنیم. خواستم قبل از اقدام شما را در جریان قرار دهیم. از جا بلند شد و میخواست برود. در همین لحظه ببرک کارمل که بینهایت ناراحت و قهر شده بود، به لحن جدی به جنرال گفت که لطفاً در جای تان قرار داشته باشید و جواب مرا هم بشنوید. بعداً به او به زبان انگلیسی گفت که میدانم که خودت انگلیسی بلد هستی و چنین ادامه دادند. به گرباچف بگوید که من از تهدید و شانتاز نمی ترسم. حال اگر رفقا را زندانی می کنی، می خواهی مرا تهدید نمایی. مطمئن باشید اراده و برنامه نادرست ات را نمی توانی بالایم تحمیل نمایی. بعداً رو به هیأت کرد و گفت، حال میتوانید بروید. هیأت از جا بلند شد و بدون خداحافظی با سراسیمگی اتاق را ترک کردند. شاید آنها منتظر چنین جواب تند از جانب کارمل صاحب نبودند. بعداً ببرک کارمل دو سه سگرت را دود کرد، از من پرسیدند که برخورد متوازن بود. جواب دادم، بلی، از لحاظ افغانی و سیاسی کاملاً بجا و متناسب بود.
تقریباً سه روز از این رویداد گذشته بود که از کابل اطلاع رسید، محترم محمود بریالی و جمع کثیر از رفقا زندانی شده اند. شش ماه آنها در زندان باقی ماندند. ببرک کارمل در این مدت دست به پروتست مدنی زد. تمام این مدت از آپارتمان بیرون نرفت. شوروی ها که متوجه این امر شدند، بارها داکتر موظف را نزدشان روان کردند تا وی را به بیرون رفتن از منزل، تشویق کند؛ اما مؤثر نشد. حتی اطلاع دادند که ترمیم داچه (اقامتگاه) تکمیل شده است، دوباره به آنجا بروید؛ اما محترم کارمل نپذیرفت. وضع همین طور ادامه یافت تا این که رفقا رها شدند و ببرک کارمل به اعتراض اش پایان داد و به اقامتگاه برگشتند.
همان طوری که در بخش نخست نوشتم، موضوع مهم دیگری در آن زمان، تدویر "کنگرۀ" حزب دموکراتیک خلق افغانستان و تغییر نام حزب بود. با وجودی که کارمل صاحب هنوز عضویت کمیته مرکزی حزب را دارا بودند، از هیچ جانبی و شخصی تماسی با ایشان گرفته نشد و حتی کتبی هم از ایشان تقاضای به عمل نیامد تا نظریات و یا پیشنهادهای شان را در رابطه ابراز کنند. این در حالی بود که در این مدت اضافه از چهار سال کارمل صاحب همواره حق العضویت حزبی اش را به منشی حزبی در سفارت افغانستان ارسال میکرد.
در روز تدویر "کنگره" ببرک کارمل بی نهایت نا آرام و متأثر بود. من هیچ گاهی ایشان را چنین ناراحت ندیده بودم. تقریباً تا ناوقت شب بیدار ماندیم و روی موضوعات مختلف صحبت کردند. این نا آرامی از لحاظ سیاسی انسانی و اخلاقی کاملاً قابل درک بود. "کنگره دوم" حزب بعد از ۲۶ سال تدویر میابد. رهبر و بنیانگذار حزب کسی که هشت سال تمام در پارلمان شاهی صدا بلند کرد و حزب را به مردم معرفی کرد، بالاخره کسی که به خاطر نجات مردم و رفقا مسؤولیت بزرگ را پذیرفت و آنها را به این همه مقامات رسانید، دعوت نمی شود. دایر کنندگان هم کسانی بودند که زمانی به نام کارمل قسم یاد میکردند و در بیانات شان چندین بار از او نقل قول میکردند. حالا آنها حاضر نیستند او را به حیث عضو عادی حزب هم در تالار راه دهند. چه سقوط اخلاقی! از جانبِ دیگر، این بیانگر واقعیتی است که رفقای مسؤول در آن زمان سیاست متضاد و دوگانه را تعقیب میکردند. در حالیکه سیاست مصالحه با مخالفین مسلح پالیسی روز بود؛ اما در رابطه به حزب، سیاست عدم تحمل پذیری و حذف کردن دنبال می شد. ما میتوانستیم "کنگره" را به یک گردهمایی وحدت و آشتی تبدیل کنیم و از موضع یکپارچه به طرف تحقق مشی مصالحه ملی گام برداریم. افسوس!
برخورد با ببرک کارمل، چه در دوران اقامت ناخواسته در مسکو و چه در موضوع "کنگره" ما را به یاد داستانهای دراماتیک، مخصوصاً در درامه های ژول سزار و کلوپاترایی ویلیم شکسپیر می اندازد. در ادبیات فارسی-دری شاید این شعر حضرت سعدی تمثیل خوبی از آن باشد.
یا وفا خود نبود در عالم یا کسی اندرین زمانه نکرد
کی نیاموخت علم تیر از من که مرا عاقبت نشانه نکرد
سرانجام، "کنگره" گذشت و باز هم بدون این که از کارمل صاحب پرسیده باشند، ایشان را عضو شورای مرکزی اعلام کردند.
"کنگره" نشان داد که حزب نتوانسته است از سنترالیزم منحیث اصل تشکیلاتی فاصله بگیرد. نماینده های تعین شده از بالا به سازمان ها معرفی می شد و هیأت رهبری جدید با رأی علنی انتخاب شد. این خود یک عقب گرد بود. حداقل ۲۶ سال قبل در کنگره اول هفت نفر رهبری با رأی سری اشتراک کنندگان کنگره انتخاب شده بودند.
بعد از "کنگره"، در یکی از جلساتِ شورای مرکزی حزب وطن موضوع برگشتِ ببرک کارمل به وطن مطرح شد. دوکتور نجیب الله این بار برخورد متفاوت کرد و بدون مشورت با هیأت اجراییه حزب، با صراحت بیان کرد که هیچ موانع در مقابل برگشتِ کارمل صاحب به کابل وجود ندارد. در عین روز همراه با محمود بریالی به منزل شاد روان دوکتور اناهیتا راتب زاد رفته و تماس تلفونی با کارمل صاحب بر قرار کرد. در پنج سال گذشته این نخستین دیدار نجیب الله با داکتر صاحب راتب زاد بود.
بعد از ظهر مسکو بود که تلفون در داچه (اقامتگاه) زنگ زد و شخصی از آن سوی خط گفت که داکتر صاحب نجیب الله می خواهد با محترم کارمل صاحب صحبت کند. تلفون به کارمل صاحب برده شد و آن دو بعد از گذشت اضافه از چهار سال با هم صحبت کردند. لحظه ی مهم و تاریخی بود.
بعد از احوالپرسی، نجیب الله با لحن محبت آمیز و مملو از صمیمیت گفت که «من حالا به منزل مادر (فقید دوکتور اناهیتا راتب زاد) آمده ام و می خواهم به اطلاع شما رفیق کارمل عزیز برسانم که امروز من و شورای مرکزی حزب، بعد این که اطلاع حاصل کردیم که شما در مسکو بسیار عقب وطن دق آورده اید و خواهان برگشت به مهین هستید، فیصله کردیم که هیچ مانعی برای برگشت شما به وطن وجود ندارد. هر وقت شما خواسته باشید برای من بگویید تا آمادگی های لازم را بگیریم.» فقید کارمل هم با صمیمیت پاسخ داد و از نجیب الله و اطلاع خوش اش، ابراز سپاس و قدردانی کرد.
بعداً داکتر صاحب نجیب الله اضافه کرد که: «شما رهبر و بنیاد گذار حزب ما هستید. شما ما را تربیت و رهبری کرده اید. همه دستاورد ها و موفقیت های ما نتیجه کار و راهنمایی مداوم شما می باشد. وقتی شما به خیر برگردید، هر چیز و نقشی شما بخواهید ما همان کار را انجام می دهیم.» ببرک کارمل ضمن امتنان از کلمات محبت آمیز نجیب الله، در جواب گفتند: «من برای خود هیچ نقشی نمیخواهم، منحیث یک مو سفید اگر در کدام زمینه و موردی که شما ضرورت داشته باشید و از من بخواهید مشورت خواهم داد. اگر لازم دیدید بپذیرید و اگر نه مهم نیست. راستش این جا خسته شده ام و از دوری وطن و مردمم رنج می برم. می خواهم در شرایط دشوار صلح و جنگ در وطنم و در کنار مردمم باشم.» ایشان اضافه کردند، «در شرایط کنونی ما در حالت دفاع از وطن قرار داریم، خودت به حیث فرد اول دولت و حزب با مسؤولیت و اعتماد کامل وظایفت را به پیش ببر، در این راستا از پشتیبانی من هم برخوردار هستید». نجیب الله با سپاس از موضع گیری ببرک کارمل علاوه کرد، «وقتی که شما به خیر کابل بیایید مطمئن باشید در مسایل مهم مشورت شما را خواهم گرفت» و در اخیر یادآوری کردند که من همین اکنون به سفیر ما در مسکو هدایت میدهم تا فردا نزد شما بیاید و همه آمادگی ها و تدابیر لازم را برای بازگشت شما به وطن روی دست بگیرد. محترم کارمل در اخیر صحبت به نجیب الله گفتند که میخواهند به حیث یک افغان عادی در اولین پرواز روتین آریانا به وطن بازگشت کند. فردای آن روز محترم محمد داود رزمیار سفیر وقت افغانستان در مسکو در داچه (اقامتگاه) نزد محترم کارمل آمده و وعده سپرد که به زودترین فرصت ممکن شرایط مسافرت شان را فراهم خواهد کرد.
به این ترتیب ببرک کارمل بعد از یک اقامت ناخواسته تقریباً بیش از چهار سال، به شام یازدهم جولای ۱۹۹۱ ذریعه پرواز آریانا به وطن عودت کردند. در میدان هوایی مسکو عده زیادی از افغان ها و محصلین مقیم مسکو برای خداحافظی حاضر شده بودند. ببرک کارمل با ایراد بیانیه کوتاه به آنها گفت که به حیث یک افغان به وطن خود بر میگردد و از همه خواست تا در شرایط فعلی دفاع از وطن باهم متحد و یکپارچه شوند. صحبت ببرک کارمل با کف زدنها همراهی شد. بعداً از طریق V.I.P میدان هوایی به طیاره داخل شدند. مسافرین که قبلاً در طیاره جابجا شده بودند با دیدن ببرک کارمل متعجب شده و به کف زدن پرداختند. اینجانب هم ایشان را تا داخل طیاره همراهی کردم. در موقع خداحافظی فقید کارمل از من پرسید که رفقای سفارت و رفیق رزمیار را دیدی؟ آمده بودند؟ من در جواب گفتم که متأسفانه نیامده بودند. هر دو متعجب شدیم. وضع یک مقدار غیر معمول به نظر میرسید. با مسؤولیت میتوانم بیان کنم تا همین لحظه ی داخلِ طیاره، ببرک کارمل در جریان نبود که در کابل چه واقع شده است و چرا این سردی روابط؟! قابل یادآوری میدانم که ژورنالیست ایتالیایی آقای Vallire.Pilizzari که به صورت فوق العاده از ایتالیا آمده بود تا محترم کارمل را در سفر به کابل همراهی کند، عصر همان روز تلفونی برایم اطلاع داد که برایش مشکلی پیش آمده و نمیتواند به کابل برود. قرار شد فردا با هم ببینیم و روی مشکل صحبت کنیم. فردای آن روز آقای پلیزاری دلیل نه رفتن اش به کابل را برایم توضیح داد. وی گفت که از جانب وزارت خارجه شوروی برایش گفته شده که در کابل وضع تغییر کرده است؛ زیرا نجیب الله تحت فشار رهبری حزب قرار گرفته و شخصاً طوری که قبلاً تفاهم شده بود به پذیرایی ببرک کارمل به میدان هوایی نمیرود. روزی بعد از کابل اطلاع حاصل کردم که تنی چند از هواخواهان نا عاقبت اندیش، با پخشِ به اصطلاح «شبنامه» از مردم خواسته بودند تا جهت پذیرایی از ایشان به جاده ها برآیند و این گویا باعث نارضایتی نجیب الله شده است. به همین دلیل همه برنامه های دیگر لغو شده است. واقعیت این است که چنین کاری خودسرانه از جانب بعضی اشخاص صورت گرفته بود. بعد از این که مرحوم کارمل از آن اطلاع حاصل کرد، آن را تقبیح کرده و طفلانه خواند. کسانی که احتمالاً در چنین سازماندهی سهم داشتند، از انجام آن انکار ورزیدند. ببرک کارمل در کابل به رفقا گفت که نجیب الله شخصاً برایش تلفون کرده بود و ما به تفاهماتی رسیده بودیم. هیچ کس حق نداشت بدون اجازه خودم به چنین اعمال ماجراجویانه دست بزند. از جانب دیگر نجیب الله هم بعد از آن اقدام جسورانه و صحبت تلفونی با ببرک کارمل، نباید به خاطر یک عمل که خود فقید کارمل هم از آن اطلاع نداشت ۱۸۰ درجه تغییر موقف دهد. این موضوع می توانست حتی تلفونی بین شان حل شود.
واقعیت امر این است که دوکتور نجیب الله بعد از دعوت از ببرک کارمل مورد انتقاد بعضی از اعضای هیأت اجراییه (گرفتن نامها را مصلحت ندیدم) و مشاورین شوروی قرار گرفت. هیأت اجراییه انتقاد داشت که با آنها قبلاً مشورت نشده بود و شوروی ها این کار را «شتابزده» نامیدند. افزون بر این یک تعداد از مشاورین داخلی داکتر صاحب شهید با برگشت ببرک کارمل مخالف بودند. آنها مواضع خودشان را در خطر می دیدند. همه دست به دست هم داده و موضوع استقبال را بهانه قرار داده خواستند مناسبات ایجاد شده بین آن دو را برهم بزنند. متأسفانه موفق هم شدند. آنها نتوانستند درک کنند که تفاهم حاصل شده می توانست به یکپارچگی حزب و تقویت سنگرهای دفاع از وطن کمک کند. دوکتور نجیب الله می توانست از نفوذ معنوی ببرک کارمل در حزب، قوای مسلح و نیروهای قومی به نفع استحکام نظام، تحقق مصالحه ملی و بالاخره از فروپاشی نظام جلوگیری کند. اگر این امر به وقوع می پیوست شاید کشور ما یک سرنوشت دیگر می داشت. افسوس!
مخالفین این تفاهم حتی پا فراتر نهاده به نشر مطالبی در ضدیت و تخریب ببرک کارمل در روزنامه ها و جراید به اصطلاح آزاد که از جانب ریاست هفت وزارت امنیت دولتی کنترول و تمویل میشد پرداختند. در یکی از این مطالب تحت عنوان، راک اند رول (Rock and Roll) به پخش اکاذیب و به دور از فرهنگ افغانی دست زدند. طبیعی است که این گونه نشریات به یکپارچگی حزب و امر مصالحه ملی مفید واقع نمیشد؛ و احساسات هزاران هوادار ببرک کارمل را در داخل و خارج از کشور جریحه دار میکرد.
اینجانب در تابستان ۱۹۹۰ دو ماه را برای دیدن فامیل در کابل سپری کردم. در این مدت با تعدادی زیادی از رفقا، از جمله بعضی از اعضای شورای مرکزی و هیأت اجراییه حزب، دوستان محترم مانند شاد روان عبدالرحیم هاتف معاون اول رییس جمهور، افراد با نفوذ سیاسی و قومی مثل محترم سید منصور نادری، جهانگیر خان قوماندان قومی شینوار، جنرالان قوای مسلح و فاتحان جنگ جلال آباد از نزدیک دیدار و تبادل نظر کرده ام. نظامیان و صفوف حزب از روحیه عالی برخوردار بودند؛ اما متأسفانه در رهبری حزب فهم یکسان از سیاست مصالحه ملی وجود نداشت. آهسته-آهسته مسایل قومی زبانی و سمتی بجای منافع ملی رجحان پیدا کرده بود. زمانی که در مورد امکان قطع کمکهای اتحاد شوروی و یا صف های طویل برای شکر و مواد خوراکی در مسکو، برایشان می گفتم، باورشان نمی آمد. با تأسف هیأت اجراییه حزب پلان B (دوم) نداشت. همه توجه به پلان پنج فقره یی ملل متحد معطوف بود. پلانی که اصلاً نه وجود داشت و نه عملی بود؛ زیرا مصالحه ملی بدون اجماع داخل نظام منطقه و جهان نه آن وقت ممکن بود و نه در وضع موجود امکان پذیر است.
اینجانب با بیان حقایق و تجربیات تلخ و شیرین فوق، در پی ملامت و سلامت نمی باشم. علاوه می کنم که تاریخ دهه شصت میلادی با نام همین دو شخصیت سیاسی گره خورده است. دانستن حقایق و تاریخ مهم است؛ اما نباید در گذشته باقی ماند. باید از تاریخ آموخت و نقد علمی را به حیث یکی از شیوه های کار و خود آموزی بکار برد. در شرایط موجود که باز همه بود و نبود کشور ما مطرح است، بر همه نیروهای مترقی و وطن دوست است تا صفوف خود را فشرده تر کنند.
حزب دموکراتیک خلق افغانستان (بعداً حزب وطن) یک نسلی از وطن دوستان را در خود پرورانید و هزاران انسان متعهد به وطن را قربانی داد. حزب با طرح تیزس های دهگانه و مشی مصالحه ملی یک هدف تاکتیکی دوام دار به خاطر احیاء صلح و قطع خونریزی در سرزمین افغانها را دنبال کرد؛ اما اهداف استراتژیک آن که همانا رفاه مردم ما و تأمین عدالت، عدالت اجتماعی، حقوق دموکراتیک و حقوق زنان، می باشد کماکان پابرجاست.
پایان.
توجه:
کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است
کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد
Copyright©2006Esalat