میر عصمت الله سادات

آخرین ملاقات ببرک کارمل با گرباچف:

بخش‌ سوم و آخر:

خوانندگان ارجمند،

در بخش دوم درباره نقش بیروی سیاسی حزب دموکراتیک خلق افغانستان در تدوير پلینوم هژدهم کمیته مرکزی حزب و مخالفت‌ صفوف، کادر ها و یک تعداد اعضای کمیته مرکزی روشنی انداخته شد. برعلاوه از دو رویداد مهم در پروگرام کاری دولت، يکی تجلیل سالگرد هفت ثور و برگذاری جلسه قبایل آزاد تذکر رفت. در مورد هفتم ثور در بخش دوم توضیح صورت گرفت. در این جا میخواهم، نکاتی در رابطه به جرگه قبایل آزاد بیان نمایم.

همان طوری که در بخش دوم گفته شد، تدوير جرگه قبایل آزاد و تقویه قوای سرحدی، یکی از برنامه های مهم مرحوم ببرک کارمل برای تامین امنیت، ستر سرحدات کشور و جلوگیری از ورود باند های مسلح از پاکستان به خاک افغانستان بود. در این رابطه حتی، مرحوم کارمل باری در پرتو قوانین بین‌المللی موضوع  «تعقیب داغ» ( Hot Pursuit) ،یعنی تعقیب گروه های تروریستی تا منبع اصلی شان، را مطرح کرده بود. بقول محترم کارمل، یگانه رهبر اتحاد شوروی که از منطقه شناخت درست داشت و خواهان فشار جدی روی پاکستان بود، یوری اندروپوف بود، اما عمر برایش یاری نکرد ودیر در قدرت باقی نماند.

متاسفانه، سازمان دهندگان جرگه، وزارت اقوام و قبایل و بیروی سیاسی، طوری که قبلاً بیان شد، از اشتراک شان در جرگه جلوگیری کردند.

جرگه در فضای تدویر یافت که دیگر آن توقعات و انتظارات کم رنگ شده بود.

در کار جرگه نمایندگان اقوام هفت ايجنسي آزاد شرکت داشتند. اينجانب، همه روزه، با جمعی از همکاران روزنامه (کابل نیو تایمز) جهت تهیه گزارش و مصاحبه به محل جرگه در پولی تخنیک کابل میرفتیم. سوال اکثر اشتراک کنندگان این بود، «ببرک کارمل چيرى دى؟»  «ولى نه راضى؟». متاسفانه، ما هم جوابی برایشان نداشتیم. وزارت اقوام و قبائل همان بهانه های «صحت» و «استراحت» را برایشان بازگو می کردند، که کمتر مورد قناعت شان واقع می‌ شد. با تأسف که بیروی سیاسی و مرحوم سلیمان لایق وزیر آن وزارت تصاميم نادرست شان را بالای اشتراک کنندگان جرگه تحمیل می‌کردند که باعث نارضایتی آنها شده بود. به طور نمونه وزارت اقوام و قبایل، اجمل خټک را که سالها، در تبعید در کابل زندگی می‌کرد، به حیث رییس، بالای جرگه تحمیل کرد. این کار با واکنش اعضای جرگه مواجه شد. حتی یک تعداد نمایندگان تهدید به ترک جرگه کردند. آنها اجمل خټک را مربوط به قبایل آزاد نمی ‌دانستند، علاقمند بودند تا یک نفر، از میان خودشان، در راس جرگه قرار گيرد. در نتیجه،جرگه، نتایج مطلوبی را در پی نداشت.

اما در مسکو، همه توجه به ملاقات یک به یک و قریب ‌الوقوع ببرک کارمل با گرباچف معطوف شده بود. سرانجام، این ملاقات در اواخر اپریل ۱۹۸۶، صورت گرفت. در ملاقات که به آخرین ملاقات شان مبدل شد، تنها پولیکوف، مسوول بخش افغانستان در شعبه روابط بین‌الملل کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی که همزمان مسوولیت ترجمه و نوشتن پروتوکول را داشت، حضور داشت.


از راست به چپ: پلیکوف، تابیوف و ویکتور پیترویچ

ملاقات با تشریفات معمول آغاز شد. بعداً گرباچف ابراز داشت: «رفیق کارمل، طوری که دیده می‌شود، تفاوت نظر زیادی میان نظریات من و شما در مورد حل مشکلات اطراف افغانستان وجود دارد». در جواب، مرحوم کارمل برایشان گفت: طوری که در نشست قبلی، در حضورداشت رفقا ابراز داشتم، برای ما افغانها، قطع مداخلات خارجی، به خصوص از پاکستان، از اولویت خاص برخوردار می‌ باشد. آنچه مربوط به خروج قطعات می‌ شود، از آنجایی که قطعات بر اساس تفاهم دو جانبه، بر بنیاد توافقنامه دسامبر ۱۹۷۸ به افغانستان، برای دفع مداخلات خارجی آمده است، باید بر اساس‌ تفاهم دو جانبه، طی یک جدول زمانی، دوباره به کشور شان برگردند. اگر شما این موضوع را جز داد و ست د های جهانی تان بسازید، به نفع صلح و امنیت در افغانستان تمام نمی شود. من شخصاً با آن مخالف هستم. گورباچف در جواب گفت که اما، بیروی سیاسی شما با طرح ما موافق است.(این، انسان را به یاد داستان «دسته ی تبر و درخت» می ‌اندازد) این تفاوت نظرات، کار مشترک ما و شما را مشکل می ‌سازد. بعداً افزود که رفیق کارمل، شما باری برایم گفته بودید که در آینده در نظر دارید مسوولیت را به شخص جوان تر، احتمالاً رفیق نجیب بسپارید. ببرک کارمل در جواب گفت که بلی این را گفته ام، اما بعد از آماده سازی شرایط لازم. زمانیکه، رفیق کشتمند را به‌ صفت، ريیس شورای وزیران، در نظر داشتم، عده‌ یی، در رهبری حزب، مخصوصاً رفقای خلقی با این امر مخالف بودند، که به تدریج به قناعت شان پرداختم.

در شرایط موجود، ما، در حزب سابقه داران زیاد داریم. ایشان خود را نسبت به رفیق نجیب مستحق تر میدانند. باید کار اقناعی زیادی در زمینه، صورت بگیرد. فعلاً، رفیق نجیب تجربه کافی کار دولتی را حاصل کرده است. لازم است تا مدتی کار حزبی در دارلانشاء حزب انجام دهد. به این منظور به صفت منشی دارلانشاء ارتقا یافته است.

برعلاوه، قابل یادآوری میدانم که اينجانب، هیچگاه علاقه نداشتم در راس قدرت، قرار داشته باشم. رهبری سابق اتحاد شوروی این موضوع را به خوبی می ‌دانست. حتی‌، من برایشان در رابطه به ارسال قطعات نظامی به افغانستان نیز، هوشدار داده بودم که افغان‌ها، هیچگاه، خوش ندارند، قوای خارجی را در کشور خود ببیند. اما، بعد از قتل فجیع رفیق تره‌کی بدست حفیظ الله امین، همه ی ما در موقیعت دشواری‌ قرار گرفتیم. حتی در همان زمان هم، لطفاً به پروتوکول های ملاقات ها مراجعه کنید، پیشنهاد کردم، تا یک نفر بی طرف، مثلاً نور احمد اعتمادی، در راس دولت قرار گیرد، که متاسفانه، امین او را نیز به قتل رساند.

اکثریت همین بیروی سیاسی فعلی ما و رفقای شما پافشاری داشتند که مردم و قوای مسلح به یک صدای شناخته شده ضرورت دارند.

اینجانب، هیچگاهی برای ماندن در قدرت علاقه و اصرار ندارم، اما مشکل من، با طرح شما، برای ختم جنگ در کشورم است. شاید شما بتوانید، رضایت آمریکا و غرب را بدست بیاورید، اما به هیچ وجه جنگ و مداخلات خارجی، مخصوصاً از پاکستان، در امور افغانستان، پایان نخواهد یافت. آرزومندم، رفیق نجیب را در این راه قربان نسازید.

فضایی ملاقات دلگیر و متشنج بود. گورباچف که از حرفهای ببرک کارمل ناراحت بنظر می‌رسید، چهره جدی بخود گرفته بود. مرحوم کارمل، احساس کرد که دیگر بین او و گورباچف همه چیز خاتمه یافته و حرفی برای گفتن باقی نمانده، در حالی که خیلی ناراحت بود سگرت اش را بیرون آورد و روشن کرد، رو به طرف پلیکوف کرد و گفت: به آقای جنرال سکرتر (منشی عمومی-گرباچُف) بگوید که با این سياست های ماجراجویانه تان نه تنها صلح و ثبات در افغانستان نمی‌آيد، بلکه شما، موجودیت اتحاد شوروی را نیز به مخاطره می ‌اندازید. به این‌ ترتیب هردو از جابلند شدند و با خداحافظی سرد، از هم جدا شدند.

البته قابل یادآوری میدانم که این اولین بار نبود که ببرک کارمل با سیاست‌ها و روش های نادرست، جانب شوروی مخالفت می‌ورزید. طوری که در نوشته های قبلی یادآور شده ام نظامیان بالا رتبه شوروی هم با ببرک کارمل میانه خوب نداشتند، زیرا مرحوم کارمل آنها را مکلف نموده بود تا از عملیات های خودسرانه جلوگیری کرده و همه عملیات های نظامی باید، با رهبری وزارت دفاع افغانستان، هم آهنگ شود. جریان مصاحبه جنرال ورینوکوف با هفته نامه «اگنیوک» و عکس‌العمل ببرک کارمل را در نوشته های قبلی انعکاس داده ام، لازم به تکرار نیست. البته تعدادی از جنرالان و مارشال های شوروی بعد از فروپاشی اتحاد شوروی دست به خودکشی زدند.

در کنار موارد متعدد دیگر، یک مورد مهم را یادآوری میدارم. آن اینکه، در پی دستگیری تصادفی مجید کلکانی رهبر «ساما» در مکروریان کابل، ببرک کارمل رفقا، دوکتور نجیب الله و محمود بریالي را موظف کرد تا باموصوف مذاکره کرده، خواسته‌ هایش را بشنوند و در صورت امکان به همکاری با نظام تشویق شود. چند دور هم دیدار صورت گرفت. اما، روز های بعد تر، حکم محکمه، بدون انتظار به گفت و گو ها، سریعاً بالای وی عملی شد. ببرک کارمل در رابطه، اعتراض شدید به شوروی ها انجام داد و در نتیجه تعدادی از مشاورین تعویض شدند.

برگردیم به اصل مطلب:

همزمان، در کابل و شهر های دیگر، در میان رفقای ملکی و نظامی نا آرامی ها، در رابطه به پلینوم قریب ‌الوقوع رو به افزایش بود. عده کثیری هم دست به تظاهرات زدند. در يکی از اين تظاهرات برای اولین بار شعار های علیه بیروی سیاسی حزب داده شد. در موسسات کارگری هم صدای اعتراضات بلند بود. قابل ذکر است که نه بیروی سیاسی و نه شوروی‌ها عکس‌العمل به این وسعت را، انتظار داشتند. حتی‌ سفارت شوروی در کابل، در آستانه پلینوم هژدهم، به همه مشاورین ملکی شان، که عمدتاً، در مکروریان بود و باش داشتند، توصیه کرده بودند که از گشت و گذار غیر ضروری خودداری کنند و شب ها برای استراحت به سفارت بیایند. بیروی سیاسی ستاد مشترک، به رهبری محترم ظهور رزمجو، جهت مدیریت وضع، ایجاد کرد. تعدادی از رفقا زندانی شدند، اما، اعتراضات، همچنان ادامه داشت.

محرومین، قادر خان و گل‌آقا خان معاونین هیات رئيسه شورای انقلابی، که خودشان هم با این تغییر مخالف بودند، تیلیفونی، در مسکو با ببرک کارمل، تماس گرفتند و از ایشان تقاضا نمودند تا هرچه زودتر به کابل برگردند. آنها گفته بودند، که هیچ کس، مانع برگشت شان شده نمیتواند، در غیر آن، خطر جدی رویارویی، وجود دارد، زیرا در آن صورت وضع از کنترول خارج می‌ شود .

بدین ‌ترتیب، چند روز بعد ببرک کارمل به کابل مواصلت کرد. در روز برگشت، هزارن نفر از شهریان کابل و اعضای حزب اعم از کادرها و فعالین، در مسیر جاده میدان هوایی کابل و ارگ از ایشان، با گرمی استقبال کردند. تعداد زیادی هم، داخل ارگ شدند. عساکر مستقر در ارگ هم با معترضین یکجا شدند و شعارهای در حمایت از ببرک کارمل سر دادند.

در میدان هوایی، بر علاوه جنرال قادر خان و جنرال گل‌آقا، زنده یادان، داکتر اناهیتا راتب زاد، مجید سربلند، محمود بریالی و محترم سرور منگل،از ببرک کارمل استقبال کردند و ایشان را تا ارگ همراهی کردند. از بیروی سیاسی، کسی حضور نیافته بود.

بعداً در ارگ، جنرال قادر خان به ببرک کارمل گفت که در صورتی که شما خواسته باشید، اکثریت‌ حزب و قوای مسلح با شما است، بیروی سیاسی هیچ کاری کرده نمیتواند. ببرک کارمل در جواب همان جمله مشهور اش را بیان داشت؛ «اگر تا دیروز دشمنان، ما را از بین میبردند، حال دوستان برای از بین ‌بردن ما، کمر بسته اند.»

از رفقا تقاضا دارم تا به جریانات با خون سردی و پختگی سیاسی برخورد کنند. من نمی ‌خواهم که رفقا در مقابل هم شمشیر بکشند. این یک توطئه است، آنها (شورویها) این کار را میخواهند. منافع وطن ما ایجاب نمی کند، باید هشیار بود. از رفقا میخواهم در جلسه بروند، مراقب اوضاع باشند و در جبهات دفاع از وطن و مردم، نیرومند باقی بمانند.

به این ترتیب پلینوم هژدهم در فضای پر از تشنج، ناباوری و ابهام نسبت به آینده، دایر شد و وقایع بعدی را تا سقوط حاکمیت، حزب در اپريل ۱۹۹۲، رقم زد.

اما متاسفانه، بیروی سیاسی با هم متحد باقی نماند و درگیر اختلاف شدند.

تعدادی از آنها در سال‌ های بعدی، یا به نام سفیر و غیره برکنار شدند، یا در کودتای (تڼۍ)، دستگیر و زندانی شدند، و یکی از سابقه داران هم کاملاً از حزب استعفا کرد و گوشه عزلت گزید. با تأسف دو نفر از اعضای بیروی سیاسی، هر یک، مرحوم سلیمان لایق و محترم سلطان علی کشتمند، با نشر مقالات جداگانه درروزنامه های کابل، در مورد نفوس و ترکیب ملیت ها در کشور، در واقع آغازگر تشنجات ملیتی و زبانی شدند، و اصل  «تساوی حقوق ملیت های باهم برادر و برابر» را که تحت زحمات ببرک کارمل تعقیب می‌ شد، عملاً کنار گذاشتند. باید علاوه کرد که در بُعد داخلی، لغزیدن اکثریت اعضای هیأت اجرایه حزب وطن، به خطوط قومی‌ زبانی و سمتی، یکی از عوامل سقوط حاکمیت حزب شد. برعکس، صفوف و کادر های حزب با از خودگذری، صداقت و با دادن ده ها هزار نفر قربانی، از منافع وطن دفاع کردند. شهید دوکتور نجیب الله با وجودی که یک سخنور و مدیر توانا بود، اما نتوانست، بعد از کنگره دوم و تغییر در برنامه و نام حزب، اکثریت اعضای دو صد هزار نفری حزب را، به دور مرام جدیدش بسیج کرده و از آينده به آنها اطمینان دهد.

با تأسف، در سال‌های بعد از فروپاشی، گرچه با سعی و تلاش یک عده رفقا، حلقات و جزایر از بدنه حزب دیروز، به وجود آمدند، اما هیچگاهی نتوانستند با هم وحدت کنند و حزب واحد و سراسری را اساس گزاری کنند. مسوولان این احزاب، با وجودی که، داد از تشکل مجدد «خانواده سیاسی» دیروز میزدند، در عمل با حمایت گروپ های انتخاباتی غنی و عبدالله و پذیرفتن مقامات دولتی، جز جمهوری فاسد و دست نشانده آمریکا شدند. به این ترتیب، جای یک حزب ترقی خواه و عدالت پسند، در کشور کماکان، خالی باقی ماند.

در این جا جا دارد یک بار دیگر خاطر نشان کنم که همه مطالب، در این سه بخش و نوشته های دیگر، در بر گیرنده چشم دیدها و حقایقی اندکه در جریان اقامت نا خواسته چار ساله (۱۹۸۷--۱۹۹۱) فقید ببرک کارمل در مسکو یادداشت شده است، و هدف صرفاً، رساندن حقایق به مردم عزیز ما، اعضای حزب، پژوهشگران جوان و حقیقت جو و همه نخبگانی که فضا و پیش داوری های جنگ سرد را کنار گذاشته اند، می ‌باشد و هيچ غرضی در میان نیست. امیدوارم باعث رنجش خاطر شخصی نشده باشم.

در اخير، می‌خواهم از همه دوستان و سرورانی که در صفحات مجازی کمنت های داده اند، ابراز سپاس و قدردانی کنم. از اينکه، اینجانب در شبکه جهانی فیسبوک نیستم، نتوانستم شخصاً برایشان جواب دهم، اما مطمئناً به کمک دوستان، همه کمنت ها را مطالعه کرده ام و از کلمات محبت آميز شان ابراز سپاس فراوان میدارم.

در بعضی کمنت ها، دوستان نوشته اند که این تاریخ است، گویا، درد امروز را دوا نیست. به جواب این دوستان، میخوام یاد آوری کنم که بدون دانستن تاریخ، مخصوصاً تاریخ سیاسی معاصر کشور، نمی‌توان وقایع را ریشه یابی کرد و تکرار اشتباهات گذشته را جلوگیری کرد. اما، ما تصمیم نداریم در تاریخ باقی بمانيم.

در وضعیت کنونی وطن، بیش از هر وقت دیگر ضرورت تفاهم، تعقل، همدیگر پذیری و هم گرایی احساس می شود. نیروهای مترقی، به دلایلی که در فوق ذکر رفت متفرق و پراگنده می ‌باشند. نیاز زمان است تا همه نیروهای مترقی و وطن دوست تحت چتر واحد بخاطر منافع علیای وطن و اهداف دادخواهانه باهم نزدیک شوند. شرایط موجود در کشور، از ما می‌ طلبد، تا کلیه نیروهای ملی اعم از زنان و مردان و روحانیون پاک نهاد، بدون در نظر داشت گذشته، باهم همکاری کنند و با کاربرد شیوه های دمکراتیک و مدنی بخاطر عدالت و عدالت اجتماعی، حقوق و آزادی های مدنی، تساوی حقوق زنان و مردان، مردم سالاری واقعی، و بر ضد فرهنگ زدایی، بالای حاکمان موجود در کابل، فشار آورده شود. لازم به تذکر میدانم که جنگ چهل سال گذشته در کشور، نشان داد که جنگ و خونریزی راه حل نمی ‌باشد. کسانی که به جنگ مسلحانه ادامه می ‌دهند، بايد بدانند که ادامه جنگ، نه تنها باعث رنج و بدبختی مزید مردم می شود، بلکه زمینه سوریه سازی کشور، جنگ های نیابتی و تشدید مداخلات کشور های خارجی، بخصوص همسایگان آزمند ما را، هموار می ‌سازد. وقت آن است تا، با هشیاری و راه اندازی مبارزات دادخواهانه و کاملاً مدنی، از میان این همه «دیو های مست» گذشت. پایان.

با عرض حرمت،

میر عصمت الله سادات،

فبروری ۲۰۲۲، جرمنی

 

 

 

بخش‌ دوم :

خوانندگان گرانقدر:

به دلیل اتفاقات اخیر در کشور، نشر این بخش به تعویق افتاد، که از این بابت معذرت میخواهم.

در آغاز جا دارد، يک بار ديگر خاطر نشان کنم که هدف از این نوشته بیان حقایق تاریخی میباشد و هیچگاه در صدد سنگین و سبک‌ کردن حوادث، اشخاص و افراد نمی ‌باشم و اگر دوستی آزرده خاطر میشود، از قبل طلب پوزش میکنم .

ضمناً، یک بار دیگر خاطر نشان می شود که بر علاوه چشم دید های بنده، حقایق را آن ‌طوری که در جریان چار سال اقامت اجباری فقید ببرک کارمل در مسکو، از ایشان شنیده و یادداشت کرده ام، صادقانه به خوانندگان محترم، مخصوصاً که ما در آستانۀ بیست ‌و پنجمین سالگرد وفات شان یعنی اول دسامبر ۱۹۹۶ قرار داريم، ارائه کنم.

در بخش اول، از جریان ملاقات هیات های دو کشور، شوروی وقت و افغانستان گفته شد. ملاقات، چون یک تبادل نظر بود، تصمیم و یا اعلامیه ی در پی نداشت. هیأت شوروی و شخص گورباچف که انتظار چنین برخورد را از جانب ببرک کارمل نداشتند، بدون اینکه ابراز کنند، از دیدار راضی نبودند. گورباچف، که ببرک کارمل را مانع پلانش، آن طوری که خودش میخواست، میدید، در پی کنار زدن ببرک کارمل از قدرت برآمد. شوروی ها در صدد تماس های جداگانه با اعضای بیروی سیاسی حزب‌ دموکراتیک خلق افغانستان شدند، تا آنها را علیه کارمل تشویق کنند. کار عملی روی برکناری ببرک کارمل از رهبری حزب و دولت، از اواخر ۱۹۸۵ در چندین جهت آغاز شد. همزمان، یک تعداد مشاورین شوروی که فکر می ‌شد، با سیاست گورباچف در قبال افغانستان موافق نبودند، به شوروی فراخوانده شدند. برعلاوه دیداری بین گرباچف و شهید دکتور نجيب الله در تاشکند، تنظیم شد. در این دیدار، نجیب الله آمادگی اش را برای تطبیق طرح گرباچف برای افغانستان ابراز کرد. این دیدار بدون آگاهی ببرک کارمل صورت گرفت، در حالی که، ایشان، هنوز منشی عمومی حزب و ريیس شورای انقلابی بودند. در واقع، این ملاقات، آغاز کودتای نرم(Soft Coup)  بر ضد ببرک کارمل می ‌باشد. کار عملی، با اعضای بیروی سیاسی حزب از جانب شوروی ‌ها آغاز شد. سه شخص مهم عبارتند از فکرت احمدجانوویچ تابییف سفیر وقت شوروی در کابل، وکتور پترویچ سر مشاور کمیته مرکزی حزب و کالیاگین سر مشاور خاد مسوولیت و هماهنگی این ماموریت را به عهده داشتند. اعضای بیروی سیاسی حزب، یکی پی دیگری، آمادگی شان را برای شوروی ها ابراز کردند. آخرین فرد سید محمد گلاب زوی بود که کمی به تأخیر انجام داد، زیرا موصوف ببرک کارمل را «پلار» خطاب می‌ کرد. البته تعدادی دیگری هم بودند که ایشان را پدر و رهبر می‌گفتند، اما در روز عمل، منافع شخصی خود را ترجیح دادند. به قول شاعر:

صائب مکن اعتبار به اخوان روزگار

یوسف به ریسمان برادر به چاه رفت.

از میان اعضای اصلی بیروی سیاسی حزب، یگانه شخصی که با این پلان شوروی ها مخالفت کرد، زنده یاد داکتر اناهیتا راتب زاد بود. ایشان حتی‌ حاضر به ملاقات با هیات شوروی و مشاورین نشد. اما وضع در کمیته مرکزی حزب و در میان کدرها و صفوف، کاملاً طور ديگر بود،که بعداً توضیح خواهد شد.

در سال‌های اقامت اجباری در مسکو، مرحوم کارمل بیان می‌ داشتند که هيچگونه قهر و کینه مقابل اعضای بیروی سیاسی در دل ندارد، مسؤلیت فردی است. آنها خودشان در برابر مردم، حزب و تاریخ جواب گو می ‌باشند. اما از موضع گیری دو تن ایشان کماکان ناراحت بودند، اولی محترم سلطان علی کشتمند و دومی نور احمد نور، زیرا آنها را دوست و همرزم دیرین خود می ‌پنداشتند و به همین دلیل، برای یکی حکومت و برای دیگری تشکیلات حزب را سپرده بودند. ولی، ببرک کارمل به‌ هیچوجه انسان کینه توز نبود و توانایی عفو و گذشت بزرگ را دارا بود. در فبروری ۱۹۹۱، زمانی که محترم کشتمند مورد سوء قصد قرار گرفت، به مجرد اطلاع، ببرک کارمل به شفاخانه جهت عیادت شان شتافتند. به همین ترتیب، محترم نور احمد نور، بعد از اینکه ببرک کارمل در اواخر ۱۹۹۵، جهت تداوی از افغانستان به مسکو آمدند، از ایشان همیشه، احوال گیری میکردند و به اثر مشوره محترم کارمل، با نگارنده متن تماس منظم داشتند. در دسامبر ۱۹۹۶، بعد از وفات فقید ببرک کارمل، اینجانب جهت مشورت و تنظیم بهتر مراسم فاتحه در اروپا، از سی نفر رفقا، به منزل ما، دعوت کردم. محترم نور، با وجودی که اسناد سفر نداشت، آمادگی شانرا برای شرکت در نشست ابراز کردند. من از محترم نور الحق علومی که همچنان در هالند زندگی می‌ کرد، خواهش نمودم تا ایشان را باخود بیاورد. در جریان صحبت ها، محترم نور احمد نور، ضمن یادآوری از دوستی و رفاقت طولانی و دیرینه شان با ببرک کارمل، تدویر و اشتراک خودش در پلینوم هژدهم را اشتباه دانست. در کشور ما،با تأسف، کمتر سیاسیون از خود انتقاد می‌کنند. در حالیکه همه انسان هستیم و انسان‌ها از خطا مبرا نیست.

برگردیم به اصل مطلب :

بیروی سیاسی همراه با شوروی ها سعی میکردند تا همه تلاش ها، جهت تعویض رهبری را به وضع صحی ببرک کارمل ارتباط بدهند. این موضوع از بنیاد نادرست بود، زیرا همه می‌ دانند که ببرک کارمل، بعد از این تاریخ، دوازده سال حیات داشتند. متاسفانه، این بهانه در اتحاد شوروی و سایر کشور های تک حزبی و تک محور، یک امر عادی بود و می باشد.

در ماه اپریل ۱۹۸۶، دو رخداد مهم یعنی، تجلیل از هفت ثور و برگزاری جرگه قبایل آزاد در پلان کار دولت قرار داشت. این جرگه از لحاظ تاریخی خیلی مهم بود، زیرا، چنین جرگه یی، اولین بار در کابل، دایر می‌ شد. ببرک کارمل این جرگه را جز برنامه اش برای ستر سرحدات و جلب حمایت قبایل سلحشور آن طرف خط فرضی دیورند، برای جلوگیری از ورود باندهای مسلح، به کشور، می‌دانست و بخاطر امنیت افغانستان، به آن اهمیت زیاد قايل بود.

در اواخر ماه مارچ ۱۹۸۶، گورباچف با تفاهم با بیروی سیاسی ح.د.خ.ا.، از ببرک کارمل جهت معاینات صحی، استراحت و ملاقات دو به دو، به مسکو دعوت به عمل آورد. بدین ترتیب، بیروی سیاسی میخواست تا در غياب ببرک کارمل، اقدامات شان را برای برکناری ایشان شدت بخشند و از اشتراک مرحوم کارمل در دو رویدادی که قبلاً ذکر شد، جلوگیری کنند.

بعد از مواصلت ببرک کارمل به مسکو، ایشان به شفاخانه مچورینسکی داخل بستر شدند. این کلینیک مجهز چند طبقه یی، در آن زمان مخصوص بیروی سیاسی حزب ک. م. اتحاد شوروی بود و بعضاً رهبران کشورهای دوست هم در آن تداوی می شدند. به مجرد ورود ببرک کارمل در کلینیک، معاینات آغاز شد و داکتران تلاش داشتند وضع صحی شان را وخیم نشان دهند. بعد از تکمیل معاینات، چندین نوع دوا و استراحت کامل را تجویز کردند. همه روزه، تیمی از داکتران، از ایشان عیادت می‌کردند. از آنجائیکه، ببرک کارمل سالهای قبل هم در این کلینیک اقامت‌ داشتند، با دکتران آن کلینیک آشنا بودند. به گفته ایشان، روزی، یکی از آن دوکتوران به تنهایی داخل اطاق شده و با انگلیسی شکسته برایم گفت «من دوست شما و افغانستان هستم، صحت تان خوب است، برای تان مشوره میدهم دوا های را که هميشه گرفته اید، بگیرید متباقی را ضرورت ندارید، نگیرید». و از اطاق خارج شد. بعد از آن روز عمق توطئه را کاملاً درک کردند و گفته آن داکتر صادق را عملی کردند. هدف این بود تا در ختم شفاخانه و استراحت در وقت ملاقات دو به دو با گرباچف مرحوم کارمل از لحاظ جسمی و روحی در وضع خوب نباشد.

و اما در کابل، اقامت طولانی ببرک کارمل، سوالات، شک و تردیدهای فراوانی را در جامعه و حزب ایجاد کرده بود. این نا آرامی ‌ها زمانی به اوج خود رسید که در روز سالگرد هفتم ثور، در جریان مارش شهریان کابل، به دستور آقای ظهور رزمجو، منشی کمیته حزبی شهر کابل، در حمل فوتو ها و شعار های که اسم ببرک کارمل در آن بود، ممانعت به عمل آمد، که با واکنش شدید مارش کنندگان مواجه شد، حتی شخص رزمجو با بانوان به درگیری لفظی داخل شد. مارش کنندگان هدایت کمیته حزبی کابل را نادیده گرفته و همه شعارها را حمل کردند.

این خبر به زودی در سازمانهای حزبی کابل، ولایات، قوای مسلح و کندک های قومی پخش شد، که در همه جا ها، با مخالفت و اعتراض شدید روبرو شد. در میان قوت های مردمی، که اعتراض کردند، محترم سید منصور نادری، عصمت مسلم، قوماندان قومی در قندهار و جهانگیر خان قوماندان قومی در لوی ولسوالی شینوار نیز شامل بودند.

در این میان داستان جهانگیر خان، طوری که خودش برای نگارنده این متن، در تابستان ۱۹۹۰ در کابل، حکایت کردند، دلچسپ می باشد. ایشان گفتند که بعد از اینکه با این تعویض مخالفت کردند، چند روز بعدتر برای یک ملاقات با یک هیأت شوروی به جلال آباد دعوت شدم. دیدار صورت گرفت، رییس آن هیات پرسید که چرا مخالفت دارم، برایشان گفتم که آقای کارمل انسان نیک و عادل است و این نوع برخورد درست نمی باشد. حرف های مرا یادداشت کردند. موصوف بی ‌خبر از این بود که رییس هیات شوروی شخص کرچکوف مسوول بخش خارجی KGB که بعدها رییس آن اداره شد و یکی از طراحان پلینوم هژدهم، بود. چند روز بعد جهانگیر خان به کابل فراخوانده شد و دیدار تند و پر تشنج با سلیمان لایق وزیر اقوام و قبایل وقت داشت. به تعقیب آن، توطئه یی از جانب وزارت اقوام و قبایل و ریاست دوازدهم امنيت دولتی علیه شان صورت گرفت، که تعدادی از افراد مربوط به ایشان در دریای کنر غرق شد و خودش را هم در کابل زندانی کردند. به‌ قول جهانگیر خان، بعد از مدتی در زندان، څارنوال مربوط هيچ سندی برای اقامه دعوا، پیدا نتوانست. در اثر مساعی رفقای صادق و توجه محترم عبدالرحیم هاتف معاون اول ریاست جمهوری از حبس رها شدم. بعداً از جانب رییس جمهور نجیب الله، به حیث سناتور انتصابی تقرر یافتم.

با تأسف مدت ها بعد، جهانگیر خان، توسط اعمال ISI ترور شد. روحش شاد!

برگرديم به عکس‌العمل اعضای کمیته مرکزی ح.د.خ.ا. در رابطه به پلینوم هژدهم :

اکثریت اعضای کمیته مرکزی حزب، مربوط به جناح پرچم مخالف چنین تغیری بود، چنانچه آنها طی یک نامه عنوانی کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحادشوروی، اعتراض شان را آشکار کردند. اما وضع در جناح خلق طوری دیگری بود. یکتعداد شان، با وجودی که در ظاهر با تغیر مخالف بودند، اما از مخالفت علنی اجتناب ورزیدند. تعدادی شان هم، از اینکه، این ‌بار در جناح پرچم مشکلات پیش آمده، خرسند بودند، و عده دیگر هم این تغیر را شانسی برای خودشان می‌ دانستند، تا به زودی، یک نفر از میان جناح خلق، فرد نخست کشور و حزب شود. زیرا، در موجودیت ببرک کارمل بخاطر نقش تاریخی اش در ایجاد حزب، شانسی نداشتند.

حوادث و تغیرات بعدی، بخصوص کودتای نظامی شهنواز تنی این فرضیه را ثابت کرد. پلینوم هژدهم، این را هم به وضاحت نشان داد که باوجودی که حزب، تقریباً شش سال در وحدت زیست کرد، اما متاسفانه، سرانجام خلقی، خلقی و پرچمی، پرچمی باقی ماند.

اما تقریباً ۳۰ نفر از اعضای اصلی و علی البدل کمیته مرکزی ح.د.خ.ا. در پای نامه فوق امضا کردند. شاید، تعدادی زیادی از دوستان و رفقا باشند که از موجودیت چنین نامه، در جریان نباشند، اما ارسال این نامه کاملاً واقعیت دارد، که متأسفانه، به دلایلی در کتاب ها و نوشته ها انعکاس نیافته است. سازمان دهندگان این نامه، به دلايل سیاسی، از رفقای نظامی که عضویت کمیته مرکزی را داشتند، نخواستند که در نامه امضا کنند.

برخی از رفقای امضا کننده قرار ذیل‌ اند :

- مرحوم عبدالمجید سربلند، معاون صدراعظم.

- محترم سرور منگل، معاون صدراعظم.

- مرحوم نظام الدين تهذیب، قاضی القضات.

- محترم داکتر عبدالغفار لکنوال، وزير زراعت.

- محترم داکتر خدايداد بشرمل، آمر زون شرق.

- مرحوم فدامحمد دهنشین

- مرحوم امتیاز حسن

- محترم ستار پردلی، ريیس اتحادیه های صنفی.

- محترم انجنیر احمد شاه سرخابی وزیر آبیاری و منابع آب.

- مرحوم محمد عزیز مجید زاده‌.

- مرحوم شفیق الله توده یی.

- محترم انجنیر نعمت الله، آمر زون مرکز.

- محترم واسع کارگر رییس اتحادیه های صنفی شهر کابل.

پایان بخش دوم،

ادامه دارد . . .

میر عصمت الله سادات نوامبر ۲۰۲۱

 

 

 

   

 

توجه:

کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است

کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد

Copyright©2006Esalat

 

www.esalat.org