میر عصمت الله سادات
آخرین ملاقات ببرک کارمل با گرباچف:
بخش دوم :
خوانندگان گرانقدر:
به دلیل اتفاقات اخیر در کشور، نشر این بخش به تعویق افتاد، که از این بابت معذرت میخواهم.
در آغاز جا دارد، يک بار ديگر خاطر نشان کنم که هدف از این نوشته بیان حقایق تاریخی میباشد و هیچگاه در صدد سنگین و سبک کردن حوادث، اشخاص و افراد نمی باشم و اگر دوستی آزرده خاطر میشود، از قبل طلب پوزش میکنم .
ضمناً، یک بار دیگر خاطر نشان می شود که بر علاوه چشم دید های بنده، حقایق را آن طوری که در جریان چار سال اقامت اجباری فقید ببرک کارمل در مسکو، از ایشان شنیده و یادداشت کرده ام، صادقانه به خوانندگان محترم، مخصوصاً که ما در آستانۀ بیست و پنجمین سالگرد وفات شان یعنی اول دسامبر ۱۹۹۶ قرار داريم، ارائه کنم.
در بخش اول، از جریان ملاقات هیات های دو کشور، شوروی وقت و افغانستان گفته شد. ملاقات، چون یک تبادل نظر بود، تصمیم و یا اعلامیه ی در پی نداشت. هیأت شوروی و شخص گورباچف که انتظار چنین برخورد را از جانب ببرک کارمل نداشتند، بدون اینکه ابراز کنند، از دیدار راضی نبودند. گورباچف، که ببرک کارمل را مانع پلانش، آن طوری که خودش میخواست، میدید، در پی کنار زدن ببرک کارمل از قدرت برآمد. شوروی ها در صدد تماس های جداگانه با اعضای بیروی سیاسی حزب دموکراتیک خلق افغانستان شدند، تا آنها را علیه کارمل تشویق کنند. کار عملی روی برکناری ببرک کارمل از رهبری حزب و دولت، از اواخر ۱۹۸۵ در چندین جهت آغاز شد. همزمان، یک تعداد مشاورین شوروی که فکر می شد، با سیاست گورباچف در قبال افغانستان موافق نبودند، به شوروی فراخوانده شدند. برعلاوه دیداری بین گرباچف و شهید دکتور نجيب الله در تاشکند، تنظیم شد. در این دیدار، نجیب الله آمادگی اش را برای تطبیق طرح گرباچف برای افغانستان ابراز کرد. این دیدار بدون آگاهی ببرک کارمل صورت گرفت، در حالی که، ایشان، هنوز منشی عمومی حزب و ريیس شورای انقلابی بودند. در واقع، این ملاقات، آغاز کودتای نرم(Soft Coup) بر ضد ببرک کارمل می باشد. کار عملی، با اعضای بیروی سیاسی حزب از جانب شوروی ها آغاز شد. سه شخص مهم عبارتند از فکرت احمدجانوویچ تابییف سفیر وقت شوروی در کابل، وکتور پترویچ سر مشاور کمیته مرکزی حزب و کالیاگین سر مشاور خاد مسوولیت و هماهنگی این ماموریت را به عهده داشتند. اعضای بیروی سیاسی حزب، یکی پی دیگری، آمادگی شان را برای شوروی ها ابراز کردند. آخرین فرد سید محمد گلاب زوی بود که کمی به تأخیر انجام داد، زیرا موصوف ببرک کارمل را «پلار» خطاب می کرد. البته تعدادی دیگری هم بودند که ایشان را پدر و رهبر میگفتند، اما در روز عمل، منافع شخصی خود را ترجیح دادند. به قول شاعر:
صائب مکن اعتبار به اخوان روزگار
یوسف به ریسمان برادر به چاه رفت.
از میان اعضای اصلی بیروی سیاسی حزب، یگانه شخصی که با این پلان شوروی ها مخالفت کرد، زنده یاد داکتر اناهیتا راتب زاد بود. ایشان حتی حاضر به ملاقات با هیات شوروی و مشاورین نشد. اما وضع در کمیته مرکزی حزب و در میان کدرها و صفوف، کاملاً طور ديگر بود،که بعداً توضیح خواهد شد.
در سالهای اقامت اجباری در مسکو، مرحوم کارمل بیان می داشتند که هيچگونه قهر و کینه مقابل اعضای بیروی سیاسی در دل ندارد، مسؤلیت فردی است. آنها خودشان در برابر مردم، حزب و تاریخ جواب گو می باشند. اما از موضع گیری دو تن ایشان کماکان ناراحت بودند، اولی محترم سلطان علی کشتمند و دومی نور احمد نور، زیرا آنها را دوست و همرزم دیرین خود می پنداشتند و به همین دلیل، برای یکی حکومت و برای دیگری تشکیلات حزب را سپرده بودند. ولی، ببرک کارمل به هیچوجه انسان کینه توز نبود و توانایی عفو و گذشت بزرگ را دارا بود. در فبروری ۱۹۹۱، زمانی که محترم کشتمند مورد سوء قصد قرار گرفت، به مجرد اطلاع، ببرک کارمل به شفاخانه جهت عیادت شان شتافتند. به همین ترتیب، محترم نور احمد نور، بعد از اینکه ببرک کارمل در اواخر ۱۹۹۵، جهت تداوی از افغانستان به مسکو آمدند، از ایشان همیشه، احوال گیری میکردند و به اثر مشوره محترم کارمل، با نگارنده متن تماس منظم داشتند. در دسامبر ۱۹۹۶، بعد از وفات فقید ببرک کارمل، اینجانب جهت مشورت و تنظیم بهتر مراسم فاتحه در اروپا، از سی نفر رفقا، به منزل ما، دعوت کردم. محترم نور، با وجودی که اسناد سفر نداشت، آمادگی شانرا برای شرکت در نشست ابراز کردند. من از محترم نور الحق علومی که همچنان در هالند زندگی می کرد، خواهش نمودم تا ایشان را باخود بیاورد. در جریان صحبت ها، محترم نور احمد نور، ضمن یادآوری از دوستی و رفاقت طولانی و دیرینه شان با ببرک کارمل، تدویر و اشتراک خودش در پلینوم هژدهم را اشتباه دانست. در کشور ما،با تأسف، کمتر سیاسیون از خود انتقاد میکنند. در حالیکه همه انسان هستیم و انسانها از خطا مبرا نیست.
برگردیم به اصل مطلب :
بیروی سیاسی همراه با شوروی ها سعی میکردند تا همه تلاش ها، جهت تعویض رهبری را به وضع صحی ببرک کارمل ارتباط بدهند. این موضوع از بنیاد نادرست بود، زیرا همه می دانند که ببرک کارمل، بعد از این تاریخ، دوازده سال حیات داشتند. متاسفانه، این بهانه در اتحاد شوروی و سایر کشور های تک حزبی و تک محور، یک امر عادی بود و می باشد.
در ماه اپریل ۱۹۸۶، دو رخداد مهم یعنی، تجلیل از هفت ثور و برگزاری جرگه قبایل آزاد در پلان کار دولت قرار داشت. این جرگه از لحاظ تاریخی خیلی مهم بود، زیرا، چنین جرگه یی، اولین بار در کابل، دایر می شد. ببرک کارمل این جرگه را جز برنامه اش برای ستر سرحدات و جلب حمایت قبایل سلحشور آن طرف خط فرضی دیورند، برای جلوگیری از ورود باندهای مسلح، به کشور، میدانست و بخاطر امنیت افغانستان، به آن اهمیت زیاد قايل بود.
در اواخر ماه مارچ ۱۹۸۶،
گورباچف با تفاهم با بیروی سیاسی ح.د.خ.ا.، از ببرک کارمل جهت معاینات صحی، استراحت و ملاقات دو به دو، به مسکو دعوت به عمل آورد. بدین ترتیب، بیروی سیاسی میخواست تا در غياب ببرک کارمل، اقدامات شان را برای برکناری ایشان شدت بخشند و از اشتراک مرحوم کارمل در دو رویدادی که قبلاً ذکر شد، جلوگیری کنند.
بعد از مواصلت ببرک کارمل به مسکو، ایشان به شفاخانه مچورینسکی داخل بستر شدند. این کلینیک مجهز چند طبقه یی، در آن زمان مخصوص بیروی سیاسی حزب ک. م. اتحاد شوروی بود و بعضاً رهبران کشورهای دوست هم در آن تداوی می شدند. به مجرد ورود ببرک کارمل در کلینیک، معاینات آغاز شد و داکتران تلاش داشتند وضع صحی شان را وخیم نشان دهند. بعد از تکمیل معاینات، چندین نوع دوا و استراحت کامل را تجویز کردند. همه روزه، تیمی از داکتران، از ایشان عیادت میکردند. از آنجائیکه، ببرک کارمل سالهای قبل هم در این کلینیک اقامت داشتند، با دکتران آن کلینیک آشنا بودند. به گفته ایشان، روزی، یکی از آن دوکتوران به تنهایی داخل اطاق شده و با انگلیسی شکسته برایم گفت «من دوست شما و افغانستان هستم، صحت تان خوب است، برای تان مشوره میدهم دوا های را که هميشه گرفته اید، بگیرید متباقی را ضرورت ندارید، نگیرید». و از اطاق خارج شد. بعد از آن روز عمق توطئه را کاملاً درک کردند و گفته آن داکتر صادق را عملی کردند. هدف این بود تا در ختم شفاخانه و استراحت در وقت ملاقات دو به دو با گرباچف مرحوم کارمل از لحاظ جسمی و روحی در وضع خوب نباشد.
و اما در کابل، اقامت طولانی ببرک کارمل، سوالات، شک و تردیدهای فراوانی را در جامعه و حزب ایجاد کرده بود. این نا آرامی ها زمانی به اوج خود رسید که در روز سالگرد هفتم ثور، در جریان مارش شهریان کابل، به دستور آقای ظهور رزمجو، منشی کمیته حزبی شهر کابل، در حمل فوتو ها و شعار های که اسم ببرک کارمل در آن بود، ممانعت به عمل آمد، که با واکنش شدید مارش کنندگان مواجه شد، حتی شخص رزمجو با بانوان به درگیری لفظی داخل شد. مارش کنندگان هدایت کمیته حزبی کابل را نادیده گرفته و همه شعارها را حمل کردند.
این خبر به زودی در سازمانهای حزبی کابل، ولایات، قوای مسلح و کندک های قومی پخش شد، که در همه جا ها، با مخالفت و اعتراض شدید روبرو شد. در میان قوت های مردمی، که اعتراض کردند، محترم سید منصور نادری، عصمت مسلم، قوماندان قومی در قندهار و جهانگیر خان قوماندان قومی در لوی ولسوالی شینوار نیز شامل بودند.
در این میان داستان جهانگیر خان، طوری که خودش برای نگارنده این متن، در تابستان ۱۹۹۰ در کابل، حکایت کردند، دلچسپ می باشد. ایشان گفتند که بعد از اینکه با این تعویض مخالفت کردند، چند روز بعدتر برای یک ملاقات با یک هیأت شوروی به جلال آباد دعوت شدم. دیدار صورت گرفت، رییس آن هیات پرسید که چرا مخالفت دارم، برایشان گفتم که آقای کارمل انسان نیک و عادل است و این نوع برخورد درست نمی باشد. حرف های مرا یادداشت کردند. موصوف بی خبر از این بود که رییس هیات شوروی شخص کرچکوف مسوول بخش خارجی KGB که بعدها رییس آن اداره شد و یکی از طراحان پلینوم هژدهم، بود. چند روز بعد جهانگیر خان به کابل فراخوانده شد و دیدار تند و پر تشنج با سلیمان لایق وزیر اقوام و قبایل وقت داشت. به تعقیب آن، توطئه یی از جانب وزارت اقوام و قبایل و ریاست دوازدهم امنيت دولتی علیه شان صورت گرفت، که تعدادی از افراد مربوط به ایشان در دریای کنر غرق شد و خودش را هم در کابل زندانی کردند. به قول جهانگیر خان، بعد از مدتی در زندان، څارنوال مربوط هيچ سندی برای اقامه دعوا، پیدا نتوانست. در اثر مساعی رفقای صادق و توجه محترم عبدالرحیم هاتف معاون اول ریاست جمهوری از حبس رها شدم. بعداً از جانب رییس جمهور نجیب الله، به حیث سناتور انتصابی تقرر یافتم.
با تأسف مدت ها بعد، جهانگیر خان، توسط اعمال ISI ترور شد. روحش شاد!
برگرديم به عکسالعمل اعضای کمیته مرکزی ح.د.خ.ا. در رابطه به پلینوم هژدهم :
اکثریت اعضای کمیته مرکزی حزب، مربوط به جناح پرچم مخالف چنین تغیری بود، چنانچه آنها طی یک نامه عنوانی کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحادشوروی، اعتراض شان را آشکار کردند. اما وضع در جناح خلق طوری دیگری بود. یکتعداد شان، با وجودی که در ظاهر با تغیر مخالف بودند، اما از مخالفت علنی اجتناب ورزیدند. تعدادی شان هم، از اینکه، این بار در جناح پرچم مشکلات پیش آمده، خرسند بودند، و عده دیگر هم این تغیر را شانسی برای خودشان می دانستند، تا به زودی، یک نفر از میان جناح خلق، فرد نخست کشور و حزب شود. زیرا، در موجودیت ببرک کارمل بخاطر نقش تاریخی اش در ایجاد حزب، شانسی نداشتند.
حوادث و تغیرات بعدی، بخصوص کودتای نظامی شهنواز تنی این فرضیه را ثابت کرد. پلینوم هژدهم، این را هم به وضاحت نشان داد که باوجودی که حزب، تقریباً شش سال در وحدت زیست کرد، اما متاسفانه، سرانجام خلقی، خلقی و پرچمی، پرچمی باقی ماند.
اما تقریباً ۳۰ نفر از اعضای اصلی و علی البدل کمیته مرکزی ح.د.خ.ا. در پای نامه فوق امضا کردند. شاید، تعدادی زیادی از دوستان و رفقا باشند که از موجودیت چنین نامه، در جریان نباشند، اما ارسال این نامه کاملاً واقعیت دارد، که متأسفانه، به دلایلی در کتاب ها و نوشته ها انعکاس نیافته است. سازمان دهندگان این نامه، به دلايل سیاسی، از رفقای نظامی که عضویت کمیته مرکزی را داشتند، نخواستند، که در نامه امضا کنند.
برخی از رفقای امضا کننده قرار ذیل اند :
- مرحوم عبدالمجید سربلند، معاون صدراعظم.
- محترم سرور منگل، معاون صدراعظم.
- مرحوم نظام الدين تهذیب، قاضی القضات.
- محترم داکتر عبدالغفار لکنوال، وزير زراعت.
- محترم داکتر خدايداد بشرمل، آمر زون شرق.
- مرحوم فدامحمد دهنشین
- مرحوم امتیاز حسن
- محترم ستار پردلی، ريیس اتحادیه های صنفی.
- محترم انجنیر احمد شاه سرخابی وزیر آبیاری و منابع آب.
- مرحوم محمد عزیز مجید زاده.
- مرحوم شفیق الله توده یی.
- محترم انجنیر نعمت الله، آمر زون مرکز.
- محترم واسع کارگر رییس اتحادیه های صنفی شهر کابل.
پایان بخش دوم،
ادامه دارد . . .
میر عصمت الله سادات نوامبر ۲۰۲۱
توجه:
کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است
کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد
Copyright©2006Esalat