تهيه وگردآورنده: توفيق امانی
(قسمت بیست و نهم)
خوشه هاي ازخرمن پربار ادبيات ، تاريخ وفرهنگ
فرزانه بانویی عشق و دوستي
برای مسافری كه نخستين بار به لاهور میآيد، در نظر اول شگفت مینمايد كه در اين شهر نه تنها يكی از خيابانهای اصلی به نام « خيابان گوته» نامگذاری شده است، بلكه خيابانی نيز به موازات آن يافت میشود به نام خيابان آنهماری شيمل يوهان ولفگانگ گوته، شاعر و نويسنده و دانشمند آلمانی از شهرت جهانی برخوردار است و او را كمابيش همه میشناسند. گوته در میان آثار ادبی و علمی بیشماری كه از خود بجا گذارده است، كتابی به نام «ديوان غربی- شرقی» دارد كه در كنار درام مشهور «فاوست»، در شمار معروف ترين آثار اوست و بیشك يكی از علل شهرت او در مشرق زمین نيز همین اثر است. گوته در اين كتاب ـ چنانكه خود نيز در نامهای اشاره كرده است ـ قصد دارد كه به گونهای دلزنده و دلپذير، غرب و شرق را به هم پيوند زند و فرهنگ اين دو جهان را با هم قرين و دمساز كند.
صد و هفتاد سال پس از خاموشی گوته، ارجمند بانويی از مردم آلمان، از آغاز دوران جوانی تا امروز كه هشتاد سال از عمر پربارش میگذرد، با عزم راسخ و كار پررنج، در راه تحقق آرزوی ديرينه گوته گام زده است و از هيچ تلاشی و كوششی برای شناخت و شناساندن فرهنگ مشرقزمین فروگذار نكرده است. او که سالها در دانشگاهها و نهادهای پژوهشی اروپا و آسيا و آمريكا به تدريس و تحقيق اشتغال داشت، پيوسته به سان «سفير فرهنگی» میان شرق و غرب در گشت و گذار است. از اين رو شگفتآور نيست كه از لاهور تا ليدن، از قونيه تا كمبريج، از تهران تا توبينگن، از انقره تا اوپسالا و از پيشاور تا وين، نام پروفيسور آنهماری شيمل بر سر زبان مردمان فرهيخته افتاده است .
از اين رو بايسته است که در آستانه هشتادمین سالگرد تولد پروفسور دكتر آنهماری شيمل و به پاس خدمات ارزشمند ايشان به فرهنگ و ادب مشرقزمین، شخصيت علمی و فرهنگی اين بانوی دانشمند را گرامی داريم و با آرزوی تندرستی و عمر طولانی برای استاد، از تلاش خستگی ناپذير ايشان در راه ايجاد تفاهم میان فرهنگهای شرق و غرب قدردانی و سپاسگزاری كنيم .
نگارنده اين سطور كه به سهم خود از آثار ارزنده پروفسور شيمل بهره بسيار برده است و خود را همواره وامدار و سپاسگزار استاد بزرگوار میداند، میكوشد تا در اين نوشتار، به اندازه درك و دانش خود، چهره علمی و فرهنگی اين بانوی ارجمند را به فرهنگ دوستان و ادبپروران معرفی كند و اندكی از دين خود را به جا آورد. شرح احوال آنه ماری برگيت شيمل در 7 آوريل سال 1922 میلادی (18 فروردين 1301خورشيدی) در شهر «ارفورت» در مركز آلمان، در خانوادهای پروتستان آيين چشم به جهان گشود. از همان آغاز دوران نوجوانی علاقه وافری به آموختن زبانهای شرقی داشت. پانزده ساله بود كه به فراگرفتن زبان عربی پرداخت. در سن شانزده سالگی دوره دبيرستان را به پايان رساند و مراحل تحصيلات دانشگاهی را نيز به همان سرعت پشت سر گذاشت نخست در دانشگاه برلين تحصيل در رشتههای زبان و ادبيات عربی و علوم اسلامی را آغاز نمود و در سال 1941 ـ در سن نوزده سالگی ـ با اخذ درجه دكتری از اين دانشگاه فارغالتحصيل شد. مدتی در وزارت امور خارجه به عنوان مترجم به كار اشتغال داشت. سپس از ژانويه سال 1946 تا سال 1953 در دانشگاه «ماربورگ» به تدريس در رشتههای زبان و ادبيات عربی و معارف اسلامی پرداخت و در همین دانشگاه، ضمن تدريس، در سال 1951 دوره دكتری تاريخ اديان را نيز به پايان رساند .
دانشكده الهيات اسلامی دانشگاه انقره در سال 1954 استاد شيمل را برای تدريس در رشته تاريخ اديان به اين دانشگاه دعوت كرد. دوران اقامت در تركيه فرصت مناسبی بود تا بانو شيمل در گستره ادبيات كلاسيك تركی و نيز در زمینه مسايل اسلام در دنيای جديد به تحقيقات دامنهدار دست زند كه ثمره آن تأليفات مهمی است كه بعداً به آنها اشاره خواهم کرد . از سال 1961 به مدت شش سال به عنوان استاد و مشاور علمی در رشتههای زبان و ادبيات عربی و علوم اسلامی در دانشگاه بن به تدريس اشتغال داشت. در سال 1967، نخست به عنوان استاد و سپس از سال 1970 اختياردار كامل كرسی تدريس تاريخ اديان خاوری در دانشگاه هاروارد امريكا شد. وی نخستين استادی بود كه كرسی تدريس در رشتههای فرهنگهای هندی ـ اسلامی را نيز بخود اختصاص داد. افزون بر اين در تابستان هر سال «انستيتوی مطالعات اسلامی» در لندن بطور مرتب كلاسهای درسی برای استاد شيمل برگزار میكرد. پروفيسور آنهماری شيمل از دانشگاههای مختلفی در جهان به كسب دكتری افتخاری نايل آمده است. وی دارای سه دكتری افتخاری از دانشگاههای سند، اسلامآباد و پشاور پاكستان است كه به خاطر تحقيقاتش در زمینههای عرفان اسلامی، فرهنگ اسلامی در هند و پاكستان و خطاطی اسلامی به وی اهدا شده است. دانشگاههای اوپسالا سويدن، قونيه تركيه و دانشگاه تهران نيز به استاد شيمل دكتری افتخاری اعطا كردهاند . اين بانوی گرانقدر مدتی رياست انجمن جهانی علوم ديني، عضويت آكادمی سلطنتی علوم هالند، عضويت آكادمی ايالت راين وست فالن آلمان، عضويت آكادمی علوم و هنر آمريكا، کارشناس موزيم هنر نيويارك و ويراستاری بخش مربوط به اسلام دائرهالمعارف اديان را به عهده داشت. افزون بر اين، بين سالهای 1963 تا 1973 به مدت ده سال ويراستار نشريه «فکر و فن» بود. ناشر اين نشريه که چهل سال است به زبان عربی منتشر می شود، انستيتوت گوته آلمان است و در واقع پل ارتباط فرهنگی میان آلمان و سرزمین های عربی زبان است .
تاكنون جوايز و نشانهای افتخاری از سوی بنيادهای علمی و فرهنگی و مجامع ادبی كشورهای مختلف به استاد شيمل اعطا شده است كه از میان آنها میتوان چند جايزه و مدال زير را نام برد:
ـ جايزه
«فريدريش روكرت» آلمان در سال 1965
ـ نشان «ستاره قائد اعظم» پاكستان در سال 1965
ـ مدال طلای «هامر ـ پورگشتال» اتريش در سال 1974
ـ جايزه «يوهان هاينريش فوس» برای بهترين مترجم از سوی آكادمی زبان و شعر
آلمان در سال 1980
ـ نشان درجه اول «يوندس فردينتس كُرويتس» آلمان در سال 1981
ـ مدال «لِووی دلاويدا» كه هر دو سال يكبار به شخصيت علمی برجستهای كه در
زمینه اسلامشناسی تحقيقاتی انجام داده است اهدا میشود. بانو شيمل
يازدهمین محقق و نخستين زنی است كه در سال 1987 اين جايزه به او تعلق گرفت
- در سال 19992 نيز طی مراسمی در دانشگاه توبينگن آلمان جايزه «لئوپولد لوكاس» به پروفسور شيمل اهدا شد
- «جايزه اتحاديه ناشران و کتابفروشان آلمان» که مهمترين جايزه فرهنگي- اجتماعی آلمان است، در سال 1995 به پروفسور شيمل اعطا شد.
- در 7 اپر&##1610;ل سال 2002 میلادی در مراسمی که به مناسبت هشتادمین سالگرد پروفسور شيمل در شهر بن، محل سکونت وی، برگزار شد، سفير جمهوری ازبکستان «نشان دوستی»، بزرگترين مدال جمهوری ازبکستان را به بانو شيمل اهدا کرد. شهر بُن آلمان و شهر بُخارا از اپريل سال 1999 میلادی «پيمان دوستی» منعقد کرده اند .
شگفت آور آنكه بانوی گرامی ما در كنار اين همه كار و فعاليت در دانشگاهها و نهادهای علمی و فرهنگي تاكنون تأليفات و ترجمههای بسياری نيز انتشار داده است. شيوه و سبك نگارش و تسلط و تبحری كه استاد شيمل در زمینه تخصصی خود دارد، گيرايی و كشش چشمگيری به آثارش داده است. وی از طريق آثار خود به حد زيادی در بوجود آوردن فضايی مناسب برای داد و ستد انديشه میان فرهيختگان غرب و شرق كوشا بوده و همواره بر پرهيز از پيشداوريهای بيمورد و دوری جستن از دعويهای بيمعنی تأكيد داشته است. جد و جهد استاد شيمل در ايجاد تفاهم میان شرق و غرب و تلاش بيوقفه و سختكوشی و ا خلاص او در اين راه، مجاهدت های سالكی را میماند كه راه كثرت به وحدت میپويد.
نگاهی به آثار آنه ماری شيمل
باري،
در روزگاری كه كمآگاهی و نبود شناخت كافی از فرهنگ و تاريخ و تمدن
مشرقزمین، سبب بروز پيشداوريها و سوء تفاهمهای بسياری در میان مردمان
مغربزمین گرديده است، آثار ارزشمند، شخصيت ممتاز و وجود مهربان انسانهايی
چون پروفسور آنهماری شيمل میتواند در روشنگری افكار عمومی تأثير بسزايی
داشته باشد. استاد شيمل در پژوهشهايش كوشيده است كه با شكافتن پوستههای
ضخيم و زشت قشريگری و سختكيشی و خرافات و تعصبات بياساس، به هسته مركزی
انديشههای اسلامی راهی بگشايد. او صادقانه و مخلصانه در راه شناخت فرهنگ و
تمدن و تاريخ شرق قدم گذارده و از طر يق آثارش نه تنها چشم مردمان باختر
زمین را تا اندازهای بر روی حقيقت فرهنگ خاورزمین گشوده، بلكه به ما نيز
در آشنايی بهتر و بيشتر با میراث فرهنگی نياكانمان ياری رسانده است. بانو
شيمل آنجا كه به شعر و ادب حوزه ما میپردازد، با كار پررنج و و دقت بسيار،
تمام ادبيات منظوم فارسی را بررسی میكند تا با بازشناسی رموز و اشارهها و
استعارههای دشوار، به مفهوم نهايی و نمادين شعر فارسی پيبرد
تسلط كامل پروفسور شيمل بر اغلب زبانهای شرقی برای او اين امكان را آماده
ساخته است كه در تحقيقات خود به طور مستقيم به متون و منابع اصلی و اصيل
مراجعه كند و از آنها بهره بسيار برد. در میان آثار استاد كتابهای بسياری
يافت میشود كه مستقيماً از زبانهای عربي، فارسي، تركي، اردو، هندی و
پنجابی ترجمه شده است. گذشته از اين میدانيم كه بيش از دو قرن است كه در
دانشگاهها و مؤسسات و مراكز علمی و پژوهشی غرب، تحقيقات گسترده و
همهجانبهای درباره فرهنگ و تمدن و تاريخ مشرق زمین انجام گرفته است و
ثمره آن هزاران كتاب و رساله و مقاله است كه هماكنون در دسترس پژوهشگران
قرار دارد. هر چند در میان آنها آثاری نيز يافت میشود كه خالی از خلل نيست
و در مطالعه و بهرهوری از آنها بايد جانب احتياط را در نظر داشت .
ابعاد عرفانی اسلام
مطالعه
و بررسی درباره عرفان شرق در مركز پژوهشهای پروفسور شيمل قرار دارد و اكثر
آثارش نيز در اين زمینه است. بيترديد به راه مبالغه نرفتهايم اگر ادعا
كنيم كه در حال حاضر در جهان غرب به ندرت محققی را می توان سراغ گرفت كه
همچون استاد شيمل با ابعاد معنوی اسلام، به ويژه عرفان، آشنا باشد و
توانايی تفسير و تأويل متون کلاسيک را داشته باشد. البته كسی كه بخواهد
درباره موضوعی چنان گسترده و دامنهدار چون عرفان اسلامی تحقيق كند، ناگزير
برای خود محدوديتهايی بايد قايل شود. گر چه با نگاهی به فهرست آثار
پروفيسور شيمل، می توان به سادگی ديد که حوزه مطالعات و تحقيقات و تأليفات
وی بسيار گسترده و متنوع است .
بانو شيمل بر خلاف تصورات و عقايد رايج در میان اغلب شرقشناسان و علمای
مسلمان و شريعتمداران كه برای احكام و دستورهای شرع در اسلام اهمیت بيش از
حد قايلند، بر اين باور است كه گوهر و اصل اصيل اسلام در عرفان نهفته است.
درك وی از عرفان اسلامی به نگرش «هانس هاينريش شدر» خاورشناس معروف آلمانی
در كتاب «تفسير عرفان اسلامی» بسيار نزديك است. مطالعه و بررسی دربار عرفان
اسلامی در كشورهای اروپايی پيشينه دراز دارد. نخستين اثری كه درباره عرفان
انتشار يافت در سال 1821 میلادی به قلم عالِم پروتستان مذهبِ آلمانی «آگوست
دِئوفيدوس تولوك» بود. تولوك كتابش را كه درباره «حكمت الهی و عرفان
ايراني» است هنگامی نوشت كه بيست و يك سال داشت. چهار سال بعد، در سال
1825 میلادي، مجموعهای از وی انتشار يافت با عنوان «گلچينی از عرفان
شرقي». اين كتاب اولين اثر به زبان آلمانی بود كه عرفان اسلامی را از طريق
ترجمه آثار عارفان شرق معرفی میكرد .
در میان آثار استاد شيمل نيز كتابی با عنوان «باغ معرفت» وجود دارد كه به
همین سياق تحرير شده است و در آن بعد از شرح حال كوتاهی از زندگی چهل عارف
مسلمان، با ترجمه و نقل قطعهای از آثار آنان، سعی شده است تا خواننده تا
حدی با ادبيات عارفانه شرق آشنا شود. كتاب «باغ معرفت» يکی از نخستين
کتابهايی است که در بيست سال پيش (1982)، يعنی زمانی که موج گرايش
اروپاييان به آثار عرفانی شرق مسلمان تازه آغاز شده بود، منتشر شد. منبع
اصلی اين كتاب تذکره الاولياء عطار است, ولی بر خلاف انتظار با شرح حال
اويس قرنی يا حسن بصری آغاز نشده است، بلكه کتاب با سخنانی از رابعه عدويه
شروع میشود.ذوالنون مصري، بايزيد بسطامی، يحييبن معاذ، سمنون المحب،
منصور حلاج، ابوبكر شبلي، سنايی، شهابالدين سهروردي، روزبهان بقلی شيرازی،
فريدالدين عطار، عمربنالفارض، محی الدين ابن عربي، مولاناجلالالدين،
فخرالدين عراقی، ابن عطاء الله الاسکندری، محمود شبستري، يونس امره، نظام
الدين اولياء، قايغوسزابال، عبدالرحمن جامی، قاضی قادن، پيرسلطان ابدال،
داراشکوه، رحمان بابا، شاه عبداللطيف، بُلهی شاه و سامحه آيوردی، پيشوای
طريقه رفايی در تركيه و نويسنده كتاب «شبهای استانبول»، از جمله عارفانی
هستند كه زندگينامه و اثری كوتاه از آن ان در اين كتاب نقل شده است .
مولانا و اقبال
مولانا جلالالدين محمد رومی و علامه محمداقبال لاهوري، دو عارف و متفكر برجسته جهان شرق، شخصيتهايی هستند كه مورد توجه و علاقه بسيار پروفسور شيمل قرار دارند. وی چند اثر مهم از آثار منظوم و منثور اين دو حكيم فرزانه را به زبانهای آلمانی و انگليسی و ترکی ترجمه كرده است. افزون بر اين در میان آثار استاد شيمل تحقيق و تأليفهای بسياری نيز درباره شخصيت برجسته و آثار ارزشمند مولوی و اقبال ديده میشود. پروفسور شيمل يکی از اساتيد مسلم حوزه مطالعات «مولوی شناسی» و «اقبال شناسی» است .
« زبان تصاوير مولانا جلالالدين محمد رومی» كتابی است كه استاد با آن در چهل و چند سال پيش، كار پژوهش درباره آثار مولانا را آغاز كرد. از آن زمان تاكنون مولوی و آثارش يكی از موضوعهای اصلی تحقيقات بانو شيمل را تشكيل میدهند. ترجمه كتاب «فيه مافيه» به زبان آلماني، يكی از روشنترين و زيباترين ترجمههايی است كه تاكنون از متون كلاسيك فارسی منتشر شده است. در يادداشت كوتاه آخر كتاب میخوانيم كه ترجمه آلمانی كتاب از روی دو نسخه انجام گرفته است. «من چو بادم تو چو آتش» عنوان کتاب زندگينامه و تحليل آثار عارف بزرگ مولانا جلالالدين محمد است و تاكنون چندين بار تجديد چاپ شده است. در اين كتاب بعد از شرح احوال مولانا، شخصيت وی و عظمت شاهكارش، مثنوی معنوی مورد بررسی قرار گرفته است. كتاب اخير امین آداب عرفان است و چنين مینمايد كه مولوی احتجاجات آن را در چند مورد دقيقاً دنبال كرده است. او میبايد «خمريه» دلانگيز عارف مصری همعصرش، عمربن الفارض را نيز میشناخته است، زيرا بعضی از ابيات مثنوی همچون دوباره نويسی ابيات «خمريه» است. به اين طريق شايد بتوان منابع بسيار ديگری نيز برای شيوه و سبك نگارش مولانا يافت (گذشته از سنتهای گوناگونی كه شعر او بر آنها متكی است)، اما آنچه در اساس قابل قبول است همان است كه او درباره خودش میگويد:
فسانه
عاشقان خواندم شب و روز
كنون در عشق تو افسانه گشتم
« نظر مولانا درباره خدا و جهان»، « هبوط آدم »، «عروج مخلوق»، «مناجات»، «آتش عشق» و «رقص و سماع» عناوين فصلهای ديگر اين كتاب را تشكيل میدهند. در تأليف اين كتاب منابع بسياری به زبان فارسی در اختيار استاد شيمل قرار داشته است كه گذشته از آثار منظوم و منثور مولانا، كتاب «رساله در احوال مولانا جلالالدين رومی» به قلم فريدون بن احمد سپهسالار (تهران 1325) و كتاب «مناقب العارفين» تأليف احمدبن محمد افلاكی (تصحيح تحسين بازيجي، انقره 1956) را میتوان نام برد. افزون بر اينها، كتاب « مكتوبات مولانا» را كه عبدالباقی گلپيناری در سال 1963 در استانبول به زبان تركي ترجمه و منتشر کرد، جزو منابعی است كه در دسترس استاد شيمل بوده است. از میان منابعی كه به زبانهای اروپايی برای تأليف اين كتاب مورد استفاده بانو شيمل قرار گرفته است میتوان چند عنوان زير را نام برد: «مثنوی يا دوبيتيهای شيخ مولانا جلالالدين رومی»، نوشته گئورگ روزن (آلمانی، مونيخ 1913)، «رومی، شاعر و عارف»، به قلم رينولد نيكلسون (انگليسي، لندن 1950)، «قصههای مثنوي»، نوشته آرتور آربری انگليسي، لندن 1961)، «جلالالدين رومی، حكيم و شاعر بزرگ » ،« گزيدة ديوان شمس» به زبان آلمانی مجموعهای است از غزليات و رباعيات مولانا جلالالدين محمد كه نخستين بار در سال 1964 میلادی منتشر شد و تاكنون چندين بار تجديد چاپ شده است. در اين كتاب كه بيشتر مورد استفاده دانشآموزان و دانشجويان قرار میگيرد، استاد شيمل تعدادی از غزليات و رباعيات مولانا را به نظم درآورد و بخوبی پيداست كه در اين راه با استاد مسلم و سرمشق خود «فريدريش روكرت» همآوازی میكند.
پروفسور شيمل از همان آغاز فعاليتهای علمی خود، به موازات مطالعه و بررسی در آثار و افكار مولوي، به تحقيقات دامنهداری نيز در مورد شخصيت اقبال و انديشههای وی دست زد. يكی از نخستين ترجمههای ترجمههای منظوم استاد شيمل به زبان آلمانی كتاب «جاويدنامه» علامه محمد اقبال لاهوری است كه با مقدمهای از هرمان هسه، نويسنده نامدار آلمانی در سال 1957 منتشر شد. «پيام مشرق» و «زبور عجم»، دو مجموعه منظوم ديگر از اقبال هستند كه استاد شيمل به زبان آلمانی به نظم درآورده است. يكی از تأليفات بانوی گرانقدر ما كتابی است با عنوان «محمد اقبال، فيلسوفِ شاعر، شاعرِ پيامگزار» كه شامل زندگينامه و پژوهش در آثار و انديشههای اجتماعی و سياسی و دينی اقبال است. پژوهش در « جاويدنامه» يكی از فصلهای مهم و ارزشمند كتاب است .
جان كلام
پروفسور آنه ماری شيمل در پژوهش ها و نوشته های خود موفق شده است كه حاصل تحقيقات گذشتگان و آنچه خود ساليان دراز با شكيبايی و صرف وقت بسيار درباره فرهنگ و تاريخ و معارف شرق، هم از راه مطالعه و پژوهش و هم با سير و سلوک و گشت و گذار در گوشه و کنار جهان، فراهم آورده است، با زبانی روشن و كلامی شعرگونه و جذاب، در اختيار خوانندگان قرار دهد. از اين رو آثار اين بانوی دانشور نه تنها مأخذی معتبر برای اهل تخصص و تفحص و دانشپژوهان و دانشجويان رشتههای گوناگون خاورشناسی است، بلكه عامه كتابخوان نيز با سعی اندك میتواند از اين تحقيقات سود فراوان بَرد. خاصه آنکه در میان تأليفات و ترجمههايش، كمتر نوشتهای را میتوان يافت كه جای جای آن قطعه شعری زيبا از سرايندگان شرق گنجانده نشده باشد. به باور او «جهان شعر، جهان آشتی است». آری، جهان بانوی فرزانه ما، جهان شعر است؛ جهان شعر عطار و مولانا و اقبال . امروز، در فضای جهان پُرالتهاب ما که آکنده از سوء تفاهم و بی اعتمادی است، نقش و اهمیت فرهيختگانی چون استاد شيمل بيش از پيش آشکار می شود؛ کسانی که پيوسته با قلم و قدم خود در تنوير افکار عمومی و ترويج دوستی و ايجاد تفاهم میان ملت ها و فرهنگهای شرق و غرب کوشش و مجاهدت می کنند. شيمل از زبانِ مولای روم می گويد، جانِ کلام عر فان و ورد زبان عارفان و راه وصال عاشقان و طريق رستگاری آدمیان است . وقتی در آثار مولانا جلال الدين بلخی می نگريم، به کرات اشاراتی می يابيم که ما را در برخورد با اعتقادات و ايمان انسانها به سخاوتمندی و سعة صدر دعوت می کند. بی گمان جذاب ترين قصة مثنوی معنوی در اين خصوص، حکايت «موسی و شبان» است که در آن حق تعالی، پيامبر سخت گير خود را مورد عتاب قرار می دهد که ما را با زبان و ظاهرِ گفتار مردمان کاری نيست، بلکه با قلب و باطن آنان کار داريم؛ زيرا مذهب عشق بالاتر از همه مذهب هاست .
ما زبان را ننگريم و قال را
ما درون را بنگريم و حال را
ناظر قلبيم اگر خاشع بُوَد
گر چه گفت لفظ ناخاضع رَوَد
زانکه دل جوهر بُوَد، گفتن عَرض
پس طفيل آمد عَرَض ، جوهر غَرَض
ملت عشق از همه دين ها جداست
عاشقان را ملت و مذهب خداست
لعل را گر مهر نبود، باک نيست
عشق در دريای غم، غمناک نيست
نقشِ خيالِ دوست در آينه رباعيات مولانا
يوهان وُلفگانگ فون گوته در يادداشتها و رسالههايى كه براى درك بهتر «ديوان غربى – شرقى» بر اين اثر جاودانه نوشته است، مبحثى نيز درباره ترجمه و انواع آن دارد كه در آن بيشتر بهترجمه آثار ادبى، بهويژه آثار منظوم، توجه داشته است. وى ترجمه آثار ادبى را بهسه نوع تقسيم مىكند :
در نوع
اول، مترجم مىكوشد تا ما را در محدوده فهم و ادراك فرهنگيمان با محيط
بيرون از اين محدوده آشنا كند. براى اين نوع ترجمه انتخاب نثرى ساده و روشن
بهترين روش است زيرا سخن منثور با خنثى كردن همه ويژگيهاى صنعت شاعرى و
حتى با كاستن از وجد و حال شاعرانه و آوردن آن بهسطح فهم همگانى، زمينه
آشنايى اوليه با آثار ادبى فرهنگهاى ديگر را فراهم مىآورد و از اين طريق
بهترين خدمت را در حق ما انجام مىدهد. اين نوع ترجمه ما را در ميانه فرهنگ
مألوف و مأنوس ملّيمان با ادبيات بيگانه و آثار فرهنگى ارزشمند و بىنظير
سرزمينهاى ديگر آشنا مىكند و در عين حال ما را چنان غافلگير مىسازد و
بهشگفت وامىدارد كه بىآنكه بدانيم چه بر ما گذشته است، نه تنها احساس
خوشى بهما دست مىدهد، بلكه از قِبَلِ آن سود معنوى نيز نصيبمان مىشود.
اين چنين تأثيرى را ترجمه آلمانى مارتين لوتر از كتاب مقدس مسيحيان همواره
بر خوانندگان خواهد گذاشت. گوته بر اين باور است كه اگر حماسه نيبلونگن نيز
از همان آغاز بهصورت نثرى خوب و روان ترجمه و منتشر مىشد و در دسترس
همگان قرار مىگرفت، هم نفوذ و تأثير آن در ميان مردم بيشتر مىبود و از آن
سود بيشترى بهما مىرسيد و هم مىتوانست معناى بىنظير، پر اهميت، شگفت و
غريب زندگى سلحشوران و صلابت سرودهاى حماسى قرن 12 ميلادى را با توانايى
تمام بهما منتقل كند.
در نوع دوم، با اينكه مترجم خود را در وضعيت و حال و هواى فرهنگى خارجى
قرار مىدهد تا از اين طريق معناى بيگانه با فرهنگ خودى را دريابد. ولى
بههنگام بازآفرينى متن، مىكوشد كه همه دريافتههاى خود را در محدوده
فرهنگ خودى بهتصوير كشد. گوته اين نوع ترجمه را سبك «تقليدى - تعويضى»
مىنامد و انجام آن را در توان انسانهاى ظريف و زيرك و باذوق مىداند.
فرانسويان در اين كار استادند و اين نوع ترجمه را بيشتر براى برگردان آثار
منظوم بهخدمت مىگيرند. آنان نه تنها براى افكار و حالات درونى انسانها و
اشياء گوناگون، معنايي و معادلي مناسب مىآفرينند، بلكه براى نام هر«
ميوهی غريبى»، چنان جايگزينى مىيابند كه گويى هميشه در سرزمينشان
مىروييده است.
گوته نوع سوم را آخرين و بالاترين و كاملترين نوع ترجمه مىنامد كه در آن
مترجم تمام تلاش و توانايى خود را بهكار مىگيرد تا متن ترجمهاش همسان و
همذاتِ با متن اصلى شود و در واقع اصل به بدل تغيير نكند، بلكه بهجاى آن
نشيند. مترجم در اين حالت چنان در بطنِ فرهنگىِ متن فرو مىرود و با آن
همسانى و همزبانى ايجاد مىكند كه شايد بتوان گفت كه اصالت فرهنگ ملّى خود
را كمابيش رها مىكند و آخر كار متن سومى آفريده مىشود كه البته موافق ذوق
و مذاق همگان نيست و فهم و دريافت آن مستلزم سطح آموزشى - فرهنگى بالايى
است. گوته اغلب ترجمههاى محقق و مترجم اتريشى، يوزف فُن هامر - پورگشتال
را از شاهكارهاى منظوم ادب فارسى در زمره اين نوع ترجمه بهشمار مىآورد و
براى مثال از ترجمه ابياتى از شاهنامه فردوسى ياد مىكند كه هامر در «مجله
يافتههاى شرق» منتشر كرده بود. ولى در عين حال توصيه مىكند كه در ابتدا
بهتر خواهد بود كه آثارى چون شاهنامه و منظومهها و مثنوىهاى نظامى
گنجهاى بهنثرى رسا و روان ترجمه شوند تا ما نخست با مطالعه داستانها و
افسانهها و اسطورهاى شرقى بهطور كلى با آنها خو كنيم و اُنس و الفت گيريم
و رفته رفته با خلق و خو و طرز فكر شرقيان آشنا شويم. سپس زمان آن فراخواهد
رسيد كه ترجمههاى منظومى از نوع دوم و در نهايت «ترجمهاى بين سطرى» (Interlinear)
از نوع سوم در دسترس علاقهمندان قرار گيرد .
البته در اينجا شايد بی فايده نبود که نظرات گوته دربارهی مولانا را نيز
بازگو می کردم؛ چرا که او در «يادداشتها و رسالههايى براى درك بهتر ديوان
غربى – شرقى»، برداشت های خود را از شخصيت و شعر هفت سراينده نامدار پارسی
زبان نيز بهدست داده است: فردوسی، انوری، نظامی، جلال الدين رومی، سعدی،
حافظ و جامی. اما از آنجا که آگاهی های او و همعصرانش، حداقل، از مولانا کم
و ناقص بوده است، يادداشتهای او – گذشته از يک دو نکته جالب و جدل انگيز-
از حدّ اشارات تاريخی فراتر نمی رود. ناگزير برای امروزيان چنان دندانگير
نيست و من با همين اشاره از آن می گذرم.
حال با توجه بهآنچه از زبان گوته درباره ترجمه آثار منظوم بازگو كردم، بهبررسى ترجمه آلمانى 100 رباعى از مولانا جلالالدين محمد بلخى مي پردازم که در کتابي با عنوان «نقشِ خيال دوست»* منتشر شده است.
مترجم عنوان كتاب را ظاهراً از يكى از رباعيات مولانا برگرفته است؛ احتمالاً اين رباعى
تا نقش
خيال دوست با ماست دلا
ما را همه عمر خود تماشاست دلا
و انجا كه مراد دل برآيد اى دل
يك خار بهاز هزار خرماست دلا
نخست اندکي در معرفي مترجم بگويم. يوهان كريستف بورگل، استاد دانشگاه و ايرانشناس و اسلامشناس سوئيسى، مترجم اين كتاب است كه پيشتر نيز از او ترجمههاى بسيارى از متون كلاسيك شرقى - خاصه از شاعران ايرانى - و نيز تأليف و تحقيق هاى ارزشمندى منتشر شده است و از آن جملهاند ترجمه اسكندرنامه و خسرو و شيرين و همچنين مثنوى هفت پيكر (بهرامنامه) نظامى گنجهاى كه اين آخرى را با مهارت بهنظم كشيده است. وى بهخاطر ترجمههاى خوب و رساىِ اين آثار، در سال 1983 ميلادى «جايزه فريدريش روكرت» و در سال 1993 «جايزه مترجم» شهر برن سوئيس را از آن خود نمود. «نور و سماع» و «سه رساله درباره حافظ» از جمله تحقيقات اوست كه كتاب اخير بهزبان فارسى نيز ترجمه و منتشر شده است. كتابى نيز از وى چند سال پيش از اين در آلمان بهچاپ رسيد با عنوان «دين و دنيا در اسلام» كه در آن بهبررسى منشاء قدرت دينى در اسلام و رابطه و نسبت آن با زورمندى واقعيت هاى دنيوى پرداخته است.
آخرين
اثری که از بورگل منتشر شده، ترجمهی گزيدهی
غزليات و رباعيات ديوان کبير است که انتشارات معتبر
C.H.Beck
در سال 2003 ميلادی آنرا بهصورتی نفيس در آلمان بهچاپ رساند. پُرفيسور
بورگل در اين کتاب هفتاد و پنج غزل و سی و يک رباعی را با زيبايی و گويايی
تمام بهزبان آلمانی ترجمه کرده و کوشيده است تا با توضيحاتی، و گاه تفسير
و تعبيراتی عرفانی، بهدرک و دريافت سروده های مولانا ياری رساند. اين
اشارات، بهويژه برای خوانندگان آلمانی زبان، سودمند و با ارزش است. از اين
رو در انتهای ترجمهی هر غزل و رباعی، بدون استثنا و هر چند کوتاه، مطالبی
آمده است. برای مثال در زير ترجمهی غزل کوتاه 768 از نسخهی فروزانفر،
تنها بهذکر اين نکته بسنده کرده است که «زحل، ستارهی نحس است در مقابل
زهره که ستارهی موسيقی است و رقص». مترجم پيشگفتاری نيز بهکتاب افزوده که
در آن اشاراتی جالب به«زندگی مولانا»، «ماهيت عرفان اسلامی»، «غزليات
ديوان شمس» و سرانجام «پيام ملای روم» شده است
حال بهبررسی ترجمهی رباعياتی که در کتاب «نقش خيال دوست» آمده است،
بپردازيم. بورگل مبناى ترجمه خود از رباعيات مولانا را بر پايه سه اصل قرار
داده است: نخست اينكه كوشيده است تا حتىالمقدور بهمحتواى متن اصلى نزديك
شود و بهآن وفادار بماند و پيش از هر چيز از دست بردن بهصور خيال و تصرف
در زبان تصاوير شاعر خوددارى كند. افزون بر اين سعى كرده است كه ساختار
صورى رباعيات را عيناً باز پس دهد و وزن و ترتيب قوافى را مراعات كند. و
سرانجام آنكه در ترجمه خود، شيوه شاعرى و اصطلاحات شعرى در زبان آلمانى را
بهكار گرفته و از اين رو ترجمه او از رباعيات مولانا چنان بهگوش مىآيد
كه گويى بهزبان آلمانى سروده شده است. البته مترجم داورى درباره اينكه او
تا چه حد در انجام اين كار موفق بوده را بهعهده خوانندگان گذارده است و
براى يارى رساندن بهآنان و نيز فهم بهتر رباعيات، ترجمه تحتاللفظى هر
رباعى را نيز در زير ترجمه منظوم آنها قرار داده است. بنابراين مىبينيم كه
مترجم كوشيده است تا ترجمهاى همسنگ با آنچه گوته «نوع سوم» و كاملترين
نوع ترجمه مىنامد، بهدست دهد. همين جا بيفزايم كه با تمام تلاش و
كوششهاى صادقانه و استادانه بورگل، گيرايى ترجمههاى او و روح دميده در
آنها در مقام قياس با ترجمههاى منظومى كه از فريدريش روكرت شاعر و مترجم
شهير آلمانى و «پدر شرقشناسى آلمان» بجا مانده است، از ژرفاى معنوى
آنچنانى برخوردار نيست. البته اين انتظار و توقع را نيز نبايد داشت كه
ترجمه رباعيات مولانا بتواند جذبه عرفانى و كشش روحانى نهفته در متن اصلى
را بهخواننده منتقل كند. از اين رو خود مترجم نيز بهاين امر اشاره دارد و
آرزومند است كه خوانندگان آلمانى زبان علاقهمند، با مطالعه ترجمه گزيده
رباعيات مولانا به شوق و ذوق آيند و چنان برانگيخته شوند كه زبان فارسى را
فراگيرند و زمانى خود قادر باشند غزليات و رباعيات مولانا و ديگر شاعران
پارسى زبان را بخوانند!
مترجم مدخلى بر كتاب نگاشته است كه در آن ضمن شرح كوتاه زندگى مولانا و چگونگى آشناييش با شمس تبريز، آثار او را برشمرده و توضيح كوتاهى نيز درباره وزن و قافيه رباعى داده است. بورگل رباعيات كتاب را بهسه دسته تقسيم كرده است.
دوستى و عشق . كه شامل 49 رباعى است و مترجم در انتخاب و ترتيب آنها كوشيده است تا داستان عشق عرفانى مولانا بهشمس را در اين رباعيات بازتاب دهد؛ از اولين نگاه و نخستين ديدار و رحمت وصال و بركت همنشينى تا درد جدايى و از دست رفتن معشوق و سرانجام غلبه بر هجران دوست و اميدوارى دوباره. دو رباعى از اين بخش را، همراه با ترجمهی آلماني آنها، هم بهصورت منظوم و هم ترجمهی تحتاللفظى، در اينجا مي آورم:
من ذره
و خورشيد لقايى تو مرا
بيمار غمم عين دوايى تو مرا
بى بال و پر اندر پى تو مىپرم
من كاه شدم چو كهربايى تو مرا
آن
كس كه بهروى خوب، او رشك پريست
آمد سحرى و بر دل من نگريست
او گريه و من گريه، كه تا آمد صبح
پرسيد كز اين هر دو عجب، عاشق كيست؟
زيستن و آموختن: در برگيرنده رباعياتى است پيرامون شيوه زيستن و حكمت حيات و نيز قطعاتی غزل مانند و سخره. اما اغلب اشعار اين بخش را رباعياتى با مضامين عرفانى تشكيل مىدهد كه با تصورات مولانا از «انسان كامل» پايان مىگيرد. دو نمونه از اين رباعيات بهدست مي دهم.
درنه قدم از چه راه بىپايانست
كز دور نظاره كار نامردانست
اين راه ز زندگى دل حاصل كن
كاين زندگىِ تن صفت حيوانست
رندى ديدم نشسته بر خنگ زمين
نه كفر و نه اسلام، نه دنيا و نه دين
نى حق نه حقيقت نه شريعت نه يقين
اندر دو جهان كرا بود زهره اين
شعر و موسيقى:
در اين بخش مترجم رباعياتى را برگزيده است كه مضامينِ شعر و موسيقى را
در
بردارد.
مضامينى كه مولاى روم بهآنها دلبستگى خاص دارد و در سرودههاى او
– بهويژه در غزليات ديوان شمس - بهتكرار از آنها سخن در ميان است.
اين علم موسقى بر من چون شهادتست
چون مؤمنم شهادت و ايمانم آرزوست
عبدالرحمن جامى در نفحات الانس حكايت كوتاهى را نقل مىكند كه نشاندهنده علاقه مولانا بهموسيقى است
« روزى مىفرمود كه: آواز رباب، سرير باب بهشت است كه ما مىشنويم.» منكرى گفت: «ما نيز همان آواز مىشنويم. چون است كه چنان گرم نمىشويم كه مولانا؟» خدمت مولوى فرمود: «كَلاّ و حاشا! آنچه ما مىشنويم آواز باز شدن آن در است. و آنچه وى مىشنود آواز فراز شدن.»
در رباعيات اين بخش بدون استثنا از اسامى يك يا چند ساز بادى و زهى و ضربهاى استفاده شده است. اين هم دو رباعى از اين بخش همراه با ترجمهی منظوم و تحتاللفظى آنها
از عشق تو گشتم ارغنون عالم
وز زخمه تو فاش شده احوالم
ماننده چنگ شد همه اشكالم
هر پرده كه مىزنى مرا مىنالم
حاجت نبود مستى ما را بهشراب
يا مجلس ما را طرب از چنگ و رباب
بىساقى و بىشاهد و بىمطرب و نى
شوريده و مستيم چه مستان خراب
البته اين نخستين بار نيست كه رباعيات مولانا بهزبان آلمانى ترجمه و منتشر مىشود. دو ترجمه ديگر نيز از رباعيات مولانا صورت گرفته كه يكى پيشتر و ديگرى بعد از ترجمه بورگل بهچاپ رسيده است. اولى ترجمه 99 رباعى است از بانو گيزلا ونت كه چند سال پيش از اين در آمستردام هالند منتشر شد و ديگرى كتابى است شامل ترجمه 100 رباعى كه البته بهسبك شعر نو ترجمه شده و پيداست كه مترجم بهعمد در پى وزن و قافيه نرفته و بيشتر كوشيده است تا درونمايه رباعيات را بهخواننده آلمانى زبان منتقل كند. مترجم اين كتاب زندهياد سيروس آتاباى، شاعر آلمانى زبانِ است و ده ها ترجمه و سروده بهزبان آلمانى از او بجا مانده است و بهقول ابراهيم گلستان «انسانى ملايم و آرام و با فرهنگ بود». او قطعاتى از غزليات و سخنان مولانا را نيز بهآلمانى ترجمه كرد وچند سال پيش از اين هم مجموعهی ترجمه هاي آتاباي از شعرهاي حافظ و مولانا و خيام، در يک مجلد و بهصورت بسيار نفيس در آلمان منتشر شده است .
در پايان بهترجمه چند اثر ديگر از مولانا و نيز دو سه کتاب كه درباره او و آثارش در سال هاي اخير بهزبان آلمانى نوشته شده است اشاره مىكنم: كتاب فيه مافيه را شادروان پروفيسور آنه مارى شيمل بهآلمانى ترجمه كرد و بهصورتى نفيس و با سر فصلهايى آراسته بهخط خوش فارسي دری .
در سال 1988 ميلادى بهچاپ رساند. دفتر اول مثنوى معنوى نيز براى نخستين بار بهطور كامل در سال 1997 بهزبان آلمانى ترجمه و منتشر شد. البته اين ترجمه مستقيماً از متن فارسى مثنوى انجام نگرفته، بلكه اساس كار مترجمان، متن ترجمه انگليسى آن بوده است كه-گولپينارلى، محقق و مترجم سرشناس ترك، با همكارى نورى ارگنكون بهپايان رسانده بود. البته چند بار گزيده هايی از روى متن اصلى متنوی بهآلمانى ترجمه شده است که يکی گزيدهاى از قصههاى مثنوى است كه بانو شيمل انجام داده و با مصورسازى اينگريد شار در سال 1994 ميلادى بهچاپ رسيد. ديگری گزيده ای است قديمی که گئورگ روزن از متن فارسی کتاب بهآلمانی ترجمه و در سال 1849 ميلادی منتشر کرد. «والتر فون دِر پورتِن» هم براساس نسخهی فارسی چاپ نيکلسن، بيت های 1923 تا 2933 را بهآلمانی ترجمه کرد که در 1930 ميلادی منتشر شد .
«من چو بادم و تو چو آتش» عنوان كتاب ديگرى است كه پُرفسور شيمل در آن بهبررسى و تحليل زندگى و آثار و افكار مولانا پرداخته است. شيمل اين کتاب را با همين عنوان بهدو زبان آلمانی و انگليسی منتشر کرد که البته متن آلمانی و انگليسی کتاب با هم تفاوت اساسی دارند. اين کتاب تاكنون 7 بار در آلمان تجديد چاپ شده است. بانو شيمل از شيفتگان مولاى روم و يكى از نخستين پژوهشگران آلمانى بود كه بهتحقيق در آثار و افكار مولانا پرداخت و در شناختن و شناساندن اين عارف و عالم بزرگ بهجهانيان سهم بسزايى داشت. در ميان آثار وى كتابى نيز يافت مىشود با عنوان «صور خيال در شعر جلالالدين رومى» كه نزديك به 60 سال پيش از اين انتشار يافت و در زمره اولين كارهاى تحقيقى در اين زمينه است. افزون بر اينها گزيدههايى از غزليات مولانا را مترجمان بسيارى بهزبان آلمانى ترجمه و منتشر كردهاند كه هنوز زيباترين و جذابترين آنها همانا ترجمهاى است كه در تاكنون بارها تجديد چاپ شده است .
از هر چمن سمنی