ولادیمیر سنیگیریف

برگردان از متن روسی:

ماستر علــوم سیـاسی ع . ق . فـضـلی

 

1


چهل
 سال پیش، ببرک کارمل از آنچه می ترسید، اکنون ممکن است
 کیم پیونگ ایل از آن نگران باشد.

 

ولادیمیر سنیگیریف:

من این واقعه را در رابطه با این واقعیت یادآوری کردم که اکنون وسایل اطلاعات جمعی چک پر از گزارش هایی مبنی بر تهدیداتی هستند که گفته می شود بالای سَرِ کیم پیونگ ایل، سفیرِ جمهوری دموکراتیکِ خلقِ کوریا در پراگ، معلق است. این ترس وجود دارد که وی، یکی از نزدیکانِ حاکمِ فعلی کره شمالی، ممکن است قربانی بعدی کیم جونگ اون خیالاتی و کینه جو شود.

و تقریباً چهل سال پیش، دقیق همین طور، ابرهایی روی سر سفیر دیگری در پراگ جمع شدند - او ببرک کارمل افغان بود که توسط همرزمانش، که چندی پیش به اصطلاح "انقلاب اپریل" را انجام دادند، به تبعید افتخاری فرستاده شد.

«شما به ما آموخته اید که ما برادرهای کوچکتر هستیم و همیشه باید از برادران بزرگتر اطاعت کنیم»

مشخص است که هر انقلابی ابتدا فرزندان خود را بلعیده است. چپگرایان افغانستان که در اپریل ۱۹۷۸ قدرت را به دست گرفتند، ساختن یک زندگی شاد را فوراً با درگیری در میان خود آغاز کردند. افرادی از جناح «خلق» به رهبری تره کی و امین در آغاز دست بالا داشتند. اعضای برجسته حزب آنها، اما متعلق به جناح "پرچم"، مدت کوتاهی پس از انقلاب به عنوان سفیران به کشورهای مختلف دور از کابل اعزام شدند. پراگ نصیب کارمل شد.

سفیر، در یکی از مناطق شاخص پایتخت چکوسلواکی، در یک عمارت مجلل اقامت کرد. به او یک «تاترا»ی سیاه با رانندۀ چکِ آموزش دیده اختصاص داده شد و یک ماشین کوچکتر دیگر نیز برای خدمت به خانواده اش فراهم شد. همراه با کارمل، همسرش محبوبه، دو پسر، دو دختر و سکرتر شخصی وی در عمارت مستقر شدند.

در هفته‌ های اول همه چیز خوب پیش رفت. با این حال، در اواسط ماه اگست، حال و هوای او ناگهان رو به وخامت گذاشت. دوباره، تنش جایگزین دل آسودگی شد، او بدخو شد و مدت مدیدی خودش را در دفتر خود قفل کرد. از کابل خبرهای منتشر شد که گفته می شود پرچمی های باقیمانده تحت رهبری كشتمند (در سال ۱۹۸۰ صدراعظم جمهوری دموکراتیک افغانستان شد) تلاش می کردند کودتا را انجام دهند. کشتمند و رفقایش دستگیر شدند، به زندان افتادند، شکنجه شدند و تقریباً بلافاصله اعلام کردند که آنها دشمنان قسم خورده مردم، عمّال امپریالیسم و ارتجاع هستند.

به زودی تلگرامی از کابل به سفارت آمد: به کارمل دستور داده شد فوراً به کابل برگردد تا "وظیفه جدیدی دریافت کند ".سفیر بلافاصله با احساس ناراحتی از این موضوع، با رفقای شوروی تماس گرفت: چه باید کرد؟ یک روز بعد، دو مینی بوس باسرعت به محل اقامت وی آمدند و چمدان های شخصی از قبل بسته بندی شده ی خانواده در آنها بارگیری شد. خود سفیر و خانواده اش سوار آنها شده و ماشین ها با سرعت زیاد به جهت نامعلومی حرکت کردند.

مقامات امنیتی چکسلواکی آنها را به یک شکارگاه در یکصد کیلومتری غرب پراگ منتقل کردند. تصورِ اینکه کسی از افرادِ خارج از خانه بتواند این پناهگاه را پیدا کند کارِ سختی بود.

در آن روزها، یک هیئت حزبی- دولتی به سرپرستی منشی کمیته مرکزی حزب کمونیست چکسلواکی واسیل بیلیاک از کابل دیدار کرد. تره کی و امین در گفت و گو با مهمانان، اصرار بر استرداد کارمل به آنها داشتند. آنها تهدید کردند: "اگر این کار را نکنید، ما نمی توانیم شما را به عنوان دوستان خود در نظر بگیریم." اما بیلیاک در پاسخ فقط لبخند مودبانه ای زد. وقتی قسمت رسمی جلسه به پایان رسید و تره کی رفت، امین به مهمان گفت:

- "ما موفق خواهیم شد رد پای کارمل را بگیریم، او را به افغانستان می آوریم و در اینجا به عنوان مأمور سی. آی. ای تیر باران می کنیم."

*   *   *

 

از آنجایی که شکار واقعی کارمل آغاز شد، به وی، هشدار داده شد: تماس با جهان خارج را به حد مجاز محدود كند. او فقط برای برادرش محمود بریالی، که تا همین اواخر به عنوان سفیر در پاکستان خدمت می کرد، استثناء قایل شد. بریالی، مانند سایر پرچمی های برجسته، از دستور حفیظ الله امین برای بازگشت به کابل "به خاطر وظیفه جدید" خودداری کرد. در عوض، او به جنگل نزدیکِ «کارلووی واری» (Karlovy Vary) رفت، جائیکه برادرش ببرک کارمل در آن مخفی شده بود.


(کارلووی واری در شمال غربی جمهوری چک
 تقریباً در فاصله ۱۳۰ کیلومتری غرب پراگ موقعیت دارد. م.)

کارمل بی اندازه نگران بود. آینده برای او تاریک به نظر می رسید. او با تلخی گفت: "در حال حاضر رفقای چکسلواکی مراقب امنیت من هستند، اما هر لحظه ممکن است این پایان یابد."

- بریالی سوال کرد: حالا چه کار کنیم؟ ممکن است فعلاً مخفی شویم و هرگونه فعالیت برضد تره کی و امین را متوقف کنیم؟

کارمل به فکر رفت؛ سیگار را تا انتها دود کرد و بلافاصله سیگار دیگر را روشن کرد و سپس شروع به بیان افکار خود در مورد آینده نزدیک کرد:

- بله، اکنون نباید به سوی وخیم تر شدن رفت. شاید آنها فقط منتظر این هستند، تا «پرچم» را به طور کامل تارومار کنند و از نظر جسمی همه ی ما را نابود کنند.

- بریالی پرسید: اما چرا دوستان ما در مسکو طوری رفتار می کنند که انگار کور و ناشنوا هستند؟

- این هم برای من یک راز بزرگ است. ممکن است سفیر اتحاد جماهیر شوروی در کابل، پوزانوف و دیگر رفقا اطلاعات تحریف شده ای به آنها بدهند؟ بله، به احتمال زیاد که چنین است.

- "پس اجازه دهید فوراً به مسکو بروم تا در آنجا شخصاً با افراد مناسب ملاقات کنم و چشمانشان را به حقیقت باز کنم."

پس از کمی تأمل، کارمل موافقت کرد.

مربی شعبه روابط بین المللی، گینریخ پلیاکوف، با بریالی دیدار کرد.

- چه کار باید بکنم، رفیق پلیاکوف؟ آیا باید به کابل برگردم یا توصیه می کنید به یک کشور دیگر پناه ببرم؟

پلیاکوف، که از رهبری خود دستوراتی گرفته بود که در بحث درگیر نشود، ابراز کرد:

- شما باید این مسئله را خودتان حل کنید.

بریالی از کوره در رفت و گفت:

- اخیراً، رفقای شوروی به ما می گفتند كه در شرایط دشوار چه كنیم و چگونه عمل کنیم. ما نمی توانستیم بدون مشوره های شما یک قدم برداریم. شما به ما آموخته اید که ما برادرهای کوچکتر هستیم و همیشه باید از برادران بزرگتر اطاعت کنیم. و اکنون شما از ما رو گردان شده، ما را ترک کرده اید. شما به افرادِ شروری تکیه کرده اید که ایده های سوسیالیسم را لکه دار و در نتیجه خود شما را بدنام می کنند . . .

پلیاکوف چین بر جبین آورد. چنین چرخشی را در برنامۀ گفت و گو پیش بینی نکرده بود. میباید سخن کوتاه می شد. پلیاکوف به بریالی اطمینان داد که تلاش خواهد کرد تا هرآنچه که در توانش است انجام دهد. در همین جا خدا حافظی کرد.

*   *   *

در آن زمان، ببرک کارمل نه تنها برای خلقی ها، بلکه برای مسکو نیز به یک سردرد بزرگ تبدیل شد. از یک سو، او، یک مبارزِ ایدئولوژیکِ فداکار، یک دوستِ آزمایش شده و امتحان شدۀ اتحاد جماهیر شوروی بود، که باید از انتقامِ "همرزمان" محافظت می شد، از طرفِ دیگر، نباید به تره کی و امین حتی کوچکترین بهانه برای نارضایتی داده شود. این دو نفر، مظهرِ اقتدارِ واقعی و قانونی بودند که نیاز به احترام و پشتیبانی داشتند.

امین خیلی خوب می فهمید که چکسلواکی نه خودش به تنهایی، بلکه فقط با جلب رضایت مسکو به دشمن او پناه داده است. به همین دلیل فرصتی را برای مقصر شمردن رفقای شوروی از دست نداد: باشد، آیا شما توطئه گر و عامل سیا را مخفی می کنید؟ او کارهای تخریبی را علیه ما رهبری می کند و شما، به نظر می رسد، در این امر مساعدت می کنید؟ سرانجام، ویلور اوسادچی، رئیس سرویس اطلاعاتی ک. گ. ب. در کابل، به مرکز تلگرامی فرستاد که کنه آن به ضرورت مهار رفیق کارمل خلاصه می شد.

به زودی، به سفیر شوروی در پراگ دستور داده شد تا با یكی از رهبران حزب کمونیست چکوسلواکی ملاقات كند و از وی درخواست كند: یک گفت و گوی آموزشی را با رهبر افغان انجام دهد. تزهای این گفت و گو پیوست شده بود. در آنجا، از جمله، گفته می شود که "چنین فعالیت هایی از طرف کارمل، باعث می شود هم کسانی را که به او مهمان نوازی کردند و هم رفقای شوروی را در موقعیت نادرست و دشوار در مقابل رژیم انقلابی فعلی افغانستان قرار می دهد." به مقام افغانی رسماً پیشنهاد شد تا "نتایج درستی را از این گفت و گو بگیرد."

می گویند، کارمل، خاموشانه پس از شنیدن این حکم با ناراحتی اظهار داشت: "صبر کنید، بزودی رفقای شوروی با من طور دیگر صحبت خواهند کرد."

همین طور هم اتفاق افتاد. در پاییزِ سالِ ۱۹۷۹ امین "معلمِ" خود، تره کی را از بین برد، تمامِ قدرت را در افغانستان به دست گرفت و به این ترتیب حکمِ اعدامِ خودش را امضا کرد. در مسکو تصمیم گرفته شد که روی پرچمی ها و رهبر آنها ببرک کارمل حساب شود. برای یک گفت و گوی قاطع با وی، شخصاً کریوچکوف، رئیس سازمان اطلاعات، آماده عزیمت به چکوسلواکی شد. اما در لحظات آخر، رییس ک.گ.ب.، آندروپوف، با این سفر موافقت نکرد و گفت: "برای شما خیلی خطرناک است آفتابی شوید. شما نمی دانید که چگونه همه چیز تغییر خواهد کرد". در نتیجه، یک مأمور عملیاتی که با کارمل خوب آشنا بود، عازم چکوسلواکی شد.


"صبر کنید، بزودی رفقای شوروی با من طور دیگر صحبت خواهند کرد."

با دیدن افسر اطلاعاتی در آسایشگاه، کارمل بلافاصله فهمید که به زودی تغییری در سرنوشت او به وجود خواهد آمد. در اوایل ماه نوامبر، در نزدیکی مسکو، در یکی از خانه های ییلاقی مخفی ک.ج.ب.، رهبران آینده افغانستان جمع شدند، همه پرچمی هایی که از دستگیری ها فرار کردند و از قاتلان امینی در سراسر جهان پنهان شدند. در اواخرِ دسامبر، آنها مخفیانه به پایگاه هوایی بگرام، واقع در ۴۰ کیلومتری کابل، منتقل شدند. حالا دوران آنها فرا رسید.

به تاریخ ۲۷ دسامبر سال ۱۹۷۹، مردم افغانستان فهمیدند که اکنون رهبر جدیدی دارند. نام او ببرک کارمل است.

حکم نهایی که اخیراً این مرد به آن محکوم شده بود، حالا برای او به بالا ترین مقام در حزب و دولت تبدیل شد.

 

Охота на посла

Текст: Владимир Снегирев

Российская газета - Неделя № 44(7210)

 01.03.2017 21:15

ماستر علوم سیـاسی ع . ق . فضـلی

07-09-2019

helmand100@hotmail.com

 

 

 

 

توجه:

کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است

کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد

Copyright©2006Esalat

 

 

www.esalat.org