Friday 15 June 2007

چرا پاکستان در آتش تنش و تشنج ميسوزد؟

خون ناحق دست از دامن قاتل بر نداشت

ديده باشيد لکه های پيرهن قصاب را

بخش ششم

تهيه و پژوهش (دوشی چی)

طالبان و افراطيون پاکستان

                                            

در يك تقسيم بندى كلى و عمومى، مى ‏توان سه جريان فكرى اسلامى عمده را در اين كشور ملاحظه نمودكه منشا اوليه تمامى آنها، در تفكر اسلامى به هند بزرگ (قبل از تجزيه به هند، پاكستان و بنگلادش) برمى‏گردد. جريان اول، جريان ‏بنيادگرايى افراطى است كه ريشه در افكار و انديشه‏هاى شاه ‏ولى ‏الله دهلوى (1703 - 1762) دارد.

نهضت ‏شاه ولى ‏الله، در آغاز يك نهضت فكرى فرهنگى بود كه اصلاح افكار دينى و خرافات زدايى ‏را از زندگى جامعه مسلمانان هند، هدف اساسى خود قرار داده ‏بود «اما پس از او، پسرش شاه عبدالعزيز (1746 - 1824) و نوه ‏اش،شاه اسماعيل (1781 - 1831)، آن را به يك جنبش اجتماعى سياسى ‏تبديل كرده و عليه سلطه انگلستان موضع گرفتند.» در نيمه ‏دوم قرن نوزدهم ميلادى، يكى از علماى برجسته پيرو نهضت ‏شاه ‏ولى ‏الله، به نام محمد قاسم نانوتوى در سال 1284 هجری (1867م) مدرسه معروف «ديوبند» را در قصبه ‏اى به همين نام، در ايالت ‏اتار پراديش هند بنيانگذارى كرد. مدرسه «ديوبندى‏» به تدريج ‏تبديل به يك مكتب فكرى ويژه‏اى گشت كه تا امروز، به افراد تحصيل كرده در آنجا و يا وابسته به طرز تفكر آن عنوان «ديوبندى‏» اطلاق مى شود. بنيان ‏گذاران اين مدرسه، حنفيانى‏سخت ‏گير و دقيق بودند و در مبادى تعليم و جزم‏انديشى، برعقايد و مذاهب كلامى اشعريه و ماتريديه مشى مى ‏كردند.... مدرسه ‏آنها، تجديد حيات علوم كلامى در هند مسلمان را وجهه «همت‏ خود قرار داد و دانشهاى جديد را از مواد درسى خود حذف كرد

مكتب ديوبندى پس از اينكه رنگ سياسى نيز پيدا نمود، علماى ‏وابسته به آن با همكارى تعدادى از علماى وابسته به جناحهاى ‏ديگر، گروه «جمعية العلماى هند» را در سال 1919 به وجود آوردند. پس از تجزيه هند و به وجود آمدن پاكستان، شاخه ‏انشعابى آن، تحت عنوان «جمعية العلماى اسلام، فعاليتهاى خودرا در پاكستان فعلى ادامه داد. «جمعية العلماى اسلام‏» به ‏رهبرى مؤسس جديد خود، مولانا بشير احمد عثمانى به حزب سياسى ‏مذهبى ديوبندى ‏ها تبديل شد. اين حزب، امروز به دو گروه اكثريت‏ و اقليت تقسيم گرديده است. رهبرى جناح اكثريت را مولانا فضل‏الرحمان و رهبرى جناح اقليت را مولانا سميع الحق به عهده دارد.اين دو رهبر، هر دو متعلق به گروه قومى پشتون هستند و از لحاظ فكرى، طرفداران سرسخت قرآن و سنت و سيره خلفا و صحابه و معتقدبه نظريات علماى سلف و مخالف با اجتهاد و تجدد به شمار مى‏ روند. روابط اين دو رهبر«پشتون تبار ديوبندى‏» با گروه ‏طالبان بسيار عميق و ريشه ‏دار است كه بعدا پيرامون آن توضيح‏بيشتر خواهيم داد. دومين جريان فكرى در پاكستان، جريان مولانا ابو الاعلى مودودى (1903 - 1979) است كه با اندك ‏تسامح مى ‏توان آن را جريان «اخوانى‏» در اين كشور ناميد.

مولانا مودودى على ‏رغم اينكه شخصيتى بنياد گرا و تا حدودى متاثراز افكار اصلاحى شاه ولى ‏الله دهلوى در قرن هيجدهم ميلادى است;اما با وجود اين، ميان انديشه و روش سياسى او با جمعية ‏العلماى اسلام تفاوت زيادى مشاهده مى‏شود. مودودى معتقد به ‏برخورد نقادانه با تاريخ صدر اسلام بوده و درباره نوع حكومت ‏اسلامى، از «جمهورى الهى‏» (تئوكراسى جمهورى) نام برده است. مودودى در كنار تفكر سلفى ‏گرى، از نوعى پذيرش روشهاى معاصردر نظام سياسى غافل نمى ‏باشد. او به نظام چند حزبى و انتخابات ‏آزاد اعتقاد كامل داشته و استفاده از شيوه‏هاى دولت‏دارى مدرن‏را در حكومت دينى تجويز مى ‏نمود و مى ‏گفت: «تشخيص دادن افراد مورد اطمينان در محيط ما، با آن راهى كه مسلمانان اوليه اسلام‏ مى ‏پيمودند، امكان ندارد

بنابراين، بايد طبق مقتضيات زمان‏خود، راههايى را به كار بريم...» مودودى در سال 1941 ميلادى‏گروه «جماعت اسلامى پاكستان‏» را بنيانگذارى نمود. اين حزب،امروز بزرگترين حزب اسلامى در پاكستان به شمار مى ‏آيد. رهبرى ‏كنونى «جماعت اسلامى‏» را قاضى حسين احمد به عهده دارد.

قاضى ‏حسين احمد طرفدار وحدت اسلامى و مبارزه با نفوذ فرهنگ غربى است;اما روش مبارزاتى او كاملا مسالمت‏آميز و غير انقلابى بوده و تحول فكرى فرهنگى را قبل از هر نوع تحولى در نظام سياسى،لازم و ضرورى مى‏ شمارد. «جماعت اسلامى‏» در دوران جهاد افغانستان از جمعيت اسلامى برهان الدين ربانى و حزب اسلامى ‏حكمتيار قويا حمايت مى ‏نمود.

سومين جريان اسلامى در پاكستان جريان سر سيد احمدخان (1817 - 1898)است.سيد احمد خان الگوى مسلمان ليبرال در محافل روشنفكرى پاكستان شناخته شده‏است. او معتقد به مراجعه مستقيم و بدون واسطه به قرآن به‏عنوان بهترين راه شناخت دين بوده و نقش «سنت‏» و «اجماع‏» را در منبع ‏شناسى دين مورد ترديد قرار مى ‏داد. سيد احمد خان تحت‏ تاثير مكتب عقل‏گرايى و فلسفه طبيعى قرن نوزدهم اروپا قرارداشت و قرآن را تفسير علمى مى ‏نمود. مهمترين ويژگى در تفكر احمد خان، گرايش او به نوگرايى غرب بود. گرايش غربى گرايانه ‏سيد احمد خان، انگيزه خصومت مسلمانان سنت‏گرا با او گرديد وسرانجام او را متهم به ارتداد و انحراف از دين نمودند . مسلمانان روشنفكر دانشگاهى و تا حدودى «مسلم ليگ‏» (اگر آن‏را يك حزب صرفا ملى ندانيم) از هواداران جريان سوم به شمارمى‏روند.

اين سه جريان فكرى همان طورى كه اشاره گرديد، هر يك‏به نحوى ريشه در افكار علماى مسلمان هند در دوران حت‏سلطه‏بريتانيا داشت كه عمدتا به افكار شاه ولى ‏الله برمى‏ گشت;انديشه‏ هاى اصلاحى شاه ولى ‏الله، منشا پيدايش گرايشهاى متعدد ومختلف در شبه قاره شد. اما آنچه پايه واقعى انديشه دينى شاه ‏ولى‏ الله را تشكيل مى‏داد، سلفى ‏گرى يا بنياد گرايى از نوع مشابه‏ وهابيت‏ بود; تا آنجا كه دولت استعمارى بريتانيا او را متهم به‏وهابيت كرد. اين سه جريان فكرى اسلامى به طور كل، اكثريت عمده ‏مسلمانان پاكستان را در برمى ‏گيرند و از لحاظ صنفى،دربرگيرنده اصناف حوزوى، دانشگاهى و بازارى هر سه مى‏باشد.اما با وجود اين تقسيم بندى سه‏ گانه از جريانهاى فكرى اسلامى در اين كشور كه جنبه عمومى داشت، تقسيم‏بندى ديگرى نيز وجوددارد كه مربوط به مدارس دينى و علما و روحانيون مذهبى مى‏شود.شهرت و رسميت تقسيم بندى دوم در خصوص محافل حوزوى و مذهبى،بسيار قابل توجه مى ‏باشد.

در اين تقسيم بندى اخير، اكثر مدارس‏و علماى دينى سنتى، از لحاظ گرايشهاى كلامى و فقهى به دو گروه‏عمده و مهم تقسيم مى‏شوند، گروه «ديوبندى‏» و گروه‏«بريلوى‏». اين دو گروه، نماينده دو نوع تفكر كلامى و فقهى(در چارچوب فقه حنفى) است كه هر يك به تدريج داراى حزب سياسى‏مستقلى نيز گرديدند. ديوبنديها از نظر اعتقادى، شباهت كلى به‏وهابيت پيدا كرده‏اند. آنها مانند وهابيت، در برابر سايرفرقه‏هاى اسلامى، حساسيت زيادى نشان داده و از «توحيد و شرك‏»تفسير ويژه‏اى ارائه مى‏دهند; اما بريلويها حالت انعطاف‏پذيرى‏بيشترى داشته و از «توحيد و شرك‏» هيچ‏گاه تفسير سخت‏گيرانه‏ و مغاير با مشهور ارائه نمى ‏دهند. بريلويها تا حدودى، گرايشهاى‏ صوفيانه دارند. و در اعتقاد به «اولياء الله‏» نزديك به كلام ‏شيعى مى انديشند.

مؤسس مكتب بريلوى، شخصى به نام احمد رضاخان‏بريلوى (1856 - 1921) بود. «مكتب بريلوى در واكنش نسبت‏به‏جنبش محمد بن عبدالوهاب و در مخالفت ‏با عقايد دينى شاه ولى ‏الله،شاه اسماعيل و علماى ديوبندى پديدار شد. نماينده‏ سياسى اين مكتب در پاكستان، گروه «جمعية العلماى پاكستان‏»به رهبرى مولانا شاه احمد نورانى و عبدالستار نيازى مى ‏باشد. مكتب «ديوبندى‏» در پاكستان كنونى، نماينده «دين رسمى‏» به‏شمار مى‏آيد و داراى اكثريت در ميان مسلمانان اهل سنت است.طرفداران ديوبندى در اين كشور، همواره در حال افزايش بوده‏است; به ويژه در دو دهه اخير، رشد ديوبنديها به دليل رشد بنياد گرايى اسلامى در منطقه و سرمايه گذارى ‏هاى وسيع عربستان وهمچنين حمايتهاى دولت ضياءالحق و جناح او از آنها، سرعت‏ بيشترى يافته است. عمده‏ ترين گروههاى وابسته به مكتب ديوبندى ‏در پاكستان  عبارتند از:

«جمعية العلماى اسلام‏»، «سپاه ‏صحابه‏» و جمعيت «اهل حديث‏». اين سه جناح، متعلق به مكتب‏ ديوبندى و داراى عقايد مشابه و شعارهاى يكسان و حاميان خارجى‏واحدى هستند. تنها تفاوت اين سه جناح در اين است كه ‏«جمعية العلماى اسلام‏» به رهبرى فضل الرحمان و سميع الحق، به‏صورت يك حزب سياسى وارد صحنه سياسى كشور گرديده‏است; در صورتى‏كه «سپاه صحابه‏» و «اهل حديث‏» به ترتيب به فعاليتهاى‏ نظامى و فرهنگى رو آورده‏ اند. هماهنگى داخلى اين سه گروه درمبارزه عليه مخالفانشان بسيار قابل توجه مى‏ باشد.

جنبش طالبان‏ با هر سه گروه نامبرده ارتباط تنگاتنگى دارد و ازحمايتهاى معنوى و مادى و حتى انسانى همه آنها در اين چند سال‏برخوردار بوده است. در عين حال، اين ارتباط با «جمعية العلماى‏ اسلام‏» به دليل عوامل فرهنگى، زبانى و نژادى و نيز تجربه‏ سياسى در عمل بيش از دو گروه ديگر بوده و هست.

مولانا فضل ‏الرحمان و سميع ‏الحق، هر دو پشتون‏تبار بوده و در ايالتهاى ‏بلوچستان و سرحد كه موطن اصلى پشتونهاى پاكستان به شمارمى‏ آيد، داراى نفوذ فوق العاده ‏اى هستند. طلاب علوم دينى‏ افغانستان، رابطه تاريخى ديرينه ‏اى با مدارس ديوبندى در شبه‏ قاره هند داشته‏ اند.

قبل از تجزيه هند و به وجود آمدن كشورى به‏نام پاكستان در سال 1947، اكثر طلاب اهل سنت افعانستان براى ‏ادامه تحصيل به مدارس ديوبنديه در هند مى ‏رفتند . عزيز احمدهندى در اين باره چنين مى‏ گويد: «از سرتاسر هند و از جنوب‏آفريقا، مالايا، آسياى مركزى و ايران به خصوص افغانستان محصلينى ‏به ديوبند آمدند.» در دوران مولانا محمود الحسن (1850 1921) كه يكى از علماى نسل دوم مكتب ديوبندى به ‏شمار مى‏ آيد، مدارس دينى زيادى با تفكر ديوبندى در ايالت‏ سرحد پاكستان، تاسيس شد. همزمان با اين دوره، مدارس متعلق به اهل‏ حديث (جناح ديگر وابسته به ديوبند) نيز در ايالت ‏سرحد شمال‏غربى بر فعاليتهاى خود افزودند «و مدارسى را در اترك، اكوره ‏و در دره كنر ايجاد كردند.»

پس از به وجود آمدن كشورپاكستان، بيشترين طلاب اهل سنت افغانستان، مسير خود را از هند به ايالت ‏سرحد شمال غربى پاكستان تغيير دادند. ايالتهاى ‏جنوبى و شرقى افغانستان عمدتا با مدارس ايالت‏سرحد پاكستان‏ارتباط برقرار كرد; در حالى كه ولايات جنوب غربى و غربى اين‏ كشور با مدارس ايالت‏ بلوچستان پاكستان ارتباط برقرار نمود.نفوذ مدارس پاكستان در افغانستان، از اين زمان به بعدكاملا محسوس است. آثار علماى بزرگ ديوبندى از عربى و اردو به‏پشتو ترجمه گرديده ،چاپ وبه افغانستان ارسال گرديد. عزيزالرحمان سيفى از مترجمين معروف آثار سليمان ندوى و شبلى‏نعمانى، نقش مهمى در اين امر داشته و ترجمه‏ هاى او در دهه 1340و 1350 انتشار يافت.

رگه‏ هاى ‏تفكر ديوبندى از اين زمان به تدريج وارد افغانستان گرديد،اما بيگانگى آن با دين رسمى افغانستان، مانع از مقبوليت آن درسطح وسيع مى ‏گرديد. آليورروا محقق و كارشناس غربى مسائل ‏افغانستان درباره نفوذ تفكر ديوبندى در اين كشور در قبل ازانقلاب چنين مى ‏نويسد: «بعد از تجزيه هند در سال 1947، بسيارى‏از طلاب افغانى به مدارسى كه در نزديك آنها در ايالت ‏سرحد شمال‏غربى ايجاد شده بود، رفتند. آنها عمدتا پشتون و بعضا نورستانى ‏و بدخشانى بودند. برخى از آنان به ايديولوژى اهل حديث گرويدند و هنگام بازگشت ‏به افغانستان، در مقابل تصوف و مذهب حنفى ‏مبارزه كردند. مثلا زيارتهاى محلى را تخريب مى ‏نمودند. حنفيها معمولا آنها را «وهابى‏» مى‏ ناميدند، لكن آنها، خود را سلفى ‏مى ‏خواندند.» ارتباط فكرى بين طلاب و علماى افغانستان از يك‏طرف و مدارس تحت نفوذ مكتب ديوبندى در پاكستان از طرف ديگر،در طول دهه ‏هاى گذشته كم و بيش برقرار بوده است. اين ارتباط، تاقبل از دوران جهاد ، حالت طبيعى و آرامى داشت، اماپس از آغاز جهاد، ناگهان دگرگون شده و روند شتاب‏ آلودى به خودگرفت.

شتاب اين روند زمانى بيشتر محسوس گرديد كه پاكستان وعربستان تصميم گرفتند به جاى حمايت از احزاب ميانه‏ رو اسلامى ‏در قضيه افغانستان، از احزاب تندرو اسلامى حمايت‏ به عمل آورند. پس از همين مساله بود كه جمعية العلماى‏اسلام و اهل حديث‏ با پشتوانه مالى و سياسى قوى، طرحهاى بنيادى و درازمدتى را براى‏مهاجرين و مجاهدين افغانى روى دست گرفته و با حوصله مندى تمام،براى اجراى كامل آن وارد عمل شدند. «اهل حديث‏» با حمايتهاى ‏مالى و فكرى مؤسسات خيريه عربستان، علاوه بر توسعه برنامه‏ هاى‏ آموزشى خود در داخل پاكستان، و در ولايتهاى شرقى‏ افغانستان نيز وارد فعاليت گرديد.

هواداران افغانى اهل حديث‏در ولايتهاى كنر و بدخشان و مناطق نورستان شمالى،«امارتهايى‏» به سبك دولت وهابى عربستان تاسيس نمودند. مولوى‏ افضل كه ابتدا در ديوبند و سپس در اكوره (ايالت‏ سرحد پاكستان) تحصيل كرده بود، پس از بازگشت در منطقه اصلى خود، قبيله خود را به ‏وهابيت ‏سوق داد. يكى از شاگردان مولوى افضل به نام مولوى‏شريقى (sharigi) امارت وهابى خود را در ‏بدخشان ايجاد كرد، و در «كنر» مولوى جميل الرحمان تحصيل‏كرده مدرسه ثلثين پيشاور، دولت «وهابى‏» را در دره پيچ بنيان‏ نهاد.

اين افراد، همزمان با فعاليتهاى نظامى سياسى به‏فعاليتهاى فرهنگى و تبليغى نيز اشتغال داشتند، اما رقابتهاى‏سياسى با ديگر فرماندهان محلى كه وابسته به احزاب ديگرمجاهدين بودند، مجال زيادى به اين مولويها نداده و سرانجام دونفر اخير به قتل رسيدند.

«جمعية العلماى اسلام‏»شاخه فضل الرحمان نيز در طول دوره جهاد و دهه پس از آن،دامهاى گسترده‏اى را در ايالت ‏بلوچستان و سرحد براى شكار نسل‏ جوان مهاجرين گسترانيده بود. جمعية العلماى اسلام در طول‏ سالهاى جهاد، رابطه نزديكى با مجاهدين به ويژه «حركت انقلاب‏ اسلامى‏» مولوى محمد بنى محمدى و در ولايات قندهار وهلمند داشته است. اين حزب از لحاظ فكرى، شاخه «جمعيت طلباى ‏حركت انقلاب اسلامى‏» را كه در بلوچستان مركزيت داشت، تغذيه‏ مى ‏كرد. طلاب وابسته به حركت انقلاب اسلامى و متاثر از تفكر ديوبندى، در سخت‏گيرى بر حفظ ظواهر اسلامى و مخالفت ‏با وسايل ‏صوتى در جبهه ‏هاى مجاهدين در دوران جهاد شهرت داشته و با هر نوع  تمايلات غيرشرعى شديدآ مقابله مى ‏نمودند.

ادامه دارد...

 

 

www.esalat.org