28.05.2007

چرا اين همه رسوايی ؟

)راد مرد(

کنگره آمريکا نقشه آمريکا با تقسيم بندی ايالات                                                           

هموطنانش به او پشت کرده‌اند ، آنها از شنیدن مداوم شعارهای تکراری بیزار شده‌اند. این تراژدی، در ابتدا با توجیهاتی بسیار برای لشکرکشی آغاز شد - سلاح های کشتار جمعی، حمایت از ترور، دمکراتیزه کردن - که همگی با روشن شدن واقعیت، اوهام بودنشان نشان داده شد. این امر به همه‌ی آن اخبار به‌ظاهر خوبی که قرار بود ورق را برگرداند، پایان داد. اخباری چون صدام حسین سقوط کرد، فرزندانش کشته شدند، مأموریت به انجام رسید، صدام دستگیر شد، اولین انتخابات آزاد.

 اما درپایان همه چیز بدتر از اولش شد حتی کله‌شق‌ترین خوشبین‌ها نیز امیدوار نیستند که اوضاع کنونی تحت تأثیر هیچ پلانی نو و پرطمطراق تغییر کند. بجای آن محتمل‌تر بروز یک جنگ داخلی است ، که در آن ایران، عربستان سعودی، سوریه، اردن و ترکیه دخالت داشته باشند. در بدترین حالت، از عراق یک افغانستان پرازطالب البته آنهم در ابعادی بزرگ ، تحت کنترول اسلامگرایان، برون خواهد آمد، با این تفاوت که برخلاف طالبان، نفت بسیاری در اختیار خواهند داشت. مدتهاست که دیگر برای آمریکائی‌ها استقرار یک دمکراسی باثبات که بتواند از بغداد در دنیای اعراب شعله‌افشانی کند، مطرح نیست، بلکه مسئله کاهش خسارت است. حداقل این چیزی است که بوش فهمیده است. سخنرانی او که در بهترین ساعت پخش می شد ترکیبی از امیدواری ساده‌ لوحانه و سخنوری بود. او از اشتباهاتی گفت که صورت پذیرفت و او مسئولیت آنها را به عهده گرفت. تن صدایش دفاعی بود، با حاشیه‌پردازی ، نامطمئن و مبهم. هیچکس او را اینگونه نمی‌شناخت ، او که در نتیجه رأی دادگاهی که بسختی صادر شد آنهم پس از انتخاباتی دشوار، رئیس جمهور گردید، مانند یک سلطان حکومت کرد با دو جنگ و کاهش‌های مالیاتی بسیار موثر.

کسیکه از توافق متنفر است و همیشه محق بودن را دوست دارد، او که هیچگاه شرمنده نمی‌شد و تقاضای پوزش نمی‌کرد. ظاهرأ این مرد پی برده است که جنگ عراق تا پایان ریاست جمهوری‌اش او را رها نخواهد کرد. فقط یک راه برایش مانده است آنهم آماده‌سازی زمینه خروج نیروها از عراق، تا بعدها مورد شماتت قرار نگیرد که گویا تمام اقدامات لازم را انجام نداده است. از همین رو تعداد سربازان را افزایش می‌دهد و همراه با آن دولت عراق تهدید می‌شود که می‌باید خود مسئولیت امنیت کشور را به عهده بگیرد. به عهده گرفتن تمام مسئولیت، این قول بوش بود. و این در واقع مهمترین جمله‌اش بود. او نه استراتژی پنتاگون را مقصر می‌داند و نه می‌تواند دمکراتهای در حال پیشروی را گناهکار قلمداد کند و یا حتی رهبران بی استعداد عراق را. پس از آغاز جنگ قطعاً خطاهائی صورت گرفته است اما خطای اصلی خود جنگ بود. آیا افزودن نیرو تأثیری خواهد داشت؟ هیچکس نمی‌داند ، خود بوش نیز. اما چیزی را که همه می‌دانند، او باید فقط مسئولیت آنرا بپذیرد. او به تنهائی باید خود را سرزنش کند که منحوس‌ترین جنگ را در تاریخ امریکا سازمان داده است.

تنش بر سرعراق

                                                                                           

با روی کار آمدن دموکرات ها در کنگره ی آمریکا، زمزمه های خروج از عراق بلند تر و بلندتر شد. یکی ا ز دلایل مهم انتخاب دموکرات ها، مخالفت مردم با جنگ و سیاست های خارجی دولت بوش بود. زورآزمایی بین جمهوریخواهان طرفدار بوش و دموکرات ها در کنگره ی آمریکا، با تهیه و تصویب لایحه ی بودجه نظامی به اوج خود رسید. مخالفان با قدرت جنگ، مانند سناتور هری رید رئیس سنا، نانسی پلاسی سخنگوی مجلس نمایندگان، جان مارتا قهرمان جنگ ویتنام و مخالف سرسخت جنگ و بسیاری از دموکرات ها و حتا برخی از جمهوریخواهان دست بدست یکدیگر داده و یکصدا خواهان خروج امریکا از عراق شده اند. کنگره آمریکا مخارج هنگفت جنگ را با شرط خروج از عراق همراه کرده است.
مدتها بود که پیش بینی میشد شرایط زمان جنگ ویتنام در آمریکا بوجود آمده است. عواملی که جنگ ویتنام را پایان داد، مخالفت شدید مردم و اعتراضات سراسری که تبدیل به یک جنبش همه جانبه اجتماعی شد. تلفات جانی ارتش آمریکا و مردم ویتنام، مخارج سنگین جنگ، بی اعتباری و عدم مشروعیت جنگ و به زیر سئوال رفتن سیاست خارجی آمریکا از عوامل دیگر بود. همچنین اختلاف بین سران حکومتی در داخل امریکا و بالاخره ایستادگی مردم ویتنام و اینکه در نهایت، جنگ غیر قابل پیروزی بود، آمریکا را مجبور به خروج از ویتنام کرد.
این شرایط در مورد جنگ عراق نیزبه وجود آمده است. دایره ی حکومتی بوش و طرفداران جنگ، کوچکتر و کوچکتر می شود. برخی از ژنرال ها و کسانیکه در کابینه بوش خدمت کرده بودند، به عناوین گوناگون مخالفت خود را با سیاست های خارجی و جنگ عراق اعلام کرده اند. به تازگی جرج تنت George Tenet رئیس پیشین سازمان سیا به جمع مخالفان پیوست و در کتاب پر سر و صدایش بنام در مرکز طوفان: ســالهای من در سیا At the center of the storm: My years at the CIA ضمن بازگوکردن خاطراتش، نظراتش را نسبت به جنگ عراق و حتی مسئله ی ایران به نوشتار آورده است.
شاید آنچه که جرج تنت رئیس پیشین سازمان سیا و از نزدیکان جرج بوش در کتابش آورده است، رمزی را فاش نمی کند. ولی اینکه جاسوس شماره یک آمریکا در زمانی که هنوز رئیسش یعنی پرزیدنت بوش سر کار است، کتابی بنویسد و سیاست های دولتی را که در آن خدمت کرده است به باد انتقاد بگیرد، بدون شک در تاریخ آمریکا تازگی دارد. به ویژه که جرج بوش به وفاداری یاران نزدیکش اهمیت زیادی میدهد.
تنت ضمن بازگویی خاطرات زندگیش و اینکه خانواده اش از مهاجران یونانی بوده اند، سعی می کند از سازمان سیا در مقابل وقایع 11 سپتامبر و سپس جنگ عراق بنوعی دفاع کند.

او از جمله می گوید که قبل از 11 سپتامبر امکان حملات تروریستی را به کاندولیسا رایس که آنزمان مشاور ویژه بوش بود، خاطر نشان کرده بود، ولی رایس توجهی به آن نکرده بود. آنچه که به جرج بوش اجازه و بهانه ی حمله به عراق را داد، دو عامل مهم بود: یکی اینکه تروریست های 11 سپتامبر با صدام ارتباط داشتند و دوم اینکه بنا به گزارش های منابع اطلاعاتی و ضد جاسوسی یعنی سیا، صدام دارای مواد لازم برای ساختن بمب اتمی بود. یکی از صحنه های تاریخی قبل ازحمله ی به عراق این بود که کولن پاول وزیر امور خارجه ی وقت ،در حالیکه جرج تنت، پشت سر او نشسته بود، در جلسه سازمان ملل حضور یافته و با اطمینان خاطر گفت که بنا بگزارش های اطلاعاتی، صدام آماده ساختن بمب اتم است. این مسئله، مهمترین حربه ی دولت آمریکا برای حمله به عراق بود. تنت در کتاب خود نئوکنسرواتیو ها که یاران دیک چینی معاون رئیس جمهور بودند و همره با او به کاخ سفید آمدند را مسئول حمله به عراق میداند. برای مثال، او می نویسد در 12 سپتامبر 2001، یکروز پس از واقعه 11 سپتامبر در کاخ سفید به ریچارد پرل، نئوکنسرواتیو معروف برخورد کردم و او بمن گفت، عراق باید بهای آنچه را که دیروز اتفاق افتاد بدهد، مسئول واقعی آنها هستند. تنت ادعا می کند که هرگز نفهمید از چه زمان حمله به عراق اجتناب ناپذیر گردید.
تنت در کتاب خود می نویسد در زمانی که ریاست سیا را بعهده داشته، مهمترین موضوعات، تروریسم و جنگ عراق بود. در مورد عراق می گوید:
خاورمیانه امروز بی ثبات تر از 25 سال گذشته است. امنیت اسرائیل در خطر بیشتری است. امریکا وارد جنگ شد، بدون توجه به تأثیری که این حمله در پروسه صلح در خاور میانه خواهد داشت و یا وقایعی که در لبنان و سوریه اتفاق افتاد و یا تأثیری که در مقابله با تروریسم اسلامی سُنی داشته است. رئیس سیا میگوید حتا اگر نیروهای متحدین که به عراق حمله کردند، سلاح های کشنده ی شیمیایی، بیولوژیکی و اتمی کشف می کردند، پس از سقوط صدام وضعیت در عراق بهمین شکل می بود. زیرا سیاست های آمریکا پس از حمله ی نظامی، همین نتایج فاجعه آمیز را به همراه داشت. ما (سازمان سیا) بدرستی پیش بینی کردیم که اشغال نظامی طولانی چه نتایجی خواهد داشت. آنچه که در آن زمان من نمی دانستم، این بود که تا چه اندازه دولت آمریکا پس از حمله نظامی، بنیاد های اقتصادی، نظامی و امنیتی را خراب کرد و در بوجود آوردن صلح در عراق شکست خورد. تنت اضافه میکند: زمانیکه ما به داخل عراق راه پیدا کردیم، از همان ابتدای کار، ماموران سازمان سیا اخطاهای روشن و دقیقی در مورد خطر رشد شورشیان تهیه کردند. مشکل این بود که به این اعلام خطرها توجهی نشد.

برای زمان طولانی مسئولان حکومتی ما، یا قادر نبودند و یا نمی خواستند به حقایق نگاه کنند و بر اساس واقعیت، سیاست های خود را تغییر دهند. در نتیجه مشکل شورشیان که ابتدا محدود و داخلی بود، بطور روزانه وسیع تر و بدتر شد تا جائی که امروز از کنترول خارج است. دولت آمریکا سیاستی را که براساس امید بود، دنبال کرد به جای اینکه به حقایق توجه کند. تنت همچنین معتقد است سیاست افزایش نیرو شاید 3 سال پیش می توانست مؤثر باشد، ولی امروز بی نتیجه است. زیرا آنزمان عراق کشوری بود که هنوز یک هویت ملی داشت، ولی امروز این هویت به مذهبی و قومی تبدیل شده است. رئیس پیشین سیا میگوید: در نهایت مهم نیست که آمریکا چه تعداد نیرو در عراق بگذارد. تنها عراقی ها هستند که میتوانند تصمیم بگیرند چه نوع کشوری میخواهند داشته باشند، آیا میخواهند بیک اتحاد و اتفاق ملی برسند و یکپارچه باقی بمانند یا نه.
در مورد ایران جرج تنت مخالف سیاست دولت بوش است و میگوید، دید سیاه و سفیدی که از ایران وجود دارد و سیاست مشکوک نسبت باین کشور که تنها براساس رودررویی نظامی است اشتباه است.

 این سیاست باید همراه با مذاکره با ایران و سوریه باشد. او می گوید: دولت بوش متوجه نیست که در خاور میـانه غالبـاً زورآزمایی و فشار نظامی با گفتگو و مذاکره همراه است. جرج تنت میکوشد در کتاب خود از حمله مستقیم به جرج بوش خوداری کند، ولی انتقادات خود را متوجه معاون رئیس جمهور دیک چینی و یاران نئوکنسرواتیو او می کند. افرادی مانند پرل، داکلاس فیث ، اسکوتر لیبی و سایرین که با نقشه حمله به عراق به کاح سفید آمدند و 11 سپتامبر را بهانه ای مناسب یا فتند.

آنهاحتا امروز که تمام وقایع روشن شده است، چنین اصرار دارند که بین القاعده و صدام ارتباط وجود داشت. رابطه ای که جرج تنت با اطمینان می گوید: هرگز وجود نداشت.  در پایان کتاب نیز جورج تنت می گوید:ما باید با اکراه وارد جنگ های انتخابی شویم و آن پس از زمانی است که بطور صادقانه با خودمان و دنیا در مورد دلایل منطقی انتخاب چنین مأموریتی روبرو شویم.
کتاب جرج تنت اگر چه به مشروعیت دولت بوش وسیاست حمله به عراق صدمه میزند، ولی خالی از انتقاد نیست. از مهمترین انتقادات به او این است که چرا این سخنان را سه سال پیش و زمانی که سرکار بود بیان نکرد.
 پس از انتخابات کنگره در نوامبر که دموکراتها اکثریت را در مجلس نمایندگان و سنا بدست آوردند، پایان دادن به جنگ عراق از جمله مهمترین وظایفی بود که دردستور کار نانسی پولاسی سخنگوی مجلس نمایندگان و هری رید ریاست سنا قرار گرفت. همه میدانستند که تصویب بودجه ی نظامی جنگ عراق درگیری دموکرات ها با بوش را به یک جنگ تبدیل می کند. دموکرات ها قول داده بودند که لایحه ی بودجه ی نظامی را با شرایط مشخصی از جمله خروج از عراق همراه خواهند کرد.

پس از ماهها بحث و گفتگو لایحه ای که به رئیس جمهور داده شد با علم به این بود که پرزیدنت بوش آنرا وِتو خواهد کرد. ولی این لایحه از نظر دموکرات ها یک سند تاریخی است. علاوه بر دموکرات ها ،چند تن از سناتورهای جمهوریخواه نیز به این لایحه پیوستند. هدف کنگره این بود که این بار بوش را مجبور کنند که سیاست های شکست خورده در عراق را تغییر دهد و برای پایان جنگ برنامه ی مشخصی داشته باشد.

لایحه نهائی شامل 124 بیلیون دالر بود که باید با شروع خروج نیروهای نظامی آمریکا از عراق از پائیز امسال همراه باشد. در عین حال دولت عراق باید تا اول جولای امسال نشان دهد که به پیشرفت های قابل ملاحظه ای، بویژه خلع سلاح ملیشیا دست یافته است. بر اساس این برنامه، خروج نیروهای آمریکا از ابتدای اکتبر شروع شده و تا مارچ سال آینده کامل میشود. در عین حال، بخشی از نیروهای نظامی در عراق باقی خواهد ماند که از منافع اقتصادی و سیاسی آمریکا در عراق محافظت کرده و به نیروهای عراقی تعلیمات نظامی دهد. البته این لایحه از سوی جورج بوش وتو شده و حالا باید دمکرات ها و رئیس جمهور به یک توافق سازشکارانه برسند.
دموکرات ها در یک مقطع بسیار مهم تاریخی برای اولین بار در حالیکه کشور در حال جنگ است، با رئیس جمهوربه مخالفت برخواسته و یکصدا خواهان خروج از عراق هستند. بسیاری معتقدند از جنگ ویتنام باید درس گرفت و تا دیر نشده و تلفات سنگین تر نشده از عراق خارج شد. در این زمان که انتخابات ریاست جمهوری آینده نزدیک است و دموکرات ها شانس باز پس گرفتن کاخ سفید را دارند، جنگ عراق مهمترین موضوع روز و در نهایت تصمیم گیرنده ی انتخابات بعدی است. براساس آخرین آمارها، بیش از 65 درصد از مردم آمریکا مخالف جنگ هستند. تفاوت اساسی بین طرفداران و مخالفان جنگ باین گونه است دموکراتها و لیبرالهای داخل دستگاه حکومتی آمریکا اکثراً مخالف جنگ بوده و معتقدند که آمریکا در عراق به پایان راه رسیده است، ماجراجویی باید تمام شود، اوضاع عراق بهتر نخواهد شد و بنابراین زمان آنست که امریکا عراق را ترک کند. مانند ویتنام، این یک جنگ بدون پیروزی است.

طرفداران ادامه جنگ معتقدند که هنوز وقت باقی است و راههایی برای نجات وجود دارد. در این شکی نیست که اگر عراق بتواند به ثبات رسیده و در نهایت به یک کشور دموکرات تبدیل شود، این جنگ با پیروزی همراه بوده است، اگر چه با بهای گزافی این پیروزی بدست آید. مخالفان جنگ در مقابل می گویند که آمریکا دیگر قادر نیست عراق را نجات دهد و با بی ثباتی و بحرانی که بوجود آمده است، ادامه ی اشغال نظامی، تنها به بدتر شدن وضع می انجامد. برای مثال سناتور رید به تازگی در مصاحبه ای گفت: جنگ، شکست خورده است، حتا اگر ژنرال های مسئول جنگ عراق بگویند وضع بهتر شده است من آنها را باور نمی کنم.
در حال حاضر مخالفان جنگ، با مخالفان بوش یکی شده اند. زیرا مردم متوجه شده اند در تمام مراحل با دروغ و اطلاعات نادرست، این جنگ شروع و ادامه یافته است. چنانچه دموکرات ها بتوانند دولت بوش را مجبور به خروج از عراق نمایند، این نظریه که جنگ عراق یک اشتباه و در نهایت بدون پیروزی بوده است قابل قبول تر میشود. بوش و طرفداران ادامه جنگ تا پیروزی، بدون شک راه دراز و مشکلی را در پیش دارند، زیرا حقایق در درون عراق حاکی از جنگ داخلی، خشونت و بی ثباتی و بحران است و خلاف این نظر آنها را نشان می دهد. در هر حال، جنگ بر سر جنگ عراق هنوز به پایان نرسیده است.

جنگ باتروريزم

                                                                                                 

تندباد جنگ با تروريسم جهاني امروز بر نام و نشان دولت بوش سايه افكنده است، دولت توني بلر را درخود بلعيده است، دولت ايهود المرت را به ناكامي كشانده است ، دولت نوري المالكي را ضعيف و ناتوان ساخته است و بالاخره تفنگداران افغانستان راجرئت داد که ازيک خواب زمستاني برخاسته وعليه ملت ستم ديده افغانستان دوباره انسجام بيابند . اين جنگ و پيامدهاي آن هم چنان چون چرخه‌ي گردان يك آسياب خواهد چرخيد تا بالاخره منجر به نابودي دولت‌هاي آينده‌ي آمريكا، اسراييل، اروپا وحتي كشورهاي اسلامي شود. دليل اين امر كاملا روشن است؛ اشتباه‌ها و خطاهايي كه در اين جنگ انجام گرفته است خطاها يا اشتباهات فردي نبوده است و پيامدهاي آن همه را چه سياسي و چه غير سياسي و چه نظامي ياغير نظامي را فراخواهد گرفت.

جنگ با تروريسم جهاني كه به اعتقاد بسياري خود ريشه‌ي اصلي تروريسم در جهان را دواند، پيش از حادثه‌ي 11 سپتامبر وجود داشت اما بدون آن كه نام و عنواني داشته باشد مانند ويروسي اندرون كوزه، كوزه‌اي كه سال‌ها بي‌استفاده مانده باشد، امروز سر برآورده است.

سر اين كوزه امروز باز شده و اين ويروس خطرناك به صورت گسترده‌اي منتشر شده است. زماني كه بيماري به صورت گسترده‌اي شيوع پيدا كند هيچ كس حتي داکتراني كه فكر مي‌كنند معافيت دارند ، ازآن مصون نخواهند ماند. پيش ازحادثه‌ي 11 سپتامبر نومحافظه‌كاران آمريكا پس از برنامه‌ريزي‌ها و سازماندهي‌هاي گسترده‌اي كه انجام دادند به اين نتيجه رسيدند كه تنها يك تحول بسيار بزرگ مي‌تواند فضا را براي محقق ساختن اهدافشان مهيا سازد. اين فضاي جديد گرچه سال‌ها به طول انجاميد تا مهيا شود اما بالاخره حادثه‌ي 11 سپتامبر اين فضا را به وجود آورد .

بسياري از تحليل‌گران معتقدند حادثه‌ي 11 سپتامبر ساخته و پرداخته‌ي رهبران فعلي جنگ با تروريسم جهاني است زيرا اساسا زماني كه كسي درصدد ساختن يك ويروس خطرناك است مطمئنا پا د زهر اين ويروس را پيشاپيش بدست مي‌آورد. البته اين موضوع درباره‌ي آمريكا و هم پيمانان اين كشور در زمينه‌ي رهبري جنگ با تروريسم جهاني صادق نيست زيرا كه نومحافظه كاران كاخ سفيد بيش از آن كه به فكر پادزهر باشند به فكر ساختن اين ويروس خطرناك يعني تروريسم بودند و اين كه چگونه در پي شيوع اين ويروس بي‌رحم مدعي تامين حمايت جهان از هجوم اين ويروس شوند. تمامي ارزيابي‌ها و برنامه‌ريزي‌هاي انجام گرفته شده قبل از حادثه 11 سپتامبر غلط از آب درآمد و نومحافظه‌كاران كاخ سفيد غافل از اين مطلب بودند. تروريسم، اين ويروس بي‌رحم درجهان ريشه دواند و از يك واقعيت فرضي به يك واقعيت ملموس تبديل شد. گروه‌هاي مسلح تندروي اصول‌گرا كه در تقابل با اين حمله‌ي آمريكايي به وجود آمدند سريعتر از آن چه كه تصور مي‌شد گسترش يافتند . مزيتي كه اين گروه‌ها در خود داشتند آن بود كه تكثر‌گرايي آن‌ها بدون نياز به حضور هرم اصلي سازمان يعني رهبر امكان پذير بود و اين تكرث‌گرايي با سرعت پيش مي‌رفت وعملكرد اين گروهك‌ها كه براساس سياست پارتيزاني تشكيل و رهبري مي‌شوند، بسيار عالي بود.

هدف اصلي آمريكا از اعلام آغاز جنگ با تروريسم جهاني تسلط بر مناطق حساس و استراتژيكي چون عراق، افغانستان و بنا نهادن پايگاه‌هاي نظامي دايمي در منطقه بود اما بهايي كه كاخ سفيد براي محقق ساختن اين امر پرداخت بسيار سنگين بود. گرچه قبل از آغاز جنگ با تروريسم جهاني فعاليت گروه‌هاي اصول‌گراي تندرو در مناطق مختلف وجود داشت اما آغاز جنگ افغانستان به مثابه‌ي دميدن روحي جديد در كالبد اصولگرايي موجود در منطقه و حتي جهان بود. جنگ افغانستان سرآغاز تشكيل و سازماندهي گروه‌هاي اصول‌گراي تندرو در منطقه بود و جنگ عراق حكم به اوج رسيدن و قدرت گرفتن اين گروه‌ها را به امضاء درآورد. هم اكنون توانايي و قدرت‌هاي نظامي و سازماني اين گروه‌ها يا گروهك‌ها توانسته است ارتشي به عظمت آمريكا را در عراق متوقف كند و ارتشي به بزرگي ارتش ناتو در افغانستان را با بحران جدي خروج از اين كشور مواجه سازد. امروز سازمان القاعده و گروه طالبان از جمله خطرناك‌ترين و قدرتمند‌ترين تشكيلات سازماندهي شده درجهان را تشكيل مي‌دهند. اشتباهات آمريكا در زمينه‌ي رهبري جنگ يا تروريسم جهاني يكي يا دو تا نيست، اشتباهات متعدد كاخ سفيد در ارزيابي خود از واقعيت‌هاي موجود در منطقه امروز منطقه را با بحران واقعي مواجه ساخته است .به رغم آن كه ما امروز شاهد بسياري از اعترافات مسئولان آمريكايي نسبت به اشتباهات فاحششان در منطقه هستيم اما اين اشتباهات منجر به آن نشده است كه اين مسوولان از خطاهاي خود درس عبرت بگيرند بلكه برعكس بر حماقت‌هاي خود هم چنان اصرار دارند.

هيچ كس در اين موضوع شكلي ندارد كه تنها راه‌حل بحران تروريسم ريشه‌يابي علل اصلي آن است عللي كه عوامل اصلي آن كاملا مشخص است. امروز آمريكا از همان چيزي رنج مي‌برد كه خود آغازگر آن بود . تروريسم فرزند ناخلف خشونت و بي‌اعتمادي است و امروز اين فرزند ناخلف آمريكايي قصد ستيز با والي خود دارد. پيامدهاي جنگ با تروريسم جهاني تنها به پيكر آمريكا و برخي از هم پيمانان اين كشور ضربه وارد نساخت بلكه پيامدهاي منفي اين جنگ بزرگترين ضربه‌ي ممكن را به منطقه وارد ساخت. جنگ افغانستان و پس از آن جنگ عراق پيامدهاي اوليه‌ي اين جنگ بر منطقه بود. هرج ومرج‌هاي امروز عراق و گسترش دامنه‌ي درگيري‌هاي مسلحانه‌ در افغانستان همگي از پيامدهاي جنگ تروريسم است. شايد گسترش بحران در منطقه به سود منافع آمريكا باشد اما هم زمان آمريكا براي بقاي خود در منطقه بهاي سنگيني را خواهد پرداخت، بهايي كه هرگز براي مسوولان كاخ سفيد قابل تصور نبوده است. اين كه آمريكا امروز در تكاپو براي حل بحران عراق است خود بزرگترين دليل اثبات بر اين واقعيت موجود است. شكست سياسي جمهوري خواهان در انتخابات اخير آمريكا و تضعيف جايگاه اخلاقي و ديپلماتيك كاخ سفيد در جهان از ديگر پيامدهاي اين جنگ است.

دست آوردهاي مبارزه با تروريزم

                                                                                                   

نارضايتى كه درمنطقه عليه آمريكايى ها به علت تهاجم به عراق وافغانستان و سياست هاى دولت آمريكا در قبال كشورهاى منطقه به وجود آمده سالها ادامه خواهدداشت و غلبه بر اين موج نفرت بسيار دشوار خواهدبود. اكنون اكثريت افكار عمومى آمريكا بر اين عقيده است كه نتايج شكست در عراق بسيار غم انگيزتر از نتايج شكست در جنگ ويتنام خواهدبود. عراق درحال حاضر به صحنه خونريزى بزرگ تبديل شده است و فاجعه بزرگتر اين است كه آمريكايى ها نمى دانند چگونه از آن خارج شوند. كشته روى كشته. خشونت پشت خشونت. همه رودرروى هم و عليه نيروهاى آمريكايى. ويتنام ماجرايى حاشيه اى بود كه بيرون از محور رويارويى ميان مسكو و واشنگتن قرار داشت. آنجا فاجعه شكست زمانى آغاز شد كه تهاجم به اين كشور صورتى پراشتباه يافت. اما مسأله عراق متفاوت است: عراق دقيقاً در نقطه تلاقى طرحهاى بوش براى تحكيم هژمونى جهانى ايالات متحده قرار دارد، در حالى كه ويتنام فاقد اين ويژگى بود.
مشاوران نومحافظه كار بوش بعد از انفجار برج هاى نيويارک ايده هاى باطل را آنقدر براى وى تكرار كردند كه امر بر رهبرى آمريكا مشتبه شد كه كليد امنيت در دست ارتش است: مشاوران به بوش گفتند كليد بازكردن درها براى سلطه بر خاور نزديك، عراق است. ساده انگارى مردان تصميم گير بوش درباره طرح ها و برنامه هاى نظامى در اين مورد هراس آور است. اين عمليات با همان ساده انگارى ها در جدول جنگ بى پايان عليه تروريسم جاى گرفت و در اين قالب عراق به سناريويى تبديل شد كه بوش بتواند نمايش بزرگ قدرت ايالات متحده را در اين محل پياده كند. نمايشى كه جهان را غافلگير كند و ديگر كشورهاى منطقه در برابر اين غافلگيرى يكى پس از ديگرى مرعوب قدرت واشنگتن واقع شوند. پس از اين و از رهگذر لشكركشى ارتش، سران نومحافظه كاران كوشيدند به دو هدف اساسى دست يابند: كنترول نفت و ازميان بردن تروريسم و به اصطلاح بنيادگرايان.
استراتژيست هاى كاخ سفيد نسخه اين عمليات را براساس آرزوهاى رئيس جمهور كه در فرداى وقوع فاجعه ۱۱ سپتامبر بر زبان آورد تهيه كردند.

اين درست است كه صدام ديكتاتور بود و همه مردم عراق از او نفرت داشتند. بعد از شكست صدام، در عملياتى سياسى دولت آمريكا حكومتى را در بغداد روى كار آورد دولتى كه آرزو داشت مطابق منافعش باشد. مرحله ديگر نقشه اين بود كه آمريكايى ها از آنجا به عربستان سعودى بروند تا بارديگر اين كشور را به دليل مشاركت اتباعش در ۱۱ سپتامبر به حوزه فرمانبردارى خود برگردانند و مجبورش كنند با ايالات متحده تجديدميثاق كند و بار ديگر وفادار آمريكا باشد. نتيجه يك پيمان جديد با عربستان مى توانست اين باشد كه آمريكا اجازه مى يافت به بزرگترين كشورهاى توليدكننده نفت فرمان براند و واشنگتن با هدايت سياست هاى نفتى در عراق و عربستان سعودى مى توانست قيمت هاى نفت را مطابق راهكارهاى سلطه طلبانه خود تنظيم كند. از طرفى با همين اهرم و با اين اقدام آمريكا كشورهاى عربى را در قالب ائتلاف جديد گردهم مى آورد و از قدرت ايران در منطقه جلوگيرى مى كرد. براساس اين برنامه ها و رؤياها بود كه بوش به اتاق رهبرى پراشتباه ترين جنگ گام نهاد.
شايد در اين ميان كسى خطاهاى بلر را محاسبه نكرده بود و درواقع غيرقابل تخمين بود. همراهان بوش دروغ پراكنى را آغاز كردند و گزارشهاى سرويسهاى جاسوسى را برخلاف واقعيت نشان دادند. باز تصوير عراق قبل از ۱۱ سپتامبر را يك بار ديگر از نگاه گذرانيد. در آن زمان حاكمى مستبد در عراق حكومت مى كرد اما تروريسم وجودنداشت، همچنين اين ديكتاتور رابطه اى با بن لادن و القاعده نداشت. آنها به دلايل شخصى از هم متنفر بودند، اما اكنون عراق و بويژه بغداد مركز نمايشى است كه صحنه رويارويى ميان شرق و غرب را تداعى مى كند.
درست است كه نقشه جديدى در خاورميانه ترسيم شده است، اما دقيقاً برعكس رجزهاى جورج دبليو بوش كه اين جنگ را براى ريشه كنى تروريسم به راه نينداخت، اكنون كسى ترديد نمى كند كه اصرار بوش براى ماندن در عراق، به انگيزه كنترل شاهرگ اقتصاد نفتى منطقه است. هژمونى ايالات متحده اساساً بر دو پايه استوار است: قدرت نظامى و قدرت اقتصادى، درست است كه ايالات متحده نخستين قدرت جهان در داشتن توان جابه جايى نيرو است، اما در عراق هر روز آشكارتر مى شود كه آمريكا از خنثى كردن مقاومت ها و مبارزات ضداشغال ناتوان است. امروز عراق بيش از آن كه صحنه جنگ باشد صحنه فاجعه اى بشرى است و اين واقعيت به اعتبار ايالات متحده به عنوان ابرقدرت نظامى در عمل آسيب وارد مى كند، سؤال همه اين است قدرتى كه از اداره بر كشورى كوچك عاجز است چگونه داعيه رهبرى جهان دارد. اين كشور مى تواند صدبار كره زمين را نابود كند. اما از كنترل شهرى مانند بغداد ناتوان است.
در زمينه هاى ديگر مانند اقتصادى، ايالات متحده با چالش چين و جاپان روبه رو است، اما اين موضوع تحليلى ديگر است. آنچه آشكار است اين است كه ارتش اين كشور به عنوان قدرت منحصر به فرد آن محل چالش است. تجربه عراق ثابت كرد يك ارتش هرچقدر نيرومند نيازمند همراهى عناصر سياسى و اجتماعى است تا بتواند به موقعيت هژمونيك خود دست يابد.
پس ترديد نكنيد كه نتايج اين جنگ غم انگيزتر از جنگ ويتنام است؛ بذر نفرت در دل مردم خاورميانه عليه آمريكا كاشته شده و منطقه بالاترين موج نارضايتى در تاريخ مبارزات ضداستعمارى و ضداشغالگرى است كه غلبه بر آن سال ها به طول خواهدانجاميد. كم نيستند ملتهاى مسلمان و عرب كه به همه كشورهايى كه در منطقه رودرروى ايالات متحده قرار دارند، با همدلى نگاه مى كنند.

رسوايي نومحافظه کاران

                                                                                           

هيأت اجرايى بانك جهانى سرانجام پل ولفوويتس، رئيس اين بانك را به ترك يكى از مهم ترين مناصب وادار كرد.  چگونه يك نومحافظه كار و معاون سابق وزير دفاع و مهم ترين طراح جنگ عراق در چنين ورطه اى گرفتار آمده است؟ آيا همچنان ولفوويتس ادعا مى كند قربانى تهاجم افرادى است كه سياست هاى او را بر نمى تابند؟ و يا اتهامات ايجاد رانت و پارتى بازى نشانگر ضعف هاى حقيقى شخصيت اين نو محافظه كار هستند؟ مسائل ضداخلاقى كه در رفتار رئيس بانك جهانى سر زد، نكات مهمى درباره زواياى رفتار طراحان جنگ عراق را نمايان مى كند جنگى كه به هنگام معاونت ولفوويتس در وزارت دفاع آغاز شد. گزارش محافل غرب حاكى از اين است كه ولفوويتس در تمام مديريت ادارى خود تمايل به رفيق بازى و تخريب و به حاشيه راندن رقباى احتمالى اش را به عنوان روش كار برگزيده است. اودر رد نظرات كارشناسان مطلع و عاقل هيچ مشكلى نداشته و همانند زندگى شخصى اش گونه اى خود شيفتگى در مديريت ادارى اش نيز به چشم مى خورد. در حقيقت اين روش ها نمونه اى از «سبك و سنت نومحافظه كارى» است.
به محض احراز رياست بانك جهانى ، ولفوويتس باوجود انتقاد از روش هاى حكومتى كشورهاى جنوب خود در كالبد روش هاى نادرست رفيق بازى و ايجاد رانت قرار گرفت. او به جاى آن كه راه هاى قانونى و صريح مربوط به ارتقا و ترقى كاركنان را در درون سيستم بانك جهانى اعمال كند، سخاوتمندانه جمهورى خواهان دولت بوش را در مقامات عالى با حقوق هاى سخاوتمندانه منصوب كرد. براى مثال، كوين كلم ، مسئول ارتباطات دفتر ديك چنى، را با حقوق بدون كسر ماليات معادل ۲۵۰ هزار دالر در سال به استخدام درآورد. كلم به عنوان مشاور عالى ولفوويتس نظارت بر صدها كارشناس عالى رتبه با سوابق كارآفرينى را به عهده گرفت، در حالى كه دراين زمينه او اندكى هم تجربه مفيد نداشت.

كلم هنگامى كه در دفتر چنى كار مى كرد، به شدت از نظريه توطئه غيرقابل قبول معاون رئيس جمهور آمريكا مبنى بر ارتباط صدام حسين و بن لادن دفاع مى كرد. يكى ديگر از انتصابات سؤال برانگيز ولفوويتس، به كارگرفتن رابين كلولند به عنوان دستيار بود. اين خانم در مقام همكار سناتور مك دانل و پس از آن به عنوان مدير مشترك امور بودجه و اداره كاخ سفيد انجام وظيفه كرده بود. او درگير رسوايى فساد مالى و پارتى بازى در پنتاگون بود ولى وزارت دفاع اعلام كرد كه دليلى براى پيگيرى دراين باره وجود ندارد. كلولند در سال ۲۰۰۳ به هنگام كار در OMB، به منظور استخدام برادرش به عنوان مقاطعه كار شركت «نورتروپ گرومن» باوزير نيروى هوايى وقت كه ضمناً مديرعامل همان شركت بود، بده بستان داشت. او نيز همانند كلم بدون داشتن تجربه كافى در زمينه امور توسعه بين المللى حقوق ساليانه اى معادل ۲۵۰ هزار دالر از بانك جهانى دريافت مى كرد و باز همانند كلم، او نيز مديرى متهم به خشونت و هتاكى است. يكى ديگر از منصوبان ولفوويتس به نام جوآن خوزه دبوب است كه بدون سر وصدا، سياست بانك جهانى درمورد مسائل باردارى و زنان را به نفع برنامه هاى كاخ سفيد تغيير داد.

اين حركت مديريت جديد بانك جهانى به شدت تحت تأثير نظرات راست گرايان مسيحى بود. دبوب كه به جناح راست حكومت السالوادور وابسته است، دستور دادكه تمام منابع مربوط به روش هاى تنظيم خانواده از سنداستراتژيك ماداگاسكار حذف شود. بنا به گزارش فايننشيال تايمز، مديران بانك جهانى اظهار كرده اندكه باتوجه به دستورات دبوب نگران تغيير سياست بلندمدت بانك جهانى مبنى بر پيشگيرى از باردارى درجلوگيرى از بيمارى ها ودر نتيجه آسيب ديدن زنان فقير بودند. هنگامى كه اين مسأله علنى شد، ولفوويتس در راديوى «نشنال پابليك» اعلام كرد كه در سياست بانك جهانى راجع به روش هاى پيشگيرى از باردارى تغييرى داده نشده است. هنگامى كه كاركنان عالى رتبه بانك جهانى مشاهده كردند ولفوويتس اين مجموعه بزرگ را به صورت پايگاه رفيق بازى براى افرادى داراى تجربه و حقوق بالا تبديل كرده است، به طور گروهى شروع به استعفا كردند. روش مديريت تازه واردان كاخ سفيد در بانك جهانى كه برپايه باندبازى ميان خود و خشونت نسبت به ديگران استوار بود ، باقى مانده كارشناسان بانك را نيز دلسرد كرد.
اما هيچ يك از اين استخدام ها و بذل و بخشش هاى غيرعادى مايه رسوايى ولفوويتس نشد، آنچه كه سرآغاز مصيبت شد، امكانات ويژه اى بود كه او براى دوستش «شاهاعلى رضا» فراهم كرد كه او نيز ناسپاس از آب درآمد.
خانم شاها از اواخر دهه ۹۰ در بانك شاغل بودو پس از جداشدن از همسرش و متاركه ولفوويتس باهمسرش روابط ميان اين دو آغاز شد. ولفوويتس به هنگام مطرح شدن نامش براى رياست بانك جهانى در دولت بوش روابط شخصى خود را علنى كرد. گرچه شئونات بانك اجازه نمى دادكه رئيس اين بانك حقوق دوستش را رسماً تعيين كند، اما وى در آغاز با اصرار اعلام كرد در سمت رئيس خانم شاها چنين اقدامى را انجام نخواهد داد. كميته شئونات بانك اين طرح را نپذيرفت و ولفوويتس شاها را به دفتر امور شرق نزديك در وزارت داخله منتقل كرد تا با اليزابت چنى ، دختر معاون رئيس جمهور آمريكا ، همكار شود.
طراحى ولفوويتس براى افزايش حقوق شاها به نحوى صورت گرفت كه درآمد ماهيانه او از وزير خارجه كاندوليزا رايس نيز بيشتر شود. در بهار سال جارى، اتحاديه بانك جهانى كه نماينده ۱۳هزار كارمند اين بانك است يادداشتى را منتشر كرد كه نشان مى داد افزايش حقوق شاها ۲ برابر بيش از حد مجاز بوده است. از آن پس اتهامات پارتى بازى و فساد به سوى ولفوويتس سرازير شد و بار ديگر توجهات معطوف واقعه اى در سال ۲۰۰۳ گرديد كه داگلاس فيث به هنگام معاونت ولفوويتس در وزارت دفاع خانم شاها را به يك مقاطعه كار وزارت دفاع به عنوان مشاور در پروژه آزادسازى عراق توصيه كرده بود و به همين مناسبت ماهانه ۱۷ هزار دالر حقوق به وى پرداخت مى شد.

كميته ويژه اى از هيأت مديره بانك كشف كرد كه ولفوويتس درحقيقت پاى خود را از خط سرخ شئونات بانك فراتر گذاشته است. با وجود آن كه تعداد كثيرى از به كارگماشتگان خود عليه او طومارى امضا مى كنند، وى بر عدم استعفا اصرار داشته است. حكم همان دستيارى كه از دفتر چنى به بانك آمده بود، استفاده كرد. عده اى فكر كردند كه اين استعفا مى تواند پاسخ مناسبى به اعتراض هاى موجود باشد. اما هيأت اجرايى بانك به سمت تصميم نهايى گام برداشت. ابتدا بيم آن مى رفت كه كشورهاى عضو بانك با توجه به حمايت رئيس جمهور بوش از ولفوويتس همگى با اخراج ساده او موافق نباشند ولى همه سهامداران بر سر اخراج رئيس اجماع يافته بودند و با اين اجماع در واقع تداوم رياست آمريكا بر بانك جهانى را با چالش روبه رو كرده اند.
روش هاى مديريتى كه ولفوويتس را در بانك جهانى با مشكل روبه رو كرد، تصوير و يا نسخه ديگرى از رفتار وى در پنتاگون براى شروع جنگ عراق است.

آن روزها، وولفوويتس و دوستانش بدون رفيق بازى، يارگيرى و ايجاد جنجال و هياهو عليه مخالفان جنگ مانند كالين پاول وزير خارجه و جورج تنت (وزير خارجه و رئيس وقت سازمان سيا) نمى توانستند بوش را وادار به آغاز جنگ و مردم آمريكا را وادار به حمايت از آن كنند.  مقام هاى وزارت خارجه در گفت وگو با نويسنده مقاله حاضر از جلسات پنهانى و يكسويه ولفوويتس و دوستانش درباره عراق در سال ۲۰۰۲ به تلخى گلايه كرده اند. آنها تأكيد كردندكه با خط دهى ولفوويتس بعضى كارشناسان شاخص دعوت نشدند، يا دستور جلسه چنان از پيش طراحى و به دقت به اجرا گذاشته شد كه فقط نقطه نظرهاى نومحافظه كاران در آن شنيده شود. ساير مديران گله مند بودند از اين كه توسط نومحافظه كاران در وزارت دفاع تحت مراقبت بودند تا حدى كه به خاطر طرح ها يا پوسترهاى آويخته شده به ديوار اداره شان نيز مورد سرزنش قرار داشتند.

هنگامى كه دونالد رامسفلد در ژانويه ،۲۰۰۱ ولفوويتس را به معاونت خود منصوب كرد، وى همكار قديمى خود فيث را به عنوان دستيار وزير دفاع در سياست و طراحى گمارد. فيث انتخاب عجيبى براى سومين مقام وزارت دفاع آمريكا بود، زيرا او علاوه بر ساير مشخصات، مخالف سرسخت پيمان صلح اسلو ميان فلسطين و اسرائيل بود. فيث بعدها رئيس سابق خود، ريچارد پرل را كه به راست گرايان اسرائيلى ارادت داشت و فردى بودكه جنگ عراق را در جهت منافع اسرائيل توصيه مى كرد، به سمت رئيس گروه سياسى دفاع يعنى هيأت ناظر بر پنتاگون منصوب كرد.
به محض آن كه ولفوويتس دبوب را به بانك جهانى آورد، اقدام براى به هم زدن برنامه هاى ظريف توسعه در كشورها مانند تنظيم خانواده تشديد شد. اين حركت ها شباهت زيادى به سياسى ساختن كار اطلاعاتى در پنتاگون بود. تمايل ولفوويتس به باندبازى و توسل او به تفكر گروهى در مورد عراق نتيجه مصيبت بار داشت.
ولفوويتس و دوستانش عقيده راسخى در مورد برانداختن حكومت عراق داشتند. ريچارد كلارك در خاطراتش فاش مى كند كه چه مشكلاتى را از اين گروه كارشناسان عالى رتبه دولت بوش هنگام بحث درباره تهديدات القاعده در بهار ۲۰۰۱ متحمل شده است. هنگامى كه كلارك فرصت بيان عقايدش را به دست مى آورد، ولفوويتس با بى قرارى و كج خلقى مى كوشد تا وى را از راه بردارد. ولفوويتس مى گويد: «من درنمى يابم كه چرا ما فقط مى خواهيم راجع به يك نفر يعنى بن لادن صحبت كنيم.»

كلارك مى گويد: در اين جلسه او كوشيده است توضيح دهد كه «به اين خاطر كه وى به تنهايى خطرى جدى و زودرس براى آمريكا تلقى مى شود.» كلارك چنين به خاطر مى آورد كه ولفوويتس پاسخ داد: «شما براى بن لادن خيلى اعتبار قائليد» و تأكيد كرد كه موفقيت بن لادن در عملياتى مانند بمب گذارى در مركز تجارت جهانى بدون «حامى دولتى» غيرممكن بوده است. ولفوويتس افزود: «اگر FBI و CIA نتوانسته اند اين ارتباط را كشف كنند، دليل فقدان آن نيست.» اين نظريه كه صدام حسين عملاً در پس اكثر اقدام هاى تروريستى بعد از سال ۱۹۹۳ در ايالات متحده قرار داشته است، توسط خانم لورى ميلروى، فردى بسيار متعصب و معروف به كارشناس خاورميانه در مقاله «مطالعه انتقام: جنگ ناتمام صدام حسين عليه آمريكا» چاپ شده در ارگان مركزى نومحافظه كاران يعنى مؤسسه «امريكن اينترپرايز» در سال ۲۰۰۲ مطرح شده است. برگن خاطرنشان كرد كه مؤلف از ولفوويتس و همسر آن زمانش تقدير كرده و اظهار داشته است كه ساختار اصلى كتاب، پيشنهاد خانم ولفوويتس بوده و شخص ولفوويتس نيز حمايت هاى تعيين كننده اى از اين كار داشته است.
در ۲۲ ژانويه ۲۰۰۲ ولفوويتس به فيث نوشت: «به نظر نمى رسد كه ما در روند گردآورى اطلاعات مبنى بر ارتباط عراق و القاعده چندان پيش رفته باشيم... ما بايد براى وزير دفاع تحليل هايى در اين رابطه تهيه كنيم، لطفاً نظر خود را راجع به بهترين عملكرد در اين باره هرچه سريع تر اعلام كنيد.»
فيث در دفتر خاورميانه و جنوب آسيا در وزارت دفاع گروهى را در اداره طرح هاى ويژه گرد هم آورد كه اين گروه دلايل اطلاعاتى را در رابطه با ارتباط صدام حسين و القاعده هرچند بى پايه دست چين مى كرد. اين كوشش هاى تبليغاتى پاسخى به تقاضاى خاص ولفوويتس بود. او هرگز سؤال نكرده بود كه آيا چنين دلايلى وجود خارجى دارند يا نه؟ او فقط از فيث خواسته بود تا آنها را به هم ببافد.»
اين كوشش ها با كمك يك سرمايه دار تبعيدى عراق يعنى احمد چلبى و حزب كنگره ملى عراق او صورت مى گرفت. چلبى و همكارانش اسناد غيرواقعى زياد راجع به برنامه تسليحات فرضى هسته اى عراق و ارتباط آن كشور با تروريسم تحويل ولفوويتس مى دادند و او بدون شك مى پذيرفت.
نشانه بى اطلاعى آنها اين است كه چلبى و حزبش همانند ساير رفقاى ولفوويتس به پاداش رسيدند. تيم چلبى ماهانه ۳۴۰ هزار دالر حتى پس از سرنگونى صدام حسين از پنتاگون دريافت مى كرد.
ولفوويتس به شبكه در هم تنيده نومحافظه كاران تعلق دارد، شبكه اى كه سوابق آنها را بايد در دهه هاى ۶۰ و ۷۰ ميلادى به عنوان عقاب هاى حزب دموكراتيك جست وجو كرد. آنها اعتقاد راسخ به سياست هاى راست گرايانه اسرائيلى دارند. اين گروه همين شبكه در هم تنيده را در دولت ريگان سازمان دادند و سپس توانايى شان را در تجزيه و تحليل و كسب اطلاعات براى دفتر چنى معاون رئيس جمهور به اثبات رسانده و از اين طريق جورج بوش را تحت تأثير قرار دادند. هنگامى كه اين «گروه اطلاعاتى» موفق به راه اندازى جنگ مورد نظر خود در عراق شد، هرگونه مخالفت با سياست اعلام شده را مستوجب عقوبت خواند.

منتقدان جنگ متهم به خيانت شدند، متحدان تاريخى كنار گذاشته شدند و هنگامى كه ولفوويتس نتوانست رئيس جمهور وقت فرانسه ژاك شيراك را به زور در زمره متحدان خود در جنگ عراق وارد كند، به سناى آمريكا چنين گفت: «فكر مى كنم فرانسه هزينه اين مخالفت خود را نه به تنهايى بلكه با ساير كشورهاى هم عقيده خود خواهد پرداخت.» سابقه ولفوويتس در مورد ايجاد رانت ، پيروى كوركورانه، خبط هاى آشكار و انتقام جويى هاى بى ارزش او صدمات شديدى را بر دو سازمان بزرگ جهان يعنى وزارت دفاع آمريكا و بانك جهانى وارد كرده است. اكنون او با هزاران كارمند مأيوس و نيز سياست هاى غيرمنطقى اعمال شده در هر دو مؤسسه مواجه است كه حاصل سياست هاى او فقط برآوردن آرزوهاى افراطى ترين راست گرايان جمهورى خواه بوده است. علاوه بر اين ها، خط مشى ولفوويتس نقش محورى در عدم ثبات خاورميانه و به انهدام كشيدن يكى از كشورهاى بزرگ آن منطقه را بر عهده داشته است. بسيارى از اشتباهات فاحش او ناشى از استقرار عامدانه دوستان و متحدان نزديكش در پست هاى كليدى و سودآور بوده است.

ولفوويتس خوشبين بود كه اين بار نيز موقعيتش نسبت به اشتباهات فاحش وى آسيب چندانى نديده است ولى هنگامى كه او از دايره حزب جمهورى خواه پا فراتر گذاشت و وارد بانك جهانى شد مشكل رفيق بازى دامن گير او شد. رسوايى ولفوويتس در بانك جهانى در مورد مسائلى كه شغل روزمر او در وزارت دفاع محسوب مى شد، به تنهايى نشان مى دهد كه دولت بوش تا چه حد در فساد فرورفته است.

مشکل جدی با روسيه

                                                                                               

كاندوليزا رايس وزير امور خارجه آمريكا كه به منظور كاهش اختلاف نظر ميان آمريكا و روسيه به مسكو سفر كرده بود بدون دستيابى به نتيجه اى خاص به ديدار دو روزه خود از روسيه پايان داد. پيش از هرگونه داورى درباره اين رويداد و روندى كه مناسبات واشنگتن و مسكو طى مى كند، چند نكته قابل ملاحظه است:
۱- سرگى ايوانف، معاون اول نخست وزير روسيه كه از او به عنوان رئيس جمهورى آينده اين كشور ياد مى شود، پس از ملاقات بدون نتيجه با رايس گفت : هيچ دليلى براى صحبت درباره امكان همكارى ميان روسيه و آمريكا در زمينه سيستم هاى استراتژيك دفاع ضد موشكى وجود ندارد. ايوانف در ادامه اظهارات خود گفت: اجراى اين استراتژى آمريكا تا حدى خيال خام است، زيرا براى استقرار چنين سيستمى هميشه مى توان استدلال متقابل ارزان تر و مفيدترى را ارائه داد.
۲- هر دو طرف براى آن كه نگويند به نتيجه نرسيده اند صرفاً اعلام كرده اند توافق كرده اند از لفاظى و تبليغات منفى عليه يكديگر خوددارى كنند، اما اين توافق ظاهرى نمى تواند بر شكست مذاكرات سرپوش بگذارد.
۳- رايس به صراحت اعلام كرد كه به روسيه اجازه نخواهد داد مانع اجراى طرح سپر دفاع موشكى در شرق اروپا شود، در حالى كه روز دوشنبه هنگام ورود به مسكو در جمع خبرنگاران گفته بود: من به عنوان يك كارشناس و كسى كه در زمان جنگ سرد زندگى كرده ام فكر مى كنم كه تشابهى ميان دوره كنونى با دوره جنگ سرد آمريكا و شوروى وجود ندارد. وى در عين حال به پيچيده بودن دوره فعلى از نظر روابط آمريكا با روسيه اعتراف كرد و گفت: اما اين دوره اى نيست كه در آن وقايع فاجعه بار در روابط دو كشور رخ دهد.
۴- پس از مذاكرات رايس، بلافاصله كارشناسان اتحاديه اروپا و روسيه براى بررسى نشست آتى سران مسكو و رهبران اين اتحاديه تشكيل جلسه دادند.
مواضع روسيه در قبال پيمان نيروهاى مسلح متعارف اروپا و برنامه آمريكا در زمينه استقرار سيستم پدافند موشكى در اروپا و نيز عقد قرارداد پيمان جديد همكارى روسيه ـ اتحاديه اروپا در روزهاى ۱۸-۱۷ مه در نشست سامارا بررسى شد. از طرف اتحاديه اروپا «آنگلا مركل» صدراعظم آلمان به عنوان رئيس دوره اى اين اتحاديه، «فرانك والتر اشتاين ماير» وزير امور خارجه اين كشور، «خوزه مانوئل باروزو» رئيس كميسيون اروپا، «خاوير سولانا» نماينده عالى سياستگذارى خارجى اتحاديه اروپا و «بنيتا فررو والدنر» كميسر روابط خارجى اين اتحاديه در اين اجلاس شركت كردند.
۵- در ملاقات رايس با لاوروف، وزير خارجه روسيه، علاوه بر سيستم دفاع موشكى در شرق اروپا درباره مسائل مربوط به كوزوو، ايران، عراق و خاور نزديك نيز گفت وگو شد، كه با وجود اهميت آن، از جزئيات اين مذاكرات خبرى منتشر نشد، فقط مطبوعات روسيه اعلام كردند روسيه طرح جديدى را در مورد تعليق فعاليت هاى هسته اى در دوران مذاكره ايران با گروه ۱+۵ به رايس ارائه كرده كه قرار است در مذاكرات معاون وزير خارجه روسيه در تهران به مقام هاى ايرانى نيز ارائه شود.
۶- ولاديمير پوتين در مراسم گراميداشت شكست ارتش نازى درآلمان صراحتاً نوك پيكان حملات را به سمت جورج بوش گرفته و سياست هاى خارجى جورج بوش را به سياست هاى رايش سوم تشبيه كرد. اين اظهارات نادر از جانب پوتين خشم و تعجب كاخ سفيد را برانگيخت. كاخ سفيد بلافاصله از كرملين درخواست كرد در اين باره توضيح دهد.
به نظر مى رسد آمريكا بر اجراى طرح موسوم به سپر دفاعى خود اصرار دارد، زيرا با وجود همكارى هاى روسيه و آمريكا در پانزده سال اخير، آمريكا هيچ گاه به روسيه به عنوان متحدى قابل اطمينان نگاه نكرده است به اين دليل كه به تحولات داخلى روسيه اعتمادى ندارد.

آمريكا در واقع هميشه تلاش كرده است از فرصت ايجاد شده پس از فروپاشى شوروى، حداكثر بهره بردارى را داشته باشد به همين دليل مى كوشد حوزه نفوذ خود را هرچه بيشتر در شرق اروپا و قفقاز جنوبى گسترش دهد تا حلقه محاصره را در غرب و جنوب روسيه تا حد امكان تنگ تر كند. بويژه آن كه قرار است در اسفندماه آينده انتخابات رياست جمهورى در روسيه برگزار شود و آمريكا اعتمادى به جانشينان پوتين ندارد. در نقطه مقابل از نگاه روسيه طرح سپر دفاع موشكى آمريكا مستقيماً امنيت روسيه را به مخاطره مى اندازد، زيرا موجب تقويت مواضع آمريكا در حوزه نفوذ سنتى روسيه يعنى در شرق اروپا مى شود.

 بنابراين روسيه ديگر نمى تواند با گرفتن امتياز از مواضع خود عقب نشينى كند. كارى كه در چند سال اخير در ماجراى يوگسلاوى، عراق و ايران انجام داده است. در اين گونه موارد روسيه سعى مى كرد از كيسه متحدان خود براى بازسازى اقتصاد ويران شده روسيه كه ميراث خوار اصلى شوروى بود، خرج كند. به عبارت ديگر به زيان متحدان خود از آمريكا امتيازهاى سياسى و يا عمدتاً اقتصادى دريافت مى كرد. اما اكنون هم در اثر افزايش قيمت نفت، موقعيت روسيه براى مانور دادن در برابر فشار آمريكا بهبود يافته و هم موضوع امنيت روسيه و منافع مستقيم اين كشور با تهديد جدى آمريكا روبه رو شده است. بر اين اساس انتظار مى رود روسيه در اين مورد حداقل در كوتاه مدت عقب نشينى نكند. اما سؤال مهمى كه در اين ميان مطرح است آيا روسيه امكانات لازم را براى مقاومت در برابر اجراى طرح موسوم به سپر دفاع موشكى در شرق اروپا دارد؟ در پاسخ به اين سؤال مهم بايد گفت روسيه چند اقدام مهم را در دستور كار دارد:
نخست، تعليق قرارداد مهم مربوط به كاهش سلاح هاى متعارف در اروپا كه در سال ۱۹۹۰ در پاريس به امضا رسيد. روسيه تهديد كرده است اگر آمريكا طرح خود را به اجرا گذارد، مسكو به صورت يك جانبه از اين پيمان خارج خواهد شد و در صورت عملى شدن چنين تهديدى از سوى روسيه تمام معادلات امنيتى اروپاى پس از جنگ سرد با تهديد جدى روبه رو مى شود.

به همين دليل رهبران اتحاديه اروپا به تكاپوى جدى ترى وادار شدند تا آمريكا را متقاعد كنند از طريق مشاركت با روسيه در طرح سپر دفاع موشكى، همكارى مسكو را به دست آورد.
دوم، روسيه موضوع انرژى را در دستور سياست خارجى خود به عنوان يك محور مهم و تأثيرگذار قرار داده و تلاش مى كند از اين اهرم قوى براى رسيدن به مقاصد خود استفاده كند. اگرچه اين ابزار براى آمريكا مستقيماً اثرى ندارد، اما فشار زيادى را بر متحدان آمريكا در اروپا وارد مى كند، زيرا روسيه از نظر تأمين گاز اروپا در مكان نخست و از نظر تأمين نفت در مكان دوم قرار دارد. در مجموع ۳۰ درصد نفت و گاز مصرفى كشورهاى اروپايى را روسيه تأمين مى كند و قرار است اين رقم در سال هاى آينده با راه اندازى خطوط لوله جديد از جمله خط لوله گاز اروپاى شمالى كه نفت روسيه را به آلمان انتقال خواهد داد افزايش بيابد.
سوم، روسيه از طريق مخالفت با قطعنامه مربوط به استقلال كوزوو روند جديدى را در تعاملات خود با آمريكا ايجاد مى كند كه حتى ممكن است مسكو را به نزديك شدن بيشتر به ايران و كره شمالى و بعضى از كشورهاى منتقد سياست واشنگتن در آمريكاى لاتين سوق دهد. در حال حاضر با توجه به افزايش اختلاف ها ميان دو طرف (روسيه و آمريكا) بهترين شرايط براى بهره بردارى ايران فراهم شده است. مذاكرات ايران با آمريكا درباره عراق به دقت و حساسيت از طرف روس ها دنبال مى شود و دست ايران را براى مانور بيشتر در برابر آنها باز مى گذارد. بر اين اساس ايران مى تواند در مذاكرات آتى با معاون وزير خارجه روسيه در تهران با قدرت بر اجراى بموقع تعهدات روسيه در پروژه بوشهر پافشارى كند.

نقض حقوق بشر

                                                                                               

كميته ضد شكنجه سازمان ملل متحد از وجود گمانه‌زني‌هايي كه از ميزباني زندان‌هاي مخفيانه سيا براي نگاهداري مظنونان تروريستي توسط لهستان حكايت دارد به‌رغم تكذيب شدن اين خبر و رد همكاري ورشو با برنامه بازداشت‌هاي مخفيانه نهادهاي اطلاعاتي ايالات‌متحده ابراز نگراني كرد.

 اين كميته خواستار دسترسي به جزئيات تحقيقاتي شد كه توسط پارلمان لهستان پيرامون همكاري لهستان با ايالات متحده در چارچوب برنامه بازداشت‌هاي مخفيانه انجام شده كه در آن هرگونه مشاركت لهستاني‌ها در اين برنامه رد شده است .كميسيوني متشكل از 10 كارشناس كه توسط كميته ضد شكنجه سازمان ملل براي بررسي اين مسأله تشكيل شده با اشاره به اين كه هيأت اعزامي لهستاني‌ها با حرارت هرچه تمام اتهام فعاليت بازداشتگاه‌هاي مخفيانه در خاك اين كشور را رد كرده‌اند، اعلام كرد به اطلاعات بيشتري از تحقيق محرمانه پارلمان اين كشور نياز دارد تا بتواند نظر نهايي خود را در اين رابطه اعلام كند .

كمتر از يك سال قبل بود كه پاره‌اي خبرگزاري‌ها از دستيابي به اطلاعات محرمانه‌اي خبر دادند كه از فعاليت بازداشتگاه‌هاي محرمانه سيا در پاره‌اي كشورهاي شرق اروپا و شمال آفريقا براي انجام بازجويي‌هاي خشونت‌آميز از مظنونان تروريستي و همكاري تعدادي از كشورهاي غربي اروپا در عمليات انتقال اين مظنونان از كشورهاي مبدأ به جاهايي كه اين زندان‌ها قرار داشتند، حكايت داشت.

اين خبر جنجالي در اروپا به‌پا كرد اما كشورهاي عضو اتحاديه اروپا خيلي زود آن‌را رد كردند و تحقيق مستقلي از سوي پارلمان اروپا هم اطلاعات بيشتري در اين زمينه به‌دست نداد . ياروسلاو كارينسكي، نخست‌وزير لهستان در واكنش به درخواست كميته ضدشكنجه براي اشتراك اطلاعات گزارش تحقيقات پارلمان به آن پاسخ منفي داد و تأكيد كرد از نظر ورشو اين دوسيه بسته شده است. جورج بوش، رئيس‌جمهور ايالات‌متحده سال گذشته با اذعان به اين‌كه مظنونان تروريستي به‌دليل منع بازجويي خشونت‌آميز در ايالات‌متحده و كشورهاي غرب اروپا در زندان‌هايي محرمانه نگاهداري مي‌شوند از اشاره به اين ‌كه اين زندان‌ها در چه كشورهايي فعال بوده‌اند يا هستند، اجتناب ورزيده بود.

انتقاد شديد نهادهاي مدني از سيا

ديده‌ بان حقوق بشر با انتشار بيانيه‌اي دولت بوش را به تداوم اجراي سياست استفاده از زندان‌هاي مخفي سيا با وجود انتقادهاي جهاني از اين برنامه متهم كرده بود .اين گروه كه دفاتر مركزي‌اش در نيويارك قرار دارد پس از دستيابي به اطلاعاتي پيرامون انتقال عبدالهادي العراقي، از مظنونان تروريستي بازداشت شده در عراق كه توسط سيا در زنداني مخفي نگاهداري مي‌شد . مقامات آمريكايي پيش از آن اقرار كرده بودند العراقي اواخر سال 2006 ميلادي بازداشت شده كه با تأييد انتقال او به گوانتانامو از جابجايي غيرقانوني او به خليج كوبا حكايت داشت .اين گروه با ارسال نامه‌اي براي بوش از او خواسته بود به نهادهاي اطلاعاتي آمريكا دستور دهد وضعيت 37 مظنون بازداشت شده توسط سيا در كشورهاي مختلف را كه هيچ اطلاعاتي درمورد سرنوشت‌شان در دست نيست، مشخص كنند اما دولت آمريكا هيچ پاسخي به اين درخواست نداد.

گزارش‌ محرمانه‌ کميته‌ بين‌المللي‌ صليب‌ سرخ‌ که‌ بر پايه‌ گفتگو با زندانيان تهيه‌ شده‌است‌ نشان‌ مي‌دهد مظنونین در‌ زندان‌هاي‌ مخفي‌ سيا‌ در شرايط بد نگهداري‌ و بازجويي‌ شده‌اند‌ این مطلب را آسوشيتدپرس‌ در گزارشي‌ از واشنگتن‌ درباره‌ گزارش‌ محرمانه‌ کميته بين‌المللي‌ صليب‌ سرخ‌ مبني‌ بد رفتاري‌ با مظنونان تروريسم‌ در زندان‌هاي‌ مخفي سازمان‌ اطلاعات‌ مرکزي‌ امريکا ‌سيا‌ نوشت‌ . طبق‌ اين‌ گزارش‌‌ چهارده‌ زنداني‌ در گفتگو با صليب‌ سرخ‌ از استفاده‌ ماموران‌ سيا از روش‌هاي‌ مخربي‌ همچون‌ بي‌خوابي‌،‌ ايستادن‌ اجباري‌ و وضعيت‌هاي‌ رنج‌آور ديگر‌ پرده برداشتند .اين‌ زندانيان‌ که‌ زير نظر سيا بودند و به‌ زندان‌ گوانتاناموي‌ آمريکا انتقال‌ يافته‌اند‌ .سيا از اين‌ روش‌ها براي‌ مطيع کردن‌ زندانيان‌ و به‌ حرف‌‌آوردن‌ آنها در بازجويي‌ها استفاده‌ مي‌کند‌ .به‌ گفته‌ سازمان‌هاي‌ دفاع‌ از حقوق‌ بشر، شرايط بد نگهداري‌ از مظنونان‌ به‌ تروريسم‌ در زندان‌هاي‌ مخفي‌ سيا و روشهاي‌ بازجويي‌ از آنها‌ جزو اعمالي‌ هستند که‌ شکنجه‌ محسوب‌ مي‌شوند‌ .

اين‌ گزارش‌ اولين‌ گزارش‌ مستقل‌ از شکايت‌ زندانيان‌ از رفتار مأموران‌ سيا است،‌‌ رفتاري‌ که‌ از سال‌ 2002‌ از لحظه‌ زنداني‌ شدن‌ تا پايان‌ برنامه‌ بازجويي‌‌ تحمل‌ کرده‌اند‌ .

مسئولان‌ آمريکايي‌ نزديک‌ به‌ اين‌ دوسيه ‌ که‌ نامشان‌ فاش‌ نشده‌است‌ اعلام‌ کردند اين‌ گزارش‌ بر پايه‌ اظهارات‌ خود زندانيان‌ تهيه‌شده‌ و مورد بررسي‌ قرار نگرفته‌است‌‌  .يکي‌ از اين‌ مسئولان‌ اظهارات‌ مزبور را ادعاي‌ تروريست‌هاي‌ متهم‌ به‌ کشتن‌ غيرنظاميان‌ خواند‌ .سيمون‌ شرونو سخنگوي‌ کميته‌ صليب‌ سرخ‌ گفت‌ ديدار اين‌ کميته‌ با چهارده‌ زنداني‌ با دو هدف‌ صورت‌ گرفت،‌ اول‌ ارزيابي‌ شرايط نگهداري‌ فعلي‌ آنان‌ و دوم‌ دادن‌ فرصتي‌ به‌ آنها که‌ بتوانند درباره‌ شرايط زندان‌ خود در گذشته‌ حرف‌ بزنند‌ .وي‌ افزود ما قصد نداريم‌ نتايج‌ اين‌ گزارش‌ را به‌ اطلاع‌ عموم‌ برسانيم‌ زيرا اين‌ يک‌ سند محرمانه‌ است‌‌ .گزارش‌ جديد ‌ حقوق‌ بشر وعفو بين‌الملل‌ از شرايط نگهداري‌ زندانيان‌ زندان‌ گوانتانامو انتقاد کرد‌ .در اين‌ گزارش‌ از رفتار نامناسب‌ و تند با زندانيان‌ و شرايط وخيم‌ و بد نگهداري‌ از اين‌ زندانيان‌ انتقاد شده‌است .

در اين‌ گزارش‌ بيست‌ و شش‌ صفحه‌اي‌ آمده‌است‌ زندانيان‌ زندان‌ گوانتانامو به‌ صورت‌ منزوي‌ و در شرايط بد نگهداري‌ مي‌شوند و در حالي‌ که‌ بسياري‌ از اين‌ زندانيان‌ پنج‌ سال‌ از زندگي‌ خود را در گوانتانامو گذرانده‌اند‌، نمي‌توانند به‌ زنداني‌ شدن‌ خود دادخواهي‌ کنند‌ .در اين‌ گزارش‌ با اشاره‌ به‌ تأسيسات‌ جديد اين‌ زندان‌ موسوم‌ به‌ کمپ‌ شش‌ شرايطي‌ به‌ مراتب‌ بدتر را براي‌ زندانيان‌ پديد مي‌آورد که‌ اين‌ مسئله‌ برخلاف‌ ادعاي‌ مقامات‌ آمريکايي‌ در خصوص‌ اين‌ کمپ‌ است‌‌ .با توجه‌ به‌ درخواست‌ بسياري‌ از جمله‌ برخي‌ از مقامات‌ دولت‌ بوش‌ براي‌ بسته‌ شدن‌ اين‌ زندان‌‌ ديدگاه‌هاي‌ مختلفي‌ درباره‌ آينده‌ گوانتانامو وجود دارد .برخي‌ از نمايندگان‌ کنگره‌ نيز به‌ دولت‌ بوش‌ براي‌ بستن‌ اين‌ زندان‌ فشار آورده‌اند‌.

همچنان پارلمان اروپا بررسی نحوه انتقال اطلاعات شخصی شهروندان اروپايی به ايالات متحده را مورد بررسی قرار می دهد .اتحاديه اروپا پيش از اين نيز در مورد روش آمريکاييان برای دستيابی به اطلاعات خصوصی مسافران اروپايی ابراز نگرانی کرده و خواستار بررسی اين احتمال شده بود که روش به کار گرفته شده توسط ايالات متحده ناقض توافق آمريکا و اروپاييان در مورد تبادل اطلاعات شخصی باشد.

آمريکا گفته است که اطلاعات مربوط به معاملات بانکی و سفرهای شهروندان اروپايی برای مبارزه اين کشور عليه تروريسم جهانی ضرورت دارد .سال گذشته گزارش شد که يک شرکت خصوصی به نام سوئيفت، که در زمينه انتقال بين المللی پول فعاليت دارد، اطلاعات مربوط به مشتريان خود را در اختيار آمريکاييان قرار داده است .به گفته مقامات اروپايی، انتقال چنين اطلاعاتی با قوانين اتحاديه اروپا در زمينه محافظت از حريم خصوصی اشخاص مغايرت داشته و اقدامی غيرقانونی بوده است.

نمايندگان پارلمان اروپا خواستار آگاهی از آن هستند که آيا اطلاعات منتقل شده به  آمريکاييان وارد سيستم خودکار هدف گيری می شود که برای گردآوری خصوصيات مظنونين به دخالت در تروريسم ايجاد شده است. پارلمان اروپا از کميسيون اروپا خواسته در اين مورد توضيح دهد که آيا از شرکت های ديگری، مانند ارايه دهندگان خدمات در زمينه ارتباطات، هم خواسته شده که اطلاعاتی را در اختيار آمريکاييان قرار دهند؟

کميسيون اروپا، که نهاد اجرايی اتحاديه محسوب می شود، اعلام کرده که از دولت آمريکا خواسته است در مورد احتمال مغايرت نحوه گردآوری اطلاعات خصوصی توسط نهادهای اطلاعاتی آن کشور با توافقنامه های جاری دو طرف توضيح دهد .از زمان حملات انتحاری يازدهم سپتامبر سال 2001 در آمريکا، دولت آن کشور در صدد کسب اطلاعاتی در مورد مسافران خطوط هوايی بوده و اين اقدام را بخشی لازم از سياست مبارزه عليه تروريسم توصيف کرده است .برخی از سياستمداران و مدافعان حقوق بشر در اروپا در مورد دامنه و ميزان اطلاعاتی که در اختيار آمريکاييان قرار می گيرد ابراز نگرانی کرده اند.
پس از حملات انتحاری سال 2001 آمريکا در صدد کسب اطلاعات مربوط به سفرهای هوايی برآمد . البته شرکت های هواپيمايی برای تنظيم پروازهای خود همواره اطلاعاتی را در مورد مسافران خود کسب می کرده اند که بايد شامل نام، زمان پرواز و مقصد سفر آنان باشد .در حال حاضر ميزان اطلاعات کسب شده توسط شرکت های هواپيمايی به مراتب از اين محدوده فراتر رفته و شامل نشانی پستی، شماره تلفون، مليت، شماره و تاريخ صدور و انقضای گذرنامه و اطلاعاتی در مورد حساب بانکی مسافر نيز می شود، به خصوص در مواردی که بهای تکت با استفاده از کارت های اعتباری و نظاير آن پرداخت شده باشد.

بر اساس مصوبه اتحاديه اروپا در سال 1995، اطلاعات گردآوری شده از مسافران تنها می تواند در اختيار کشورهايی قرار گيرد که دارای قوانين مشابه اتحاديه در زمينه حفاظت از حريم خصوصی اشخاص هستند .

در مقابل، سوفی اينت ولد، نماينده پارلمان اروپا از هالند، گفته است که در زمينه حفاظت از اطلاعات شخصی آمريکا قوانينی به مراتب سختگيرانه تر از اروپاييان را تصويب کرده اما اين قوانين در مورد شهروندان آمريکايی لازم الاجرا نيست . در سال 2004، ايالات متحده توافقنامه انتقال مشخصات اوليه مسافران هوايی را با اتحاديه اروپا امضا کرد در حاليکه کميسيون اروپا همکاری در اين زمينه را به رعايت مصوبه سال 1995 اتحاديه مشروط کرده است .براساس اين توافقنامه، شرکت های هوايی اروپايی موظف هستند ظرف پانزده دقيقه پس از برخاستن هواپيماهای عازم ايالات متحده، اطلاعات مسافران خود را در اختيار نهادهای آمريکايی قرار دهند . خانم اينت ولدگفته است که رسيدگی به نحوه همکاری اطلاعاتی اروپا و آمريکا به منزله اتخاذ موضعی ضد آمريکايی نيست ولی تا کنون نه پارلمان کشورهای عضو و نه پارلمان اروپا به "مذاکراتی دموکراتيک" در اين مورد نپرداخته اند و افکار عمومی آگاهی کاملی از جنبه های مختللف اين موضوع ندارد .آنگلا مركل صدر اعظم آلمان از اقدام آمريكا در نگهداري مظنونان تروريستي در زندانهاي مخفي انتقاد كرد .مركل با اشاره به اينكه وجود چنين زندانهاي با ديدگاه اودر باره حكومت قانون ناسازگار است افزود:

حتي در جنگ با تروريسم با تمامي چالش هاي بي سابق آن براي جوامع آزاد هدف و سيله را توجيه نمي كند .صدر اعظم آلمان افزوده است  ما بايد پاسخ هاي مناسبي براي مخالفت با تروريست ها بدون آنكه اصول و ارزشهاي بنيادي خدشه دار شود پيدا كنيم.

نفرت از آمريکا عميق شده است، اما نه فقط در ذهن اسلام‌گرايان جهادي؛ اين نفرت در اروپا هم که به صورت سنتي همپيمان آمريکا محسوب مي‌شود حلول کرده است .روزنامه اتريشي دي پرسه نوشت، جيمز هوگه، مديرمسوول «فارن افيرز» (مشهورترين مجله سياست خارجي آمريکا) معتقد است سال‌ها طول مي‌کشد تا اروپا بي‌اعتمادي‌اش را کنار بگذارد .هوگه در چارچوب يک «فروم سياسي» که «موسسه علوم انساني» و اين روزنامه برپا کرده بودند به تشريح روابط کنوني و آينده فراآتلانتيک پرداخت.

به گفته وي ضدآمريکايي‌گري در اروپا امروز کيفيت جديدي يافته است .هوگه گفت: ضدآمريکايي‌گري اکنون به سوي اين ترديد بنيادين وسعت يافته است که آيا شکلي از دموکراسي که ما آن را پيکربندي کرده‌ايم، اصولا خوب است و آيا آمريکا به عنوان رقيب، بزرگ‌ترين مزاحم ما نيست .نويسنده مجله سياست خارجي آمريکا گفت، هر چه جنگ با ترور بيشتر طول بکشد، ايجاد اعتماد لازم و دوباره ميان همپيمانان غربي سخت‌تر خواهد شد . به گفته وي، اتخاذ رفتاري مشترک ميان اروپا و آمريکا در مسايل مربوط به سياست‌هاي امنيتي به ويژه بر اثر پديدآمدن قدرت‌هاي جديدي مانند چين، هند و ديگر کشورها و تا حدي اندونزيا ضروري است .

هوگه رقابت اقتصادي ميان آمريکا و چين را بزرگ‌ترين چالش امروز براي غرب خواند و گفت: اگر ما اکنون روابط فراآتلانتيک را مرتب نکنيم، ديگر کشورها در مدت زماني اندک بسيار قوي‌تر از ما خواهند شد .

وي همچنين اظهار داشت که اروپا هيچ انتخاب ديگري جز گزينه فراآتلانتيک ندارد .درخواست  براي تعطيلي زندان آمريکايي گوانتانامو که در خاک کوبا مستقر است، تشديد شده است . اين درخواست‌ها صرفا از جانب سبزها يا حزب چپ آلمان مطرح نيست، بلکه دموکرات مسيحي‌ها هم در اعلام اين درخواست با اين احزاب همصدا شده‌اند .روزنامه فايننشيال تايمز آلمان با انتشار اين مطلب نوشت، گونتر نوکه، مسوول امور حقوق بشر در دولت آلمان گفت که مشکل اصلي همچنان پابرجاست. بهترين کار اين است که اين زندان هر چه سريع‌تر تعطيل و مشخص شود که با زندانيان چگونه برخورد شده است.
گرگور گيزي، رييس فراکسيون حزب چپ آلمان نيز گفت: گوانتانامو داغ ننگي براي دموکراسي و حکومت قانون است. بايد فشار بين‌المللي بر آمريکا در اين خصوص افزايش يابد. صدراعظم آلمان بايد ابتکاري را از جانب اتحاديه اروپا براي تعطيل کردن اين زندان راه بيندازد.
وکيل مراد کورناتس، زنداني تازه آزاد شده ترک تبار آلماني از زندان گوانتانامو نيز گفت: حتي جنگ با تروريسم هم بايد بر اساس قواعد و قانون انجام بگيرد. براي همين است که بايد تعطيلي گوانتانامو را خواستار شد. آمريکا شرايط بازداشت غيرانساني و شکنجه‌هاي سختي را بر زندانيان اعمال مي‌کند.
وکيل مدافع کورناتس گفته است که آمريکا در سال 2002 ميلادي و در زمان دولت شرودر به آلمان پيشنهاد آزادي اين شهروند آلماني را  داده بوده، اما دولت برلين اين پيشنهاد را رد کرده است. دولت آلمان اين اتهام را رد مي‌کند، اما يکي از احزاب آلمان با نام آلمان آزاد قصد دارد صحت اين ادعاها را بررسي کند.
در همين حال، کلوديا روث، مسوول امور حقوق بشر دولت سابق آلمان و رييس فعلي سبزها در اين کشور تاکيد کرده است که در آن سال از وقوع چنين رخدادي مطلع نشده است و براي همين بايد مسوولان دولت سابق آلمان در اين باره پاسخگو باشند.

در سال جاري يك زنداني كه به ملاقات وكيل خود رفته بود، موفق شد رگ دست خود را بزند و وكيل نيز به دليل وجود مانعي شيشه اي ميان آن دو، نتوانسته بود از اين اقدام ناگوار موكلش جلوگيري كند .

وزارت دفاع آمريكا (پنتاگون)، پس از خودكشي سه زنداني در پايگاه نظامي گوانتانامو، آن حوادث را اقدامي خصمانه و جنگ افروزانه توصيف كرد. مقامات آمريكايي حتي رسانه هاي گروهي را از بررسي وقايع اخير زندان گوانتانامو ممنوع كردند. وقوع اين حوادث دردناك، حكايت از نااميدي زندانيان به سرنوشت خويش و خشونت بي حد وحصر نظاميان آمريكايي عليه آنان دارد .

اعلامیه مربوط به مدافعین حقوق بشر

درينجا ضروري ميبينم تاقسمت هاي اين اعلاميه را بخاطرروشن شدن حقايق وآنانيکه داد ازانسان ،آزادي ،حقوق بشرودموکراسي ميزنند وتحت اين نام هزاران انسان را بزنجيروزولانه وبسياري کشورهارا بخاک وخون ميکشانند ،تاثابت شود که اينان ازحرف تا عمل يک دنيا فاصله دارند …

(آ) حقوق و حمایت‌های داده شده به مدافعین حقوق بشر
مواد ١، ٥، ٦، ٧، ٨، ٩، ١١، و ١٣ این اعلامیه حمایت‌های مشخصی را برای مدافعین حقوق بشر برمی‌شمارند، از جمله این حقوق:
• درخواست حمایت و تحقق حقوق بشر در سطح ملی و بین‌المللی؛
• انجام کارهای حقوق بشری بطور فردی یا همراه با دیگران؛
• تشکیل انجمن‌ها و سازمان‌های غیر دولتی؛
• دیدار یا گردهمایی مسالمت‌آمیز؛
• درخواست، بدست‌آوردن، دریافت و نگهداری اطلاعات مربوط به حقوق بشر؛
• بحث و پرورش اصول و ایده‌های نوین و تبلیغ برای پذیرش آنها؛
• ارائه پیشنهادها و انتقاداتی به نهادهای دولتی و موسسات و سازمان‌هایی که در رابطه با امور اجتماعی هستند، به منظور بهبود عملکرد آنها و یا جلب توجه به جنبه‌هایی از کار آنها که ممکن است مانعی تحقق حقوق بشر باشد؛
• تسلیم شکایت درباره سیاست‌ها و اقدامات رسمی مربوط به حقوق بشر و الزام حکومت برای رسیدگی به این شکایت‌ها؛
• ارائه و تامین یاری حقوقی در سطح تخصصی و شایسته یا دیگر توصیه‌ها و یاری‌رسانی در دفاع از حقوق بشر؛
• شرکت در جلسه‌های علنی، روند پیشرفت و دادرسی به منظور برآورد میزان همخوانی آنها با قوانین کشور و و تعهدات حقوق بشر بین‌المللی ؛
• دسترسی بلامانع به ارتباطات با سازمان‌های غیردولتی و بین دولتی؛
• بهره‌مندی از راه چاره‌ عملی؛
• اشتغال قانونی حرفه‌ یا تخصص مدافعین حقوق بشر؛
• حمایت موثر توسط قوانین کشور در هنگام واکنش یا مخالفت مسالمت‌آمیز در مقابل اعمال یا حذف‌های منسوب به دولتکه به نقض حقوق بشر می‌انجامد؛
• جلب، دریافت و استفاده از منابع برای هدف حمایت از حقوق بشر (از جمله دریافت پول از خارج از کشور).
(ب‌) وظایف حکومت‌ها
حکومت‌ها وظیفه دارند که همه مواد این اعلامیه را محترم دانسته و به اجرا گذارند. گرچه ماده‌های ٢، ٩، ١٢، ١٤ و ١٥ اشاره مشخص به نقش دولت‌ها داشته و بیان می‌دارد که هر حکومتی وظیفه و مسئولیت دارد که:
• حمایت، ترویج و تحقق همه حقوق بشر؛
• تضمین اینکه همه افراد تحت قلمرو آن می‌توانند از همه آزادیها و حقوق اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و دیگر حقوق و آزادی‌ها در عمل بهره‌مند شوند؛
• انجام اقدامات لازم قانونگذاری، قضایی، دولتی برای تضمین تحقق عملی حقوق و آزادی‌ها؛
• فراهم نمودن راه چاره موثر برای افرادی که ادعا می‌کنند قربانیان نقض حقوق بشر هستند؛
• انجام سریع تحقیقات بیطرفانه در مواردی که به
نظر می‌رسد حقوق بشر نقض شده؛
• انجام همه اقدامات لازم برای تضمین حمایت از هر کسی در مقابل هرگونه خشونت، تهدید، انتقام جویی، تبعیض منفی، فشار یا هرگونه عمل دلخواهی که پیامد استفاده برحق از حقوقی است که در اعلامیه بدانها اشاره شده؛
• ارتقاء درک عمومی از حقوق مدنی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی؛
• تقویت و تضمین ایجاد و گسترش سازمان‌های مستقل برای ترویج و حمایت از حقوق بشر و آزادی‌های اساسی در همه قلمرو تحت حاکمیت خود را، از جمله ماموران حل اختلاف یا کمیسیون‌های حقوق بشر؛
• فراهم آوردن و ترویج آموزش حقوق‌بشر و آزادی‌های اساسی در همه سطوح آموزشی و تربیت حرفه‌ای؛
(پ) مسئولیت همه افراد
این اعلامیه تاکید می‌کند که هرکسی وظایفی در قبال و درون اجتماع دارد و همه ما را تشویق می‌نماید که مدافعین حقوق‌بشر باشیم. ماده‌های ١٠، ١١ و ١٨ رئوس مسئولیت‌های هر کسی را در امر ترویج حقوق بشر، و حفظ دمکراسی و نهادهای آن و عدم نقض حقوق بشر دیگران بر می‌شمارد. ماده ١١ اشاره ویژه به وظایف افرادی دارد که به حرفه‌ای مشغولند که می‌تواند بر حقوق بشر دیگران تاثیر گذارد، و بویژه به افسران پولیس، وکیل‌ها و قاضی‌ها و امثال آن مربوط می‌شود.
(ت)نقش قانون کشور
ماده‌های ٣ و چهار به رابطه این اعلامیه و قوانین بین‌المللی و کشور می‌پردازد با این دید که رعایت بالاترین استاندارد ممکن در زمینه حقوق بشر را تضمین نماید.

بااستفاده ازمنابع خبري وتحليلي درارايه ي ارقامها ، نظريات وامارها .

 

  www.esalat.org