22 februari 2007 13:51:21
نویسنده: جواد
جو سياسي و نظامي فرا مرزي هاي اخير كشور ما را نيز دچار تزلزل باور ها نسبت به آينده ها در وطن نموده است.
موضعگيري هاي مشخص و گاهي هم علني در بخش هاي مختلف سياست (ستمگران) پيش بيني هاي قبلي را يكبار ديگر صحه مي گذارد. اين قماش حتا جهت به دست آوردن اهداف شان نميتوانند همديگر را هم تحمل نمايند.
تكتازي امريكا دركشور هاي مختلف جهان و تصميمگيري ها در معادلات سياسي و نظامي جهاني توسط امريكا كه حالا حتا بدون مشاوره و مباحثه با نزديك ترين متحد وي انگلستان (شريك عمده يي اهداف جديد ستمگرانه امريكا) صورت مي گيرد خشم بريتانيا و ديگران در داخل و خارج امريكا را بر افروخته است. شايد هم دليل بيشترين تغيرات كلي سياسي در امريكا ابراز مخالفت آشكار «سناي» آنكشور براي اعزام بيشتر نيروهاي مسلح به «عراق»، سياست آشكار مغرضانه و متعرضانه ي امريكا كه نهايتاً منتج به حمله ي احتمالي آنكشور به «ايران» خواهد شد بيداد بيش از حد انتظار و فراتر از گذشته ي «اسرائيل» بالاي «فلسطين» و «لبنان» و ساير كشور هاي عربي با حمايت امريكا، انزواي غير قابل انتظار امريكايي ها و متحدين شان نسبت اجراي اعمال خشونت بار مخصوصاً در كشور هاي اسلامي، عمليات هاي مرگبار و بدون سنجش جلوگيري از تلفات ملكي ها در «افغانستان» و «عراق»، مترادف نبودن عواطف و احساسات كشور هاي اروپايي با قساوت و سنگدلي «امريكا» و «انگليس» در برخورد هاي اجتماعي دیكتاتوري و ظالمانه يي كه اين دو كشور هنگام حضور و اجراي وظايف اجباري و ناخواسته با مردم كشور هايي كه حضور خصمانه و جابرانه در آنجا ها دارند، افزوني فشار ملت هاي بزرگ اين كشور ها (امريكا انگلستان) بر حكومت هاي جابر شان در فراخواني فرزندان شان از كشتارگاه و قتلگاه هايي كه سياستمداران آنها در «افغانستان» و «عراق» به دست خود به ملت شان تدارك ديده اند و ملتهاي خود را هم فداي احساسات عظمت طلبانه يي خود شان مينمايند، عميق شدن شگاف اختلافات جهان بخصوص پس از اجراي حكم اعدام غير انساني «صدام حسين» و برادر و همكاران اش كه منافات كامل با حقوق انسان ها هم داشت، مصارف هنگفت و بي پايان مالي و نظامي در مناطق تحت عمليات كه همه ويراني و خون مي آفريند، نيامدن تغير كلي در وضع امنيتي كشور هاي مطرح از لحاظ سياسي و نظامي كه اكنون با چالش هاي «القاعده» «تروريزم» و كشتار هاي بيرحمانه مواجه اند بخصوص «افغانستان» و «عراق» سراغ مي شود. و اين ابرمردان بر سر قدرت سياست در غرب (ستمگران) مي پندارند كه هنوز كودك اند از بازي هاي شان در خفا مادران يا پدران شان آگاه نيستند و يا اگر خبر شوند مي پندارند كه پسران شان با پري ها سخن مي گويند كه كسي آنها را نمي بينند. بزرگ مرد ادب و فرهنگ تاريخ فرانسه و جهان جايي در زنده گي نامه اش مي نويسد.
((خاطرات من در جان آتشينم سير مي كردند . با صــدايي آهــسـته شـعر مـي خــوانــدم و مادرم كه در خفــا مواظــب حـركاتم بود، ميگيريست و لبخند ميزد و در آن حال مي گفت! يكي از پريان با بچه ام حرف مي زند اما كسي نمي بينندش!))
و «ويكتور هوگو» درست درين ايام ده يا يازده سال داشت كه از «اسپانيا» دوباره به «پاريس» گشت. رهبران ستمگران بدانند آنها نه طفلي اند با اين سن و سالي كه «هوگو» قرار داشت و نه مادران آنها موجودات آن عصر اند كه به گذشته ها پيوسته است و كاش اين سياستمداران پنجاه و شصت ساله عقل آن سيزده ساله يي سال 1812 را مي داشتند كه ندارند.
اما بزرگتر ها از آنها و حتا جوانتر ها از آن ها در ملك شان بهتر از آنها مي دانند كه بازي پيش گرفته شده ي رهبران و سران شان از همان آغاز در باخت بود، باخت كه ريشه از بيشه يي زنده گي آدمهاي سرزمين هاي دور از زادگاه هاي شان بر مي كنند و اين سياستمداران مرگ آوران در آن سرزمين هاي پر از آرامش سكون با رشد روز افزون رفاه اجتماعي همه گاني شان اند كه نه تنها به ملت هاي شان خدمتي نمي كنند بلكه آن ها را در انظار عامه منزوي مي سازند. وقتي در «افغانستان»، «عراق»، «فلسطين»، «لبنان» اين يا آن كشور اسلامي يا هر كشور ديگري كه نيرو هاي نظامي (ستمگران) حضور دارند فردي يا افرادي از آن كشور ها از آنها اذيت و ازار مي بينند بي گمان و بي تأمل كشوري را كه از سوي تبعه ي مربوط به آن آزار ديده اند تنبه مي كنند و ذهنيت شان نسبت به آنها تغير داده مي شود كه به نفع مردمان هر دو كشور نمي باشد و نيست. در نتيجه عقده ها را به بار مي آورد.
و يا هم واگذاري امتيازات بزرگ براي سربازان ابر قدرت در كشور هاي شان يا خارج از مرز هاي شان هنگام اجراي اعمال ناشيانه غير انساني آنها زير نام اجراي وظيفه كه نبايد از آنها بازپرس صورت بگيرد يا شامل محكمه ي نظامي گردد و يا محكمه يي بين المللي از آنها بازپرس بعمل نياورد، خود وسيله بزرگ امتياز طلبي ابرقدرت ها در برخورد با نظام جهان است. تخطي هايي از سربازان «انگليس» و «امريكا» در «افغانستان» سر زده است كه بيشتر و مداوم تر از ديگر نيرو هاي «ناتو» است و خشونت بزرگ ضد انساني را همراه دارد و كمتر مورد بررسي قرار گرفته و يا هم در حد يك نمايش ظاهر فريب عرضه شده است.
امر مسلم و قابل دقت اين است كه ديگر پذيرش گفتار زير نام آوردن «دموكراسي» به اين يا آن كشور در دنيا خريداري ندارد. چون هيچگونه نمي يابيم وقتي اقدامي به اجراي عمل دموكراسي در كشوري صورت مي گيرد مبناي آن كاملاً بيغرضانه و دور از اغراض سياسي باشد. اين چه گونه رويكرد جديد است كه گذشته ي پر بار و آباد يك مملكت يك ملت را كه با گذشت نسل ها و دادن قرباني هاي بزرگ تا يك سرحدي رسيده اند از بنياد بر اندازيم و موارد تازه يي را عنوان كنيم كه هرگز با شرايط و اوضاع، احوال، خواست ها و عرف و رسوم آنها همگام نيست بلكه در جهت مقابل آنها هم قرار دارد. اين واقعيت ها فقط در همين سالهاي جديد است كه مي بينم از بركت هجوم نظامي و تهاجم اجباري غرب بالاي «عراق» ديگر، آن ملت صد ساله يا چند صد ساله با افتخار باقي نمانده كشور آباد شان به ويرانه يي مبدل شده كه بيشتر محل زيست اشباح را مي ماند. انسانهايي كه سالهاي متمادي منحيث برادر با هم زيست داشتند حالا به دشمنان خون آشام عليه يكديگر مبدل گرديده اند و همه روزه خون يكديگر را مي ريزند عامل چي است؟ «استبداد جديد» و سياست روشن «تفرقه انداز و حكومت كن»، ايجاد افتراق بين مردم توسط سياستمداران خارجي ها و غربي ها براي بقاي ادامه يي حضور بالاي ملت عراق عملي ميگردد و يا هم در موضوع «فلسطين»، «لبنان»، برخي كشورهای عربي، افريقايي و كشور هاي ديگري آسيايي توسط گماشته گان كشور هاي (ستمگر) وغيره اوضاع را در اين جا ها مخصوصاً «شرق ميانه» و «جنوب آسيا» همچنان متشنج و متزلزل ساخته است.
و حالا كه شگافته گي در استقرار و ادامه يي فعاليت هاي سياسي (ستمگران) در «افغانستان»، «عراق» و مناطق مختلف آسيايي يا مورد نظر شان رو به گسترده گي است و اين شگاف كه در «افغانستان» رو به عميق شدن بود سفر «آقاي كرزي» به «لندن» آنرا مرمت و پانسمان كرد هر آن احتمال يك بار ديگر خونريزي را دارد كه پانسمان به آن تاب مقاومت را نداشته باشد و در نتيجه آنچه رخ بدهد كه انتظار آن برده نمي شد مخصوصاً كه حال ديگر «روسيه» دارد حضور اش را نمايان تر از ديروز مانند اسلاف اش برجسته سازد و «پوتين» اين مرد كار كشته اما آرام و بدون كدام جست و خيز سياسي نه مانند (بلير و بوش) اين حضور را با راه اندازي استراتيژي دراز مدت ولي جديد جنگ سرد خاموشانه رهبري مي نمايد و منطقه را نه بلكه (اندرون قصر سفيد و قصر شاهي برمنگ هم) را در نظر دارد و از ناكامي هاي (ستمگران) بخصوص در عدم موفق بودن تغير ستراتيژي جديد نظامي سياسي آنها در «عراق» و «افغانستان» و اختلافات پس پرده يي موجود بين «امريكا»، «انگلستان» و «افغانستان» در نوع برخورد با مناطق جنوب، جنوب شرقي و جنوب غربي افغانستان و نبود يك تفاهم كامل بين اين سه گروه در مورد «طالبان»، عدم دستيابي «اسرائيل» در مقابله با «فلسطين» و «لبنان»، ناكامي «امريكا» و «غرب» در سرزنش «ايران» و «كورياي شمالي»، خموشي و ركود كامل سازمان ملل متحد در اوضاع موجود جهاني و از دست دادن تمام ابتكار اين سازمان پس از گزينش سر منشي جديد و كنار رفتن سرمنشي سابق با همه ناكامي هاي او و به نفع خود سودي مي جويند و نوكر حلقه به گوش (ستمگران) در آسيايي جنوبي (پاكستان) را هم شديداً گوشمالي ميدهد و اكنون آرامش آن در همكاري با چندين كشوري كه مخالف سياست هاي «امريكا» و «انگلستان» اند نيز زير سوال رفته است و «آقاي مشرف» ديگر آن مرد قابل اعتماد ديروز بين جامعه ي بين المللي و مردم اش نيست و اگر صد كتاب ديگر مانند «خط آتش» خود بنويسد تا خود را قهرمان جلوه دهد نميتواند باور ملت ها را به خود جلب كند (البته در سياست سياسيون «پاكستان» نسبت به «افغانستان» نه ديروز نه امروز، نه فردا و نه فردا هاي ديگر تغير رو نما نمي گردد شايد تكتيك تغير كند اما اهداف شان يك امر واحد ملي است كه «كرزي» بايد آگاه باشد. «كرزي» را بخاطري متوجه ساختم كه او بسيار خوش باور سياست است با آنكه در خوش باوري به سياست از خوش باوري «مارشال فهيم» خودش زياد سؤ استفاده كرد و تجربه دارد كه نبايد در سياست خوش باور باشد اما حريف قوي تر از او در كمين است و زيرك آگاه. زيرا «مشرف» در سومين پدر به انگليس مي رسد كه سياست سياستمداران انگليس همه اش تزوير حيله و نيرنگ و فريب و دست آوردن منفعت است نه بقاي دوستي و نه انديشه ي براي مردم دوستي و انسان دوستي و نوع پروري زيرا ما در طول تاريخ كشور خود و جنگ هاي پيهم انگليس با نياكان خود حضور انگليس در جنگ هاي جهاني تجاربي را از تاريخ آموخته و گاهي هم شاهد آن بوده ايم. مثال برجسته ي آن اختلاف نظر براي جبران شكست ننگين اش طي سه بار در افغانستان با حكومت موجود افغانستان بر سر موضع گيري عليه اولاده ها و نواده هاي او مستقر در پاكستان است كه در اشكال مختلف و اوقات مختلف اما با اهداف واحد جانبدارانه از انگليس و به نفع انگليس بخصوص بر موضوع «خط ديورند» و تخليه ي ساحه و ساحات زياد جهت واگذاري امتياز به «طالبان» اين گروه مولود كار كرد هاي حكام پاكستاني انگليس تبار ميتواند باشد كه تا ديروز امريكا هم به عنوان شريك سياست جديد ستمگرانه شريك وي بود. و شايد اگر «كرزي» فرصتي و يا هم امتيازي به خواست و هدايت اين ستمگران براي «طالبان» ندهد و «پاكستان» را در نوعي با وجود سياست هاي دشمنانه اش بيشتر شانس فعاليت و حضور فعال در موضوع افغانستان را ندهد مقدمات سقوط وي كه به گمان غالب از گذشته هاي دور طرح و منتظر صدور است به جانب نهادينه شدن برود و «كرزي» را با كابينه اش راهي منجلابي سازد كه اصلاً در تصور اش هم نباشد. ولي به گمان غالب و حتماً و الزاماً «كرزي» چنين كاري را بخاطر آينده ي حضور اش در سرزمين آبايي اش كه نبايد نزد ملت و تاریخ سر افگنده باشد حاضر به چنين معامله ي نيست و نبايد هم باشد. و حالا كه «لندن» در اثر فشار مردمي حاضر به خروج شرمگين از «عراق» است و پيامد حضور او و همدستان متجاوزش در «عراق» همانا بربادي مردم، ملت و مملكت عراق است بي ترديد ميتواند زنگ خطري باشد قوي تر از خطر «طالبان» براي افغانستان. وقتي «لندن» با آن تاريخ شرمگين حضور و خروج از «افغانستان» طي سال هاي تجاوز اش به فرسنگ ها از «افغانستان» فاصله گرفت و حالا در نوع جديدي برخورد ستمگرانه اعلام حضور نموده است وموقعيت خود را در رهايي «امريكا» به رسوايي هاي عراق با تصميم خروج به نيرو هایش از اين كشور نزد امريكا از دست داده است مي نگرد ناگزير به طرح دسيسه و توطئه ي جديدي عليه برهم زدن ثبات و آرامش در افغانستان خواهد شد زيرا يقيناً برخي افراد گماشته شده از سوي انگليس در كابينه افغانستان و يا هم رده هاي بلند دولتي افغانستان بخاطر حل عقده ي ناشي از تنها گذاري امريكا در مسايل خاور ميانه بخصوص عراق زود تر از انتظار كنار خواهند زده شد و اين اختلافات رنگ و بوي جديدي در منفعت گيري «ايران» براي احتمال مصئون بودن از حملات ناگهاني به بهانه يي داشتن سلاح ذروي و هسته وي را ميدهد و شايد هم تنش اختلافات و دامن زدن به آن ها در اشكال و ابعاد مختلف براي انتقام گيري يكديگر كه دوستان ديروز بودند (امريكا و بريتانيا) پيغام رسان نا ميمون گسترش خشونت و ستيز عليه انسانيت در افغانستان عراق و منطقه و همچنان برخي كشور هاي افريقاي جنوبي حتا امريكايي و اروپايي شود واقعيت هاي بيشتر با گذشت زمان برملا خواهند شد.