26 / 03 / 2007
(حقايق که بايد گفته ميشد: در حاشيه عفو جنايتکاران جنگي توسط ولسي جرگه )
تدوين کننده و پژوهشگر : ) دوشي چي)
«قسمت هفتم»
))تلاش کردم تا در اين نبشته هاي تاريخي زيباترين اشعار و ناياب ترين تصويرها تهيه و به پيشگاه شما عزيزان تقديم گردد. هدف از انتخاب تصوير مستند سازي و حقيقت نگاري را افاده مينمايد و مزين شدن با اشعار شيوه ي جديد ي است تا از يکطرف بحث هاي تاريخي را با شعر صيقل داد و از جانب ديگر خواننده را از يک نواختي بيرون کرد… ((
دام ها چگونه چيده شد؟
با صدای ناله اش از دور
با دو چشم کور
باد می اید
سنگها را سخت می ساید
تن بهر خاکی می آلاید
می زند بر هر دری انگشت
برگهای زنده را هر آن
می گرداند اندر دست و
می چرخاند اندر مشت
خشم تو از کیست
اینهمه غوغا برای چیست ؟
از چه می بالی به خود یا از چه می نالی ؟
لانه ی موری به هم خورده است
بچه ی پروانه ای در راه تو مرده است
دشمنیهایت برای چیست ؟
بی قراریها برای کیست ؟
باد بازیگوش خاموش است
چون یادیست کز خاطر فراموش است
به خود می خواند از هر گوشه
با رازی اسیری را
و اندر پیش می گیرد
هراسان هر مسیری را
چه ناآرام می کوبی ؟
چرا اینسان می آشوبی ؟
پیامی هست در نجوای امروزت
نجوای بد آموزت ؟
نمی بینید چشمم را
که هم بیدار و هم باز است ؟
نمی بینی افق در پیش من گسترده ، دلباز است ؟
نمی بینی مرا هر لحظه آغاز است ؟
برای من به خود بالیدن از هستی
و یا رنج تهی دستی چه ناساز است ؟
دل باد از هوا خالی است
برای باد دشمن بودن و دلبستگی
سهل است ، پوشالی است
من از زیبایی و زشتی چه می دانم
نه در خشکی نه در دریا ، نمی مانم
مرا با خشم یا نفرین
مرا با روزگار تلخ یا شیرین
مرا با سفره ی بیرنگ یا رنگین
نه کاری هست
نه بر دوشم
ز اوقات و ز اوصاف گذشته
رنج هستی
خواب و سرمستی
نه آثاری نه باری هست
و بهر بودنم ، آسودنم هر دم شعاری هست
فضای ذهن من پک است از امروز و از فردا و از دیروز
و از هر روز
برای من هدف پوچ است
حیات باد در کوچ است. ) آزاد(
جهان امروز بحرانی ترين دوران خود را در تاريخ دنيای جديد تجربه میكند. از پی حوادث غمانگيز يازدهم سپتامبر، ايالات متحده آمريكا با به خدمت گرفتن نيرويی نظامی كه از جنگ جهانی دوم تا كنون سابقه نداشته به ماجراجويی ميليتاريستی جديدی دست زده كه آينده بشريت را با خطری جدی مواجه كرده است. چند ساعت پس از فرو ريختن ساختمان های مركز تجارت جهانی و پنتاگون، دولت بوش بدون هيچ مدرك قابل اعتمادی اسامه بنلادن و القاعده را به عنوان مظنون شماره يك اين حمله معرفی كرد. وزير امور خارجه امريكا كالين پاول اين عمل را " اعلان جنگ" ارزيابی كرد و در همان شب جورج دبليو بوش در يك سخنرانی تلويزيونی اظهار داشت: "ما ميان كسانی كه اين عمل تروريستی را انجام داده اند و دولت هايی كه آن ها را در خود پناه مي دهند، هيچ تفاوتی قائل نيستيم." رييس سابق سازمان سيا، "جميز ولس" پای "كشورهای مسئول" را به ميان كشيد و به اين ترتيب خاطر نشان ساخت كه يك يا چند كشور خارجی در اين جريان دست داشته اند. مشاور سابق امنيت ملی " لارنس ايگل برگر" اعلام كرد : "به آنان نشان خواهيم داد زمانی كه به ما حمله مي كنند قادريم با نيرويی بي رحمانه تلافی كنيم." رسانه های گروهی غربی به نوبه خود با استناد به اظهارات رسمی، آغاز "عمليات تنبيهی” عليه اهداف غيرنظامی در آسيای مركزی و خاورميانه را مورد تاييد قرار دادند. ويليلام سافير در نيويارك تايمز اظهار داشت: "زمانی كه پايگاه های آنانی كه به ما حمله كردند را دقيقا شناسايی كرديم بايد آن ها را چنان مورد حمله قرار دهيم كه بفهمند كيفر خسارت هايی كه بر ما وارد كردهاند را به چه شكل خواهند پرداخت و با دولت هايی كه آنان را مورد حمايت قرار دادهاند مستقيم و يا غيرمستقيم برخوردی خواهيم كرد كه به فروپاشيشان منجر شود". بدينسان بوش و همكاران وی، به مدد رسانه های گروهی، افكار مردم غرب را برای قتل عام بيرحمانه غيرنظاميان آماده مي كردند.
نقش اسامه بن لادن
من پیش از شلیک تهدیدی
باورم را بر زمین نهادم
و استواری ام را در پشت سرم
من بی هیچ مقاومتی
غرامت لاشخورهای گرسنه را پرداختم
و باورم را بر سفره ی آنان نشاندیم
و جنگ پایان نیافت. کریمی
دولت بوش "جنگ با تروريسم" را بهانه قرار داد تا نه تنها هزاران مردم بي گناه افغانستان را بمباران كند بلكه به جنگ به اصطلاح "تروريسم داخلی” برود. اما واقعيت آن است كه اسامه بنلادن كه آمريكا او را مظنون شماره يك حمله تروريستی در نيويارك و واشنگتن معرفی مي كند يكی از دست پروردگان سياست خارجی امريكاست و سازمان سيا او را در جريان جنگ افغانستان- شوروی برای مبارزه بر عليه شوروی به خدمت گرفت. القاعده و اسامه بنلادن در حقيقت برای سازمان سيا يك ابزار اطلاعاتی را تشكيل مي داد. سازمان سيا در دوران جنگ سرد و حتی بعد از آن با استفاده از سرويس های اطلاعاتی نظامی پاكستان نقش مهمی در تربيت مجاهدين افغان بازی كرد. چنان كه ارتباطات بنلادن و دولت كلينتون در حوادث بوسنی و كوسوو با اسناد كامل در پرونده كنگره آمريكا موجود است چند ماه پس از حوادث يازدهم سپتامبر وزير دفاع رامسفلد با اظهار اين كه دستگيری و استرداد بن لادن به مثابه پيدا كردن يك سوزن از ميان يك خرمن است غيرممكن بودن اين مهم را خاطر نشان ساخت. اما ايالات متحده قبل ازيازدهم سپتامبر بارها امكان دستگيری و استرداد بن لادن را داشت. اين سعودی تحت تعقيت چندی قبل از حمله يازدهم سپتامبر دريكی از بيمارستان های دبی به خاطر عفونت كهنه كليوی بستری شده بود. اما اگر بنلادن در آن زمان دستگير مي شد ديگر بهانه لشگركشی همه جانبه به آسيای مركزی از ميان مي رفت. ژوييه 2001 : اسامه بنلادن در بيمارستان آمريكايی دوبی، واقع در امارات متحده عربی. دبی يكی از هفت اميرنشين امارت متحده عربی در شمال شرقی ابوظبی قرار دارد. به نوشته روزنامه فيگارو يازدهم اكتبر 2001 ملاقات مخفی بين بن لادن و يكی از نمايندگان سازمان محلی سيا در ژوييه دو هزار يك در اين شهر 350 هزارنفره انجام شد. يكی از مديران اداری بيمارستان آمريكايی دبی تصديق میكند كه "دشمن شماره يك" از 4 تا 14 ژوييه در آن بيمارستان بستری بوده است. "در زمان بستری بودن بارها افراد خانواده و شخصيت های سعودی و امارات به ملاقات وی آمدند. در همين دوران نماينده سازمان سيا در محل كه بسياری از ساكنان وی را مي شناسند با اسانسور اصلی بيمارستان به اتاق بنلادن رفت. وی چند روز بعد در مقابل تعدادی از دوستانش با غرور عنوان كرد كه به ملاقات ميليونر سعودی رفته است. روز پانزده ژوييه يعنی يك روز بعد از عزيمت بنلادن به سمت كويته پاكستان با مامور سيا از طرف مقامات مسئول توسط مركز خودش تماس گرفته میشود. اف.بی.آی – پليس فدرال آمريكا- كه رد بنلادن را دنبال مي كرده است در تحقيقات خود روابط سازمان سيا را با "دوستان اسلامگرا" كشف مي كند. از همين رو ملاقات در دبی را هم نوعی دنباله منطقی "بعضی سياست های آمريكايی” تلقی میكند و آن را پيگيری نمي كند.
- بستری شدن مجدد بنلادن در دهم سپتامبر دو هزار ويك : اين بار بنلادن مهمان، دوست هم پيمان ايالات متحده يعنی پاكستان است. روز دهم سپتامبر يعنی درست يك روز قبل از حمله تروريستی به مركز تجارت جهانی و پنتاگون، بنلادن در يكی از بيمارستان های نظامی پاكستان دياليز میشود. سرويس اطلاعاتی ارتش پاكستان ای.اس.ای به شبكه سی.بی.اس اعلام میكند كه بنلادن در يكی از بيمارستان های نظامی راولپندی در ستاد فرماندهی ارتش پاكستان تحت درمان قرار گفته است. طبق اظهارات يكی از پرستاران، كاركنان سرويس اورولوژی با گروهی ديگر كه پرسنل معمولی نبودند جايگزين شده بودند. طبق اظهارات همين پرستار كه نمي خواست نامش فاش شود، اين عمل به دليل معالجه يك "شخص مهم" انجام گرفته بود. قابل ذكر است كه بيمارستان اكيپی از نيروهای ارتش پاكستان را كه ارتباطی تنگاتنگ با پنتاگون دارند جايگزين اكيپ عادی بيمارستان میكند. مستشاران آمريكايی مستقر در راولپندی از نزديك با نظاميان پاكستان همكاری دارند. با همه اين احوال كوچكترين اقدامی جهت دستگيری " دشمن شماره يك" ايالات متحده انجام نمي گيرد.
حمايت هاي سخاوتمندانه از طالبان
پرنده بودن روزی پرنده وار شدن
و از بهار گذشتن
به آن حقیقت نومیدوار پاسخ گفتن
به آن حقیقت تلخ
و با دا پریشان باد از همه ی شهرهای خفته گذشتن
و درتمامی راه
چه ناامیدان دیدن
پرنده وار شدن
و در حقیقت روشن
همیشه رازی بودن. آزاد
در حالی كه رسانه های گروهی غربی به تقليد از دولت بوش، طالبان و گروه القاعده بنلادن را به عنوان " نماينده شرارت" معرفی مي كنند اما از ذكر اين نكته خودداری مي كنند كه به قدرت رسيدن طالبان در افغانستان در سال 1996 در سايه كمك های نظامی آمريكا ميسر شد، كمك هايی كه توسط سرويس اطلاعات پاكستان- ای.اس.اي- كاناليزه مي شد. براساس اطلاعات هفته نامه جينس ديفنس نيمی از تجهيزات دولت طالبان از طريق پاكستان و به وسيله سرويس اطلاعاتی اين كشور در اختيار آنان قرار گرفته است. تحميل يك دولت اسلامی با پشتيبانی سرويس اطلاعاتی پاكستان و طالبان راديكال جوابگوی منافع ژئوپوليتيك آمريكا بود. هدف واقعی آمريكا از كمك به طالبان در ارتباط مستقيم با مسئله نفت بود و به همين دليل طالبان قبل از آن كه دولت خود را در كابل تشكيل دهد هيئتی به هوستون تگزاس اعزام كرد تا با شركت يونوكال در جهت ايجاد شبكه انتقال لوله های گاز مذاكره كند. در اين مورد در فصول آينده سخن خواهيم گفت.
به خدمت گرفتن وسيع ترين نيروی نظامی از جنگ دوم جهانی تا كنون
آمريكا مي كوشد به افكار عمومی بقبولاند كه میخواهد با تروريسم بينالمللی مبارزه كند، اما قصد اين كشور در حقيقت آن است كه با استفاده از ماشين جنگی خود محدوده زير نفوذش را نه تنها به آسيای مركزی و خاورميانه بلكه به شبه قاره هند و خاور دور گسترش دهد. افغانستان كشوری است كه از نظر استراتژيك به دليل داشتن مرزهای مشترك با شوروی سابق، ايران و چين اهميت فراوان دارد و ايالات متحده قصد دارد حضور نظامی خود را در اين كشور به صورت دائمی درآورد. افغانستان علاوه بر اين در مركز پنج كشور قرار دارد كه دارای قدرت اتمی هستند يعنی روسيه، چين، هند، پاكستان و قزاقستان. در همين راستا دولت بوش با دستاويز مبارزه با تروريسم مي كوشد در چند جمهوری سابق شوروی از جمله ازبكستان، كازاخستان، تاجيكستان و قرقيزستان پايگاه های نظامی ايجاد كند.
دستگاه نظامی و اطلاعاتی آمريكا – سيا – زير سايه دولت بوش و با كمك وال استريت (يعنی صاحبان عمده كمپانی های صنعتی و نظامی ايالات متحده) افسار سياست خارجی كشور را به طور كامل در اختيار دارد. تصميم هايی كه همگی ماهيت سياسی دارند توسط پنتاگون و سيا پشت درهای بسته صورت مي گيرند. به نحوي كه نهادهای سياسی و از جمله كنگره آمريكا به نهادهای تشريفاتی تبديل شده اند. در حالی كه افكار عمومی آمريكا هنوز گمان می كند در كشوری "دمكرات" زندگی میكند، رييس جمهور ايالات متحده به يك عامل روابط عمومی مبدل شده است كه عملا در جريان بخش ناچيزی از سياست های خارجی دولت قرار دارد. در بسياری مواقع به ويژه آنجا كه به سياست های بينالمللی مربوط میشود بوش در جواب دادن ترديد میكند و هنگامی كه جرئت میكند به سئوالات مربوط به جهان پاسخ دهد بی تجربگی و ناآگاهی اش كاملا اشكار میشود. حتی با وجود اتكا به نفسی كه به خود دارد نمي تواند دچار اشتباهات فاحش نشود! مثلا در جريان مبارزات انتخاباتی سال 2000 يك خبرنگار از فرماندار بوش در مورد طالبان سئوال میكند.
وی دستپاچه شانه هايش را بالا مي اندازد. خبرنگاری ديگر به كمكش ميايد و اشاره میكند كه بحث درباره افغانستان و تبعيض در مورد زنان آن كشور است. بوش در پاسخ ميگويد : بله بله طالبان در افغانستان و سركوب همه. گمان مي كردم در مورد يك گروه راك صحبت مي كنيد! میبينيد كه اطلاعات رييس جمهور آمريكا در مورد مسايل ديگر كشورها در چه حدودی است! حتی در مورد مسايل مهم سياست خارجی كه بر لب های تقريبا همه جريان دارد نيز اطلاعات بوش ناچيز است و اين ها مسايلی است كه در صورت انتخاب شدن به عنوان رييس جمهور بايد به حل آن ها بپردازد. اظهارات بوش در مورد طالبان كه در مصاحبه با خبرنگار گلامور عنوان شد توسط بسياری رسانه های خارجی منعكس شد و مورد تفسير قرار گرفت اما تنها اندك روزنامه های آمريكايی آن را ذكر كردند. چه كسی در واشنگتن تصميم گيرنده واقعی است؟ اين كه از نظر قانونی تنها رييسجمهور است كه مي تواند دستور پرتاب اولين بمب اتمی را صادر كند تغييری در صورت مسئله نمي دهد. واقعا تصميم به عمليات گسترده ميليتاريستی كه آينده همه ما و امنيت جهانی را به قمار گذاشته است، توسط چه كسانی اتخاذ میشود؟ به بيان ديگر آيا رييس جمهور آمريكا به جز خواندن بيانيه های رسمی دارای قدرت سياسی ديگری هم هست يا فقط به عنوان يك مهره تحت اختيار سازمان نظامی پنتاگون و سرويس های امنيتی سيا است؟
طراحان نظامی تصميم گيران واقعی اند!
استرتژهای نظامی دولت، پنتاگون و سازمان سيا تنظيم سياست خارجی آمريكا را به عهده گرفته اند تا "نظم نوين جهانی” را محقق سازند. آن ها نه تنها با سازمان آتلانتيك شمالی – ناتو- بلكه با رهبران صندوق بينالمللی پول، بانك جهانی و سازمان تجارت جهانی ارتباطی ارگانيك و اندام وار دارند. موسسات مالی بينالمللی نظير صندوق بينالمللی پول كه در واشنگتن مستقر هستند و در ارتباط تنگانتگ با وال استريت و صاحبان مجتمع های نظامی و صنعتی آمريكا قرار دارند، اكنون دكترين مداوای اقتصادی كشورهای در حال رشد و جمهوری های سابق شوروی را ديكته مي كنند. اين سيستم به دستگاه واقعی قدرت متكی است، يعنی بانك ها و موسسه های مالی بينالمللی، شركت های صنعتي- نظامی و سازندگان اسلحه، غول های نفتی، موسسات بيوتكنولوژيك _ شركت هايی كه توليدات مركب دارند ( نظامی و غيرنظامی مثل جاگوار.م) و موسسات خبری كه يا سازنده خبر و يا قلب كننده خبر برای انحراف افكار عمومی هستند، پايه های قدرت و تصميم گيری را در واشنگتن تشكيل مي دهند!
در زمان دولت ريگان مسئولان بلندپايه دولتی دلارهای مواد مخدر – ناركودلار- را خرج كمك مالی و تحويل اسلحه به كنتراها برعليه دولت نيكاراگوئه كردند. خنده دار اينجاست كه تمام اين مقامات بلندپايه دولت ريگان و مسئولان افتضاح ايران گيت در دولت بوش پست های كليدی را اشغال كرده اند. همين عاملان رسوايی ايران گيت امروز با اختيارات تام مشغول برنامه ريزی به اصطلاح جنگ برعليه تروريسم هستند! بوش با جستجو در تاريك خانه های حزب جمهوريخواه به انتخاب كسانی دست زده است كه در سال 1980 در خريد اسلحه از ايران برای كنتراس شركت داشته اند. ريچارد آرميتاژ (كه اكنون پست معاون وزير را در دولت بوش برعهده دارد) همكاری نزديكی با اوليور نورث داشت و به همين دليل به معاونت در قاچاق اسلحه و خريد از ايران به نفع كنترا متهم شده بود. اولين انتخاب بوش از اين قماش افراد همين ريچارد آرميتاژ بود كه صلاحيتش در كنگره سريعا تصويب شد. وی در زمان دولت ريگان در مقام معاون وزير دفاع و امنيت ملی انجام وظيفه مي كرد. بوش متعاقب واگذاری اين مقام به آرميتاژ، اليوت آبرامز را كه معاون وزير دولت ريگان بود به مثابه مدير كل شورای ملی امنيتی برای دموكراسی و حفظ حقوق فردی و عمليات بينالمللی منصوب كرد، پستی كه به تاييد صلاحيت كنگره احتياج نداشت. اليوت آبرامز به اتهام دروغگويی به كنگره در مورد ايران و كنترا مجرم شناخته شده بود اما بعدا توسط جرج بوش مورد عفو واقع شد. ريچارد آرميتاژ يكی از طراحان كمك به مجاهدين و "مبارزان اسلامی” در دوران نبرد افغانستان و شوری چه در دوران جنگ سرد و چه پس از آن بود. امروز همه مي دانند كه قاچاق مواد مخدر در "مثلث طلايی” (كه محور اصلی آن در افغانستان قرار دارد) يكی از منابع مالی سازمان سيا در اجرای عمليات خرابكارانه براندازی است. عليرغم پايان جنگ در افغانستان در اين سياست هيچ تغييری داده نشد. درواقع استفاده از دلارهای قاچاق مواد مخدر يكی از عناصر سياست خارجی آمريكا را تشكيل مي دهد. ضمن اين كه تجارت قاچاق مواد مخدر ميلياردها دلار سود دارد كه به قدرت مالی سازمان سيا در جهت تامين مالی عمليات غيرقانونی كمك میكند.
از يازدهم سپتامبر منابع دولتی به سمت اعتبارات صنعتی – نظامی تغيير جهت دادهاند و هم زمان بودجه اختصاص داده شده به برنامه های اجتماعی و آموزش و بهداشت و رفاه مردم كاهش پيدا كردهاست. در اعتبارات دولتی بازنگری به عمل آمده و درآمدهای مالياتی به سمت تقويت ماشين پليسی و امنيت داخلی كاناليزه شده اند. نوعی "مشروعيت جديد" ايجاد شده است كه نتيجه آن زير سئوال بردن پايه های نظام قضايی و پايمال كردن "حقوق ابتدايی” شهروندان است. در بعضی از كشورهای غربی نظير آمريكا، كانادا و بريتانيا، پارلمان و نهادهای قانون گذاری كه به صورت دموكراتيك انتخاب شده اند به منشا تجويز پايمال كردن حقوق شهروندان تبديل شدهاند. هدف از قوانين جديدی كه در اين راستا تصويب مي شوند چنان كه ادعا میشود "دفاع از شهروندان در مقابل تهديدات تروريستی” نيست! بلكه در واقع اين قوانين در جهت حفظ و حمايت از سيستم "بازار آزاد" به اجرا گذاشته شده اند. اين قوانين تضعيف و تهديد جنبش های ضد جنگ و دفاع از حقوق اجتماعی و مقابله با جنبش ضدجهانی شدن را نشانه گرفته اند. در شرايطی كه اقتصاد اجتماعی و منابع مربوط به رفاه عمومی در حال سقوط هستند، سرريز منابع به سمت امنيت و بخش های صنعتی – نظامی موجد قطب جديدی از رشد در اقتصاد آمريكا مي شود.
نام اين قانون در ايالات متحده " قانون ميهنی” است. براساس اين قانون تظاهرات آرام عليه جهانی شدن به اقدامی جنايی تبديل مي شود. به طوري كه هر نوع اعتراض برعليه صندوق بينالمللی پول يا سازمان تجارت جهانی میتواند به مثابه "جنايت تروريسم داخلی” در نظر گرفته شود. برطبق اين قانون "تروريسم داخلی” تمام آن فعاليت هايی است كه قادرند " از طريق فشار يا الزام در سياست حكومت تاثيرگذار باشند" به عنوان مثال "يك تظاهرات عادی كه منجر به بسته شدن يك خيابان و جلوگيری از عبور يك آمبولانس شود" می تواند به عنوان "تروريسم داخلی” در نظر گرفته شود. اين قانون يكی از جدی ترين يورش ها به حقوق اجتماعی در پنجاه ساله اخير است. در ايالات متحده " قانون ضدتروريستی" كه به سرعت به تصويب كنگره رسيد در حقيقت ساخته و پرداخته موسسات نظامي- پليسی و زاييده ماشين اطلاعاتی سازمان سيا است و قانون گذاران نقشی در آن ندارند. در حقيقت بيشتر مواد اين قانون قبل از يازدهم سپتامبر و برای مقابله با جنبش ضد جهانی شدن تصويب شده بود. در نوامبر 2001 قانون ديگری به امضای رييس جمهور بوش رسيد كه در آن " تشكيل كميسيون ها يا دادگاه هايی برای محاكمه افراد تروريست" در نظر گرفته شده است. اين قانون شهروندان آمريكايی و اتباع ديگر كشورها را شامل میشود كه متهم به كمك به تروريسم بينالمللی هستند. برای محاكمه اين افراد كميسون هايی درنظر گرفته شده كه مي توانند بر اساس اختيارات داده شده به رييس جمهور افراد را محاكمه كند. اين كميسيون ها دادگاه نظامی نيستند به دليل اي نكه در دادگاه نظامی حقوق فردی متهم در نظر گرفته میشود. درحالي كه دادستان عمومی "اسكرافت" صريحا اعلام كرد كه تروريست ها لياقت برخورداری از حقوق مندرج در قانون اساسی را ندارند. به گفته وی اين دادگاه ها نه برای "حصول عدالت بلكه برای محكوم كردن" به وجود آمدهاند.
درماههای بعد از يازدهم سپتامبر صدها تن به بهانههای مختلف دستگير شدند. دانشآموزان دوران دبيرستان به دليل مخالفت با جنگ اخراج شده و استادان دانشگاه تهديد شده و يا از كار بركنار شدند. مثلا يكی از استادان دانشگاه فلوريد از نخستين كسانی بود كه قربانی جنگ برعليه تروريسم شد. پليس فدرال آمريكا – اف.بی.آی. – در مورد پروفسور سامی ال آريان كه مدرس رايانه در دانشگاه فلوريدای جنوبی بود بدون اين كه وی به جرمی متهم يا دستگير شده باشد، تحقيقاتی را آغاز كرد. پروفسور به مرگ تهديد شد و بلافاصله جودی گن شافت مسئول دانشگاه وی را از سمت خود با حفظ حقوق معلق كرد. در نوامبر 2001 شورای اداری و تشكل دانشجويان سابق آمريكا گزارشی در مورد عدم ميهنپرستی در بعضی دانشگاه ها و طرق مقابله با آن منتشر كرد. در اين سند نام صد وهفده تن از اساتيد دانشگاه و كالج های آمريكا ذكر شده است كه جرئت كرده بودند در مورد جنگ برعليه تروريسم موضع بگيرند و يا آن را زير سوال برده بودند. در اين سند كه نام آن "دفاع از تمدن" است از اين استادان به عنوان "عناصر ضعيف" در واكنش ايالات متحده در مورد حمله يازدهم سپتامبر نام برده شده است.
قانون پيش گفته به اف.بی.آی. و سيا اجازه مي دهد كه سازمان های غيردولتی، سنديكاها، روزنامه نگاران و روشنفكران را تحت نظر گرفته يا مكالمات آن ها را شنود كنند. براساس اين قانون جديد پليس مي تواند به دلخواه خود برعليه هر كس اقدام به جاسوسی كند. همين قانون به دادگاه های مخفی اجازه مي دهد كه دستور شنود هر خانه و يا بازرسی مخفيانه آن را صادر كند. اف.بی.آی. مي تواند سازمان ها و يا اشخاص را بدون در نظر گرفتن قانون اساسی كنترول تلفونی نمايد. دادگاه های مخفی مي توانند دستور كنترل دستگاه های تلفن، كامپيوترها و تلفن های همراه هر شهروندی را صادر نمايند. نامه های الكترونيكی حتی قبل از رسيدن به دست دريافت كننده و بدون اطلاع وی كنترول مي شوند. بدون اين كه اصلا جرمی اتفاق افتاده باشد و فردی مظنون يا متهم به آن باشد پيام های وی مي تواند شنود شده و يا خوانده شود.
با قانون جديد قدرت دستگاه بازپرسی، بازجويی و اتهام زنی افزايش يافته و اجازه نفوذ در سازمان های غيردولتی، افزايش حكم محكوميت و تمديد دائمی حبس اشخاصی كه حكم زندانی شدن خود را پشت سر گذاشته اند در آن پيش بينی شده است. در مجموع اين قانون بالابردن حكم مجازات و طولانی كردن تحقيقات را در نظر دارد. براساس قانون جديد تمام جنبش های اعتراضی و يا مخالفت با سياست های دولتی مي توانند به عنوان جرم " تروريسم" ملی در نظر گرفته شوند. در اين قانون موازين حقوق كيفری زيرپا گذاشته شده و " تظاهر به زير فشار گذاشتن يا الزام كردن جامعه " يا "تحت تاثير قرار دادن حكومت از طريق فشار و يا الزام " به صورت مبهم و كشداری تعريف شده اند كه مشخص نيست چه اقداماتی و چگونه مي توانند زندگی بشری را به مخاطره بياندازد يا جامعه را به كاری ملزم كند. مثلا جنبش ضد تجارت جهانی در سياتل مي تواند در اين تعريف جای بگيرد. در واقع اگر هدف مبارزه با تروريسم بود به اندازه كافی مقررات و قوانينی كه بتواند با افراد خاطی و مجرمان برخورد كند وجود داشت و لازم نبود افرادی كه به اعتراض و يا اجتماعی آرام دست مي زنند را به تروريسم متهم كرد و محكوميت های سنگين برای آنان در نظر گرفت. حكومت آمريكا جنگ برعليه تروريسم را يك جنگ دائمی و بدون مرز تلقی مي كند.
قانون كانادايی ضد تروريسم در خطوط اصلی خود از اين قانون آمريكايی نسخه برداری ميكند. در دو ماهه بعد از يازدهم سپتامبر بيش از 800 تن در زندان های كانادا ناپديد شدند بدون آن كه بتوانند با خانواده و يا وكلای خود تماس بگيرند و اين درحالی بود كه هنوز پارلمان كانادا قانون "ضدتروريستی” را تصويب نكرده بود. قوانين ضد تروريستی تنها به محدود كردن آزادي های فردی و اجتماعی بسنده نمي كنند. آن ها حذف "عدالت" را در جامعه هدف گرفته اند. اين قوانين ما را به سمت سيستمی مي برد كه تفتيش عقايد و دستگيری های بدون دليل پايههای آن هستند. به جای كيفرخواست و دادخواهی، شهادت و تاييد پليس مخفی جايگزين شده و مقوله وجود مدرك و سند برعليه شخص بدست فراموشی سپرده مي شوند. صرف در مظان اتهام قرار گرفتن مساوی با محكوميت تلقی میشود. اصل " برائت" كه براساس آن همه بيگناه هستند مگر خلاف آن اثبات شود ديگر جود ندارد. كمی بعد از حملههای تروريستی يازدهم سپتامبر طرحی به نام طرح قانون سی. 42 به پارلمان كانادا تقديم شد كه با اندكی تغيير در آوريل 2002 به تصويب پارلمان رسيد. اين قانون به حكومت اجازه مي دهد هر مكانی را در هر زمانی منطقه نظامی اعلام كند. اگر مثلا شهر كبك در زمان برگزاری جلسه منطقه تجاری آزاد آمريكا منطقه نظامی اعلام شده بود، نيروهای نظامی می توانستند هر كس را كه در محدوده اين منطقه قرار داشت، حتی ساكنان آن، به ترويست متهم ساخته و برای مدتی نامحدود بدون هيچ نوع امكان تجديد نظری دستگير كنند.
با اين قانون دو ستون اصلی حقوق كيفری يعنی اصل قصد مجرمانه و اصل عمل مجرمانه در حال ناپديد شدن هستند. كافيست دولت تشخيص دهد كه عملی تروريستی انجام شده است و متهم به هر صورت ممكن در آن مداخله يا شركت داشته است تا مجرم شناخته میشود. حال قصد آن را داشته يا اين عمل توسط او انجام شده است يا نه مطرح نيست. متهم حق اختيار سكوت ندارد و اصل محرمانه بودن صحبت وكيل با موكل از بين رفته است. (مانند اين كه يك كشيش را مجبور كنيد تا اسرار شخصی را كه به او اعتراف كرده است فاش نمايد!) مقوله قضاوت عادلانه و اصل امكان دفاع از متهم پايمال شده است. نام اشخاص يا سازمان های متهم به تروريسم در فهرستی جمع آوری مي شوند. هر كس با اين اشخاص ويا سازمان ها ارتباط دارد خود مي تواند به تروريست متهم شود. نتيجتا وكلايی كه دفاع از افرادی را قبول می كنند كه به تروريست متهم شده اند خود در معرض خطر اتهام قرار دارند. اموال و حساب های بانكی هر متهم به تروريست مي تواند توقيف و مصادره شود. مجازات ها مبالغه آميز و دوراز انصاف هستند و در بسياری از موارد حكم ابد صادرمي شود. اين ها فقط بخش هايی از طرح قانونی اساسی كانادا در مورد قانون ضد تروريسم مي باشد. در اتحاديه اروپا هر چند قوانين ضد تروريستی تا حدی آزادي ها را محدود و حقوق اساسی را به خطر می اندازد ولی به حدت قوانين آمريكا و كانادا نيستند. در آلمان سبزها در دولت ائتلافی وزير كشور "اوتو شيلی” فشار آوردند كه طرح قانون تسليمی به مجلس را نرم تر كند. ولی در هر صورت قانون ضدتروريستی آلمان قدرت فوق العاده ای به پليس اين كشور مي دهد. قابل ذكر است كه دولت آلمان در سال 2001 حدود سه ميليارد مارك را كه قسمت اعظم آن از حذف برنامه های اجتماعی تامين مي شد در اختيار سرويس امنيت داخلی قرار داده است.
بحران اقتصاد جهانی كه همراه است با ورشكستگی موسسه های دولتی، بالا رفتن تعداد بي كاران، نزول سطح زندگی در سرتاسر جهان از جمله اروپای غربی و آمريكای شمالی و بروز قحطی در كشورهای در حال رشد، موجد جنگ و گرايش به حكومتی اقتدارگرا شده است.
در تراز بينالمللی بحران كنونی عواقبی به مراتب وخيم تراز بحران 1930 دارد. جنگ نه تنها منجر به افول اقتصاد اجتماعی به نفع موسسات صنعتی – نظامی شده بلكه روند فروپاشی دولت های اجتماعی و رفاه را در اكثر كشورهای غربی تسريع كرده است. پنج روز قبل از حمله تروريستی به مركز تجارت جهانی، رييس جمهور بوش به پيش بينی پيامبر گونه ای دست زد. وی در 6 سپتامبر 2001 اعلام كرد: " بارها گفته ام تنها در زمان جنگ و ركود فعاليت های اقتصادی يا مواقع اضطراری است كه مي توان پول مربوط به تامين اجتماعی را مصرف نمود. من واقعا در گفتار خود صادقم!" مجموعه افكار حاكم بر كاخ سفيد جان تازه ای به تقويت دراماتيك ماشين جنگی ايالات متحده بخشيده است. واژه های ركود و جنگ بدون انقطاع تكرار میشود تا ذهن مردم را برای غارت بودجه عمومی در جهت منافع سازندگان اسلحه های كشتار جمعی آماده كند و روانه كردن منابع كشور به سمت شركتهای نظامی صنعتی را نزد افكار عمومی توجيه كند. بعد از جريان عمليات تروريستی يازدهم سپتامبر "عشق به ميهن"، "وفاداری” و " ميهن پرستی” نقل مجلس رسانه های رسمی شده است. امری كه با اين زمينه سازی ها مد نظر بوش است و با مطرح كردن "محور شرارت " - ايران، عراق، کوريايشمالی، ليبی و سوريه- كامل میشود، در حقيقت مشروعيت دوباره دادن به تقويت "دفاع ملی” و توجيه دخالت های نظامی آمريكا در كشورهای مختلف جهان است. هم زمان به جای توليد كالاهای مورد نياز جامعه، توليدات نظامی افزايش میيابد كه به بهای ناديده گرفتن احتياجات مردم سود سرشاری را به كمپانی های نظامی سرازير مي كند. دولت بوش با اين كمك به شركت های صنعتي- نظامی نمي تواند سيرصعودی بيكاری را كه هم اكنون آمريكا با آن روبرواست از ميان بردارد.
برعكس اين جهت گيری اقتصاد آمريكا صدها ميليارد دالر سود را نصيب تنها چند شركت خواهد كرد. جنگ و جهانی شدن به نحو تنگاتنگی با هم ارتباط دارند. بحران جهانی اقتصادی كه قبل از وقايع يازدهم سپتامبر شروع شده بود، عميقا در پيوند با ايجاد نظم نوين جهانی است، نظمی كه آزادی بازار را هدف قرار داده است. از "بحران آسيا" در سال 1997، ما شاهد سقوط بازارهای ملی هستيم. اقتصادی های ملی يكی به دنبال ديگری فرومي پاشند. بعضی كشورها مانند تركيه و آرژانتين به طور كامل به دست طلبكاران بينالمللی افتاده اند و مردم اين كشورها در فقر فرورفتهاند. پنج غول نظامی آمريكا (لاكهيد، نورتهوپ گرومان، ژنرال ديناميك، بويينگ و ری تهون) كليه مبالغ و منابع تخصيص داده شده به توليدات مصارف اجتماعی را در جهت مونتاژهای زنجيره نظامی كاناليزه كرده اند. لاكهيد مارتين بزرگ ترين توليد كننده اسلحه در آمريكا قسمت عظيمی از پرسونل و بودجه بخش تجارتی و اجتماعی خود را كاهش داده تا بتواند هر چه بيشتر اسلحه های پيشرفته از جمله هواپيماهای شكاری اف 22 توليد كند. بهای هر يك از اين هواپيماها 85 ميليون دالر است. در اين راستا قرار است سه هزار شغل جديد ايجاد شود ولی هر كدام از اين شغلها مبلغ ناچيز! بيست ميليون دالر برای دولت خرج برمي دارد. در همين راستا كمپانی بويينگ 200 ميليارد دالر از وزارت دفاع آمريكا برای توليد هواپيماهای ج. اس.اف. دريافت میكند. اين كمپانی نيز ايجاد سه هزار شغل را تاييد میكند در صورتی كه بعد از وقايع يازدهم سپتامبر قول داده بود سی هزار شغل ايجاد خواهد كرد. هر كدام از شغل های ايجاد شده در كمپانی بويينگ برای ماليات دهندگان 66.7 ميليون دالر هزينه در بردارد. بنابراين به هيچ عنوان عجيب نيست كه دولت بوش برنامه های اجتماعی را محدود و يا حذف میكند.
به لحاظ گوناگون بحران بعد از يازدهم سپتامبر نه تنها سقوط سوسيال دمكراسی غربی را اعلام مي دارد، بلكه پايان يك دوران است. مشروعيت دادن به سيستم جهانی بازار آزاد مي تواند راه را برای موج جديدی از هرج و مرج اقتصادی و خصوصی سازی موسسات دولتی و تاسياست زيربنايی دولت هموار نمايد. (بيمارستان ها، برق، بزرگراه ها، آب و فاضلاب ها، راديو و تلويزيون دولتی و ...) به علاوه در آمريكا و كانادا و بريتانيای كبير و همچنين بيشتر كشورهای اتحاديه اروپا تلاش برای حذف حكومت قانون به ايجاد نيرويی اقتدارگرا منجر شده كه جامعه مدنی تنها از طريق سازماندهی جمعی مي تواند مخالفت خود را با آن بيان كند. بدون اين كه بحث و گفتگويی انجام شده باشد "جنگ با تروريسم" و مبارزه عليه كشورهای به اصطلاح "شرور" برای " دفاع از دموكراسی” و بالا بردن امنيت داخلی يك ضرورت اعلام مي شود. جنگ طبق مفهومی كه به صورت تاريخی از آن داريم جای خود را به مفهومی جديد داده است كه به آن عنوان مبارزه با شر و كشورهای شرور داده شده است. اين دو اصطلاح بدون وقفه در مبارزه تبليغاتی هماهنگی تكرار مي شوند. ايدئولوژی "دولت شر" كه توسط پنتاگون در جريان جنگ خليج فارس در 1991 استفاده شد، ميكوشد نوعی جديد از مشروعيت و قانونيت ايجاد كند كه هدف آن توجيه "جنگ انسان دوستانه" برعليه كشورهايی است كه منطبق بر نظم نوين جهانی و بازار آزاد نيستتد.
افغانستان و لوله های نفت
پر از شکوفه ی خون باغ مهربانی شد
پر از کبوتر پیر
میان باغی بالی شکست و باد گریست
پرنده های اسیر
میان رودی ماه اسیر می خشکید
کبوتری در باد
میان دشتی رودی به ریگزار نشست
میان پنجره هایی زنان تنهایی گرییدند
پرنده های اسیر
میان پنجره هایی سکوت آتش سرد
میان بیشه ی شب
میان دست تو گلهای یاس خشکیدند
و گیسوان تو باد
و چشمهای تو ابر
و دستهای تو باغ
میان باغی
ابری گریست
بادی سوخت. آزاد
واشنگتن بوسیله قانون "استراتژی راه ابریشم" نه تنها سعی دارد روسیه را
از لوله های نفت و گازی كه از دریای خزر به سمت غرب كشیده شده اند
محروم کند، بلكه قصد دارد تسلط آمریكا و انگلیس را بر "دالان
استراتژیكی" كه به سمت جنوب و شرق میروند نیز محقق نماید. هدف این
استراتژی در مرحله اول منزوی كردن جمهوری های سابق شوروی و نهایتا
"محاصره كامل" آنهاست. یعنی واشنگتن با حمایت همه جانبه غول های نفتی
قصد دارد مانع از آن شود كه این جمهوری ها به هر نوع توافقی كه به
"لوله های نفت" مربوط میشود – و یا توافق های نظامی- با ایران و چین
نائل آیند. طبق اطلاعات بنیاد "هریتیج" كه یك موسسه "تینك تانك"
(فروشنده پروژه) كه طرفدار محافظه كاران است و دفتر مركزی آن در
واشنگتن قرار دارد، میزگرد سیاسی امریكایی ها با طالبان ، علاوه بر
دیگر موارد مذاكره دو مورد عمده جلوگیری از احداث لوله های گازی در
ایران و كاهش نفوذ روسیه در تركمنستان و قزاقستان را مورد بررسی قرار
داد.
در
سال 1995 با پشتیبانی دولت كلینتون شرکت كالیفرنیایی نفت آمریكا، یعنی
"یونوكال" طرح احداث لوله های گازی كه از تركمنستان شروع و با گذشتن از
افغانستان و پاكستان به دریای عمان میرسید را تهیه کرد. این كمپانی در
پروژه لوله های نفت باكو- سیحون از (شرق به غرب با گذشتن از تركیه و
گرجستان) با شراكت
BP
كه سهامدار اصلی است نیز دخالت دارد.
لوله های گاز "سنت گاز" كه توسط یونوكال طراحی شده است با عبور از
افغانستان برای رسیدن به دریای عمان از مستقیم ترین مسیر آن، یعنی
ایران صرفنظر می كند. بعلاوه یونوكال برای حمل نفت استخراجی از منطقه
"تنگیز" واقع در قزاقستان (شمال دریای خزر) قصد احداث لوله های نفتی در
این مسیر را برای رسیدن به دریای عمان دارد. با وجود شركت روسی "گاز
پروم" در این كنسرسیوم، این شراكت از نظر اقتصادی چندان با معنا و
تعیین كننده نیست و در مجموع قصد بی اهمیت كردن قرارداد گازی روس ها و
دولت تركمنستان را كه از طریق شبكه لوله های گاز روسیه حمل می شود
دارد. یونوكال به محض پایان اولین دور مذاكرات با نیازاف رئیس جمهور
تركمنستان، مذاكره با طالبان را شروع كرد. در همین دوران یعنی 1996
دولت كلینتون تصمیم گرفت با پشتیبانی كامل از طالبان و حذف اتحاد شمال،
كه از طرف مسكو پشتیبانی می شد در كابل یك حكومت طالبانی ایجاد كند:
تحت تاثیر اراده خلل ناپذیر طالبان و نتیجه مثبت قرارداد لوله های گاز،
وزارت خارجه آمریكا و سرویس جاسوسی پاكستان تصمیم به تامین مالی و
تسلیح طالبان كه در حال جنگ با تاجیك های اتحاد شمال بودند گرفتند. فقط
در سال 1999 بود كه مالیات دهندگان آمریكایی دریافتند حقوق كلیه
كارمندان دولت طالبان را پرداخت می كردند. ( مجله سانفرانسیسكو
كرونیكال دوم نوامبر 2001)
در
همین ایام روس ها از پایگاه نظامی خود واقع در تاجیكستان به احمد شاه
مسعود کمک های نظامی و لوژستیكی می كردند.
وقتی
سرانجام درسال 1996 كابل با پشتیبانی آمریكا و پاكستان بدست نیروهای
طالبان افتاد سخنگوی وزارت خارجه آمریكا گلین دیویس اعلام کرد برای
ایالات متحده "در مواضع اتخاذ شده از جانب طالبان برای تحمیل قوانین
اسلامی در افغانستان هیچ امر قابل سرزنشی" وجود ندارد. همزمان با این
سیاست، سناتور هانك براون از طرفداران پروژه های یونوكال عنوان کرد:
"مسئله مثبتی كه در این قضیه وجود دارد این است كه سرانجام یكی از گروه
های درگیر این كشور قادر به تشكیل یك حكومت در كابل است" و معاون مدیر
یونوكال موفقیت طالبان را "مثبت" ارزیابی كرد. (اشتیاق احمد: پاكستان
ابزور 20 اكتبر 2001)
وقتی طالبان در سال 1996 كابل را به تصرف خود درآوردند، آمریكا سكوت
کرد. چرا؟ به دلیل اینكه رهبران طالبان بسرعت خود را به دعوت
گردانندگان كمپنی نفتی یونوكال به هوستون تگزاس رساندند.
یكی از دیپلمات های آمریكایی ادعا كرد "طالبان به همان ترتیب عربستان سعودی متحول خواهند شد" وی معتقد بود كه افغانستان به یك مستعمره نفتی آمریكایی تبدیل خواهد شد، كه برای غرب منافع زیادی به همراه خواهد داشت. در آنجا دموكراسی و حقوق زنان احتمالا پایمال می شود، اما بعدا "می شود آنها را ایجاد كرد" (دیلی میرور29 اكتبر 2001) قبول حكومت طالبان و كنار گذاشتن اتحاد شمال توسط واشنگتن بخشی از "بازی بزرگ" برای کنترل مطلق ذخایر نفت و گاز منطقه و همچنین شبكه لوله های گاز و نفتی بود كه از تركمنستان و قزاقستان شروع می شوند. در آغاز سال 1997 هیئت نمایندگی طالبان به تگزاس به دفتر یونوكال آمدند: باری لین از كمپانی یونوكال تصدیق می كند كه خودش در مذاكرات تگزاس حضور نداشته و نمی تواند دخالت فرماندار سابق بوش كه قبلا منافعی در شركت های نفتی تگزاس داشته را در این پروژه تایید کند. براساس اظهارات سخنگوی یونوكال در بخش آسیای مركزی ، ترزا كویینگتون این شركت در سه مورد اصلی با طالبان گفتگو کرده است: ما جزئیات طرح را برای آنها شرح دادیم و آنها را از منفعتی كه این پروژه عایدشان خواهد كرد آگاه کردیم و پذیرفتیم كه حق ترانزیت به حساب آنها واریز شود. تاكید کردیم كه در صورت عدم قبول جامعه بینالمللی، دولت آمریكا نیز از به رسمیت شناختن سیاسی طالبان خودداری خواهد کرد و آنگاه طرح نمی تواند موفق شود. كویینگتون اضافه می كند كه این موارد به هیچ وجه طالبان را متعجب نساخت. در دسامبر 97 یونوكال ملاقات بین طالبان و معاون وزیر امور خارجه دولت كلینتون در امور آسیای جنوبی "كارل ایندرفورث" را ترتیب داد. از طرف طالبان وزیر موقت معادن و صنایع "احمد جان"، وزیر موقت فرهنگ و اطلاعات "امیر متقی"، وزیر موقت برنامه ریزی "دین محمد" و نماینده دائمی آنها در سازمان ملل متحد "عبدالحكیم" در این ملاقات حضور یافتند.
دو ماه بعد از این ملاقات معاون روابط بینالمللی "یونوكال چان مارسكا" در مقابل كمیته روابط بینالمللی مجلس نمایندگان "ضرورت احداث شبكه لوله های نفتی برای انتقال گاز و نفت آسیای مركزی" را با صرفه و ارزشمند ارزیابی کرد. سیاست خارجی ایالات متحده باید درجهت تضعیف شبكه های موجود لوله های نفتی روسی (به مقصد شمال غرب و جنوب) و لوله های نفتی كه توسط ایران كنترل می شود پیش میرفت: "صنعت نیز با یك مانع بزرگ تكنیكی و سیاسی در برابر انتقال نفت روبروست". لوله های گاز منطقه زیر تسلط مسكو ساخته شده اند، و در جهت شمال و غرب و زیر تسلط روس ها می باشند و این بدان معناست كه انشعابی به سمت جنوب و شرق وجود ندارند. بنابراین باید فهمید که چگونه می توان منابع انرژی آسیای مركزی را به سمت بازارهای آسیایی مجاور منتقل کرد. طرح ایده ال برای انتقال این منابع به جنوب از طریق ایران است، درصورتیكه كمپانی های بزرگ نمی توانند بدلیل تحریم های آمریكا برعلیه ایران آن را به اجرا گذارند و تنها جایگزین ایران عبور از افغانستان است.
اما
در اجرای این طرح هم مشكلاتی وجود دارد. جنگ داخلی كه در حدود دو دهه
پیش در این كشور شروع شده هنوز ادامه دارد. ما از همان آغاز كار پیش
بینی های لازم را کردیم: احداث لوله های گاز در خاك افغانستان مشروط به
آن شد كه حكومتی با ثبات بتواند اعتماد جامعه بینالمللی و سرمایه
گذاران و كمپانی ها را جلب کند. یونوكال در نظر دارد زیرساخت (لوله های
نفتی) را كه هم اكنون در تركمنستان، ازبكستان، قزاقستان و روسیه وجود
دارد تبدیل به یك سیستم منطقه ای انتقال نفت کند. این لوله ها كه 1675
كیلومتر امتداد می یابند از طرف جنوب و از طریق افغانستان به ترمینالی
كه در كناره های سواحل پاكستان ساخته می شوند خواهند رسید. این لوله ها
با قطر 107 سانتیمتر قادرند روزانه تا یك میلیون بشكه در روز نفت
انتقال دهند. هزینه این پروژه با همان كیفیت لوله های ترانس آلاسكا
حدود دو میلیارد و پانصد میلیون دلار خواهد بود. اما بدون حل مسالمت
آمیز درگیری های منطقه احداث لوله های گاز و نفت ترانس از افغان
غیرممكن خواهد بود. ما دولت و كنگره را در جهت ایجاد آرامش در
افغانستان و در چارچوب پروژه صلح زیر نظر سازمان ملل ترغیب می کنیم.
دولت ایالات متحده باید از تمام نفوذ خود در جهت پایان دادن به درگیری
هایی كه به ضرر منطقه عمل می كنند استفاده نماید.
اما در پروژه لوله های نفتی یونوكال مشكل دیگری هم وجود داشت كه رسانه
ها به آن توجهی نكردند. طالبان در عین گفتگو با یونوكال با یك شركت
نفتی آرژانتینی بنام بریداس نیز مذاكره میكردند. "یك شركت را برعلیه
شركت دیگر به بازی می گرفتند" بریداس متعلق به خانواده ثروتمند بهول
گرونی تعلق داشت. "كارلوس بهول گرونی" دوست صمیمی رئیس جمهور سابق
آرژانتین كارلوس منم است. دولت منم در هماهنگی با بانك جهانی در ایجاد
اختلال در رگلمانتواسیون عظیم در بخش نفت و گاز كه منجر به ثروتمند شدن
خانواده بهول گرونی شد شركت کرد. در سال 1992 – پیش از آنكه یونكال
وارد صحنه شود- كمپانی بریداس حق اكتشاف نفت در شرق تركمنستان را گرفت.
و سال بعد امتیاز نفت و گاز منطقه كیمیر را هم كه در غرب تركمنستان
قرار دارد بدست آورد. این امر برای واشنگتن یك نوع دست درازی به حساب
می آمد و غیرقابل تحمل بود. به همین منظور و برای مقابله با گسترش
بریداس در آسیای مركزی دولت كلینتون از وزیر امور خارجه سابق الكساندر
هیگ خواست كه با فشار به دولت تركمنستان "سرمایه گذاری آمریكایی" را در
تركمنستان را افزایش دهد. چند ماه بعد بریداس دیگر نتوانست از منطقه
كیمیر نفت صادر كند. بریداس و یونوكال وارد رقابت برای نفوذ سیاسی در
منطقه شدند. در حالیكه بریداس از یونوكال در مذاكره با رهبران
تركمنستان جلوتر بود یونوكال از حمایت دولت آمریكا از طرق مختلف
دیپلماتیك و پنهانی برای خراب كردن رقیب سود می برد. در اوت 1995 در
بحبوحه جنگ داخلی در افغانستان مسئولان بریداس برای احداث لوله های نفت
رهبران طالبان را ملاقات كردند. كمی بعد یعنی در اكتبر 95 رئیس جمهور
تركمنستان نیازاف برای امضای یك قرارداد با یونوكال و شریك سعودی اش
(در كنسرسیوم سنت گاز) یعنی شركت دلتا اویل به نیویورك دعوت شد. این
قرارداد امضای رئیس جمهور تركمنستان، نیازاف و رئیس شركت یونوكال "جان
افغانستان.ای مل" بعنوان صاحبان قرارداد و امضای "بدر. ام .ال عبان"
مدیر كل دلتا اویل را بعنوان شاهد در برداشت.
یونوكال ، بریداس ، بن لادن ، طالبان ولشکرکشي
خشمگین و مست و دیوانه ست
خاک را چون خیمه ای تاریک و لرزان بر می افرازد
باز ویران می کند زود آنچه می سازد
همچو جادویی توانا ، هر چه خواهد می تواند باد
پیل ناپیدای وحشی باز آزاد است
مست و دیوانه
بر زمین و بر زمان تازد
کوبد و آشوبد و بر خاک اندازد
چه تناورهای باراو مند
و چه بی برگان عاطل را
که تکانی داد و از بن کند
خانه ازبهر کدامین عید فرخ می تکاند باد ؟
لیکن آنجا ، وای
با که باید گفت ؟
بر درختی جاودان از معبر بذل بهاران دور
وز مسیر جویباران دور
ایانی بود ،مسکین در حصار عزلتش محصور
آشیان بود آن ، که در هم ریخت ، ویران کرد ، با خود برد
ایا هیچ داند باد ؟. اخوان ثالث
كمپانی سعودی دلتا اویل به "خالد بن محفوظ" و "ال عمودی" تعلق دارد.
این دو تن ارتباط نزدیكی با شبكه القاعده اسامه بنلادن دارند. خواهر
خالد بن محفوظ سرمایه دار با نفوذ سعودی همسر اسامه بنلادن است. تعجب
آور است كه كنسرسیوم متشكل از یونوكال و دلتا اویل با سرمایه های
خانواده های بن لادن بوجود آمده است. یک اتفاق ساده! آنها ارتباطات
تجاری با اعضای حزب جمهوریخواه و از جمله خانواده بوش دارند. بنظر
میرسد كه مقامات بلندپایه دلتا اویل نقش مهمی در مذاكرات با طالبان
بازی كرده اند. بعلاوه شركت بزرگ انرون كه مدیر كل آن با بوش ارتباط
دوستی نزدیگی دارد، مامور مطالعه اجرایی پروژه "لوله های نفت" از طرف
یونوكال شد. انرون مستقیما در مذاكرات مربوط به این پروژه با حكومت
طالبان شركت کرده بود.
بنظر میرسد كه سهامدار عمده دلتا اویل (شریك یونوكال در كنسرسیوم سنت
گاز) محمود حسین العمودی است. وی یك شبكه بزرگ تجاری را كه در زمینه
ساختمانی، معادن، بانك ها و نفت دخالت دارد فعالیت دارد از اتیوپی
اداره می كند. "ال عمودی" صاحب كورال پترولیوم نیز می باشد. منافع
تجاری العمودی و بن محفوظ درهم گره خورده اند. سومین شركت عمده نفت
عربستان سعودی بنام نیمیرپترلیوم زیر كنترل آنهاست.
امپراطوی تجاری بن محفوظ ارتباطات نزدیكی با اعضای بانفوذ حزب جمهوریخواه و از جمله خانواده بوش دارد. جرج دبلیو بوش در هنگامی كه در صنایع نفتی فعالیت داشت با خالد بن محفوظ رابطه معاملات تجاری داشت. بعلاوه بوش و بن محفوظ هر دو در افتضاح بانك بینالمللی تجارت و اعتبارات ب.ث.ث.ای دخیل بودند. در سال 1979 بوش برای راه اندازی اولین موسسه خود "اربوست انرژی" از یكی از نزدیگان خانوادگی خود بنام جیمزبیس كه ساكن تگزاس است اعتبار دریافت کرد. ......
در
آن ایام جیمزبیس در امریكا زندگی می کرد و نماینده تجاری سالم بن لادن
بود (برادر اسامه بنلادن ) که مدت ها بدون داشتن دلیل گمان می رفت
اعتبار داده شده به اربوستو مستقیما از سالم بن لادن دریافت شده است.
بعد از وقایع یازدهم سپتامیر دریك اطلاعیه رسمی از جانب كاخ سفید وجود
چنین رابطه ای بطور كامل انكار شده و اعلام گردید كه اعتبار داده شده
از جانب اربوستو متعلق به بیث بوده و سالم بن لادن در آن دخالتی نداشته
است. "در اتبدا بوش دوستی با بیس را هم انكار كرده بود، اما بعدا با پس
گرفتن حرف خود اعتراف كرد كه درجریان نمایندکی بیس برای حفاظت از منافع
سعودی ها در آمریكا نبوده است. در واقع بیس فقط با خانواده بن لادن
ارتباط نداشت، بلكه سهامداران اصلی بانك تجارت و اعتبارات بینالمللی
نیز با او در رابطه بودند. علیرغم افتضاح بانك و ضربه وارده به این
موسسه سهامداران در ارتباط با بیس گشایش اعتبار برای بن لادن را ادامه
دادند. بانك تجارت در سال های هشتاد مبلغ ده میلیارد دالر از سپرده های
مشتریان خود را بالا كشید. براساس اظهارات دادستان منطقه مانهاتان
"مورگن تاو" عمل بانك "بزرگترین تقلبی بود كه در چارچوب مسایل بانكی و
مالی نظیر نداشت" بانك در سال های هشتاد عامل اصلی پولشویی برای كمك به
"عملیات مخفی" سیا در جهت تامین بودجه مجاهدین افغان و پرداخت پول به
واسطه های ماجرای ایران گیت بود. "با مرگ سالم بن لادن در سال 1988 همه
منافع وی در هوستون به بانكدار بزرگ سعودی و بزرگترین سهامدار بانك
تجارت یعنی خالد بن محفوظ به ارث رسید. بیث اداره یك موسسه متعلق به بن
محفوظ را در هوستون بعهده داشت. وی با گیس فرعون - كه بصورت پوششی صاحب
سهام بانك تجارتی بود – در بانك پرنسیپال هوستون مشترک کار می کردند.
بوش فقط بخاطر اعتبار گرفتن برای ارگوستو به محافل مشكوك مالی مراجعه
نكرده بود. بعد از بارها تغییر نام دادن، سرانجام ارگوستو در سال 1986
بنام شركت انرژی هاركن ظهور كرد. این شركت در سال بعد با مشكل مالی
روبرو شد. و به همین دلیل شیخ سعودی عبدلله طاها بخش 6ر17 درصدی سهام
این شركت را خریداری کرد. این بخش یكی از شركای فرعون در عربستان سعودی
است. جالب اینجاست كه بانكدار وی بن محفوظ است.
از "اظهارات واضح بوش برای ژورنال "وال استریت" در رابطه با اینكه از
موضوع پشتیبانی مالی بانك تجارت از هاركن بی اطلاع بوده، با توجه به
رابطه تنگاتنگ وی و بانك تجارت چنین نتیجه گیری می شود، که تعداد كسانی
كه با بانك تجارت در ارتباط اند و با هاركن معامله كرده اند – و همه
بعد از به قدرت رسیدن بوش- بسیار زیاداند و معلوم نیست که این بخاطر
خوش خدمتی به پسر رئیس جمهور است یا خود رئیس جمهور.
سرانجام
در سال 1999 "اف.بی.آی" در مورد بیس شروع به تحقیقات کرد. اتهام وی در
مورد رابطه اش با سعودی ها و انتقال پول از طریق هوستون و دادن رشوه به
دولت ریگن و بوش پدر به منظور زیر نفوذ قرار دادن سیاست خارجی آمریكا
بود.
"بدتر از آن "بن محفوظ" مشكوك به كمك مالی به شبكه تروریست بن لادن
است. یعنی بوش به مثابه یكی از شهروندان امریکاست كه با اشخاصی كه
تروریست ها را حمایت مالی می كنند، رابطه دارند. به گزارش
US To Day
در سال 1999 بن محفوظ و چند سعودی دیگر به كرات با معاملات ساختگی سعی
كردند 3 میلیون دالر متعلق به بن لادن را به عربستان سعودی وارد كنند.
شبكه ا.ب.ث. در همین سال اشاره می كند كه رهبران سعودی از توافقنامه
های مالی مستقیم بن محفوظ و بن لادن جلوگیری كرده اند.
بوش و بن محفوظ رابطه های مالی دیگری در رابطه با سرمایه گذاری در گروه
كارل لایل - یك موسسه تجارتی و كاریابی كه رئیس جمهور سابق، یعنی بوش
پدر از اعضای كمیته اجرایی آن بود- نیز داشته اند. رئیس جمهور كنونی در
یكی از شعبات كارل لایل یعنی كمپانی كاتر ایر بین سالهای90 تا 94
سهامدار بود. در ضمن گروه كارل لایل یكی از تامین كنندگان اصلی مبارزات
انتخاباتی جرج دبلیو بوش بود. در بین اعضای كمیته مشورتی كارل لایل نام
سامی بارما به چشم می خورد. وی مدیر یك موسسه مالی پاكستانی بنام پرایم
كمرشیال بانك پ.س.ام . است. كه مركز آن در لاهور قرار دارد. جالب
اینجاست كه این موسسه مالی متعلق به بن محفوظ است."
در
فوریه 1996 گروه بریداس و حكومت طالبان به یك موافقتنامه مقدماتی
رسیدند. واشنگتن توسط سفیر خود در پاكستان با بی نظیر بوتو نخست وزیر
پاكستان تماس گرفت و وی را ترغیب به توافق انحصاری با یونوكال و چشم
پوشی از رابطه با بریداس نمود. همزمان با این جریان دولت كلینتون توسط
سرویس مخفی پاكستان به نیروهای طالبان از نظز نظامی كمك می كرد.
این
پشتیبانی برای تصرف كابل در سپتامبر 96 تعیین كننده بود. بعد از اینكه
طالبان حكومت بنیادگرای خود را در كابل تشكیل دادند، یونوكال تصدیق کرد
كه : بعد از آنكه طالبان قبول كردند شورایی برای حفاظت از پروژه تشكیل
دهند، كمك نظامی به آنها مورد موافقت قرار می گرفت" در همین هنگام
بریداس برعلیه یونوكال به دلیل تخلف تجاری 15 میلیارد دالری ادعای
خسارت کرد. كمپانی بریداس عنوان می كرد كه یونكال محرمانه با معاون
نخست وزیر تركمنستان كه مسئول گاز و نفت این كشور نیز هست در امور
پروژه ای كه مربوط به بریداس بوده مذاکره کرده است. بعد از این ملاقات
محرمانه براساس اطلاعات بدست آمده از طرف یك منبع نزدیك به بریداس،
دولت تركمنستان به فوریت (از امروز به فردا) تصمیم گرفت مانع بریداس از
صدور نفت از منابع كیمیر واقع در كناره دریای خزر شود. " از مذاكرات
مخفی یونوكال با مقامات تركمن سند كتبی در دست است."
بدلیل
مشكلات مالی بردیاس 60 صد از سهام خود را در سال 1997 به كمپانی نفتی
آمریكا اموكو فروخت. و بدینسان كمپانی انرژی پان امریكن ایجاد شد.
علاوه براموكو برای پیشنهاد خرید بردیداس اتحادیه نفتی تگزاس ایالات
متحده، توتال فرانسه، شل هلند، اندسای اسپانیا و یك كنسرسیوم متشكل از
رپسول اسپانیا و امریكن موبیل نیز مشتری بودند. برای اموكو كه در سال
98 با ب.پ. ادغام شد خرید بریداس از ارزش بالایی برخوردار بود كه با
كمك چیس مانهاتان و مورگن استانلی امكانپذیر شد. در این معامله
برژینسكی وكیل كمپانی اموكو و ارتور اندرسن – دفتر حسابدرای كه در
افتضاح انرون در 2002 شركت داشت – مامور رتق و فتق امور بعد از ادغام
بودند. (برژینسكی مشاور سابق امنیت ملی دولت دموكرات ها)
ب پ اموكو سهامدار اصلی پروه لوله های نتفی دریای خزر به سمت غرب،
مخصوصا پروژه بحث برانگیز "باكو – سیحون" كه از گرجستان و تركیه عبور
می كرد بود. و با بدست آوردن بریداس كنسرسیوم تحت كنترل ب پ توسط شعبه
خود در پروژه لوله های نفت ترانس افغان نیز وارد شد.
یونوكال هم رقیب و هم شریك ب پ است. بعبارت دیگر ب پ در كنسرسیوم پروژه
های لوله های نفتی به سمت غرب سهام زیادی دارد. از طرف دیگر یونوكال هم
در این پروژه منافع قابل توجهی دارد. در عین حال بریداس كه حالا در
اختیار ب پ اموكو قرار دارد، امكان مذاكره مستقیم بدون موافقت یا
مشاركت شركت های مذكور برایش تقریبا غیرممكن است. یك شركت نفتی
پاكستانی كه از اهمیت ادغام دو غول نفتی مطلع است عقیده دارد كه اگر
كشورهای آسیای مركزی می خواهند با شركت های بزگ آمریكایی ارتباط برقررا
كنند اموكو خیلی بهتر از یونوكال است.
كمپانی
انرژی پان امریكن كه بعد از خرید بخشی از بریداس توسط اموكو جانشین آن
شده بود مذاكرات با طالبان را ادامه داد. اما طرف مذاكرات بطور كلی
تغییر كرده بود.
شركت انرژی پان امریكن به حساب كمپانی مادر خود، یعنی اموكو مذاكره و
گفتگو می كرد. بعلاوه دولت كلینتون هواخواهی از یونكال را رها كرده و
از شعبه نمایندگی اموكو پشتیبانی کرد. در همین زمان یعنی اوت 1998 ب پ
و اموكو تصمیم خود مبنی بر ادغام فعالیت های كلی را اعلام و بدین ترتیب
و با همراهی (اتلانتیك ریچفیلد) بزرگترین کمپانی نفتی جهان را بنیان
گذاردند. بعبارت دیگر رقابت بین یونوكال و بریداس به "نزاع" بین دو
کمپانی بزرگ آمریكایی – كه در عین حال در پروژه لوله های نتفی شرق به
غرب شریك بودند – منجر شد. یونوكال و ب. پ- اموكو هر دو در ارتباط با
قدرت های سیاسی نه تنها در كاخ سفید و كنگره، بلكه بین نظامیان و سرویس
های اطلاعاتی – كه به عملیات مخفی در آسیای مركزی مشغولند- می باشند.
هر دو كمپانی سخاوتمندانه در مبارزات انتخاباتی به نفع بوش شركت
داشتند. ادغام ب پ و اموكو بدون هیچ تردید نقش مهمی در تقویت روابط
سیاسی بین دولت ایالات متحده و بریتانیا بازی كرد. براساس منافع مشترك
دو كشور در بخش های نفت، بانك ها و صنایع نظامی حكومت حزب كارگر انگلیس
تونی بلر به دوست و هم پیمان بی قید و شرط ایالات متحده تبدیل شد.
در
سال 1998 مذاكرات یونوكال و طالبان به بن بست رسید. ماه عسل تمام شد.
بعلاوه بمباران سفارتخانه های آمریكا در افریقای شرقی – كه به شبكه
القاعده بن لادن نسبت داده می شد – حمله موشكی آمریكا به مواضع
افغانستان را بدستور كلینتون بدنبال داشت. بدنبال حمله به افغانستان و
سودان در اوت 1998 یونوكال رسما مذاكرات با طالبان را به حالت تعلیق
درآورد.
آیا خرید بریداس توسط آموكو در سال 1997 و بدنبال آن ادغام ب. پ و
آموكو در این تصمیمی موثربوده است؟ به هر حال "بازی بزرگ" وارد مرحله
جدیدی شده بود: یونوكال باید با بزرگترین شركت نفتی جهان یعنی ب.پ
آموكو رقابت می كرد. بمباران یك كارخانه دواسازی در سودان به بهانه
پاسخ به حمله به سفارتخانه های آمریكا در افریقای شرقی – نیز از اسرار
فاش نشده است. این كارخانه متعلق به صالح ادریس شریك تجارتی خالد بن
محفوظ بود. او یكی از صاحبان دلتا اویل است كه در پروژه لوله های نفتی
افغانستان در كنسرسیوم سنت گاز شریك یونوكال است نیز می باشد. موسسات
تجاراتی بن محفوظ صاحب بزرگترین بانك عربستان سعودی، بانگ تجارت ملی كه
به پروژه لوله های نتفی از نظر پولی كمك می کرد اعتبار مالی می باشند.
به چه دلیل دولت كلینتون دستور بمباران كارخانه متعلق به یكی از شركای
یونكال را صادر كرده است؟
دو
ماه بعد، یعنی در اكتبر 1998 یك دادگاه تگزاس ادعای خسارت 15 میلیارد
دالری بریداس برعلیه یونوكال را طرح كرد. بریداس ادعا كرده بود كه
یونوكال مانع بهره برداری این شركت از گاز طبیعی در تركمنستان شده است.
لازم به ذكر است كه در زمان این ادعا، بریداس به منافع آرژانتین وابسته
بود.
اما
تصمیم دادگاه در حقیقت به كمپانی مادر، یعنی بریداس- ب.پ. آموكو مربوط
می شد كه سال قبل از آن بیشتر سهام بریداس را خریداری كرده بود. به
احتمال زیاد ب. پ اموكو و یونوكال كه هر دو در كنسرسیومی كه از كرانه
دریای خزر بهره برداری نفتی می كند شریكند به توافق رسیدند. چون
برژینسكی (كه در حكومت سابق دموكرات ها مشاور امنیت ملی بود) وكالت ب.
پ- اموكو را بعهده داشت و كسینجر (كه وزیر امور خارجه سابق آمریكا بود)
وكیل یونوكال بود. خریداری شركت بردیاس توسط ب.پ - اموكو نشان دهنده آن
است كه ب. پ به احتمال زیاد با موافقت یونوكال حرف اول را در مذاكرات
آینده در مورد پروژه لوله های نفتی خواهد زد. درحالیكه یونوكال در
هیاهوی حمله موشكی به افغانستان و بمباران سودان به صورت موقت خود را
از كنسرسیوم سنت گاز كنار كشید، شركت انرژی پان امریكن (جانشین بریداس)
به مثابه نماینده محلی ب. پ اموكو مذاكرات خود را با نمایندگان روسها،
تركمن ها، قزاق ها و افغان ها در مورد پروژه لوله های نفتی ادامه می
داد. سیاست خارجی دولت كلینتون كه برعلیه بریداس (حالا بپ اموكو) و به
نفع یونوكال بود تغییر نمود. و در جهت منافع یكی دیگر از بزرگترین
كمپانی های آمریكایی یعنی اموكو قرار گرفت. در دو سال آخر دولت كلینتون
ب. پ آموكو رقیب یونوكال در مذاكرات مربوط به پروژه لوله های نفتی با
وضوح تمام به موفقیت های قابل توجهی دست پیدا کرد. با وجود اینكه
یونوكال خود را از كنسرسیوم سنت گاز به صورت موقت كنار كشید، اما
كنسرسیوم از هم نپاشید و شریك سعودی اش در سنت گاز یعنی دلتا اویل كه
به امپراطوی تجاری بن محفوظ تعلق دارد، مذاكرات با طالبان را ادامه
داد.
داستان قدیمی لوله های نفتی با ورود جرج بوش به كاخ سفید در ژانویه
2001 از سر گرفته شد. از همان آغاز به كار دولت بوش یونوكال (كه در
زمان دولت كلینتون خود را از مذاكرات كنار كشیده بود) مجددا وارد
كنسرسیوم سنت گاز شد. (ژانویه 2001) اما اینبار با پشتیبانی شخصیت های
سیاسی با نفوذ و از جمله ریچارد آرمیتاژ مذاكرات با طالبان را از سر
گرفت. ریچارد آرمیتاژ لابی یونوكال در شركت بورما میان مارفروم و
واشنگتن کروپ بود. (اعتبارات این دو شركت بزرگ توسط یونوكال تامین می
شد). بر اساس اطلاعات ژان شارل بریسار و گیوم داسكیته این مذاكرات چند
ماه قبل از وقایع یازدهم سپتامبر از سر گرفته شد: لیلا هلمز دختر
سناتور هلمز به مثابه مسئول روابط داخلی حكومت طالبان استخدام شده بود.
او مشاور ملا عمر، رحمت الله هاشمی را در مارس 2001 به واشنگتن دعوت
کرد. لازم به ذكر است كه استخدام هلمز اتفاقی نبود. عموی وی ریچارد
هلمز قبلا رئیس سازمان سیا و سفیر ایالات متحده در ایران بود.
در ادامه این مذاكرات در دوم اوت 2001 یعنی یكماه قبل از وقایع سپتامبر كریستینا روكا مدیر مسایل آسیائی وزارت خارجه ، سفیر طالبان در پاكستان عبدالسلام ضعیف را ملاقات كرد. روكا ارتباط تنگاتنگی با افغانستان داشت. وی در تحویل موشك های ستینگر در سالهای 80 به مجاهدین تحت نظارت وی انجام شد. او در سازمان سیا مامور ارتباط با گروه های چریكی اسلامی بود. در جریان آخرین مذاكرات در برلن – اوت 2001 – به شهادت نماینده پاكستان نایز نائیك ، گروه كوچك نمایندگی آمریكا از دخالت نظامی در افغانستان درصورت تغییر نكردن مواضع طالبان گوشزد كرد. در بحبوحه بمباران افغانستان، در اكتبر 2001 دولت بوش حامد كرزی را به مثابه رئیس دولت موقت در كابل منصوب کرد. همه رسانه های گروهی از مبارزات میهن پرستانه كرزای برعلیه طالبان داد سخن دادند. اما هیچیك از آنها در مورد ارتباطات وی با طالبان سخنی به میان نیاوردند. نام كرزی در فهرست حقوق بگیران یونوكال ثبت است. در حقیقت وی از اواسط دهه 90 به مثابه مشاور و لابی یونوكال در خدمت این شركت در مذاكرات با طالبان قرار داشت.
انتصاب وی در این پست كه بدون هیچ نوع پیش شرطی از طرف "جامعه بینالمللی" در نوامبر 2001 و زیر حمایت سازمان ملل پذیرفته شد، در حقیقت از طرف شركت بزرگ نفتی آمریكایی نشات می گرفت. روزنامه الوطن چاپ عربستان سعودی می نویسد: کرزی از سال های هشتاد در خدمت سیا بود و یا برای آن كار می كرد. وی از 1994 كه ایالات متحده تصمیم گرفت طالبان را به قدرت برساند، با سازمان سیا برای رساندن كمك به طالبان همكاری مستقیم داشت. (این كمك ها بیشتر بصور ت مخفی و از طریق سازمان اطلاعاتی پاکستان صورت گرفت.)به هیچ عنوان اتقاقی نیست كه فرستاده ویژه رئیس جمهور بوش به افغانستان، یعنی زلمای خلیل زاد هم از حقوق بگیران كمپانی یونوكال است.
برآورد هزینه پروژه لوله های نفتی در سال 97 توسط وی انجام گرفت. وی به
نفع طالبان موضع گیری می کرد و در مذاكرات با طالبان شركت داشت.
خلیل زاد بعنوان مشاور مخصوص وزارت خارجه امریکا در دولت ریگن نیز
انجام وظیفه می كرد. وظیفه وی در آن زمان سازمان دادن یك لابی برای
افزایش كمك نظامی آمریكا به مجاهدین بود. متقابلا وی به مثابه معاون
وزیر دفاع در كابینه بوش پدر شركت كرد. به محض به قدرت رسیدن جرج دبلیو
بوش وی بعنوان عضو شورای امنیت ملی منصوب شد. واشنگتن صحنه آرایی
كاملی انجام داد. براساس اظهارات نماینده بانك جهانی در كابل، بازسازی
افغانستان یكسری موقعیت های فوق العاده برای سرمایه دارها ایجاد کرد.
دو روز بعد از شروع بمباران افغانستان، یعنی در 9 اكتبر سفیر ایالات
متحده در پاكستان وندی چمبرلن مسئولان پاكستانی را در ارتباط با پروژه
لوله های نفتی ترانس افغان ملاقات کرد. هدف از این ملاقات ایجاد راه
های جدید همكاری منطقه ای در بخش های مختلف با توجه به وضعیت جدید بود.
(منظور بمباران افغانستان) است.
آمریكا
وظیفه حامد كرزی را بعنوان رئیس دولت موقت و یك واسطه برای اهداف پروژه
لوله های نفتی بنفع شركت های نفتی آمریكایی انگلیسی تعیین كرده است. در
هیاهوی اولین حملات اكتبر 2001 در رسانه های گروهی دیده و شنیده شد كه
دو كمپانی كوچك، یعنی چیس انرژی و كاسپین انرژی كه به نفع شركت های
بزرگ نفتی عمل می كردند، با حكومت تركمنستان و پاكستان در مورد راه
اندازی پروژه لوله های نتفی تماس حاصل كردند. این فعالیت ها بدون آنكه
نام كمپانی های بزرگ افشا شود انجام شود. اما در واقع رئیس كاسپین سی
كانسولتینگ اسامه بنلادن. سبحانی وكیل ب.پ آموكو در آسیای مركزی بوده
است. سبحانی همچنین در شورای كاسپین سی دیسكورس، که زیر نظر شورای
پرقدرت روابط خارجی است، در همراهی با نماینده كمپانی جرج سورس انستیتو
ت
كه
شركتی وابسته به سیا و بنیاد هریتیج است. به گفته سبحانی "آمریكا باید
مسئله پروژه لوله های نفتی را در قلب بازسازی افغانستان قرار دهد.
..... " وزارت امور خارجه نیز این را فكر درستی می داند. انتقال گاز
طبیعی از طریق ایران متوقف می شود و جمهوری های آسیای مركزی احتیاجی به
لوله های نفتی روسیه نخواهند داشت.
از نظر ژوزف نومی رئیس چیس انرژی ، "یازدهم سپتامبر و جنگ در افغانستان
حوادث خوبی نبودند، گرچه كار بدی انجام شد. اگر ایالات متحده حضور خود
را در منطقه حفظ كند، احتمالا یك نعمت خواهد بود برای همه، و البته
برای کشورهای آسیائی نعمتی بزرگتر! چرا که، برای اقتصاد نفتی منطقه
اکنون در قرن جدید، یك مرز نوین شکل گرفته است و افغانستان جزئی از این
مرز خواهد بود. "
)
نويسنده
-
ميشل
شوسودوفسكی
-
ترجمه پويا
-منبع
راه توده
(
دموکراسي و حقوق انسان
شهر خاموش من ! آن روح بهارانت کو ؟
شور و شیدایی انبوه هزارانت کو ؟
می خزد در رگ هر برگ تو خوناب خزان
نکهت صبحدم و بوی بهارانت کو ؟
کوی و بازار تو میدان سپاه دشمن
شیهه ی اسب و هیاهوی سوارانت کو ؟
زیر سرنیزه ی د شمن چه حالی داری ؟
دل پولادوش شیر شکارانت کو ؟
سوت و کور است شب و میکده ها خاموش اند
نعره و عربده ی باده گسارانت کو ؟
چهره ها در هم و دل ها همه بیگانه ز هم
روز پیوند و صفای دل یارانت کو ؟
آسمانت همه جا سقف یکی زندان است
روشنای سحر این شب تارانت کو ؟. سرشک
پس از واقعه 11 سپتامبر 2001، نگاه توام با اغماض رسانههاي خبري
آمريكا به حربه شكنجه از سوي دولت بوش، اساسيترين و مهمترين شكست اين
رسانههاي در ايفاي رسالت خبري آنها است.
در پاييز 2001، كه شبكههاي راديويي و تلويزيوني و مطبوعات آمريكا
پيرامون حدود و اختیارات دولت اين كشور و چگونگي كسب اطلاعات از اعضاي
دستگير شده گروه القاعده به بحث و گفتگو پرداختند، مردم تا چند ماه در
بهت و حيرت بودند.
مسوولان و مفسرّان خبري آمريكا علاوه به قانوني بودن شكنجه مظنونين،
درباره زمان و چگونگي شكنجه آنها نيز گستاخانه و بيپروا صحبت
ميكردند. حيرت و تاسف مردم زماني به اوج خود رسيد كه آلن در شويتز،
استاد دانشگاه هاروارد و مدعي دفاع از آزاديهاي فردي، پيشنهاد كرد
براي شكنجه افراد مظنون، مجوز كتبي صادر شود.
در اين گفتگو، براي تحريف افكار عمومي و موجه جلوه دادن شكنجهي
زندانيان عبارتها و اصطلاحات خاصي چون «بازجويي بازور» و «تمهيدات
خشن» متداول شد. يكي از مهمترين عبارتها و در اين زمينه «rendition»
است؛ به اين معني كه نيروها يا شبكههاي اطلاعاتي آمريكا مظنونين
دستگيره شده را به كشورهاي خارجي مثل مصر، اردن و مراكش ميفرستند. و
بدون نگراني از اعتراض و مخالفت مردم، آنها را تحت شكنجه قرار ميدهند.
واقعاً كه ما آمريكاييها انسانهاي صادقي هستيم! شكنجه زندانيان در
خارج از كشور به فكر چه كسي جز ما ميرسيد؟!؟
وقايع تاريخ اخير نشان داده است كه «حُسن تعبير» ميتواند جهان را به
جهنم تبديل كند. يكي از اين حسن تعبيرها خبري است كه روزنامه واشنگتن
پست به چاپ رسيد. در همين رابطه دانا پرليست در گزارش خود مينويسد:
«طبق اظهارات ماهواره اطلاعاتي آمريكا و كشورهاي خارجي، سازمان سيا به
طور پنهاني از برخي از اعضاء مهم، دستگير شده القاعده در منطقهاي واقع
در شوروي سابق نگهداري و بازجويي ميكند.» وي در گزارش خود كه در صفحه
اول روزنامه به چاپ رسيده بود، نوشت: «در اين منطقه سرّي تعدادي زندان
مخفي واقع است كه سازمان سيا حدود چهار سال قبل آنها را تاسيس كرده
است. اين زندانها در هشت كشور خارجي ديگر نيز ساخته شدهاند.
هويت و موقعيت دقيق اين زندانها و مراكز سرّي، كه در كاخ سفيد، سازمان سيا، وزات دادگستري و همچنین در اسناد دولتي به «سايتهاي سياه» معروف هستند، تعداد اندكي از مسوولان دولت آمريكا و رئيس جمهور مقامات عالي رتبه اطلاعاتي هشت كشور ميزبان مشخص است. سوال اين است كه چرا دولت آمريكا اسيران خود را مخفيانه در كشورهاي خارجي نگه ميدارد؟ شايد دولت در حق اسيران مرتكب اعمالي، مثل شكنجه، ميشود كه اين اعمال در داخل آمريكا غير قانوني محسوب ميشوند. شايد به همين دليل است كه ديك چني، معاون رئيس جمهور و پورتر گاس، رئيس سازمان سيا به شدت به محتواي لايحه سناتور جان مك كين، يكي از اسراي جنگ ويتنام، اعتراض كردهاند، طبق مفاد لايحه مذكور، هرگونه رفتار بيرحمانه و غير انساني با زندانيان زندانهاي آمريكا، از جمله زندانيان سازمان سيا، ممنوع است. عليرغم ادعاي معاونان ديك چني وگاس، آنها نگران اين نيستند كه لايحه فوق در مواقع اضطراري باعث محدوديت آزادي عمل شبكههاي اطلاعاتي شود. بلكه آنها نگران برچيده شدن اتاقهاي شكنجهاي هستند كه در حال حاضر در حال فعاليت هستند.مطبوعات آمريكا همچنان بيتفاوت و با ديده اغماض به اين مسائل نگريسته و بدون در نظر گرفتن تبعات اخلاقي اين كار، اعمالي مثل شكنجه زندانيان در خارج از كشور را توجيه ميكنند.
اين كار آنها غير از ترسويي و بزدلي، دليل ديگري ندارد.
در
اين زمينه حتي روزنامه واشگتن پست كه پس از افشاي وجود اردوگاههاي كار
اجباري در دولت آمريكا اعتبار زيادي پيدا كرده بود نيز كوتاهي كرده و
ايفاي رسالت خود كه آگاه كردن كامل ملت آمريكاست، شكست خورد. داناپريست
مينويسد: «بنابه درخواست مقامهاي عالي رتبه آمريكا، روزنامه واشنگتن
پست از افشاي نام كشورهاي كه در اين برنامههاي سري شركت دارند،
خودداري كرده است.» «مسوولان واشينگتن پست گفتهاند كه افشاي نام
كشورهاي مربوطه ممكن است فعاليتهاي ضدتروريستي آن كشورها را مختل كند
و آنها را هدف اقدامات تلافيجويانه تروريستها قرار دهد»
به راحتي ميتوان حدس زد كه روزنامه واشنگتن پست با قبول درخواست
مقامهاي دولتي آمريكا سعي دارد خود را از اتهام «وطن فروشي» كه اين
روزها دولت مطبوعات را به آن متهم ميكند، نجات دهد.
بد نيست يادآور شويم كه اين روزنامه حداقل جسارت افشاي شكنجهگاه و
زندانهاي سرّي خارج ازآمريكا را داشته است. اما پس از افشاي اين مطلب،
سازمانهاي خبري ديگر به ندرت به نقد و بررسي اين مساله پرداختند. در
واقع پس از آن كه يك سازمان دفاع از حقوق بشر در واشينگتن اعلام كرد كه
زندانهاي مخفي سازمان سيا در كشورهاي روماني و لهستان مستقر هستند،
تنها روزنامهاي كه اين خبر را به چاپ رساند، روزنامه «فايننشال تايمز»
بود. شگفتيهاي حاصل از اين خبر به حدي زیاد است كه نميتوان تمام آنها
را نام برد. بد نيست بدانيم كه افشاي خبر مذكور، درخواست آمريكا از
جمهوريهاي نوپاي اروپاي شرقي باري همكاري با اين كشور را زير سوال
ميبرد.
دهها سال موضوعاتي خطير پرده آهنين، دولتهاي تحت ستم و ستمگريهاي
شوروي سابق متمسك رايج سياستمداران و رسانههاي خبري آمريكا بود. اما
اكنون ميتوان حدس زد كه توجه دولت بوش به روماني، لهستان ديگر
جمهوريهاي اروپاي شرقي فقط به اين دليل بوده است كه سركوبگريهاي
شوروي سابق شرايط لازم براي تاسيس «سياستهاي سياه» آمريكا در خاك اين
كشورها ار فراهم كرده است. شايد بتوان گفت، براي جوامعي كه به شدت در
آرزوي به دست آوردن بخشي از سعادت و رفاه كشورهاي غربي هستند، زیاد مهم
نباشد كه بخشي از خاك كشور خود را به آمريكا بفروشند تا در عوض دولت
آمريكا نيز در اتحاديه اروپا از آنها حمايت كند.
زمان آن فرا رسيده بود، كه دولتمردان آمريكا با گستاخي تمام اعلام كنند
كه آمريكا سردمدار آزادي در سراسر دنياست. اما اكنون كه اين دولت از
شكنجه به عنوان يكي از ابزارهاي سياسي خود استفاده ميكند، آيا باز هم
ميتوان چنين ادعايي كرد؟ متاسفانه جواب اين سوال مثبت است
آنها
با قرباني كردن شرم و با گستاخي تمام، كماكان چنين ادعايي دارند.
طبق گزارشات موجود از شبكههاي اطلاعاتي آمريكا و كشورهاي خارجي،
سازمان سيا در بيش از دهها كشور خارجي، مراكز عملياتي مشترك تاسيس
كرده است. ماموران اطلاعاتي تمام اين كشورها براي شناسايي و دستگيري
تروريستها و همچنين براي نفوذ در شبكههاي تروريستي و نابودي آنها با
ماموران اطلاعاتي آمريكا همكاري دارند. سازمان سيا بودجه اين مراكز
مخفي ضد تروريستي را تامين كرده است و بهترين فنآوريهاي جاسوسي خود
نظير، وسايل ارتباط جمعي سرّي، شبكههاي كامپيوتري متصل به بانك
اطلاعات مركزي اين سازمان و امكانات استراق سمع را نيز در اختيار مراكز
فوق قرار داده است.
ماموران اطلاعاتي آمريكا و همتايان آنها در اين مراكز اطلاعاتي ضد
تروريستي، روزانه دربارهي چگونگي دستگيري مظنونين، اعزام آنها به
كشورهاي خارجي براي حبس و بازجويي و از بين بردن حمايتهاي مالي و
لجستيكي گروه القاعده برنامهريزي ميكنند.
شبكه مراكز عملياتي مشترك در واقع نشان دهنده بهترين استراتژي آمريكا
براي مبارزه با تروريسم در خارج از اين كشور ميباشد. آمريكا با تشويق
سرويسهاي امنيتي كشورهاي خارجي و با اعطاي قدرت و اختيار به آنها، با
تروريسم خارجي مبارزه ميكند. اوايل سال جاري، رئيس عمليات سازمان سيا
در جلسه غير علني مجلس اعلام كرد كه با همكاري عوامل سازمان سيا و
سرويسهاي اطلاعاتي كشورهاي خارجي، بعد از حملات 11 سپتامبر سه هزار
تروريست در خارج از كشور عراق دستگير و يا كشته شدهاند.
اطلاعات اوليه درباره مخفيگاه اعضاي القاعده از سوي سازمان سيا قابل
دسترسي است. اما زماني كه يكي از مراكز عملياتي مشترك به دستگيري فرد
مظنوني اقدام كرد، او را به سرويسهاي امنيتي محلي تحويل ميدهد. همان
طور كه مشاهده ميشود در دستگيري و مراحل بعدي، ردي از سازمان سيا ديده
نميشود. به گفته يكي از ماموران مبارزه با تروريسم رمز موفقيت مراكز
فوق در اين است كه فقط ماموران خارجي در عمليات اين مراكز فعاليت
دارند.
اين مراكز در واقع نشان دهنده تغييرات اساسي و مهمي هستند كه پس از
حملات سال 2001 در سال و حيطه مسووليتهاي آن به وجود آمده است. امروزه
ديگر جذب نظاميان سياستمداران و جاسوسهاي اطلاعاتي براي به دست آوردن
اسرار كشورهاي خارجي، هدف اوليهي سازمان سيا نيست. بلكه اكنون سيا در
صدد ايجاد رابطه با كشورهايي است كه زماني از آنها انتقاد ميكرده و يا
براي از بين بردن دشمن مشترك خود و آن كشورها اقدامي انجام نداده است.
تغييرات صورت گرفته از سوي جورج تنت:
جورج جي.تنت، رئيس سابق سازمان سيا، در دوران تصديگري خود و به خصوص
پس از حملات 11 سپتامبر تغييرات چشمگيري در داخل اين سازمان به وجود
آورد. وي با همكاري ماموران مراكز سازمان سيا و ماموران مراكز
ضدتروريسم در خارج از كشور كوشيد تا دامنه ارتباطهاي اطلاعاتي سازمان
سيا با شبكههاي اطلاعاتي خارجي را گسترش دهد.
علاوه بر سياستهاي مشهود سيا، فعاليتها و روابط دوجانبه اين سازمان
با كشورهاي خارجي، مبناي اصلي اين تغييرات بوده است. با وجودي كه كاخ
سفيد در سال گذشته به سياستهاي ديكتاتور مآبانه و سركوب مخالفان از
سوي اسلام كريم اف، رئيس جمهور ازبكستان، شديداً اعتراض كرده بود،
فعاليتهاي مشترك ضد تروريستي آمريكا با تاشكند تا مدّتها ادامه داشت.
همچنين با وجود كاهش كمكهاي نظامي وزارت خارجه آمريكا به اندونزي به
دليل نقض حقوق بشر كمكهاي مالي سازمان سيا به جاكارتا افزايش پيدا كرد
و پس از اتمام بحران، تعامل اطلاعاتي اين سازمان با اندونزي گسترش
يافت.
بهعلاوه با وجود تشديد اختلاف نظر آمريكا و فرانسه بر سر موضوع حمله
به عراق در سال 2003، سرويس اطلاعاتي فرانسه با همكاري سازمان سيا در
پاريس تنها مركز عملياتي چند مليتي را تاسيس كرده و مجموعه عمليات سرّي
گستردهاي را در سراسر جهان به انجام رسانيد.
طبق اظهار مقامات رسمي سيا، اين سازمان در سراسر اروپا، خاورميانه و
آسيا مراكز عملياتي مشترك تاسيس كرده است. علاوه بر اين، مركز چند
مليتي پاريس در انگليس، فرانسه آلمان، كانادا و استراليا نمايندگي
دارد.
يكي
از ماموران سابق مبارزه با تروريسم ميگويد، مراكز عملياتي مشترك، در
سازمان دهي و قانونمند كردن روابط دو جانبه، كه عمدتاً بدون ضابطه صورت
ميگيرد، بسيار تاثيرگذار بودهاند.
سازمان
سيا از صحبت درباره ماهيت اين مراكز عملياتي خودداري ميكند. روزنامه
واشينگتن پست دهها نفر از ماموران پيشين و فعلي سازمان اطلاعات آمريكا
و كشورهاي خارجي، سياستمداران و وكلاي مجلس مصاحبه كرده است. اكثر اين
افراد به شرطي حاضر به مصاحبه شدهاند كه نام آنها فاش نشود. آنها
گفتهاند كه به دليل حساسيت موضوع اجازه صحبت درباره اين مراكز را
ندارند.
مراكز اطلاعاتي مبارزه با تروريسم با زندانهاي مخفي كه «سايتهاي
سياه» معروف هستند و در هشت كشور مستقر ميباشند، كاملاً فرق دارند.
متخصصان و ماموران اطلاعاتي ميگويند:
طبق قوانين كشورهاي ميزبان، فعاليت زندانهاي مخفي، كه وجود آنها در اوايل ماه جاري از سوي روزنامه «واشينگتن پست» فاش شد، غير قانوني است. امّا مراكز اطلاعاتي مبارزه با تروريسم در واقع نشان دهنده گسترش همكاريهاي اطلاعاتي و تعاملي است كه سالهاي زيادي بهعنوان هدف اصلي سياستهاي خارجي مطرح بوده است. گسترش روابط: اين مراكز اطلاعاتي، مطابق مراكز مبارزه با مواد مخدر در كشورهاي آسيايي و آمريكاي لاتين ساخته شدهاند. در سالهاي دهه 80 با توجه به فساد موجود در شبكههاي اطلاعاتي و پليس كشورهاي فوق، سازمان سيا، سردمداران اين كشورها را تشويق كرد تا به اين سازمان اجازه دهند وظيفهي انتصاب افراد و تامين هزينه آنها را به عهده بگيرد و آنها را از سازمانهاي خود دور نگه دارد. طبق اظهارات دو ماهواره سابق سيا در اواخر دهه 90، دو مركز مبارزه با تروريسم تاسيس شد. اين مراكز وظيفه داشتند شبه نظاميان اسلامگرايي كه از كشورهاي عربستان سعودي، يمن، مصر و چچن براي شركت در جنگ به بوسني و ديگر بخشهاي يوگسلاوي سابق ميرفتند را شناسايي و دستگير كنند.
پس
از حملات يازده سپتامبر، جورج تنت، رئيس وقت سازمان سيا، طرح كلي
مبارزه جهاني عليه تروريسم را به بوش ارائه كرد. اين طرح جزئيات حمله
به افغانستان و از بين بردن پايگاه اصلي گروه القاعده، مبارزه با
تروريسم در هشتاد كشور جهان و همچنين فهرست اسامي كشورهايي كه ممكن بود
پس از حمله آمريكا مخفيگاه اعضاي القاعده باشد را دربر ميگرفت.
طبق اظهارات يكي از ماموران سابق سيا، در صورت حمله به افغانستان فقط
چند كشور، مثل عربستان سعودي، يمن و مناطق روستايي پاكستان و اندونزي،
براي پناه گرفتن اعضاي القاعده مناسب بودند.
در 17 سپتامبر 2001 بوش با امضاي حكمي فعاليتهاي سرّي را گسترش داد.
طبق اظهارات ماموران سابق و فعلي سازمان سيا، طي اين حكم استفاده از
تمهيدات مرگبار عليه تروريستها و ترغيب و تشويق سرويس اطلاعاتي
كشورهاي خارجي براي همكاري با سازمان سيا تصويب شد. بنا به گفتة اين
افراد سازمان سيا همچنين ماموران خود را از سراسر اروپا، آفريقا، آسيا
و خاورميانه به كشورهايي كه از نظر فعاليتهاي تروريستي در اولويت
بودند، اعزام كرد. اين سازمان همچنين نيروهاي شبه نظامي بخش عمليات
ويژه خود را به كشورهاي فوق فرستاد و براي تقويت آنها، از نيروهاي ويژة
ارتش آمريكا استفاده كرد.
اما ماموران سازمان سيا به خوبي ميدانستند كه افسران اين سازمان براي
تحقق اهداف موردنظر تنت و معاونان او كافي نيستند. بنابراين، سازمان
سيا سريعاً توتجه خود را به سرويسهاي اطلاعاتي كشورهاي خارجي معطوف
كرد. چرا كه بيشتر اين شبكهها اطلاعات جامع و كاملتري دربارة
گروههاي تروريستي محلي و حاميان آنها در اختيار داشتند.
سازمان سيا براي تشويق و ترغيب سرويسهاي اطلاعاتي خارجي رشوههاي
زيادي پرداخت ميكرد. يكي از ماموران اين سازمان ميگويد: «سيل پول
جاري بود». طبق اظهارات دو مامور دولتي، دو سال پس از واقعه سپتامبر
بودجه اختصاصي فعاليتهاي سيا 5/21 برابر شد.
مركز مبارزه با تروريسم سازمان سيا كه سازماندهي مراكز اطلاعاتي
ضدتروريسم (CTICS)
و ديگر فعاليتهاي ضدتروريستي را به عهده دارد، براي همتايان خارجي خود
كه حتي از امكانات اوليه نيز بيبهره هستند، خودروهاي نظامي سبك،
تجهيزات ديد در شب، سلاحهاي اتوماتيك و بيسيم خريداري كرد. اين سازمان
همچنين از واحد تجسس، تحليل اطلاعات و تاكتيك نيروهاي ويژه خود، افرادي
را براي آموزش تاكتيكهايي مثل نجات گروگان، حفاظت از اشخاص بسيار مهم
و حملات ضد تروريستي به اين كشورها اعزام كرد. كشورهاي خارجي نيز
ماموران خود را براي آموزشهاي ضدتروريستي و تحليل اطلاعات به مدارس
آموزشي سازمان سيا فرستادند.
همكاريهاي سازمان سيا و كشورهاي خارجي به عامل ديگري نيز وابسته بود.
قوانين مربوط به منع شنود الكترونيكي و ديگر سيگنالهاي اطلاعاتي كه
بنا به گفتة متخصصان بيش از 80 الي 90 درصد اطلاعات موردنياز دولت
آمريكا را تامين ميكنند، تعديل پيدا كرد. تنت دستور داد تسهيلات لازم
در اين زمينه فراهم شود.
آژانس امنيت ملي كه مسؤول سازماندهي، تحليل و انتشار اطلاعات بدست
آمده از شنود الكترونيكي است، به سرعت همكاري خود را با مراكز عملياتي
مشترك آغاز كرد و يك مديريت امور خارجه تشكيل داد كه اكنون وظيفه تبادل
اطلاعات و تجهيزات را در چهل كشور جهان به عهده دارد.
به منظور تشويق رييس جمهور و عوامل اطلاعاتي كشورهاي خارجي براي همكاري
با سازمان سيا معمولاً بوش، ديك چني و وزير امور خارجه شخصاً اقدام
ميكردند. اما قطعي كردن همكاريها و مراحل بعدي آن از سوي روساي سيا،
ديگر مقامهاي عاليرتبه اين سازمان و جورج تنت انجام ميگرفت.
ويژگيهاي شخصيتي جورج تنت، بهخصوص خونگرمي و معاشر بودن وي در
مذاكرات خارجي پس از حملات يازده سپتامبر و همچنين آموزش نيروهاي
امنيتي فلسطين، باعث شد مسلمانان او را به عنوان يك ميانجي صادق بين
اعراب و اسرائيل بپذيرند.
او در برقراري ارتباط با مسوولان شبكههاي اطلاعاتي خارجي بسيار
ماهرانه عمل ميكرد. يك روز در ضيافتي كه به افتخار رئيس يك سازمان
اطلاعاتي خارجي ترتيب داده شده بود مهمانان دربارة بوش از تنت سوال
كردند. او حتّا به ميهمانان گفت كه بوش صبحها چه ساعتي از خواب بيدار
ميشود. وي ضمناً اظهار كرد كه رئيس جمهور او را با اسم كوچك (جورج)
صدا ميزند.
يك مقام عاليرتبه فرانسه معتقد است كه تنت مردي جذاب و در عين حال
بسيار راسخ و جدي است.
همكاري سازمان سيا با يمن، كشوري كه مخفيگاه اعضاي القاعده و همچنين
محل اردوگاههاي آموزشي تروريستها بود، يكي از موفقيتهاي بزرگ تنت
محسوب ميشود. علي عبدالله صالح، رئيس جمهور يمن، بر مرزهاي شمالي اين
كشور با عربستان كه تبديل به بهشت افراط
گراها شده بود و همچنين بر رقباي خشونتطلب خود هيچ كنترلي نداشت.
فاريس ثناباني، يكي از مشاوران رئيس جمهور يمن گفته است كه سفرهاي تنت
به يمن پس از 11 سپتامبر باعث شد صالح با سازمان سيا به شكلي غيرقابل
پيشبيني همكاري كند. وي كه در ملاقاتهاي تنت با عبدالله صالح حضور
داشت، گفته است تنت شخصاً تلاش ميكرد تا دلايل وحشت و ناامني مردم يمن
را بفهمد. او كسي نبود كه پشت ميز خود بنشيند و بر مبناي گزارشهاي
رسيده، تصميمگيري كند».
طبق اظهارات ماموران اطلاعاتي، پس از حمله آمريكا به افغانستان،
عبدالله صالح بر اين باور بود كه هدف بعدي آمريكا يمن است و تنت نيز
سعي نكرد صالح را از اين اشتباه خارج كند.
گفته ميشود تنت بهخوبي به حرفهاي صالح گوش ميكرد، ايدههاي او را جدي ميگرفت و هرگز او را سرزنش نميكرد. تنت براي همكاري با يمن ميليونها دالر هزينه صرف كرد. او به اين كشور هليكوپتر، تجهيزات استراق سمع و جليقههاي ضد گلوله فرستاد. او در ضمن صد مربي آموزش نيروهاي ويژه ارتش آمريكا را براي تربيت قطعه ضدتروريسم به يمن اعزام كرد.
تنت
همچنين موافقت صالح را براي استفاده از هواپيماهاي بدون سرنشين مجهز به
موشكهاي هلفاير به منظور شناسايي و كشتن اعضاي گروه القاعده، جلب
كند.
در نوامبر 2002، سازمان سيا توانست از اين طريق شش عضو القاعده را در
بيابانهاي يمن به قتل برساند. در بين كشتهشدگان ابوعلي الحارث، طراح
حمله به ناو آمريكايي «كول» نيز ديده ميشد.طبق اظهارات ثناباني، وجود
دشمنان مشترك باعث شد، آمريكا و يمن همكاريهاي گستردهاي را آغاز
كنند.
يكي از ماموران سابق سيا عقيده دارد كه مبارزه با تروريسم، ديگر
سياستهاي خارجي اين كشور را تحتالشعاع خود قرار داد و باعث شد آمريكا
با افرادي همكاري كند كه قبلاً هيچگونه تعاملي با آنها نداشت.در
اندونزيا يعني پرجمعيتترين كشور اسلامي جهان و پناهگاه ج.اسلاميه، يكي
از اعضاي مهم القاعده، سازمان سيا توانست با سپهبد عبدالله
هندروپريونو، رئيس وقت سازمان اطلاعات اين كشور، طرح دوستي بريزد.
هندرو پريونو با موهاي رنگ و روغن زده، ژاكتهاي رنگي، كراوات و
جورابهاي همرنگ خود به افراد متظاهر و خودنما بيشتر شبيه بود تا به
يك مقام عاليرتبه. طبق گزارشات آسوشيتدپرس و ديگر رسانههاي خبري هندرو
پريونو، فرمانده سابق نيروهاي ويژه اندونزيا، از سوي طرفداران حقوق بشر
به كشتن بيش از يكصد روستايي غيرنظامي در سال 1989 متهم شد. طبق
گزارشات موجود، او در سال 2004 گروههاي طرفدار حقوق بشر را نيز تهديد
كرد.
طبق گزارشات منابع خبري كشورهاي استراليا و آمريكا، رئيس پيشين سازمان
اطلاعات اندونزيا درباره ماموران آمريكايي و استراليايي مستقر در اين
كشور تجسس ميكرد. علاوه بر اين گفته ميشود كه عمر فاروق، رهبر
القاعده نيز سفارت آمريكا را مدّ
نظر قرار داده بود. رابرت اس. گلبارد، سفير آمريكا در اندونزيا، عقيده
داشت كه دولت اندونزيا به عمد و براي تحريف افكار عمومي، عليه گروهي كه
در اردوگاه آمريكايي مستقر در جاكارتا بمبگذاري كرده بودند، وارد
عمليات شده بود.
طبق اظهارات يك مامور سازمان سيا، انتخاب هندرو پريونر به عنوان رياست
سازمان اطلاعات كشور اندونزيا باعث شد آمريكا «نفس راحتي بكشد»! وي
ميافزايد، هند روپريونو عليرغم شخصيت بحثبرانگيزي كه داشت، فردي
بسيار دقيق و پرتحرك بود و برخلاف رئيس قبلي، براي همكاري با آمريكا
شروط سختي داشت.
جورج تنت علاوه بر تماسهاي تلفوني و ملاقاتهاي رسمي كه با هندرو
پريونو داشت، تجهيزات و خدمات درخواستي او را فراهم ميكرد. طبق
اظهارات يكي از ماموران سازمان سيا فنآوريهاي اندونزيا در آن زمان از
حدّ فنآوريهاي دهة 70 تجاوز نميكرد و آنها به شدت در آرزوي داشتن
تجهيزات جنگي، تجسس و استراق سمع بودند.
علاوه بر اين، تنت دو خواسته شخصي هندرو پريونو را نيز اجابت كرد. او
هزينه ساخت يك دانشكده اطلاعاتي يعني موسسه بينالمللي اطلاعاتي در
جزيره باتام را تقبّل كرد و همچنين مقدمات پذيرش يكي از وابستگان نزديك
وي در يكي از دانشگاههاي درجه يك آمريكايي را فراهم كرد.
هندرو پريونو با دستگيري يك فرد مصري به نام محمود ساعد اقبال مدني، كه
سازمان سيا معتقد بود با ريچارد سي.ريد، بمبگذار انگليسي، همكاري
دارد، تمايل خود براي همكاري با سيا را به اثبات رساند. بهعلاوه او به
سازمان سيا اجازه داد تا مدني را براي بازجويي به مصر بفرستد.
سپس او همكاري خود با سازمان سيا را گسترش داد و به ماموران اين سازمان
اجازه داد تا دهها مرد اندونزيايي مرتبط با شبكههاي تروريستي را
دستگير كنند. علاوه بر اين او به سرمايهگذاريهايي كه در راستاي اهداف
تروريستي در كشور خود صورت ميگرفت پايان داد.
هندرو پريونو همچنين براي دستگيري فاروق كه گمان ميرفت يكي از اعضاي
مهم القاعده در جنوب شرقي آسيا باشد موافقت رهبران سياسي كشورش را جلب
كرد. گلبارد ميگويد هندرو پريونو نيروهاي امنيتي اندونزيا را وادار
كرد تا براي دستگيري فاروق با آمريكاييها همكاري كنند. در همكاري با
آمريكا كسي قادر نبود به پاي هندرو پريونو برسد.
پورتر. جي گاس كه حدود يك سال قبل جانشين تنت شد، تغييرات چنداني در
سيستم سازمان سيا به وجود نياورد. به نظر ميرسد كه برخلاف تنت او فردي
معاشر و اجتماعي نباشد و ممكن است همين مسأله باعث شود او در ايجاد
همكاري بين سازمان سيا و سازمانهاي اطلاعاتي خارجي چندان موفق نباشد.
وقتي گاس رشتة امور را به دست گرفت، اظهار كرد با وجود اين كه براي
اينگونه همكاريهاي دوجانبه ارزش زيادي قائل است، تمايل دارد در
عمليات اطلاعاتي و جمعآوري اطلاعات، سياست يكجانبهاي را اتخاذ كند.
او در جلسهاي كه با اعضاي سازمان خود داشت، گفت: «هر چند ما در زمينه
فعاليت اطلاعاتي، سياستهاي يكجانبهي زيادي را اتخاذ كردهايم، اما
به نظر من هنوز اين اقدامات كافي نيستند». او افزود با اتخاذ سياستهاي
يكجانبه در سازمان ميتوان افراد مناسب را در مكانهاي مناسب و در جهت
تحقّق اهداف مناسب تحت آموزشهاي مناسب قرار داد.
طبق برنامهريزيهاي انجام شده قرار است، ماموران زيادي به كشورهاي
مختلف اعزام شوند و چندين سال از دوران خدمت خود را و يا شايد تمام آن
را در يك كشور سپري كرده و با فرهنگ آن كشور كاملاً آشنا شوند. گاهي
ممكن است ارتباط اين افراد با پايگاههاي سازمان سيا كه در سفارت
كشورها مستقر هستند نيز كاملاً قطع شود.
طبق اظهارات رؤساي مراكز خارجي سازمان سيا و همچنين مقرّ فرماندهي اين
سازمان، گاس ملاقاتهاي زيادي با همتايان خارجي خود انجام ميدهد و
اينگونه ملاقاتها روزهاي سهشنبه يا پنجشنبه انجام ميشوند. ماموران
سيا اعلام كردهاند كه اينگونه اظهارات به معناي تضعيف ملاقاتهاي
انجامشده نيست، بلكه نشاندهندة اين واقعيت است كه گاس براي اينگونه
امور وقت كافي اختصاص ميدهد.
گاس در بازديد اخير خود از فرماندهي عمليات ويژه آمريكا در قطر با
روساي سازمان اطلاعات قطر ملاقات نكرد. ماموران سازمان اطلاعات اين
كشور اظهار ميكنند كه گاس در اين سفر با آنها ديدار نكرد چرا كه
اخيراً چنين ملاقاتي صورت گرفته بود. اما برخي ديگر عقيده دارند كه گاس
هرگز فرصت گفتگو با همتايان خود را از دست نميدهد.
به هر حال ماموران سابق و فعلي سيا پيشبيني ميكنند كه روابط و همكاري
دوجانبه آمريكا با آژانسهاي اطلاعاتي خارجي همچنان ادامه خواهد يافت
چون تمامي كشورهاي مرتبط با آمريكا به مبارزه با تروريسم علاقهمند
هستند. آنها همچنين گفتهاند كه روساي سازمان سيا به منظور حفظ
موفقيتهاي گذشته روابط و همكاري خود با ديگر كشورها را گسترش خواهند
داد.
يكي از ماموران اطلاعاتي كه بخش اعظم دوران خدمت خود را در خارج از
كشور سپري كرده است ميگويد: « اكثر اين روابط ريشهدار و عميق هستند».
دروغ ها و ماجراها
تبارنامه ی خونین این قبیله کجاست
که بر کرانه شهیدی دگر بیفزایند ؟
کسی به کاهن این معبد شگفت نگفت
بخور آتش و قربانیان پی در پی
هنوز خشم خدا را فرو نیاورده ست ؟.
همواره گفته ميشود سربازان آمريكايي براي حفاظت از آزادي و امنيت
كشورشان كشته ميشوند، اما بايد گفت آنها فقط به دليل سياستهاي
خودمحورانه و نادرست دولت، جان خود را به مخاطره مياندازند.
تجربه ثابت كرده است كه كشورها تاريخ خود را تخريب ميكنند و تحريف
تاريخ در آمريكا نيز بسيار گسترده است. در كشور كانادا دژي وجود دارد
كه آمريكاييان در حمله به اين كشور از آن استفاده ميكردند، اما در كتب
تاريخي آمريكا نامي از اين دژ برده نشده است، چرا كه مقامات آمريكا
همواره سعي كردهاند تلاش ناموفق اين كشور براي اشغال كانادا را پنهان
كنند. نويسندگان كتب تاريخي آمريكا سعي كردهاند انگليس را مسوول اصلي
جنگ سال 1812 قلمداد كنند و از تمايل سياستمداران آمريكا براي اشغال
كانادا سخني به ميان نياوردهاند. در كتب تاريخي آمريكا از آتش زدن
واشنگتن توسط انگليس به تفصيل سخن گفته شده است، اما از آتش زدن تورنتو
از سوي آمريكا، هيچ سخني به ميان آورده نشده است.
مردم آمريكا حتّا از حقايق جنگ اين كشور با مكزيك، هند و اسپانيا نيز
به طور كامل آگاهي ندارند. آنها بايد بدانند كه مسدود كردن رودخانه
ريوگراند از سوي دولت آمريكا دليل اصلي آغاز جنگ با مكزيك بود.
آمريكا در جنگ با هند، با بيرحمي تمام و براي تصرف اراضي اين كشور به
نسلكشي پرداخت و ساكنان دهكده هاي كوچك و قبيلههاي مختلف را قتل عام
كرد.
جنگ آمريكا با اسپانيا كه به بهانه آزادسازي كوبا از اشغال اسپانيا
آغاز شده بود به كشتار 200 هزار فليپيني و تشكيل اولين مستعمره آمريكا
انجاميد.
جنگ جهاني دوم و جنگ داخلي آمريكا نيز در كتب تاريخي اين كشور مورد
تحريف واقع شدهاند. در كتب تاريخي آمده است كه جنگ داخلي آمريكا به
منظور براندازي بردهداري به پا شد، در حالي كه واقعيت اين است رييس
جمهور آمریکا نه براي آزادي بردگان و منسوخ كردن بردهداري در اين
كشور، بلكه براي سركوب شورشهاي آمريكاي جنوبي جنگ داخلي آمريكا را به
راه انداخت. اين جنگ، كه خونينترين جنگ تاريخ آمريكاست، یک ميليون (3
درصد جمعيت مردم آمريكا) كشته و مجروح به جاي گذاشت و تنها به آزادي
معدودي برده انجاميد. پس از جنگ اكثر بردههاي آمريكا با شرايطي بسيار
وخيمتر از گذشته، تحت سلطه قرار گرفتند. حتّا پس از اين جنگ خونين،
سياهپوستان نتوانستند تا سالهای دهه ی 1960 از تصويب لايحه قانوني
Jim Crow
كه به گسترش بردهداري انجاميد، ممانعت به عمل آورند.
جاي بسي شگفتي است كه اين جنگ خونين كه عواقب منفي بسياري به دنبال
داشت، زير سؤال نرفت.
جنگ جهاني دوم نيز جاي تأمل و سؤال دارد. مردم آمريكا با خوشحالي تمام
شكست هيتلر را جشن گرفتند، اما هرگز به اين نكته توجه نكردند كه دولت
آمريكا با تجهيز نيروهاي نظامي متفقين در جنگ جهاني اول، نه تنها در به
قدرت رسيدن هيتلر كمك كرد بلكه باعث به وقوع پيوستن انقلاب بلشويك (و
بروز جنگ سرد) شد. پس از پيروزي متفقين در جنگ جهاني اول، ويلسون، رييس
جمهور وقت آمريكا به منظور اجراي طرح ناموفق خود به نام طرح اتحاديه
ملل، عليه آمريكا با انگليس و فرانسه متحد شد و از اين كشور ادعاي
غرامت جنگي كرد. ويلسون همچنين مقدمات بركناري قيصر ويلهلم و روي كار
آمدن هيتلر را فراهم كرد.
ويلسون همچنين در جنگ جهاني اول به دولت روسيه كمك كرد و اين كشور را
در مخالفت با آلمان ياري داد. اگر دولت روسيه زودتر از جنگ كنارهگيري
ميكرد، لنين موفق نميشد براي به قدرت رسيدن، جنگ نامتعارف به راه
اندازد.
آمريكا حتّا پيش از آغاز جنگ جهاني دوم، منابع نفتي و توليد فلزات مهم
ژاپن را مسدود كرد كه اين اقدام به واقعه ی
Pearl Harbor
انجاميد.
قبل از حمله جاپان به پايگاه نظامي آمريكا در
Pearl Harbor،
روزولت براي آغاز جنگ با هيتلر به طور پنهاني در حمله انگليس به
زيردرياييهاي آلمان شرکت کرد.
در
جنگ كورياي و ويتنام دهها هزار آمريكايي بدون دليل و فقط براي ممانعت
از تسلط كمونيسم در اين دو كشور جان خود را از دست دادند. امكان داشت
در صورت عدم دخالت آمريكا در امور اين دو كشور، فروپاشي كمونيسم كه با
بحران اقتصادي شديد مواجه بود، خيلي زودتر به وقوع بپيوندند.
جنگ عراق، نامشروعترين جنگ آمريكا به شمار ميرود و بايد گفت دلايل
صدام حسين براي حمله به كويت در سال 1990 محكمتر و منطقيتر از دلايل
آمريكا براي حمله به عراق در سال 2003 بود. هر چند نميتوان حمله عراق
به كويت را قابل توجيه دانست، اما بايد گفت دلايل صدام براي حمله به
اين كشور واقعيتر از دلايل آمريكا براي قتل عام مردم بيگناه عراق بود.
جنگ
آمريكا با عراق فقط كشتار تعداد كثيري بيگناه را به دنبال داشت و اين
كشور را به مكاني امن براي تروريستها تبديل كرد. قدرت سابق آمريكا در
سايه نظام سياسي آزاد و عدم مشاركت در مناقشات و جنگهاي بينالمللي
بود، اما اكنون اين قدرت با جنگ افروزيهاي دولت آمريكا، از بين رفته
است. متاسفانه پس از جنگ جهاني دوم، آمريكا در صدد جنگافروزي و مقابله
با ديگر كشورها است. گسترش قدرت و اختيارات رياست جمهوري كه پس از روي
كار آمدن جورج بوش و روساي جمهور سابق آمريكا به وجود آمده است، از
تبعات منفي و خطرناك سياستهاي جنگافروزانه آمريكا می باشد.
در
روز ياد بود قربانيان جنگ، مردم آمريكا بايد همراه با گرامیداشت ياد
سربازان آمريكايي، سياستهاي خودمحورانه دولت بوش را كه به كشته شدن
شماري بيگناه ميانجامد، زير سوال ببرند.
آمريكاييها، عراقيها و تمامي جوامع بينالملل بايد بوش و ديك چيني را
به عنوان عاملان اصلي ويرانيهاي عراق سرزنش كنند.
قرار
گرفتن عراق در پرتگاه جنگ داخلي و هولوكاست اقوام و نژادهاي مختلف اين
كشور به وضوح بيانگر شكست عملكرد دولت بوش است.
هر
چند امكان بروز جنگ داخلي در عراق هنوز كاملاً قطعي نيست، اما نقش بوش
در فجايع عراق و لزوم سرزنش وي از سوي محافل بينالمللي قطعي ميباشد.
در صورتي كه عراق درگير جنگ داخلي شود، مردم آمريكا و عراق و تمامي
محافل بينالمللي بايد بوش و ديك چيني را به عنوان مسببان اصلي
ويرانيهاي عراق مورد سرزنش و مواخذه قرار دهند.
سازمان سيا، وزارت خارجه، كنگره و هزاران متخصص امور خاورميانه پيش از
آغاز جنگ عراق به بوش هشدار دادند كه بركناري صدام حسين و حمله به عراق
هيولاي خفته جنگ داخلي را بيدار ميكند. اين هشدار بارها قبل و پس از
حمله آمريكا به عراق به گوش بوش رسيد، اما وي همواره نسبت به اين هشدار
بيتفاوت باقي ماند.
از ميان افرادي كه پيرامون خطرات حمله به عراق به بوش هشدار داده بودند
ميتوان به پاول پيلار، يكي از مقامات با تجربه سيا و تحليلگر امور
خاورميانه در سازمانهاي اطلاعاتي آمريكا؛ واين وايت، تحليلگر امور
عراق در وزارت خارجه آمريكا و دو تن از روساي مراكز سازمان سيا در
بغداد نام برد. پيلار در ماه جاري ميلادي در مقالهاي كه از سوي
روزنامه
Foreign Affairs
به چاپ رسيد اعلام كرد احزاب راستگراي آمريكا تحريف اطلاعات عراق از
سوي دولت بوش را به شدت مورد تقبيح قرار دادهاند.
نومحافظهكاران
حامي سياستهاي بوش و چني به هيچ عنوان نسبت امكان بروز جنگ داخلي در
عراق و تجزيه اين كشور ابراز نگراني نميكردند.
ديويد
وارمسر، مقام مسؤول موسسه سياستهاي خاور نزديك؛ مقامات موسسه
پژوهشهاي آمريكا و شوراي امنيت ملي همگي در سالهاي دهه 1960 درباره
تجزيه عراق و بروز جنگهاي فرقهاي و داخلي در اين كشور مطالب مختلفي
نوشتهاند، اما هيچ یک به بروز اين جنگها در عراق اهميتي نمی دهند.
وارمسر در سال 1997 نوشت امكان ايجاد اتحاد و يكپارچگي پس از حمله به
عراق توهمي بيش نيست و بعد از سرنگوني صدام حسين كشور عراق به دست
اقوام، نژادها و گروههاي مختلف تجزيه خواهد شد. وي عقيده داشت رقابتي
كه بين اقوام و نژادهاي مختلف وجود دارد امكان ايجاد عراقي يكپارچه را
از بين ميبرد. وارمسر در مقاله خود اعلام كرده بود كه آمريكا و
اسرائيل بايد با حمله به عراق زمان وقوع اين امر را تسريع نمايند تا
شرايط به اصطلاح بهتري در عراق به وجود آيد.
براي
محافظهكاراني همانند وارمسر كه خاورميانه را همچون صفحه شطرنجي
ميپندارند و مردم اين منطقه را به بازي گرفتهاند، مرگ صدها هزار
عراقي در جنگ داخلي اهميتي ندارند. آنها تنها به دنبال اهداف شوم خود
هستند.
جبههگيري دو گروه مقاومت در قبال آمريكا به خوبي بيانگر شكست
سياستهاي بوش و چني در عراق است. گروه اول شامل سنيهايي است كه در
بغداد و شمال غرب عراق با نيروهاي آمريكايي ميجنگند. گروه دوم نيز
شيعيان عراق هستند كه به رهبري شوراي عالي انقلاب اسلامي عراق، و با
كمك ارتش مقتديصدر و متحدانش با آمريكا مبارزه ميكند. انفجارهاي اخير
در سامرا و حرمين بيانگر آغاز جنگ داخلي در عراق است. حملاتي از اين
دست در ديگر شهرهاي عراق نيز صورت ميگيرد كه هدفي جز آغاز جنگ داخلي
را دنبال نميكنند. از زمان شروع اين حملات تاكنون صدها عراقي كشته و
صدها مسجد مورد حمله قرار گرفتهاند. اوضاع عراق هر لحظه وخيمتر
ميشود و اين كشور در لبه پرتگاه قرار دارد.
حمله به حرمين در سامرا دست همانند قتل عام ساريد كه به جنگ جهاني اول
انجاميد، ميتواند آغاز جنگ داخلي در عراق باشد. اما دليل و عامل اصلي
اين جنگ مساله ديگري است. در واقع آغاز جنگ داخلي در عراق در حمله
آمريكا به اين كشور و فعاليتهاي آگاهانه دولت آمريكا براي تشديد
اختلافات قومي در عراق ريشه دارد. آمريكا سعي دارد با تشديد اين
اختلافات از تشكيل دولت عراق به رهبري شوراي عالي انقلاب اسلامي ممانعت
به عمل آورد.
مردم
جهان بايد هوشيار باشند كه اگر فجايع اخير عراق جنگ داخلي به دنبال
نداشته باشد، وقايع آتي حتماً باعث بروز اين جنگ ميشود.
كشتار غيرنظاميان عراقي در شهر حديثه و رسوايي ابوغريب از جمله اخباري
هستند كه به دليل وجود تصاوير و نوارهاي ويدئويي غير قابل انكار، هر از
گاهي به رسانههاي خبري آمريكا راه پيدا ميكنند. در اين گونه موارد
دولت آمريكا سريعاً واكنش نشان ميدهد كه البته چگونگي اين واكنشها
عمدتاً قابل پيشبيني است.
نخست مقامات آمريكايي موضوع را مبهم جلوه ميدهند و يا روي آن سرپوش
ميگذارند. سپس تعدادي افراد كه از آنان به عنوان انسانهاي بد ياد
ميشود مقصر،معرفي ميشوند. آنگاه اعلام ميشود كه براي پي بردن به
حقيقت و دست يابي به نتيجه، وقت و زمان لازم است و نبايد زود
نتيجهگيري كرد كه اين سوء رفتار از جانب افسران ارشد بوده است.
سرانجام اين فجايع با طي روندي از پيش تعيين شده، به فراموشي سپرده
ميشود. به اين ترتيب كه تحقيق درباره جنايات اتفاق افتاده به عهده
ارتش گذاشته ميشود و در اغلب موارد ارتش خود را تبرئه ميكند. به اين
ترتيب پرونده جنايات نيروهاي ارتش بدون رسيدگي بسته ميشود.
عملكرد ارتش آمريكا در قبال افشاي اخبار جنايات نيروهاي خود از چارچوب
خاصي تبعيت ميكند. در واقع مقامات ارتش آمريكا با توسل به رسانههاي
مجيزگو و ناآگاهي مردم، به راحتي رفتار و جنايات غيرانساني خود را
توجيه ميكنند و تحقيق و بررسي دربارهي وقايع مربوط به خود را آنقدر
به تعويق مياندازد تا تحريف افكار عمومي به آساني ميّسر شود.
در
ميان رفتارهاي نادرست نيروهاي آمريكايي در عراق آنچه بيش از ديگر
رفتارها مورد انتقاد ميباشد، جنايات و وحشيگريهايي است كه به نام
گسترش آزادي و دموكراسي عليه غيرنظاميان و مردم عادي اين كشور انجام
ميگيرند.
لازم
به ذكر است اكنون آمريكا در عراق به جنگ با غيرنظاميان مشغول است و حتا
در مبارزات خود براي سركوب شورشها و خرابكاريها، به دنبال تمايز مردم
از گروههاي خرابكار نيست.
برخي
از پزشكان عراقي اعلام كردهاند حوادث غيرانساني بسياري در عراق از سوي
نيروهاي آمريكايي به وقوع پيوسته و بر روي آنها سرپوش گذاشته شده است.
اين پزشكان خواستار رسيدگي به چنين وقايعي شدهاند.
نظاميان آمريكايي علاوه بر قتل دسته جمعي مردم عراق به اقدامات
غيرانساني ديگر از جمله بمباران شهرها و روستاهاي اين كشور كه از جمعيت
بالايي برخوردار هستند نيز ميپردازند. در اين دموكراسي آمريكايي
هزاران فرد بيگناه كشته و زخمي ميشوند، اما ارتش آمريكا در پايان
اعلام ميدارد هدف نيروهاي آمريكايي كشتن افراد خرابكار بوده است.
بر
روي تمامي اين اقدامات و جنايات غيرانساني با دورويي تمام سرپوش گذاشته
ميشود. آيا دولت آمريكا و بخصوص بوش با توسل به آنچه فرماندهي كل
نيروهاي مسلح مينامندش، اجازه انجام چنين اقداماتي را دارد؟
رسانههاي آمريكا در توجيه عملكرد ارتش چنان با دورويي رفتار ميكنند
كه كسي به خود اجازه انتقاد از ارتش آمريكا را نميدهد. در تكذيب ايده
افرادي كه عقيده دارند اكثر نيروهاي ارتش آمريكا افرادي درستكار هستند
و تنها عده معدودي به اعمال غيرانساني روي ميآورند، بايد گفت همنشيني
با افراد بد، حتا با اخلاقترين سربازان آمريكايي را نيز به سوي اعمال
شيطاني سوق داده است.
در
واقع بايد گفت تمام افرادي كه به نوعي در جنگ عراق شركت داشتهاند، در
جنايات ارتش آمريكا سهيم هستند. در اين ميان گناه رانندهاي كه مسوول
حمل تداركات به عراق است با گناه سربازي كه به يك كودك شليك ميكند،
برابر است.
جنايات نيروي آمريكايي در عراق نشان داد، آموزشهاي اخلاقي به سربازان
نظير امتناع از قتل غيرنظاميان كاملاً بينتيجه است. اعزام فرماندهان
ارتش به عراق براي ايراد سخنرانيهاي اخلاقي، اقدامي مضحك به نظر
ميرسد. چرا كه سربازان با شركت در اين جنگ نامشروع، عملاً اصول اخلاقي
و انساني خود را زير سوال بردهاند.
درست
است جورج بوش دستور آغاز جنگ را صادر كرد، اما سربازان ميتوانستند با
سرپيچي از اين دستور خود را آلودهي جنايات اين جنگ نكنند. در واقع
تمام افرادي كه در اين جنگ شركت كردهاند، اصول اخلاقي و انساني را
زيرپا گذاشتهاند.
مشكل
جنگ عراق و افغانستان حضور عدهاي انسان جنايت كار نيست، بلكه مشكل
ماهيت اين جنگهاست كه كاملاً نامشروع و غيرقانوني هستند. ماهيت
غيرانساني اين جنگها باعث ميشود حتا با اخلاقترين سربازان نيز دست
به اقدامات ضد انساني بزنند. انسان براي اين كه بتواند ماهيت انساني و
اصول اخلاقي خود را حفظ نمايد، بايد از شركت آگاهانه در اقدامات
غيرانساني و حمايت از چنين اعمالي، خودداري كند.
از روزهاي آغازين جنگ عراق، مقامات پنتاگون براي حفظ اعتبار و آبروي
خود از اشاعه اطلاعات نادرست و كذب به عنوان اصليترين حربه خود در اين
جنگ استفاده كردند.
مهمترين قربانيان اين حربه نيز مردم و رسانههاي گروهي آمريكا بودند
که به خوبي از اين واقعيت آگاه هستند.
اما رسانههاي مهم آمريكا (كه از اهداف واقعي دولت براي اشاعه اطلاعات
كذب از سوي خبرنگاران و روزنامهنگاران آگاهي كامل نداشتند)، همچنان از
بيان اين واقعيت كه اشاعه اطلاعات دروغين هنوز يكي از سياستهاي اصلي
دولت آمريكا و ايادي و رسانهاي جيرهخوار آن به شمار ميرود، خودداري
ميكنند.
ارتش آمريكا به دنبال يافتن راهي آسان براي دستيابي به اهداف خود و
اشاعه هر چه بيشتر اطلاعات و اخبار كذب درباره جنگ عراق، به طور موقت
يك ايستگاه راديويي عربي در نزديكي بغداد تأسيس كرد و خبرنگاران و
روزنامهنگاران عربي را اجير كرد.
در عين حال ميليونها اعلاميه در كشور عراق و بين مردم خسته از
ديكتاتوري صدام پخش شد. در اين اعلاميهها از مردم عراق خواسته ميشد
در صورتي كه به دنبال آيندهاي بهتر براي فرزندان خود و استقرار آزادي
و دموكراسي و پايان دادن به رنج و عذاب خود هستند، تسليم نيروهاي
آمريكايي شوند.
در حالي كه سه سال پس از حمله آمريكا به عراق دستيابي به امكانات اوليه
زندگي همانند برق و آب از دغدغههاي اصلي مردم اين كشور به شمار
ميرفت، اصحاب رسانهاي آمريكا به طور پنهاني، اما كاملاً رسمي ايستگاه
تلويزيوني عراق را كه در خدمت حزب بعث بود در عرض چند هفته تغيير داده
و به خدمت تبليغات آمريكايي درآوردند.
مقامات ارتش آمريكا اشاعه اخبار و اطلاعات ساختگي را يكي از تاكتيكهاي
قابل توجيه هر جنگي تلقي ميكنند و مدعي هستند اين تاكتيك در جنگ عراق
بسيار مفيد بوده است. در حالي كه بايد گفت استفاده از اين حربه نه تنها
باعث پايان دادن به جنگ نشد، بلكه با پنهانكاري و اشاعه اطلاعات غلط،
مدت اين جنگ را طولانيتر كرد. ارتش آمريكا حتا درباره شمار كشته شدگان
سربازان آمريكايي نيز به اين حربه متوسل شد و آمار كشته شدگان و
زخميها را كمتر از ميزان واقعي اعلام كرد.
با بررسي دقيق تبعات منفي ماجراجوييهاي ارتش آمريكا و سياستهاي
نادرست بوش در عراق ميتوان به خوبي فهميد كه زمان شفافيت و صداقت در
اطلاعرساني وقايع اين جنگ فرا رسيده است و نياز به ارائه اطلاعات درست
در اين زمينه، بيش از گذشته احساس ميشود. علاوه بر این ديگر در عراق
دشمني وجود ندارد كه آمريكا به بهانه غافلگير كردنش به اشاعه اطلاعات
نادرست و كتمان حقايق بپردازد. صدام حسين در حبس به سر ميبرد و
نيروهاي مقاومت و به اصطلاح آمريكاييها، شورشيان، ديگر فرماندهي واحدي
ندارند. بنابراين بيش از اين به دروغپردازي رسانهاي و آنچه پنتاگون
تاكتيك جنگي می نامد، نيازي نيست و اين تاكتيك ديگر تاثيري نخواهد
داشت.
بعلاوه، مبارزات تبليغاتي و دروغپردازيهاي پنتاگون نميتواند مردم
عراق را كه از سال 1991 در اثر تحريم آمريكا به شدت در عذاب بودهاند،
فريب دهد. طبق آمارهاي موجود، اين تحريمها به كشته شدن يك ميليون
عراقي منجر شده اشت كه اكثر آنها را كودكان بيگناه تشكيل ميدهند. قتل
عام روزانه، شكنجه و جناياتي از قبيل فاجعه حديثه از ديگر دلايل
بيفايده بودن تبليغات دروغ رسانهاي پنتاگون در عراق است.
بنابراين بايد گفت تبليغات دولت آمريكا كه با كمك رسانههاي به اصطلاح
مستقل و آزاد اين كشور صورت ميگيرد، تنها يك هدف اصلي دارد و آن نيز
مردم آمريكا است.
چرا كه بدون تأييد و حمايت مردم آمريكا، ماجراجوييهاي ارتش اين كشور
بار عظيم مالي و اقتصادي بر دولت تحميل خواهد كرد و علاوه بر آن
مخالفتهاي گستردهاي را به دنبال خواهد داشت. اين امر نظام سياسي
آمريكا را به شدت دچار بحران خواهد كرد.
پنتاگون از مرگ زرقاوي، رهبر القاعده در عراق نيز استفاده و آن را
دستاويزي براي توجيه جنگ عراق قلمداد كرد. دولت بوش و حزب جمهوريخواه
كه به شدت محبوبيت و اعتبار خود را در داخل كشور از دست داده بودند
براي بهبود وجهه خود واقعه بياهميتي چون مرگ زرقاوي را بزرگترين
نقطهي عطف جنگ عراق تلقي كردند و با تبعات وسيع رسانهاي پيرامون اين
موضوع به پيروزي در انتخابات آتي مجلس دل بستند.
از ديگر تبليغات پنتاگون كه صرفاً براي توجيه جنايات آمريكا در عراق
طراحي شدهاند ميتوان به بزرگنمايي وقايعي چون ديدار غيرمنتظره بوش از
عراق، اعلام آموزش نيروهاي ارتش و پليس عراقي از سوي نيروهاي آمريكايي
براي مقابله با شورشيان اين كشور، اظهارات دولت عراق مبني بر پايان
فعاليت القاعده در اين كشور، فراخوان صلح ملي و آزادي تعداد اندكي از
زندانيان و ملاقات بوش با مشاوران خود در كمپ ديويد براي يافتن راه حل
پايان بحران عراق، اشاره كرد.
با بررسي دقيق اين وقايع ميتوان به وضوح فهميد كه هدف پنتاگون از
بزرگنمايي چنين مسائلي فقط بهبود وجهه دولت بوش است.
بايد پرسيد اگر واقعاً مرگ زرقاوي نقطه عطفي در تاريخ جنگ عراق به شمار
ميرود چرا هنوز شورشها و مقاومتها ادامه دارد. اگر واقعاً زرقاوي
عامل تروريسم در عراق بود چرا هنوز روزانه چندين انفجار در اين كشور رخ
ميدهد، اجساد شكنجه شده در خيابانها رها ميشوند، مبارزات مسلحانه
مرگ عدهي كثيري را به دنبال دارد و شبه نظاميان بيشماري روزانه تحت
عناوين و اسامي مختلف پا به عرصه ميگذارند؟
مرگ زرقاوي و حتا تشكيل دولت جديد عراق و تكميل كابينه نيز در وضعيت
بحراني عراق تغييري ايجاد نكرد.
هم تبليغات پنتاگون و اشاعه اطلاعات و اخبار دروغ كه پيش از آغاز جنگ
عراق براي توجيه حمله آمريكا به اين كشور استفاده ميشد، هم اكنون به
شكلي گستردهتر براي بهبود حيثيت سياسي دولت بوش و حزب جمهوريخواه به
كار برده ميشود. اين حربه هم اكنون به مبارزهاي تبليغاتي تبديل شده
كه كاملاً بر مبناي دروغپردازي و عوامفريبي حركت ميكند.
بنابراين بايد گفت تنها مسألهاي كه تغيير پيدا كرده اين است كه دولت و
رسانههاي آمريكا تصميم گرفتهاند اين بار براي دستيابي به اهداف سياسي
داخلي خود به دروغپردازي واشاعه اطلاعات نادرست بپردازند. اين بار
شايعات و دروغپردازيها درباره عراق و منطقه امن منتشر نميشوند بلكه
هدف تبليغات رسانهاي كنگره و سياستمداران ناراضي آن است.
شکست اقتصادي و نظامي
زیر خورشید سحرگاهان پاییزی
ای بهار رفته از خاطر ! من آن مرداب خاموشم
آب بی لبخند حزن آلوده ی افتاده از جوشم
در دل من ، برگ های مرده ی ایام می پوسند
هیچ کس در ماتم اینان نمی گرید
باد هم اینجا می نالد
عشق من این دختر کولی
در میان بیشه های ساحل مرداب خوابیده ست
در فضای سرد خوابش ، برگ های سبز
زرد می گردند و می افتند و می پوسند
هیچ کس اینجا نمی گرید
باد هم اینجا نمی نالد
زیر باران شبانگاهان پاییزی
در دل مرداب خاموش غریب من
آفتاب روزهای دور می میرد
آه ، ای چشم عزیز آشنای من
همچنان فانوس دریای خیالم باش. نادرپور
آمريكاييها سالانه 450 ميليارد دالر بودجه صرف امور دفاعي ميكنند كه
تقريباً معادل بودجه نظامي كل كشورهاي دنياست با اين حال مخارج نظامي
نجومي ما قادر به كنترول مشتي عرب در گوشهاي از اين دنيا نيست. ارتش
قدرتمند و پر ابهت ما ميتواند دنيا را نابود كند اما قادر به مهار
كردن چند افراطي كه در مسير آمريكاييها بمب كار ميگذارند و در حال
تبديل شدن به شورشي تمام عيار هستند، نميباشند. ما پر هزينهترين و
قدرتمندترين ارتش دنيا را در اختيار داريم اما آيا اين ارتش ميتواند
كاري انجام دهد؟
در حالي كه با قطار سريع السير در حال عبور از آلمان هستم، اين كشور
امن و مرفه را با آمريكا مقايسه ميكنم. در اينجا شهرهاي ويران،
كارخانههاي تعطيل شده، افراد بيخانمان و گروههاي جنايتكار وجود
ندارد و نيز مردمي كه رئيس جمهوري نادان را برگزينند. آلمان پيشرفت
كرده اما اين پيشرفت مرهون عبرت گرفتن از اشتباهات عظيمش در گذشته بوده
است. امروز آلمان پاداش درس گرفتن از تاريخ را ميگيرد.
اما آمريكا در حال پسرفت است و از عبرت گرفتن از گذشته زشتش امتناع
ميكند، از اين رو امروزه در آشوب زشت ديگري گرفتار شده است. فاجعه
عراق كاملاً قابل پيش بيني بود، ميشد از آن اجتناب كرد آگر
آمريكاييان به خصوص جرج بوش و همپالكيهايش به تاريخ احترام
ميگذاشتند. اما بوش تاريخ را دوست ندارد. تاريخ محدود كننده است،
تاريخ از محدوديتها ميگويد.
در
حالي كه نيروهاي ما در ويتنام شاليزاها را ميسوزاندند، هدف حمله
ويتناميها از جنگل قرار ميگرفتند. ما جنگلها ميسوزانديم و آنها از
شاليزارها به ما حمله ميكردند. ما هم شاليزارها و هم جنگلها را نابود
ميكرديم و آنها از دهكدهها به ما حمله ميكردند. ما دهكدهها را با
خاك يكسان ميكرديم و آنها از شهرها به ما حمله ميكردند. هنگامي كه ما
تجمع ميكرديم، آنها پراكنده ميشدند؛ وقتي ما متفرق ميشديم، آنها
دوباره يكپارچه ميشدند و حمله ميكردند. استراتژي آمريكا، ارتش ما را
به مسابقه با ويتناميها كشانده بود و اغلب در جايي كه دشمن حضور نداشت
- و زماني ميفهميديم كه در دام آنها گرفتار شده بوديم. سرانجام مستهلك
و خسته تسليم شديم و ويتنام را رها كرديم.
آيا آمريكا از ويتنام درسي آموخت؟ آيا ارتش تغيير كرد؟
از ديدگاه رسانههاي گروهي مهمترين درس جنگ ويتنام اين است كه
آمريكاييها نبايد به روي سربازانشان كه از جنگ باز ميگردند، تف
بياندازند، درسي كاذب چرا كه آمريكاييان هيچگاه به آن توجهي نمي كنند.
از سوي ديگر، از اين درس غفلت كرديم كه عبرتهاي تاريخي در همه جاي
آمريكا مشهودند اما كسي به آنها توجهي نميكند.
رسانههاي
آمريكا نيز تاريخ را دوست ندارند. آموختن عبرتهاي تاريخ مستلزم
مطالعه تاريخ است كه ابر قدرت آمريكا انجام نميدهد. بنابراين، امروز
در عراق، گروه مسلح كوچكي – اما نه ابتدايي – به جنگ نامتقارن روي
آوردهاند و مقابل قدرتمندترين ارتش دنيا ايستادهاند. شورشيان عراقي
خود را در معرض قدرت آتش عظيم ما قرار نميدهند و جستجوهاي آمريكاييان
براي يافتن آنان در اغلب موارد شكست خوردهاست. آنها بر قابليت تحرّكت
مخفيانه خود تكيه ميكنند در حالي كه آمريكاييان برفناوري پيشرفته تكيه
ميكنند. هنگامي كه نيروهاي ما حمله ميكنند، عراقيها پراكنده
ميشوند؛ وقتي نيروهاي ما ميروند، شورشيان باز ميگردند. مخالفان
عراقي به شيوه ما نميجنگند و ارتش آمريكا نيز نميخواهد به شيوه آنان
بجنگد. نتيجه بن بست است. اما در بن بست نظامي، اين ارتش كشور اشغالگر
است كه تقريباً هميشه شكست ميخورد.
آمريكا كه تمايلي به تحمل خسارات مالي و جاني جنگ ندارد – كه هر دو
براي ارتش پر هزينه و سربازان مدرن و آسيبپذير ما عظيم بودهاند –
سرانجام به اين بن بست خاتمه خواهد داد. اما عراقيها باقي خواهند
ماند، آنجا كشور آنهاست، نه كشور ما و دولت دست نشانده و نامشروعي كه
آمريكا بر سر كار آورد، به زودي همچون خانه اي پوشالي فروخواهد ريخت.
همه اين وقايع در تاريخ نوشته شده است. تاريخي كه ابر قدرتها از
خواندن آن ابا دارند. پس از شكست ما در ويتنام، شوروي به افغانستان
حمله كرد تا شكست بخورد. هم اكنون ما نيز در نيمه راه شكست در عراق و
احتمالاً افغانستان هستيم. ارتشهاي ابر قدرتها در شيوه جنگيدن خود
تغييري ايجاد نميكنند حتا زماني كه شكست ميخورند.
حقيقت
تلخي كه آمريكاييها با آن مواجه نميشوند و رسانهها تمايلي به
پرداختن به آن ندارند اين است كه اگرچه ما هزينه هنگفتي صرف ارتشمان
كردهايم، اگرچه ارتش ما از پيچيدهترين و پيشرفتهترين و گرانترين
جنگ افزارها در دنيا برخوردار است، اگرچه نيروهاي ما ماهرترين هستند،
اما ارتش ما در جنگيهاي فعلي افتضاح عمل كرده است.
اسامه بن لادن و همقطارانش آزادانه در افغانستان و پاكستان جولان
ميدهند. نظم و امنيت در عراق مستقر نشده و كشور در هرج و مرج كامل
قرار داد. نيروهايي با هزينه اندك و تسليحات ابتدايي به فرماندهان ما
حقه ميزنند، به شيوهاي ميجنگند كه نيروهاي ما نميتوانند، شيوههايي
كه فرماندهان مغرور و پر نخوت ما از آن ابا دارند؛ و هنگامي كه شكست ما
رقم خورد، وقتي نيروهايمان شكست خورده به خانه بازگشتند، ژنرالهاي ما
دوباره مانند زمان پس از ويتنام تقصير را به گردن «تظاهركنندگان ضد جنگ
خائن»، «رسانههاي مستقل» و «سياستمداران مخالف » مياندازند اما
هيچگاه خود را به خاطر فريب خوردن مقصر نميدانند.
البته ارتش آمريكا تغييرات اندكي در استراتژي جنگ خود داده است. مدتي
اصطلاح «عمليات ويژه» كلماتي كليدي بودند اما براي نيروهايي كه در صحنه
جنگ ميجنگند، همه جنگها عمليات ويژه هستند. هنگامي كه ما حرف
ميزنيم، آنها ميجنگند. پنتاگون تغييراتي در آموزش سربازان ايجاد كرده
اما هيچ تغييري در «شيوه جنگ» رخ نداده است. دشمنان به راحتي بر
شيوههاي جنگي سنتي ما غلبه ميكنند – البته صدام حسين در جنگ خليج
فارس نتوانست اما دنيا شاهد كشتار بود و اين درس را گرفت كه ديگر مقابل
نيروهاي آمريكا، به آن شيوه نجنگد. تجهيزات جديد و گرانتر و
پيشرفتهتري از سوي شركتهاي اسلحه سازي عرضه شده اما اين تجهيزات براي
جنگهاي نامتعارف امروزين مضحك هستند.
ما بمب افكنهاي دوصد و پنجاه ميليون دالري
B-1
داريم كه در كانزاس خاك ميخورند اما سربازانمان در عراق سادهترين
پوشش زرهي براي وسايل نقليهشان در اختيار ندارند. لشكر دهم ما در
افغانستان كه آمادگي جنگ در نقاط كوهستاني را نداشت، از كار افتاد و
زمين گير شد. سربازان در عراق ميگويند نميدانند چگونه در جنگي كه
مرزها و دشمن آن مشخص نيست پيروز شوند و فرماندهانشان ميگويند بجنگيد
و آمريكاييان ميپرسند چرا سربازانمان كشته ميشوند؟ و واشينگتن پاسخي
ندارد.
هنگامي كه آمريكا سرانجام از عراق خارج شود – پس از كشتار هزاران هزار
نفر مردم بيگناه، پس از اين كه مطمئن شديم كشور به سمت جنگ داخلي
ويرانگري سوق يافته و پس از اين كه در دنيا بدنام شديم – آمريكاييها
اين حقايق تلخ را فراموش ميكنند همانطور كه حقايق تلخ ويتنام را
فراموش كردند و ورسانهها به سمت پرداختن به فاجعه ديگري در دنيا كه
اجتناب از آن كاملاً ميّسر است هجوم ميبرند و ارتش آمريكا دوباره
بهترين سربازان دنيا را تربيت ميكند و آنها را با گرانترين جنگ
افزارها تجهيز ميكند و ژنرالها شروع به طرحريزي اشغال كشوري ديگر
ميكنند. و اشتباهات وحشتناك آلمانيها و درسهاي عبرتي را كه از اين
اشتباهات گرفتند همگان در تاريخ ميخوانند.
شايد همه ما، سياستمداران، ژنرالها و شهروندان عادي لازم باشد سفري به
آلمان كنيم و ببينيم كه آلمان در چه وضعيتي است. ابر قدرت آمريكا كي
ميخواهد درس عبرت بگيرد؟
راندولف هولهوت نویسنده و روزنامهنگار حوزه اقتصادی آمریکا نوشته است:
انتشار گزارش مالی دولت آمریکا و مجموعه حسابهای سال مالی
۲۰۰۶نشان
میدهد برخلاف آنچه که دولت بوش به همه گفته بود رقم کسری بودجه نه ۲۴۷
میلیارد و ۷۰۰میلیون دالر بلکه
۴۴۹میلیارد
و
۵۰۰میلیون
دالر است.
وی در مقالهای که با عنوان دولت ورشکسته آمریکا روز جمعه در برخی
سایتهای اینترنتی آمریکا منتشرکرد، نوشت: طبق معمول دولت فدرال سعی
داشت تا خبرهای بد را سرپوش بگذارد.
به نوشته هولهوت، اگر مردم دقیقا میدانستند که وضعیت مالی دولت تا چه
حد خراب است در خیابانها تظاهرات میکردند.
اکثر
شرکتهای تجاری سعی میکنند هزینههای خود را بیشتر نشان دهند و به همین
طریق دولت هم سعی کرده که هزینههای بیمههای درمان و حقوق بازنشستگی
را بیشتر از آنچه که بوده نشان دهند.
در اوراق منتشر شده تنها هزینهها را نشان دادهاند و از هزینههای
بعدی که دولت تعهد کرده پرداخت کند اثری نیست.
۱۰سال
قبل
کنگره به دولت دستور داد تا اوراق حسابداری دولت بر اساس حسابداری
صحیح باشد. امسال اداره حسابرسی دولت گزارش حسابداری دولت را امضا
نکرده و آن را مغایر با دستورالعمل ذکر شده دانسته است.
دیوید
واکر رئیس اداره حسابرسی دولت گفت که
۵۳درصد
داراییهای دولت در نهادهایی است که حسابرسی دقیق آن میسر نیست که یکی
از مهمترین آنها وزارت دفاع است.
وی تصریح کرد که قادر به اظهار نظر در مورد این گزارش نیست.
واکر گفت در حالی که قروض ملی آمریکا هشت تریلیون و
۵۰۰میلیارد
دالر است بدهیهای دیگر دولت که باید برای بیمههای اجتماعی و سایر
تعهدات دیگر پرداخت شوند تقریبا چهار برابر کل سود ناخالص ملی یعنی
۵۰
تریلیون دالر است.
رشد
اقتصادی مشکل را حل نمیکند چرا که حداقل سه سال است که رشد اقتصادی
خوب بوده ولی بدهی آمریکا بیشتر هم شده است.
پایین
بردن سطح زندگی مردم، افزایش مالیات و کاهش مزایا میتواند کمی تغییر
در آن ایجاد کند ولی قادر به جبران
۵۰تریلیون
دالر نیست.
دولت
بوش میتواند اسکناس چاپ کند ولی آن هم تورم ایجاد میکند و سطح زندگی
را بیشتر پایین میبرد و کشورهای دیگر از دلار به عنوان ارز ذخیره
استفاده نمیکنند.
تصویر
کلی خوب نیست. نسلی که پس از جنگ جهانی دوم بدنیا آمدهاند رو به
بازنشستگی میروند و بودجه بیمههای درمانی سالمندان و مستمندان افزایش
خواهد یافت.
پولی که قرار بود برای بازنشستگی این نسل تهیه شود قبلا خرج شده است.
آمریکا سالانه صدها میلیارد دالر به چین، جاپان و سایر کشورها بهره می
دهد تا قرض ناشی از جنگهای عراق و افغانستان را بپردازد.
بیثباتی
اقتصادی در کشور روز به روز بدتر میشود و عده کمی از سران واشنگتن
حاضر به روبرو شدن با این مشکل هستند.
چگونه
آمریکا میتواند به عنوان قدرت جهان باشد در حالی که به بقیه جهان
بدهکار است، چگونه آمریکا میتواند به تعهدات داخلی خود عمل کند در
حالی که سیستم مالیاتی فعلی را دارد و چگونه آمریکا میتواند ولخرجی
کند و بعدا فرزندان و نوههای این نسل بهای آن را بپردازند". اینها
سووالاتی هستند که دولت بوش باید پاسخ آنها را بدهد.