friday 16 february 2007 16:00:49
(اسکاري)
====================================================
افغانستان با يازده سپتامبر از بخش تاريک زمين به نيمه روشن آن رخت کشيد، در افغانستان انتخابات برپا شد. اصرار آمريکا و متحدانش به مخالفتها پايان داد و سرانجام «حامد کرزی» که قبل از حمله نظامی به آفغانستان کمتر کسي او را می شناخت و جز شرکت نفتی تکزاسی؛ «خليل زاد»، «رايس» و «چينی»، به عنوان «رييس جمهور» به خدمت گرفته شد . افغانستان سرزمين فقير و کوهستانی با داشتن ده ها مراکز قدرت و به طفيل حضور سربازان آمريکا، با سرمايه ی که غير مستقيم از راه کشت و صدور ترياک به دست می آورد تا اين جا توانسته گام بردارد. به زبان ديگر افغانستان الگوئی شده است که تا نظريه پردازان و سياست پيشه گان آمريکائی با نشان دادن آن به جهان اثبات کنند که سربازان خارجی هم می توانند حامل «دموکراسی نظامي» و «تجدد جنگي» باشند.
پاکستان تا اکنون توانست نظام خود را دست نخورده نگه دارد، کاری که ادامه آن دشوار به نظر می رسد و بند نافش به وضعيت افغانستان بسته است همين موضوع باعث شده که تا هنوز در مرزهايش «بن لادن» را پنهان نمايد. ديکتاتوری نظامی «پرويز مشرف» که سعی دارد براي تداوم ديکتاتوري اش از لباس جنرالي خود بهره گيرد و پايداری خود را مديون همين يونوفورم ميداند . در پاکستان همه چيز حکايت از آن دارد که با سامان گرفتن افغانستان و فراگير شدن موج تحول در منطقه، «مشرف» هم ناگزير خواهد شد دموکراسی به تعويق افتاده پاکستان را به چهره مورد پسند جهان نزديک کند و شايد ناگزير شود که قدرت را به کسانی مانند «بینظير بوتو» و يا «نواز شريف» بسپارد که در طول سال به اختلافات قديمی خود پايان داده و گردهم آيند که راه دموکراتيزه پاکستان را به آمريکائیها نشان دهند.
====================================================
=============================================
)علیرغم اینکه موضوع عراق در حال حاضر مهم ترین برنامه سیاست خارجی آمریکا را تشکیل میدهد، و لیکن با گذشت پنجسال از حمله به افغانستان و فروپاشی طالبان، همچنان خطر بازگشت این گروه تروریستی وجود دارد. با وجود برقراری برخی نهادهای دموکراتیک در افغانستان، اما افزایش خشونت و بنیادگرایی از کارایی این نهادها کاسته است. در این خصوص، نیروهای طالبان در شرق و جنوب افغانستان قدرت یافته اند که این موضوع با عدم کارایی دولت مرکزی در گسترش نفوذ خود در سراسر این کشور همراه شده است. از طرف دیگر مساله قاچاق مواد مخدر و پشتیبانی پاکستان از طالبان از جمله مواردی است که امروز بستر مناسبی را برای رشد مجدد طالبان فراهم ساخته است.(
=============================================
مرزبندی پاکستان و افغانستان که د ر سال 1893 به وسیله استعمار انگلیس و سالها قبل از پیدایش پاکستان بر اساس خظ معروف "دیوراند" پدید آمد و حضور ا قلیت ناراحت پشتون در دو طرف یاد شده همراه با دعاوی دیرینه سران پشتون برای جدایی ایالت "سرحد (منطقه اصلی پشتون نشین در پاکستان) از آن کشور، شکل بند اصلی روابط گذ شته و حال دو کشور بوده است . آفرینش طالبان هم پدیده هی از چنین سیاستی است . هر نوع بررسی در مورد افغانستان و ماجرای طالبان، بدون آگاهی از خطوط سیاستهای پاکستان، احزاب افراطي مذهبی آن کشور، گروههای فشار و هدفها و انگیزه های آنان ناقص و نارساست .
ترکيب جمعيتي و مذهبي
پاکستان کشوري با 145 ميليون نفر جمعيت است که 43 درصد از افراد بالاي 15 سال آن باسواد است. چهار گروه عمده نژادي در ايالات مختلف پاکستان زندگي مي کنند: پنجابي ها در ايالت پنجاب، سندي ها در ايالت سند، بلوچها در ايالت بلوچستان وپشتونها در ايالت سرحد . در پاکستان چهار زبان عمده رايج است.
64 درصد مردم به پنجابي، 16 درصد به پشتو، 15 درصد به اردو و 13 درصد به سندي صحبت مي کنند. براساس قانون اساسي 1973، زبان اردو به عنوان زبان رسمي پاکستان اعلام شده است.
کشور پاکستان به نام دين اسلام و به عنوان کشوري خاص مسلمانان شبه قاره هند تاسيس گرديد و حتي نام آن را به اين لحاظ پاک نهاده اند. حکومت اين کشور نيز بنا بر تعهدي که براي تاسيس چنين کشوري لازم بوده از همان ابتدا نام و نشان اسلامي داشته است. اسلام دين رسمي اين کشور است و 98 درصد جمعيت پاکستان پيرو اين دين هستند. اکثريت مسلمانان پاکستان سني، حنفي مذهب و گروهي نيز شافعي مسلک مي باشند. اقليت قابل توجهي که حدود 25 درصد جمعيت پاکستان تخمين زده مي شوند، شيعه هستند.
اساس تشکيل پاکستان دين اسلام بود. از اين رو اديان ديگر نقش چشمگيري در اوضاع سياسي اين کشور ندارند. قانون اساسي جديد پاکستان (1973) اين کشور را جمهوري اسلامي معرفي مي کند. معهذا براساس قوانين پاکستان هر پاکستاني حق دارد مراسم مذهبي خود را به جا آورد و تبليغ کند. همچنين هر فرقه مذهبي مي تواند موسسات مذهبي مربوط به خود را تاسيس، نگهداري و اداره نمايد.
ترکيب مذهبي
الف - اهل سنت: که شامل فرقه هاي ذيل مي باشند:
1- بريلويان 2- ديوبنديان 3- اهل حديث 4- وهابيان علماي اهل سنت در پاکستان دو گروه مي باشند و هريک مدارس و مراکز مذهبي متعدد دارند:
1- اهل حديث که بسيار نزديک به وهابيان هستند
2- اهل سنت که هرچند ممکن است جز گروهي خاص از صوفيان نباشند ولي
به هرحال ايدئولوژي صوفيان را دارند و به اهل تشيع از اين نظر
نزديک مي باشند.
ب - تشيع: تقريبا %25 مردم پاکستان را شيعيان تشکيل مي دهند اکثر
شيعيان اماميه بوده. گروهي اسماعيليه و اندکي نيز زيديه هستند.
ج - ساير مکاتب و مذهب غيراسلامي
:
1- مسيحيان 2- هندوان 3- سيکها 4- زرتشتيان 5- يهوديان 6- بودائيان
7-قادئيانيان
د - سلسله هاي تصوف:
1- چشتيان 2- سهرورديان 3- نقشبنديان 4- قادريان
مراکز مذهبي
روحانيون در پاکستان دو گروه سني و شيعه مي باشند و هرکدام مراکز ديني خودرا دارند.
در اين کشور بسياري از روحانيون، صوفيان و اقطابي هستند که از نظر فرهنگي و ايدئولوژي به اهل تشيع نزديک هستند هرچند نام حنفي دارند. مدارس عمده اهل سنت عبارتند از: جامعه اشرفيه و جامعه نعيميه در لاهور، خيرالمدرس و دارالعلوم در ملتان.
دارالعلوم حقانيه در اکوره ختک، جامعه اشرفيه در پشاور، جامعه اسلاميه در بهاولپور و مرکز تعليمات اسلامي، مدرسه عربيه مظهور العلوم مدرسه البنات ويژه بانوان جامعه خاروقيه و دارالعلم امجديه در کراچي. اهل تشيع نيز مراکز ديني متعدد در شهرهاي مختلف دارند از جمله: مرکز بزرگ ديني المنتظر در لاهور، جامعه اهل بيت در اسلام آباد، مدرسه مومن مدرسه آيت الله حکيم در روالپندي، مدرسه مشاع العلوم در حيدرآباد و مدرسه امام صادق در کويته، مواد درسي اين مدارس عموما از مدارس ديني ايران اقتباس مي شود و مدرسان آن در نجف، قم و پاکستان تحصيل کرده اند.
رهبر شيعيان پاکستان پس از شهادت عارف حسين حسيني، سيد ساجد علي نقوي مي باشد که رهبر نهضت نفاذفقه جعفري هم هست. مولانا حامد علي شاه، ملقب به حامد الموسوي، رئيس مدرسه ديني مومن نيز يکي ديگر از رهبران شيعه مي باشد که برخلاف مساجد نقوي اعتقاد به دخالت دين در سياست ندارند.
فرقه اي از شيعيان نيز به نام اسماعيليه در پاکستان بيشتر در مناطق پنجاب و شمال غربي پاکستان وجود دارند که غالبا پيروان آقا خان مي باشند.
درخصوص اجراي نظام اسلامي در پاکستان يک کشاکش سه جانبه داخلي بين دنياگران، بنيادگرايان و نوگرايان پاکستاني وجود دارد. دنياگران به جدا نمودن دين و سياست معتقدند و تمايل دارند که پاکستان روش ترکيه را دنبال کند، اين گروه مدعي هستند که پاکستان براصل مليت تشکيل شده و ملت يک ايده دنيا پرستانه است.
بنيادگرايان خواهان آنند که در پاکستان بر اساس خطوط قرآني حکومت اسلامي تشکيل گردد.
در مقابل دو جهان بيني ياد شده، جهان بيني نوگرايان - دستگاه حکومت فعلي - قرار دارد، نوگرايان راهي را بين خواستهاي د نياگرايان و بنيادگرايان ايجاد نموده و معتقدند که پاکستان بايد د ستگاه هاي سياسي غرب را دنبال نمايد ولي آنها را با اصول اسلام وفق دهد.
قانون هاي اساسي سالهاي 1956، 1963 و 1973 عقايد نوگرايان را در بر دارند.
نگاهي به احزاب بنياد گرايي
تقريبا در 30 سال اول تاسيس پاکستان، يگانه حزب مذهبي ، جماعت اسلامي بود که در صحنه سياست فعاليت چنداني نداشت. (در اينجا لازم به يادآوري است که در شبه قاره هند از ديرباز دوگونه اسلام رواج داشته است، يکي اسلام برلوي Barelevis يا اسلام عرفاني، ديگري اسلام ديوبندي Deobandi که اسلامي است سنتي و بنيادگرا. اما با پيشرفت پاکستان، فرقه ديوبندي قدرت بيشتري پيدا کرد.) ولي در دوره حکومت ذوالفقار علي بوتو يک حزب مذهبي ديگر به نام جمعيت علماي اسلام به رهبري مفتي محمود، در ايالات سرحد و بلوچستان قد علم کرد. از جانب ديگر مدارس مذهبي به تدريج افزايش يافتند.
در سال 1947 فقط 137 مدرسه در اين کشور وجود داشت که تاسال 1994 شمار آنان تقريبا به 1400 باب و شمار طلاب ديني به متجاز از 15 هزار نفر رسيد. در اين ميان در سال 1979 قانون عشر و زکاة تصويب شد و طلاب به هيئتهاي توزيع زکاة پيوستند و مسئوليت توزيع پول بين فقرا و مستمندان را به عهده گرفتند و در اين مورد با دستگاه اداري محلي و مسئولان دولت رابطه برقرار کردند، به اين وسيله براي نخستين بار روحانيون تا حدي داراي نفوذ سياسي و اجتماعي شدند و در انتخابات شرکت کردند و در سطح شهرداري، اداري و قانونگذاري در تشکيلات دولتي سهيم شدند. فرقه گرايي مذهبي از اين زمان آغاز شد.
دو گروه مذهبي با عقايد متفاوت احزاب سياسي مخالف يکديگر را تشکيل دادند و هر دو با کشورهاي ديگر اسلامي ارتباط برقرار نمودند. قوانين اسلامي مورد اختلاف در زمان ضياءالحق، گرايشات فرقه هاي مختلف جهت اجراي قانون شريعت، دسترسي مردم به سلاح و ايجاد دادگاه هاي شرعي، فضاي تشنج را در جامعه افزايش داد. در شهرهاي بزرگ و در دهکده ها برخوردهاي فرقه اي روي داد و تعدادي از رهبران روحاني از جمله علامه عارف الحسيني رئيس نهضت اجراي فقه جعفري، روساي انجمن سپاه صحابه پاکستان مولانا حق نواز و ضياءالرحمن فاروقي ترور شدند.
در سال 1972 از ميان 893 مدرسه مذهبي در پاکستان 254 ديوبندي (وهابي) 267 بريلوي (حنفي)، 144 اهل حديث (با گرايش وهابي)، 41 شيعه و 105 مدرسه از عقايد متفاوت ديگر بودند. درين جا دارد که احزب و گروه هاي اسلامي پاکستان اعم از شيعه و سني را معرفي کرده و جايگاه آنها را مورد بررسي قرار دهيم.
حزب جماعت اسلامي پاکستان
ابوالاعلي مودودي جماعت اسلامي را در سال 1941 تشکيل داد و هدف خود را تلاش براي ايجاد و استقرار يک دولت اسلامي اعلام کرد. اين حزب راستگرا و شديدا سنت گراي اسلامي نقطه نظرها و مواضعي همچون اخوان المسلمين مصر دارد. در انتخابات سال 1970 اين حزب چهار کرسي به دست آورد و در انتخابات 1977 از ائتلاف کنار گذاشته شد. رهبر آن قاضي حسين احمد است و دفاتر مرکزي آن در لاهور قرار دارد. سياست هاي جنرال ضياءالحق در مورد حاکم کردن شريعت اسلامي در تمام شئون زند گي اجتماعي، سياسي، فرهنگي و اقتصادي پاکستان از تعاليم اين حزب دانسته شده است.
اين حزب در دوران حکومت اوليه بي نظير بوتو از نواز شريف حمايت کرد تا قوانين اسلامي را پس از رسيدن به قدرت در پاکستان برقرار نمايد. نواز شريف پس از رسيدن به قدرت، لايحه شريعت را تصويب نمود ولي جماعت اسلامي، نواز شريف را به عدم اجراي دقيق قوانين اسلام متهم کرد.
در اوايل دهه 1990 جماعت اسلامي در اعتراض به تصميم دولت نواز شريف در حمايت از دولت جديد ميانه روهاي مجاهدين در کابل، از اتحاد دموکراتيک اسلامي کناره گيري کردند.
جماعت اسلامي پاکستان دولت نواز شريف را به قطع حمايت ازگلبدين حکمتيار رهبر حزب اسلامي افغانستان و شکست برنامه اسلامي کردن کامل پاکستان متهم نمود. در انتخابات اکتبر 1993 جماعت اسلامي که خاطره خوشي از همکاري با حزب مردم و مسلم ليگ، نداشت تصميم گرفت که با عنوان جبهه جديد سياسي به نام امت و جداي از اين دو حزب در انتخابات شرکت نمايد، ولي نتوانست آراي قابل توجهي کسب نمايد. اين جبهه، جبهه اسلامي پاکستان ناميده مي شد و در اين انتخابات تنها سه کرسي را به دست آورد.
در د
سامبر 94
19
صلاح الدين در کراچي ترور شد. وي از منتقدان حزب حاکم و نهضت قومي
مهاجر به شمار ميرفت. اين حزب در حال حاضر بزرگترين حزب اسلامي
پاکستان است. مودودي بنيانگذار آن معتقد بود که تنها وقوع انقلاب
اسلامي قادراست که کشور را از بحرانهاي متعدد خارج کرده و سيستم
سياسي اين کشور را اصلاح کند.
جمعيت العلماء اسلام
اين حزب، گروهي حنبلي مذهب و در رسته اصحاب حديث، معتقد به مکتب
ديوبندي و نزديک به وهابيت مي باشد و همان حزبي است که در سال 1945
تحت رهبري مولا
نا شبير احمد عثماني براي کسب حمايت از تاسيس پاکستان ايجاد شد. پس
از وقفه اي اين حزب در سال 1950 مجددا احيا شد. جمعيت العلماء
اسلام بر تدوين قانون اساسي مبتني بر اصول و ضوابط اسلامي تاکيد مي
نمود.
رهبر آن مولانا مفتي محمود، بنيانگذار و رهبر اتحاد ملي پاکستان
بود. پس از وي مولانا فضل الرحمن رهبر اين حزب گرديد.
اين حزب در انتخابات سال 1977 در اتحاد ملي پاکستان و در مقابل حزب
مردم قرار داشت. در ابتداي حکومت ضياءالحق، با وي همکاري داشتند
اما در سال 1981 به جنبش احياي دموکراسي پيوست و رفراندوم 19 مارچ
1984 را که موضوع تجديد رياست جمهوري وي بود، تحريم کرد.
اين حزب در مناطق مختلف پاکستان به ويژه ايالت سرحد داراي نفوذ مي
باشد.
جمعيت علماي اسلام در پائيز 1964 بر سر مسئله ادامه همکاري با دولت بي نظير بوتو به دو شاخه تحت رهبري «مولانا فضل الرحمن» و «مولانا اجمل خان» تقسيم شد. گروه مولانا فضل الرحمن که داراي نفوذ زيادي در بين طالبان بود ودر ايالت هاي بلوچستان و سند داراي نفوذ بوده و شاخه ي تحت رهبري مولا نا اجمل خان در ايالت هاي سرحد و پنجاب داراي طرفداران بسيار است.
سپاه صحابه
این گروه که دارای تما یلات وهابی می باشد ، مهمترین نقش را د ر مقابله با شیعیان پاکستان ایفا کرده است. گروه مذکور که بانی و عامل اکثر تحرکات تروریستی با انگیزه های سیاسی و مذهبی می باشد ، نه تنها به ترور بسیاری از علمای وابسته به سایر گروهها بویژه علمای شیعه مبادرت کرده ، بلکه رهبران خود این گروه نیز طی سالیان اخیر قربانی حملات مشابهی شده اند. رهبر این گروه ضیا الرحمن فاروقی در سال 1997 در پی یک حاد ثه بمب گذاری به قتل رسید و مهمترین رهبر این گروه در شرایط کنونی
" اعظم طارق" می باشد که به اتهام فعالیت های تروریستی در بازداشت به سر می برد .
د ر سال " 1376 " نیز( شعیب ند یم ) یکی دیگر از رهبران بر جسته این گروه ، توسط افراد ناشناس ترور شد و به قتل رسید. نوع حمایت علمای مذکور از طالبان بسیار متنوع است.
از چند کا نا لهای پشتیبانی ایدیولوژیک از طالبان را بر عهد ه دارند و تلاش آنها را نوعی جهاد برای بر قراری نظام اسلامی واقعی در افغانستان معرفی می کنند .و از سوی دیگر در مساله بسیج و اعزام نیرو نیز ، پایگاه اصلی طالبان به شمار می روند. علمای مذکور نه تنها وابستگی اعضای طالبان را به با ا ین ا حزاب رد نکر د ند بلکه مدارس خود را اتعطیل کرده بو د ند تا طا لب ها مشغول به تحصیل در این مدارس فرصت مشارکت در جنگ افغانستان به نفع گروه طالبان را داشته باشند .
همزمان با نیازمندی طالبان به نیروهای جدید برای حمله به مزار شریف و اداره مناطق تصرف شده روزانه صد ها تن از طا لب های مدارس مذهبی پاکستان با عبور از مر ز اهی مراکزتجهیز نیروهای طالبان شده وسپس به عنوان نیروهای نازه نفس راهی جبهه ها یا مناطق اشغال شده می شدند.
عملکردافراطي طالبان در افغانستان به ترغیب افراط گرایی مذهبی در پاکستات دامن زده ا ست . کشوری که سالهاست خود با تنشهای فرقه ای وخشو نت تنظیمی مدارس مذهبی سرو کار داشته است. روسا مذهبی پاکستان مکررآ گفته اند که فقط نیرویی چون طالبا ن می تواند به فساد در پاکستان خاتمه دهد!
طالبان با حمایت کامل ارتش پاکستان ، همه مبانی زندگی اجتماعی از جمله حقوق بشر ، آزادی ، تو سعه سیاسی و اقتصادی در افغانستان را سر کوب واز بین برده بو د ند و این تحولات در مسائل سایسی ، اجتماعی ، مذهبی و اقتصادی پا کستان مستقیمآ اثر گذاشته است و برای آینده و مخصوصآ ا ستقلا ل و
تما میت ا ر ضی پاکستان خطرناک خو ا هد بود چرا که ا سلام د ر پا کستا ن ا سا سا هویت ، موجودیت و مبنای نایسونالیسم پاکستانی است. خطر تجز یه پا کستا ن ا ز هما ن ا بتد ا ی تا سیس و جود دا شت و به قوت خود با قی بود لیکن با حما یت ا ین کشور ا ز طا لبا ن ا ین خطر بیشتر و بیشتر شده ا ست .
در بلوچستان چه ميگذرد؟
»بارنت روبین، یکی از کارشناسان برجسته مسایل افغانستان بر این باور است که ناکامی دولت بوش در متقاعد کردن پاکستان به عدم حمایت از رژیم طالبان، افغانستان را در یک موقعیت بسیار بی ثبات و مخاطره آمیز قرار داده است. روبین در مصاحبه ای با شورای روابط خارجی می افزاید انتظارات مردم افغانستان و منطقه تغییر کرده است؛ چراکه آنها معتقدند پیروزی طالبان نزدیک است.«
================================================
به دنبال قتل يکي از رهبران استقلال طلب در ٢٠٠٦، درگيري هاي شديدي در بلوچستان، يکي از ايالت هاي پاکستان رخ داد. اين منطقه مرزي بين ايران و افغانستان که همواره قدرت اسلام آباد را زير علامت سوال برده از چند ماه پيش شاهد قيام جديدي در رابطه با غصب منابع طبيعي اش بوده است. امري که حکومت پرويز مشرف را شکننده تر از پيش ساخته است . در مقايسه با خونريزيهاي دارفور يا چچن هنوز نمي توان کشتار تدريجي بلوچ را در کوهها و بيابانهاي جنوب غربي پاکستان فاجعه انساني عمده اي دانست. در ماه اوت « فقط» ٢٢٦٠ بلوچ براي گريز از بمبارانها و گلوله باران جنگنده هاي اف شانزده و هليکوپترهاي جنگي کبرا که دولت آمريکا به نيروي هوايي پاکستان فروخته ناچار به ترک روستاهاي خود شده اند.
با وجود اين، با بالا رفتن شمار کشتگان و زخميان، ناديده گرفتن هزينه انساني مبارزه استقلال طلبانه بلوچها و همچنين انعکاس سياسي آن در ديگر مناطق اقليت نشين در کشور چند قومي پاکستان دشوارتر و دشوارتر مي شود .از هم اکنون در ايالت همسايه سند، جدايي طلبان که در مخالفت با رژيم نظامي و غالبا پنجابي جنرال پرويز مشرف با بلوچها شريک اند مشغول جان تازه دميدن در آتش جنبشهاي استقلال طلبانه اي هستند که از سالها پيش زير خاکستر مانده اند. آنان خواهان تشکيل يک دولت مستقل سندي يا يک فدراسيون سندي- بلوچي اند که گستره آن تمامي پهناي سواحل درياي عمان از مرز ايران در غرب تا هندوستان را فرا خواهد گرفت. بسياري از رهبران سندي آشکارا ابراز اميدواري مي کنند که ناآرامي در پاکستان دير يا زود هند را متقاعد خواهد کرد کهبراي جدايي از پاکستان به آنان کمکهاي نظامي و اقتصادي برساند، همان گونه که بنگلادش به ياري هند در سال ١٩٧١ از پاکستان جدا شد .
به هنگام ايجاد کشور در سال ١٩٤٧، شش ميليون بلوچ به زور به پاکستان پيوستند. اينان پيش از شورش اخير نيز سه بار در اعتراض به تبعيض اقتصادي و سياسي به شورش برخاسته بودند. در شديدترين اين شورشها، از سال ١٩٧٣ تا ١٩٧٧ ، در حدود ٨٠ هزار سرباز پاکستاني و ٥٥ هزار بلوچ در مراحل گوناگون نبرد شرکت داشتند .در آن زمان ايران نيز مانند پاکستان متحد ايالات متحده به شمار مي آمد. محمد رضا شاه پهلوي که نگران آن بود که شورش آن سوي مرز به ٢.١ ميليون بلوچ ساکن شرق ايران سرايت کند، سي هليکوپتر کبرا با پيلوتان ايراني به ياري اسلام آباد فرستاد. اما اکنون ديگر ايران متحد آمريکا نيست و با پاکستان سر ناسازگاري دارد. تهران ادعا مي کند که واحدهاي نيروهاي ويژه آمريکا با استفاده از پايگاه هايشان در پاکستان به عمليات سري در درون ايران دست مي زنند که هدف آنها افروختن آتش مخالفت بلوچها با رژيم محمود احمدي نژاد است.
خشمي که امروز د ستمايه ارتش آزاديبخش بلوچ شده عمدتا ناشي از خاطره تاکتيکهاي پاکستاني « دشت سوخته» در نبردهاي پيشين است. در يکي از نبردهاي هولناک سال ١٩٧٤، نيروهاي پاکستاني که از ناتواني شان در يافتن تشکل نظامي چريکي بلوچ پنهان شده در کوه ها درمانده شده بودند، اردوگاههاي حدود پانزده هزار خانواده بلوچ را که مواشي خود را براي چرا به دره حاصلخيز چملنگ برده بودند زير آتش بمب و گلوله قرار دادند تا چريکها را ناچار سازند براي دفاع از زنان و کودکانشان از مخفيگاههاي خود برون آيند . بنا به گزارش کميسيون مستقل حقوق بشر پاکستان، در جنگ کنوني « بمباران و گلوله باران همه جانبه و بي هدف مشخص » اين بار نيز براي بيرون کشيدن چريکها به کار مي رود. شش جزوتام ارتش پاکستان افزون بر نيروهاي شبه نظامي که شمار شان به ٢٥ هزار تن مي رسد در کوهستانهاي کهلو و مناطق اطراف آنها که جايگاه شديدترين نبردهاست مستقر شده اند.
رژيم مشرف نسبت به دولتهاي پيشين روشهاي نوين سرکوبگرانه تري براي در هم شکستن شورش به کار مي گيرد. در گذشته فعالان بلوچ عموما به اتهامات رسمي بازداشت مي شدند و براي مدتهاي معين به حبس در زندانهايي که مکانشان براي خانواده ها شناخته شده بود محکوم مي شدند. اين بار، سخنگويان بلوچ از « آدم ربايي ها» و « ناپديد» شدنهاي گسترده حرف می زنند و نيروهاي پاکستاني را متهم مي کنند که صدها جوان بلوچ را به اتهامات نامعين گرفته و به مکانهاي نامعلوم برده اند . تفاوت عمده مراحل پيشين مبارزه بلوچها با مرحله کنوني در اين است که اين بار اسلام آباد هنوز موفق نشده است اقوام متنازع را به جان هم بيندازد.
به علاوه دولت مرکزي اين بار با يک رهبري جوانتر طرف است که تنها از رؤساي اقوام تشکيل نشده، بلکه از طبقه نوخاسته متوسط و تحصيل کرده بلوچ برخاسته که تا سه سال پيش وجود نداشت. تفاوت مهم ديگر اين که اکنون بلوچها نيروي جنگنده منضبط تر و مجهزتري در ارتش آزاديبخش بلوچستان دارند . رهبران بلوچ مي گويند که هم ميهنان و هم باوران توانمند ساکن کشورهاي خليج فارس پول لازم براي خريد اسلحه در بازار سياه پررونقي که در طول مرز افغانستان ايجاد شده را تأمين مي نمايند.
مشرف بارها هند را به تأمين اسلحه براي شورشيان بلوچ و تآمين منابع مالي براي گروههاي جدايي طلب سندي متهم نموده است بي آن که مدرکي در تاييد ادعاهاي خود ارائه نمايد. هند اين اتهامات را انکار مي کند. در عوض، رهبران هند مي گويند که هند خواهان يک پاکستان با ثبات است که بتواند براي رسيدن به توافق صلح در کشمير به مذاکره بپردازد تا در نتيجه هر دو طرف بتوانند آهنگ مسابقه تسليحاتي پرهزينه خود را کند نمايند. ضمنا دهلي نو از درگيريها ابراز « نگراني» مي نمايد و طرفين را به گفتگوي سياسي فرا مي خواند. با اين وجود بسياري از تفسيرگران رسانه هاي هند از اين که مشرف در بلوچستان گرفتار شده است خرسند به نظر مي آيند و اميدوارند که بحران بلوچستان او را وا دارد پشتيباني پاکستان براي شورشيان اسلامگراي افراطي کشمير را کاهش دهد .برخلاف هندوستان، ايران اقليت بلوچ خود را دارد و از مليت گرايي بلوچها نگران است. حزب مردم بلوچستان که از گروههاي اصلي بلوچ در ايران به شمار مي رود اعلام کرد که يک روحاني تندروي شيعه به نام حجت الاسلام ابراهيم نکونام که به تازگي رئيس محاکم بلوچستان شده است يک عمليات سرکوب نظامي و پوليسي را به رهبري پوليس مخفي آغاز نموده است که در آن صدها بلوچ دستگير و بسياري از آنان به اتهام همکاري با ايالات متحده اعدام شده اند .
بلوچهاي ايران نه تنها شمارشان از بلوچهاي پاکستان کمتر است، بلکه درجه آگاهي سياسي و سازمان يافتگيشان نيز از انها پايينتر می باشد و رهبران اصليشان هم جدايي از ايران و هم وحدت با بلوچهاي پاکستان را رد مي کنند. مثلا حزب مردم بلوچستان جزئي از ائتلافي است که ديگر اقليتهاي ناراضي ايران – کردها، آذريها و عربها را نيز نمايندگي مي کند.
اين ائتلاف در پي تبديل ايران به يک ساختار فدرال است که در آن تهران کنترول خود را بر سياست خارجي، دفاع، ارتباطات و تجارت خارجي حفظ خواهد نمود، اما در باقي حوزه ها به سه منطقه اقليت نشين، خود مختاري اعطا خواهد کرد .در مقابل، در پاکستان بلوچها به سبب کشمکشهاي نظامي متناوبشان با اسلام آباد راديکاليزه شده اند و بر اين باورند که هدف شورش بايد ايجاد بلوچستان مستقل باشد، مگر آن که رژيم نظامي حاضر شود همان گونه که در قانون اساسي سال ١٩٧٣ مقرر شده است ، خود مختاري اعطا نمايد. تمامي رژيمهاي نظامي اي که يکي پس از ديگري از آن هنگام به قدرت رسيده اند و از جمله رژيم کنوني از اجراي اين اصل سرباز زده اند. نخستين خواسته بلوچها، سنديها و پشتونها – سومين اقليت قومي که بهتر از دو ديگر جذب شده است – اين است که به تبعيض اقتصادي آشکاري که به نفع گروه مسلط پنجابيها وجود دارد پايان داده شود . بيشتر منابع طبيعي پاکستان در بلوچستان واقع شده است ، از جمله گاز طبيعي، اورانيوم، مس و ذخاير بالقوه غني نفتي. اگرچه ٣٦ درصد از گاز توليد شده در پاکستان از بلوچستان مي آيد، اين ايالت تنها بخشي جزئي از اين گاز را مصرف مي کند، چرا که فقيرترين منطقه کشور به شمار مي رود.
به مدت چندين دهه، دولتهاي مرکزي تحت سلطه پنجابيها از پرداخت سهمي عادلانه از منابع مالي تخصيص يافته به توسعه بلوچستان دريغ کرده اند و تنها ١٢ درصد از حقي را که از توليد گاز به ان ايالت تعلق مي گيرد پرداخته اند. به همين منوال، مناطق سندي و پشتون نشين نيز به طور مداوم از دسترسي عادلانه به رودخانه ايندوس محروم شده اند، چرا که پروژه هاي سدسازي سهم عمده آب را به سمت پنجاب بر گردانده اند . مشرف در يکي ازسخنراني تلويزيوني خود درسال ٢٠٠٦ به تفصيل بلوچستان پرداخت و ادعاهاي بلوچها درباره تبعيض اقتصادي را رد نمود و خبر راه اندازي يک برنامه توسعه ٣٩ ميليون دالري را براي انان خبرداد که نيمي از بودجه آن صرف راه سازي و ديگر پروژه هاي زيربنايي خواهد شد.
به گفته او « بهره کشان واقعي» از بلوچها رهبران اقوام هستند که عنوان سردار دارند و « منابع مالي تخصيص يافته و توسعه را غارت کرده اند « و نيروهاي نظامي با اين هدف به بلوچستان فرستاده شده اند که از بلوچها در برابر رهبرانشان پاسداري کنند. مشرف گناه شورش را به ويژه به گردن نواب اکبر بوگتي انداخت که توسط نظاميان پاکستان در غاري که پنهان شده بود کشته شد.
قتل وي، موجب شورش هاي متعددي در سرتاسر کشورشد. اما ويژگي بسيار چشمگير شورش کنوني اين است که رهبري آن بر عهده نسل جديدي از ملي گرايان بلوچ است که از آگاهي سياسي برخوردارند و نه بر عهده سران اقوام . مسائل اقتصادي مربوط به ماليات و شرايط حاکم بر تقسيم درآمد حاصل از توسعه نفت، گاز و ديگر منابع طبيعي به احتمال زياد مذاکرات را به بن بست خواهد کشاند. رهبران سندي و بلوچ، در بيشتر پيشنهادهايشان درباره نحوه انتقال قدرت از دولت مرکزي به ايالات استدلال نموده اند که روش کنوني تخصيص مالياتهاي جمع آوري شده به دست دولت مرکزي، که تنها مبناي آن جمعيت است و در نتيجه به نفع پنجابي هاست نبايد ادامه يابد. روش جايگزين پيشنهادي اين است که نيمي از ماليات بر مبناي جمعيت تخصيص يابد و باقي آن بر اساس مبلغي که در هر يک از ايالات جمع آوري شده است توزيع شود.
بنا بر قانون اساسي سال ١٩٧٣ ايالات از تعداد نمايندگان برابري در مجلس سنا برخوردارند ، استدلال مي شود که بايد به سنا اختيارات بيشتري داده شود، تا به جاي رئيس جمهوري يا نخست وزير آن مجلس اختيار منحل کردن مجالس قانونگذاري ايالات يا اعلام حالت وضعيت اضطراري را داشته باشد.
برخي از اين هم تندتر مي روند و خواهان آن اند که بلوچها، پشتونها، سنديها و پنجابيها در هر دو مجلس و نيز در اداره هاي دولتي و مناصب نظامي، صرف نظر از نابرابري جمعيتی شان نمايندگي برابر داشته باشند. همه جناحهاي اقليتها براي تقويت گسترده حضوراقليتها در اداره هاي دولتي و نيروهاي مسلح اولويت قائل اند و همگي خواهان برقراري تضمين هايي در قانون اساسي اند که دولت مرکزي را از برکناري خودسرانه دولتهاي منتخب ايالات – کاري که ذوالفقار علي بوتو در سال ١٩٧٣ انجام داد – منع نمايد. به احتمال زياد اقليتها حاضر به مذاکره بر سر موضوع تضمينها عليه مداخله خودسرانه دولت مرکزي نيستند، چرا که آنان همان قدر که خواهان اصل خودمختاري اند در پي محتواي آن نيز هستند .
بلوچها تنها ٣.٥٧ درصد از جمعيت ١٦٥.٨ ميليوني پاکستان را تشکيل مي دهند و مجموع سه اقليت بنا به گفته خودشان تنها ٣٣ درصد از کل جمعيت است. با وجود اين، سرزمينهايي که اين اقليتها از آن خود مي دانند ٧٢ درصد از کل مساحت کشور را تشکيل مي دهد. پنجابي ها از اين که اقليتها نسبت به چنين مناطق پهناوري از کشور ادعاي مالکيت مي کنند بسيار برآشفته اند و تمايلي به تحقق يافتن آن ندارند . در نهايت مي توان گفت که دستيابي به توافقي بر سر قانون اساسي از جريان کلي مبارزه در راه دموکراسي جدايي ناپذير است. با توجه به اين که نظاميان حکومت را در دست دارند، شورش بلوچها و جنبش ناسيوناليستي سندي بيش از پيش راديکاليزه خواهد شد. اما غيرمحتمل است که بلوچها بتوانند از نظر نظامي بر نيروهاي پاکستاني چيره شوند و دولتي مستقل برپا نمايند، حتي اگر سنديها هم به آنان ياري برسانند، مگر آن که هند در ضمن رويارويي گسترده تري با اسلام آباد به مداخله دست بزند.
بنابراين چشم انداز موجود حاکي از ادامه يک کشمکش بي نتيجه ميان بلوچها و سنديها از يک سو و اسلام آباد از سوي ديگر است، که بيش از پيش به تضعيف پاکستان منجر خواهد شد .از ديد بلوچها و سنديها آمريکا در بحران کنوني مسئوليت عمده اي دارد، چرا که تجهيزات نظامي اي که براي سرکوب شورش بلوچها به کار مي رود آمريکايي اند و از ١١ سپتامبر ٢٠٠١ به اين سو خيل گسترده کمکهاي اقتصادي آمريکا به اسلام آباد است که مشرف را سرپا نگاه داشته . از ١١ سپتامبر تا کنون، مجموع کمکهاي نظامي آمريکا به مشرف، از جمله فروش ٣٦ جنگنده اف ١٦ که به تازگي مورد تأييد کنگره قرار گرفت، به ٩٠٠ ميليون دالر بالغ شده است و قرار است تا سال ٢٠٠٩، ٦٠٠ ميليون ديگر نيز بر اين افزوده شود. کمکهاي اقتصادي شامل ٣.٦ ميليارد دالري مي شوند که پاکستان در چارچوب روابط دوجانبه خود با آمريکا يا در چارچوبهاي چند جانبه اي که با پشتيباني آمريکاييان شکل گرفته اند دريافت نموده .
ازاين گذشته به واسطه ايالات متحده حدود ١٣.٥ ميليارد دالراز بدهي پاکستان بخشيده شده است .دولت بوش، به جاي آن که مانند برخي مقامات اتحاديه اروپا بر مشرف فشار بياورد تا با اقليتها برسر راه حلي سياسي به توافق برسد، گفته است که تنشهاي قومي « مسئله اي داخلي» اند و پاکستان خود بايد آنها را حل نمايد. سازمانهاي حقوق بشر خواستار اعمال فشار بين المللي بر مشرف شده ، ايالات متحده را مورد انتقاد قرار داده اند زيرا سلاح هاي آنها از هدف عملکرد اوليه شان يعني پشتيباني از ارتش پاکستان در مبارزه اش بر عليه القاعده و طالبان، منحرف شده است. با وجود اين تا پايان دوران رياست جمهوري بوش تعهد آمريکا به پشتيباني از مشرف استوار خواهد ماند.
انتخابات قريب الوقع
=========================================================
}تشکل دوباره طالبان، روند شکننده بازسازی افغانستان و کشت فزاینده خشخاش، افغانستان را در وضعیت خطرناک سقوط به آشفتگی و نابسامانی قرار داده است. در صورتی که واشنگتن بخواهد افغانستان حفظ کند، باید ضمن افزایش تعهدات خود در این منطقه به بازبینی استراتژی خود، به ویژه رویکردش نسبت به پاکستان که مامنی برای تروريستان شده است، بپردازد.{
===================================================
در حالى كه هنوز تا انتخابات عمومى مجلس ملى پاكستان يکي دوماه
زمان باقى است حزب حاكم و احزاب مخالف دولت فعلى پاكستان تحركات
خود را در جهت آمادگى براى انتخابات شتاب بخشيده اند.
«پرويز مشرف» رئيس جمهورى پاكستان از تمام شاخه هاى حزب مسلم ليگ
(حاكم) از جمله جناح پيشرو پنجاب خواست از تفرقه در درون حزب
اجتناب كنند.
مشرف
در جلسه اى با حضور رهبران بلندپايه حزب مسلم ليگ (حاكم) شاخه
پنجاب در دفتر كارش در شهر راولپندى گفت: حزب مسلم ليگ به رهبرى
شجاعت حسين، محور انتخابات بعدى است، بنابراين رهبران و اعضاى حزب
بايد تمام تلاش هاى خود را براى تقويت اين حزب انجام دهند. در اين
جلسه «چوهدرى شجاعت حسين» رئيس حزب مسلم ليگ پاكستان (پى ال ام)،
«سيدمشاهد حسين» معاون حزب، «چوهدرى پرويزالهى» سروزير ايالت
پنجاب، «شيخ رشيد احمد»، «طاهر اقبال» از اعضاى گروه پيشرو
مسلم ليگ(حاكم)، «مالك الله ياورخان» و وزيران ايالتى و فدرال حضور
داشتند. مشرف اظهار اميدوارى كرد كه نشست شوراى عالى اجرايى حزب
بتواند اختلافات درون حزبى را رفع و حزب را سازماندهى مجدد كند.
حزب مسلم ليگ (حاكم) پرويز مشرف رئيس جمهورى پاكستان را براى
انتخابات سال ۲۰۰۷ برگزيد. اين تصميم در جلسه اى ويژه با حضور
«شوكت عزيز» نخست وزير، چوهدرى شجاعت حسين رئيس حزب مسلم ليگ
(حاكم)، سيدمشاهد حسين معاون، چوهدرى پرويزالهى سروزير ايالت
پنجاب، تعدادى از وزراى كابينه فدرال و ديگر اعضاى مركزى حزب اتخاذ
شد. همچنين در اين نشست چوهدرى شجاعت حسين به رياست اين حزب ابقا
شد.
در حال حاضر بيشتر شهرداران انتخاب شده و اعضاى شوراى شهرها، عضو
حزب مسلم ليگ
)حاكم(
هستند و اين حزب بيشترين كرسى ها را در مجلس ملى و سنا در اختيار
دارد. انتخابات عمومى نمايندگان مجلس ملى پاكستان در سال ۲۰۰۷
برگزار و طبق قانون اساسى، نخست وزير توسط مجلس ملى انتخاب مى شود.
رئيس جمهورى نيز با راى نمايندگان مجلس ملى و مجالس چهار ايالت
سرحد، بلوچستان، سند و پنجاب انتخاب مى شود. فقه جعفرى، جماعت
اسلامى، جمعيت علماى اسلام، مردم پاكستان، مسلم ليگ (نواز)،
مسلم ليگ (حاكم)، مردم دموكراتيك، مسلم ليگ (
قيوم)، نهضت متحده ملى، ملى بلوچستان، ملى پختون خواه، عوامي نشنل
پارتي ،
احزاب سياسى شيعه ، نهضت خاكسار، نهضت بين المللى ختم نبوت، انصاف
پاكستان و عوامى تحريك پاكستان از احزاب مهم و فعال در اين كشور
هستند.
در همين حال «احسان اقبال» معاون اطلاع رسانى حزب مسلم ليگ شاخه
نواز به خبرنگاران گفت: اين دو حزب درباره پيش نويس منشور براى
احياى دموكراسى به توافق رسيدند و قرار است اين پيش نويس براى
امضاى نوازشريف و بى نظير بوتو رهبران اين دو حزب به لندن ارسال
شود.
تحليلگران سياسى معتقدند كه اين براى اولين بار است كه بعد از سال
۱۹۷۳ اين دو حزب كه مخالف هم بودند، براى آنچه كه آن را استقرار
مجدد دموكراسى مى نامند، به توافق رسيده اند.
اما نظاميان پاکستان بااستفاده ازروش هاي گوناگون ومخصوصآ درزدوبند با مسلم ليگ (حاكم) قدرت را حفظ ومشرف باسياست هاي تفرقه افگنانه خويش وبا زورنظاميان همچنان به حاکميت خويش ادامه ميدهد و انتخابات آينده نيزيک درامه نمايشي بيش نخواهد بود.
آمريکا اسير دام نيرنگ هاي، آي - اس -آي و مشرف
«پنجمین سالگرد حمله آمریکا به افغانستان در حالی سپری می گردد که اوضاع کنونی افغانستان به واسطه سیاست های نادرست واشنگتن بسیار بد توصیف میشود. اوضاع نامناسب امنیتی و هرج و مرج حاکم بر شهرها، وضعیت بی ثباتی را برای افغانستان به ارمغان آورده است. برخی صاحبنظران معتقدند حضور آمریکا در عراق و صرف منابع و امکانات دولت واشنگتن برای ساماندهی به وضعیت این کشور منجر به افزایش هرج و مرج و ناامنی در افغانستان شده است .»
================================================
پس از يازدهم سپتامبر، واشنگتن متناسب با حال و هوا و خواست تصميم گيرندگان و بدون آن که ارتباط زيادي با تهديدهاي « واقعي» داشته باشد، تنها با متمايز ساختن « آناني که با ما هستند» و « آناني که عليه ما هستند» تعريف جديدي از تهديدها و دشمنان نامتقارن ارايه داد. تبديل جنبش هاي سنتي مقاومت عليه استعمار و حکومت هاي لائيک به اهداف « جنگ جهاني عليه تروريسم» و در رديف القاعده و ديگر شبکه هاي جنايتکار، چيزي بيش از يک اشتباه که يک فاجعه بود.
برخي از تحليلگران، اولين درگيري عليه« تروريسم »- در افغانستان- را « اولين جنگ صحيح» ايالات متحده مي دانستند. اين جنگ با شيوه ها و اهداف محدودي آغاز شده بود. اما بي عدالتي ذاتي در استفاده از« شيوه هاي نابجاو استقرار اهداف افراطي» به سرعت آنها را آلوده مي سازد. در مقايسه با اهداف تعيين شده، استفاده نامتناسب از قدرت ، مشروعيت جنگ را به زير سوال برد، به شعله هاي مبارزه جويي اسلامي دامن زد و توجيهي براي فراخوان به جنگ مقدس را فراهم کرد. هواپيماهاي اف١٦ و راکتهاي توماهاواک آسمان را تسخير کردند، ولي« روي زمين همچنان کلاشينکف ها هستند که فرمان مي رانند».
ايالات متحده مي توانست با ضربات مشخصي که طراحان و مجريان يازدهم سپتامبر را هدف قرار مي داد، خود را از شر القاعده برهاند و در عين حال تمام افغان ها را با خود دشمن نکند، افرادي که بي تفاوت و حتي دشمن« افغان هاي عرب» شده بودند.
بنابراين تصادفي نيست که طالبان پنج سال بعد سرسخت تر از هميشه بازگشتند. رئيس جمهور پرويز مشرف در نطقي که روز دوازدهم سپتامبر ٢٠٠٦ ايراد کرد، بر خطر« طالباني شدن نوين»،تهديد استراتژيک براي افغانستان و پاکستان، صحه گذاشت. گسترش اين نوع افراطي گرايي هاي ديني خشن، به مراتب خطرناکتر از روبناي القاعده است: در وهله اول بايد با توسل به شيوه هاي سياسي با آن مبارزه کرد.
از زماني که جنگ آغاز شده ، خارج از کابل هيچ چيز يا کمابيش هيچ چيز پيش نرفته است و مردم از جنگ و محروميت رنج مي برند. هرج و مرج هميشگي شده، قاچاق مواد مخدر از سر گرفته شده است (نود درصد مصرف جهاني ترياک را شامل مي شود) و سران قبايل، «جنگ سالاران» و اسلامگرايان بر ديگر مناطق کشور فرمان مي رانند. پنج سال پس از سقوط آنها، سران طالبان به افراد سازمان پيمان آتلانتيک شمالي(ناتو) فشار مي آورند و خسارت هاي بيش از پيش مهمتري را به آنان وارد مي کنند، تا حدي که در سپتامبر آنان را مجبور به درخواست نيروي کمکي کردند. با وجود حضور بيست هزار سرباز آمريکايي، از ابتداي سال در حدود دو هزار نفر کشته شده اند که شامل نمايندگان مجلس، افراد مذهبي، شهرداران و ... مي شود.
طبق گفته رسانه ها،«شصت درصد کشور فاقد نيروي برق است و هشتاد درصد مردم به آب آشاميدني دسترسي ندارند. خلاء ايجاد شده در اثر فقدان نيروي پوليس را انواع نيروهاي مخالف دولت پرکرده اند: اسلامگرايان در جنوب، جنگ سالاران سالهاي ١٩٨٠ در غرب، قاچاقچيان مواد مخدر در شمال. دراين دوره، نبردها عليه نيروهاي همدست طالبان، باعث توقف برنامه هاي جديد براي بازسازي و کاهش دسترسي به دستاوردها شده است. تنها نيمي از کمک وعده داده شده به کشور در سال ٢٠٠١، توزيع شده است و راه کابل به قندهار که تا به امروز بازسازي آن بزرگترين دستاورد ايالات متحده است، اکنون به دليل خشونت جديدي که بر آن حکم مي راند، غير قابل استفاده شده است»
روز نامه واشنگتن پست زير عنوان جنگ درپاكستان: اندكي بعد از حادثه يازده هم سپتمبر 2001 رئيس جمهور جورج بوش اعلام داشت كه كشور هاي جهان بايد بين ايالات متحده امريكا وكشور هائيكه ازدهشت افگنان پشتيبانى نموده و انها را درخاك خود پناه ميدهند يكي را انتخاب كنند و كسانيكه به منسوبين القاعده پناه ميدهد بايد به حيث دشمن شناخته شوند. روز نامه مينويسد: بعد ها از تطبيق جدي اين پرنسيب امتناع بعمل امد و جنرال پرويز مشرف رئيس جمهور پاكستان آدم خوش قسمتي بود كه درمقابل مشكلي قرار نگرفت. روز نامه مينويسد از زمانيكه جنگ عليه دهشت افگني آغاز شد، اين حكمران نظامي پر زرق وبرق پاكستان سعي بليغ به خرچ داد به حيث متحد ايالات متحده امريكا به شمار آيد . اما از مبارزه عليه افراطيون اسلامي دركشورش كه يقيناء اسامه بن لادن و نائبان ارشد ش دران شامل اند ، با وصف افزايش درتلفات جاني و خسارات مالي امريكا از رويارويىبا انها طرفه رفت. واشنگتن پست مينويسد : جنرال مشرف ومشاورين اش از قبيل شوكت عزيز صدراعظم پاكستان با گزاف گويى ميگفتند كه پاكستان صد ها تن تندرو القاعده را دستگير وده هزار عسكر را درمناطق سرحدي درنزديكي افغانستان تعبيه كرده است . اما جنرال مشرف هيچگاهي قواي خود را عليه طالبان پشتون تندرو سوق نداد كه درجنگ از قلمرو سرحدي پاكستان عليه قواي افغاني وامريكايى استفاده ميكردند و همچنان هيچگاهي گروه هاي افراطي اسلامي را كه حملات دهشت افگني را در هند انجام ميدهند منحل نكرد . مشرف مدارس ديني پاكستان را كه منبع تربيه دهشت افگنان انتحاري است تصفيه و پاكسازي ننمود . وي از بزرگترين جنايت كار انتشار سلاح ذروي بنام عبدالقدير خان رئيس دستگاه ذروي پاكستان كه اسرار ذروي را به كشور ليبيا ، كورياي شمالي وايران فروخت حمايت كرده واو را عفو كرد.
جنرال مشرف همچنان به وعده هاي خود براي استعفاء از مقام عسكري و اوردن دوباره ديموكراسي براي پاكستان اباء ورزيد. در نتيجه اين اعمال مشرف ، القاعده به عمليات خويش درپاكستان ادامه داده وامريكا و عساكر متعهد آن قادر نشده اند منطقه جنوب افغانستان را آرام سازد و همچنان در اثر اين سياست پاكستان بيش از يكصد و بيست و پنج عسكر امريكايى درسال گذشته مقتول شده اند كه بسياري شان واضحاء دراثر عبور عساكراز سرحد پاكستان به افغانستان كشته شده اند.
روز نامه مينويسد : دراثر مصئونيتي كه اسامه بن لادن درپاكستان بدست اورد، كست ويديويىرا نشر كرد و درآن تهديد نمود كه حملات بيشتري درداخل ايالات متحده انجام خواهد داد. روزنامه مينويسد: حكومت رئيس جمهور بوش هنوز هم شش صد مليون دالر سالانه به پاكستان كمك هاي نظا مي واقتصادي ميدهد وهنوز هم با مشرف به حيث متحد رفتار ميكند.
روابط دو کشور همسايه افغانستان و پاکستان که مرزهای طولانی با هم دارند، در پنجاه و هشت سالی که از عمر کشور پاکستان می گذرد، همواره با فراز و فرودهای بسياری همراه بوده است. مساله مورد مناقشه خط مرزی موسوم به " ديورند "، فعاليت گروههای مسلح مجاهدين که عليه حکومتهای طرفدار شوروی سابق در افغانستان می جنگيدند، حمايت دولت پاکستان از گروه طالبان و نيز آنچه مقامات در سالهای اخير، فعاليت گروههای مخالف دولت اين کشور در مناطق قبايلی پاکستان می خواندند، از مسايلی است که در دوره های مختلف، باعث تيرگی روابط دو کشور شده است. از بدو تاسيس کشور پاکستان در سال 1947 ميلادی تا زمان لشکرکشي شوروی به افغانستان در سال 1979، مسايل مرزی بر روابط اين دو کشور، سايه افکنده بود و پس از آن، تا زمان سقوط حکومت داکتر نجيب الله در سال 1992 ميلادی، علاوه بر اين مساله، حمايت پاکستان از گروههای مسلح مجاهدين که عليه دولت کابل می جنگيدند نيز بر تنشهای موجود ميان دو کشور افزود. مرز مشترک پاکستان و افغانستان که به "خط ديورند" مشهور است در زمان سلطه بريتانيا بر شبه قاره هند در سال۱۸۹۳ بين هند و افغانستان کشيده شد و مناطقی از افغانستان آن زمان به "هند بريتانيايی" تعلق گرفت. پس از تجزيه شبه قاره هند و تشکيل کشور پاکستان در سال۱۹۴۷ ميلادى، اين مناطق که ساکنان آن پشتون و بلوچ هستند، جز قلمرو پاکستان شد.
حکومتهاى مختلف افغانستان، مالکيت پاکستان بر اين مناطق را به رسميت نشناخته و به صورت رسمی يا غيررسمی حاکميت ملی پاکستان در مناطقی را که افغانها آن را پشتونستان می نامند، تاييد نکرده اند. اما پاکستان همواره " خط ديورند " را يک موضوع تمام شده دانسته و آن را خط مرزى مشترک بين دو کشور شمرده است. سلیک هر سین می نو یسد : پاکستان در ارتباط با پشتونها همیشه از سیاست انگلیسی " تفرقه بینداز و حکومت کن" استفاده می کرده است. پاکستان در دوران جهاد قسمت اعظم کمکهای خود را به احزاب بنیاد گرا ، خصوصآ حزب اسلامی که وجهه ای پشتون داشت اختصاص داده بود ، زیرا قصد داشت از این طریق اختلافات بین گروهای قومی پشتون را تشدید نماید . به عقیده ا و همچنین پاکستان اساسآ مخالف نظام قبیله ای ا ست که موجبات تسلط 200 ساله پشتونها را در افغانستان فراهم کرده بود و آن ر ا با مفهوم دولت اسلامی مبتنی بر اصل مرکزیت مخالف می دانند ، و نمی توانند با سرکردگان پشتونها روابط خوبی داشته و با آنها کنار بیایند از قدرت یافتن آنها در افغانستان که موجب تضعیف پشتونها می گرد د ، حمایت می کرد.
نصب حصار و سيمهاي خاردار بين مرز مشترك پاكستان و افغانستان در منطقه "غلام خان" وزيرستان شمالي آغاز شد. كابل بر اجراي اين طرح با اسلامآباد اختلاف نظر داشت اما در نتيجه مذاكرات سهجانبه افسران ارشد نظامي پاكستان، افغانستان و نيروهاي متحد آمريكا توافق شد كه كارهاي اجرايي آغاز شود .
سال گذشته دولت كابل پاكستان را متهم كرد كه از خاك پاكستان و از مناطق قبايل هم مرز با افغانستان طالبان عليه نيروهاي متحد عمليات ميكنند و به مناطق قبايلي در وزيرستان شمالي پناهنده ميشوند. حكومت پاكستان با رد اين اتهام بارها اعلام داشت كه در مرزهاي مناطق قبايل هم مرز با افغانستان براي كنترول عبور و مرور تروريستها و طالبان ۷۶۱پاسگاه و بيش از ۸۰هزار نيروي نظامي و شبه نظامي مستقر كرده است . خط مرزي "ديورند" مرز بين افغانستان و پاكستان كه در سال ۱۸۹۳توسط حكومت انگليس و افغانستان طبق موافقتنامهاي بين شبه قاره هند و افغانستان خط كشي شده بود كه در سال ۱۹۹۳موافقتنامه مذكور به پايان رسيد. احزاب قومگراي پشتون پاكستان حق تمديد موافقتنامه خط"ديورند" را ندارند و آنها معتقدند كه پشتونهاي افغانستان و پاكستان با هم يك نژاد هستند، لذا خط تقسيم بين آنها لازم نيست. اکثر مردم را عقيده بدان است که پاکستان ميخواهد تا به بهانه جنگ عليه تروريزم به سرحدی که ساليان متمادی موضوع داغ وحل ناشده ميان پاکستان وافغانستان بود، مشروعيت بدهد.
با درنظرداشت تمام مشکلات که کشور بدان مواجه است، بعيد بنظر ميايد که افغانها به هيچ وجه نميخواهند درين مورد معامله صورت گيرد. خط ديورند که پاکستان وافغانستان را از هم جدا ميسازد، امروز يکی از موضوعات حساس درکشور بحساب ميايد. اين موضوع زمانی به يک بحث داغ مبدل گرديد که پاکستان پينشنهاد ايجاد ديوار را ميان هردو کشور مطرح ساخت. پرويز مشرف رئيس جمهور پاکستان چندي قبل اين موضوع را به عوض مقامات افغانی با خانم کونداليزا رايئس وزير امورخارجه ايالات متحده امريکا درميان گذاشت که باعث خشم وانزجار افغانها گرديد. علامت گذاری خط ديورند خيلی ضعيف و دارای طول 2600 کيلومتر ميباشد که در سال 1893 توسط وزير انگلستان بنام سرهنری مارتيمر ديورند، بحيث خط فاصل ميان هند بريتانيوی وافغانستان تعين گرديد. زمانيکه پاکستان درسال 1947 تشکيل شد، اين خط به آنکشور بميراث ماند. افغانها ادعأ مينمايند که اين خط بالای امير عبدالرحمن خان تحميل گرديده است وآنها هرگز آنرا به رسميت نشناخته اند.حکومت افغانی درسال 1948 تلاش ورزيد تا اين خط را بطور يک جانبه منسوخ سازد، اما اين خط هنوزهم بسطح بين المللی بحيث سرحد ميان دوکشور شناخته ميشود.
خط ديورند درست نفوس پشتونها را درهردو طرف مرز از هم جداميسازد که اکثر مؤرخين را عقيده بدانست که اين کار تصادفی صورت نگرفته است. انگليسها با تقسيم پشتونهای جنگجو چانس خوبی بدست آوردند تا افغانها را مطيع سازند واز آنها بحيث سپر جلو توسعه امپراتوری روسيه استفاده نمايند. اکنون تقريباً بيست تابيست پنج مليون پشتون درآنسوی مرز ونسبتاً بيش از آن در افغانستان زندگی مينمايند. احصايه دقيق نفوس پشتونها درافغانستان معين نيست ، اما تخمين زده ميشود که از جمله بيست وهفت مليون نفوس افغانستان بين چهل الی پنج درصد آنرا پشتونها تشکيل مييدهد. انگليسا با ايجاد خط ديورند ، هرگز نتوانستند تا افغانهای آزادی خواه وتندخو را مطيع سازند، اما بدين کار بيشتر خشم وانزجار آنها را برانگيخت. افغانها قوياً بدين باور اند که اين معاهده يک لغزش بود واکنون مدت معاهده بعد از صد سال درسال 1993 بپايان رسيده است. وزارت امورخارجه انگلستان ميگويد که موافقه تاريخ انقضأ ندارد.
اما افغانها عزم خويش را دررابطه به دوباره بدست آوردن اراضی که آنها آنرا قلمرو خويش ميدانند، از دست نداده اند وبدين عقيده اند که پاکستان همينظور تلاش مينمايد تا افغانستان را ضعيف وبی ثبات نگهدارد تا نتواند اين ادعأ خويش را مطرح سازد.
مشرف، رئيس جمهور پاکستان، در مصاحبه با برنامه 60 دقيقه CBS با رک گويی و يژه خود افشا کرد چه چيز باعث شد پاکستان سياست خود را نسبت به طالبان بعد از 11 سپتامبر 180 درجه تغيير دهد:
"رئيس اطلاعات به من گفت، ريچارد آرميتاژ گفته است خود راآماده
کنيد که بمباران شويدو به عصر حجر برگرد يد. من فکر ميکنم اين يک
هشدار عريان بود."
آرميتاژ در واکنش به
CNN
گفت: "من هرگز تهديد به استفاده از نيروی نظامی نکردم"، ولی چيزی
که آرميتاژ ميگويد به رئيس اطلاعات پاکستان گفته است، به خوبی بر
ماهيت روابط کسانی که موظفند ماموريت آمريکا را انجام دهند پرتو می
اندازد: "من به او گفتم اين برای آمريکا مثل سياه و سفيد است.
پاکستان يا تمام و کمال با ماست يا با ما نيست... وي در مورد
تاريخچه روابط پاکستان و افغانستان صحبت نمود.
من حرف او را قطع کردم و گفتم: [تاريخ امروز شروع ميشود، جنرال]."
جنرال مشرف ظرف چند ساعت تمام روابط را با طالبان قطع کرد و تمام
فضای هوايی و زمينی پاکستان را به گفته خودش در
CBS،
"به خاطر منافع ملت " در اختيار نيروهای آمريکا گذاشت و به يکی از
بازيگران اصلی داستان شکار القاعده تبديل شد. و تاريخ دوباره شروع
شد. و امروز در چشم کاخ سفيد و از جمله ريچارد آرميتاژ مشرف از
ديکتاتور نظامی يک دولت شرور به يک "مدافع آزادی" در "جنگ با ترور
" تبديل شده است.
نمايش
دوستی بوش و مشرف در ماه سپتامبر، يکی از مطلوب ترين لحظات اين
تاريخ نويسی جديد بود. در عرض يک سال اين بار دومی بود که مشرف و
بوش ديدار داشتند. از هر نظر که بگيريم يک ديدار"عاليمرتبه" بود.
هر دو مبالغه نثار طرف ديگر می کرد. مشرف گفت :"ما به يکديگر
اعتماد داريم", و بوش گفت: " او يک رهبر قدرتمند و با شهامت است".
اما در رفاقت آن ها نسبت به قبل يک پيچ بوجود آمده بود. در سال
2001 اين مشرف بود که به خاطر ضعف مطلق به بوش چسبيده بود.
امااينبار نقش ها عوض شده بود.
کندوليزا
رايس در سفر خود به افغانستان و پاکستان در ماه ژوئن آشکارا از اين
مساله برافروخته شده بود که مشرف ميخواست به قبايل طرفدار طالبان
در وزيرستان پيشنهاد آتش بس بدهد. رايس معتقد بود اين آتش بس
طالبان و القاعده را نه تضعيف بلکه تقويت ميکند و در مقابل هم هيچ
چيز نمی گيرد به جز کلمات خالی مبنی بر جلوگيری از نفوذ جنگجويان
طالبان از مرز پاکستان به افغانستان. در 5 سپتامبر توافقی درست بر
اين مبنا بين حاکم محلی در شمال غربی و "
شيوخ وزيرستان شمالي، مجاهدين محلي و علما قبايل عثمان زی" به عمل
آمد. عليرغم اين، بوش در ديدار 22 سپتامبر توافق را به اين شرح
ستود: "وقتی ريس جمهور ( مشرف) به چشم من نگاه ميکند و ميگويد هدف
توافق قبيله ای جلوگيری از طالب
شدن مردم است و طالبان و القاعده ای در آنجا وجود نخواهد داشت، من
به او باور دارم... بگذاريم تاکتيک خود سخن بگويد."
چه چيزی اين تحول را بوجود آورده است؟ يک دليل اين است که واشنگتن
هرچند خيلی دير به عمق شورش تحت رهبری طالبان در افغانستان پی برده
و اين واقعيت را درک کرده که کسی خط حامد کرزی را در خارج از کابل
نمی خواند. رايس در مسافرت ماه ژوئن در حاليکه آشکارا از آنچه
شنيده بود وحشت زده شده بود گفت:" ما قصد نداريم از اينجا برويم."
به اين ترتيب وزن آمريکا را پشت نيروهای ناتو که به تازگی افزايش
يافته گذاشت و تصميم قبلی آمريکا را مبنی بر کاهش سربازان آمريکايی
حداقل تا آغاز سال جديد پس گرفت. شايد اين واقعيت به آمريکا نشان
داده باشد که که کارزار گسترده پاکستان عليه طالبان در وزيرستان
شکست خورده و تلاش مشرف برای به کارگيری تاکتيک های سياسی را بايد
به امتحان گذاشت.
دليل دوم درک تهديد که مشرف ميگويد با آن روبروست و آن نه طالبان است و نه القاعده بلکه طالبانيزه شدن نهادهای قومی خود پاکستان در مرزهای افغانستان است. وزيرستان جنوبی هم اکنون تحت فرمان اسلام گرايان است که به گفته مردم محل بطور علنی عضو گيری ميکنند، زخمی ها را نجات ميدهندو جنگجو به افغانستان ميفرستند. مقامات پاکستان وحشت دارند که وزيرستان شمالی نيز به همين وضع دچار شود. در اينجا برخلاف بخش جنوبي، طالبان محلی تحت هدايت ملاعمر متحد شده اند و اوست که در 5 سپتامبر توافق فوق را به عمل آورد و بر اساس آن متعهد شد که افراد او مبارزه خود را به "جهاد" در افغانستان منحصر کنند و به عمليات عليه ارتش پاکستان دست نزنند. به گفته اين منبع مشرف با اين کار ميخواهد حداقل بخشی از قدرت نمايندگان محلی و سنتی و شيوخ وفادار به خود را در وزيرستان شمالی بازسازی کند.
به نظر ميرسد واشنگتن با اين تاکتيک توافق دارد، هرچند آن را يک چاره موقت می بيند. نسيم زهرا تحليل گر امنيتی پاکستان ميگويد هرچه اوضاع عراق و افغانستان انفجاری تر ميشود، واشنگتن بيشتر به مشرف و رژيم نظامی او به چشم "ستون اصلی" جنگ عليه "تروريسم جهانی" نگاه ميکند. شايد به اين علت بود که بوش زمانی چنين طولانی را به " شهامت" مشرف اختصاص داد و زمانی چنان کوتاه را به اين اميدواری که "انتخابات آزاد و سالم در سال 2007 در پاکستان برگزار خواهد شد"، و اصلا وقتی را به اين اختصاص نداد که آيا مشرف موظف خواهد شد يونيفورم نظامی خود را کنار بگذارد تا در آن انتخابات با ديگران رقابت کند.
متحدان جنگ با ترور ممکن است بخواهند تا مشرف (ISI) آن را تحت کنترول بگيرد.
متحدان غربی "جنگ با ترور" بطور فزاينده ای مشکل مشرف را درک
ميکنند ولی احتمال اين که سازمان اطلاعات پاکستان نقشی در حمايت و
تجهيز طالبان بازی کند آن ها را محتاط کرده است و ناگزير سعی می
کنند روی آن فشار بگذارند از جمله بوسيله درز اطلاعات از کانال های
عقبی به رسانه ها.
سندی که اخيرا در باره روابط(ISI)
با افراطيون افغانستان سرو صدا بر پا کرد بوسيله عواملی که با
وزارت دفاع انگلستان رابطه داشتند، تهيه شده بود.
مشرف خود نيز به سرو صدا دامن زد و پذيرفت که "مقامات سابق
ISI"
ممکن است به طالبان کمک کنند و دولت مصمم است جلوی ان رابگيرد.
سروصدای اين مساله بعد از سفر مشرف به آمريکا تشديد شد که مشرف طی
آن تلاش کرد اين ايده را پيش ببرد که از توافقات سياسی به عنوان
آلترناتيوی در مقابل عمليات نظامی استفاده شود. تاکنون مشرف
انتقادات خود نسبت به سياست غرب در مورد افغانستان را نزد خود نگاه
داشته بود. بسياری از ناظران سوال می کنند چرا مشرف پنج سال بعد از
حمله به سازمان تجارت جهانی احساس ميکند بايد به راه حل جديدی در
مورد افغانستان دست يافت.
يک
نظر اين است که پاکستان طی ساليان دراز آنقدر به ايجاد و گسترش
طالبان کمک کرد که آن را به يک "
فرانکشتين" تبديل کرده است که ديگر خود قادر به کنترول آن نيست.
يک
نظر ديگر اين است که شايد پاکستان در فکر تغيير سياست امنيتی خود
در منطقه باشد. به اين معنا که از ميليتانت ها در کشمير فاصله
بگيرد.
ولی اين به معنای هم هست که که کانال ارتباطی با طالبان را باز نگه دارد. غربی ها در کنار آمدن با اين واقعيت جديد مشکل دارند. دليلش اين است که از سال 1989 تا 2001 غرب اطلاعات کمی در موردتحول اوضاع افغانستان و جنگ داخلی که بعد از حکومت طالبان کشور را از هم پاشانيد دارند. سازمان امنيت پاکستان که به تنهايی اين اطلاعات را در اختيار داشت، از فرصت استفاده ميکرد تاآينده آفغانستان را بر اساس يک استراتژی امنيتی عليه هند شکل دهد.
بعد از حمله 11 سپتامبر هدف آمريکا و متحدانش فقط حذف طالبان و القاعده بود که راهی برای مذاکره با هيچيک از آن ها باقی نمی گذاشت. در سال 2003 بيشتر آژانس های اطلاعاتی غربی به وضوح دريافتند که بدون اطلاعات وسيعی که در سازمان امنيت و اطلاعات پاکستان جمع شده، نميتوانند در افغانستان عمليات انجام دهند. بين 2003 و 2005 سازمان های اطلاعاتی غرب از نزديک با (ISI) همکاری کردند و تعداد زيادی از عوامل القاعده را شناسايی نمودند، اما اين امر را که عناصری از (ISI) مخفيانه به طالبان کمک ميکند نيزازنظردورنميکنند. توافق اخير مشرف بسياری از غربی ها را از لاک خود بيرون آورد.
غرب يا بايد ديالوگ با هواداران ملاعمر را بپذيرد يا اين ريسک را قبول کند که در نزاع های آتی با آن ها در جنوب افغانستان تلفات بيشتری بدهد.
در پی ادامه طرح اتهامات مقامات آمريکايي به پاکستان مبني بر عدم کنترول جدي مرزهاي مشترک با افغانستان و عبور بقاياي القاعده و طالبان از ان ، بنجامين فريکلي یکی از فرماندهان ارتش آمريکا در افغانستان از آمادگي اين نيروها براي گسترش عمليات نظامي به خارج از اين کشور خبر داد. وي اشاره مستقيم به پاکستان نکرد ، اما تاکيد او بر انجام عمليات با همکاري ارتش پاکستان نشان مي دهد که از ديدگاه نظاميان آمريکایی مستقر در افغانستان ارتش پاکستان همچنان در مبارزه با بقاياي القاعده و طالبان جديت نشان نمي دهد . در همين راستا جان نگرو پونته مدیر اطاعات ملی آمريکا در گزارش اخير خود مرزهاي پاکستان با افغانستان را محل امني براي عناصر و رهبران القاعده اعلام کرد . گرچه پاکستان در حمله 5 سال پيش آمريکا به افغانستان همکاري همه جانبه اي داشت اما پس از استقرار ثبات نسبي در این کشور ، آمريکا طرح اتهامات خود را بر ضد پاکستان آغاز کرد و همواره مقامهاي سياسي و نظامي آمريکا ، پاکستان را به همکاري نکردن جدي براي مقابله با بقاياي القاعده و طالبان متهم کرده اند.
دولت پاکستان نيز با رد اتهامات مقامهاي آمريکايي همواره تعهد خود رابراي مقابله با تروريسم مورد تاکيد قرار داده اند. به گفته دولت پاکستان ، اين کشور با استقرار بيش از 80 هزار نيروي نظامي در مرز مشترک با افغانستان ، تمامي تلاش خود رابراي تامين امنيت آن به کار بسته اند . در همين راستا شوکت عزيز نخست وزير پاکستان نيز ضمن رد ادعاي جان نگرو پونته تاکيد کرد کشورش به شدت با تروريسم مبارزه مي کند و همچنان متعهد به تعقيب عناصر القاعده است . ناظران سياسي طرح اتهامات آمريکا بر ضد پاکستان و اعلام آمادگي فرماندهي نيروهاي آمريکايي مستقر در افغانستان براي انجام عمليات در خارج از اين کشور را ، در چارچوب سياست فرافکني مشکلات نيروهاي آمريکايي در افغانستان و همچنين در عراق ارزيابی مي کنند .
همچنان اخيرآ رابرت گيتس وزيردفاع آمريکا وارد افغانستان شد. اين اولين سفر وزير دفاع جدید آمريکا به افغانستان است. درظاهرهدف اعلام شده وزيردفاع آمريکا به افغانستان ديدار وگفتگو با حامد کرزي رئيس جمهوري و ساير مقامات سياسي و نظامي افغانستان عنوان شده است اما بنظر مي رسد هدف مهم تر، چگونگي مقابله با شورشیان طالبان باشد که طي ماههاي اخير عمليات ضد آمريکايي و ضد نیروهای ناتو خود را تشديد کرده اند. ديدار و گفتگوی وزير دفاع آمريکا با فرماندهان نظامي آمريکايي و ناتو درهمين رابطه قرار داشت. بويژه آنکه فرماندهان ارشد نظامي آمريکا و ناتو ريشه رشد طالبان را فراتر از مرزهاي افغانستان مي دانند و اتهامات آشکاري را بر دولت پاکستان می بندند .
این موضوع از طرف پاکستان به صراحت رد شده ولي نگراني هاي جدي دراين کشور بوجود آورده است. نگراني هاي پاکستان زماني افزايش يافت که فرماندهان نظامي آمريکا وناتو تهديد کردند که به پايگاههاي طالبان و القاعده در داخل پاکستان حمله خواهند کرد. ظاهرا" همين تهديد ها بود که شوکت سلطان سخنگوي ارتش پاکستان حمله اخير به يک پايگاه سازمان القاعده در منطقه وزيرستان شمالي را تائيد کرد . تعداد نامعلومي از اعضاي القاعده که دريک منطقه متروک مستقر شده بودند . در اين حمله کشته شدند . ترديدهائي درباره اينکه حمله بوسيله ارتش پاکستان صورت گرفته باشد مطرح شده است و بعضي ها براين باورند که ارتش آمريکا تهديد خود را دراين خصوص عملي کرده است وارتش پاکستان چاره اي جز پذيرش مسئوليت آن نداشته است. جدا از اين گونه مسائل ، بروز اختلاف نظر بين فرماندهان نظامي ناتو و آمريکا درباره چگونگي ادامه عمليات نظامي عليه طالبان و القاعده از موضوعات مهمي است که انتظار ميرود رابرت گيتس محرمانه اين موضوع ر با پاکستان مطرح نموده باشد.
ناتو مايل نيست که نظاميانش خارج از ماموريت اوليه در شرق و جنوب افغانستان درگير شوند ولي فرماندهان نظامي آمريکا پافشاري مي کنند که نظاميان ناتو در آنچه مبارزه با تروريسم خوانده مي شود شرکت فعال داشته باشند. وزير دفاع آمريکا توسعه همکاري ناتو وارتش آمريکا در افغانستان را بخشي از ماموريت خود مي داند و طبعا" فشار بيشتري برناتو وارد مي کند سفر رابرت گیتس به بروکسل و ديدار و گفتگوی وی با فرماندهان ارشد ناتو قبل از ورود به افغانستان درهمين راستا قابل توضيح مي شود. درهرحال واقعيت آن است که آمريکا و ناتو به اهداف اعلام شده درافغانستان دست نيافته اند زیرا تروريسم کنترول نشده ، بازسازي افغانستان تحقق نیافته و قاچاق مواد مخدر نیز تحت کنترول نیامده است درچنين فضائي است که رابرت گيتس وارد کابل شد تا راه حلي براي جلوگيري از فعاليت تروريستان در افغانستان بيابد.
استفاده ازمنابع خبري وتحليلي .