فــــــریـــــدون عــــــــامـــــــل
درام انتخابـات
و
پایان رویای امریکایی[1]در افغانستان
1. شکست پروژه "دموکراسی" سازی در افغانستان:
مطبوعات امپریالیستی در خارج و رسانه های مزدور آن در داخل در وصف "انتخابات" چنان غوغا و هنگامه برپا کردند که گویی حادثهء بزرگ تاریخی و سرنوشت سازی که مردم[2] افغانستان واقعاً محرک و مالک آنند، دارد در کشور رُخ میدهد. از این درام سیاسی ایکه نتیجه آن از قبل معلوم بود، بحیث "اولین گذار دموکراتیک و صلح آمیز قدرت در تاریخ افغانستان" نام بردند. اما دیری نگذشت که به اصطلاح عام آب از چلوصاف "دموکراسی افغانی" بر آمد؛ دموکراسی ایکه سنگ بنای آن نه بدستان مردم و نه هم در داخل افغانستان که بدستان نیرومندترین مدعیان خود خواندهء آن در جهان (امریکا-ناتو) و در خارج از کشور ریخته شده بود؛ دموکراسی ایکه از بطن جامعه افغانی برنخواسته بود و از همینرو با آرمانها و مطالبات تاریخی مردم افغانستان بیگانه بود.
مردم افغانستان که سیزده سال است از نام دموکراسی، آزادی، حقوق بشر و بر بُنیاد اقتصاد بازار آزاد سرکوب میشوند و برای "انتخاب" یکی از نمایندگان طبقه حاکم/دلالان امپریالیزم به سوی صندوق های رای سرگردان شدند، بزودی دریافتند که در دموکراسی ایکه پای طبقه حاکم امریکا دخیل باشد، این مردم نیست که انتخاب میکنند بل حکومت به فرمایش آن طبقه و بخاطر خدمت به منافع آن تشکیل میشود؛ از رای مردم چنانچه در دموکراسی بورژوازی معمول است، برای مشروعیت بخشیدن به چنین شرکت سهامی سیاسی که مجری، ضامن و تأمین کننده منافع طبقه حاکم می باشد، بهره برداری صورت میگیرد.
در آشفته بازار تمثیل دموکراسی بورژوازی در شکل افغانی آن (رویای امریکایی با خصوصیات افغانی)، مردم افغانستان در همان دامی گیر افتادند که سرنوشت طبقات زیر ستم در چوکات این نوع دموکراسی ها محکوم بدانست: توهمِ انتخاب؛[3]توهم در انتخاب این یا آن نماینده طبقه حاکم به عنوان بدیل/الترناتیف.
اینست تراژیدی عظیم مردم افغانستان اعم از زنان و مردان که به پای به اصطلاح صندوق های رای کشانیده میشوند تا بر ضد خود و به نفع دشمن خود رای دهند؛ انگشتان شان بریده میشود تا از رای آنان بخاطر تحقق برنامه های امپریالیزم کسب مشروعیت صورت گیرد.امپریالیزم جمع دلالان افغان آن برنده اصلی و مردم افغانستان بازنده اصلی این انتخابات است. هر نوع برچسب "دموکراتیک" بر این درام امپریالیستی بر مبنای این استدلال که گویا توده های ملیونی مردم در آن سهیم شدند، جز ساده انگاری و خیال واهی نیست. دردموکراسی های واقعاً موجوددر اقصی نقاط جهان، توده های ملیونی طبقات محکوم در فاصله هر چهار/پنج سالبه پای صندوق های رای کشانیده میشوند تا یکی از نمایندگان طبقه حاکم بر خویش را بر گزینند. مگر در دموکراسی بورژوازی جز اینست؟
خودِ درام انتخابات، یکبار دیگر از ظواهر "دموکراتیک"، "مستقل" و "ملی" نهادهای به اصطلاح ضامن دموکراسی پرده برداشت و بدین ترتیب میراث واقعی سیزده سال پروژه "دموکراسی" سازی، "ملت" سازی و "دولت" سازی در لابراتوار افغانی امپریالیزم به مقابل دیده گان بشریت برهنه و آشکار گردید. در این درام انتخاباتی، نمایندگان سیاسی طبقهء حاکم جامعه افغانی و نهادهای "دموکراتیک" وابسته به آن، استعدادهای ذاتی خویش و ظرفیت هایی را که در "کارگاههای آموزش دموکراسی"نیرومندترین پیمان نظامی جهان تحصیل نموده بودند، بحیث"عالیترین" مظهر فرهنگ سیاسی حاکم در جامعه افغانی به نمایش گذاشتند. در کشمکش سیاسی میان طبقه حاکم، "مشروعیت" نهادهای مزبور حتی از سوی بخشی از این طبقه که خود در تأسیس این نظام نقش بارز داشت، رد گردید؛ نداهای ضدِ امپریالیستی مبنی بر محتوای ضدِ دموکراتیک و ضدِ مردمی نظام برآمده از دلِ امپریالیزم یکبار دیگر برائت تاریخی حاصل نمود؛ دخالت گستردهء نهادهای دولتی-از بالاترین تا پائین ترین مرجع-بشمول ستون های نظامی-استخباراتی نظام، شکاف ها و تضادهای سیاسی عمیق طبقه حاکم افغانی را آشکار ساخت که فقط با مداخله ارباب امپریالیستی موقتاً به حاشیه رانده شد.
درام انتخابات که بنابر آرزوی امپریالیزم روی صحنه سیاسی تمثیل نگردید، منعکس کنندهء میراث شوم حضور سیزده سالهء آن در افغانستان میباشد که از آغاز تا حال بر بُنیاد تناقض، تضاد و دوگانگی استوار بوده است. از سوی دیگر، بیانگر آسیب پذیر بودن و شکننده بودن نظامیست که اساسات آن بطور سیستماتیک و عمداً بخاطر تضمین تداوم سیاستتفرقه بیانداز و حکومت کن ریخته شده بود.
دموکراسی کاذب امپریالیزم یک پدیدهء از لحاظ تاریخیبی سابقه در افغانستان، بر جامعه افغانی تحمیل کرد: متفرق ساختن خلق های باهم برادر کشور بر اساس یک هیرارشی/سلسله مراتب اتنیکی/قومی و نهادینه ساختن این هیرارشی/تفرقه ها در ساختار سیاسی کشور (در وجود به اصطلاح "قهرمانان" مدافع اقوام).انعکاس فورمول بندی شدهء هیرارشی یادشده منجمله در ساختار قومی تیم های سیاسی طبقه حاکم در دو دور انتخابات ریاست جمهوری نشاندهندهء تبدیل شدن آن به یک رسم معمول در جامعه است. تعمیم این هیرارشی همزمان است با محسوس بودن سایه سنگین آن روی ادبیات، هنر، موسیقی و مجموعاً روان اجتماعی جامعه ما و تقسیم جغرافیای افغانستان به کتگوریهایِ از لحاظ سیاسی ساخته شده یی "شمال" و جنوب" تا انقطاب بر بُنیاد قومیت، زبان، سمت و مذهب در مغز، روح و روان جامعه افغانی دائماً تزریق گردد؛ بر مبنای همچو تفرقه افگنی ها، جغرافیای افغانستانعمداً در عمل[4] به سلطنت های محلی فیودال نشین تقسیم شده که فقط در نام با "مرکزِ نیرومند" پیوند دارند. برخلاف ادعاهای کاذب مبنی بر تأسیس "دولت مرکزی نیرومند" در چهارچوب نظام ریاستیِ برگرفته از مودل امریکایی، مرکزیت نیرومند در افغانستان فقط روی کاغذ وجود دارد؛ امپریالیزم و قدرت های هژمونیست دور و نزدیک افغانستان با اهداف شیطانیِ دارای سابقهء تاریخی در کشور، تلاشهای خود را رویجلوگیری از ظهور دولت مقتدر مرکزی و تشویق مرکزگریزی متمرکز ساخته اند. هدف اصلی این سیاست که بر محور تضعیف و سرنگونی نیروهای مرکزگرا[5] و رُشد و پشتیبانی از نیروهای مرکز گریز[6]میچرخد، موجب شدن فروپاشی افغانستان است. ساقط ساختن دولت مرکزی در سال ۱۹۹۲ با عواقب اجتناب ناپذیرش، آخرین میخ برنامه های امپریالیزم-هژمونیزم بر تابوت مرکزیت نیرومند در افغانستان بود.
موازی با تلاشهای یادشده، ماشین عظیم تبلیغات امپریالیزم سعی میورزد به سیر تاریخی جامعه افغانی این هویت استثناییببخشد که گویا در افغانستان مبارزه قومی جایگزین مبارزه طبقاتی بوده، بناً تاریخ آن تاریخ مبارزات طبقاتی نی بل قومیمیباشد. اینجاست که بایست با تمام انرژی در برابر تلاشها و اهداف امپریالیزم و مزدوران افغان آن برای مسخ تاریخ و تحمیل این هویت کاذب بر تاریخ جامعه افغانی-و عواقب فاجعه بار ناشی از آن-بیاستیم و به صراحت اعلام داریم که این پدیدهء بی نهایت خطرناک (تقسیم کشور به قطبهای متخاصم "شمال" و "جنوب" و به طور همزمان هیرارشیک ساختن مناسبات میان خلق های باهم برادر افغانستان) از بُنیاد با دموکراسی واقعی و حل دموکراتیک "مسأله ملی"بیگانه است، ماهیت ارتجاعی و شیطانی دارد و عواقب فاجعه بار در پی خواهد داشت؛ نهادینه ساختن تفرقه ها و ایجاد انقطاب در جامعه افغانی بر بُنیاد قوم، زبان، سمت و مذهب فقط و فقط منافع دو گروه را تضمین میکند: امپریالیزم و طبقه حاکم افغان که هر دو از دامن زدن و زنده نگهداشتنِ تفرقه ها بنابر بُنیادهای فوق تغذیه میکنند. فقط افکار مغشوشِ خُرده بورژوازی-که در گذشته و حال-از درک ماهیت اصلی دموکراسی کاذب بورژوازی و اهداف شیطانی امپریالیزم عاجز بوده اند، نه تنها در وجود "این پدیده" "جنبهء مثبت"می بینند که آنرا "آغازِ فراگذاشتنِ روند سیاسی نسبت به تعلقات قومی و زبانی"[7]در افغانستان میدانند.
از اینکه "دموکراسی افغانی" از هرگونه محتوای دموکراتیک عاری بوده، بر مبنای فساد و تقلب، زور و زر استوار است، نباید متعجب و متحیر بود؛ "ناجی/آزاد کننده"[8] "مردم" افغانستان و بنیانگذار "دموکراسی افغانی" (جورج دبلیو بوش) خود از راه تقلب-که حتی با معیارهای دیکتاتوری دو-حزبی دموکراسی امریکایی همخوانی نداشت-به مقام ریاست جمهوری رسید. این صادر کنندهء "دموکراسی" به افغانستان (و عراق)، ماموریت خود را با حمله به اساسی ترین حقوق و آزادیهای دموکراتیک مردم امریکا که محصول مبارزات تاریخی جنبش های اجتماعی آن میباشد، آغاز نمود. اما افشاگری های اِدوارد سنودن در مورد "اداره امنیت ملی"[9] نشان داد که آن حملات تنها به جغرافیای امریکا محدود نبوده بل حقوق و آزادیهای هر جنبدهء روی زمین را در بر میگیرد. طبقه حاکم امریکا با تکیه بر بهانه تأمین "امنیت ملی" به جهان اعلام داشت که نه قانون اساسی امریکا، نه قوانین بین المللی و نه هیچ قانون دیگر-جز قانون خود- را به رسمیت میشناسد. افغانستان که از وارد کننده گان تازه "دموکراسی امریکایی" محسوب میگردد، طبعاً از مزایای آن نیز بی نصیب نمانده، اساسی ترین حقوق دموکراتیک "مردم مظلوم" آن که قرار بود از "سخاوت امریکا و متحدین آن"[10] بهره مند شوند، بطور سیستماتیک نقض گردید. بطور مثال حق محرمیت مراسلات که جزء اساسی ترین حقوق دموکراتیک "شهروندان" به حساب میاید.[11]
افشاگریهای یادشده حتی برای کند ذهن ترینان نقاب از چهره قهرمان درجه یک دموکراسی در جهان و اصلیت دموکراسی امریکایی برداشت. اینجاست که برای شناخت، تشخیص و تفکیک شکل از محتوا میتوان از اغتشاش فکری فرار کرد و به ماهیت اصلی صادر کننده و وارد کننده "دموکراسی" پی برد. آن قاعده کُلی "سیاست خارجی انعکاس سیاست داخلی است" در مورد مدعیان صدور و ورود "دموکراسی" به افغانستان همزمان صادق است: اولی که خود سرکوبگر دموکراسی در داخل بوده، مدعی صدور آن به خارج میباشد؛ دومی که خود سرکوبگر دموکراسی در داخل بوده، از متن مبارزات ضدِ دموکراسی در داخل سر برآروده، مدعی تورید آن از خارج میباشد.
نه تنها درام انتخابات اخیر بل کُلِ پروژهءحضور امپریالیزم در افغانستان ضربهء محکم به دموکراسی در اذهان عامهء کشور بود که آنرا با نهادینه شدن حکومت مافیایی، فساد و تقلب سیستمیک و فراگیر، غصب زمین، تولید و قاچاق مواد مخدر، جنگ و خونریزی مترادف ساخت.از نتیجهء این دموکراسی کاذب که در آن مرجع و منبع اصلی تصمیم گیری و منشهء قدرت مردم نیست و از توانمند شدن مردم جلوگیری نموده،کسالت اجتماعی و لزوماً بی تفاوتی و بدبینی نسبت به سیاستدر جامعه افغانی حاکم شده است.اما بی تفاوتی طبقات محکوم جامعه افغانی نسبت به سرنوشت خویش در موجودیتتضادهای باطنی نظام سیاسی-اقتصادی حاکمبه ویژه شدت و حدت روز افزون تضادهای طبقاتی،که امکان انفجار آن هر از گاهی وجود دارد، زودگذرخواهد بود.
میراث دموکراسی قُلابی و کاذب را که به زور اسلحه نیرومندترین پیمان نظامی در تاریخ بشر بر فرق مردم کشور میخکوب شده، میتوان قرار ذیل بر شمرد:
· افغانستان با تولید بیش از ۹۳ فیصد مواد مخدربه بزرگترین منبع و مزرعه کشت، تولید و قاچاق مواد مخدر در جهان مبدل گشته است؛ این مقدار در عصر جدید و از زمان رونق تجارت مواد مخدر در چین قرن نزدهم به زور اسلحه استعمار بریتانیا سابقه نداشته است؛[12]درآمدِ سالانهءمواد مخدر در بازار جهانی ۵۰۰ ملیارد دالر امریکایی تخمین شده[13] که طبعاً بیشترین قسمت این رقم از مواد مخدر افغانی حاصل میشود. این در حالیست که درآمد سالانهء مواد مخدر در بازار داخلی بین۴-۵ ملیارد دالر امریکایی تخمین شده است.پس درآمد خارجی و داخلی مواد مخدر افغانی باالترتیب در کیسه امپریالیزم و مزدوران افغان اش میریزد.اما افغانستانِ امروز همچنان بهبزرگترین مصرف کننده مواد مخدر در جهان مبدل گشته است؛[14]اعتیاد به مواد مخدر با تأثیرات منفی ایکه بر صحت اجتماعی جامعه افغانی دارد، زندگی بیش ازدو ملیون نفوس کشور را تهدید میکند که این رقم از لحاظ تاریخی در افغانستانبی سابقه است؛
· ملیونها افغان مستعد کار فقط به کارهای وقفه یی شاغل اند و اکثریت شان از بیکاری مزمن رنج میبرند که در نبود بیمه های اجتماعی که کشور فاقد آنست میتوان وخامت این وضع اسفناک را تصور کرد؛ این در حالیست که ۳۰ فیصد اطفال کشور بحیث اطفال کارگر به کار گمارده میشوند؛[15]
· دولتِ برآمده از دلِ امپریالیزم فاسد ترین دولت در تاریخ افغانستان بوده، گستره و پیمانهء موجود فساد در تاریخ کشور سابقه ندارد؛ افغانستان بطور مسلسل دومین کشور فاسد در دنیا ثبت گردیده؛مردم کشور سالانه بین ۲-۳ ملیارد دالر امریکاییبرای دریافت خدمات اداری به دوایر دولتی رشوه پرداخت میکنند.[16]
· مسالهء زمین و آب در کشوری که بیشترین فیصدی نفوس آنرا زراعت پیشه گان (دهقانان بی زمین و کم زمین) تشکیل میدهد و فقط ۱۲ فیصد زمین آن قابل زرع میباشد،[17]اساسی ترین تضاد اجتماعی جامعه افغانی را رقم میزند؛ رژیم پس از اشغال به پیروی از اسلاف دو دور قبل از خود،"قانون تنظیم امور زمینداری" را به تصویب رساند که از"استرداد زمین هائیکه...بعد از ۷ ثور ۱۳۵۷.به نام های مختلف خلاف شریعت اسلامی از مالک یا ورثه بطور رایگاناخذ گردیده باشد""به زمینداران"[18] سخن میگوید(تکیه ها از نگارنده).جای تعجب نیست که در افغانستانِ امروز برعلاوه استرداد زمینهای بالابیش از چهار ملیون جریب زمیندولتی و زراعتی فقط توسط هژده هزرا تن (۱۸۰۰۰) غصب شده.[19]
· سرمایه داری کمپرادورحاکم در افغانستان فاقد زیرساخت های عمدهء صنعتی و بخصوص زیرساخت های صنعتی استراتیژیک بوده، دینامیزم آن عمدتاً روی دو اصل استوار است: بازار مصرفی ِکه وظیفه هضم صادرات "شرکای تجاری" اش را بر دوش میکشد و منبع صدور منابع طبیعی؛ ۸۰-۹۰ فیصد اقتصاد افغانستان بر بنای "سکتور غیررسمی" بشمول فعالیت های اقتصادی غیرقانونی تکیه دارد؛[20] با وجود صرف ۱۰۴ ملیارد دالر امریکایی بین سالهای ۲۰۰۲-۲۰۱۳[21]-بیش از دو سوم رقمی که اروپای غربِ بعد از جنگ جهانی دوم در شکل "پلان مارشال" از دولت امریکا دریافت کرد-افغانستان هنوز هم وابسته به کمکها و قروض خارجی بوده، خیرخواهی مبتنی بر آن با تمام تأثیرات منفی که روی ظرفیت های اجتماعی چند نسل جامعه دارد، شکل نهادینه بخود گرفته است؛ ثروت اجتماعی فقط در انحصار یک اقلیت کوچک اجتماعی-عمدتاً زمینداران بزرگ و سرمایه داران بزرگ وابسته به سرمایه خارجی-قرار دارد؛
· هشتاد و دو (۸۲) در صد نفوس افغانستان[22]و هشتاد و هفت (۸۷) در صد زنان کشور از نعمت سواد بهره مند نمیباشند؛ تنها ۳۰ در صد دختران افغان قادر به ختم دوره ابتدائیه مکتب میباشند؛ افغانستان یکی از بلند ترین میزان مرگ و میر اطفال را در جهان دارد؛ نزدیک به هفتاد (۷۰) فیصد زنان به ازدواج های اجباری/قبل از وقت محکوم بوده[23]که پدیدهء نوظهور خودسوزی یکی از دلخراشترین شیوه های فرار زنان افغان از این سرنوشت غم انگیز در جامعهء مردسالارافغانیاست که آخری ریشه در مالکیت خصوصی دارد؛
· از مجموع نفوس افغانستان، هشت ملیون از "عدم مصئونیت غذایی"رنج میبرند و شش ملیون دیگر از این ناحیه"آسیب پذیر"اند؛[24]اگر از ظرافت های دپلوماتیک اصطلاحات مخصوص سازمان ملل متحد بگذریم، باید به صراحت گفت کهچهارده ملیون افغان-بیش از نصف کُل نفوس کشور-ازگرسنگی مزمن رنج میبرند.
· افغانستانِ سیزده سال پس از حمایت گستردهء سیاسی، اقتصادی و نظامی نیرومندترین پیمان نظامی در جهان که از نظر حد و مرز در تاریخ کشور بی نظیر بود، تصویر کامل از یک "دولت ناکام"[25] بیرون میدهد که حتی قادر به عرضه ابتدایی ترین خدمات عامه به مردم نیست.
سیزده سال است که ماشین عظیم تبلیغات امپریالیزم بیشرمانه تلاش میورزد همین نظام را بحیث "نمونه خوب مداخله بشردوستانه"بر اذهان عامه دنیا تحمیل و ریختاندن خون هزاران انسان و مصرف صدها ملیارد دالر برای تأسیس آنرا توجیه کند. اما این جز شکست "پروژه دموکراسی" سازی امپریالیزم در افغانستان و آن ادعاهای آسمان خراشِ "ملت سازی" و "دولت سازی" نیست؟ آیا این نظام میراث همین "مداخله بشردوستانه" و سیزده سال حضور این "بشردوستان" نیست؟
چنین است پایان "رویای امریکایی" در شکل افغانی آن. آنانیکه خواب تحقق"رویای امریکایی"را در افغانستان دیده بودند،جای تعجب نیست که سیزده سال پس ازآن خواب گران جان، فقط برای دیدن واقعیت کابوس وحشتناک آن بیدار شده اند.
2. افغانستان، امپریالیزم و هژمونیزم:
پرداخت عمیقِ فراتر از ظواهر جنگ میان "پسران خوب و بد"[26] بخوبی روشن میسازد که افغانستان به میدان پُر از خشونت جنگ های مستقیم و نیابتی میان امپریالیست ها و هژمونیست ها بخاطر تسلط/کنترول موقعیت جیواستراتیژیک و منابع سرشار طبیعی آن تبدیل شده است. منابع طبیعی افغانستان که ارزش آن بیش از ۳ هزار ملیارد دالر تخمین میشود، مهمترین سرمایه استراتیژیک مردم اعم از نسل کنونی و نسل های بعدی افغانستان است؛ بهره برداری از آن بایست با توسعه اقتصادی-اجتماعی پایدار ومنافع و امنیت استراتیژیکمردم کشور پیوند ناگسستنی داشته باشد.اما در شرایطی که رژیم نولیبرالی مزدور سرمایه جهانی در افغانستان حاکم میباشد، قسمتی از منابع طبیعی زیرزمینی کشور قبلاً به سرمایه های امپریالیست و هژمونیست که برای غارت آنها به این سرزمین سرازیر شده اند، لیلام گردیده و متباقی بر اساس "قانون معادن" که قبل از ختم دوره ریاست جمهوری کرزی با شتاب و عجله به تصویب رسید، به لیلام خواهد رسید.
مهمترین بازیگران امپریالیست و هژمونیست تیاثر جنگ افغانستان که به تنهایی قادر به تأثیرگذاری بر وضعیت کشور اند عبارتند از: امریکا، چین، روسیه، پاکستان، ایران، عربستان سعودی.
جنجالی شدن انتخابات نیز از کشمکش این قدرت ها (امپریالیزم-هژمونیزم) برای اعمال نفوذ در ساختار سیاسی ایکه که از دلِ این پروسه بیرون میاید، ناشی میشود؛ حضور دراز مدت امریکا-ناتو در افغانستان که قرار است از نتیجه درام سیاسی انتخابات کسب مشروعیت نماید، گزینه های دشوار جیواسترتیژیک در برابر بازیگران نیرومند "بازی بزرگ جدید" در افغانستان قرار میدهد. اینجاست که تعویض حکومت فرصت طلایی برای قدرت های امپریالیستی-هژمونیستی فراهم ساخت تا از طریق مهره های پُرنفوذ داخلی خویش بیشترین بُرد را از آنِ خود سازند. از همینرو، جنجالی شدن پروسهء انتقال قدرت دارای جوهر دوبُعدی بوده که باوجود ظواهر از هم گسیخته در یک پیوند دیالکتیکباهم گِره خورده است. در یک سوی این رابطه دیالکتیک سرمایه داخلی و در سوی دیگر آن سرمایه خارجی قرار دارد:
در بُعد داخلی، تضادهای سیاسی میان طبقه حاکم افغانی نشان داد که این طبقه هنوز به آن پُختگی، کفایت و وحدانیت سیاسی نرسیده که منافع طبقاتی خود را با دید استراتیژیک و بطور مشترک و هدفمند دنبال نماید؛ در بُعد خارجی، این تضادها بیانگر وابسته بودن لایه های مختلف طبقه حاکم جامعه افغانی با لایه های مختلف سرمایه بیرونی است که از وحدانیت هدف و استقلال سیاسی سرمایه درونی جلوگیری میکند و نشاندهنده مقدم بودن منافع سرمایه بیرونی بر منافع سرمایه داخلی میباشد. حکومت "وحدت ملی" یا هر گونه ساختار سیاسی ائتلافی از این دست چیزی نخواهد بود جز انعکاس منافع سرمایه های بیرونی جمع منافع مادون سرمایه داخلی در ساختار سیاسی که به این نام تشکیل خواهد شد.
بدون شک نیرومندترین بازیگر جیواستراتیژیک در افغانستان، امپریالیزم امریکاست که با ضمایم اروپایی اش (ناتو) از سیزده سال بدینسو کشور ما را اشغال کرده. امریکا که با این همه آسانی کلید کشور پُراهمیتی مانند افغانستان را در همسایگی یگانه رقیبان نیرومندش در جهان (چین، روسیه، ایران) بدست آورده، میخواهد حضور خود را با ایجاد پایگاه های نظامی دائمی در قلمرو کشور (در شکل "موافقتنامه دوجانبه امنیتی")[27] تأمین نماید.در زنجیر برنامه های استراتیژیک امپریالیزم امریکا، افغانستان فقط یک حلقه است هر چند حلقهء نسبتاً با اهمیت. امتنای حامد کرزی از امضای "موافقتنامه دوجانبه امنیتی"، معضله یی را برای امریکا خلق کرد که تحت شرایط موجود فقط در وجود ممثل دیگر "حاکمیت ملی" حل شدنیست. مجرای برآمد آن ممثل سمبولیک تیاتر سیاسی افغانستان هم درام انتخابات. امپریالیزم امریکا که خواب ایجاد امپراطوری جهانی در سر می پروراند، از این درام فریبندهء سیاسی در کشور ما بخاطر متحقق ساختن اهداف درازمدت خویش در منطقه بهره برداری میکند. هدف فوری اشغال دائمی افغانستان و هدف نهائی استفاده از قلمرو کشور بحیث تخته خیز برای دو هدف عمده: کنترول منابع طبیعی منطقهو تخریبظرفیت های مقاومت کشورهای سوم: کشورهای مانند روسیه، چین و ایران دارای ظرفیت مقاومت در برابر پروژه های امپریالیزم امریکا.
3. چشم انداز کُلی:
قدرت های امپریالیستی و هژمونیستی دارای منافع متضاد و متناقض در افغانستان اند. از همینرو، اهداف ضد و نقیض در کشور دنبال میکنند. از آنجائیکه عملکرد قدرت های مذکور بر بُنیادهای متناقض برای اعمال نفوذ و کنترول افغانستان استوار بوده و فعالیت های شان به خنثی کردن برنامه های یکدیگر متمرکز میباشد، تا هنوز نتوانسته اند برای حفظ و ادامه تحقق منافع جیوپولیتیک و بهره برداری مشترک از منابع طبیعی افغانستان به یک توافق مشترک برسند. به عبارت دیگر، برخورد و تصادم میان آنها خصوصاً بعد از کاهش نیروهای نظامی امریکا-ناتو به شدت کشمکش های امپریالیستی-هژمونیستی میانجامد. امنیت و سلامتی مردم افغانستان به چگونگی رقابت قدرت های مذکور بستگی دارد که در حال حاضر بر مبنای اعمال خشونت برای دستیابی به اهداف خویش استوار است و حدِاقل تا آینده قابل پیش بینی چنین خواهد بود. وسعت ساحهء فعالیت های اقتصادی هر یک از بازیگران نیرومند جیواسترتیژیک در افغانستان که همزمان خواهد بود با افزایش نفوذ سیاسی شان برای حفظ غارت های اقتصادی، واکنش معکوس بازیگران دیگر را در پی خواهد داشت. هیچ ضمانتی وجود ندارد که سناریوی یکی از کشورهای سودان، عراق، لیبیا و سوریه به نحوی از انحا در افغانستان تکرار نشود.
از جمله قدرت های که در بالا به آن اشاره شد، دینامیزم اقتصادی-اجتماعی کشورهای پُرنفوس چین و هند و تا حدودی ایران و پاکستان و نیازمندیهای ناشی از آن، اینکشورها را به تشنگانی مبدل ساخته که در بیابان خشک دنبال آب میگردند. افغانستان که خود سرشار از منابع طبیعی بوده و گذرگاه استراتیژیک به یکی از بزرگترین منابع طبیعی در آسیای مرکزی میباشد، به همان منبع آب در بیابان خشک شباهت دارد. چگونگی پیگیری منافع همین همسایگان دور و نزدیک افغانستان است که در آینده بیشترین تأثیر را بر وضع سیاسی-امنیتی کشور خواهد گذاشت. سیزده سال اخیر نشان داد که نیرومندترین پیمان نظامی در تاریخ بشر به تنهایی و بی قید و شرط (بدون شریک ساختن همسایگان قدرتمند دور و نزدیک افغانستان) قادر نیست حاکمیت بی بدیل خود را بر کشور تحمیل کند. آنانیکه خواب ایجاد امپراطوری جهانی در سر میپرورانند، بایست دریافته باشند که با وجود داشتن این همه ساز و برگ هیاهو آفرین در جهان حتی قادر به تسلط بر کشور فقیری چون افغانستان نیستند.
اما در این کشمکش های خشونت بار میان سرمایه امپریالیست و سرمایه هژمونیست، طبقه حاکم جامعه افغانی در کجا قرار دارد و ماموریت تاریخی آن چیست؟
با درنظرداشت قدرت و وسعت نفوذ سرمایه های یادشده و انحصار مالکانه سرمایه امپریالیست بر بازار جهانی، اولین موردی را که بایست مورد توجه قرار داد اینست که منافع طبقه حاکم جامعه افغانی تابع، مادون و وابسته به سرمایه انحصاریست و لزوماً بستگی به منافع امپریالیزم مبتنی بر آن دارد.
کرکتر طبقاتی بورژوازی حاکم در جامعه افغانی همان بورژوازی کمپرادور است که نقش مدیریت یا وساطت بین سرمایه خارجی و اقتصاد داخلی ایفا میکند. حیرت آور نیست که اصطلاح "مدیریت" با بارِ اقتصادی و سیاسی یکی از محبوب ترین ها در ادبیات سیاسی حاکم در کشور ماست. ادامه حیات سیاسی و اقتصادی این طبقه بستگی دارد به رابطه آن با امپریالیزم و خصوصاً حضور نظامی آخری در افغانستان (که متداول بودن یکی دیگر از اصطلاحات رایج در ادبیات سیاسی حاکم-"فرصت ها و چالش ها"اولی با بارِ اقتصادی و دومی با بارِ سیاسی-را به یاد می آورد). از همینروست که نخبگان سیاسی بورژوازی کمپرادور افغانی غوغای امضای "موافقتنامه دوجانبه امنیتی" با امریکا سر میدهند. از آنجائیکه منافع لایه های مختلف بورژوازی کمپرادور افغانی با لایه های مختلف سرمایه بیرونی گِره خورده، این طبقه فاقد وحدانیت هدف و حس ماموریت تاریخی بوده، در زندگی و ماموریت سیاسی مادون و مقلد اربابان بیرونی خویش هست؛ ماموریت تاریخی آن فقط به انجام دادن "کار کثیف"[28]امپریالیزم در افغانستان خلاصه میگردد؛ بناً نتوانسته (مانند جنبشهای مشروطه خواهی و چپ تاریخی کشور) بحیث یک نیروی سیاسی-تاریخیِظهور نماید که طبقات مختلف جامعه افغانی را برای داعیهء تاریخی بدور خود منسجم کند. اینست نقش و ماموریت تاریخی حاکمان امروزی افغانستان. اقشار مختلف جامعه افغانی که از هویت، چندپارچگی و ناتوانی سیاسی این حاکمان خودخوانده بخوبی آگاه میباشند، حق دارند نسبت به آیندهء زندگی شان مایوس و بدبین باشند.
تمام روبناهای دست پروردهء سیزده سال اشغال کشور بشمول قوای سه گانه دولتبا تمام ظواهر "ملی" عمدتاً در خدمت امپریالیزم قرار دارد هر چند منافع طبقه حاکم نیز از موجودیت آنها تأمین است. از جمله قوای مسلح افغانستان که معاش خود را از کیسه امپریالیزم دریافت میکند، یک لشکر اجیربوده و بخشی از ماشین جنگی امپریالیزم در کشور ماست که همزمان شامل دفاع از حاکمیت پوشالی طبقه حاکم میشود؛ سرکوب مردم افغانستان و جلوگیری از هرگونه شورش های مردمی بر علیه حاکمیت اشغالگران و دست نشاندگان چندین ملیتی افغان آن، وظیفه اساسی همین قوای مسلح را تشکیل میدهد. از همینرو، تجهیزات نظامی که در اختیارش قرار داده شده در تناسب با همان وظایفی است که به دولت، مردم و قلمرو افغانستان در ابعاد داخلی آن خلاصه میشود. با وجود شکوه ها و اعتراض های پیهم کرزی بحیث نماینده بورژوازی کمپرادور افغانی، امپریالیزم از فراهم نمودن تجهیزات نظامی که به یک اردوی "ملی"مفهوم میبخشد-اردوی ایکه به تنهایی قادر به دفاع از سلطهء طبقه حاکم باشد-(دفاع از حاکمیت "ملی"، منافع "ملی"، تمامیت ارضی وغیره)، ابا ورزیده. دلیل آن روشن است: در پهلوی وابستگی اقتصادی، وابستگی سیاسی کمپرادوران افغان به امپریالیزم دائماً تضمین بوده و از سرکشی های احتمالی که منافع امپریالیزم را تهدید کند، جلوگیری صورت میگیرد.
مجموع قوای مسلح افغانستان (اعم از اردو، پولیس، استخبارات) ترکیبملی دارد یعنی مرکب از لایه های مختلف اتنیکیکشور بوده، در دفاع از منافع امپریالیزم و بورژوازی کامپرداور چندملیتی (یعنیملی) افغانی قرار دارند. بناً نظریهء "ملی شدن"[29]قوای مسلح از ذهنیت خُرده بورژوازی دال بر غیرطبقاتی/فراطبقاتی بودن و در نتیجهغیراستبدادی بودن دولت،ریشهمیگیرد. بر اساس این برداشت خُرده بورژوازی که ذریعه ایدیولوژی حاکم-ایدیولوژی بورژوازی-تبلیغ و بر جامعه تحمیل میگردد، بعضی روبناهای موجود در جامعهء طبقاتی (ارتش، پولیس،نهادهای قضایی، نهادهای تعلیمی) ابزارهای استبدادی طبقه حاکم نبوده، بل همزمان از منافع طبقات حاکم و محکوم نمایندگی میکنند؛ بنابر این عقیدهء کاذب، در مبارزه طبقاتی جاری در جامعه نهادهای مذکور بر مبنای قانون اساسی که حافظ "منافع علیای"کشور میباشد "بی طرف" بوده، در برابر منافع آشتی ناپذیر طبقات متخاصم اجتماعی در دفاع از "منافع ملی" قرار دارند.
نگارندهء این مطلب قبلاً در "ظهور ارتجاع نوین"بُنیادهای اندیشه یی همچو گرایشات را که از عین منبع آب میخورد، متکی بر الفبای مارکسیزمبه نقد گرفته بود که تکرار آن الفبا در اینجا لزوم ندارد.ما نمیتوانیم آرزو ها و خواسته های ذهنی خود را بر واقعیت موجود تحمیل کنیم.
************
فــــــریـــــدون عــــــــامـــــــل
۳۱ اگست ۲۰۱۴
[1]American Dream
[2]کاربرداصطلاح "مردم" در این مطلببا بارِ طبقاتیآن در نظر است.
[3]Illusion of Choice
[4]de facto
[5]Centripetal Forces
[6]Centrifugal Forces
[7]"اعلامیه نهضت آیندهء افغانستان در مورد انتخابات ریاستجمهوری"
http://ayenda.org/Elamie%20NAA%20Dar%20Mawred%20Dawre%20Dowm%20Entechabat%201393.pdf
[8]liberator
[9]National Security Agency (NSA)
[10]بیانیه اشغال افغانستان توسط جورج دبلیو بوش
http://georgewbush-whitehouse.archives.gov/news/releases/2001/10/20011007-8.html
[11]اعلامیه مطبوعاتی ویکیلیکس در رابطه به ضبط جمعی مکالمات تلفونی مردم افغانستان
https://wikileaks.org/WikiLeaks-statement-on-the-mass.html
[12]گزارش سالانهء "اداره مواد مخدر و جرائم سازمان ملل متحد"(UNODC)
http://www.unodc.org/documents/about-unodc/AR08_WEB.pdf
[13]Douglas I. Keh, Drug Money ina Changing World: Economic Reform and Criminal Finance
https://www.unodc.org/pdf/technical_series_1996-01-01_2.pdf
[14]گزارش "اداره مواد مخدر و جرائم سازمان ملل متحد"(UNODC)
http://www.unodc.org/documents/data-and-analysis/Studies/Impacts_Study_2014_web.pdf
[15]ارقام "صندوق کودکان سازمان ملل متحد"(UNICEF)
http://cso.gov.af/Content/files/AMICS-Jun24-2012-FINAL.pdf
[16]گزارشات سالانهء "شفافیت بین المللی"
http://www.transparency.org/country#AFG
[17]ارقام"اداره مرکزی احصائیه"افغانستان
http://cso.gov.af/Content/files/Agriculture%20Development(1).pdf
[18]"قانون تنظیم امور زمینداری، فصل چهارم، مواد 29-33"
http://moj.gov.af/content/files/OfficialGazette/0901/OG_0958.pdf
[19]گزارش "رادیو آزادی"
http://da.azadiradio.org/archive/local_news/20120701/1090/2118.html?id=24631404
[20] "بررسی وضع اشتغال در افغانستان"(ILO)
http://www.ilo.org/wcmsp5/groups/public/---asia/---ro-bangkok/documents/publication/wcms_182253.pdf
[21]گزارش"اداره سر مفتش ویژه برای بازسازی افغانستان" (SIGAR)
http://www.sigar.mil/pdf/quarterlyreports/2014-07-30qr.pdf
[25]Failed State
[26]Good Guys and Bad Guysاصطلاح معمول در زبانِ سیاسی طبقه حاکم امریکا برای تفکیک خود از دشمن/حق و باطل.
[27]"موافقتنامه دوجانبه امنیتی" Bilateral Security Agreement (BSA)
[28]Dirty Work
[29]رجوع شود به منبع 7
درام انتخابـات
و
پایان رویای امریکایی[1]در افغانستان
1. شکست پروژه "دموکراسی" سازی در افغانستان:
مطبوعات امپریالیستی در خارج و رسانه های مزدور آن در داخل در وصف "انتخابات" چنان غوغا و هنگامه برپا کردند که گویی حادثهء بزرگ تاریخی و سرنوشت سازی که مردم[2] افغانستان واقعاً محرک و مالک آنند، دارد در کشور رُخ میدهد. از این درام سیاسی ایکه نتیجه آن از قبل معلوم بود، بحیث "اولین گذار دموکراتیک و صلح آمیز قدرت در تاریخ افغانستان" نام بردند. اما دیری نگذشت که به اصطلاح عام آب از چلوصاف "دموکراسی افغانی" بر آمد؛ دموکراسی ایکه سنگ بنای آن نه بدستان مردم و نه هم در داخل افغانستان که بدستان نیرومندترین مدعیان خودخواندهء آن در جهان (امریکا- ناتو) و در خارج از کشور ریخته شده بود؛ دموکراسی ایکه از بطن جامعه افغانی برنخواسته بود و از همینرو با آرمانها و مطالبات تاریخی مردم افغانستان بیگانه بود.
مردم افغانستان که سیزده سال است از نام دموکراسی، آزادی، حقوق بشر و بر بُنیاد اقتصاد بازار آزاد سرکوب میشوند و برای "انتخاب" یکی از نمایندگان طبقه حاکم/دلالان امپریالیزم به سوی صندوق های رای سرگردان شدند، بزودی دریافتند که در دموکراسی ایکه پای طبقه حاکم امریکا دخیل باشد، این مردم نیست که انتخاب میکنند بل حکومت به فرمایش آن طبقه و بخاطر خدمت به منافع آن تشکیل میشود؛ از رای مردم چنانچه در دموکراسی بورژوازی معمول است، برای مشروعیت بخشیدن به چنین شرکت سهامی سیاسی که مجری، ضامن و تأمین کننده منافع طبقه حاکم می باشد، بهره برداری صورت میگیرد.
در آشفته بازار تمثیل دموکراسی بورژوازی در شکل افغانی آن (رویای امریکایی با خصوصیات افغانی)، مردم افغانستان در همان دامی گیر افتادند که سرنوشت طبقات زیر ستم در چوکات این نوع دموکراسی ها محکوم بدانست: توهمِ انتخاب؛[3]توهم در انتخاب این یا آن نماینده طبقه حاکم به عنوان بدیل/الترناتیف.
اینست تراژیدی عظیم مردم افغانستان اعم از زنان و مردان که به پای به اصطلاح صندوق های رای کشانیده میشوند تا بر ضد خود و به نفع دشمن خود رای دهند؛ انگشتان شان بریده میشود تا از رای آنان بخاطر تحقق برنامه های امپریالیزم کسب مشروعیت صورت گیرد. امپریالیزم جمع دلالان افغان آن برنده اصلی و مردم افغانستان بازنده اصلی این انتخابات است. هر نوع برچسب "دموکراتیک" بر این درام امپریالیستی بر مبنای این استدلال که گویا توده های ملیونی مردم در آن سهیم شدند، جز ساده انگاری و خیال واهی نیست. در دموکراسی های واقعاً موجود در اقصی نقاط جهان، توده های ملیونی طبقات محکوم در فاصله هر چهار/پنج سال به پای صندوق های رای کشانیده میشوند تا یکی از نمایندگان طبقه حاکم بر خویش را بر گزینند. مگر در دموکراسی بورژوازی جز اینست؟
خودِ درام انتخابات، یکبار دیگر از ظواهر "دموکراتیک"، "مستقل" و "ملی" نهادهای به اصطلاح ضامن دموکراسی پرده برداشت و بدین ترتیب میراث واقعی سیزده سال پروژه "دموکراسی" سازی، "ملت" سازی و "دولت" سازی در لابراتوار افغانی امپریالیزم به مقابل دیده گان بشریت برهنه و آشکار گردید. در این درام انتخاباتی، نمایندگان سیاسی طبقهء حاکم جامعه افغانی و نهادهای "دموکراتیک" وابسته به آن، استعدادهای ذاتی خویش و ظرفیت هایی را که در "کارگاههای آموزش دموکراسی"نیرومند ترین پیمان نظامی جهان تحصیل نموده بودند، بحیث"عالیترین" مظهر فرهنگ سیاسی حاکم در جامعه افغانی به نمایش گذاشتند. در کشمکش سیاسی میان طبقه حاکم، "مشروعیت" نهادهای مزبور حتی از سوی بخشی از این طبقه که خود در تأسیس این نظام نقش بارز داشت، رد گردید؛ نداهای ضدِ امپریالیستی مبنی بر محتوای ضدِ دموکراتیک و ضدِ مردمی نظام برآمده از دلِ امپریالیزم یکبار دیگر برائت تاریخی حاصل نمود؛ دخالت گستردهء نهادهای دولتی-از بالاترین تا پائین ترین مرجع- بشمول ستون های نظامی-استخباراتی نظام، شکاف ها و تضادهای سیاسی عمیق طبقه حاکم افغانی را آشکار ساخت که فقط با مداخله ارباب امپریالیستی موقتاً به حاشیه رانده شد.
درام انتخابات که بنابر آرزوی امپریالیزم روی صحنه سیاسی تمثیل نگردید، منعکس کنندهء میراث شوم حضور سیزده سالهء آن در افغانستان میباشد که از آغاز تا حال بر بُنیاد تناقض، تضاد و دوگانگی استوار بوده است. از سوی دیگر، بیانگر آسیب پذیر بودن و شکننده بودن نظامیست که اساسات آن بطور سیستماتیک و عمداً بخاطر تضمین تداوم سیاست تفرقه بیانداز و حکومت کن ریخته شده بود.
دموکراسی کاذب امپریالیزم یک پدیدهء از لحاظ تاریخیبی سابقه در افغانستان، بر جامعه افغانی تحمیل کرد: متفرق ساختن خلق های باهم برادر کشور بر اساس یک هیرارشی/سلسله مراتب اتنیکی/قومی و نهادینه ساختن این هیرارشی/تفرقه ها در ساختار سیاسی کشور (در وجود به اصطلاح "قهرمانان" مدافع اقوام).انعکاس فورمول بندی شدهء هیرارشی یاد شده منجمله در ساختار قومی تیم های سیاسی طبقه حاکم در دو دور انتخابات ریاست جمهوری نشاندهندهء تبدیل شدن آن به یک رسم معمول در جامعه است. تعمیم این هیرارشی همزمان است با محسوس بودن سایه سنگین آن روی ادبیات، هنر، موسیقی و مجموعاً روان اجتماعی جامعه ما و تقسیم جغرافیای افغانستان به کتگوریهایِ از لحاظ سیاسی ساخته شده یی "شمال" و جنوب" تا انقطاب بر بُنیاد قومیت، زبان، سمت و مذهب در مغز، روح و روان جامعه افغانی دائماً تزریق گردد؛ بر مبنای همچو تفرقه افگنی ها، جغرافیای افغانستان عمداً در عمل[4] به سلطنت های محلی فیودال نشین تقسیم شده که فقط در نام با "مرکزِ نیرومند" پیوند دارند. برخلاف ادعاهای کاذب مبنی بر تأسیس "دولت مرکزی نیرومند" در چهارچوب نظام ریاستیِ برگرفته از مودل امریکایی، مرکزیت نیرومند در افغانستان فقط روی کاغذ وجود دارد؛ امپریالیزم و قدرت های هژمونیست دور و نزدیک افغانستان با اهداف شیطانیِ دارای سابقهء تاریخی در کشور، تلاشهای خود را روی جلوگیری از ظهور دولت مقتدر مرکزی و تشویق مرکز گریزی متمرکز ساخته اند. هدف اصلی این سیاست که بر محور تضعیف و سرنگونی نیروهای مرکزگرا[5] و رُشد و پشتیبانی از نیروهای مرکز گریز[6]میچرخد، موجب شدن فروپاشی افغانستان است. ساقط ساختن دولت مرکزی در سال ۱۹۹۲ با عواقب اجتناب ناپذیرش، آخرین میخ برنامه های امپریالیزم-هژمونیزم بر تابوت مرکزیت نیرومند در افغانستان بود.
موازی با تلاشهای یادشده، ماشین عظیم تبلیغات امپریالیزم سعی میورزد به سیر تاریخی جامعه افغانی این هویت استثنایی ببخشد که گویا در افغانستان مبارزه قومی جایگزین مبارزه طبقاتی بوده، بناً تاریخ آن تاریخ مبارزات طبقاتی نی بل قومی میباشد. اینجاست که بایست با تمام انرژی در برابر تلاشها و اهداف امپریالیزم و مزدوران افغان آن برای مسخ تاریخ و تحمیل این هویت کاذب بر تاریخ جامعه افغانی-و عواقب فاجعه بار ناشی از آن- بیاستیم و به صراحت اعلام داریم که این پدیدهء بی نهایت خطرناک (تقسیم کشور به قطبهای متخاصم "شمال" و "جنوب" و به طور همزمان هیرارشیک ساختن مناسبات میان خلق های باهم برادر افغانستان) از بُنیاد با دموکراسی واقعی و حل دموکراتیک "مسأله ملی"بیگانه است، ماهیت ارتجاعی و شیطانی دارد و عواقب فاجعه بار در پی خواهد داشت؛ نهادینه ساختن تفرقه ها و ایجاد انقطاب در جامعه افغانی بر بُنیاد قوم، زبان، سمت و مذهب فقط و فقط منافع دو گروه را تضمین میکند: امپریالیزم و طبقه حاکم افغان که هر دو از دامن زدن و زنده نگهداشتنِ تفرقه ها بنابر بُنیادهای فوق تغذیه میکنند. فقط افکار مغشوشِ خُرده بورژوازی- که در گذشته و حال- از درک ماهیت اصلی دموکراسی کاذب بورژوازی و اهداف شیطانی امپریالیزم عاجز بوده اند، نه تنها در وجود "این پدیده" "جنبهء مثبت" می بینند که آنرا "آغازِ فراگذاشتنِ روند سیاسی نسبت به تعلقات قومی و زبانی"[7]در افغانستان میدانند.
از اینکه "دموکراسی افغانی" از هرگونه محتوای دموکراتیک عاری بوده، بر مبنای فساد و تقلب، زور و زر استوار است، نباید متعجب و متحیر بود؛ "ناجی/آزاد کننده"[8] "مردم" افغانستان و بنیانگذار "دموکراسی افغانی" (جورج دبلیو بوش) خود از راه تقلب- که حتی با معیارهای دیکتاتوری دو-حزبی دموکراسی امریکایی همخوانی نداشت- به مقام ریاست جمهوری رسید. این صادر کنندهء "دموکراسی" به افغانستان (و عراق)، ماموریت خود را با حمله به اساسی ترین حقوق و آزادی های دموکراتیک مردم امریکا که محصول مبارزات تاریخی جنبش های اجتماعی آن میباشد، آغاز نمود. اما افشاگری های اِدوارد سنودن در مورد "اداره امنیت ملی"[9] نشان داد که آن حملات تنها به جغرافیای امریکا محدود نبوده بل حقوق و آزادیهای هر جنبدهء روی زمین را در بر میگیرد. طبقه حاکم امریکا با تکیه بر بهانه تأمین "امنیت ملی" به جهان اعلام داشت که نه قانون اساسی امریکا، نه قوانین بین المللی و نه هیچ قانون دیگر- جز قانون خود- را به رسمیت میشناسد. افغانستان که از وارد کننده گان تازه "دموکراسی امریکایی" محسوب میگردد، طبعاً از مزایای آن نیز بی نصیب نمانده، اساسی ترین حقوق دموکراتیک "مردم مظلوم" آن که قرار بود از "سخاوت امریکا و متحدین آن"[10] بهره مند شوند، بطور سیستماتیک نقض گردید. بطور مثال حق محرمیت مراسلات که جزء اساسی ترین حقوق دموکراتیک "شهروندان" به حساب میاید.[11]
افشاگریهای یادشده حتی برای کند ذهن ترینان نقاب از چهره قهرمان درجه یک دموکراسی در جهان و اصلیت دموکراسی امریکایی برداشت. اینجاست که برای شناخت، تشخیص و تفکیک شکل از محتوا میتوان از اغتشاش فکری فرار کرد و به ماهیت اصلی صادر کننده و وارد کننده "دموکراسی" پی برد. آن قاعده کُلی "سیاست خارجی انعکاس سیاست داخلی است" در مورد مدعیان صدور و ورود "دموکراسی" به افغانستان همزمان صادق است: اولی که خود سرکوبگر دموکراسی در داخل بوده، مدعی صدور آن به خارج میباشد؛ دومی که خود سرکوبگر دموکراسی در داخل بوده، از متن مبارزات ضدِ دموکراسی در داخل سر برآروده، مدعی تورید آن از خارج میباشد.
نه تنها درام انتخابات اخیر بل کُلِ پروژهء حضور امپریالیزم در افغانستان ضربهء محکم به دموکراسی در اذهان عامهء کشور بود که آنرا با نهادینه شدن حکومت مافیایی، فساد و تقلب سیستمیک و فراگیر، غصب زمین، تولید و قاچاق مواد مخدر، جنگ و خونریزی مترادف ساخت. از نتیجهء این دموکراسی کاذب که در آن مرجع و منبع اصلی تصمیم گیری و منشهء قدرت مردم نیست و از توانمند شدن مردم جلوگیری نموده، کسالت اجتماعی و لزوماً بی تفاوتی و بدبینی نسبت به سیاست در جامعه افغانی حاکم شده است. اما بی تفاوتی طبقات محکوم جامعه افغانی نسبت به سرنوشت خویش در موجودیت تضادهای باطنی نظام سیاسی-اقتصادی حاکم به ویژه شدت و حدت روز افزون تضادهای طبقاتی،که امکان انفجار آن هر از گاهی وجود دارد، زودگذر خواهد بود.
میراث دموکراسی قُلابی و کاذب را که به زور اسلحه نیرومند ترین پیمان نظامی در تاریخ بشر بر فرق مردم کشورمیخکوب شده، میتوان قرار ذیل بر شمرد:
· افغانستان با تولید بیش از ۹۳ فیصد مواد مخدر به بزرگترین منبع و مزرعه کشت، تولید و قاچاق مواد مخدر در جهان مبدل گشته است؛ این مقدار در عصر جدید و از زمان رونق تجارت مواد مخدر در چین قرن نزدهم به زور اسلحه استعمار بریتانیا سابقه نداشته است؛[12]درآمدِ سالانهء مواد مخدر در بازار جهانی ۵۰۰ ملیارد دالر امریکایی تخمین شده[13] که طبعاً بیشترین قسمت این رقم از مواد مخدر افغانی حاصل میشود. این در حالیست که درآمد سالانهء مواد مخدر در بازار داخلی بین۴-۵ ملیارد دالر امریکایی تخمین شده است. پس درآمد خارجی و داخلی مواد مخدر افغانی باالترتیب در کیسه امپریالیزم و مزدوران افغان اش میریزد. اما افغانستانِ امروز همچنان بهبزرگترین مصرف کننده مواد مخدر در جهان مبدل گشته است؛[14]اعتیاد به مواد مخدر با تأثیرات منفی ایکه بر صحت اجتماعی جامعه افغانی دارد، زندگی بیش ازدو ملیون نفوس کشور را تهدید میکند که این رقم از لحاظ تاریخی در افغانستان بی سابقه است؛
· ملیونها افغان مستعد کار فقط به کارهای وقفه یی شاغل اند و اکثریت شان از بیکاری مزمن رنج میبرند که در نبود بیمه های اجتماعی که کشور فاقد آنست میتوان وخامت این وضع اسفناک را تصور کرد؛ این در حالیست که ۳۰ فیصد اطفال کشور بحیث اطفال کارگر به کار گمارده میشوند؛[15]
· دولتِ برآمده از دلِ امپریالیزم فاسد ترین دولت در تاریخ افغانستان بوده، گستره و پیمانهء موجود فساد در تاریخ کشور سابقه ندارد؛ افغانستان بطور مسلسل دومین کشور فاسد در دنیا ثبت گردیده؛مردم کشور سالانه بین ۲-۳ ملیارد دالر امریکایی برای دریافت خدمات اداری به دوایر دولتی رشوه پرداخت میکنند.[16]
· مسالهء زمین و آب در کشوری که بیشترین فیصدی نفوس آنرا زراعت پیشه گان (دهقانان بی زمین و کم زمین) تشکیل میدهد و فقط ۱۲ فیصد زمین آن قابل زرع میباشد،[17]اساسی ترین تضاد اجتماعی جامعه افغانی را رقم میزند؛ رژیم پس از اشغال به پیروی از اسلاف دو دور قبل از خود، "قانون تنظیم امور زمینداری" را به تصویب رساند که از "استرداد زمین هائیکه...بعد از ۷ ثور ۱۳۵۷ به نام های مختلف خلاف شریعت اسلامی از مالک یا ورثه بطور رایگاناخذ گردیده باشد "به زمینداران"[18] سخن میگوید (تکیه ها از نگارنده).جای تعجب نیست که در افغانستانِ امروز برعلاوه استرداد زمینهای بالا بیش از چهار ملیون جریب زمین دولتی و زراعتی فقط توسط هژده هزرا تن(۱۸۰۰۰) غصب شده.[19]
· سرمایه داری کمپرادور حاکم در افغانستان فاقد زیرساخت های عمدهء صنعتی و بخصوص زیرساخت های صنعتی استراتیژیک بوده، دینامیزم آن عمدتاً روی دو اصل استوار است: بازار مصرفی ِکه وظیفه هضم صادرات "شرکای تجاری" اش را بر دوش میکشد و منبع صدور منابع طبیعی؛ ۸۰-۹۰ فیصد اقتصاد افغانستان بر بنای "سکتور غیررسمی" بشمول فعالیت های اقتصادی غیرقانونی تکیه دارد؛[20] با وجود صرف ۱۰۴ ملیارد دالر امریکایی بین سالهای۲۰۰۲-۲۰۱۳[21]-بیش ازدو سوم رقمی که اروپای غربِ بعد از جنگ جهانی دوم در شکل "پلان مارشال" از دولت امریکا دریافت کرد- افغانستان هنوز هم وابسته به کمکها و قروض خارجی بوده، خیرخواهی مبتنی بر آن با تمام تأثیرات منفی که روی ظرفیت های اجتماعی چند نسل جامعه دارد، شکل نهادینه بخود گرفته است؛ ثروت اجتماعی فقط در انحصار یک اقلیت کوچک اجتماعی-عمدتاً زمینداران بزرگ و سرمایه داران بزرگ وابسته به سرمایه خارجی- قرار دارد؛
· هشتاد و دو (۸۲) در صد نفوس افغانستان[22]و هشتاد و هفت (۸۷) در صد زنان کشور از نعمت سواد بهره مند نمیباشند؛ تنها ۳۰ در صد دختران افغان قادر به ختم دوره ابتدائیه مکتب میباشند؛ افغانستان یکی از بلند ترین میزان مرگ و میر اطفال را در جهان دارد؛ نزدیک به هفتاد (۷۰) فیصد زنان به ازدواج های اجباری/قبل از وقت محکوم بوده[23]که پدیدهء نوظهور خودسوزی یکی از دلخراشترین شیوه های فرار زنان افغان از این سرنوشت غم انگیز در جامعهء مرد سالار افغانیاست که آخری ریشه در مالکیت خصوصی دارد؛
· از مجموع نفوس افغانستان، هشت ملیون از "عدم مصئونیت غذایی"رنج میبرند و شش ملیون دیگر از این ناحیه"آسیب پذیر"اند؛[24]اگر از ظرافت های دپلوماتیک اصطلاحات مخصوص سازمان ملل متحد بگذریم، باید به صراحت گفت که چهارده ملیون افغان-بیش از نصف کُل نفوس کشور-از گرسنگی مزمن رنج میبرند.
· افغانستانِ سیزده سال پس از حمایت گستردهء سیاسی، اقتصادی و نظامی نیرومندترین پیمان نظامی در جهان که از نظر حد و مرز در تاریخ کشور بی نظیر بود، تصویر کامل از یک "دولت ناکام"[25] بیرون میدهد که حتی قادر به عرضه ابتدایی ترین خدمات عامه به مردم نیست.
سیزده سال است که ماشین عظیم تبلیغات امپریالیزم بیشرمانه تلاش میورزد همین نظام را بحیث "نمونه خوب مداخله بشردوستانه"بر اذهان عامه دنیا تحمیل و ریختاندن خون هزاران انسان و مصرف صدها ملیارد دالر برای تأسیس آنرا توجیه کند. اما این جز شکست "پروژه دموکراسی" سازی امپریالیزم در افغانستان و آن ادعاهای آسمان خراشِ "ملت سازی" و "دولت سازی" نیست؟ آیا این نظام میراث همین "مداخله بشردوستانه" و سیزده سال حضور این "بشردوستان" نیست؟
چنین است پایان "رویای امریکایی" در شکل افغانی آن. آنانیکه خواب تحقق "رویای امریکایی"را در افغانستان دیده بودند، جای تعجب نیست که سیزده سال پس از آن خواب گران جان، فقط برای دیدن واقعیت کابوس وحشتناک آن بیدار شده اند.
2. افغانستان، امپریالیزم و هژمونیزم:
پرداخت عمیقِ فراتر از ظواهر جنگ میان "پسران خوب و بد"[26] بخوبی روشن میسازد که افغانستان به میدان پُر از خشونت جنگ های مستقیم و نیابتی میان امپریالیست ها و هژمونیست ها بخاطر تسلط/کنترول موقعیت جیواستراتیژیک و منابع سرشار طبیعی آن تبدیل شده است. منابع طبیعی افغانستان که ارزش آن بیش از ۳ هزار ملیارد دالر تخمین میشود، مهمترین سرمایه استراتیژیک مردم اعم از نسل کنونی و نسل های بعدی افغانستان است؛ بهره برداری از آن بایست با توسعه اقتصادی-اجتماعی پایدار و منافع و امنیت استراتیژیک مردم کشور پیوند ناگسستنی داشته باشد. اما در شرایطی که رژیم نولیبرالی مزدور سرمایه جهانی در افغانستان حاکم میباشد، قسمتی از منابع طبیعی زیرزمینی کشور قبلاً به سرمایه های امپریالیست و هژمونیست که برای غارت آنها به این سرزمین سرازیر شده اند، لیلام گردیده و متباقی بر اساس "قانون معادن" که قبل از ختم دوره ریاست جمهوری کرزی با شتاب و عجله به تصویب رسید، به لیلام خواهد رسید.
مهمترین بازیگران امپریالیست و هژمونیست تیاتر جنگ افغانستان که به تنهایی قادر به تأثیرگذاری بر وضعیت کشور اند عبارتند از: امریکا، چین، روسیه، پاکستان، ایران، عربستان سعودی.
جنجالی شدن انتخابات نیز از کشمکش این قدرت ها (امپریالیزم-هژمونیزم) برای اعمال نفوذ در ساختار سیاسی ایکه که از دلِ این پروسه بیرون میاید، ناشی میشود؛ حضور دراز مدت امریکا-ناتو در افغانستان که قرار است از نتیجه درام سیاسی انتخابات کسب مشروعیت نماید، گزینه های دشوار جیواسترتیژیک در برابر بازیگران نیرومند "بازی بزرگ جدید" در افغانستان قرار میدهد. اینجاست که تعویض حکومت فرصت طلایی برای قدرت های امپریالیستی-هژمونیستی فراهم ساخت تا از طریق مهره های پُرنفوذ داخلی خویش بیشترین بُرد را از آنِ خود سازند. از همینرو، جنجالی شدن پروسهء انتقال قدرت دارای جوهر دوبُعدی بوده که با وجود ظواهر از هم گسیخته در یک پیوند دیالکتیک با هم گِره خورده است. در یک سوی این رابطه دیالکتیک سرمایه داخلی و در سوی دیگر آن سرمایه خارجی قرار دارد:
در بُعد داخلی، تضادهای سیاسی میان طبقه حاکم افغانی نشان داد که این طبقه هنوز به آن پُختگی، کفایت و وحدانیت سیاسی نرسیده که منافع طبقاتی خود را با دید استراتیژیک و بطور مشترک و هدفمند دنبال نماید؛ در بُعد خارجی، این تضادها بیانگر وابسته بودن لایه های مختلف طبقه حاکم جامعه افغانی با لایه های مختلف سرمایه بیرونی است که از وحدانیت هدف و استقلال سیاسی سرمایه درونی جلوگیری میکند و نشاندهنده مقدم بودن منافع سرمایه بیرونی بر منافع سرمایه داخلی میباشد. حکومت "وحدت ملی" یا هر گونه ساختار سیاسی ائتلافی از این دست چیزی نخواهد بود جز انعکاس منافع سرمایه های بیرونی جمع منافع مادون سرمایه داخلی در ساختار سیاسی که به این نام تشکیل خواهد شد.
بدون شک نیرومند ترین بازیگر جیواستراتیژیک در افغانستان، امپریالیزم امریکاست که با ضمایم اروپایی اش (ناتو) از سیزده سال بدینسو کشور ما را اشغال کرده. امریکا که با این همه آسانی کلید کشور پُراهمیتی مانند افغانستان را در همسایگی یگانه رقیبان نیرومندش در جهان (چین، روسیه، ایران) بدست آورده، میخواهد حضور خود را با ایجاد پایگاه های نظامی دائمی در قلمرو کشور (در شکل "موافقتنامه دوجانبه امنیتی")[27] تأمین نماید. در زنجیر برنامه های استراتیژیک امپریالیزم امریکا، افغانستان فقط یک حلقه است هر چند حلقهء نسبتاً با اهمیت. امتنای حامد کرزی از امضای "موافقتنامه دوجانبه امنیتی"، معضله یی را برای امریکا خلق کرد که تحت شرایط موجود فقط در وجود ممثل دیگر "حاکمیت ملی" حل شدنیست. مجرای برآمد آن ممثل سمبولیک تیاتر سیاسی افغانستان هم درام انتخابات. امپریالیزم امریکا که خواب ایجاد امپراطوری جهانی در سر می پروراند، از این درام فریبندهء سیاسی در کشور ما بخاطر متحقق ساختن اهداف درازمدت خویش در منطقه بهره برداری میکند. هدف فوری اشغال دائمی افغانستان و هدف نهائی استفاده از قلمرو کشور بحیث تخته خیز برای دو هدف عمده: کنترول منابع طبیعی منطقه و تخریب ظرفیت های مقاومت کشورهای سوم: کشورهای مانند روسیه، چین و ایران دارای ظرفیت مقاومت در برابر پروژه های امپریالیزم امریکا.
3. چشم انداز کُلی:
قدرت های امپریالیستی و هژمونیستی دارای منافع متضاد و متناقض در افغانستان اند. از همینرو، اهداف ضد و نقیض در کشور دنبال میکنند. از آنجائیکه عملکرد قدرت های مذکور بر بُنیادهای متناقض برای اعمال نفوذ و کنترول افغانستان استوار بوده و فعالیت های شان به خنثی کردن برنامه های یکدیگر متمرکز میباشد، تا هنوز نتوانسته اند برای حفظ و ادامه تحقق منافع جیوپولیتیک و بهره برداری مشترک از منابع طبیعی افغانستان به یک توافق مشترک برسند. به عبارت دیگر، برخورد و تصادم میان آنها خصوصاً بعد از کاهش نیروهای نظامی امریکا-ناتو به شدت کشمکش های امپریالیستی-هژمونیستی میانجامد. امنیت و سلامتی مردم افغانستان به چگونگی رقابت قدرت های مذکور بستگی دارد که در حال حاضر بر مبنای اعمال خشونت برای دستیابی به اهداف خویش استوار است و حدِاقل تا آینده قابل پیش بینی چنین خواهد بود. وسعت ساحهء فعالیت های اقتصادی هر یک از بازیگران نیرومند جیواسترتیژیک در افغانستان که همزمان خواهد بود با افزایش نفوذ سیاسی شان برای حفظ غارت های اقتصادی، واکنش معکوس بازیگران دیگر را در پی خواهد داشت. هیچ ضمانتی وجود ندارد که سناریوی یکی از کشورهای سودان، عراق، لیبیا و سوریه به نحوی از انحا در افغانستان تکرار نشود.
از جمله قدرت های که در بالا به آن اشاره شد، دینامیزم اقتصادی-اجتماعی کشورهای پُرنفوس چین و هند و تا حدودی ایران و پاکستان و نیازمندیهای ناشی از آن، این کشورها را به تشنگانی مبدل ساخته که در بیابان خشک دنبال آب میگردند. افغانستان که خود سرشار از منابع طبیعی بوده و گذرگاه استراتیژیک به یکی از بزرگترین منابع طبیعی در آسیای مرکزی میباشد، به همان منبع آب در بیابان خشک شباهت دارد. چگونگی پیگیری منافع همین همسایگان دور و نزدیک افغانستان است که در آینده بیشترین تأثیر را بر وضع سیاسی-امنیتی کشور خواهد گذاشت. سیزده سال اخیر نشان داد که نیرومندترین پیمان نظامی در تاریخ بشر به تنهایی و بی قید و شرط (بدون شریک ساختن همسایگان قدرتمند دور و نزدیک افغانستان) قادر نیست حاکمیت بی بدیل خود را بر کشور تحمیل کند. آنانیکه خواب ایجاد امپراطوری جهانی در سر میپرورانند، بایست دریافته باشند که با وجود داشتن این همه ساز و برگ هیاهو آفرین در جهان حتی قادر به تسلط بر کشور فقیری چون افغانستان نیستند.
اما در این کشمکش های خشونت بار میان سرمایه امپریالیست و سرمایه هژمونیست، طبقه حاکم جامعه افغانی در کجا قرار دارد و ماموریت تاریخی آن چیست؟
با درنظرداشت قدرت و وسعت نفوذ سرمایه های یادشده و انحصار مالکانه سرمایه امپریالیست بر بازار جهانی، اولین موردی را که بایست مورد توجه قرار داد اینست که منافع طبقه حاکم جامعه افغانی تابع، مادون و وابسته به سرمایه انحصاریست و لزوماً بستگی به منافع امپریالیزم مبتنی بر آن دارد.
کرکتر طبقاتی بورژوازی حاکم در جامعه افغانی همان بورژوازی کمپرادور است که نقش مدیریت یا وساطت بین سرمایه خارجی و اقتصاد داخلی ایفا میکند. حیرت آور نیست که اصطلاح "مدیریت" با بارِ اقتصادی و سیاسی یکی از محبوب ترین ها در ادبیات سیاسی حاکم در کشور ماست. ادامه حیات سیاسی و اقتصادی این طبقه بستگی دارد به رابطه آن با امپریالیزم و خصوصاً حضور نظامی آخری در افغانستان (که متداول بودن یکی دیگر از اصطلاحات رایج در ادبیات سیاسی حاکم-"فرصت ها و چالش ها"اولی با بارِ اقتصادی و دومی با بارِ سیاسی-را به یاد می آورد). از همینروست که نخبگان سیاسی بورژوازی کمپرادور افغانی غوغای امضای "موافقتنامه دوجانبه امنیتی" با امریکا سر میدهند. از آنجائیکه منافع لایه های مختلف بورژوازی کمپرادور افغانی با لایه های مختلف سرمایه بیرونی گِره خورده، این طبقه فاقد وحدانیت هدف و حس ماموریت تاریخی بوده، در زندگی و ماموریت سیاسی مادون و مقلد اربابان بیرونی خویش هست؛ ماموریت تاریخی آن فقط به انجام دادن "کار کثیف"[28]امپریالیزم در افغانستان خلاصه میگردد؛ بناً نتوانسته (مانند جنبشهای مشروطه خواهی و چپ تاریخی کشور) بحیث یک نیروی سیاسی-تاریخیِ ظهور نماید که طبقات مختلف جامعه افغانی را برای داعیهء تاریخی بدور خود منسجم کند. اینست نقش و ماموریت تاریخی حاکمان امروزی افغانستان. اقشار مختلف جامعه افغانی که از هویت، چندپارچگی و ناتوانی سیاسی این حاکمان خودخوانده بخوبی آگاه میباشند، حق دارند نسبت به آیندهء زندگی شان مایوس و بدبین باشند.
تمام روبناهای دست پروردهء سیزده سال اشغال کشور بشمول قوای سه گانه دولت با تمام ظواهر "ملی" عمدتاً در خدمت امپریالیزم قرار دارد هر چند منافع طبقه حاکم نیز از موجودیت آنها تأمین است. از جمله قوای مسلح افغانستان که معاش خود را از کیسه امپریالیزم دریافت میکند، یک لشکر اجیر بوده و بخشی از ماشین جنگی امپریالیزم در کشور ماست که همزمان شامل دفاع از حاکمیت پوشالی طبقه حاکم میشود؛ سرکوب مردم افغانستان و جلوگیری از هرگونه شورش های مردمی بر علیه حاکمیت اشغالگران و دست نشاندگان چندین ملیتی افغان آن، وظیفه اساسی همین قوای مسلح را تشکیل میدهد. از همینرو، تجهیزات نظامی که در اختیارش قرار داده شده در تناسب با همان وظایفی است که به دولت، مردم و قلمرو افغانستان در ابعاد داخلی آن خلاصه میشود. با وجود شکوه ها و اعتراض های پیهم کرزی بحیث نماینده بورژوازی کمپرادور افغانی، امپریالیزم از فراهم نمودن تجهیزات نظامی که به یک اردوی "ملی"مفهوم میبخشد-اردوی ایکه به تنهایی قادر به دفاع از سلطهء طبقه حاکم باشد-(دفاع از حاکمیت "ملی"، منافع "ملی"، تمامیت ارضی وغیره)، ابا ورزیده. دلیل آن روشن است: در پهلوی وابستگی اقتصادی، وابستگی سیاسی کمپرادوران افغان به امپریالیزم دائماً تضمین بوده و از سرکشی های احتمالی که منافع امپریالیزم را تهدید کند، جلوگیری صورت میگیرد.
مجموع قوای مسلح افغانستان (اعم از اردو، پولیس، استخبارات) ترکیب ملی دارد یعنی مرکب از لایه های مختلف اتنیکی کشور بوده، در دفاع از منافع امپریالیزم و بورژوازی کامپرداور چندملیتی (یعنی ملی) افغانی قرار دارند. بناً نظریهء "ملی شدن"[29]قوای مسلح از ذهنیت خُرده بورژوازی دال بر غیر طبقاتی/فراطبقاتی بودن و در نتیجه غیر استبدادی بودن دولت، ریشه میگیرد. بر اساس این برداشت خُرده بورژوازی که ذریعه ایدیولوژی حاکم-ایدیولوژی بورژوازی-تبلیغ و بر جامعه تحمیل میگردد، بعضی روبناهای موجود در جامعهء طبقاتی (ارتش، پولیس، نهادهای قضایی، نهادهای تعلیمی) ابزارهای استبدادی طبقه حاکم نبوده، بل همزمان از منافع طبقات حاکم و محکوم نمایندگی میکنند؛ بنابر این عقیدهء کاذب، در مبارزه طبقاتی جاری در جامعه نهادهای مذکور بر مبنای قانون اساسی که حافظ "منافع علیای" کشور میباشد "بی طرف" بوده، در برابر منافع آشتی ناپذیر طبقات متخاصم اجتماعی در دفاع از "منافع ملی" قرار دارند.
نگارندهء این مطلب قبلاً در "ظهور ارتجاع نوین"بُنیادهای اندیشه یی همچو گرایشات را که از عین منبع آب میخورد، متکی بر الفبای مارکسیزم به نقد گرفته بود که تکرار آن الفبا در اینجا لزوم ندارد. ما نمیتوانیم آرزو ها و خواسته های ذهنی خود را بر واقعیت موجود تحمیل کنیم.
************
فــــــریـــــدون عــــــــامـــــــل
۳۱ اگست ۲۰۱۴
[1]American Dream
[2]کاربرداصطلاح "مردم" در این مطلببا بارِ طبقاتیآن در نظر است.
[3]Illusion of Choice
[4]de facto
[5]Centripetal Forces
[6]Centrifugal Forces
[7]"اعلامیه نهضت آیندهء افغانستان در مورد انتخابات ریاستجمهوری"
http://ayenda.org/Elamie%20NAA%20Dar%20Mawred%20Dawre%20Dowm%20Entechabat%201393.pdf
[8]liberator
[9]National Security Agency (NSA)
[10]بیانیه اشغال افغانستان توسط جورج دبلیو بوش
http://georgewbush-whitehouse.archives.gov/news/releases/2001/10/20011007-8.html
[11]اعلامیهمطبوعاتیویکیلیکس در رابطه به ضبط جمعیمکالماتتلفونی مردم افغانستان
https://wikileaks.org/WikiLeaks-statement-on-the-mass.html
[12]گزارشسالانهء "اداره مواد مخدر و جرائم سازمان ملل متحد"(UNODC)
http://www.unodc.org/documents/about-unodc/AR08_WEB.pdf
[13]Douglas I. Keh, Drug Money ina Changing World: Economic Reform and Criminal Finance
https://www.unodc.org/pdf/technical_series_1996-01-01_2.pdf
[14]گزارش "اداره مواد مخدر و جرائم سازمان ملل متحد"(UNODC)
http://www.unodc.org/documents/data-and-analysis/Studies/Impacts_Study_2014_web.pdf
[15]ارقام "صندوق کودکان سازمان ملل متحد"(UNICEF)
http://cso.gov.af/Content/files/AMICS-Jun24-2012-FINAL.pdf
[16]گزارشات سالانهء "شفافیت بین المللی"
http://www.transparency.org/country#AFG
[17]ارقام"اداره مرکزیاحصائیه"افغانستان
http://cso.gov.af/Content/files/Agriculture%20Development(1).pdf
[18]"قانون تنظیم امور زمینداری، فصل چهارم، مواد 29-33"
http://moj.gov.af/content/files/OfficialGazette/0901/OG_0958.pdf
[19]گزارش "رادیوآزادی"
http://da.azadiradio.org/archive/local_news/20120701/1090/2118.html?id=24631404
[20] "بررسیوضع اشتغال در افغانستان"(ILO)
http://www.ilo.org/wcmsp5/groups/public/---asia/---ro-bangkok/documents/publication/wcms_182253.pdf
[21]گزارش"اداره سر مفتش ویژهبرایبازسازی افغانستان" (SIGAR)
http://www.sigar.mil/pdf/quarterlyreports/2014-07-30qr.pdf
[25]Failed State
[26]Good Guys and Bad Guysاصطلاح معمول در زبانِ سیاسی طبقه حاکم امریکا برای تفکیک خود از دشمن/حق و باطل.
[27]"موافقتنامه دوجانبه امنیتی" Bilateral Security Agreement (BSA)
[28]Dirty Work
[29]رجوع شود به منبع 7
توجه:
کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است
کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد
Copyright©2006Esalat