شمه ای از خاطراتم
در مورد مرحوم مغفور عبدالقیوم فضلی
(به مناسبت نخستین سالروز جاودانگی روانشاد عبدالقیوم فضلی)
حمیــد رویــــا
۱۳۲۹
- ۲ جوزای ۱۴۰۰
مرد
نمیرد به مرگ، مرگ از او نام جست
نام چو
جاوید شد، مردنش آســـان کجاست؟
مرحوم مغفور و روانشاد عبدالقیوم فضلی یگانه آمر مستقیم و درجه اول من در یگانه ادارهٔ بینظیر در افغانستان بود. زنده نام فضلی برایم یک آمر درجه یک و یک شخصیت عالی، دانا، مسلکی و با تجربه در مجموع ریاست پشتنی تجارتی بانک کابل در کنار سائر شخصیت ها بود. مرحوم فضلی علاوه از اینکه در خلائ قدرت سرپرست ریاست پشتنی تجارتی بانک هم بود، بحیث معاون اول و معاون تجارتی در پشتنی تجارتی بانک ایفای وظیفه میکرد، وی نه صرف یک آمر مستقیم برایم بود، بلکه بیشتر یک همکار بینظیر و بی بدیل، یک هم مسلک توانا، یک بانکر و اقتصاددان بسیار ورزیده، زیرک، خورده گیر، اصولی و جدی در مسلک بانک، اقتصاد، و تجارت با دلائل نهایت قانع کننده بود، وی انسان مردمدار، اجتماعی و با سلیقهٔ خاص، ضمنِ درک و درایتِ سیاسی یک بانکر عالی در زمرهٔ عالیترین ها در بانک بود، که در امور محولهٔ بانک با همه کارمندان ذکور و اناث و رفقای شخصی و مسلکی اش در محوطهٔ بانک و وظیفه پیش آمد و برخورد یکسان با لبخند دایمی و احترام حتا با مستخدمین داشت. روش بخصوص خود را داشت که حتا مستخدمین احساس نمیکردند که وی از جملهٔ آمرین بانک باشد. و سیاسیون طراز چپ را، که درک، برداشت و دانش و بینش سیاسی داشتند، از نگاه سیاسی بحیث شاگردان یک مکتب واحد سیاسی طراز نوین بین المللی میشناخت نه از نگاه وابستگی های شخصی خصوصی و یا بُت پرستانهٔ سیاسی. سیاسیون یا مخالفین سیاسی را برادر گفته دست شان را طوری صمیمانه فشار میداد که هرگز احساس بیگانگی بشری نکنند. بر حسب برداشت من که دائم توافق نظر هم داشتیم، فراکسیون های سیاسی در داخل یک مکتب تاریخی واحد سیاسی را که دائم بحیث (تیشهٔ ریشه) میشناختیم، به بُت پرستی سیاسی مقایسه میکردیم. به ملاحظهٔ تاریخی هم در جامعهٔ عقب مانده و فقیر از بهرهٔ دانش سیاسی گاه گاهی هر کس برای خود در داخل نظام سیاسی و یا مکتب سیاسی واحد بعوض (آموزگار سیاسی، مُربی سیاسی و یا آمر سیاسی) یک رهبر خاص سیاسی، خود را بر حسب ملحوظات انتخاب میکرد که نه پائینتر از وئ و نه بالاتر از وئ پیغام آور و پیغام دهنده ئی را نمی پذیرفتند و حتا در موردش تبلیغ و ترویج هم میکردند. وجه مشترک ما (من و جناب مرحوم مغفور فضلی) در اکثر موارد همین بود.
وی نه صرف برای من یک رفیق مدبر و فداکار، بلکه برای همه رفقا و همکارانش صرفنظر از ملیت، زبان، قوم و موضع سیاسی و ایدیولوژیکی یک رفیق و همکار بینهایت عالی بود. از خواص نیکِ بجا مانده از وی بوده که امروز حتا همکاران و مخالفین ایدیولوژیکی وی در پشتنی تجارتی بانک کابل عدهٔ را که من میشناسم، نه صرف که از مرحوم فضلی با افتخار یاد میکنند، حتا راه، طریقت و ایدیولوژی و شیوهٔ کار و برخورد و عملکرد های فضلی مرحوم را بحیث شاگرد غیابی وی تعقیب میکردند و میکنند، که شاید هم این چنین اشخاص یک ساعتی هم درس مکتبی و ایدیولوژیکی از وی نگرفته باشند.
اوصاف، اعمال، گفتار، کردار، برخورد و پاکی و حُسن نیتِ مرحوم فضلی و خاطرات نیک وی باعث شده که مردان و زنان محیط کار آن مرحوم شیوهٔ برخورد و عملکرد آن مرحوم را بهترین طریقهٔ زندگی اجتماعی، مدنی، اداری و ایدیولوژیکی برای خود اختیار و احراز نموده اند. در این عرصه شاید بتوانم عده ای از منسوبین آن دورهٔ پشتنی تجارتی بانک را مستند ثبوتی داشته باشم.
معرفت من با محترم عبدالقیوم فضلی مرحوم مغفور از سال ۱۹۸۵است.
من در این ایام که تحصیلات عالی را در رشتهٔ اقتصاد به پایان رسانیده بودم، و همزمان به اساس یک توافق و تمدید بورس تحصیلی فوق العاده از جانب تحصیلات عالی آلمان جهت ادامهٔ تحصیل، کاندید ادامهٔ تحصیلات جهت اخذ درجه علمی دکتورا در رشتهٔ اقتصاد بین الدول در آلمان بودم جهت تهیهٔ مواد و مدارک علمی از منابع تحصیلات عالی، وزارت پلان، وزارت مالیه و ریاست عمومی بانک های کابل از آلمان دموکراتیک به کابل آمده بودم.
در همین هنگام در مدیریت مامورین پشتنی بانک بودم که با مرحوم فضلی که افتخار معاونیت نخست پشتنی تجارتی بانک را داشتند معرفی شدم.
بمجردی معرفی شدن با ایشان برخورد شان طوری بود، مثلیکه ما با هم از سالها قبل می شناسیم. برخوردشان برایم آنقدر دلچسپ و عالی و بینظیر بود نسبت به سائرین و مخصوصاً نسبت به رؤسا و معاونین بانک که من در مدت پنج سال قبل از تحصیل ام در آلمان و شش سال مدت تحصیل ام که هر سال یکی دوبار به کابل میآمدم، کاملاً برخورد با یک شخصیت متفاوت را احساس کردم.
دست مرا مثل دو برادر یا دو رفیق به دست خود محکم گرفت و تا به دفتر ریاست پشتنی تجارتی بانک رفتیم. که ایشان در همان هنگام سرپرستی ریاست پشتنی تجارتی بانک را در غیابت رئیس بانک داشتند.
صحبت ها در این مورد خیلی زیاد است، از این لحاظ بطور خلاصه چیزهایی را که خوب بخاطر دارم گذری میکنم:
برایم گفت: این وطن به شما جوانان ضرورت دارد، شما جوانانیکه گُلهای سرسبد ۵ فیصد با سواد این جامعه هستید، نه صرف ما، ملت، بلکه اولاد و اعیال خودتان هم به شما ضرورت دارند تا در عمران کشور ولو یک خشت، یک توته گِل، یک نهال و یا یک نفر دیگر را از بهرهٔ سواد مستفید نمائید، و بدان وسیله بر زخم های این کشور و ملت که در خاک خون تپیده مرحم میگذارید، و دشمن هر روز در صدد زخمی ساختن بیشتر ملت و کشور تان است، شما جوانان مرحم شوید یا مرحم بگذارید، یا وسیله شوید که کسی مرحمگذار شود.
من هیچ فراموش نمیکنم که احساسی را که من به ملت و کشورم داشتم با صحبت هایش چندین برابر شد. وقتیکه من دوباره به آلمان آمدم، برادرم که از سالها قبل در کُلن آلمان زندگی میکرد و دائم اصرار ماندن و کار و زندگی مرا در آلمان داشت، من فقط همین حرف های مرحوم فضلی را در کنار عشق و علاقهٔ که به مادر وطن و مردم ام داشتم و اینکه تا کنون هم دارم، برای برادرم تعریف میکردم که وطن به ما نیاز دارد و من هرگز در آلمان و هیچ کجائی نخواهم ماند، و میگفتم که بعد از تکمیل دکتورا ام در بخش اقتصاد من مجدداً به وطن میروم و همین طور هم شد. اما شرایط کشور به من محال تکمیل اسپرانتوری را نداد.
در ختم سال ۱۹۸۶ من به وطن برگشتم، بر حسب قوانین بعد از اخذ دیپلوم انسان باید مدتی به وظیفهٔ رسمی ادامه میداد. من در مدیریت های عمومی مختلف پشتنی تجارتی بانک ایفای وظیفه نمودم و در اواخر در مدیریت عمومی اعتبارت آن بانک در کنار هموطنان و همکارانی که خاطرات شان فراموش ناشدنیست دست به خدمت عامه در کنار محترم مرحوم عبدالقیوم فضلی که هنوز هم معاون اول و معاون تجارتی در پشتنی تجارتی بانک بودند و در کنار صدها اعضای پُر افتخار بانک، مجدداً آغاز خدمت کردم.
در بخشی که مسئولیت آن به عهدهٔ من گذاشته شده بود، اعطای قروض تجارتی به تجار ملی جهت ارتقای سطح صادرات کشور بخارج که از منابع اصلی کشور است، و واردات اسعار آن و یا مواد ضروریه و اولیهٔ مورد نیاز عامه.
فعالیت من مستقیماً تحت نظر و به مشورهٔ محترم فضلی بود، که موفقانه پیش رفت. صادرات کشور به خارج از محدودهٔ تجار محترمی که در چندین دهه مصروف فعالیت بودند به سه چند و چهار چند رسید و سرمایهٔ تخصیص داده شدهٔ دورانی در همان عرصهٔ تشویق صادرات و کمک به تجار ملی هم چندین برابر شد. و از طریق تشویق تجار محترم ملی قروض بانک که سالهای متمادی نزد تاجران بود به شیوهٔ عالی منافع ملی، منافع تجار ملی و منافع بانک در آن تضمین و تأمین شده بود، فعالیتی بود که رول محترم فضلی در آن عرصه برازنده بود.
این هم شمه ای بود از خاطرات یا گزارش کاری زمان محترم فضلی.
مطلب بعدی که بسیار جالب، وطنپرستانه، باعث نجات سرمایهٔ ملی و نجات سرمایهٔ بانک و نجات و رهائی تجار ملی از مسئولیت مقروضیت، جلب و محکمه دولتی و فارغ از محکمهٔ وجدان شان بود، یک عمل قهرمانانهٔ محترم فضلی که لیاقت بالاترین پاداش، جوائز و مدال ها را داشت و دارد، چنین است که خلاصه آنرا حمایت میکنم. ولی همان طوری که در جامعهٔ فقیرِ ما از نگاه دانش سیاسی، فقرِ دانش اجتماعی و فقرِ دانش و فقرِ احساس و حُبِ وطن دوستی در عمل، هرگز این عملِ انسانی و وطنپرستانهٔ محترم عبدالقیوم فضلی معاون اول و معاون تجارتی پشتنی تجارتی بانک تقدیر نشد.
و شاید هم کسی درک نکرده باشد، چون وی به اساس درک و درایت و دانش اقتصادی و ارتباطات اجتماعی سیاسی خود و با استفاده از تجارب بانکی خود بزرگترین خدمتی را انجام داده که هرگز کسی با چنین ازخودگذری و شهامت انجام نداده و نمیدهد تا منافع شخصی اش، قومی، سمتی، حزبی و سیاسی اش مطرح بحث نباشد.
اصل قضیه و فدا کاری محترم فضلی چنین است:
شرایط نظام جمهوریت، که مایان در آن زمان با افتخار تمام کار فعالیت و خدمت ملت و مملکت را میکردیم، خاتمه یافت و نظام اسلامی بر افغانستان چیره شد که ضرورت به تعریف و تحریف جزئیات و کلیات را نمی بینم. هرآنچه بود و نبود مثل آفتاب روشن و ثبت تاریخ، جهان دوست و دشمن و ثبت تاریخ کشور و افکار تک-تک از افراد جامعه چه در داخل چه در خارج و چه در رحم مادر بوده اند و بسا بعد و پسا از آن تا کنون، است مانده و سینه به سینه حکایت و روایت میشود.
در تحول و تغییر نظام جمهوریت به حکومت اسلامی همه به گوشه و کنار عمدی، غیرعمدی، شوقی، غیرشوقی، جبری، غیر جبری، خواسته، ناخواسته و به هر شیوه آواره در کشور و در سراسر جهان شدیم که خودم یکی از آن جمله بودم و هستم. مگر مرحوم مغفور فضلی به کشور و دیاری که بود تا دَم مرگ بیگانه نشد.
ما در ایام کار خود در پشتنی تجارتی بانک باید با عزم، اراده و قوت قلب و ایمان وجدان پاک کار میکردیم. این بود هدف ما، هدف بانک، هدف مشتریان بانک و هدف ملت و کشور. در غیر آن، ما هم مثل هزاران هزار دزد سرمایه های ملی در هر گوشه و کنار پنهان و یا در هراس و عذاب وجدان می بودیم و اولاد ما هم از کار و نام ما شرم میکردند و یا در صدد حفظ سرمایه های میلیونی دزدی شده می شدیم و به خاطر نجات خود به خریداران شرف و جدان داخلی و خارجی مراجعه میکردیم و سر جوال وطن فروشی و ملت فروشی را می گرفتیم. این عمل و افتخار در وجود اکثریت مطلق نه بلکه تک تکی از مامورین و منسوبین پشتنی تجارتی بانک بوده و است تا جائی که من میشناسم.
بخاطری همین روحیه و حسِ وطن دوستی و حُبِ ملت بود که محترم فضلی وطن را ترک نکرد، در حالیکه داد و معاملهٔ تجارتی ماهوار بانک به بیشتر از میلیونها افغانی در هر ماه در آن زمان بود.
چه کاری محترم فضلی انجام داد که بینظیر بوده و است؟
ما میلیونها افغانی با تضمینات قوی مطابق قانون در اختیار تجار ملی قرار میدادیم و دوباره حصول میکردیم.
محترم فضلی بخاطر همین خدمتی که در بالا از آن یاد آور شدم که سرمایهٔ ملت به باد فنا نرود، و تاجران ملی هم زیر بار مسئولیت نه آیند و تضمینات بانک حیف و میل نشود.
محترم فضلی نه در فکر فرار شد و نه در فکر کُرسی و چوکی و مقام و وزارت و ریاست و ثروت و پول و سرمایه!. بلکه بعد از تحولات سیاسی در کشور به حیث یک مامور عادی شعبهٔ تصفیه و تحصیلی پشتنی تجارتی بانک به وظیفهٔ خود ادامه داد. و تمامی پول های تادیه شدهٔ بانک را دوباره قطره قطره با استفاده از تجارب و درایت حصول کرد.
من که از خارج بعد از سال های طولانی به کابل رفتم، بعد از دید و بازدید در بانک رفتیم به همان خانهٔ مکرویان شان که سالها قبل رفته بودم، بالای همان توشک ها نشستیم و تکیه بر همان بالش های پُر افتخار کردیم و چای سبز پُر مزه و مملو از محبت و صفائی را نوشیدیم و از پذیرایی گرم و محترمانه و پُر از مهر و صفای همسر و همسفر محترم فضلی که برای من حیثیت خواهر را داشت خوش نصیب شدیم. هیچ فراموش نمیکنم که من برای مرحوم فضلی و یک عده از دوستان نظر به تجارب دورهٔ ماموریت چند دانه نکتائی بشکل تحفه با خود برده بودم.
برایم با طنز تلخِ پُر معنی و فراموش ناشدنی گفت: فعلاً مصرفِ ایزاربند در کشور زیاد است نسبت به نکتائی، میشود که اینها را هم عوض ایزاربند استفاده کنیم.
خلاصه بعد از صحبت های داخلی و خارجی و گذشت ساعت ها که مثل ساعقه ئی گذشت، از شاهکار خود قصه کرد.
از من سوال کرد که در مدت کارت در بانک تادیهٔ قروض ات به مشتریان در برابر تضمیناتی که داشتند تخمیناً چقدر افغانی بوده باشد؟
بالاخر بعد از چُرت و حساب ارقامی میلیونی را ارائه کردم.
گفت چه فکر میکنی؟ به نظر خودت در این شرایط جنگ و تحولات چقدر پول بانک را حصول کرده باشیم و چقدر آن غیر حصول باقی مانده باشد؟ بر حدس و گمان و محاسبهٔ من از شرایط، گفتم شاید پنجاه فیصد.
باز با همان لبخند پُر از مهر و محبت و صادقانه اش که از تهئ قلبش موج می زد گفت:
من چند سالی بحیث مامور شبعه تصفیه و تحصیلی کار کردم، نگذاشتم که حق کسی تلف شود و سرمایهٔ بانک که سرمایه ملت است حیف و میل شود، ۹۹ فیصد پول بانک را از تجار و تضمینات شان حصول، شاید یک فیصد هم کسانی باشند که مفقودالاثر یا فوت شده اند که آنهم حصول خواهد شد.
احترام من بخاطر این کار و شهامت و خودگذری و حُب وطن دوستی شان صدها برابر شد که تاریخ بانک ها در شرایط جنگ و نوسانات و انارشیزم چنین پدیدهٔ را تجربه نکرده که ثبت کار و فعالیت مرحوم فضلی است، که مثل همیش در کشور ما به تعداد خادمان گمنام کشور افزوده میشود.
روان مرحوم عبدالقیوم فضلی شاد،
نام، یاد و خاطرات فراموش ناشدنی شان جاویدان و گرامی باد!
توجه:
کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است
کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد
Copyright©2006Esalat