انتقام تاريخ، بازگشت چپ
جستجوي آلترناتيوي براي سرمايه داري براي مقابله با ديکتاتوري شرکتهاي فرامليتي، تخريب محيط زيست، فلاکت و جنگي که سرمايه داري به کارگران و مردم فقير و سرکوب شده جهان تحميل کرده ضروري است.
آيا جهان ديگري ممکن است؟ جهاني بدون فقر و نکبت و استثمار که انسانهاي گوناگون اما برابر در صلح و آرامش زندگي کنند؟ يا اينکه يک اتوپياي دست نيافتني و آرزويي بي معني است؟
ما معتقديم که پاسخ مثبت است، جهان ديگر امکان پذير است. نه تنها امکان پذير است، بلکه قبلا در بسياري از کشورهاي جهان پايه هاي يک جامعه جديد بنا نهاده شده است. و اين در حال انجام شدن به تنها راه ممکن است: از طريق مبارزه و سازماندهي ميليونها کارگر، جوانان و مردم سرکوب شده عليه نظام سرمايه داري، مبارزه اي براي پيشرفت سطح زندگي و داشتن آينده اي شرافتمندانه، مبارزه اي براي دستيابي به يک جامعه سوسياليستي.
نظام سرمايه داري روز به روز به تباهي بيشتري گام مي نهد و جز فلاکت و سرکوب ارمغاني براي بشريت ندارد.
نظام سرمايه داري تنها مي تواند جهان را به سوي بربريسم سوق دهد. جنگ عراق نمونه واضح آن است. عراق کشوري بالقوه ثروتمند است با جمعيتي تحصيل کرده، و مفتخر است که يکي از گهواره هاي تمدن بوده است، اما کشوري است که ويران شده، بخاطر عطش امپرياليسم آمريکا به نفت، به بربريسم و ويراني تنزل پيدا کرده. مقاومت بدوي مردم عراق در برابر اشغال کشورشان، آشکارا ناتواني قدرتمندترين ماشين هاي جنگي را در تاريخ که قصد شکستن اراده کارگران، جوانان و فقرا براي اسارت امپرياليسم کشاندن آنها دارند نشان داد.
سرمايه داري حتي توان ارائه يک زندگي شرافتمندانه به مردم در پيشرفته ترين کشورهاي سرمايه داري را نيز ندارد. شورش جوانان در ايالتهاي فرانسه نشاني از آن است که چگونه، در محدوده اقتصاد بازار، بانکداران و صنعتگران بزرگ نمي توانند شغل و آينده شرافتمندانه اي به ميليونها نفر از مردم خودشان بدهند. کارگران اروپايي از اين امر آگاهند و ما شاهد بسيج توده ها در برابر سياستهايي بوده ايم که سطح استانداردهاي زندگي و رفاه اجتماعي شان را هدف گرفته بود. در بلژيک دو اعتصاب عمومي بزرگ طي سه هفته جريان داشت. راي «نه» به قانون اساسي اروپا طي رفراندوم در فرانسه و هلند نشان ديگري از همين پديده است. همچنين اعتصاب عمومي اخير در يونان، اينها همه نمونه هايي است از حس مبارزه جويانه کارگران اروپايي که با يورشي همه جانبه به زندگي و شرايط کاريشان مواجه اند.
نه تنها ايالات متحده، بلکه کليه کشورهاي پيشرفته سرمايه داري در جهان از آشوب ها در امان نيستند. بحران ناشي از طوفان کاترينا، پوسيدگي حکومت را بر تمام مردم ايالات متحده آشکار ساخت. هنگامي که بوش هزاران نيرو و تجهيزات و منابع را به خاورميانه مي فرستد، ميليونها دلار خرج مي کند، حکومت او کاملا در کمک به مردم خودشان در کشور ناتوان است. اين نتيجه مستقيم کاهش هزينه هاي اجتماعي، افزايش هزينه هاي نظامي و کاهش ماليات ثروتمندان بود. اين بحران همچنين آشکار ساخت که چگونه بخش مهمي از جمعيت ايالات متحده در بيچارگي و فلاکت زندگي مي کند. همچون هميشه، اين فقرا هستند که بايد در اين فجايع نابود شوند، نه به حکم تقدير طبيعت، بلکه بخاطر هرج و مرج و آشفتگي جامعه اي که بر پايه منافع اقليتي ناچيز ثروتمندترين تاجران و زمين خواران بنا شده است.
خود توفان کاترينا، همچون توفان ريتا (Rita) پيامد مستقيم گرم شدن زمين است. گرم شدن زمين، خود حاصل آلودگي ايجاد شده توسط شرکتهاي بزرگ فرامليتي بوده و تاکنون در حال نابود کردن لايه ازن، مسموم کردن درياها، رودخانه ها و هوا بوده است.
سرمايه داري تنها بشريت را تهديد نمي کند، بلکه همه اشکال حيات بر روي سياره را در معرض نابودي قرار داده است. اين است دليل آنکه امروز اين شعار رزا لوگزمبورگ، انقلابي لهستاني، «يا سوسياليسم يا بربريسم» بيش از هر زمان ديگر درست مي نمايد. بيش از 30000 کودک در روز از گرسنگي مي ميرند؛ 800 ميليون انسان به گرسنگي کشيده مي شوند، هنگامي که سه مرد ثروتمند بر روي زمين ثروتي معادل مجموع توليد ناخالص داخلي 48 کشور فقير دنيا را دارند. براي اينکه به جلو حرکت کنيم و در عمق مغاک فرو نيفتيم، بشريت بايد از شر آثاري که پايه هاي سرمايه داري را تشکيل مي دهد خلاصي يابد: مالکيت خصوصي بر ابزارهاي توليد، صنعت، بانک و زمين، و مانع ديگري که سد راه پيشرفت انسانها شده است، يعني دولت ملي (nation state).
مبارزاتي که در قاره جريان دارد، وجدان ميليونها انسان را بيدار ساخته تا از خود بپرسند که چگونه مي توانند دنيايي بهتر و آينده اي شرافتمندانه براي خود بسازند.
نمونه هاي فراواني وجود دارد. در آرژانتين، مکزيک، پرو، اکوادور، جنبشهاي توده اي و بسيجهاي مردمي تاثيرگذاري
چرخش به سوي چپ در سراسر امريکاي لاتين، برنامه امکان پذيري انتقال به سوسياليسم در قاره را در دستور کار قرار داده است. مشکل فقر را نمي توان در يک کشور منفرد حل کرد. همکاري همه مردم امريکاي لاتين بر پايه برادري و همبستگي اقتصادي ضروري است.
با اين وجود براي غلبه بر فقر، استثمار و تحقير، علل ريشه اي را بايد حذف کرد. مادامي که اليگارشي و امپرياليسم قدرت اقتصادي را در ونزوئلا يا هر کدام از کشورهاي امريکاي لاتين در دست دارند –بانکها، صنايع بزرگ و زمين – اصلاحات راديکال و پيشرو با تهديد مواجه است.
از ديد تاريخي، حکومت (state) ابزار طبقه حاکم بوده است و از مشارکت اکثريت جمعيت، کارگران و توده هاي فقير، در امورد کشور جلوگيري کرده است.
به ما بپيونديد
براي آنکه آرزوهاي انقلابي توده ها به واقعيت تبديل شود، تنها چيزي که کم است، در سراسر جهان، جاي خالي يک سازمان انقلابي با برنامه سوسياليستي و بينش مارکسيستي است که فعالترين و پيشرفته ترين انقلابيون، يعني کارگران، دانشجويان، دهقانان و همه کساني که در اين ايده ها با آنان شريکند در آن گرد هم آيند. امروز اين مهمترين وظيفه در همه کشورهاست.
بحران سرمايه داري که به شکلهاي گوناگون عميقتر مي شود، در حال آماده ساختن زمينه براي خيزش توده ها و جنبشهاي انقلابي در همه کشورها است. امروز بيش از هر زمان ديگر ضرورت دارد که مارکسيستهاي انقلابي در يک جنبش بين المللي مارکسيستي براي رسيدن به سوسياليسم گرد هم آيند. ما نيز بر مبناي چنين وظيفه اي خود را در سازمان گرايش جهاني مارکسيست(International Marxist Tendency) که توسط نظريه پردازان برجسته اي چون تد گرانت (Ted Grant) و آلن وودز (Alan Woods) بنيانگذاري شده، متشکل ساخته ايم.
اگر با انديشه هاي ما موافقيد، در مبارزه جهاني براي دستبابي به سوسياليسم به ما بپيونديد. در ايالات متحده مي توانيد با ليگ بين المللي کارگران، انتشارات Socialist Appeal در تماس باشيد:
ترجمه و تنظيم: بهروز صفري
منبع: socialistappeal.org