دکتور فرید طهماس

 

تقدیم به سایت وزین «اصالت»

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 (طنز)

  

نوشتهء دکتور فرید طهماس

 

نطاق از استودیوی رادیو:

سلام شنونده گان عزیز!

اینک توجه شما را به راپورتاژی جلب میکنیم که خبر نگار ما بصورت زنده و مستقیم از دنیای مجازی یعنی فیسبوک میفرستد.

 

نطاق: سلام آقای خبر نگار، صدای ما را میشنوید؟

 خبرنگار: بلی بلی اما بسیار ضعیف!

 نطاق: همین لحظه در کجا هستید و چه گفتنی دارید؟

خبرنگار: سلام، سلام باشنده گان دنیای حقیقی، همین حالا در فیسبوک قرار دارم، جایی که به نام دنیای مجازی یا غیر حقیقی نیز یاد میشود.

طوری که می بینم، این دنیا، با دنیای شما تفاوتهایی دارد. مثلاً، آدمهای دنیای شما، همه زنده و متحرک هستند، لیکن آدمهای این دنیا، بجز من که تازه از آن دنیا آمده ام، همه شان نه زنده اند و نه حرکت میکنند، به خاطری که وجود فیزیکی ندارند وتنها در مانیتور کمپیوتر دیده میشوند.

 در این جا، بعضی تفاوتهای کوچک دیگر نیز دیده میشود بطور مثال، آدمها نه تنها با نام و عکس اصلی و آدمی میتوانند چهره نمایی کنند ، بل که با نامهای مستعار و عکسهای غیر اصلی وحتا غیر آدمی نیز میتوانند ظاهر شوند.

مثلاً، نام مستعار یک نفراست پنبه، اما در جای عکس خود، عکس یک خارپشتک را گذاشته ؛ یا نامش است قندولک، لیکن در جای عکس خود، عکس یک شترمرغ را گذاشته ؛ یا نامش است عمر محمد ملا، لیکن درجای عکسش، عکس یک طفلک شیرخور دیده میشود ؛ یا عکسش است عکس یک زن چادری پوش، لیکن نامش مرلین مانرو ؛ یا هم عکسش مرلین مانرو و هم نامش مرلین مانرو ؛ یا نامش است بزغاله، اما عکسش بودنه ؛ یا نامش بودنه، عکسش بزغاله ؛ یا نامش بودنه، عکسش هم بودنه ؛ یا نامش بزغاله، اما عکسش عکش خودش ؛ یا نامش بابه بلستی، عکسش عکس برج تلویزیون کانادا ؛ یا نامش است خرگوش، لیکن عکسش عکس یک خر بدون گوش ؛ یا نام مستعارش است چلتار، لیکن عکسش شمارهء ۳۹ ؛ یا نامش نوشته شده کچری قروت، لیکن عکسش قروت بدون کچری ؛ یا نام مستعارش است بادنجان رومی، اما عکسش بانجان سیاه ؛ یا نامش مردانه است، عکسش زنانه ؛ یا عکسش زنانه، نامش مردانه ...

نطاق: آدمهای دنیای مجازی به چی بیشتر علاقه دارند؟

خبرنگار: به همه چیز، از اقتصاد و سیاست گرفته تا لیلی و مجنون و آدم خان و درخانی و شمع و پروانه و دیو و پری و جن و فالبینی. اما بهتر بود پرسان می کردید بیشتر به چه علاقه ندارند !؟

نطاق: خوب، حالا بگویید که بیشتر به چه علاقه ندارند؟

خبرنگار: بیشتر به دنیای شما یعنی دنیای حقیقی علاقه ندارند. در این جا آدمهایی هم پیدا می شوند که به خانمهای خود بی علاقه اند، البته هنگامی بی علاقه اند که پشت کمپیوتر های خود نشسته باشند .

نطاق: این آدمها در ۲۴ ساعت، چند ساعت را پشت کمپیوتر می نشینند؟

خبرنگار: اینها، در ۲۴ ساعت، ۴۸ ساعت آن را پشت کمپیوتر های شان می نشینند!

نطاق: و ... تشناب؟

خبرنگار: نی، شما فکر نکنید که این آ دمها آنقدر ساده و پیاده باشند ؛ آنها از بس هشیار و دور اندیش هستند، حتا درجن درجن شاشه دانی یا بولدانی پلاستیکی مخصوص را نیز زیر چوکیهای شان می گذارند ؛ این نوع شاشه دانیهای مود نو که مخصوص برای معتادان به فیسبوک ساخته شده، مجهز با انتی ویروس و مصوون از حمله های ناگهانی هگر های کیمیایی و بیالوژیکی اند!

نطاق: وووی، وووی، راسسسسسسسستی؟!

خبرنگار: بلللللللللی!

نطاق: آیا در آن جا مردم معمولی هم پیدا میشود؟

خبرنگار: والله چه بگویم، اما می گویند که پیدا میشود. به خیالم در این جا آدمهای نیز هستند که همه چیز شان معمولی و اصولی است مثلاً، هم نام شان اصلی است و هم عکس شان ؛ هم وظیفهء سابق شان هم رتبهء شان ؛ هم پوهنتون شان، هم فاکولتهء شان هم رشته، درجهء تحصیل، دیپلوم و سال فراغت شان اصلی است و مهمتر از همه، مطالبی که با دوستان شان به اشتراک میگذارند، نیز اصلی است، به خاطری که نام مؤلف و نویسنده ویا مآخذ در آنها تذکر داده می شود !؟

نطاق: شما پیشتر از اقتصاد یاد کردید، در دنیای مجازی وضع اقتصادی مردم چطور است، آیا مردم در آنجا هم زیر "خط فقر" زنده گی می کنند؟

خبرنگار: چی؟ چی؟ زیر چی زنده گی می کنند؟

نطاق: زیر خط فقر!

خبرنگار: نی، نی نطاق جان، کور شوم اگر کدام خطی را در این جا دیده باشم یا کدام فقری را ؛ هیچ نوع خط در این جا دیده نمیشود به خاطری که هیچکس قلم ندارد که بنویسد، همه تایپ میکنند. و فقر اصلاً جرأت آمدن به این دنیا را ندارد. آدمهای این دنیا مثل آدمهای دنیای شما بیچاره و فقیر نیستند، این جا کسی نیست که غذا های رنگ رنگ داخلی و خارجی را ندیده باشد ؛ روزی نیست که یکی به مهمانی دیگری نروند و به خصوص در روز های تولد، بهترین دسته ها و سبدهای گل را یکی به دیگری نفرستند! پس درچنین دنیایی " خط فقر" می تواند وجود داشته باشد ؟

 پول نقد نیز مانند "خط فقر"، در این دنیا دیده نمیشود. مثلاً ضرور نیست که با پول تکت موتر یا طیاره بخری و از جایی به جای دیگر بروی ؛ در این دنیا، هرجایی که بخواهی بروی، فقط چند ثانیه صبرکن، خودش پیش تو می آید!

نطاق: خووووووو؟ چقدر عالی! ممکن است بگویید که وضع سیاسی در آن جا چگونه است ؟

خبرنگار: وضع سیاسی در این جا بسیار بسیار عالی است! تعداد احزاب، بیشتر از تعداد اعضای آنهاست.

نطاق: چطور؟ چطور؟

خبرنگار: گفتم، تعداد احزاب در این دنیا، بیشتر از تعداد اعضای آنهاست. در دنیای شما، هر حزب یک رییس دارد، لیکن در این دنیا هر رییس یک حزب دارد ؛ حزبش دارای یک عضو است که خود همان رییس است.

نطاق: عجب! احزاب سیاسی در دنیای مجازی چند ستونه اند؟

خبرنگار: احزاب را در این جا از نظر ستون این گونه یافتم: نیم ستونه، یک ستونه، دوستونه، سه ستونه، چهار ستونه و حتا احزابی هم وجود دارند که اصلاً ستون ندارند. لیکن بد بختی سیاسی در این است که هر کدام آنها ، از یک ستونه گرفته تا هیچ ستونه، از گزند "ستون پنجم" در امان نیستند ؛ همین ستون پنجم که در ابتدأ "ستونک" می باشد و پسانها به "ستون" تبدیل می شود، گاهی هم از همان روزهای اول تأسیس حزب به خصوص احزاب نورمال چارستونه، با صد حیله و نیرنگ به داخل آنها نفوذ می کند و آهسته آهسته و خب خب مثل کرم کدو دانه، کارک خود را انجام می دهد!

 نطاق: چرا، مگر کرم کدو دانه در دنیای مجازی تداوی نمیشود؟

خبر نگار: می شود، لیکن کرم تا کرم است، کدو تا کدو است و دانه تا دانه است!

نطاق: پس مصوون ترین احزابی که از گزند ستون پنجم در امان هستند، همان احزابی اند که هیچ ستون ندارند؟

خبرنگار: نی بخدا، در این دنیا حتا احزاب بی ستون هم از گزنده "ستون پنجم" در امان نیستند.

نطاق: پس دموکراسی واقعی که می گویند، در دنیای مجازی وجود دارد که حتا احزاب بی ستون هم می توانند تأسیس شوند؟!

خبرنگار: بلی البته، دموکراسی واقعی اصلاً در همین دنیا است. در این جا تعدد احزاب به حد کمال خود رسیده است ؛ همین تعدد احزاب که در دنیای ما و شما پلورالیسم ـــ ملورالیسم سیاسی نیز نام دارد، سبب گردیده که این دنیای مجازی هم به میدان مرغجنگی تبدیل شود. در این دنیا، میدان را کسی میبرد که مرغش کلنگی باشد و اگر کلنگی نیست، اقلاً مرغش یک لِنگ داشته باشد و اگر هیچ لِنگ نداشته باشد، آنگاه بهتر است ازمیدان خارج شود، به خاطری که مرغ بی ِلنگ، بجز آشپز های طلایی، بدرد هیچکسی نمیخورد .

در این جا بیست و چهار ساعت بین اهل سیاست جر و بحثهای مختلف صورت می گیرد و اما کمتر کسی پیدا می شود که از این جر و بحثها و زدن و کندنها، به نفع اکثریت فیسبوکیان که به آنها چشم امید دوخته اند، نتیجه گیری کند. تقریباً همهء مباحثه ها بی نتیجه به پایان می رسد. در این جا کسی نیست که در مباحثه های سیاسی، یا خودش قناعت کند و یا جانب مقابل را قناعت بدهد. در میدانهای سیاسی، هیچکس به دیگری تن نمیدهد ؛ هرکس می گوید تو کیستی که من نیستم !

کمتر کسی دیده میشود که در بارهء حال و آینده فکر کند ؛ اکثراً به گذشته مصروف می شوند .

تا جایی که دیده می شود، این دنیا از نظر سیاسی نه تنها به میدان مرغجنگی، بل که یگان ــ یگان وقت به میدان گاوبازی اسپانیایی ها نیز شباهت پیدا می کند .

نطاق: اما نگفتید که در دنیای مجازی دوستی وجود دارد؟

خبرنگار: دوستیی که در این دنیا دیدم، در هیچ دنیایی وجود ندارد. حتا شاید در "اوو دنیا" هم وجود نداشته باشد!

نطاق: این دوستی بر اساس چه استوار است که حتا در"اوو دنیا" وجود ندارد؟

خبر نگار: دوستی فیسبوکی بر اساس لایک و کومنت استوار است!

نطاق: لایک و کومنت چیست؟

خبرنگار: بلی بلی، باز صدای تان شنیده نمیشود!

نطاق: حالا می شنوید؟

خبرنگار: بلی، حالا می شنوم، چه پرسیدید؟

نطاق: پرسیدم که لایک و کومنت چیست؟

خبرنگار: اگر مطلب کسی را که در فیسبوک به اشتراک می گذارد، "لایک" زدی، یعنی خوش ات آمد و تایید کردی . . . باز همان آدم باید مطلب ترا هم لایک بزند و تایید کند. اگر هم لایک زدی و هم در بارهء مطلب او تبصره کردی و ابراز نظر نمودی، آنگاه دیگر پایه های دوستی تان مستحکم تر می شود؛ از همه مهم تر، اگر در تبصرهء خود از مطلب او تعریف و توصیف و تمجید کردی، همو است که دوستی تان از لایک و کومنت، به مرحلهء "چت" ارتقأ و تحول می کند. و زمانی که گپ تان به چت رسید، انگاه دیگر لایک و کومنت برای هردوی تان مهم نیست!

نطاق: و اگر مطلبش را لایک نه زدی، یا کومنت نه نوشتی، آنگاه چطور؟

خبرنگار: آنگاه دیگر دوستی تان به سرعت برق به دشمنی تبدیل می شود و هر لحظه خطر "اخراج از لیست دوستان"، ترا تهدید می کند.

فضل خدا که این گونه مناسبات در دنیای مجازی است، اگر در دنیای حقیقی می بود، خدا می دانست که چه حال می شد و چه سرها می شکست و چقدر آدم کشته می شد!

نطاق: شما از کلمهء چت نام بردید، "چت" چیست؟

خبرنگار: چت را من هم تا کنون تجربه نکرده ام، به خاطری که تازه به این دنیا آمده ام، لیکن می گویند که در نتیجهء مناسبات چتی (مکاتبهء مستقیم و خصوصی بین دو دوست)، به خصوص که روابط آنان به مراحل بالاتری تکامل کرده، گاهی هم اتفاق افتیده که طرف مقابل که دختر است، بچه برآید و بچه، دختر برآید.

نطاق: آیا ممکن است از خوبیهای چت چیزی بگویید؟

خبرنگار: از خوبیهای چت یکی هم این است که سبب تحکیم دوستی می شود و ممکن است دونفر دوست طوری با همدیگر آشنا شوند که گپ شان به نامزدی و حتا عروسی بکشد. . .

نطاق: عاروسی؟ چقدر خووووب، عاروسی در دنیای مجازی؟ اما بگویید که بدیهای چت کدام است؟

خبرنگار: چت کردن بدی ندارد، اما هرچند نباشد، روابط چتانه ــ روابط چتانه است!؟

نطاق: گفتید که در نتیجهء روابط چتانه بین دو دوست، ممکن است گپ شان حتا به عاروسی بیانجامد؛ اگر دو دوست مرد باشند و یا زن، پس چطور می توانند با هم عروسی کنند؟

خبرنگار: این دنیا همان قدر که مجازی است، به همان اندازه دنیای آزاد و متمدن نیر هست. در آن صورت می توانند عروسی نکنند!

 نطاق: چی؟ چی؟

خبرنگار: هیچ، هیچ!

نطاق: شما پیشتر گفتید که در آن جا هر رییس یک حزب دارد، پس معلوم می شود که رییس در دنیای مجازی بسیار زیاد است ؟

 خبرنگار: بلی، در این دنیا چیزی که زیاد است، رییس است؛ کسی که در سابق رییس بوده، هم رییس است و کسی که هیچوقت رییس نبوده، هم رییس است. این جا کسی پیدا نمیشود که در سابق اقلاً مدیر بوده باشد، کاتب را که چه می کنید، پیاده ؟ ـــ اوهو!!

آدمهای این دنیا مثل آدمکهای دنیای شما بی عقل و بیسواد هم نیستند، در این جا اکثر آدمها آنقدر فهمیده هستند که پرسان نکن. هرکدام شان دایرة المعارف، قاموس، عقل کُل، جامع الکمالات، فرهنگنامه و به اصطلاح امروز انترنتی، ویکی پیدیا است.

 در این جا، حتا توسط ذره بین کسی را دیده نمیتوانی که اقلاً دو فاکولته را خلاص نکرده باشد و شش زبان خارجی نفهمد!

 نطاق: خوووووو؟ آفرین ! پس در دنیای مجازی همه چیز در سطح بسیار بالا قرار دارد؟

خبرنگار: بلی، البته!

نطاق: آزادی در دنیای مجازی چگونه است؟

خبرنگار: آزادی در این جا مثل دنیای شما نیست که سرحد داشته باشد؛ این جا هرکس هرچه که دلش خواست به اشتراک می گذارد و نه تنها هرچه که دلش خواست، بل که هر چه را که دلش نخواست هم به اشتراک می گذارد!

نطاق: باز صدای تان کم شد!

خبرنگار: صدای شما هم بسیار ضعیف شنیده میشود، شاید به این علت که فاصله بین این دنیا و دنیای شما آنقدر زیاد است که حتا امواج رادیویی به مشکل می تواند مجازی را با حقیقی وصل کند.

نطاق: در دنیای مجازی به حقوق مؤلف و نویسنده احترام میگزارند؟

خبرنگار: چه می گویید، البته البته ! تصافاً همین حالا در صفحه یکی از کسانی قرار دارم که نام او است "جامع الکمالات" و همین لحظه یکی از تازه ترین اشعار خود را به اشتراک گذاشته است که مطلع آن این است:

 بشنو از نی چون حکایت میکند

وز جداییها شکایت می کند

درهمین لحظه هایی که این راپورتاژ را می شنوید، لایکها و کومنتهای دوستان جناب جامع الکمالات پشت به پشت آمده میرود و از این سروده تازه او با گرمی استقبال می کنند. بطور مثال کومنت یکی از دوستان او به نام مستعار " ویکی پیدیا " این طور نوشته شده: " به به جامع الکمالات عزیز، شعر تان بسیار عالی است ! شما شاعر شیرین کلام کشور ما هستید، تاریخ ادبیات داخلی و خارجی و حتا تاریخ ادبیات غیر داخلی و غیر خارجی به شما و اشعار بلند تان افتخار خواهد کرد، خدا شما را یک ثانیه از سر ما کم نکند، فیسبوک بدون شما مانند حمامی خواهد بود که آب گرم نداشته باشد، افتخار به شما، قلم تان پر رنگ تر باد!"

نطاق: و شاعر (جامع الکمالات) به این کومنت پاسخ نوشته نکرده؟

خبرنگار: بلی نوشته کرده، نوشته کرده که: تشکر ویکی پیدیا جان عزیز، دوست ادیب و دانشمندم ! شما خود تان افتخار کشور و مردم ما هستید، اشعار شما نیز در سطح بسیار بالای ادبی قرار دارد، فیسبوک بدون خود شما به حمامی می ماند که اصلاً هیچ آب نداشته باشد، قلم شما هم پر رنگ باد!

نطاق: این شعر به خیالم که از مولانا جلال الدین محمد بلخی است.

خبرنگار: نی نی، این شعر صد فیصد از جامع الکمالات است. من باور نمی کنم که جناب جامع الکمالات که خود را در دانش حتا "جامع الکمالاتِ جامع الکمالاتان" می شمارد، آنقدر به خود توهین و تحقیر کند که شعر مولانا را که یک چیز بسیار عادی است، به نام خود بنویسد. او اصلاً به مولانای بلخی چه که، حتا به ویکی پدیا، دوست فیسبوکی خود هم تن نمیدهد!

نطاق: آیا آدمهای دنیای مجازی با "فوتوشاپ و فوتو مونتاژ" آشنایی دارند؟

خبرنگار: چه می گویید، البته که دارند. در این جا بازار فوتو و فوتو شاب و فوتو شاپیستها گرم است. این جا همه چیز فوتو شاب می شود. بین طفل و جوان و آدم سالخورده و زن و مرد و حیوان و انسان کم تفاوت است.

طفلک یکساله را ببینی که از برکت فوتوشاپ، ریش و بروت کشیده؛ آدم مسن را ببینی که کله اش در تنهء طفل مونتاژ شده؛ طفل را ببینی که کله اش طفل است لیکن تنه اش پیر ۹۵ ساله؛ زن را ببینی که کله اش زن است، اما تنه اش مردِ بدون نیکر؛ یا مرد را ببینی که کله اش مرد است لیکن تنه اش زن، اما با سلتراج !؛ مرد را ببینی که چادری پوشیده؛ زن را ببینی که تفنگ به دست اما در چادری. گوسفند را ببینی که عینک پوشانده اند اما عمر محمد ملا را ببینی که بدون عینک است . . .

نطاق: کمی دربارهء وضع روحی مردم در آن جا چیزی بگویید.

خبرنگار: مردم این دنیا هیچ مشکل روحی ندارند. در این دنیا "دارالمجانین" را اصلاً کسی نمیشناسد؛ این جا همه فکر می کنند که مردم دنیای حقیقی یعنی شما دیوانه هستید؛ درحالی که ما و شما در آن دنیا خیال می کنیم که مردم دنیای مجازی دیوانه شده اند.

نطاق: پس مردم کدام دنیا واقعاً دیوانه شده است؟

خبرنگار: خدا می داند!

 نطاق: راستی شما از گوسفند یاد کردید، در آن جا وضع حیوانات چگونه است؟

خبرنگار: این جا از "جهان حیوانات" هیچ خبری نیست، حتا حیوانات نیز از دست توهین و تحقیر آدمها، مجبور شده اند یا با دنیای آدمها بپیوندند ویا از این دنیا فرار کنند.

نطاق: کجا فرار کرده اند؟

خبرنگار: نمیدانم، اما می گویند که به کوهها و جنگلها رفته اند و در آن جا ها موسیقی می شنوند!

نطاق: چی؟ حیوانات موسیقی می شنوند؟!

خبرنگار: بلی، چرا مگر قابل تعجب است؟

نطاق: بلی، بسیار قابل تعجب است ؛ حیوانات را به موسیقی چه؟!

خبرنگار: ببخشید که من شوخی کردم ؛ حیوانات اصلاً به موسیقی، کنسرت، ویدیو، تیاتر و سینما . . . علاقه ندارند، حتا از "یوتیوب" نیز بد شان میآید.

نطاق: گفتید، حیوانات از "یوتیوب" بد شان میآید، اما نگفتید که آدمهای دنیای مجازی را بیشتر از چه و از کی بد شان میآید؟

خبرنگار: بدرجهء اول از طنزنویس نفرت دارند ؛ بدرجهء دوم از طنز؛ بدرجهء سوم از کسی بد شان میآید که مطلب شان را لایک نه زند و یا کومنت انتقادی نوشته کند. به خصوص از طنز نویس همانقدر نفرت دارند که، ولادیمیر ایلیچ لنین از بورژوازی نفرت داشت.

نطاق: همین لحظه که این راپورتاژ را می فرستید، درجهء حرارت در آن جا چند است؟

خبرنگار: یک دقیقه باشید که ببینم ؛ همین لحظه دستگاه حرارت سنخ دنیای مجازی، مثبت ۱۵۰۰ درجه را نشان می دهد.

نطاق: چی چی چی؟ ۱۵۰۰ درجه؟!

خبرنکار: بلی ۱۵۰۰ درجه!

نطاق: پس همه چیز باید ذوب شود؟

خبرنگار: نی، تاحال بفضل خداوند متعال هیچ چیزی ذوب نه شده، همه چیز به حال عادی قرار دارد.

نطاق: چه سبب شده که درجهء حرارت آنقدر بلند برود؟

خبرنگار: روشن بودن ۲۴ ساعتهء کمپیوتر ها، نوشیدن پی در پی چای سیاه، چای سبز، کافی و همچنان ادامهء روابط خصمانه بین فیسبوکیان عصبانی و جنجالی که، سبب تسریع جریان خون آنها شده و در نتیجه، حرارت بدن شان بالا می رود. و نیز روابط دوستانه و عاشقانهء چتی که بر تسریع خون و تشدید ضربان قلبهای عاشقان فیسبوکی تأثیر می کند و سبب بلند رفتن در جه حرارت وجود آنها می شود. . .

اگر حد اقل حرارت همین منابع را باهم یکی سازیم، آنگاه دیده می شود که در جهء حرارت این دنیای مجازی حتا بیشتر از ۱۵۰۰ در جه خواهد شد. می گویند بعضی کمپیوتر ها یگان وقت آنقدر گرم میآید که حتا عوض منقل آتش از آنها کار می گیرند و بالای آنها تخم می پزند ؛ تخم چی که حتا یگان بار کباب چوپان و لوله کباب نیز پخته می کنند. می گویند کدام آدم بالای کمپیوترش حتا سمنک نیز پخته کرده بود!

نطاق: به نظر شما تراژیدی ــ کمیدی دنیای مجازی در چیست؟

خبرنگار: به نظر من تراژیدی ــ کمیدی دنیای مجازی در این است که همزمان مردمان جهان را باهم جمع کرده و همزمان از هم جدا ساخته است!

نطاق: عجب دنیایی!

تشکر از راپورتاژ تان که ما و شنونده گان گرامی ما را با بعضی از عجایب دنیای مجازی آشنا ساختید.

اگر در حرارت چندین هزار درجهء دنیای مجازی ذوب نه شدید و بخیر و بخوبی و صحیح و سلامت به استودیو برگشتید، لطفاً چند دسته گل، از همان گلهای زیبای فیسبوکی با خود بیآورید!

 

پا. . . . . . . . . . یا. . . . . . . . . . ن

۲۰۱۲

 

 

 

 

 

 مطالب و نوشته های که تا کنون از محترم دکتور فرید طهماس در «اصالت» به نشر رسیده است:

 

 

تفاوتها - طنز کوتاه از دکتور فرید طهماس

دعوتـــــــنـامه - دکتور فرید طهماس

طنز در بارۀ خودم - دکتور فرید طهماس

فرامین جدید به افتخار ۸ مارچ - دکتور فرید طهماس

چی گونه مشهور شدم - دکتور فرید طهماس

سربازانِ شاشوک، آمریکایی نیستند! - دکتور فرید طهماس

نابغه های شهر ما - دکتور فرید طهماس

عشق فیس بوکی - دکتور فرید طهماس

معلم اخلاق - طنز زیبایی از دکتور فرید طهماس

پتلون شیر لالا - طنز زیبایی از دکتور فرید طهماس

جوانِ عجیب (از طنزهای مردم دنمارک) - دکتور فرید طهماس

نمرهء تیلفون - طنز زیبایی از دکتور فرید طهماس

قندآغای پوسته رسان طنز جالب و زیبایی از دکتور فرید طهماس

فراموشکار - طنز زیبایی از دکتور فرید طهماس

بد بخت - شعر زیبایی از دکتور فرید طهماس 

مستورهء آداب - غزل نغز و زیبایی از دکتور فرید طهماس 

مرغ شکم پُر - طنز زیبایی به قلم دکتور فرید طهماس

معذرت می خواهیم! - طنز زیبایی از دکتور فرید طهماس

مصاحبهء «اصالت» با محترم دکتور فرید طهماس، ژورنالیست ورزیده، نویسنده و طنز نویس چیره دست کشور 

مصاحبهء دکتور فرید طهماس با داکتر فاروق فردا

فورمه را خانه پری کنید! - طنز جالب و زیبایی از دکتور فرید طهماس

لشمکِ چاپلوس - طنز بسیار جالب و زیبای از دکتور فرید طهماس

می خواست رییس شود! -  طنز زیبایی از دکتور فرید طهماس

پهلوانِ روزنامه نگار: طنز زیبایی به قلم دکتور فرید طهماس

طنز دربارۀ طنز - نوشته ای دکتور فرید طهماس

پدرم به جولا تبدیل شد - طنز بسیار جالب و زیبایی از دکتور فرید طهماس

مصاحبه با حزب دموکراتیک خلق افغانستان - نوشتهء دکتور فرید طهماس

مصالحه؟ - دکتور فرید طهماس

نامهء محترم دکتور فرید طهماس عنوانی «اصالت»

سنگها - نویسنده: لف تولستوی - مترجم: دکتور فرید طهماس

یک نامه و دو طنز به سایت وزین «اصالت» - دکتور فرید طهماس

لباس جدید پادشاه - ترجمه از روسی: دکتور فرید طهماس 

قو، ماهی و خرچنگ - ترجمهء تحت اللفظی: دکتور فرید طهماس

برگزیده یی از کتاب شیطان و دوشیزه پریم -  برگردان از روسی: دکتور فرید طهماس

یک رباعی به خاطر بهار - دکتور فرید طهماس

ای زن - پارچه ای نغز و زیبایی به قلم دکتور فرید طهماس

شش دوبیتی های نغز و زیبایی از دکتور فرید طهماس

 

 

 

توجه!

کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است

کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد

Copyright©2006Esalat

 

www.esalat.org