11 / 04 / 2007
(حقايق که بايد گفته ميشد: در حاشيه عفو جنايتکاران جنگي توسط ولسي جرگه )
تدوين کننده و پژوهشگر : ) دوشي چي)
اشتباهات دوامدار آمريکا در افغانستان
شب همه غم های عالم را خبر کن
بنشین و با من گریه سر کن
ای جنگل ای انبوه اندوهان دیرین
ای چون دل من ای خموش گریه آگین
سر در گریبان در پس زانو نشسته
ابرو گره افکنده چشم از درد بسته
در پرده های اشک پنهان کرده بالین
ای جنگل ای داد
از آشیانت بوی خون می آورد باد
بر بال سرخ کشکرک پیغام شومی ست
آنجا چه آمد بر سر آن سرو آزاد ؟
ای جنگل ای شب
ای بی ستاره
خورشید تاریک
اشک سیاه کهکشان های گسسته
ایینه دیرینه زنگار بسته
دیدی چراغی را که در چشمت شکستند ؟
ای جنگل ای غم
چنگ هزار آوای باران های ماتم
در سایه افکند کدامین ناربن ریخت
خون از گلوی مرغ عاشق ؟
مرغی که می خواند
مرغی که با آوازش از کنج قفس پرواز می کرد
مرغی که می خواست
پرواز باشد
ای جنگل ای حیف
همسایه شب های تلخ نامرادی
در آستان سبز فروردین دریغا
آن غنچه های سرخ را بر باد دادی
ای جنگل ای پیوسته پاییز
ای آتش خیس
ای سرخ و زرد ای شعله سرد
ای در گلوی ابر و مه فریاد خورشید
تا کی ستم با مرد خواهد کرد نامرد؟
ای جنگل ای در خود نشسته
پیچیده با خاموشی سبز
خوابیده با رویای رنگین بهار نغمه پرداز
زین پیله کی آن نازنین پروانه خواهد کرد پرواز ؟
ای جنگل ای همراز کوچک خان سردار
هم عهد سرهای بریده
پر کرده دامن
از میوه های کال چیده
کی می نشیند درد شیرین رسیدن
در شیر پستانهای سبزت ؟
ای جنگل ای خشم
ای شعله ور چون آذرخش پیرهن چک
با من بگو از سرگذشت آن سپیدار
آن سهمگین پیکر که با فریاد تندر
چون پاره ای از آسمان افتاد بر خک
ای جنگل ای پیر
بالنده افتاده آزاد زمینگیر
خون می چکد اینجا هنوز از زخم دیرین تبرها
ای جنگل ! اینجا سینه من چون تو زخمی ست
اینجا دمادم دارکوبی بر درخت پیر می کوبد) .سايه(
در سال 1983 زمانيكه مسعود جنگ را عليه روسها متوقف ساخت
(CIA)
ازين امر به چينين استنتاج نگران كننده رسيد كه وى با شوروى معامله
نموده
است.
اّنچه كه اين موضوع را بطور اخص قابل تشويش ساخته بود كه اين بار اول
نبود
كه وى به جنگ عليه روسها ادامه نميداد بلكه در سال 1981 و باز هم در
سال 1982 نيز
مسعود در بدل اخذ مواد غذايى و پول تضمين اينكه روسها تنها به قريه جات
وى كارى
نداشته باشد نيز از جنگ دست كشيده بود و اين موضوع دليل روزمره
طرفداران مسعود است
كه ميخواهد بدين ترتيب ريكارد جنگى وى توجيه جلوه گر سازند
.
بدر حاليكه اگر ازين
دليل نتيجه منطقى گرفته شود مى بينيم كه اين اقدامات وى باعث ان گرديد
تا جنگ عليه
روسها به درازا كشيده شده و در نتيجه اردوى (40) روسها بتواند تا از
ناحيه پنجشير
فراغت حاصل نموده و در قلع و قمع افغانها در ساير كشور بطور اّزادانه
اقدام نمايد و
نيز جريان اكمالات نظامى به قطعات و جزوتامهاى روسى تسهيل گردد.
دينترتيب
مسعود
در تمام مدت يكدهه اشغال افغانستان توسط روسها در خدمت طرفداران روسى
خويش
باقى ميماند، در ان زمان
(CIA)
فكر ميكرد كه در افغانستان تقريباً سه صد قوماندان
جدى وجود دارد كه عليه روسها در حال جنگ اند و البته اين فكتور يا عامل
اراضى بود
كه مسعود را خيلى مهم ساخت. زيرا دره پنجشير به شهر كابل و نيز به
پايگاه نظامى
اردوى (40) روس كه در بگرام موقعيت داشت نزديك قرار داشت و روسها به
تامين امنيت
راه مهم ستراتيژيك اكمالاتى و ارتباطى خويش كه از بندر حيرتان شروع و
از طريق
هندوكش و كوتل سالنگ ميگذشت پى برده بودند، چنانچه در مورد با اهميت
بودن تامين
امنيت اين مسير جهت ادامه جنگ قوماندان اردوى (40) جنرال بوريس گروموف
چنين اظهار
داشته است.
(اگر
مسعود ميخواست ميتوانست حتى باانداختن سنگ اين منطقه را به
گورستان عساكر روسى مبدل سازد ما بدون باز نگهداشتن اين راه
نميتوانستيم زنده
بمانيم)
CIA
نيز قبلاً اين موضوع را درك كرده بود كه از لحاظ موقعيت جغرافيايى
پنجشير از اهميت كليدى برخوردار ميباشد. فلهذا در سال 1983 سى اّى اى
اّقاى گست
اوراكوتوس
Gust Aura Kotos
سرپرست گروپ عملياتى جنوب اسيا خويش را به لندن فرستاد
تا رابطه خيلى صميمانه استخبارات بريتانيا
(MI6)
با مسعود را مورد تائيد قرار
داده و اين موضوع را نيز دريابد كه چرا مسعود عليه روسها از جنگ دست
كشيده است
. زيرا
درين زمان قانون امريكا اجازه نميداد كه مامورين رسمى امريكا به
افغانستان
مسافرت نمايند. بناً بر همين علت بود كه در ان زمان
CIA
نميتوانست بطور مستقيم با
مسعود تماس حاصل نمايد در حاليكه كوماندوهاى
SAS
بريتانيا چنين محدوديت را نداشتند
و بطور مكرر به پنجشير مسافرت ميكردند
.
به قرار گفته اوراكوتوس كاركنان
MI6
به
وى اظهار داشتند كه مسعود شكايت داشته كه سهم سلاح و مهمات و افراد
جنگى كه از طريق
كانال سى اّى اى و اي اّى ايس كه با پاكستان موافقه شده بود و توسط
CIA
تمويل ميشد
مساويانه نبوده به همين علت وى جنگ را عليه روسها متوقف ساخته است.
Mi6
همچنان ادعا
داشتند كه انها اكنون يك لين اكمالاتى اسلحه را جدا و مستقل از راه
اكمالاتى
(ISI)
پاكستان بطور فوق العاده در اختيار مسعود قرار داده است.
امر بخش سى اى اى
نسبت به مسعود ازيكه وى از حمله بر قطارهاى روس در راه سالنگ ابا
ميوورزيد خيلى
زياد مشكوك و عصبى شده بود، اين اداره ازين بابت نيز نگران بود كه
مسعود دو تن از
كوماندوهاى پراشوتى روسى را بحيث بادى گارد خويش گماشته بود. اسامى اين
دو تن
اخيراً توسط فيدوتوف
(Fedodtov)
كه قبلاً در اداره شوروى مقام عالى داشت و اكنون
بحيث رئيس اداره استخباراتى اوكراين كه
SBU
ناميده ميشود ايفاى وظيفه مينمايد افشا
گرديده است انها عبارت بودند از اسلام الدين و عصمت الدين. از طرف ديگر
دگروال يوسف
كه يگانه شخص مسئول توزيع سلاح به مجاهدين بود و مولف مشهور كتاب تلك
خرس
Bear Trap
نيز ميباشد اين ادعاى مسعود را كه گويا سلاح مساويانه توزيع نميشد رد
نموده و بيان
ميدارد با وجود اينكه رئيس استخبارات
ISI
پاكستان جنرال اختر در مورد مسعود بسيار
زياد مشكوك بود با انهم توزيع سلاح ميان حكمتيار و مسعود به تناسب 19 و
20 صورت
ميگرفت.
جنرال اختر از تبليغات فراوان كه براى شهرت دادن مسعود اين افغان بگيل
صورت ميگرفت نيز ناراحت بود، زيرا وى ميدانست كه اجنت هاى
MI6
بريتانيا در تحت پوشش
ژورنالستها در خدمت ماشين تبليغاتى يا پروپاگندى مسعود ميباشد، چنانچه
اين موضوع
توسط ژورنالست بريتانوى سنديگال نيز تائيد شده است وى اظهار اميد
ميدارد كه وى توسط
ايم اى سيكس يعنى دستگاه استخباراتى بريتانوى دستور داده شده بود تا به
دره پنجشير
رفته از مسعود فلم مستند بسازد وى را بحيث قوماندان گوريلايى داراى
نبوغ نظامى و
تكتيكى به جهانيان معرفى نمايد. در حاليكه گروموف قوماندان اردوى (40)
شوروى در
افغانستان بعداً در يادداشت خويش بنام (قطعات محدود) خاطر نشان ساخته و
چنين
مينويسد: (مسعود گاهى جهت از بين بردن مشكوكيت ساير گروپهاى مجاهدين
دست به يك
سلسله محاربات كوچك و دروغين عليه روسها ميزد تا به اين ترتيب امكان شك
و شبهه ساير
گروپهاى مجاهدين را در مورد اعمال خويش از بين برده باشد.(
همين حقيقت توسط امر
اداره اول كى جى بى ليانيد شبر شين
Leonid Sheber Shin
نيز تائيد گرديده است وى در
اثر خويش در باره جنگ افغان شوروى باسم دست مسكو
(The hand of Moscow)
حملات
افسانوى پنجشير توسط مسعود را قصه هاى تخيلى قلمداد نموده است.
ازينكه بگذريم در
سال 1984 اجنت
CIA
گست اوراتوكوس كه از ان قبلاً ياداّورى كرديم كه در ميان همكاران
خويش به نام داكتر كثيف
(Docror Dirty)
نيز معروف بود زيرا وى در كارهاى مخفى در هر
گوشه و كنار دنيا مصروف بود، با تغير قيافه به پشاور مسافرت ميكند تا
با برادر
مسعود در عقب هوتل دينز
Hotel Deans
ملاقات نمايد، طى اين ملاقات سى اى اى به مسعود
وعده ميدهد كه براى مسعود در بانك سويس يك حساب بانكى باز نموده و نيز
يك جريان يا
راه اكمالاتى تهيه و ارسال اسلحه را جدا از اى ايس اى در اختيار وى
قرار ميدهد
. سوال
اينجا چنين مطرح ميشود كه چرا سى اّى اى و ايم اّى 6 هر دو اين كار را
براى
مسعود ميكردند در حاليكه هر دوى اين سازمانهاى استخباراتى يا جاسوسى
بخوبى
ميدانستند كه مسعود در برابر روسها مكلفيت هاى قراردادى داشت با انهم
مسعود
بزرگترين كمكهاى نظامى و اقتصادى را ازين دو سازمان جاسوسى ايم اّى 6 و
سى اّى اى
كه هر دو فعاليت هاى مخفى ضد شوروى دخيل بودند بدست مى اّورد پس چى
باعث اّن گرديد
كه انها از همكارى عمده مسعود با روسها چشم پوشى نمايند؟
گر چه منطقى به نظر نمى
ايد ولى امكان دارد كه بريتانوىها هنوز تا امروز بطور فعالانه در
جستجوى اخذ انتقام
در برابر ان تحقير و شرم سازى باشند كه در قرن 19 از دست اقوام پشتون
نصيب شان
گرديده بود؟
به همان اندازه كه درك كافى بودن اندازه واهمه و ترس را كه تاريخ
قرن 19 افغانستان نشان داده باشد مشكل است به همان اندازه درك سياست
تبارز مجازاتى
بريتانيا كه عليه اّنها به پيش برده ميشود مشكل ميباشد. ولى از ديدگاه
امريكائيها
ميتوان بطور جدى استدلال كرد كه امريكا در جستجوى يك پيروزى نظامى در
افغانستان
نبودند. دست اندركاران
CIA
نه تنها اينكه سخنان تحقير اميز در باره پشتون ها ميزدند
بلكه اينرا هم ميگفتند كه اگر افغانها به كشتن يكديگر ادامه دهند انقدر
زياد نگران
نخواهند شد.... از ديدگاه حساب شده و بيرحم جهانى اين امر باعث اّن
ميگردد تا چانس
تبارز يك حكومت بنيادگرا را در خلاى قدرت پيش بينى شده بعد از توقف جنگ
بوجود خواهد
اّمد، كمتر گردد. اين نظريه كه از پشتيبانى اداره (بوش) نيز برخوردار
است به نظر
انها درست بوده و مبتنى بر سياست تنفر و اكراه در برابر پشتون ها
ميباشد. در روزهاى
اول تهاجم امريكا بر افغانستان سى اى اى تلاش ورزيد تا با پخش راپورهاى
سرشمارى
جعلى پشتونها را از نظر نفوس بي اهميت جلوه دهند. (امريكائيها دليل مى
اوردند كا با
بودن مسعود در راس قدرت يك حكومت طرفدار غرب تبارز خواهد كرد، ولى
شفافيت حقيقت
غربى بودن مسعود افشا گرديد مراجعه شود به نشريه اى به اسم
(Through our enemies eyes)
از وراى ديد چشمان ما و يا به عباره ديگر از ديدگاه دشمنان ما كه
اخيراً به
نشر رسيده است. در انجا امده است: مسعود براى مدت بيش از بيست سال
رسانه هاى گروهى
غرب و سياست مداران غربى را در مورد نظريات راديكال و افراطى ضد غرب و
نيز در باره
رابطه نزديك و خيلى صميمانه كه با روسها داشت و همچنان تنفر كه در
برابر زنان از
خود نشان ميداد فريب داد و انها را به بيراهه كشانيده بود.
موضوع جالب ديگر
اينكه قانون دانان بين المللى در مورد به رسميت شناختن حسابات بانك
سويس و توزيع
پول نقد كه توسط سى اى اى و ساير دستگاه هاى استخباراتى به جنگجويان در
ايام جنگ
داده شده ميخواهند يك تعديل را در كنوانسيون هاى ژنيو
Geneva Conventions
وارد
سازند.
MI6
راپور ميدهد كه توزيع چنين پول توسط سىاىاى به مسعود كه مقدار ان به
ده ها مليون دالر ميرسد مال مردم افغانستان بوده هيچگاه بمقصد مصرف
شخصى وى داده
نشده است.
وازين ناحيه به فكر ان اند كه توزيع چنين مقدار سرسام اور پول بايد
بطور
حتمى مداخله در امور كشورهاى داراى حاكميت پنداشته شود. تعديل پيشنهاد
شده متذكره
شرايط اين كنوانسيونها را طورى مشخص خواهد ساخت تا تمام پولهاى كه بطور
علنى و يا
مخفى از جانب حكومت ها به جنگجويان داده شده انرا به مسئولين ان علنى
سازد. اولين
حساب بانكى سويس كه براى احمد شاه مسعود در سال 1984 باز شده بود حالا
موضوع اصلى
اختلاف ميان فهيم و برادران مسعود ميباشد. فهيم ادعا دارد كه پول
متذكره ملكيت
شوراى نظار بوده در حاليكه برادران مسعود بطور قاطع اظهار ميدارند كه
پول مذكور صرف
در صلاحيت خانواده مسعود بوده و هر طوريكه انها خواسته باشد اّنرا
ميتوان مصرف كند.
مراكز فعلى قدرت در افغانستان هر يك فهيم، رشيد دوستم، برهان الدين
ربانى، و
اسماعيل هر كدام داراى سرمايه هاى شخصى اند كه به مليون ها دالر ميرسد،
برعلاوه هر
كدام داراى سبك زندگى پر از عيش و نوش بوده امنيت ايشان توسط مليشه هاى
مسلح گرفته
شده و خود در بهترين موتر ها گشت و گزار نموده و در ذيباترين قصرها با
وفور نعم
مادى زندگى ميكنند.
در حاليكه مردم افغانستان يعنى مردميكه انها ادعاى نمايندگى
انها را دارند و مردم در فقر و گرسنگى بسر بده از نعمت اب اشاميدنى،
سرپناه و از حد
اقل امكان تحصيل و خدمات صحى محروم اند. اين بيعدالتى مخوف كه توسط
دستگاه هاى
استخباراتى روسها، امريكائيها، ايران و بريتانيا و پاكستان بوجود امده
باعث اّن
گرديده تا قانوندانان محترم بين المللى وقت خويش را وقف ان سازند تا در
اينده از
اّن جلوگيرى بعمل ايد. اين تمسخر بر عدالت و توهين به ذكاوت ما خواهد
بود اگر بشكل
از اشكال اين پول گزاف را حق قانونى جنگ سالاران اتحاد شمال بدانيم
گويا انرا از
شصت مزد و عرق ريزى خويش بدست اورده باشد. قانون دانان ممتاز جهان بطور
جدى
اميدوارند كه اين پول ها را كه بطور غيرقانونى در دست جنگ سالاران اند
از تسلط
ايشان كشيده و انرا دوباره به مردم افغانستان استرداد نمايند تا مردم
بطور كل از ان
مستفيد گردد، از جانب ديگر بهترين جامعه شناس بين المللى كه شهرت جهانى
دارند بدون
ترديد اظهار داشته اند كه تا زمانيكه اين جنگ سالاران لاشخور در
افغانستان نابود
نشوند شعله هاى جنگ در كشور خاموش نخواهد شد.
با تاسف بايد گفت كه فعلاً اين جنگ سالاران در افغانستان مشتريان روس، امريكا، ايران و بريتانيا اند كه در وجود ايشان سرمايه گذارى كرده اند من شنيده ام كه سركى كه به ميدان هوايى كابل منتهى ميگردد انرا به افتخار مسعود از نوبه نام مسعود نامگذارى كرده اند و نيز عكسهاى بزرگ مسعود كه از تنه اش بزرگتر است و توسط نگهبانان پاسدارى ميشوند. من را به ياد ان زمانى مي اندازد كه جناب وى در خدمت اردوى چهل روسى بود و به وى به طور مسلسل راپور ميدادند كه روسها ميخواهند يك حاشيه بزرگ سرحدى را كه ميان سرحد و قطعات اردوى چهل قرار دارد كاملاً از بين ببرند ولى وى هيچگونه دلسوزى از خود نشان نداد در حاليكه قريه جات بمباران ميشد، كانال هاى اب رسانى تخريب ميگرديد، حيوانات و مواشي از بين ميرفت، حاصلات دهقانان به اتش كشانيده ميشد، و انسانهاى ملكى كشته شكنجه و مجبور به فرار از كشور ساخته ميشدند و ماشين جنگى روس سياست با اتش كشيدن زمين زير هموطنان مسعود دنبال ميكرد ولى وى در خدمت روس همچنان قرار داشت . اينست ميراث تاريخى ابدى مسعود عدالت طوريكه لازم بود صورت نگرفته حلقهء درونى مسعود امروز زنده مانده و در يك چرخش ظالمانه مضحك اينهم به بركت بمباران هوايى و پوشش ديپلوماتيك امريكائى جنايت كاران جنگى و شركاى جرمى مسعود كسانيكه افغانها را به روبل و دالر فروخته اند حالا نمايندگان ساختار دولتى در افغانستان اند و براى اينكه به قدرت خويش استحكام بخشد مافيا پنجشير شخصيت احمد شاه مسعود را به قهرمان ارتقا داده اند در حاليكه دنيا توسط رسانه هاى گروهى بيخبر و مملو از ماشين پروپاگندى مسعود از وحشت جنگ 25 ساله بيخبر مانده و به خواب فرو رفته است، شركتهاى جنايى مسعود حالا تلاش دارد تا خودرا از جنايات خويش كه عليه بشريت مرتكب شده اند رها ساخته و خودرا پيران و پرهيزگاران تصنعى ميتراشند. مسئوليت اين بيعدالتى را بايد طرفداران شان از قبيل روسيه، امريكا، ايران و برتانيا و ديگران كه هميشه به خاطر تامين حاكميت و يا داعيه كه مطيع انها باشد استخدام جنايت كار نپرداخته اند نيز بدوش گيرند . آمريكا براى اشاعه نفوذ خود مواجه با مبارزه همان بنيادگرايانى است كه به شكل گرفتن آنها كمك كرد. حال براى تداوم تفوق خود بنيادگرايان را د شمن مى يابد و از بين بردن آنها را ضرورى مى بيند.
نهم سپتامبر مصادف است با پنجمین سالگرد قتل احمدشاه مسعود. و ظاهرا امسال نیز مثل سالهای گذشته مراسمی بدین مناسبت با ترتیباتی خاصی در کابل برگزار گردیده است. در پنج سال گذشته اغلب نشریات و وبسایت های وابسته به شورای نظار تا حدی نام احمد شاه مسعود را با پسوند ویا پیشوند قهرمان ملی تکرار نموده اند که امروز ذکر اصطلاح قهرمان ملی(حتا بدون نام احمدشاه مسعود) تصویر مرد کوتاه قد و جنگاوری را در ذهن تداعی می نماید که جمعی می خواهند بازور او را به تو به عنوان قهرمان ملی بقبولانند. شیر پنجشیر و قهرمانی ملی دو عنوانیست که اینروزها پیوسته در اطراف نام احمدشاه می چرخد. اما ظاهرا احمدشاه مسعود در سالهای حیات خویش بجای دو عنوان مذکور با نامهای دیگری زندگی نموده است که طرفداران او امروز تا حد زیادی از استفاده آن اجتناب می نمایند. احمدشاه مسعود، برخلاف رادیو های فرانسه و بی بی سی که در سالهای جهاد اورا "شیر پنجشیر" می خواندند در میان نظامیان وطرفداران خویش "آمرمسعود" و در محترمانه ترین شکل آن "آمرصاحب" خوانده می شد.
احمدشاه مسعود پس از فتح کابل و آغاز جنگهای داخلی که با مقامت شدید مخالفان خویش واقع گردید، و شکست های پی در پی را تجربه نمود در چشم مردم کابل تا حد زیادی تحقیر گردید و به طور طنز آمیزی به "روباهِ کابل" شهرت یافت. بهرحال، ممکن است احمدشاه مسعود برای طرفداران خویش "شیرپنجشیر"ویا "قهرمان ملی" باشد ولی تا هنوز نسلی و جمعی بزرگی اورا "روباهِ کابل" بیاد می آورند. اخیرا بخش انگلیسی دایرة المعارف بزرگ ویکی پدیا ضمن انتشارمقاله ای طولانی در مورد احمدشاه مسعود ادعانموده است که دوست محمد پدر احمدشاه مسعودیک مهاجرباسمه چی اهل تاجیکستان بوده که به افغانستان کوچیده است. احمدشاه مسعود فرمانده شورای نظار بدون شک یکی از چهره های بسیارمطرح و جنجال برانگیز است. جمعیت اسلامی احمدشاه مسعود را "قهرمان ملی" می داند و درپنج سال گذشته سعی بلیغ و جهد کثیری در این راستا انجام داده است.
اما منتقدان احمدشاه مسعود ضمن اذعان به نقش مثبت او درسالهای جهاد و مقاومت در مقابل طالبان، جنگهای داخلی و حضور چهارساله ای او در کابل را مخرب و نامیمون می دانند. احمدشاه مسعود در حالیکه در میان هوادران خویش تا سرحد یک بت پرستش می شود درنگاه بسیاری از بازماندگان قربانیان جنگهای داخلی کابل او یک جنایت کارخون آشام است. نهادهای معتبربین المللی حقوق بشر احمدشاه مسعود و عبدالرسول سیاف را طراحان وعاملان عمده قتل عام افشارمی دانند که منجربه قتل بیشتر از یک هزار نفر گردید. بهرترتیب، علی رغم جنگها وسابقه جنجال برانگیز احمدشاه مسعود، اخیرا بخش انگلیسی دایرة المعارف بزرگ ویکی پدیا ضمن انتشارمقاله ای طولانی در مورد احمدشاه مسعود ادعانموده است که دوست محمد پدر احمدشاه مسعودیک مهاجرباسمه چی اهل تاجیکستان بوده که به افغانستان کوچیده است. ویکی پدیا می نویسد،" Ahmad Shah Massoud was born January 9, 1953 in Jangalak, Panjshir Valley, the son of Basmachi police commander Dost Mohammad Khan, a migrant from Tajikistan "(احمدشاه مسعود فرزند دوست محمدخان_ ویک مهاجر باسمه چی از تاجیکستان در 9 جنوری 1953 در "جنگلکِ" دره پنجشیر به دنیا آمد.) بهرحال، ادعای افغانی نبودن پدر احمدشاه مسعود و آنهم از سوی یکی از منابع معتبر جهانی، می تواند "قهرمان ملی" بودن احمدشاه مسعود را تا حد زیادی زیر سوال ببرد و حربهء جدیدی باشد برای کسانی اورا نه تنها "قهرمان ملی" می دانند وبلکه یک جنایت کار جنگی محسوب می نمایند. Dawat, Vol. 164-165 دعوت شماره مسلسل 164 و 165نويسنده: بروس ريچاردسن (Bruce Richardson). .
اين حقيقت تلخ جهان سياست است. دوستى وجود ندارد و همه گروه ها فقط وسيله هستند. وقتى استفاده اى از آنها نيست، بايد از بين بروند... خليلزاد مي گويد :آمريکا در تقويت و پرورش بنياد گرايي اشتباه كرد، از همان آغاز مبارزه اش بعد از ١١ سپتامبر در برابر تروريزم جدي عمل نكرد. اين كشور بيشتر د لنگراني براي حضور در منطقه داشت تا نابودي نطفه هاي تروريزم.
از جانب ديگر امريكا ميتوانست با كمك هاي اقتصادي موثر نه به دزدان در افغانستان ودلالان درپاکستان ، بلكه به افراد مطمئن و پاك براي رشد اقتصادي، زمينه سربازگيري تروريستها و بنياد گرايان را در كشور به حداقل برساند. روزنامه گاردين "سلاح هايی كه ايالات متحده و بريتانيا به همراه متودهای پيشرفته جنگی در اختيار بنيادگرايان قرار دادند به فاجعه در غرب ختم شد و براساس پديده "چرخش" برعليه كسانی مورد استفاده قرار گرفت كه آن ها را تهيه ديده بودند.
با آن كه رسانه های گروهی آمريكا خود اعتراف می كنند كه روی كار آمدن دولت جهادي و طالبي در افغانستان ناشی از كمك های پنهانی است كه ايالات متحده به گروه های بنيادگرا كرده است. آمريکا وپاکستان بين سال های 82 تا 92 35 هزار بنيادگرای انتگريست را از چهل كشور اسلامی به خد مت گرفتند. دهها هزار نفر برای تحصيل در مدارس مذهبی به پاكستان سرازير شدند. صاحبنظران معتقدند بيش از صد هزار تن از اين مسلمانان تندرو در جنگ افغانستان شركت كردند. در سال 1985 ريگن رييس جمهور وقت آمريكا دستورالعمل امنيت ملی شماره 166 را امضا كرد. براساس اين دستورالعمل بايد كمك نظامی را به بنيادگرايان هرچه بيشتر تقويت نمود تا به از همپاشی قوای شوروی و خروج آنان از افغانستان منجر شود. كمك های نظامی به شدت افزايش يافت، به طوري كه در سال 1987 سلاح های تحويلی به بنيادگرايان به 65 هزار تن رسيد. در طی اين مدت سيل متخصصان سيا و پنتاگون به طور پنهانی و بی وقفه راهی ستاد فرماندهی سازمان اطلاعات پاكستان - ای.اس.اي- واقع در شاهراه اصلی روالپندی شد. در همين محل كارشناسان سيا و پنتاگون برای سازمان دادن جنگ شورشيان برعليه قوای شوروی با ماموران اطلاعاتی پاكستان ديدار مي كردند. سازمان سيا از طريق سرويس اطلاعاتی پاكستان نقش كليدی در تربيت نظامی بنياد گرايان داشت.
مدارسی كه توسط بنيادگرايان وهابی و پشتيبانی مالی عربستان تشكيل شده بودند تدريجا تدريس تكنيك های جنگ های چريكی سازمان سيا را در تعاليم خود گنجاندند. ايالات متحده آمريكا از د يكتاتور پاكستان جنرال ضياالحق در تاسيس هزاران مدرسه علميه در پاكستان پشتيبانی كرد، مدارسی كه از آنان " طالبان" سر برآوردند. دراين گيرودارسازمان اطلاعات پاكستان ای.اس.ای به يك سازمان موازی پرقدرت تبديل شد كه در تمام عرصه های حكومتی حضور داشت. پرسونل ای.اس.ای كه متشكل از افسران نظامی، ماموران اطلاعاتی و اداری بودند به حدود 150 هزار نفر رسيد. پس از بركناری بوتو و به قدرت رسيدن ضياالحق مناسبات ای.اس.ای و سازمان سيای آمريكا به طرز محسوسی گرم تر شد. ضمن اين كه عمليات سيا موجب شد رژيم نظامی ضياالحق روز به روز قدرتمند تر شود. درجريان جنگ داخلی در افغانستان رژيم پاكستان حتی بيش از ايالات متحده مواضع ضد شوروی مي گرفت . افغانستان كشورى با مختصات اقليمى خاص كه ناتو زمانى قصد داشت براى جنگ با ارتش سرخ يا همان ارتش شوروى سابق در اينجا حضور پيدا كند .
امروزعملآ درجنگ ودرچالش با فرزندان ديروزش دست وگريبان اسیت . ماموريت ناتودرافغانستان از همه ماموريت هاى آن د شوارتر است. در سال ۲۰۰۳ ناتو فرماندهى نيروى بين المللى كمك كننده به برقرارى امنيت در افغانستان» (ISAF) را كه براى تكميل كردن اقدامات ائتلاف جهانى مستقر در اين كشور به رهبرى آمريكا جهت مبارزه با عناصر طالبان و القاعده تاسيس شده بود بر عهده گرفت. در آغاز حوزه فعاليت ISAF به كابل (پايتخت) محدود بود اما اين حوزه تدريجاً گسترش يافت تا جايى كه بعدها كنترل ولايت هاى نسبتاً آرام شمالى و غربى افغانستان نيز به اين نيرو سپرده شد، همچنان قراراست ISAF كنترول نواحى به مراتب خطرناكتر در جنوب را بر عهده بگيرد؛ اين همان جايى است كه اخيراً طالبان بر شدت فعاليت هاى خويش افزوده و خسارات نسبتاً قابل توجهى به اماكن و تاسيسات دولتى و غيردولتى وارد كرده است. اگر همه چيز خوب پيش برود، ISAF كنترول ولايت هاى ناامن شرقى را نيز تا پاييز امسال عهده دار خواهد شد. بدين ترتيب، ناتو نقش «رهبرى» را در سراسر افغانستان ايفا خواهد كرد و اين در حالى است كه هنوز بيش از ۱۰ هزار نظامى آمريكايى به عملكرد مستقلانه خويش در اين كشور در قالب «عمليات استقرار آزادى» (Operation Enduring Freedom) ادامه مى دهند.
هر ناظر مستقلى پس از مشاهده اوضاع جارى در افغانستان به نكات ريز و درشتى برمى خورد كه بعضاً او را نسبت به آينده اين كشور خوشبين و بعضاً بد گمان مى كند. مثلاً سطح همكارى سربازان اعزامى بيش از ۳۰ كشور در قالب ISAF كه حتى برخى متحدان آمريكا در خارج از گستره ناتو مثل استراليا و مقدونيه را شامل مى شود تا حد زيادى اميدوار كننده است. همه يك هدف مشترك دارند، تا حد امكان با زبان انگليسى با هم ارتباط برقرار مى كنند و تنها عاملى كه آنها را از هم بازمى شناساند تصوير پرچم هر كشور است كه روى سردوشى سربازان حك شده است.
اما حراست از جان مردم افغانستان در برابر حملات عناصر طالبان و قاچاقچيان مواد مخدر كه اتحاد نزديكى برقرار كرده اند بسيار د شوار است. اين وظيفه درجنوب کشور به ۳ هزار نظامى بريتانيايى، ۲۲۰۰ كانادايى و ۱۵۰۰ هالندى سپرده شده است. ساير اعضاى ISAF ( بر خلاف اين عده) ترجيح مى دهند كه در نواحى امن تر حضور داشته باشند. اين به يكى از بزرگترين چالش هاى ناتو اشاره دارد: جلب رضايت مسئولان كشورها براى اعزام نيرو به مناطق ناامن. علاوه بر محدوديت هاى جغرافيايى (امتناع بسيارى از نظاميان از فعاليت در جنوب يا شرق) محدوديت هاى تاكتيكى نيز وجود دارند. به عنوان مثال، برخى از سربازان به د ستور مقامات حكومتى شان حق استفاده از مواد شيميايى نظير گاز اشك آور را براى متفرق كردن اجتماعات غيرقانونى ندارند. اين مى تواند يك گرفتارى بزرگ براى فرماندهان ISAF در برخورد با آشوب هاى احتمالى نظير آنچه چند مد ت پيش در كابل رخ داد به شمار آيد.
به لحاظ نظرى شايد اينگونه تصور شود كه تشكيلات ISAF قرار است به وجه آرام تر قضيه كه در آخر به استمرار توسعه و امنيت در افغانستان كمك خواهد كرد، بپردازد و نظاميان آمريكايى به وجه د يگر يعنى تعقيب خرابكارها. در عمل اما تفاوت قائل شدن بين اين دو كاملاً د شوار مى نمايد، زيرا نظاميان ناتو در جنوب براى حفظ جان خود هم كه شده مجبور خواهند بود به روى متخلفان احتمالى آتش بگشايند. بدين ترتيب، مسئوليت فرماندهان اين نيروها در اين قبيل نواحى بسيار د شوارتر خواهد بود. هر چه هست، ناتو به نقش آفرينى در كشورى رضايت داده كه رتبه يكصدوهفتادوسوم را در بين مجموع ۱۷۸ كشور در زمينه شاخصه هاى بنيادين توسعه انسانى به خود اختصاص داده و اقتصادش بيش از هر كشور ديگر به تجارت غيرقانونى مواد مخدر و دريافت كمك هاى خارجى وابسته است.
البته، برخى در قياس با اوضاع عراق به وجود نشانه هاى روشن در اوضاع كلاً تيره و تار امروز افغانستان اشاره مى كنند. مثلاً سطح توقعات مردم عراق به دليل اينكه آنها دوره هايى از رفاه اقتصادى را طى دهه هاى ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ لمس كرده اند بسيار بالاتر از افغان ها است كه طى ربع قرن اخير عملاً چيزى جز جنگ، فلاكت و فقر نشناخته اند. اين همان روزنه اميدى است كه برخى آن را عامل موفقيت احتمالى ناتو در افغانستان به شمار مى آورند. شايد سطح توقعات مردم به حد كافى پائين باشد كه ناتو از برآورده ساختن آن در آينده عاجز نباشد. فعاليت نظامي طالبان در ماه هاي اخير بطور قابل ملاحظهاي افزايش يافته و موج درگيريهاي جديدي را درجنوب وشرق افغانستان به راهانداختهاند.
طالبان و حامي اصلي آنها يعني شبكه القاعده پس از حمله نيروهاي خارجي در سال ۲۰۰۱به دليل پراكندگي و شدت حملات تفنگداران آمريكايي و سردرگمي، مبارزه خود را به صورت پراكنده و بدون برنامه انجام ميدادند. در اين دوره اغلب حملات آنان با تلفات سنگين و عدم موفقيت همراه بود. همچنين درسالهاي ابتدايي به دليل شدت حملات نيروهاي آمريكايي و انگليسي، طالبان حالت تدافعي و گريز از حملات را برگزيده بودند. مرحله دوم درگيري طالبان با نيروهاي خارجي از اواسط سال ۲۰۰۲ميلادي و پس از ساماندهي اين گروه در نواحي جنوب و شرق افغانستان و نواحي هم مرز مناطق قبايلي پاكستان آغاز شد. در اين دوره به دليل ايجاد محدود يتهايي از سوي برخي كشورهاي همسايه افغانستان براي فعاليت طالبان ، درگيري با نيروهاي خارجي تا حدودي كاهش يافت. در اين دوره برنامه خلع سلاح مجاهدين و ساير افراد مسلح توسط دولت تازه تاسيس "حامد كرزي" به اجرا گذاشته شد و بسياري از تفنگداران سلاح خود را تحويل دادند.
برنامه خلع سلاح همزمان با تاسيس ارتش جديد افغانستان آغاز شده بود، بيشتر در مناطق شمال، مركز و شمال شرقي و غربي اين كشور اجرا شد. دراين دوره زلمي خليل زاد سفير آمريكا در افغانستان تاكيد فراواني بر خلع سلاح داشت و قسمت ازسلاح اين نيروها را جمع آوري كرد. برنامه خلع سلاح كه قرار بود د ر مدت سه سال تمامي ولايات افغانستان را در برگيرد ولي با رفتن خليل زاد اين پروسه عملآ به کندي مواجه شد واين پروسه ناتمام دولت را به چالشهاي متعدد مواجه نمود. فعاليت طالبان كه در ماههاي اخير آغاز شده با هماهنگي در اجرا، برنامه ريزي د قيق، كمين در نقاط حساس و هجوم گسترده همراه است كه تلفات زيادي به نيروهاي آمريكايي، انگليسي و ارتش نوپاي افغانستان وارد كردهاند.
سازماندهي طالبان و جذب افراد جديد كه برخي از آنها از كشورهاي ديگر به طالبان پيوسته اند، از نكات بارز تحول در درگيري هاي جنوب افغانستان است. نيروهاي آمريكايي و انگليسي كه از پنج سال پيش در جنوب و شرق افغانستان مستقر شده اند، تاكنون موفق به د ستگيري "ملا عمر" و "اسامه بن لادن" رهبران طالبان و القاعده نشدهاند. به نظر ميرسد با توجه به حجم و كيفيت نيروهاي آمريكايي و انگليسي در افغانستان و توان اطلاعاتي آنها، تعمدي در د ستگير نشد ن رهبران طالبان و القاعده وجود داشته باشد.
دراين ميان دولت نوپاي كابل نيز با وجود اين نيروها توان اجراي برنامه- اي براي د ستگيري رهبران طالبان و القاعده ندارد. دولت كابل در يك حركت نمادين اقدام به آزادي " وکيل احمد متوكل" وزير خارجه دولت طالبان وعبدالسلام ضعيف سفيرطالبان دراسلام آباد كرد كه در سال ۲۰۰۱د ستگير شده بود. كرزي و نيروهاي آمريكايي در ظاهر تصميم داشتند با آزادي آنان و وساطت وي برخي سران ميانه روي طالبان را جذب و در ميان صفوف طالبان تفرقه ايجاد كنند. حضور متوكل در قندهار و آغاز فعاليت وي نيز پيامد مثبتي براي دولت آمريکا ، انگليس وافغانستان در پي نداشت. نكته ديگري كه در افزايش فعاليت نظامي طالبان حايز اهميت است، همزماني اين افزايش با بحراني شدن روابط كابل و اسلام آباد است. پاكستان كه حامي اصلي در به قدرت رسيدن طالبان در افغانستان بود از اين گروه بعنوان برگ برنده و عامل فشار در روابط باكابل بخوبياستفاده ميكند. عدم كنترول مناطق قبايلي هم مرز افغانستان توسط دولت پاكستان عاملي شده كه دولت كابل قادر به مهار د شمنانش نباشد. در بسياري موارد نيروهاي طالبان هنگام درگيري به داخل خاك پاكستان فرار كرده و اين امر تعقيب و نابودي آنها را ناممكن كرده است.
با وجود اين هرگاه كه اسلام آباد اراده كرده فعاليت شبه نظامي طالبان را كنترول و حتي متوقف كرده است. در برخي موارد همچون زمان برگزاري انتخابات رياست جمهوري و پارلماني افغانستان، دولت پاكستان با كنترول مرزهاي خود از نفوذ تخريب کاران به خاك افغانستان جلوگيري كرد. دولت افغانستان بارها از عدمهمكاري اسلام آباد در مبارزه با طالبان والقاعده و تجهيز آنان ابراز نگراني كرده است. ولي تاكنون واكنش جدي در مقابل اين درخواست دريافت ننموده است.
در مجموع نكته مهم در عدم اجراي برنامه خلع سلاح در جنوب و شرق افغانستان نهفته است. به استناد موارد اند كي از خلع سلاح در مناطق جنوبي و آن هم در قندهار در ساير ولايات جنوبي و شرقي افغانستان برنامه خلع سلاح عملا اجرا نشد . همچنان دولت آمريكااعلام كرده كه حداقل تا ۱۰سال ديگر نيروهايش را در افغانستان نگه خواهد داشت. وزير دفاع انگليس نيز بر حضور نيروهاي اين كشور تا پنج سال آينده تاكيد كرده است. اين وقايع در حالي است كه فرماندهي نيروهاي نظامي خارجي در افغانستان به زودي به ناتو واگذار خواهد شد. حضور بيش از ۱۸هزار نيروي كماندوي آمريكا، پنج هزار نيروي آموزش د يده انگليس، بيش از ۱۰هزار نيروي چند مليتي در افغانستان و عدم نابودي طالبان والقاعده وگسترش فعاليت آنها در اين كشور قابل تامل و سووال بر انگيز است.
طالبان كه شمار آنها كمتر از پنج هزار نفر تخمين زده ميشود چگونه تاكنون توانستهاند مجهزترين ارتشهاي جهان را در افغانستان سردرگم كنند؟ سووالي است كه مقامات آمريكايي تاكنون با آن ساير كشورهاي جهان را سرگرم كردهاند. وزير دفاع انگليس اعلام كرد : وزير دفاع انگليس در مجلس عوام اين كشور اعلام كرد افراد و تجهيزات بيشترى را براى تقويت نيروهاى انگليس به جنوب افغانستان اعزام مى كند. دز براون شمار اين نيروها را كه براى تقويت گروه رزمى مستقر در هلمند به اين ولايت اعزام مى شوند حدود ۶۰۰ نفر اعلام كرد. در حال حاضر حدود چهارهزار نظامى انگليسى در افغانستان حضور دارند كه بيشتر آنها در ولايت هلمند مستقر هستند و شانزده د ستگاه هلى كوپتر نيز در اختيار دارند.
طى هفته هاى گذشته شش سرباز انگليسى در ايالت هلمند كشته شده اند و دز براون به اين نكته اذعان كرده است كه حضور نظاميان انگليس در جنوب افغانستان، باعث افزايش فعاليت نظامي طالبان شده است. «استوارت توتال»، فرمانده نيروهاى انگليسى در جنوب نيز گفته است عمليات سربازان انگليسى در منطقه بسيار مشكل تر از آن است كه تصور مى شد. نيروهاى انگليسى علاوه بر ولايت هلمند، از دو ماه پيش در قالب «نيروهاى كمك به امنيت افغانستان» (ايساف در شهر كابل و اطراف آن مستقر شده اند. «جان ريد» وزير دفاع سابق انگليس در ابتداى سال جارى ميلادى اعلام كرده بود كه در مجموع پنج هزار و ۷۰۰ نظامى جديد اين كشور براى مدت پنج سال در افغانستان مستقر خواهند شد. او هزينه استقرار اين نيروها را يك ميليارد پوند (۸۴/۱ ميليارد دالر) اعلام كرده بود. حزب مخالف ليبرال دموكرات انگليس هم موافقت خود را با تصميم حزب حاكم كارگر براى اعزام نيروى بيشتر به افغانستان اعلام كرد. سرمينگيس كمپبل رهبر اين حزب گفت كه انگليس چاره اى جز اعزام افراد بيشتر به افغانستان ندارد. او افزود نمى توان اجازه داد ماموريت نظامى در افغانستان با شكست مواجه شود، زيرا در اين صورت ثبات افغانستان به هم مى خورد و حيثيت ناتو نيز لطمه مى بيند. رهبر حزب ليبرال دموكرات گفت: «لازم است با تهديد تروريستى تندروهاى اسلامگرا مبارزه و اين د شمن خطرناك ريشه كن شود، چرا كه حضور آن در افغانستان نه تنها آن كشور بلكه همان طور كه در بمب گذارى هاى لند ن شاهد بوديم، همگان را به مخاطره مى اندازد.»
از سوى ديگر نماينده ويژه سازمان ملل با استقبال از خبر اعزام نيروهاى انگليسى به افغانستان از جامعه جهانى خواست براى حل مشكل اين كشور با افغانستان همكارى كنند. او هشدار داد جامعه بين الملل توان طالبان براى قدرت گرفتن مجدد در افغانستان را د ست كم مى گيرد و گفت كه د يگر كشورها نيز بايد كمك هاى نظامى، سياسى و اقتصادى خود را افزايش دهند. «تام كوينگز» گفت: كمك هاى اقتصادى جامعه جهانى به افغانستان تاكنون موثر نبوده و اكنون نياز است تا مردم تغييراتى را در زند گى خود احساس كنند. او خبر داد كه در نشست مقامات دولتى افغانستان و نهادهاى بين المللى تصويب شد كه وضعيت در اداره هاى دولتى بهبود يابد و قدرت دولت مركزى نيز به نقاط دورترى منتقل شود. كوينگز ضمن تاكيد بر اصلاحات در ساختار نهادهاى امنيتى افغانستان نبود اطلاعات كافى در مورد مناطق جنوبى را زنگ خطرى براى دولت كابل قلمداد كرد و گفت: دولت كرزى بايد رابطه اى درست و منظم با مردم ساكن جنوب كشور داشته باشد.
او همچنين كمبود نيروى پوليس را از مشكلات ديگر برشمرد و افزود: «اكنون به ازاى هر ۱۵۰۰ نفر در افغانستان يك پوليس فعاليت دارد، در حالى كه در كشور سوئيس تقريباً هر ۵۰۰ نفر يك پوليس دارند.» اسپانيا نيز خواستار تشكيل جلسه ويژه ناتو براى بحث جدى درباره معضل قدرت گرفتن مجدد طالبان در افغانستان شد. منابع ديپلماتيك اسپانيا با اشاره به كشته شدن يك سرباز اين كشور در درگيرى هاى اخيرو تشديد حملات طالبان، مذاكره در اين باره را ضرورى دانستند. اسپانيا حدود ۷۰۰ نظامى را در قالب نيروهاى ناتو براى كمك به برقرارى ثبات در افغانستان به اين كشور اعزام كرده است. خشونت هاى طالبان در ماه هاى گذشته به بالاترين سطح خود از زمان حمله آمريكا به افغانستان در سال ۲۰۰۱ رسيده است. چندي قبل در درگيرى ميان شورشيان با نظاميان آمريكا و نيروهاى امنيتى افغانستان در ولايت ارزگان ۴۰ شورشى كشته شدند. در اين عمليات يك سرباز افغان كشته و سه سرباز آمريكايى نيز زخمى شدند. مخالفان دولت در ولايت زابل نيز بر شدت عمليات خود افزودند و با ايجاد دو مورد كمين و بمب گذارى تلفاتى را به نيروهاى دولتى وارد كردند.
هفته نامه انگلیسی آبزروردرتازه ترین شماره اش درباره افغانستان مينويسد:
جنگ درافغانستان نباید شکست بخورد چرا که این جنگ، افغانستان را ازاین که پایگاه تروریزم بین المللی شود، مصون نگه میدارد ونشان می دهد که دموکراسی می تواند در یکی ازناآرام ترین کشورهای جهان استقراریابد وهمین طوراعتبارآسیب دیده تمام جامعه بین المللی حفظ شود. به عقیده آبزرور پیروزی دراین جنگ، نیازمند د یپلوماسی هوشیارانه تر، اراده نظامی، شیوه عمل ماهرانه سیاستمداران افغان ومهم ترا زهمه تعهد بیشتر غرب می باشد. این هفته نامه دربخشی دیگراز این مطلب با اشاره به کشته شدن شش سربازانگلیسی که مسوولیت تامین امنیت در ولایت هلمند را بر عهده داشتند خواستارجابجایی نیروهای بیشتری در این ولایت شده است. آبزورنوشته است:
سربازان انگلیسی خوب از وظایفشان آگاه اند وهمچنین خوب آموزش دیده اند اما سه هزار و سه صد وسه سربازدرحال گرفتن امنیت درمنطقه یی هستند که چهار برابر وسعت " ولز" است. این هفته نامه بریتانیایی با تاکید بر اینکه افغانستان عراق نیست به کارهایی که در پنج سال گذ شته در کشور مانند بهبودها دربخش سوادآموزی زنان، به حرکت درآمدن اقتصاد ضعیف افغانستان و خارج شدن این کشورازانزوای سیاسی صورت گرفته اشاره کرده اما جریان بازسازی را درافغانستان بسیار کند ارزیابی کرده و نوشته است: فقردوامدار همچنان به عنوان یک واقعیت روزمره در افغانستان باقی مانده است. آبزروربا تصریح این که هرحکومتی که نتواند نظم وعدالت را تضمین کند یا دورنمایی ازیک زنده گی بهترراعرضه کند ریشه های مردمی خود را از دست خواهد داد نوشته است که رییس جمهورحامد کرزی هم اکنون تحت فشارفزاینده وشدیدی قراردارد و نارضایتی ها دراین کشوردرحال زیاد شدن است. نویسنده آبزرور در بخش د یگری از این مطلب کمک های جامعه جهانی به مردم افغانستان را درمقایسه با کشورهایی که وضعی مشابه افغانستان داشته اند ناچیزواند ک می خواند وخواهان کمک مالی بیشتری به مردم این کشور می شود. به نوشته آبزرور در حالی که کمک های جامعه جهانی به هربوسنیایی 400 دالر وبه هرعراقی 130 دالر می باشد یک افغان درمقایسه با آنها فقط 30 دالردریافت می کند. نویسنده با آن هم، موفقیت درافغانستان را ممکن می خواند. به تصریح او این کار به پول بیشتر، توجه سیاسی بیشتر و عساکر بیشتر نیاز دارد. نویسنده همچنین تشکیل یک ایتلاف به زعم خودش واقعا بین المللی - نه این که تنها از نیروهای امریکایی و اروپایی تامین گردد- را در تامین صلح و ثبات در افغانستان موثر می خواند. وی همچنین خواهان در نظرگرفتن مسایل منطقه یی شده است که افغانستان را بی ثبات می سازد. او تاکید می کند که فرستادن سربازان بیشتر با حمایت و کمک کافی و یک تلاش دیپلوماتیک می تواند که دست آوردهای زیادتری داشته باشد. به نوشته وی افغان ها خواهان بازگشت طالبان نیستند بلکه آن ها فقط خواهان امنیت ومقداری رفاه هستند. به عقیده نویسنده، رهبران سیاسی غرب باید روشن سازند که در حال حاضر چه چیزی درخطر است وچه چیزی نیازاست.
به تصریح اوآن ها باید حمایت های مرد می کشورهای متبوعشان را به د ست آورند حتا اگرممکن است که تلاش ها درافغانستان دهها سال به طول بکشد. به نوشته آبزرور کشورهای غربی درعین حالی که چنین نمی کنند برخی حتا به فکر تقلیل سربازان و بود جه خود در افغانستان افتاده اند. وی برای نمونه ازامریکا یاد می کند که بود جه این کشور به نیم کاهش یافته و اعزام نیروها به افغانستان را هم متوقف ساخته است. آبزروردرعین حال خواستارآن شده که دربریتانیا سیاستمداران این کشوروضعیت را صادقانه با راه حل های در نظر گرفته شده توضیح دهند.آبزروردر پایان تاکید می کند که شکست درافغانستان احتمالا هزینه های سنگینی برای همه خواهد داشت. نشريه فاینانشیال تایمزدريکي ازشماره هاي اخيرخويش زيرعنوان افغانستان درانديشه تسليح دوباره جنگ سالاران مينويسد: دولت افغانستان در اندیشه مسلح ساختن دوباره گروههای قبیله یی در جنوب این کشور است؛ جایی که ناتو قصد دارد فرماندهی (نیروهای ایتلاف ) را به عهده بگیرد. اما دیپلومات ها بر آنند که این موضوع سبب بی ثباتی در کشور خواهد شد. در حالی که شعله های خشونت در چهار ولایت جنوبی افغانستان به بلند ترین سطح خود از سال 2001 تاکنون رسیده است، گروههای مسلح قبایل و روستاها از ارتش و پولیس ملی کشور پشتیبانی خواهند کرد. جاوید لودین؛ رییس دفتر ریاست جمهوری افغانستان می گوید: " دولت در پی آن است تا وضع تحکیم امنیت را در جنوب ارزیابی کند.
" لودین تاکید می کند: " تروریستان قوی نیستند اما ما ضعیف هستیم." او تاکید می کند: " در برخی نواحی مرزی با پاکستان که مستعد تصفیه ( از وجود تروریستان ) هستند ما ( دولت افغانستان) برای حراست از 000 200 نفر، 40 نفر پولیس داریم." با این همه، کارشناسان برآنند که گروههای مسلح قومی تبدیل به ملیشیایی خواهند گردید که تحت فرمان جنگسالاران در خواهند آمد که در نهایت مراکز قدرت قابل توجهی را به وجود خواهند آورد و دولت شکننده ( حامد کرزی) را ضعیف تر خواهند ساخت. به گفته یک مقام بلند پایه غربی این یک رسوایی بزرگ است. او می گوید : آد مکشانی را که ما برای بیرون راندن آن ها از قدرت سالها تلاش کردیم برای انتقام جویی بازخواهند گشت. به هر جهت، شمار حامیان مسلح کردن گروههای قبایلی در درون دولت مشخص نیست. ضرار احمد مقبل وزیر داخله می گوید: من کاملا مخالف مسلح ساختن شبه نظامیان هستم، و باور دارم که تاسیس نیروهای نظامی جدید کمک به تامین امنیت نخواهد کرد.
من به این طرح رای نخواهم داد. با این همه دو نفر از هم اکنون خود را برای رهبری نیروهای شبه نظامی قبیله یی در جنوب آماده کرده اند که عبارت اند از والیان سابق ولایات هلمند و ارزگان؛ مناطقی که نیروهای بریتانیایی در حال اعزام دو هزار نیروی اضافی برای بهتر شدن امنیت در آن ها هستند. هر دو مرد سال گذشته پس از این که به علت ارتباطاتشان با تجارت مواد مخدر در کشور تحت فشار بین المللی قرار داشتند از وظایفشان برکنار شدند. در هلمند، والی سابق پیش از پیش شروع به ایجاد یک ارتش خصوصی کرده است. شیر محمد آخند زاده والی پیشین این ولایت می گوید: " من برای یافتن 500 مرد به هلمند رفتم اما 700 مرد پیش آمدند." به گفته او مردم می خواهند ارتش ملی را کمک کنند چرا که آن ها از دست طالبان و القاعده به حد کافی رنج برده اند. در ارزگان؛ جایی که 1200 سرباز هالندی قرار است تا ماه اگست ( اسد) به آن جا اعزام شوند والی سابق این ولایت جان محمد نیز بر اساس گفته های نماینده این منطقه در حال تبلیغات به نفع یک نیروی شبه نظامی است… با گذشت هر روز از حضور امريكايي ها در افغانستان، سوالات پيرامون سياست هاي اين كشور در افغانستان بيشتر و بيشتر مي شود.
درداخل کشور د يد گاه هاي كاملاً متفاوتي در اين زمينه وجود دارد. عده اي با ديدي سپاسگزارانه به امريكايي ها مي بينند ، امريكا را به عنوان عامل صلح و ثبات مي شناسند و به كمك هاي اين كشور با ديدهء قدر مي نگرند. و عده اي ديگر بر اين باورند كه امريكايي ها سياستي فريب كارانه در قبال افغانستان دارند و به آيندهء افغانستان به عنوان كشوري مستقل و آزاد ، وفادار نيستند. برنامه خلع سلاح وملکی سازی درکشور یکی از همان دسته مسایلی است که با وجود مساعی برخی از کشور ها بيش ازچهارسال نه تنها نافرجام باقی مانده، بلکه به همه ابعاد وجهات آن رسیدگی لازم صورت نگرفته است. همانگونه که برخی از منابع بین المللی تصریح میدارند، پروسهء کنونی دی.دی.آر به دلایل فراوانی، عرصهء دشوار وجنجال آفرینی را درآینده، برای کشور به وجود خواهد آورد. با وجود آنکه مراجع مربوط دولتی به یاری کشور های کمک کننده وبرنامهء توسعهء سازمان ملل متحد، کار های معینی را انجام داده اند، اما این امر همه گروه های تفنگدارمسلح را شامل نشده ازیکسو بی امنیتی درکشور کاهش نیافته ازسوی دیگر، برنامهء ملکی سازی وجمع آوری سلاح، با کند یهای فراوان ومقطعی روبرو گردیده است .
ازین گذشته آنچه تاکنون انجام شده، به هیچوجه نتوانسته است در تأمین امنیت و کاهش قوتهاي های مسلح درسراسر کشور سهم موثری را ایفا کند . آنگونه که منابع بین المللی تاکید میدارند، برنامهء خلع سلاح تمام تفنگداران را دربرنگرفته وقوماندانان درروستا های کشور، برای بقای قدرت خویش وبرای حفظ زمینه سوء استفاده از جمله قاچاق مواد مخدره ، قاچاق آثار باستانی، جنگلات وتصاحب دارایی های دولتی وشخصی بیشتر از هر وقت دیگر فعالتر به نظر میرسد.
آنچه بیش از همه قابل تأمل واندیشه است اینست که ، نه تنها در ریشه کن کردن سیستم وشیوه های قوماندان سالاری وحاکمیت تفنگ کار موثری صورت نپذیرفته ، بلکه بصورت مستقیم وغیرمستقیم درتقویهء پایه های سیاسی وقدرت اقتصادی آنان موثریت روا داشته شده است . درحالیکه دراوضاع کنونی ودر طی اين سال هااین انتظار موجود بود که درعرصه های تأمین امنیت، بازسازی وقانونمداری، طرد فساد اداری ودولتی وسایر نابه سامانی ها کار های بزرگی انجام میشد اما این مامول ها تحقق نیافته باقی مانده وخواست ملت برای ایجاد یک دولت قوی ونیرومند وپاسدار قانون و تأمین کنندهء امنیت وادامه دهندهء بازسازی، تأمین کار ورفاه اجتماعی درحال بدل شدن به یأس تلقی ميشود.
خشونت و ترياک
هزاران کوچه در خوابست
هزاران کوچه ی تاریک
هزاران چهره ی ترسیده پنهان
هزاران پرده ی افتاده ی سنگین
هزاران خانه در خوابست
هزاران چهره ی بیگانه در خوابست
میان کوچه ی تنها میان شهر
میان دستهای خالی نومید
هزاران پرده یکسو می رود آرام
هزاران پرده ی افتاده ی سنگین
میان کوچه ی تنها
میان شهر
میان رفت و آمدهای بی حاصل
میان گفت گوهای ملال آور ) . آزاد(
در تاريخچه افسانه اي ناتو اين سازمان يك ائتلاف نظامي آمريكايي_ اروپايي است و چنان موثر ، كه حتي بدون شليك يك گلوله در جنگ سرد پيروز شد . اما اكنون اين بازي تاريخ است كه ناتو بايد اعتبار خود را در همان سرزميني احيا كند كه نيروهاي مسلح شوروي سابق زمينگير شدند. افغانستان اولين جبهه نبرد ناتو نيست و اين سازمان در كوزوو در سال 1999 درگير جنگ بود. اما اين جنگ جنگ هوايي بود . نبرد افغانستان براي بعضي اعضاي ناتو شديدترين نبرد از زمان جنگ كره است. امسال 49 سرباز از جمله 34 كانادايي در عمليات ناتو در افغانستان كشته شدهاند . ناتو ميداند كه نميتواند طالبان را در جبهه نظامي شكست دهد چرا كه در خطوط مرزي با پاكستان از اين گروه حمايت و پشتيباني ميشود. عمليات ناتو در افغانستان نقطه ضعف هاي زيادي را از درون اين سازمان نشان داد .
شروع اين عمليات بر عهده آمريكا، كانادا، انگليس و هلند بود. دولت هاي ديگر عضو ناتو اجازه نميدهند كه نيروهايشان از مناطق امن در شمال و غرب افغانستان خارج شده و يا تجهيزاتشان مانند هلي كوپتر را در اختيار نيروهاي ديگر كشورها قرار دهند . فرماندهان نظامي ناتو اكنون ماههاست كه از دولتهاي عضو اين سازمان ميخواهند 2200 نيروي جديد تازه نفس به افغانستان اعزام كنند كه 1000 تن از اين نيروها نيروهاي سيار و غير مستقر باشند . در اوج درگيريها در ماه سپتامبر فرماندهان ارشد ناتو به طور غير رسمي درخواست كردند كه آيا ممكن است نيروهاي ذخيره استراتژيك اين سازمان در فرانسه به افغانستان اعزام شوند يا نه. پاسخ فرانسه منفي بود . نقطه ضعف ديگر ناتو در بخش تجهيزات است. اين سازمان هلي كوپترهايي كه بتواند بلند و سريع پرواز كند در اختيار ندارد و لوازم ارتباطي اين نيروها پيشرفته نيست. در مقر ناتو در بروكسل اين نگراني وجود دارد كه نبرد افغانستان به جاي نمونهاي براي اثبات توانايي اين سازمان درانجام عملياتهاي فرا منطقه اي به افتضاحي شبيه عراق براي نيروهاي انگليسي و آمريكايي تبديل شود .ائتلاف ناتو از زمان فروپاشي پيمان ورشو در تلاش براي ارائه تعريفي دوباره از نقش خود بوده است. جديدترين نسخه از دكترين در حال تدوين جديد اين سازمان در سندي پنج صفحه اي خلاصه شده كه در اجلاس آينده ناتو منتشر خواهدشد . در اين سند آمده است، ناتو به جاي رو به رو شدن با دشمن مشترك همچون روسيه به فكر تهديدات مشترك باشد و به جاي دفاع از مرزها در برابر تهاجم به فراتر از مرزها فكر كند. تدوين كنندگان اين دكترين جديد ميگويند، ناتو بايد بتواند همه ماموريت هاي نظامي را انجام داده و آماده رو به رو شدن با چالشها باشد.
دولتمردان غربي بارها گفته اند كه بعد از سقوط رژيم تحت الحمايه شوروي در افغانستان، اين كشور را به حال خود رها كردند، و اين عمل به تعبير آنها بزرگترين اشتباه سياسي غرب در افغانستان بود. به ادعاي اين مقامات، در صورتيكه آمريكا و ممالك اروپايي در دهه 90 ميلادي افغانستان را رها نمي كردند اين كشور به ميدان جنگ و ستيز گروههاي رقيب داخلي و در نهايت به خاستگاه تروريزم و دهشت افكني تبديل نمي شد. از سقوط امارت طالبان به اين سو در طول پنج سال اخير غربي ها همواره ادعا مي كنند كه اشتباه دهه 90 ميلادي بارديگر در افغانستان تكرار نخواهد شد. كه البته معناي اين جملات، چيزي جز اين نيست كه قشون نظامي آمريكا و هم پيمانان اروپايي اش، تا سالهاي متمادي در افغانستان باقي خواهد ماند.
اينكه دولتمردان غربي با اظهارات فريبنده و عظمت طلبانه خويش سعي مي كنند پيروزي مجاهدين افغان رابه نام خود مصادره كنند بيشتر به يك افسانه يا دروغ بزرگ شباهت دارد.
بنا بر اين هرگاه پس از شكست رژيم تحت الحمايه روس، پاي قشون اشغالگر آمريكا در افغانستان دراز مي شد، نه تنها از تبديل شدن كشور به ميدان جنگ و ستيزهاي داخلي جلوگيري بعمل نمي آمد بلكه دوره جديدي از نبردها - اين بار ميان مجاهدين و اشغالگران آمريكايي - اغاز مي گرديد.
نكته ديگر اينكه نظاميان آمريكايي تحت پوشش ائتلاف بين المللي مبارزه عليه تروريزم در زمستان سال 1381 وارد افغانستان شدند. در نخستين نبردها ميان طالبان و جنگجويان القاعده از يكسو و قواي عسكري آمريكا از جانب ديگر، قوماندانان نظامي آمريكا در كوههاي(توره بوره) در نزديكي جلال آباد، آشكارا زمينه هاي فرار را برروي سران شبكه القاعده و طالبان باز گذاشتند.اسناد . راپورهايي كه بعداً انتشار يافت ثابت مي سازد كه اسامه بن لادن، ملا عمر و بسياري از قوماندانان نظامي و اوپراتيفي طالبان و القاعده، در غارهاي توره بوره در محاصره كامل قواي آمريكا قرار داشتند. آمريكايي ها كه مدرن ترين سلاحها و تجهيزات جنگي و سامان آلات تخريبي را در اختيار داشتند مي توانستند در اين جنگ، كار القاعده و طالبان را يكسره كنند، ولي بر اساس برخي مصلحت ها و ملاحظات سياسي از دستگيري، قتل و تعقيب سران القاعده و طالبان خودداري كردند تا از وجود آنها در آينده براي ترساندن افغانها به عنوان(كله گرگ) استفاده كنند و اين كار را هم كردند. به اينصورت، هم ملا عمر و هم اسامه بن لادن، كه امروز افغانستان را به ميدان جنگ و خشونت و تروريزم تبديل كرده اند آزاد شده قوماندانان نظامي آمريكا در جنگ هاي توره بوره هستند.
از سوي ديگر آمريكايي ها پس از گذشت يكسال از سرنگوني طالبان، جنگ افغانستان را خاتمه يافته اعلام كرده و پيروزي خود را در اين جنگ در سطح بين المللي جشن گرفتند.اين محاسبه غلط رئيس جمهور آمريكا، قصر سفيد را براي حمله نظامي به عراق و سرنگوني رژيم صدام حسين وسوسه كرد. بنا بر اين در سال 2003 ميلادي با حمله به كشور عراق و فرو رفتن آمريكا در باطلاق يك جنگ خونبار ديگر، قضيه افغانستان كم كم به فراموشي سپرده شد. اكنون بيشترين نماد حضور آمريكا به افغانستان موجوديت قطعات نظامي انكشور است كه به منزله يك نيروي اشغالگر شناخته مي شود، جدا از مسأله جنگ و اشغالگري، مسايلي از قبيل كمكهاي مالي آمريكا به پروژه هاي بازسازي و انكشافي افغانستان به آن پيمانه نيست كه در رسانه ها و وسايل ارتباط جمعي تبليغ مي شود، ايالات متحده خود را بزرگترين كشور كمك كننده به افغانستان مي داند در حاليكه بخش اعظم اين كمكها، چنانكه همگان از آن اطلاع دارند صرف مسايل جنگ و نظاميگري مي شود كه البته در اين زمينه نيز تا هنوز موفقيت چنداني بدست نيامده و امنيت در ولايات جنوب و برخي مناطق ديگر افغانستان همچنان شكننده و غير قابل اعتماد است.آمريكايي ها در اين مدت با وجود براه انداختن عمليات هاي بزرگ نظامي، نه تنها براي اهالي ولايات جنوب و شرق افغانستان امنيت به ارمغان نياورده اند بلكه در هر منطقه اي كه عساكر خارجي بيشتر حضور داشته باشند، بحران جنگ و خشونت و تروريزم نيز بيشتر شده است. چهار سال قبل جورج بوش رئيس جمهور آمريكا، با لحن ساده لوحانه اي اعلام كرده بود كه اردوي آمريكا تروريزم را در افغانستان شكست داده و با حضور ما(آمريكا) به افغانستان، اين كشور در آينده نزديك، از لحاظ توسعه و پيشرفت، و دموكراسي و حقوق بشر، به يك كشور نمونه در ميان كشورهاي اسلامي تبديل خواهد شد. ولي واقعيت هاي چهار سال بعد از اين اظهارات، نشان داد كه سخنان جورج بوش و وعده هاي فريبكارانه او چيزي جز يك مشت اراجيف و گزافه گويي هاي نابخردانه نبوده است در اين سالهاي اخير حركت افغاسنتان بسوي توسعه و پيشرفت و امنيت و دموكراسي به حركت خرچنگ وار شباهت داشته است تا يك جهش واقعي. خرچنگ ها براي طي مسافت، يك گام به جلو و دوگام به عقب بر مي دارند.
كاروان پروژه هاي زير بنايي و انكشافي افغانستان نيز، علي رغم وعده هاي جورج بوش، در چند سال گذشته، سير كاملاً قهقهرائي داشته است. گرسنه ها گرسنه تر شدند، قافله عظيم بيكاران، حجيم تر و طويل تر گرديده، مافياي مواد مخدر نه تنها قراء و قصبات و اراضي زراعتي، بلكه دستگاههاي دولتي و مقامات پوليس و حكومت و ستره محكمه را نيز به تصرف خود درآورده اند.امنيت و ثبات افغانستان بر خلاف ظواهر فريبنده آن در واقع به تار موئي بسته است. كمكهاي جامعه بين المللي به افغانستان همچنان بيرحمانه غارت مي شود، پروگرام هاي انكشافي و اصلاحات زير بنائي، روز به روز بدست فراموشي سپرده مي شوند.
اعتماد و اميد مردم نسبت به آينده تابناك و روشني كه وعده داده بودند، به تدريج به ياس و نااميدي تبديل شده است و اكنون اكثريت افغانها متقاعد شده اند كه در وضعيت فعلي، اصلاح مملكت دشوار و حتي ناممكن است. تعداد جواناني كه از دست فقر و بيكار، به كشورهاي همسايه پناه مي برند يا بهتر بگوييم فرار مي كنند، برابر با تعداد افغانهايي است كه در زمان حاكميت طالبان، از شر زولانه و زنجير طالبان متعصب فرار مي كردند. حاصل كلام اينكه افغانستان در اين سالهاي اخير و در زير پرچم حاكميت آمريكا به كشوري تبديل شده است كه در قهقهرا و عقب گرائي، در خشونت و ناامني، و در توليد و قاچاق مواد مخدر در ميان ممالك اسلامي، يك كشور نمونه است. و شكي نيست كه هرگاه ميزان تلفات جاني عساكر و صاحب منصبان آمريكايي و قواي ناتو در افغانستان، افزايش پيدا كند، و اوضاع افغانستان به شرايط بحراني عراق نزديك تر شود در آنصورت قوت هاي ناتو و آمريكا، يكي پس از ديگري فرار را بر قرار ترجيح داده و به اصطلاح خودشان افغانستان را بار ديگر تنمها خواهند گذاشت. سقوط رژيم تروريست طالبان يكي از شيرين ترين رويدادها براي مردم افغانستان است، و در اين باره نيز نمي توان ترديد كرد كه به جز يكعده قليل ماجراجو و دهشت گر كه از خارج كشور تجهيز و مسلح مي شوند بقيه افغانها هيچ كدام و از هيچ قبيله و مليتي، رضايت ندارند كه دوباره باند تروريست و آدمكش ملا عمر و بن لادن در افغانستان به قدرت برسد. نفرت از طالبان به اين يا آن قوم، به شمال يا جنوب و به كابل يا قندهار محدود نمي شود بلكه به يك تنفر ملي تبديل شده است، اما اين فقط يك روي سكه است، در روي ديگر اين سكه، آرم نفرت انگيز ديگري نقش بسته است. آرم نفرت از نظاميان اشغالگر آمريكايي كه مي خواهند افغانستان را به مستعمره آسيايي خود تبديل كنند. افغانها از سقوط رژيم ملا عمر، با خوشحالي استقبال كردند ولي هرگز نمي خواستند اين حادثه، به قيمت اشغال نظامي افغانستان تبديل شود. خواست مشترك افغانها ايجاد يك حكومت مستقل ملي، و تنفيذ قوانين اسلام و برقراري صلح و امنيت در كليه شئون جامعه افغانستان بود، اما متاسفانه پايان حاكميت خونين طالبان، به تدريج به اشغال نظامي افغانستان توسط آمريكا منتهي گرديد. اينك افغانستان پس از عراق، دومين كشور اشغال شده اسلامي است كه عساكر آمريكايي به بهانه جنگ عليه تروريزم و لشكر القاعده، بر سرنوشت و مقدرات افغانها حكومت مي كنند. در حال حاضر سرنوشت افغانستان در عرصه هاي جنگ و صلح و اقتصاد و سياست، و در كليه زمينه ها، توسط چهار ارگان آمريكايي تعين مي شود.
سفارت آمريكا در كابل
قومانداني نظامي قواي ائتلاف در كابل
اداره انكشافي آمريكايي در كابل
اداره اصلاحات استراتژيك آمريكا در كابل
اين چهار ارگان آمريكايي در واقع در تمام شئون جامعه افغانستان و بر سرنوشت افغانها حكومت مي كنند، تصميم گيري ها و سياست ها و عزل و نصب هاي دولت آقاي كرزي ابتدا بايد از فلتر اين چهار ارگان عبور كند. در بخش سياست خارجي دولت و اينكه روابط و مناسبات افغانستان با اين يا آن كشور خارجي بايد در چه سطحي قرار داشته باشد، و حتي در سفرهاي داخلي و خارجي رئيس جمهور و بالاخص در مسائل جنگ و نظاميگري و ديگر عرصه ها، تصميم نهايي (كه عمدتاٌ در پشت پرده اتخاذ مي شود) از آن آمريكايي هاست.
قوت هاي نظامي آمريكا چه در كابل و چه در ولايات كشور، كنترل ساختمان ها و تاسيسات استراتژيك از جمله ميدان هاي هوايي را در دست دارند و در جنگ هاي جنوب كشور از عساكر اردوي ملي افغانستان به عنوان پياده نظام و نيروهاي جاده صاف كن كه بيشترين تلفات را متحمل مي شوند استفاده مي كنند.
اگر چه در تمام ولايات افغانستان، سررشته امور در دست مشاورين آمريكايي است اما در ولايات بحران زده جنوب كشور آمريكايي ها عملاً و آشكارا زمام حكومت را در دست دارند. واليان اين مناطق، قبل از انجام هر كاري بخصوص در مسايلي كه به نوعي با جنگ و طالبان و سران اقوام و قبايل ارتباط داشته باشد ناگزيراند طبق مشوره و صلاح ديد مشاورين آمريكايي عمل كنند. مجموع اين مسايل بيانگر اين واقعيت تلخ است كه افغانستان پس از رهايي از زنجير و زولانه طالبان، به تدريج حالت يك كشور اشغال شده را به خود اختيار كرده است و اين وضعيت تاوان بسيار گزافي است كه افغانها در بدل رهايي از سلطه شيطاني طالبان، محكوم به پرداختن آن شده اند. ولي اين وضعيت شكننده و غير متعارف كه با روحيه استقلال طلبي و بيگانه ستيزي افغانها سازگاري ندارد ديري نخواهد پاييد. ملت افغانستان همانگونه كه در برابر اردوي متجاوز شوروي مردانه مقاومت كردند و لشكر خونخوار القاعده و مليشياهاي پاكستاني را از كشور خود اخراج نمودند، در مقابل خودسري ها و سياست هاي اشغالگرانه قشون آمريكا نيز سر تسليم فرود نخواهند آورد.
آزادي، استقلال و حق تعيين سرنوشت، جزو حقوق مسلم هر ملت آزاده و مسلمان دنياست، و اين حق طبيعي و انساني در بدل هيچ امتياز ديگري قابل معامله نمي باشد.
داستان جنگ ترياك را شايد خوانده باشيد .محل وقوع اين جنگ در بندر كانتون واقع در ايالت شانگهاي چين و بر افروزنده جنگ، امپراتوري به اصطلاح فخيمه بريتانياي كبير بود كه مي خواست سرزمين زر خيز و پهناور چين را با حربه ترياك، به مستعمره خود تبديل كند. انگليس در ساير مستعمرات خود، دهقانان را به زرع ترياك وادار مي كرد و آنگاه ترياك بدست آمده را در كشتي هاي بظاهر تجارتي و به عنوان اموال و مال التجاره، در ساير ممالك شرقي مي فرستاد و با قيمت بسيار ارزان بالاي ملت ها مي فروخت. يكي از كشورهاي كه تحت نقشه انگليس قرار داشت كشور چين بود، انگليسي ها مي دانستند كه غلبه بر يك كشور بسيار پر جمعيت، از راههاي نظامي، امكان پذير نيست. چيني ها مي توانستند لشكرهاي مهاجم انگليس را، در سواحل اقيانوس به دريا غرق نمايند و يا در صحراهاي خشك و سوزان چين، تا آخرين نفر نابود كنند.
بنا بر اين انگليس ها به جاي اسلحه گرم، از سلاح مرگبار ترياك كار گرفتند، هدف آ نان اشغال چين و انضمام اين كشور به امپراطوري ملكه ويكتوريا بود كه به گفته خودشان، آفتاب درقلمرو اين امپراطوري غروب نمي كند. انگليسيها نسل جوان چين را هدف قرار دادند و تدابيري اتخاذ كردند كه جوانان به استعمال ترياك روي بياورند. . . طي چند سالي كه از اجراي اين سياست استعماري گذشت ميليونها نفر از باشندگان چين كه اكثريت آنان را نسل جوان تشكيل مي داد ترياكي شدند. . .
يك آدم معتاد به ترياك، به موجودي تبديل مي گردد كه وطن برايش يك واژه بي معنا مي شود.
عشق به آزادي در اعماق وجودش مي ميرد،
احساسات و عواطفش جريحه دار مي گردد،
غرور ملي اش از بين مي رود،
ترجيح مي دهد هميشه چرت بزند، خمار باشد و در عوالم ماليخوليايي خود غرق شود.
ترس و تملق جزو لاينفك اعتياد است و يك آدم معتاد، از هر كسي كه برايش افيون و بنگ و مواد تهيه كند كوركورانه و ذليلانه اطاعت مي كند.
جوانان چيني كم كم به اين سو سوق داده مي شوند.
دكانها و مغازه ها به محل فروش ترياك تبديل شده بود.
در چنين وضعيتي شخصيت هاي آگاه و چهره هاي ملي چين گردهم آمدند و واردات ترياك را از هند و انگليس تحريم نمودند. و اين تحريم مصادف بود با لنگر گرفتن چندين كشتي مملو از ترياك در بندر كانتون در ايالت شانگهاي. ملٌيون و ازاديخواهان چين، كشتي ها را متوقف كردند و مورد تفتيش و تلاشي قرار دادند، در نتيجه معلوم شد كه تمام صندوق ها و محموله هاي اين كشتي ها مملو از كيسه ها و كارتن هاي ترياك است. معترضان خشمگين، در يك اقدام شجاعانه اي كه تا امروز جزو مفاخر كشور چين محسوب مي شود تمام محوله هاي ترياك را به دريا غرق كردند. قطعات نظامي انگليس كه در داخل و خارج از كشتي هاي ياد شده حاضر بودند بر روي چيني ها آتش گشودند، جنگ مغلوبه شد و سرانجام مهاجمين انگليس، كشته، اسير و فراري شدند. اكنون در افغانستان نيز جنگ ترياك با شكل و شمايل ديگري در جريان است. در اين كشور به جاي قشون ملكه انگليس، مافياي بين المللي ترياك با همدستي تعدادي از اعضاء و اراكين بلند پايه دولت افغانستان آغاز گر اين جنگ نامقدس مي باشند. سالها بود كه طالبان را به توليد و قاچاق ترياك متهم مي كرديم و مي گفتيم افغانستاني كه طالبان درست كرده اند در چنگال مثلث(ترياك، تروريزم، و تحجرگرائي) در حال احتضار است. با سقوط امارت خونبار ملا عمر، افق ها گشوده شد و مردم اطمينان حاصل كردند كه اضلاع اين مثلث شوم درهم شكسته شده و افغانستان ديگر قتلگاه تروريزم و كشتزار ترياك نخواهد شد،
اما اشتباه مي كرديم و پيش بين هاي ما واقع بينانه نبود.
اينك دولت كرزي عملاً به يك دولت ترياك تبديل شده است.
ملا عمر در آخرين سال حاكميت خود تحت فشار جامعه بين المللي، با يك اقدام ضربتي توانست زرع كوكنار را 90 فيصد تقليل دهد. مجموع توليد مواد مخدر در آن سال، از نيم تن تجاوز نمي كرد و طالبان قول داده بودند كه آخرين بوته هاي كوكنار را هم از بين ببرند.
اما امارت ملا عمر كه بر روي هزاران جنازه برپا شده بود، دولت مستعجل بود
با روي كار آمدن كرزي و ورود نظاميان مسلح آمريكايي به افغانستان، ناگهان ميزان توليد مواد مخدر در افغانستان از نيم تن به دو تن افزايش يافت.
در سال بعد اين رقم به سه و نيم تن افزايش يافت. و همين گونه، هر سال زمين هاي بيشتري زير كشت كوكنار مي رفت، و اين زراعت نامشروع، از جنوب به شمال و مناطف مركزي افغانستان سرايت كرد.
در سال 2004، مقدار مواد مخدر توليد شده در افغانستان از مرز 5 تن گذشت و جامعه بين المللي تكان خورد و اعلام كرد كه فاجعه اي در حال وقوع است. آمريكا، انگليس و دهها كشور ديگر دست به كار شدند و ميليونها دالر براي مبارزه با توليد و قاچاق مواد مخدر وارد افغانستان گرديد و در كابل نيز آقاي كرزي، وزارتخانه جديدي به نام وزارت مبارزه با مواد مخدر تشكيل داد، اما نتيجه كاملا معكوس بود.
در سال 2005 ميلادي بر اساس گزارش سازمان ملل متحد، ميزان توليد مواد مخدر در افغانستان به 6100 تن كه در تاريخ دنيا بي سابقه است افزايش پيدا كرد.
اكنون دنيا از اين بابت كاملا گيج و منگ است، و دولت افغانستان نه تنها در امر مبارزه با مواد مخدر، صد فيصد شكست خورده است، بلكه خود اين دولت آشكارا به يك تشكيلات وابسته به باندهاي مافيايي تبديل شده است. براي اثبات اينكه دولت كرزي شكست خورده است نيازي به جمع و تفريق و اقامه دليل نيست.
در سال پنجم حاكميت اين دولت، افغانستان خونين ترين سال بعد از سقوط رژيم منفور طالبان را تجربه مي كند.
در زير پرچم اين دولت، حاكميت قانون گسترش نيافته، طالبان قوي تر شده، ناامني و خشونت به حد اعلاي خود رسيده، فقر عموميت پيدا كرده، بيماري سل سالانه 20 هزار نفر را قرباني مي كند و همه ساله بر تعداد مبتلايان به اين بيماري 80 هزار نفر ديگر افزوده مي شود، اعتماد مردم به رئيس جمهور و كارآيي دولت به حد صفر رسيده، فساد اداري همچنان بيداد مي كند، افغانستان مانند يك ماركيت مال التجاره خارجي به بازار فروش محصولات كشورهاي خارجي و بعبارت ديگر به كشور صد فيصد مصرف كننده بي خاصيت تبديل شده، مهاجرت ها از سرگرفته شده و جوانان گروه گروه از كشور فرار مي كنند، كار بازسازي مخصوصاً در پروژه هاي زيربنايي و عام المنفعه، در حال حاضر بيش از هر زمان ديگري، متوقف، و به يك ارمان فراموش شده مبدل گرديده است. مجموع اين فكتورها حكم مي كند كه در تشكيلات دولت بايد يك خانه تكاني بزرگ و اصلاحات بنيادين صورت بگيرد، اما ظاهراً و متاسفانه اين دولت، دولت ترياك است و اصلاح پذير نمي باشد.
مي گويند پرابلم مواد مخدر، راه حل فوري ندارد، ولي اين يك دروغ محض و ادبيات تلقين شده از سوي مافياي مواد مخدر است. اگر مواد مخدر راه حل فوري ندارد پس چرا ملا عمر توانست در ظرف فقط چند ماه بيش از 90 فيصد مزارع كوكنار را از بين ببرد؟
آيا قدرت آمريكا، ناتو و دولت افغانستان، كمتر از قدرت ملا عمر است؟
هرگاه يك دولت، اراده سياسي، قاطعيت و صداقت داشته باشد به آساني مي تواند اين گونه بن بست ها را بشكند و افغانستان را از طلسم افيوني مواد مخدر نجات دهد.
چندي قبل مطبوعات آمريكا به نقل از ساز مان اطلاعات آنكشور از وجود يك ليست سياه كه در آن اسامي دولتمردان كابل كه به قاچاق مواد مخدر دست دارند خبر دادند. ظاهرً در اين ليست، از برادر رئيس جمهور و وزير مبارزه با مواد مخدر نيز نام برده شده است. اما بنا به يك سلسه مصلحت ها و پنهان كاري هاي معمول دولت هاي غربي، اين ليست تا هنوز بطور كامل انتشار نيافته است. هرگاه چنين گزارشهايي صحت داشته باشد به كه بايد اعتماد كرد؟ وقتي برادر رئيس جمهور، رئيس يكي از باندهاي بين المللي قاچاق مواد مخدر باشد آيا رئيس جمهور مي تواند در خصوص اقدامات خود در زمينه مبارزه با مواد مخدر اعتماد ملت را جلب كند؟ مسلماً پاسخ اين سؤال منفي است. اصلاحات زماني مؤثر واقع مي شود كه شخص مصلح، ابتدا از خود و از خانواده و قوم و عشيره خود آغاز كند. همچنين در صورتي كه وزير صاحب مبارزه با مواد مخدر، در چنين شبكه هايي دست داشته باشد چگونه مي توان از او انتظار داشت كه با مواد مخدر و باندهاي مخوف آن واقعاً مبارزه كند؟ پيشنهاد ما اين است كه دولت اقاي كرزي به خصوص در رابطه با
قاچاق مواد مخدر و شبكه هاي فعال در اين زمينه، هرچه زودتر براي ملت افغانستان اطلاع رساني كند و از گفتن حق سرباز نزند. مردم حق دارند اين شبكه هاي شيطاني را خوب تر بشناسند و با آنعده از دولتمرداني كه در كار قاچاق مواد مخدر دست دارند آشنا شوند، اين كار به نفع دولت است ولو يك وزير يا خويشاوند رئيس جمهور قرباني شود. شناسائي ، محاكمه و مجازات اينگونه افراد، يكي از خواست هاي اصلي مردم افغانستان براي اثبات صداقت دولت است.
به اعتراف يكي از قوماندانان ناتو ، پس از امضاي توافقنامه صلح بين پرويز مشرف و جنگجويان قبايلي در وزيرستان، ميزان خشونت ها و عمليات هاي نظامي طالبان در برخي از نواحي جنوب افغانستان، سه برابر افزايش يافته است. طالباني كه تا ديروز مانند قطاع الطريق ها و دزدان صحرايي، فقط در مغاره ها و شكاف كوهها زندگي مي كردند و تنها به عمليات هاي دهشت افكنانه انفرادي دست مي زندند، اينك در دستجات منظم چند صد نفري، و جنگ افزارهاي پيشرفته، سواره و پياده، به جنگهاي جبهه اي و كلاسيك و اشغال مناطق مبادرت مي ورزند. قوماندانان ناتو كه بيست هزار نيروي چند مليتي را در جنوب افغانستان رهبري مي كنند پس از يكدوره برخوردهاي نظامي با طالبان اعتراف مي كنند كه جنگ با طالبان يادآور تجربه هاي تلخ ويتنام براي انهاست و هرگاه دير بجنبند و دستگاه ديپلماسي غرب در قبال آنچه كه در افغانستان مي گذرد برخورد انفعال آميز داشته باشد، دير يا زود دولتهاي غربي، شاهد ظهور يك ويتنام جديد خواهند بود.
آنها مي گويند براي استقرار امنيت در افغانستان حداقل به ده سال وقت نياز دارند، و محاسبات آنها در مورد طالبان و القاعده، كاملاً اشتباه بوده و دولتمردان اروپايي، قدرت و كارائي اين جنگجويان را درست محاسبه نكرده بودند. سخن گفتن، شعار دادن، مقاله نوشتن، و افسوس خوردن در اين باره كه چرا اوضاع امنيتي افغانستان تا اين حد بحراني شده است چيزي جز تكرار مكررات نخواهد بود، زيرا هر كسي كه در افغانستان زندگي مي كنند اين آتش جهنده و شعله هاي آن را مي بيند و با گوشت و پوست خود آن را احساس مي كند. اكنون بايد به اين سوال ها پاسخ داد كه چرا تروريزم در افغانستان تا اين حد رشد كرد؟ چرا افغانستان در سالهاي اول پيروزي، بازهم در حال شكست خوردن است؟ چرا امروز همه از خود مي پرسند: آيا دولت برقرار خواهد ماند؟ آيا طالبان دوباره بر كابل مسلط نخواهند شد؟ و آيا مي توان تصور كرد كه افغانها گوهر گمشده امنيت را از درون باطلاق تروريزم و خشونت دوباره بدست خواهند آورد؟ اين پرسش ها ذهن هر شهروند افغان را بخود مشغول كرده است به خصوص اين سوال كه چرا هر روز اوضاع امنيتي كشور خراب تر و خطرناك تر مي شود؟ پاسخ ها و استدلال ها در اين زمينه شايد متفاوت باشد، ولي بطور كلي، دلايل افزايش ناامني و تروريزم در افغانستان از چند حالت خارج نيست:
اشتباهات نيروهاي نظامي آمريكا در افغانستان
در سال 2001 ميلادي، نيروهاي نظامي آمريكا با همكاري ائتلاف شمال، رژيم طالبان را ساقط نمودند.
قواي هوايي آمريكا، لانه ها، قرارگاهها، ميدان هاي هوايي، مخفيگاههاي توره بوره در جلال آباد مقر ملا عمر در قندهار و گارنيزيون هاي جنگي طالبان و شبكه القاعده را تقريباً در سراسر افغانستان بمباران كرد.
هزاران جنگجوي طالب، تروريست هاي القاعده، مليشياهاي پاكستاني و جنگجويان متحد آنها به كوهستانها و به استقامت سرحدات جنوب كشور فرار كردند.
لانه هاي زنبور آتش گرفت اما اكثريت زنبورها، جان سالم بدر بردند و فراري و متواري شدند.
فرماندهان آمريكايي جنگ را متوقف و پيروزي خود را اعلام نمودند. آنها مي گفتند در جنگ عليه تروريزم پيروز شده اند و ديگر نيازي نيست كه فراري ها تعقيب شوند.
اشتباه آمريكا در همين نكته بود، آنها فقط در مرحله اول جنگ عليه طالبان و القاعده پيروز شده بودند.
بايد فراري ها و شكست خورده ها را تعقيب مي كردند، و به آنها فرصت تجديد قوا و سازماندهي مجدد نمي دادند. موضوع ديگر، اعمال فشار عليه پرويز مشرف رئيس جمهور پاكستان بود كه در آن موقع، مشرف در وضعيت بسيار شكننده اي قرار داشت و حاضر بود در مورد سركوب طالبان و القاعده، هر پيشنهادي را امضاء كند. مشرف تا قبل از حادثه 11 سپتامبر رهبر سياسي طالبان بشمار مي رفت و تنها كسي بود كه براي پيروزي طالبان و القاعده در افغانستان كف مي زد و هورا مي كشيد و به جنگجويان طالب كيسه هاي پول و به زخمي هاي آنان خون و دوا و داكتر مي فرستاد. آمريكايي ها در گام نخست طالبان شكست خورده را بايد تعقيب مي كردند و همزمان با آن پرويز مشرف را تحت فشار قرار مي دادند تا رسماً سياست عدم مداخله در امور افغانستان را بپذيرد و به آن متعهد شود. اما آنها اين كار را انجام ندادند و ملا عمر و بن لادن در كوههاي توره بوره، زنده از چنگال آنها فرار كردند. شكشت خورده ها جمع شدند، فراري ها تجديد قوا كردند، مشرف در قبال آنها از سياست(شتر ديدي نديدي) كار گرفت و دو ايالت سرحد و بلوچستان پاكستان عملاً به محل تجهيز، تجديد قوا و سازماندهي طالبان تبديل شد و بار ديگر آي اس آي صحنه گردان عمليات هاي جنگي طالبان گرديد.
يكي ديگر از اشتباهات آمريكايي ها تاكيد بيش از حد آنان بر روي عمليات هاي جنگي است.
آنها تاكنون نزديك به 90 ميليارد دالر صرف مخارج نظامي كرده اند در حاليكه مقدار كمك هاي دولت آمريكا به بخش هاي بازسازي، اجتماعي، دولت سازي، و اقتصادي طي پنج سال گذشته، طبق برآورد خود آمريكايي ها از 7 ميليارد دالر تجاوز نكند.حداقل 50 فيصد از اين 7 ميليارد دالر نيز توسط خود افراد و موسسات وابسته به آمريكا حيف و ميل گرديده و سودي براي افغانستان نداشته است. هرگاه اين آمار بر عكس مي بود يعني 90 ميليارد دالر هزينه بازسازي و 7 ميليارد دالر براي مخارج جنگي، احتمال مي رفت اوضاع امنيتي افغانستان تا اين حد به وخامت نمي گرائيد. اشتباه ديگر آمريكا برخوردهاي تكبر آميز و زور گويانه عساكر و كماندوهاي آمريكايي عليه ساكنان ولايات جنوبي افغانستان است.
آنها هر بزرگ قبيله را مظنون به همكاري با القاعده تصور مي كنند و با اندك بهانه اي، به خانه ها داخل مي شوند، و به تفتيش و تلاشي افراد خانواده از جمله زنان مي پردازند.
اين اقدام آنها مغاير اعتقادات مذهبي و سنت هاي قبيله اي ساكنان جنوب افغانستان است و تاكنون موجب گرديده است صدها جوان غيرتمند و آزاده جنوب، با مشاهده اين گونه رفتارهاي وقيحانه نظاميان آمريكايي، سلاح در دست گرفته و به صفوف جنگجويان طالب و القاعده پيوسته اند. كاملاً روشن است كه آمريكايي ها نسبت به ساكنان جنوب افغانستان، مانند يك ملت مستعمره رفتار كرده و هر فرد جوان قبايل را به همكاري با طالبان متهم مي كنند. در مجموع برخوردهاي خشن و تحريك آميز نظاميان آمريكايي با اهالي حنوب، و تعقيب نكردن فراري هاي طالب و القاعده در سال 2001 ميلادي، يكي از عوامل اصلي تشديد بحران در كشور ماست.
يك عامل بسيار مهم ديگر ناكامي هاي افتضاح آميز دولت آقاي كرزي در پنج سال گذشته است
اين دولت با مديريت ضعيف، و ندانم كاري هاي توجيه ناپذير خود، طالبان مشرف به موت را دوباره زنده كرد و جنازه متلاشي شده تروريزم را از تابوت بيرون كشيد و جان تازه اي به اين كالبد فساد و تباهي دميد.
امروز صداي طالب و ملا عمر، از حلقوم ناراضيان دولت بلند مي شود، قافله عظيم بيكاران و سرخوردگان جامعه كار ستون پنجم طالبان را انجام مي دهند.
هر جواني كه از وطن فرار مي كند جبهه طالبان قوي تر مي شود.
فساد د ستگاه حكومت و رشوه خواري هاي قضات و دواير دولتي، مانند سوهان آهنين، شمشيرهاي زنگ زده طالبان و القاعده را تيز تر مي كند.
رسانه ها و مطبوعات به اصطلاح آزاد، با تبليغات لجام گسيخته خود كه هيچگونه خط قرمز و خط منافع ملي را رعايت نمي كنند به بلندگوهاي ملا عمر و بن لادن تبديل شده اند.با حضور قواي خارجي در افغانستان، جنگجويان طالب و القاعده بدستور مستقيم آي اس آي و رهبران مدارس بظاهر مذهبي ايالت سرحد پاكستان، تروريزم نامشروع و ضد انساني خود را در چارچوب تبليغات كژ انديشانه خود توجيه و تفسير مي كنند. خلاصه، هر قدر دولت و نظام حكومتي افغانستان يك گام به عقب بر گردد، طالب و القاعده صد گام به هدف نزديكتر مي شوند. به اين ترتيب، دستگاه حكومتي افغانستان با اجراآت اكثراً ناصواب خويش بيك فابريكه توليد تروريزم تبديل شده است. اين دولت بايد اصلاح شود، و در اجراآت و سياست هاي حكومتي خود قاطعانه تجديد نظر كند. در نبرد عليه اشكال مختلف تروريزم چه طالبان افغاني و چه طالبان چند مليتي، استراتژي دقيق و منظم سياسي – نظامي تدوين نمايد و سعي كند قافله چند ميليوني ناراضايان را راضي و اعتماد از دست رفته ملت را دوباره جلب نمايد، در غير اين صورت ممكن است بارديگر شهر كابل به صحنه جنگهاي خونين مسلحانه تبديل شود كه در آن صورت، شمال جنگ، كلاه كرزي و بساط حكومت و شورا و ديگر نهادهاي به اصطلاح دموكراتيك را با خود خواهد برد و جامعه مدني به جامعه آكنده از جنگ و فتنه و آشوب، مبدل خواهد شد. و اما عامل سوم، عامل منطقه اي است.
احياء مجدد طالبان و ظهور پديده تروريزم مخصوصاً شكل جديد آن به نام عمليات انتحاري، جدا از دو عاملي كه فوقاً به آن اشاره گرديد، دو عامل و منطقه اي دارد. يكي از اين دو عامل، حمله نظامي آمريكا به عراق، و عامل ديگر 12 هزار مدرسه به اصطلاح مذهبي موجود در ايالت سرحد پاكستان است. در سو مين سال سقوط امارت طالبان، دولت كرزي به كمك يكتعداد از نظاميان خارجي بر 90 فيصد از قلمرو افغانستان مسلط بود. طالبان در حال استحاله شدن بودند، افق هاي اينده در افغانستان كاملاً روشن و اميدوار كننده بود، و مردم به اين باور رسيده بودند كه رژيم طالبان به عنوان يك واقعيت تلخ ديگر در افغانستان تكرار نخواهد شد و به زباله دادن تاريخ سپرده شده است. اما در اين هنگام جورج بوش رئيس جمهور آمريكا در يك اقدام آكنده از غرور و تكبر، دستور حمله به عراق را صادر كرد و بعدها ثابت گرديد كه اين اقدام بوش يكي از فاحش ترين اشتباهات سياسي و استراتژيك آمريكا بعد از جنگ ويتنام است. آمريكا رسما عراق را اشغال كرد اما شكست خورد و اكنون پاي سربازان آمريكايي در اين جنگ تجاوز كارانه كه هيچ منطقي در پشت آن وجود ندارد گير كرده است. مقاومت هاي مسلحانه در عراق آغاز گرديد، هزينه هاي اشغالگران در اين جنگ به ميلياردها دالر رسيد و تلفات آنان به چندين هزار نفر بالغ گرديد. در جريان اين مقاومت ها، جنگجويان فرصت طلب القاعده نيز خود را وارد ماجرا كردند و در نتيجه، عمليات هاي انتحاري آغاز گرديد.
دو ائتلاف در اين جنگ حضور دارند، يكي ائتلاف غرب به رهبري آمريكا و يكي ائتلاف جهاني سازمان القاعده، آمريكا با توپ و تانك و طياره و القاعده با عمليات هاي خشونت بار انتحاري، عراق را به يك جهنم سوزان و تحمل ناپذير تبديل كرده اند. شكست آمريكا در عراق، طالبان و القاعده را تحريك كرد تا در جبهه افغانستان با قدرت بيشتر از پيش بجنگند. علاوه بر اين، تروريزم جاري در عراق نيز با حمايت آي اس آي و سركردگان مدارس مذهبي ايالت سرحد، وارد افغانستان گرديد. اين تروريزم خشن به شكل عمليات هاي انتحاري، سوغات جنگ عراق براي افغانستان است كه صد البته پاكستان نيز در اين بازي خطرناك، نقش دروازه بان تروريزم را بازي مي كند. بنا بر اين تا زمانيكه آتش جنگ در عراق خاموش نشود و جنرال هاي ماجراجو و انگليس مآب آي اس آي، مهار نگردند پديده ناميمون تروريزم و عمليات هاي انتحاري طالبان و القاعده در افغانستان از بين نخواهد رفت. در مجموع، براي اصلاح امور و پايان فتنه طالبان و تروريزم بايد اين كارها در افغانستان انجام شود؛
- كرزي از خواب غفلت بيدار شود.
- دولت در اجراآت، تصميم گيري ها، سياست گذاري ها و عزل و نصب هاي خود تجديد نظر كند.
- در ساختار و برنامه هاي دولت، اصلاحات ريشه اي انجام شود.
- براي مبارزه عليه تروريزم، مواد مخدر، و باقي مسايل، استراتژي دقيق و عالمانه تنظيم شود.
- حضور قواي خارجي در افغانستان قانونمند شود.
- دولت و رئيس جمهور نه فقط در برابر شوراي ملي بلكه مستقيماً در برابر مردم پاسخگو باشد.
- حمايت و تعهد سران قبايل جنوب و شرق كشور به هر طريق ممكن بايد جلب شود.
- جامعه بين المللي بالاي دولت پاكستان فشار بياورد تا تدابير اتخاذ كند كه از خاك آنكشور عليه همسايه آن افغانستان هيچ نوع مداخله، توطئه و عمليات تحريك آميز صورت نگيرد.
- سازمان استخبارات آي اس آي تحت كنترل دولت درآيد.
- اردو و پوليس ملي افغانستان در اسرع وقت تشكيل، تجهيز و عملياتي شوند.
- مدارس مذهبي پاكستان از اعزام جنگجو و تروريست مسلح به داخل افغانستان بازداشته شوند.
و برخي شرايط و الزامات ديگر كه حتماً و در زودترين فرصت ممكن بايد اجرا و عملي گردد. در غير اينصورت، پايان تروريزم در افغانستان رويايي بيش نخواهد بود.
«قسمت نهم»
)تلاش کردم تا در اين نبشته هاي تاريخي زيباترين اشعار و ناياب ترين تصويرها تهيه و به پيشگاه شما عزيزان تقديم گردد. هدف از انتخاب تصوير مستند سازي و حقيقت نگاري را افاده مينمايد و مزين شدن با اشعار شيوه ي جديد ي است تا از يکطرف بحث هاي تاريخي را با شعر صيقل داد و از جانب ديگر خواننده را از يک نواختي بيرون کرد… ((