28.05.2007
جنون سلطه گری
)رستاخيز(
من اهميتي به آن چه كه تاريخ درباره ام خواهد نوشت، به آن چه كه نظرسنجيها در باره ي من مي گويند، به آن چه كه در مقاله ها و كتاب ها در باره ي من مي نويسند و بالاخره به راي و نظر كنگره ي آمريكا در باره يِ عملكردم اهميتي نمي دهم من فقط از مرگ مي ترسم زيرا كه واقعيت وحشتناك و تلخي است . من بايد از همسرم تشكر و قدرداني كنم كه تا به امروز مرا با همه ي اشتباهاتم تحمل كرده است.
اينها سخنان اخير بوش در يك مکتب آمريكايي است. به راستي كه اين كلمات به همان اندازه كه در آغاز دليرانه و زيبا و شاعرانه به نظر مي رسند، پس از كمي تامل بسيار احمقانه، به دور از مسووليت و به دور از هر گونه حس بشردوستانه نماد پيدا مي كنند .
روزنامه ي الدستور - چاپ اردن- با ارايه ي مقالهي طنزي دربارهي بوش تحت عنوان "بوش : من همه چي هستم و هيچ نيستم " مينويسد : در ارزيابي نسبت به اين خطابهي دليرانه و همزمان احمقانهي بوش بايد اين چنين نوشت: اگر جناب بوش نه به تاريخ، نه به نظرسنجيها و نه به مقالهها و كتابها و نه براي نظر كنگرهي آمريكا اهميتي قائل نيست يا اهميتي نميدهد، پس برچه اساس و اصولي و برچه معيارهايي تصميمات نهايي و تاريخي را براي آمريكا و براي جهان اتخاذ كردهاند؟ اگر مرگ از نظرايشان تلخ، گزنده و وحشتناك است، پس خانوادهي هزاران عراقي كه قرباني سياستهاي پوچ و احمقانهي دولت بوش شدهاند، بايد مرگ را با استفاده از چه الفاظي توصيف كنند؟
بوش در مقطع ديگري از اين سخنراني خود ميگويد: "من بايد از همسرم تشكر و قدرداني كنم كه تا به امروز مرا با همهي اشتباهاتم تحمل كرده است !" اگر بوش كمي با درايت امور را ارزيابي ميكرد مي دانست كه اين تشكر و قدرداني را بايد از ملت آمريكا به جاي مي آورد كه تا به امروز او را با همهي حماقتها و اشتباهاتش تحمل كرده است و اما اين كه چگونه از ملتهاي ديگر جهان تشكر كند، خود يك مقالهي ديگر را ميطلبد. رييس جمهور آمريكا فراموش كرده است كه بر پست و منصبي تكيه كرده است كه به عنوان بزرگترين پست و منصب در جهان تلقي ميشود و دورهاي كه وي حاكميت آمريكا را بدست گرفته است از مهمترين دورههاي تاريخ بشريت است. برغم آن كه تمامي تحليلها، نظرسنجيها، مقالهها و كتابها تاكيد دارد كه خط و مشي سياسي بوش اشتباه است و معيارهاي اخلاقي و سياسي كه در پيش گرفته است تطابقي با معيارهاي كلي اخلاق و سياست ندارد اما بوش هم چنان اصرار دارد كه تمامي كارها و خط مشي اخلاقي و سياسياش كاملا درست و واقعبينانه ميباشد.
شايد اگر اين قضيه در كشوري با نظام ديكتاتوري رخ ميداد، مساله اين قدر ابعاد گسترده پيدا نميكرد اما ما از تحولات در درون كشوري سخن ميگوييم كه براساس نظام دموكراتيك و با در نظر گرفتن حقوق بشر ساختار خود را تدوين كرده است. آري بوش به نيابت از چنين كشوري سخن ميگويد، بنابراين ايراد چنين سخناني و بياعتنايي به تاريخ و افكار عمومي جهان از سوي بوش نه تنها نظريههاي موجود دربارهي وي را به اثبات ميرساند بلكه موقعيت و جايگاه كلي آمريكا در جهان را متزلزل ميسازد.
اگر قرار است رهبر چنين كشوري كه داعيهي دموكراسي و حقوق بشر را دارد اين چنين سخن بگويد پس نبايد اعتراضي به وضعيت موجود در نظامهاي به اصلاح ديكتاتور داشته باشيم. بوش بايد بداند زماني كه از رياست جمهوري فعلي آمريكا سخن ميگويد از هشت سال عمر آمريكا و جهان سخن ميگويد، هشت سالي كه اگر ارزيابي نه چندان دقيقي هم از آن داشته باشيم ميبينيم كه سر تا سر پر از اشتباه بوده است.
تصور كنيد اگر رييسجمهور آيندهي آمريكا نيز الگويي مشابه به بوش داشته باشد چه بر سر جهان خواهد آمد. امروز بوش كه عامل اصلي بسياري از جنگها و فاجعههاي جامعهي جهاني به خصوص منطقه است دليرانه يا بهتر است بگوييم ابلهانه پشت تريبون مي ايستد و ميگويد اهميتي به تاريخ نميدهد، نه در حال و نه در آينده؛ گويا ميخواهد بگويد من وحي منزلم، من حق روشنم.
بوش با زبان بيزباني و با متناقضترين منطق تناقض اعلام ميكند من همانم كه همه چيز هستم و هيچ نيستم زيرا كه از هيچ بودهام و شما مرا با راي خود به همه چيز رسانديد، مهم نيست كه من همه چيز را از شما سلب كردهام، مهم نيست كه شما چه ميخواهيد، مهم آن است كه من چه ميخواهم، مهم نيست كه كدام راه صواب است و كدام راه خطا، مهم آن است كه من صواب و خطا را معين ميكنم، مهم نيست كه جان صدها تن قرباني تصميمات من ميشوند، مهم آن است كه ايدئولوژيهاي من حفظ شود، مهم آن نيست كه ديگران چه ميگويند، مهم آن است كه من چه ميگويم! براستي كه واقعيت بوش و سياستهاي وي چيزي بيش از اين نوشته نيست . رهبران جهان در خواب مغناطيسي فرو رفتهاند و گويا هنوز شمارش معكوس براي شكست اين خواب مغناطيسي غفلت فرا نرسيده است و چرخهي گردان مرگ هم چنان جان صدها تن از انسانهاي بيگناه را درو خواهد كرد، فقط به خاطر آن كه بوش ميخواهد اين چنين باشد.
باكي نيست، عصر بوش نيز چون عصر بسياري از ديكتاتورهاي مشهور تاريخ به پايان خواهد رسيد اما آيا اين ما نيستيم كه تار و پود هر چه نظام ديكتاتوري در جهان را بر تن بشريت ميبافيم؟ راه حل زوال اين ديكتاتوريها، سقوط و زوال يك ديكتاتور نيست، بلكه راهحل تنها در زوال روح تسليم و خضوع در بشريت است، بشريتي كه تسليم ديكتاتور ميشود چرا كه هرگز سخني جديد براي دفاع از حقيقت ندارد.
هيلاري كلينتون كانديداي حزب دموكرات براي شركت در انتخابات رياستجمهوري آمريكا ضمن انتقاد از عملكرد جورج بوش گفت: رئيسجمهور بر دولتي اقليت، براي اقليت و توسط اقليت حكم ميراند.
به نوشته آسوشيتد پرس، كلينتون افزود: به مدت شش سال خانوادههاي پركار طبقه متوسط از سوي اين رئيسجمهور ناديده گرفته شدند.هيلاري كلينتون با اين مقدمه به مردم آمريكا قول داد، تا اهداف جديدي را براي كشورش ترسيم كند .دموكراتهايي كه در مراسم شام سالانه اعضاي اين حزب در ايالت اوهايو حضور يافته بودند پس از آنكه هيلاري كلينتون همسر رئيسجمهور سابق آمريكا از آنان پرسيد: آيا آمادگي پايان دادن به جنگ عراق و احياي آبروي آمريكا در سراسر جهان را داريد؟ نظر مثبت خود را با تشويقهاي مكرر اعلام كردند .اوهايو از ايالتهاي كليدي آمريكا در عرصه سياست داخلي اين كشور محسوب ميشود و از سال 1900 تنها دو دموكرات تونستهاند بدون حضور در اين ايالت به مقام رياستجمهوري برسند و از حزب جمهوريخواه نيز تنها دو جمهوريخواه با ناديده گرفتن ايالت اوهايو توانستهاند به كاخ سفيد راه پيدا كنند.
اين ايالت در انتخابات 2004 مجدداً به ابقاي بوش پسر راي داد اما دموكراتها اميدوارند در انتخابات 2008 مانند زمان رياست جمهوري بيل كلينتون آراي اين ايالت را از آن خود كنند .البته هيلاري كلينتون بايد براي اطمينان از كانديداتوري خود در انتخابات رياستجمهوري ابتدا در انتخابات درون حزبي دموكراتها در برابر رقباي هم حزبي به پيروزي برسد.
همچنان ميت رامني، كانديداي جمهوريخواه انتخابات رياست جمهوري آمريكا در گفتوگو با شبكهي سي.بي.اس نيوز در پاسخ به اين سوال كه چرا دموكراتها ناگهان امور را در دست گرفتند، گفت: به خاطر عراق . گورنر سابق ايالت ماساچوست در پاسخ به اين سوال كه آيا رييسجمهور در عراق عملكرد بدي داشته؟ تصريح كرد: فكر ميكنم دولت مرتكب اشتباهات زيادي شده است . وي در پاسخ به فشار خبرنگار اين شبكه براي تشريح اين اشتباهات گفت: بله معتقدم ما براي آنچه كه اتفاق افتاد آماده نبوديم.
فكر ميكنم كه ما به اندازهي كافي طرحريزي نداشتيم. فكر ميكنم كه ما خسارات و خطرات متعدد اين جنگ را مورد بررسي قرار نداديم . رامني خاطرنشان كرد: رييسجمهور بوش در جايي قرار دارد كه ديگر نميتواند مسووليتها را گردن فرد ديگري بگذارد، اما مجموعهي دولت مسوول است و ما تاوان آن اشتباهات را ميپردازيم . دولت معتقد بود كه عراقيها با آغوش باز از آمريكا استقبال خواهند كرد و عراق به سمبل دموكراسي در منطقه بدل خواهد شد ولي ميدانيد چيست؟ ما در اشتباه بوديم .
جنرال جان باتيست، فرماندهي سابق جزوتام نمبريک پياده اردوي آمريكا در يك گفتوگوي تلويزيوني خطاب به جورج بوش، رييس جمهور آمريكا گفت: آقاي رييسجمهور شما (بوش) همچنان در مسير خود در راستاي يك استراتژي ناكام در عراق ادامه ميدهيد. اين استراتژي شما نيروهاي اردوي آمريكا را از بين ميبرد. من اردو را به دليل اعتراضم به اين جنگ ترك كردم و ميخواهم واقعيتهاي جنگ عراق را افشا كنم. وي افزود: آقاي رييسجمهور شما كشور ما را بر لبهي پرتگاه قرار دادهايد. در اين برههي زماني تنها اميد ما اين است كه كنگره بتواند از نيروهاي آمريكايي درعراق حفاظت كند . اين جنرال که31 سال در اردوي آمريكا خدمت كرده و ممكن است اظهاراتش باعث مشكلاتي براي وي شود. اكثر مقامات آمريكا معتقدندكه اين گونه اظهارات مشكلاتي درزندگي شخصي منتقدان ايجاد كرده است.
از دمکراسی به ایسوکراسی
کلمۀ دمکراسی از دو لغت یونانی "دمو" به معنی مردم، و "کراسی" به معنی حکومت تشکیل شده است. بنابراین همان طوری که از مفهوم آن هویداست، به معنی تشکیل حکومت بر اساس رأی و انتخاب مردم می باشد. یونانی ها ساختار یک حکومت موفق و پایدار را، رضایت مردم از سیستم حکومتی و دخالت غیر مستقیم آنها در امورات کشور از طریق دادن رأی، تشریح می کردند. آنها سیستم دیکتاتوری و عدم شمولیت مردم در تصمیمات حکومتی را، بدترین و بی ثبات ترین نوع حکمروایی می پنداشتند.
در سیستم دمکراسی که یونانی ها بنا نهادند، زنان و بردگان حق رأی و یا فعالیت در صحنه سیاست را نداشتند و مردان تک سواران صحنه سیاسی و حکومتی کشور بودند. در قرن بیست و یکم و کنونی ما، سیستم حکومتی کشورهای توسعه یافته بر اساس دمکراسی بنا نهاده شده، و مردم ممالک مختلف جهان با این نام آشنا هستند. آنها خواهان اینند که دمکراسی جایگزین اشکال دیگر حکومت از قبیل سلطنتی و یا دیکتاتوری، شود. گرچه ساختار یک سیستم دمکراسی از زمان تشکیل آن در یونان باستان دستخوش تغییرات اساسی زیادی شده است، اما صحنۀ سیاست و عرصۀ حکومت در کشورهایی مثل ایالات متحده آمریکا، همواره شاهد حضور مردان و قشر نژادی بخصوصی بوده است.
به طوری که حضور زنان و نمایندگان اقلیت های نژادی موجود در این کشور، در احراز کرسی های ریاست جمهوری بی سابقه بوده و در رتبه های وزارت محدود مانده است. اما انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۰٨، آغازی برای ختم این دوره محسوب می شود. از هم اکنون مبارزات برای انتخابات سال ۲۰۰٨ آغاز شده است، و مردم ایالات متحده شاهد تحول تاریخی جالبی در این انتخابات خواهند بود. چرا که برای نخستین بار در طول تاریخ این کشور، یک زن و دو تن از گروه های نژادی مختلف، آفریقایی-آمریکایی و اسپانیایی-آمریکایی، برای این انتخابات نامزد شده اند.
در طول تاریخ ایالات متحده، هیچ گاه زنی برای احراز مقام ریاست جمهوری نامزد نشده بود. اما خانم هیلاری کلینتون در روز بیستم ماه ژانویامسال و درست در روزی که در سال ۲۰۰٨ رئیس جمهور جدید مراسم تحلیف به جا خواهد آورد، نامزدی خود را اعلام کرد. رئیس جمهوری که جانشین جرج دبلیو بوش خواهد شد. او با ذکر این جمله "من وارد (گود) شده ام، و برای بردن وارد شده ام"، نامزدی خود را برای رقابت های ریاست جمهوری سال ۲۰۰٨، اعلام کرد.
هیلاری کلینتون بانوی اول سابق ایالات متحده، -
و
همسر بیل کلینتون رئیس جمهور سابق آمریکا که برای دو دوره از سال ۱۹۹۳
تا ۲۰۰١ (۱٣۷۲ تا ۱٣۸۰) رئیس جمهور این کشور بود-، با این اعلام، تعجب
و تمجید تعداد کثیری را بر نیانگیخت. وی در حال حاضر، سناتور دمکرات
موفق شهر نیو یارک است. اگر خانم کلینتون در این انتخابات برنده شود،
اولین زن رئیس جمهور در تاریخ آمریکا خواهد بود.
البته نخستین زن بودن، اندکی پیش از این در تاریخ آمریکا به وقوع
پیوست. چرا که پس از آن که دموکرات ها در انتخابات میان دوره ای کنگره،
اکثریت آرا را به دست آوردند و در نتیجه ادارۀ آن را به دست گرفتند،
خانم نانسی پلوسی به ریاست مجلس نمایندگان برگزیده شد. لذا برای نخستین
بار در تاریخ کنگرۀ ایالات متحده، یک زن به ریاست یکی از مجالس آن دست
پیدا کرد، و با کسب اين مقام برای اولين بار يک زن در رده دوم برای
جانشينی رئيس جمهور و پس از معاون رئيس جمهور قرار گرفت.
نامزدی بیل ریچاردسون، دموکرات اسپانیایی تبار و فرماندار ایالت "نو مکزیکو"، و باراک اوبامای آفریقایی- آمریکایی سناتور دموکرات نیز، در انتخابات ریاست جمهوری بی سابقه است.
بنابراین پیروزی هر یک از این دو نیز، در صحنۀ سیاسی ایالات متحده تاریخ ساز خواهد بود. چرا که برای اولین بار این کشور تحت نظارت یک رئیس جمهور از گروه اقلیت ها، اداره خواهد شد. قرن کنونی در صحنه بین المللی، شاهد رواج سیستم های حکومتی تشکیل شده بر مبنای دمکراسی می باشد. اما حضور فعال زنان در صحنه سیاست و شمولیت افراد متعلق به گروه های اقلیت نژادی در فعالیت های سیاسی، ثابت می کند که زمان آن فرا رسیده که دمکراسی یا حکومت بر اساس رأی اکثریت مردم، به ایسوکراسی یا حکومت به مساوات و متعلق به همه، تبدل گردد.
علت این تبدیل، آشکار شدن روند جدیدیست که پا را از عرصۀ "حکومت مردم" یا حکومت اکثریت فراتر نهاده، و مسئلۀ جدیدی را مطرح ساخته است. این مساوات و برابری اقشار چه اکثریت و چه اقلیت، و برابری حقوق زن و مرد در جامعه، برای حضور فعال هر یک از این سه، در ساختار سیاسی و حکومتی می باشد. پدیده ای که در دمکراسی ساختۀ یونان غیر قابل قبول بود، اما در دمکراسی قرن بیست و یکم ما تنها از نظر قانونی وجود داشت، ولی تا کنون به مرحله اجرا گذاشته نشده بود. انتخابات سال ۲۰۰٨ در ایالات متحده آمریکا، زمانی دمکراسی را در اوج آن به نمایش خواهد گذاشت، که یک زن، یک آمریکایی آفریقایی الاصل و یک اسپانیایی، تحت سیستم دمکراسی در این کشور، وارد مبارزات انتخاباتی شوند. نتیجۀ حضور این افراد در صحنه سیاست، تاریخ را دوباره خواهد نوشت.
این انتخابات، همچنین نظرات ملتی را به نمایش خواهد گذاشت که دهه ها بر اساس قوانین دمکراسی زندگی، و این قوانین را هضم کرده اند. آنها با رأی دادن در این انتخابات و نتایج آن، ثابت خواهند کرد که تا چه اندازه دمکراسی را پذیرفته اند. سیستمی که طبق قوانین آن افراد یک جامعه، چه زن و چه مرد، و چه اکثریت یا اقلیت، با یکدیگر مساوی بوده، و در آن تبعیض نژادی و یا جنسی غیر قابل قبول است. این نتایج همچنین آشکار خواهد ساخت که آیا دمکراسی به معنی واقعی آن توسط مردم پذیرفته شده یا نشده است. آیا این مردم آماده اند با رأی دادن به افراد بر اساس شایستگی -و نه جنسیت و نژاد- آنان برای مقام ذکر شده، این فرضیه را ثابت کنند، یا این که اهمیت تضاد های جنسی و تعلقات نژادی، آنان را از رأی دهی منصفانه باز خواهد داشت؟ .