تهيه کننده و گردآورنده : اسکاري

 }ازهرخرمن خوشه اي ، ازهربوستان گلي ، ازبحرقطره ا ي ، ازهرنيستان نايي ، ازبهارشکوفه اي و... جمع آوري ومنظورم ازتهيه وتنظيم اين مطالب خد متي است به نسل جوان کشورومخصوصآ آنانيکه درآغوش غربت ودرديارهجرت بافرهنگ بيگانه زندگي دارند ، تا باشد سطرهاي ازميراث گرانبهاي نياکان وفرهنگ پرباربزرگان خويش را به خوانش گرفته به تاريخ ، فرهنگ وادبيات زاد گاهش افتخارنموده وجملا ت را بخاطربسپارند . {

»بخش دوازدهم»

گامي با تاريخ

 

كاخ كنزينگتون؛ ويترين اشرافيت انگليسي (گزارش ويژه ) كاخ كنزينگتون كه درميان با‌غ‌هاي محله آرام كنزينگتون لندن قرار گرفته است، از سال 1689 به سكونت‌گاه خانواده سلطنتي انگلستان تبديل شد. در اين سال ويليام سوم (1702 ــ 1650) اين خانه اشرافي را كه در آن زمان به نام ناتينگهام هاوس شناخته مي‌شد از وزير كشور خود، سِر كريستوفر رن، خريد و با توسعه اين خانه اشرافي، آن را به كاخ محبوب خانواده سلطنتي انگلستان تبديل كرد. اين كاخ در طول دوران پر فراز و نشيب خود شاهد رويدادهاي مهمي در تاريخ انگلستان و خانواده سلطنتي اين كشور بوده است. ملكه ويكتوريا (1901 ــ 1819) در اين قصر به دنيا آمد و بزرگ شد و در همين قصر بود كه در سال 1837 و پس از مرگ ويليام چهارم، لرد چمبرلين خبر به قدرت رسيدنش را به او داد. ملكه ماري (مادربزرگ ملكه اليزابت دوم، ملكه فعلي انگلستان) نيز در سال 1867 در همين كاخ به دنيا آمد. همچنين اين كاخ محل اقامت پرنسس دايانا، همسر پرنس چارلز بود كه زندگي جنجالي اين دو با يكديگر مدت‌ها تيتر يك مطبوعات عامه‌پسند انگلستان بود.

 اما اين كاخ، با وجود تمام تاريخ پشت سر خود، از بيرون هيچ شباهتي به كاخ‌هاي رويايي كارتون‌ها نداشت، فقط خانه‌اي بزرگ بود با پنجره‌هاي متعدد در ميان باغي زيبا. پس از خريد تکت ــ 8/10 پوند براي هر بزرگسال ــ يک گوشي مثل گوشي تلفن به دست‌ مان دادند كه قرار بود نقش راهنما را بازي كند. در هر بخش از كاخ و در مقابل هر ويترين شماره‌اي بود كه با فشار دادن آن شماره روي گوشي، توضيحات مربوط به آن قسمت را به يکي از پنج زبان انگليسي، فرانسوي، ايتاليايي، اسپانيايي و آلماني مي‌شنيديد. مهم‌ترين مزيت اين راهنماي الكتريكي اين بود كه هر بازديدكننده مي‌توانست با سرعت دلخواه خود پيش رود، در مقابل آثاري كه دوست داشت بيشتر بايستد و به تمامي توضيحات گوش دهد و قسمت‌هايي را كه به آن علاقه‌ نداشت، به سرعت رد كند. نمايشگاه لباس‌هاي سلطنتي تور اين كاخ با نمايشگاهي از لباس‌هاي سلطنتي كه در طول تاريخ براي مراسم مختلف مورد استفاده اعضاي خانواده سلطنتي قرار گرفته آغاز شد.

لباس‌هايي از قرن هجدهم تا به امروز، از لباس‌هايي كه زنان و مردان براي شركت در مراسم سلطنتي برتن مي‌كردند تا لباس‌هايي كه ملكه در مراسم مختلف، از شام‌هاي سلطنتي گرفته تا مراسم افتتاحيه فيلمي سينمايي، در گوشه و كنار دنيا بر تن کرده بود. نكته جالبي كه درمورد لباس‌هاي ملكه توجه را جلب مي‌كرد اين بود كه دوزندگان براي دوختن هر لباس علاوه بر توجه به نوع مراسم و اهميت آن، ويژگي‌هاي منطقه‌اي و فرهنگ و تاريخ مردمي را كه ملكه به ديدارشان مي‌رفته ،مدنظر قرار مي‌دادند. به طور مثال در يكي از اين لباس‌ها كه براي ديدار رسمي ملكه اليزابت دوم از هندوستان دوخته شده بود، از طرح گل‌هايي استفاده شده بود كه تنها در هندوستان مي‌رويد. براي تكميل اين نمايشگاه اتاق‌هايي را هم به نمايش كار كساني كه در پشت صحنه خالق اين لباس‌هاي رويايي بوده‌اند اختصاص داده‌اند. طرح‌هاي اوليه لباس‌ها، پارچه‌ها، سوزن‌دوزي‌ها، قرقره‌ها و ... جملگي نمايانگر هنر و مهارت خياطان اين لباس‌هاي سلطنتي در طول تاريخ بود. در قسمتي از يكي از اتاق‌ها هم ديواري را به نصب يادداشت‌هاي مردم در مورد خاندان سلطنتي و خاطرات آن‌ها از ديدار اين خاندان از كشور‌هايشان اختصاص داده بودند. كاغذ و مداد در اختيار بازديدكنندگان بود تا هرآن‌چه را كه از خاطرات‌شان مي‌خواستند براي كاخ‌نشينان و ديگر بازديدكنندگان به يادگار بگذارند. مجموعه‌اي شامل 14 لباس‌ از لباس‌هاي پرنسس دايانا،‌ همسر سابق پرنس چارلز كه در سال 1997 در حادثه رانندگي در پاريس كشته شد، نيز در بخشي جداگانه در معرض ديد بازديدكنندگان قرار گرفته بود. پرنسسي كه در كنار زندگي سلطنتي خود بخش عمده‌اي از زمان، امكانات و انرژي خود را صرف امور خيريه كرد. آپارتمان 1A، از اقامتگاه نديمان تا منزلي سلطنتي آپارتمان 1A، كه درهاي آن براي نخستين بار در طول تاريخ از ماه اسد گذشته به روي عموم باز شده است و تا ماه ميزان سال آينده نيز باز خواهد بود، بخشي از كاخ كنزينگتون است كه از سربازان خاندان سلطنتي تا نديمان و اعضاي خانواده سلطنتي در آن سكونت داشته‌اند.

آگوستين فردريك،‌ دوك ساسكس و ششمين فرزند پادشاه جورج سوم، در اوايل قرن نوزدهم در اين بخش از كاخ تغييراتي ايجاد كرد تا 50 هزار جلد كتاب خود را در آن جاي دهد. پس از او لوييز،‌ يكي از دختران ملكه ويكتوريا، در اين خانه اقامت گزيد. او مجسمه‌ساز ماهري بود و مجسمه‌اي كه از مادرش ساخت همچنان زينت‌بخش بخشي از باغ‌ كنزينگتون است. در سال 1962 پرنسس مارگرت و همسرش لرد اسنودان كه پيشه‌اش عكاسي بود و عكس‌هايش در روزنامه‌هاي مختلف نيز به چاپ مي‌رسيد به اين آپارتمان نقل مكان كردند و با انجام تغييراتي آن را به اقامتگاهي مدرن تبديل كردند. از جمله اين تغييرات ايجاد اتاقي مخصوص نمايش فيلم،‌ تبديل اتاقي به استديو عكاسي لرد اسنودان و خلق سالن ورودي زيبايي بود كه امروز مانند سابق پذيراي بازديدكنندگان است. امروز همچنين يكي از زيباترين عكس‌هاي پرنسس مارگرت كه توسط شوهرش گرفته شده در استديو او به نمايش گذاشته شده است. كاخ اصلي كنزينگتون هنگام تماشاي اتاق‌هاي آپارتمان 1A، با خود فكر مي‌كردم اين چگونه كاخ سلطنتي است؟ هيچ شكوه و جلال شاهانه‌اي در هيچ گوشه‌اي از آن به چشم نمي‌خورد، نه در بناي آن، نه در لوازم آن و نه حتي در حياط خلوت آن.

 اما وقتي قدم به كاخ اصلي گذاشتم،‌ تازه آن موقع بود كه وارد دنيايي رويايي شدم. هر يك از اتاق‌هاي اين كاخ به نوبه خود يك شاهكار هنري بود. شاهكاري كه به وضوح با آپارتمان‌ قبلي در تضاد بود. اين بخش را پادشاه جورج اول (1727 ــ 1660) در كمال دست و دلبازي بازسازي کرده بود. راه ‌پله شاهي كه راه دسترسي به آپارتمان شاه و ملكه است، نخستين نشانه‌ها را از آن‌چه قرار بود در طول اين بازديد پيش روي بازديدكنندگان قرار بگيرد به نمايش مي‌گذاشت. سقف بعضي از اتاق‌ها با نقاشي‌هايي خارق‌العاده زينت‌ شده است، نقاشي‌هايي كه وادارت مي‌كردند چشم به سقف بدوزي و زبان به تحسين بگشايي.

در اتاقي ديگر كه گالري نقاشي بود ديوار‌هاي قرمز رنگ و تابلوهاي منحصر‌ به ‌فردي كه به ديوارها آويخته شده بود كمكت مي‌كردند تا سري به دنياي اشراف بزني. يكي ديگر از اتاق‌هاي اين بخش از كاخ كه اتاق گنبدي ناميده مي‌شود با نقاشي‌هاي سقفي و ساعت موزيكالي كه در وسط اتاق به نمايش درآمده بود، توجه هر بيننده‌اي را به خود جلب مي‌كرد. قسمت ديگر كاخ سلطنتي بخش مخصوص ملكه مري دوم (1694 ــ 1662) و سپس بخش ملكه ويكتورياست كه درمقايسه با بخش شاه بسيار ملموس‌تر است. اتاق‌خواب‌هاي اين دو بخش، تخت‌خواب ملكه ويكتوريا و گهواره كودك كنار آن، اتاق‌هاي مخصوص لباس‌ها و گالري‌هاي نقاشي همه و همه نشان از زندگي‌اي شاهانه داشتند و در عين حال نوعي حس خانگي را هم منتقل مي‌كردند. پرنسس دايانا آخرين فرد خانواده سلطنتي بود كه دراين كاخ زندگي كرده است. پايان‌بخش سيرعلمي كاخ كنزينگتون بازديد از فروشگاه كاخ بود. در واقع براي خارج شدن از كاخ جز گذر از فروشگاه آن راهي وجود ندارد. بايد حتما از ميان يادگاري‌ها، كارت‌پستال‌ها و كتاب‌هاي معرف اين كاخ و نمايشگاه‌هايش بگذري تا دوباره به باغ برسي: حركتي موجه و البته موفق براي افزايش درآمد گردشگري كاخ.
طوفان محوطه‌ باستاني 2 هزارساله را از زير خاك بيرون آورد طوفان مي‌كشد، صدمه مي‌زند و نابود مي‌كند؛‌ اما طوفان‌هاي فلوريدا تمدن‌هاي اين ايالت آمريكا را بار ديگر زنده كرده‌اند. به گزارش اسوشيتدپرس، طوفان‌هاي فرانسس و جين كه به تازگي اين ايالت محبوب آمريكا را مورد هجوم قرار دادند آثاري بكر را از نخستين ساكنان اين منطقه آشكار و البته تا حدودي هم نابود كردند. محققان اكنون به سرعت مشغول كار هستند تا گنجينه‌هاي باستان‌شناسي كشف شده در حاشيه «ساحل گنج» را جمع‌آوري كنند. تكه‌هاي ظروف سفالي كه قدمت آن مي‌تواند به 2000 سال پيش برسد، تكه‌اي زغال چوب (كه نشانه مهمي از تمدن‌هاي نخستين است)، و قطعه‌اي از يك تبر سنگي كه اصل آن متعلق به منطقه‌اي به فاصله چندين مايل در ديگر سوي يك جاده باستاني تجاري است از جمله آثاري است كه در نتيجه اين طوفان‌ها كشف شده است. محققان همچنين به شواهدي دست يافته‌اند كه نشان مي‌دهد ساكنان نخستين فلوريدا،‌ كه سرخ‌پوستان آئيس ناميده مي‌شدند، احتمالا با طوفان‌هايي دست‌و‌پنجه نرم مي‌كرده‌اند كه مجبورشان مي‌كرده از منطقه عقب‌نشيني كنند، زندگي‌شان را دوباره بسازند و به محل سكونتشان برگردند – چرخه‌اي كه همچنان در فلوريدا ادامه دارد.

محققان در گذر از كنار خانه‌هايي كه سقف‌شان با پارچه‌هاي عايق پوشانده شده بود و در كنار توده‌هاي نخاله‌ها و زباله‌ها،‌ در زير لايه‌اي نازك از ماسه و گاه حتي بر روي ماسه‌ها آثار قديمي‌اي را پيدا كردند كه فقط بايد جمع‌آوري مي‌شدند. كار، يكي از محققان،‌ دراين‌باره مي‌گويد اين عجيب‌ترين ويژگي اين طوفان‌هاست. آن‌ها مسبب درد و رنج فراوان انساني هستند و در عين حال فرصت‌هاي كوتاه اما جديدي را براي درك تاريخ بشري در اختيار ما قرار مي‌دهند. و اين فرصت‌ها واقعا كوتاه هستند. دستياران كار محوطه قديمي اخير را زماني كه طوفان فرانسس صدماتي را به جزيره وارد آورد پيدا كردند، اما وقتي سه هفته بعد و پس از طوفان اخير جين به محل برگشتند متوجه شدند كه 20 فوت از ساحل به زير آب رفته است.

اين محققان همچنين دريافتند كه اين طوفان‌ها محوطه‌هاي باستان‌شناسي متعددي را در پالم‌بيچ فلوريدا و در چند منطقه ديگر اين ايالت از بين برده‌اند. درحال‌حاضر هم در جزيره هاچينسون اقيانوس با گنجينه تازه كشف شده تنها 25 فوت فاصله دارد. بنابراين محققان درصدد هستند تا پيش از دست دادن اين آثار آن‌ها را حفظ كنند و به همين دليل اكنون با استفاده از پارو، بيلچه و برس مشغول جمع‌آوري آثار و مدارك به‌جا مانده از آئيس‌ها هستند، تمدني كه از 500 سال پيش از ميلاد تا حدود سال 1750 در اين منطقه زندگي مي‌كردند و يا در اثر بيماري از بين رفتند يا توسط اروپاييان كشته يا از منطقه رانده شدند. محققان همچنين موفق به شناسايي دو لايه متمايز از آثار فرهنگي شده‌اند كه توسط لايه‌اي ماسه از هم جدا شده‌اند. آن‌ها وجود اين دو لايه را نشانه آن مي‌دانند كه آئيس‌ها به دليل وقوع يك يا دو طوفان از جزيره نقل مكان كرده‌اند و مدت‌ها بعد نوادگان آن‌ها به محل بازگشته‌اند. مهم‌ترين اثر كشف شده در جريان طوفان اخير قطعه تبري است كه سنگ مورداستفاده در ساخت آن در فلوريدا يافت نمي‌شود و به همين‌دليل محققان معتقدند كه اين تبر از كو‌ه‌هاي آپالاچي از مسير‌هاي تجاري به منطقه راه‌ يافته است. پيش از اين هم آثار مشابه ديگري در منطقه به دست آمده بود، اما كار معتقد است كه بسياري از اين آثار جديد كه بخش عمده كار كشف‌شان را طبيعت انجام داده است بسيار قديمي‌ترند. اين گروه از محققان علاوه بر آن‌كه بايد سعي كنند پيش از دست دادن دوباره اين آثار آن‌ها را حفظ كنند در حال حاضر با چالش ديگري نيز مواجهند و آن عبارت است از تشويق مردم به بازسازي ويرانه‌‌هاي شهر با احتياط بيشتر و موفقيت در چنين كاري در شرايط بحران بسيار دشوار است.
كشف فسيل دايناسور خفته در چين محققان چيني و آمريكايي موفق به كشف فسيلي در شمال‌شرقي چين شده‌اند كه نخستين نشانه‌ها را از چگونگي خوابيدن دايناسور‌ها در حالتي شبيه به پرنده‌ها در اختيار آن‌ها قرار مي‌دهد. به گزارش چاينا ديلي، ژو ژينگ از آكادمي علوم چين و مارك نورل از موزيم تاريخ طبيعي آمريكا دريافته‌اند كه اين دايناسور در حالت معمول خواب يا استراحت كه عجيب به نحوه خوابيدن پرنده‌هاي امروزي شبيه است، به مدت حدودا 140 ميليون سال حفظ شده است. به گفته اين دو محقق، نمونه كشف شده نخستين فسيل اين‌چنيني است كه در حالت خوابيده كشف شده است. آ ن‌ها براي اين دايناسور نام مي‌لانگ را برگزيده‌اند كه به معناي اژدهايي است كه در آرامش به خواب رفته است. به نظر مي‌رسد كه مي‌لانگ در حالتي كه پاهاي عقبش را زير خود جمع كرده و سرش را زير يكي از دستانش پنهان كرده مرده است، و اين همان حالتي است كه پرنده‌ها با گذاشتن سرشان زير پرهايشان به خواب مي‌روند. اين فسيل همچنين نشان مي‌دهد كه اين حيوان خون‌گرم بوده است؛ پرنده‌هاي امروزي هم براي نگه‌ داشتن گرما سرشان را به زير بال‌هايشان مي‌برند. اندازه كوچك اين اژدها از ديگر نقاط مشترك آن با پرنده‌هاي امروزي است.

اين حيوان كه تنها 53 سانتيمتر طول دارد اين نظريه را كه اندازه نسبتا كوچك اين خانواده از حيوانات به تكامل پرواز در پرنده‌ها كمك كرده است مورد تاييد قرار مي‌دهد. محققان معتقدند كه اين منطقه از چين ممكن است غني‌ترين گنجينه فسيل دايناسور‌ها باشد چرا كه اخيرا فسيل‌هاي متعدد ديگري كه به صورت سه بعدي حفظ شده بودند در آن كشف شده است. بلند ترين ديوار جهان سازندگان گمنام ديوار چين همواره مورد تحسين بشر خواهند بود، زيرا بيش از هزار و هفتصد سال پيش توانستند ديواري بسازند، كه پس از اين همه سال در كوه و دشت استوار باقي بماند. از 21 جولای سال 1969 ميلادي كه فضانوردان آمريكايي به كره ماه رفتند به اين سو گمان مي‌رفت تنها مصنوع ساخت بشر كه از روي كره ماه قابل تماشا است، ديوار چين است. تا اينكه در سال پارنخستين فضانورد چيني كه به گردش در مدار زمين پرداخت، گفت هنگامي كه با سفينه فضايي شنژو مشغول گردش در مدار زمين بود، قادر به ديدن ديوار چين نبوده است.

 ديوار چين از سنگ و آجر و مخلوط گل و آهك ساخته شده است و از خليج «بوهاي» در سواحل اقيانوس آرام در مشرق تا استان «گان سو» در شمال مركزي چين در مرزهاي چين امتداد دارد. اين ديوار عملا شامل دو ديوار موازي است كه 10 متر ارتفاع دارند و جاده‌اي پهن و هموار بر بالاي آنها سقف زده است. بر فراز دروازه‌هاي هر دو انتهاي ديوار چين كتيبه‌هايي كار گذارده‌اند كه دروازه شرقي آن «اولين گذرگاه در زير آسمان» و دروازه غربي آن «آخرين گذرگاه در زير آسمان» ناميده مي‌شود. اين ديوار حدود 6400 كيلومتر طول دارد و براي حفاظت كشور پهناور چين از گزند دشمنان بنا شده است. كمال دقت در هماهنگ ساختن و انطباق ديوار چين با طبيعت پيرامون قابل تحسين است. در جاهايي كه شيب كوه تند است، ديوار نيز چنين است،‌ به طوري كه گاهي در فراز و نشيب‌هاي كوهستان‌ها مسيري تقريبا عمودي را طي مي‌كند. دليل اصلي ساختن اين ديوار، محافظت از چين در برابر متجاوزان بود اما به خاطر جاده همواري كه بر فراز آن قرار داشت وسيله‌اي براي حمل سريع كالاها و پيام‌ها نيز بود. پهناي ديوار به اندازه‌اي بود كه ارابه‌هاي ويژه روي آن محصولات كشاورزي را حمل مي‌كردند. در روزگار صلح و آرامش، پيك‌هاي امپراتوري از اين جاده مي‌گذشتند و در زمان جنگ، سربازان بر آن گام بر مي‌داشتند.

در محلي كه اكنون ديوار چين قرار دارد، بناها و استحكاماتي وجود داشته است كه تاريخ آنها حتي به قبل از قرن سوم پيش از ميلاد باز مي‌گردد. به فرمان اولين امپراتور چين، شي هوانگ دي، كارگران به ساخت ديوار بزرگ در فاصله استحكامات پيشين پرداختند و آنها را به هم متصل كردند. اين پيش بيني دفاعي در بخش‌هاي شمالي كشور در برابر اقوام «شيونگ نو» (هونها) انجام گرفت و ديوار اوليه كه طولاني‌تر از ديوار كنوني بود، پديد آمد. امپراتور شي هوانگ دي نظام فئودالي را از ميان برداشت و اولين امپراتوري چين را بنيان نهاد. او از زندانيان براي بناي ديوار چين استفاده كرد و ديوارمستحكمي ساخت كه نمايانگر ديدگاه چين راجع به خود،‌ به عنوان مركز جهان بود. در مدت تنها 9 سال از 215 تا 206 پيش از ميلاد 2500 كيلومتر ديوار احداث شد. در ايام حكمروايي دودمان بعدي، «هن»، (260 پيش از ميلاد تا 220 ميلادي)،‌ بناهاي بيشتري به ديوار چين افزوده شد. در هر 5/2 كيلومتر برج‌هاي ديده‌باني، در هر 5 كيلومتر پست‌هاي نگهباني، در هر 15 كيلومتر سنگرها و استحكامات و در هر 50 كيلومتر پوسته ‌هايي احداث شد. چين پس از زوال دودمان هن بار ديگر غرق در آشوب و بي‌نظمي شد. جنگ داخلي كشور را فلج كرد.

 ديوار به تدريج فرو ريخت و تا قرن سيزدهم ميلادي، هنگامي كه سلسله مينگ به قدرت رسيد، كسي، نه در آن سودي مي‌ديد و نه به آن توجه داشت. پس از سرنگوني حكومت مغولان دودمان يوآن و بيرون رانده شدن آنان از چين، سلسله جديد امپراتوري به تجديد بناي ديوار چين همت گمارد. امپراتوران مينگ در حقيقت ناچار به ساختن ديوار تازه‌اي بودند، زيرا ديوار كهن ويران شده بود. آنان 5650 كيلومتر از ديوار را برپا كردند و 25000 برج نگهباني و 15000 استحكامات به آن افزودند. ديوار چين كاربرد فرهنگي مهمي نيز داشت و آن اينكه نشان دهنده مرزهاي چين متمدن با وحشيان شمالي بود. مشهور است كه در جريان ساختن ديوار چين اگر كارگري مي‌مرد يا بيمار مي‌شد، او را داخل ديوار مدفون مي‌كردند.
اتحاديه اروپا محوطه باستاني اردن را ترميم مي کند دفتر نمايندگي كميسيون اروپا در اردن، برنده مسابقه بهترين طرح براي پروژه حفاظت و معرفي در ام الراس را معرفي كرد. ام الراس يكي از گنجينه‌هاي باستاني كشور اردن است كه اخيراً در فهرست ميراث جهاني يونسكو ثبت شده است. به نوشته روزنامه اردني جوردن تايمز، شركت انگليسي «هالكرو گلوبال اينفرا استراكچر كانسورچيوم» كه برنده اين مسابقه شده است طبق قرار داد مربوط به اين پروژه بايد پس از اين طرح خود را براي ساخت حفاظ روي سطح موزائيكي مجموعه كليساي سنت استيفن، ساخت مركز بازديد كنندگان، مسير‌هاي عبور بازديد كنندگان و علامت گذاري، به طور كامل ارائه دهد. در بخشي از بيانيه‌اي كه روز يكشنبه نمايندگي كميسيون اروپا صادر كرد، آمده است كه كار ساخت و ساز از اوايل پاييز سال 2005 شروع خواهد شد و انتظار مي‌رود كار آن حدود يك سال به طول بيانجامد. يك سخنگوي وزارتخانه گردشگري و آثار باستاني اردن گفت كه اين مسابقه در حقيقت بخشي از حمايت‌هاي همه جانبه كميسيون اروپا از برنامه‌هاي اين وزارتخانه است.

 اين سخنگو تاكيد كرد كه تلاش‌هاي مذكور در راستاي حفظ اين محوطه باستاني و آماده سازي آن براي پذيرش عموم بازديد كنندگان، تنها با همكاري، ثبت اين آثار و محافظت و نگه‌داري مداوم آن‌ها ممكن خواهد بود. رابرت ون درمولين، رئيس نمايندگي كميسيون اروپا ضمن تشريح نحوه همكاري و پشتيباني اتحاديه اروپا از تلاش‌هاي اردن براي حفظ دارايي‌هاي باستاني و نمايش آن‌ها براي عموم مردم، گفت اتحاديه اروپا از وزارتخانه گردشگري و آثار باستاني، سازمان آثار باستاني و شوراي گردشگري اردن حمايت مي‌كند. اين اعمال در راستاي برنامه‌اي دراز مدت به منظور افزايش ظرفيت‌هاي كشور اردن در اين زمينه صورت مي‌گيرد. او در ادامه اضافه كرد با اين پروژه اخير كه به مسابقه گذاشته شده بود، وزارتخانه گردشگري و آثار باستاني اردن و دفتر نمايندگي كميسيون اروپا در واقع گام بلندي در جهت جذب گردشگران به آثار باستاني ام الراس كه بخشي از ميراث فرهنگي اردن هستند، برداشتند. اين عمل هم به سود صنعت ملي گردشگري در اردن و هم به سود جوامع محلي خواهد بود.
نمايش قرآن نفيس پنجصد ساله در پاكستان نسخه‌اي پنجصد ساله از قرآن به مناسبت ماه رمضان در موزيم پاكستان در كراچي به نمايش درآمده است. به گزارش روزنامه نيوكرالا، قدمت اين قرآن به سال 791 هجري برمي‌گردد. اين قرآن به خط نََسخ قديمي نوشته شده كه يكي از محبوب‌ترين خطوط مورد استفاده براي نوشتن قرآن بوده است. خطوط منحني هم از سال اول هجري ابداع شده بودند،‌ اما مدتي طول كشيد تا محبوبيت يافتند. نويسنده اين نسخه علي ب. سلطان (1605)، محقق مشهور الهيات و نويسنده كتب متعدد مذهبي است. او هر سال نسخه‌اي از قرآن را به زيبايي به رشته تحرير درمي‌آورد و سپس آن را مي‌فروخت تا مخارج سال آينده خود را تامين كند. متن اين نسخه قرآن با طلا و ديگر سنگ‌هاي نيمه‌قيمتي و رنگي نوشته شده است نخستين برگ اين كتاب كاملا درخشان است. عنوان سوره‌ها با طلا نوشته شده و در آغاز هر سوره محل نزول آن سوره و تعداد آيات آن نيز ذكر شده است. پشتي جلد اين قرآن پنجصد ساله از چرم است.

فهرست ملي ميراث معنوي چين تهيه مي‌شود اولين فهرست ملي «شاهكارهاي ميراث فرهنگي و معنوي» چين اوايل سال آينده منتشر خواهد شد. به نوشته روزنامه چاينا ديلي، ژو هپينگ، معاون وزير فرهنگ چين در كنفرانسي درباره حفظ فرهنگ‌هاي قومي و مردمي در پكن سخن مي‌گفت ضمن اشاره به اين مطلب اضافه كرد كه وزارت فرهنگ چين تاكنون دو طرح پيش‌نويس تهيه كرده است، يكي براي تهيه مدارك راهنما و شيوه‌هاي حفاظت از «ميراث معنوي» كه شامل موسيقي، جشن‌ها و فرهنگ مردمي مي‌شود، و ديگري براي سنجش و ارزيابي موارد در نظر گرفته شده براي قرار گرفتن در فهرست مذكور. او در ادامه گفت اين دو طرح تا پايان امسال به تصويب خواهند رسيد و پس از آن به اجرا گذاشته خواهند شد.

در واقع اين طرح‌ها به منظور انتشار اولين دوره فهرست مذكور آماده خواهند شد. ژو هپينگ اضافه كرد تهيه اين فهرست يكي از اهداف فوري اين وزارتخانه است كه در اسرع وقت به انجام خواهد رسيد. پروژه حفاظت از فرهنگ قومي و مردمي سال گذشته آغاز شده و به همين منظور يك مركز هماهنگي نيز در آكادمي هنرهاي چيني برپا شده است. تا كنون 39 مقوله از هنرهاي قومي و مردمي در فهرست اين پروژه قرار گرفته‌اند. به گفته معاون وزير فرهنگ چين، در حال حاضر و در راستاي اين پروژه پيش نويس برنامه‌هاي منطقه‌اي 20 ولايت، بخش و شهر آماده شده‌اند. حتي بعضي از ولايات بودجه لازم را براي اين كار تخصيص داده‌اند. همچنين پيش‌بيني مي‌شود كه در راستاي اين پروژه سال آينده كارهاي بيشتري انجام شود. ژو گفت نمايشگاهي براي نشان دادن دستاوردهاي اين پروژه برگزار خواهد شد. علاوه بر اين نمايشگاه، سال آينده يك سمينار بين‌المللي و يك كارگاه حفاظت از فرهنگ‌هاي قومي و مردمي نيز تشكيل خواهد شد.
ويلاهاي رومي زير چشمان خيره خدايان خانه‌هاي ييلاقي روميان باستان همچنان پس از گذشت دو هزار سال مانند «زيباي خفتة» در كوهپايه‌هاي كوه وزو در خواب هستند. حتي امروز نيز خانه‌هاي ييلاقي روم باستان با تاق‌هاي ضربي بلند و قوس دار، رواق‌هاي باشكوه و آبگيرهاي خاك گرفته و بزرگ در اين ناحيه خود نمايي مي‌كنند. پيش از فوران مصيبت بار آتشفشان وزو در سال 79 ميلادي، مردم اين شهر به عادت معمول ساعات صرف شام را در سرسراهايي با سه ديوار مي‌گذراندند كه هميشه يك سمت آن به روي منظره‌اي از خليج ناپل باز بود. ديوارهاي اين اتاق‌ها معمولاً با تصاويري از ايزدبانواني با موهاي طلايي مزين شده بودند و فواره‌ها در آبگيرها هميشه در حال فوران بودند. حتي برخي از باغ‌هاي آنان كه امروز از زير خاك بيرون آورده شده‌اند به بزرگي يك ميدان فوتبال هستند. در دوران باستان، چشمان هرمس و مينروا از تصاوير اين دو خدا بر فراز تالار ستون‌داري كه بر بالاي صخره‌اي شيب‌دار به ارتفاع 105 متر بنا شده بود، خيره به اين شهر مي‌نگريستند. امروزه اما تنها تكه‌هاي كوچكي از اين خدايان بر جاي مانده‌اند و به موزه‌ها راه پيدا كرده‌اند. اما به نوشته روزنامه آمريكايي واشنگتن پست، به رغم تمام ويراني‌ها، يكي از سراسراهاي نهار خوري تا حدي سالم مانده است كه موزيم ملي تاريخ طبيعي قصد دارد آن را براي نمايشگاهي به نام «استابيانو: كاوش درباره خانه‌هاي ييلاقي اشراف روم باستان در كنار دريا» به طور كامل بازسازي كند.

رنگ قرمز ديوارهاي اين سرسرا بسيار شفاف باقي مانده است. استابيه نيز مانند دو شهر مجاورش يعني پمپي و هركولانيوم در فوران كوه آتشفشان وزو در 24 ماه اگست سال 79 ميلادي در زير خاكستر و گدازه‌ها فرو رفت و مدفون شد. در آن روز سرنوشت ساز لايه‌اي از خاكستر و غبار آسمان ظهر را تيره و تار كرد. ظرف چند ساعت شهر هركولانيوم زير 20 متر گل و لاي آتشفشاني پنهان شد پمپي كه در فاصله 8 كيلومتري قرار داشت در زير خاكستر و گدازه خفه شد و استابيه، شهري ييلاقي كه در آن زمان بيش از صد سال از تاسيس‌اش نمي‌گذشت، در زير خاكستر و سنگ‌هاي آذرين دفن شد.

به دليل اين كه شهر استابيه در فاصله 13 كيلومتري از وزو به سمت سورنتو و در كناره دريا قرار گرفته بود گدازه‌ها نتوانستند آسيبي به اين شهر برساندند. از سوي ديگر خاكستري كه بر روي شهر نشسته بود باعث شد كه رنگ‌هاي ديوار نگاره‌هاي اين شهر كه از نفيس‌ترين ديوار نگاره‌ها در نوع خود هستند، به خوبي حفظ شوند، رنگ‌هايي نظير سبز شفاف، آبي مات و قرمز تيره. كشف دوباره اين آثار باشكوه در قرن هجدهم تاثير بسزايي در معماري نئوكلاسيك آن دوران بر جاي گذاشت و آن را دگرگون كرد. اورنلا والانزانو، دانشجوي معماري دانشگاه ناپل كه از زمان افتتاح اين نمايشگاه در ماه آپريل مسئوليت راهنمايي گردشگراني كه از اين منطقه بازديد مي‌كنند را بر عهده داشته است در اين باره مي‌گويد «آن‌ها بهترين هنرمندان روم باستان بوده‌اند تا يك هفته ديگر، 72 قطعه از آثار باستاني اين منطقه از جمله 28 ديوار نگاره با تصاويري از كوپيدون، خداي عشق، ساتير موجود اساطيري فرهنگ روم باستان و نماد مردانگي و موجود اساطيري ديگري با بدني به رنگ صورتي كم‌رنگ كه بيشتر به خدايان شباهت دارد، در ايالات متحده به نمايش در خواهند آمد.

اين اشيا در پي امضاي توافقنامه‌اي فرهنگي بين دولت ايتاليا و وزارت كشور ايالات متحده، به صورت قرض در اختيار موزيم تاريخ طبيعي اين كشور قرار گرفته‌اند. دولت ايتاليا با تسهيل در صدور اجازه قصد دارد به موزه‌ها و نمايشگاه‌هاي ايالات متحده اجازه دهد كه بتوانند از طرق قانوني آثار بيشتري از فرهنگ و تمدن روم باستان را به صورت قرض در ايالات متحده به نمايش بگذراند.

 يك شيشة عطر به رنگ سبز آبي كه با تمام جزئيات‌اش حفظ شده است، يك خاكستردان از جنس مرمر رخام كه هنوز دسته‌هايش شكسته نشده‌اند و حدود 1/0 متر مربع از كف‌پوشي از جنس سنگ مرمر وارداتي كه نشان دهنده ثروت ساكنان اين ناحيه در دوران باستان است، نيز از جمله اشيائي هستند كه در موزيم تاريخ طبيعي به نمايش گذاشته خواهند شد. بعضي از كارشناسان زندگي ساكنان استابيه را اشرافي‌ترين و تجملاتي‌ترين نمونه زندگي در روم باستان مي‌دانند. والنزانو درباره صخره شيب‌دار و تالار ستون‌دار آن كه برفراز شهر زادگاهش كاستل‌لاماره دي استابيا (قلعه مرمري استابيه) قرار دارد، مي گويد در آن زمان مرمر از طلا هم گران بهاتر بوده است. به عقيده برخي كارشناسان، سناتورها و اشراف روم از حوالي سال 89 پيش از ميلاد به اين ناحيه آمده و اين منطقه را به عنوان محل سكونت ييلاقي خود انتخاب كردند. در واقع معماري و تزئينات خانه‌هاي آن‌ها نمادي از اعتبار، حسن شهرت و قدرت و نفوذ صاحب بنا بوده است. ديوار نگاره‌هاي اين شهر سه دوره از هنر روم را در بر مي‌‌گيرند. حركت قلم مو در بيشتر اين آثار حالت امپرسيونيستي دارد. يكي از اين آثار كه صحنه‌اي از يك تراژدي را به تصوير كشيده است، براي اولين بار در معرض ديد عموم قرار مي‌گيرد. اين اثر از جمله آثاري است كه اواخر دوران حيات اين شهر ترسيم شده و بيشتر حالت گرافيكي دارد.

تمام آن چه كه از اين ديوار نگاره باقي مانده است تكه‌هايي از چشم‌ها و بخشي از دهاني هستند كه گويي از وحشت باز مانده و يا در حال فرياد كشيدن است. آتشفشان وزو از آن زمان تاكنون شش بار ديگر فوران كرده است كه براي مثال در يكي از آن‌ها كه در سال 1631 رخ داد شهري كه در مجاورت اين كوه قرار داشت به كلي نابود شد. اما از اواسط قرن هجدهم حفاري‌هايي در اين منطقه انجام شد كه باعث جلب توجه افكار عمومي به تمدن گم‌شده اين ناحيه شد. تاثير كشف اين بقايا و فرهنگ يوناني- رومي مردمان اين شهر در آثار افرادي نظير رابرت آدام، معمار انگليسي و جوسيا وجوود، سازنده آثار هنري سفالي كاملاً مشهود است. جورج واشنگتن نيز هنگامي كه مي‌خواست نماد دموكراسي آمريكا را انتخاب كند، تحت تاثير اين فرهنگ و تمدن قرار داشت. در كل مي‌توان گفت سبك نئوكلاسيك از زير گدازه و خاكستر اين شهرها سر بر آورد. سر ويليام هميلتون (1730-1803) از جمله افرادي بود كه به شدت مجذوب بقاياي پمپي و هركولانيوم شد. او كه قريب 30 سال فرستاده دولت بريتانيا در شهر ناپل بود توانست در اين مدت بيش از 730 گلدان و ظرف باستاني را از محوطه‌هاي پمپي و هركولانيوم جمع آوري كرده و مشخصات آن‌ها را در گزارشي 550 صفحه‌اي به ثبت برساند. اين قطعات در سال 1772 به موزه بريتانيا فروخته شدند. تصادفاً گزارش او نيز اخيراً به صورت كتابي به چاپ رسيده است. اين گزارش تاثير بسياري بر جمع هنرمندان زمان خود گذاشت. زماني كه هميلتون در ناپل به سر مي‌برد حفاري‌ها همچنان در استابيه در جريان بود.

در سال 1749 يك ديوارنگاره كشف شد كه به كاخ چارلز از خاندان بوربون‌ها كه در آن زمان پادشاه ناپل بود منتقل شد. اين حفاري‌ها تا سال 1782 ادامه يافت اما در آن زمان با عطف توجه بيشتر به سمت پمپي، استابيه به فراموشي سپرده شد. اين وضعيت به رغم نقشه‌هاي كاملي كه از تونل‌هاي حفر شده در اين منطقه تهيه شده بود تا سال 1950 ادامه يافت. در اين سال ليبرو دورسي، مدير دبيرستان محلي با كمك يك تعمير كار بي‌كار و دربان مدرسه به حفاري در اين منطقه پرداختند و در حقيقت اين محوطه را از نو زنده كردند. در حال حاضر دو خانه ييلاقي از مجموع شش خانه باقي مانده براي بازديد عموم باز هستند. باستان‌شناسان معتقدند كه تمام طول كناره‌اي كه امروز به شهر كستل‌لاماره دي استابيا مشرف است پر از خانه‌هاي ييلاقي روميان باستان است كه زير خاكستر و گدازه مدفون شده و هنوز كشف نشده‌اند.

موسسه مالي استابيه باستان قصد دارد پس از انجام حفاري‌هاي لازم، يك پارك باستان‌شناسي، گذرگاه، محوطه ويژه چشمه آب معدني و يك راه آهن كيبلي به مقصد پمپي و بر عكس در اين محوطه احداث كند. والنزانو مي‌گويد ما مي‌دانيم كه خانه‌هاي ييلاقي بسيار بيشتري در اين ناحيه وجود دارند و مسلماً اگر ما به حفاري‌ها ادامه دهيم خانه‌هاي بيشتري را پيدا خواهيم كرد.
كشف روستايي قرون وسطايي در محل كارخانه كيا در سلواكي حفاري‌هاي باستان‌شناسي در بقاياي روستايي به جا مانده از قرون وسطي كه به قرون دهم الي سيزدهم ميلادي تعلق دارد آغاز شد. اين محوطه باستاني كه زميني به مساحت 14 هكتار را پوشانده است در نزديكي ژيلينا در محلي كه قرار بود كارخانه موتر سازي هيونداي ــ كيا ساخته شود، كشف شده است. به نوشته روزنامه سلواك اسپكتاتور، ماتج روتكاي، از موسسه باستان‌شناسي وابسته به آكادمي علوم سلوواكي‏، در اين باره مي‌گويد اين اولين موقعيتي است كه براي مطالعه و بررسي يك روستاي قرون وسطايي در سلواكي پيش آمده است. آن چه كه اين فرصت را استثنايي‌تر مي‌كند اين است كه روستاي مورد نظر يك روستاي كامل است. او مدعي است كه عمليات باستان‌شناسي آن‌ها مزاحمتي براي كارخانه‌هاي اتومبيل سازي ايجاد نمي‌كند چرا كه محل حفاري‌هاي آن‌ها با محلي كه شركت‌هاي كوري‌ايي براي ساخت ساختمان اصلي كارخانه در نظر گرفته بودند، فاصله دارد.

روتكاي در ادامه مي‌گويد تنها كشف يك بناي سنگي كه معماري منحصر به فردي داشته باشد، مانند كشف يك كليسا، ممكن است ساخت اين كارخانه را با مشكل مواجه كند.مطالعات و بررسي‌هاي باستان‌شناسي اين محوطه بايد تا بهار سال 2006 پايان يابد. كيا، كارخانه موتر سازي كوريايي، قصد دارد كارخانه‌اي براي مونتاژ خودرو در زميني به وسعت 166 هكتار واقع در نزديكي شهر ژيلينا در شمال غرب كشور سلواكي بسازد. شهاب رومي: 5 هزار بار قوي‌تر از بمب اتمي پژوهشگران معتقدند مردم جنوب آلمان در عهد امپراتوري روم احتمالاً سقوط شهاب‌سنگي را شاهد بوده‌اند كه 5 هزار بار قدرتمندتر و مخرب‌تر از بمب اتمي هيروشيما بوده است. دانشمندان بر اين عقيده‌اند كه دهانه اطراف درياچه كيمسي در جنوب شرقي باواريا در نتيجه سقوط ذرات شهابي عظيم ايجاد شده‌اند كه وارد جو زمين شده است. اشياي باستاني سلتي كه در اين محوطه تاريخي كشف شده‌اند، از جمله چند سكه، در يك طرف حرارت بسيار ديده‌اند. به گزارش سايت خبري اسكاتسمن، اين كشف به همراه شواهدي از درختان بسيار كهن و گزارش رومي‌ها از «سنگ‌هايي كه از آسمان فرو مي‌افتادند» باعث شده كه پژوهشگران به اين نتيجه برسند كه اين رخداد طبيعي در حوالي سال 200 پيش از ميلاد اتفاق افتاده است. اما هنوز پژوهشگران ديگر اين ادعا را تأييد نكرده‌اند.

اين دهانه در نزديكي درياچه زماني كشف شد كه باستان‌شناسان آماتور كه در اين محوطه مشغول به كار بودند فلزاتي را كشف كردند كه حاوي مواد معدني غيرمعمول بودند. به دنبال اين كشف گروهي از زمين‌شناسان آلماني به سرپرستي كورد ارنستون از دانشگاه وورتسبورگ در اين محوطه شواهد فاجعه‌اي را يافتند كه احتمالاً به مدت چندين دهه اين منطقه را از هر گونه نشانه‌هاي حيات خالي كرده است. در اين منطقه نه تنها تا شعاع چند مايلي درخت‌ها و خانه‌ها با خاك يكسان شدند، بلكه آب و هواي محلي هم تا چند سال دچار تغيير شده است. حلقه‌هاي درختان اين منطقه نشان مي‌دهند كه رشد گياهان در حدود سال 207 پيش از ميلاد احتمالاً به دليل به وجود آمدن زمستان هسته‌اي دراين منطقه كند شده است. گروه زمين‌شناسي آلماني نشانه‌هايي، از جمله صخره‌هايي كه در اثر حرارت بسيار زياد به شيشه تبديل شده‌اند و مواد معدني موجود در شهاب‌سنگ‌ها، پيدا كرده‌اند كه حاكي از تصادم جسمي از فضا با اين منطقه است. به گزارش دانشمندان، شهابي با تراكم پايين و پهناي 7/0 مايل در فاصله 43 مايلي كره زمين منفجر شده و قطعات آن به روي زمين سقوط كرده است. اين قطعات كه با سرعت 2200 مايل در ساعت با زمين برخورد كرده‌اند انرژي‌اي معادل 106 ميليون تن تي‌ان‌تي آزاد كرده‌اند. جالب اين كه بمبي كه در پايان جنگ جهاني دوم هيروشيما را تخريب كرد انرژي‌اي معادل 20 هزار تن تي‌ان‌تي داشت.
بريتانيا صندوق تورات را به كليساي ارتدوكس اتيوپيا بازمي‌گرداند بر روي يكي از طبقات اتاقي در زيرزمين موزيم بريتانيا كه ورود به آن براي كاركنان موزه و حتي براي نيل مك‌ گرگور مدير موزه‌ هم ممنوع است، 11 لوح چوبي در ميان مخملي بنفش‌ مخفي شده است. اين 11 لوح كه براي كليساي ارتدوكس اتيوپيا اشيايي بسيار مقدس محسوب مي‌شوند، مهم‌ترين بخش گنجينه ماگدالا هستند كه شامل 500 شي ارزشمند بود و در سال 1868 توسط انگلستان از اتيوپيا غارت شد. البته تنها كساني كه در دو دهه اخير به اين لوح‌ها دسترسي داشته‌اند، كشيش‌هاي كليساي ارتدوكس اتيوپيا بوده‌اند. ديدن اين لوح‌ها از سوي هركس ديگر، نوعي توهين به مقدسات محسوب مي‌شود. در بحبوحه افزايش درخواست‌ها براي باز‌گرداندن اين گنجينه مذهبي بسيار مقدس، موزه بريتانيا اين لوح‌ها را از انباري نامعلوم به ساختمان اصلي خود در بلومبري منتقل كرده و اعلام كرده است كه در حال بررسي قرض دادن آن‌ها به صورت دائم به كليساي ارتودوكس اتيوپيا در لندن است. اين الواح را بخشي از صندوق تورات مي‌دانند كه ده فرمان را در خود جاي داده و كليساي ارتدوكس به مدت 50 سال در صدد بوده است تا آن‌ها را بازگرداند يا حداقل به آن‌ها دسترسي داشته باشد.

بنابراين انتقال آن‌ها حتي به صورت قرضي موفقيت بسيار بزرگي محسوب مي‌شود و فشار براي بازگرداندن باقي اين گنجينه را بيشتر مي‌كند. بريتانيا و دو موسسه ديگري كه گنجينه‌هاي بزرگي از ماگدالا را در اختيار دارند،‌ يعني موزه ويكتوريا اند آلبرت و كتابخانه بريتانيا، در حال بررسي گنجينه‌هاي خود و برگزاري جلسات غيررسمي درباره آن‌ها هستند، با اين‌حال باز‌پس‌دهي اين آثار ازنظر قانوني چندان هم ساده نيست. البته موزه بريتانيا براي نشان دادن جديت خود در‌اين‌باره هفته گذشته نيل‌ مك‌گرگور را به اديسه ‌بابا فرستاد تا شنونده مسايل مطرح شده از سوي مقامات اتيوپيا باشد. پرونده اين لوح‌ها از نظر اهميت همتاي پرونده سنگ مرمر‌هاي الجين است كه دولت يونان ساليان سال است خواستار بازگرداندنشان است.

به گفته سخنگوي موزه بريتانيا، صحبت‌هاي ابتدايي در مورد آينده اين لوح‌ها انجام شده است و مسئولان اميدوارند بتوانند ايده قرض دادن آن‌ها به كليسا را پيش ببرند. چرا كه با قرض دادن لوح‌ها به كليسا، كه البته هر پنج‌ سال يك‌بار قابل تمديد است، مي‌توان از مشكلات قانوني موجود برسر بازگرداندن اشياي تاريخي كه به طور مثال در مورد اشياي دوره نازي پيش آمد جلوگيري كرد. تنها مساله مطرح آن است كه لوح‌ها بايد در لندن باقي بمانند چراكه در هيچ‌كجاي اتيوپيا شرايط محيطي و استاندارد‌هاي امنيتي مناسب براي نگهداري آن‌ها وجود ندارد. دوره دستيابي به اين لوح‌ها دوره تاريكي در تاريخچه موزه بريتانيا محسوب ‌مي‌شود. در سال 1867 دولت بريتانيا نيرو‌هاي خود را به اتيوپيا فرستاد تا اسرايي را كه توسط امپراطور تئودروس به اسارت گرفته شده بودند آزاد كنند. امپراطور تئودروس پس از شكست در جنگ ماگدالا خودكشي كرد. به دنبال اين خودكشي گنجينه‌هاي امپراطوري در سطح گسترده‌اي به غارت رفت و ريچارد هولمز، مدير موزه كه براي شناسايي محل اين اشيا به اتيوپيا فرستاده شده بود 80 شي غارت شده توسط سربازان انگليسي را بازپس گرفت، اما بقيه اين اشيا به صورت موروثي به موزه بريتانيا راه يافت.

اين اشيا علاوه بر لوح‌هاي مورد بحث، صليب‌هاي مخصوص مراسم مذهبي، جام‌ها و چتر‌هاي مورد استفاده در اين‌گونه مراسم، پارچه‌ها و جواهرات را شامل مي‌شد. اين لوح‌ها ساليان سال در انباري در شرق لندن نگهداري مي‌شد، اما بعد از سفر مك‌ گرگور به موزيم بريتانيا منتقل شد. به گفته مسئولان موزه اين حركت از سويي براي اين آثار ضروري بود و از سوي ديگر نشانه‌اي بود براي اطمينان دادن به مقامات اتيوپيا درخصوص نگهداري لوح‌ها در كمال احترام. 50 اثر ديگر از آثار اتيوپيا، شامل تاج طلا، جام، سپر، صليب نقره و لباس ملكه اتيوپيا در موزيم ويكتوريا و آلبرت نگهداري مي‌شود. كتابخانه بريتانيا هم 350 نسخه خطي از ماگدالا را در اختيار دارد. بسياري ديگر از اين آثار در مجموعه سلطنتي، در دانشگاه ادينبرا و كمبريج نگهداري مي‌شود و بسياري ديگر هم در دست صاحبان خصوصي است. در سفر اخير توني‌بلر به اديسه‌ بابا، اعضاي انجمن بازگرداني گنجينه‌هاي ماگدالاي اتيوپيا دادخواستي را به دستياران او ارائه كردند. به گفته بنيان‌گذار اين انجمن، تعداد كتاب‌ها و نسخه‌هاي خطي كه در اختيار بريتانياست برابر مجموع تعداد اين آثار در كتابخانه ملي اتيوپيا و آرشيف ملي اين كشور است.

    ليث صفاري نگين جاودانه ي درتاريخ ما

 

يعقوب ليث صفار (247-265 هجري) كه او را ملك الدنيا و صاحبقران ميگفتند و حوزه فرمانروائي او خراسان و سيستان و تخارستان و كرمان و فارس و كابل و قسمتي از در سند و خوزستان ايران بوده است و نسب خود را به «گرشاسب» و از او به «جمشيد» ميرسانيد مردي ميهن پرست با اخلاق و معتقد به مليّت خود و از مخالفين سرسخت خليفه بغداد بود و نقشه ا و تشكيل يك حكومت مستقل وسيع بود. «او بسيار گفتي كه دولت عباسيان بر غدر و مكر بنا كرده اند. نبيني كه به ابوسلمه وا بومسلم و آل برامكه و فضل سهل با چندان نيكوئي كايشان را اندر آن دولت بود چه كردند با كسي مباد كه بر ايشان اعتماد كند» . يعقوب به آئين و رسوم ومخصوصآ به زبان خود علا قه اي تام داشت و زبان تازي نميدانست و يا در ظاهر به ندانستن زبان عربي تعمد ميورزيد و همين امر باعث شد كه وي شاعران را دستور دهد تا به عربي او را در فتحها تهنيت نگويند و به فارسي گويند و اين خود مايه رواج شعر فارسي دري در دربارهاي سلاطين مشرق گرديد،وي با ايجاد حكومت مستقل صفاري و علاقه اي كه به زبان خود داشت و بي اعتنائي به زبان عربي توانست بزرگترين مايه استقلال خود يعني زبان ملي را زنده كند و پس از چند سال كه زبان رسمي و سياسي عربي بود لهجه دري را جانشين آن سازد و همين امر بعد از او بي كم و كاست در دوره سامانيان دنبال شد و در نتيجه ادبيات وسيعي بوجود آمد و از ساير ملل اسلامي جدا گشت. جانشينان يعقوب هم همه بر سيرت ا و رفتند و از ميان آنان برخي مانند ابوجعفر احمد بن محمد و خلف بن احمد خود مردمي دانشمند و علاقمند به علم و ا دب بودند چنانكه خلف فرمان داد تا تفسيري بزرگ به قرآن نويسند و خود عالمان وشاعران را تشويق ميكرد .

 برادر يعقوب بنام عمروليث (265-287) پس از مرگ وي زمام امور را بدست گرفت و براي تثبيت موقعيّت خود چندي با خليفه بغداد از در دوستي درآمد و بدفع مخالفين پرداخت ا ما سرانجام ميان او و خليفه اختلاف افتاد و خليفه محرمانه اسماعيل بن احمد ساماني را عليه او برانگيخت و در جنگي كه بين طرفين درگرفت عمرو د ستگير شد و در زندان خليفه المعتضد در سال 298 درگذشت. عمرو ليث علاوه بر قوت در سياست و جنگجوئي شعر دوست و شاعرپرور نيز بود و شعرائي چون فيروز مشرقي و ابوسليك در دوران او ظهور كردند، وي عشق مفرط به ايجاد ابنيه و كاروا نسرا و رباط جهت آ سايش مسافرين داشت. ابوجعفر احمد بن محمد معروف به بانويه (311-352) مردي دانشمند بود و به مجالست با حكما ميلي وافر و از علوم خود اطلاع داشت. پسرش خلف بن احمد (352-393) نيز مردي اديب و دانشمند و حامي ادبا و علما بوده است در ترجمه تاريخ يميني چنين آمده ا ست كه وي مردي كريم و سخي و انعام ا و درباره اهل علم و ارباب هنر شايع و مستفيض بود. وي علما و فضلاي معروف را گرد اورد تا تفسيري كامل بر قرآن مجيد بنويسند و بيست هزار دينار براي انجام اين خدمت اختصاص داده بود و ميگويند عمرو در دوران امارت خويش هزار رباط و پنجصد مسجد آدينه و مناره احداث كرد و پلهاي فراوان در نقاط مختلف حكومت خويش ساخت .
خد ما ت بزرگ وي به زبا ن فارسي د ري او نخستين كسي بود كه شعرا را به سرودن شعر پارسي تشويق كرد و همين موضوع باعث رشد، گسترش و حفظ زبان فارسي شد. «يعقوب ليث صفاري» نخستين كسي بود كه زبان فارسي دري را ۲۰۰سال پس از ورود اسلام ، به عنوان زبان رسمي اعلام كرد و پس از آن ديگر كسي حق نداشت در دربار او به زباني غير از فارسي سخن بگويد. در كتاب «تاريخ زبان فارسي» آورده است:«.... در سال 254 هجري، يعقوب ليث صفار، دولت مستقل را در شهر زرنج تاسيس كرد و زبان فارسي دري را زبان رسمي كرد كه اين رسميت تا كنون ادامه دارد .

در منابع كهن نيز از اين رويداد نام برده شده است. نويسنده «تاريخ سيستان» چنين روايت كرده است: يعقوب فرا رسيد و بعضي از خوارج كه مانده بودند ايشان را بكشت و مال‌هاي ايشان بر‌گرفت. پس شعرا او را شعر گفتندي به تازي: قد اكرم الله اهل المصر و البلد بملك يعقوب ذي الافضال و العدد چون اين شعر بر‌خواندند او عالم نبود، در نيافت، محمد‌بن و صيف حاضر بود و دبير رسايل او بود و بدان روزگار نامه پارسي نبود، پس يعقوب گفت: چيزي كه من اندر نيابم چرا بايد گفت؟ محمد وصيف پس شعر پارسي گفتن گرفت و اول شعر پارسي اندر عجم او گفت. دكتر حسن باغ بيدي زبان‌شناس، درباره صحت اين موضوع كه يعقوب ليث، زبان فارسي دري را رسمي كرد، مي‌گويد: من اين مطلب را تاييد مي‌كنم. البته رسمي شدن نه به اين معنا كه حالا رواج دارد بلكه به اين معنا كه او نخستين كسي بود كه شعرا را به شعر پارسي گفتن تشويق كرد و همين موضوع باعث رشد، گسترش و حفظ زبان فارسي شد. يعقوب در سال 254 هجري قمري زبان فارسي را رسمي كرد و از آن زمان تا‌كنون 1171 سال است كه اين زبان، زبان رسمي است.

دكتر «مهدي محبتي»، مسوول بنياد دائره المعارف اسلامي، نيز در تاييد رسمي شدن زبان فارسي توسط يعقوب ليث صفاري مي‌گويد: « تا عهد يعقوب ليث، زبان رسمي حكومت‌ها ، زبان عربي بود. زماني كه شاعري شعري به زبان عربي براي او خواند او معناي شعر را در نيافت و آن جمله معروف را گفت كه «چيزي كه من درنيابم چرا بايد گفت؟ » و دستور داد كه زبان فارسي زبان رسمي جامعه شود و پس از آن ديگر كسي حق نداشت در دربار او به زبان عربي سخن بگويد. پس از او هم سامانيان و آل بويه اين زبان را گسترش دادند و از نابودي آن جلوگيري كردند. نويسنده «تاربخ زبان فارسي »، درباره ريشه‌هاي اين زبان نوشته است: فارسي، يا فارسي دري يعني رسمي، دنباله فارسي ميانه زردشتي است، اين زبان كه از زمان يعقوب ليث صفاري زبان رسمي ... شده، به تدريج جانشين ديگر زبانها...

 يعني سغدي، سكايي، خوارزمي و بلخي شد و در منطقه وسيعي از جهان، از هندوستان تا اروپا و از درياي خوارزم تا خليج فارس رواج يافت. در فاصله ميان سقوط ساسانيان و روي كار آمدن صفاريان، زبان علمي زردشتيان فارسي ميانهٌ زردشتي، وزبان علمي مانويان فارسي ميانهٌ مانوي و پهلوي اشكاني مانوي و سغدي مانوي، و زبان علمي مسلمان عربي بود.دولت ساماني به رواج زبان فارسي علاقه مند بود و دولت غزنوي، فارسي را در هندوستان رايج كرد. زبان فارسي در دربار مغولي هند، زبان رسمي بود. رواج فارسي در هند سبب شد زباني به وجود آيد به نام اردو كه زبان رسمي دولت پاكستان شد و به الفبايي كه از الفباي فارسي گرفته شده، نوشته مي شود. زباني كه در هند، آن را هندوستاني مي نامند و به الفبايي كه از الفباي سنسكريت گرفته شده، نوشته مي شود، با اردو يك منشأ دارد. سلجوقيان زبان فارسي را در آسياي كوچك رايج كردند. در دولت عثماني زبان فارسي رايج بود. برخي از سلاطين عثماني چون محمد فاتح و سليم اول به فارسي شعر سروده اند. دكتر «محسن ابوالقاسمي» ادامه مي‌دهد: تسلط استعمار بر كشورهاي شرق سبب شد كه از رواج فارسي كاسته شود. فارسي دري امروز در افغانستان، تاجيكستان و ايران رايج است. در هر سه كشور از اوايل قرن بيستم مسيحي، وضعي براي زبان فارسي پيش آمده كه باعث شده است فارسي رايج در هر يك به راهي بيفتند كه به تدريج آنها را از هم جدا خواهد كرد.
زند گي و مرد ا نگي ليث صفا ري ( من ا ین پا د شا هی وگنج ر ا ا ز سر عیا ر ی و شیر مرد ی بد ست آ و رده ا م نه ا زمیرا ث پد ر یا فته ا م . ازسخنا ن یعقوب لیث ) تا ر یخ آ ئینه تما م نما ی ا ز مبا رزا ت ، کا رنا مه ها وقهرما نا ن و مردا ن تا ریخ بوده وا نسا ن خود سا ز ند ه تا ریخ جا معه ا نسا نی خویش ا ست .یکی د یگرا ز آ زا د گا ن و طن عزیزما وموسس ا ولین دو لت صفا ر ی کشورما د ر سال ( 290 – 245 ق ) یعقو ب لیث صفا ری ا ست .وی د ریک خا نوا ده فقیر مسگرزاده شد و د ر شهر ز رنج د ر طفو لیت شا گرد رویگرشد .د رآ نجا ازابتدای جوانی با عیاران و جوانمردان وطندوستان که برضد ظلم وستم زمامداران عیاش عباسیان میر زمیدند آشنا و داخل حلقه آنان گردید. وی بزودی در حلقه عیاران آنجا نظربشهامت و شجاعت و کفایت و کاردانی بدرجه سرهنگی رسید تا اینکه در سال 269 هه ق ولایات کشوربوی بیعت کرده وی را بعیث رهبر خویش برگزیدند.این امر در بار بغداد را بوحشت و تشویش انداخت . ابتدا خواستند وی را باحیله و نیرنگ و وعده وعیده بخود نزدیک و همدست بسازد تا وی از عزم رهایی مردمش از یوغ استثمار شان منصرف شود. اما از آنجايی که یعقوب شخص مصمم و دارای عزم راسخ در جهت نجات و رهایی مردم ازبهره کشی و مظالم زمامداران عباسیان بود هیچ یک از این حیله آنها بروی کارگر واقع نشده و از اوامر و اطاعات آنان سرباز زده آماده رزم و پیکاربا ایشان گردیدند. در سال ( 262 هه ق ) بین سپاه یعقو ب در محلی بنا م ( د یر ا لعا قو ل ) < د یر عا صول > و سپاه بغداد بسر کرده گی خود خلیفه جنگ شدیدی در گرفت . درین جنگ یعقوب و لشکریا نش چنان مردانه و با شجاعت جنگیدند که مایه حیرت خلیفه و سپاه اش گردیده و نزدیک به شکست بودند که خلیفه از حیله و نیرنگ کارگرفته و در اثر آن یعقوب با سپاهش شکست خورده عقب نشینی نمود. یعقوب آزاد مرد و با غیرت این شکست را مایه شرمساری خود دانسته و در صدد تلافی آن بر آمد . این مرد جنگجو در عمر شکست نخورد ه بود .

 این امر تار و پود و جودش را در آتش غیرت می سوختاند. بنا بر آن با تلاش زیاد سپاه خویش را دوباره تنظیم و به آرایش آن پرداخته دوباره آماده جنگ با خلیفه گردید. خلیفه که از دلاوری و شجاعت آن آگاهی عام و تام داشت و از آن در بیم و هراس بسر میبرد باز در صدد حیله و نیرنگ بود. از قضا شکست دیر عا قول هم بر رویه این مرد حساس و با غیرت تاثیر سو نموده و در ینوقت نازک وی را در بستر بیماری انداخت. خلیفه درینوقت باریک موقع را غنیمت شمرده قاصد شخصی خویش را برای جلوگیری از جنگ نزد او فرستاده . یعقوب باوجود مریضی قاصد را بحضور خود پذیرفته قاصد هنگام حضور دید که از دربار و حاجب درکی نیست ; سردار لشکر خراسان شخص بی تکلف و ساده در روی گلیم نشسته و با سپر جنگی خویش تکیه زده . در پهلویش شمشیر و دورتر از آن سفره ای با نان خشک و قدری پیاز و کوزه سفالین پر از آب قرار دارد. قاصد پیام خلیفه را بوی بیان داشت . یعقوب رو به او نموده گفت:

< به خلیفه بگو، اگر از این مرض زنده ماندم هما نا میان من و تو جز این شمشیر کسی دیگر فیصله نخواهد کرد. من در کودکی و جوانی با نان و پیاز زندگی کرده ام. از دستمزد حلال خویش به سختی گذاره کرده ام; اگر در جنگ با تو باز شکست بخورم و باز به نان و پیاز خود رو آورده به آن خواهم سا خت و به بازمانده گان خویش درس خواهم داد که آنان بعد از من هم چنین کنند.> فرستاده خلیفه از صلابت و غیرت و احساسات مردمی یعقوب متعجب شده و هیجان آلوده برگشت پیامش را بخلیفه رسانید . اما دریغا که یعقوب لیث سر از بستر بیماری برنداشت و بعد از 16 روز مریضی در سال (260 هه ق ) به جاویدانگاه پیوست و بدین سان خلیفه عباسی از خطر بزرگی که از وجود این راد مرد شجاع احساس میکرد نجات یافت . اما راهیان و پیروان بعدی آن راه آنرا تعقیب نمودند . یعقوب لیث صفاری یکی از رجال نامدار تاریخ کشور ما است وی شخص ساده، بی تکلف و باوقار و مد برو بیدار وطندوست بود در انتخاب مردان رای ثواب داشت سپاه را خوب و نیک می آراست ، خزانه اش از مال پر بود اما اسراف نمیکرد. فقیرانه می زیست غالبآ در بالای پاره نمدی می نشست سپرش را در عقب خود نهاده به آن تکیه می نمود حاجب و دربان قصر نداشت اگر میخواست بخوابد پارچه ای را بالای سر می انداحت و از سپرش بحیث تکیه استفاده میکرد ، غذ ا یش عادی و ساده و غذ ا ی مردم فقیر بود. اکثرآ به نان و پیاز بسنده میکرد. او سخت دوستدار فرهنگ واد ب کشور بود.
چنانکه روزی که بر دشمنانش پیروزی یافته بود. شاعرانی او را بزبان عربی ستوده و اشعار شانرا بزبان عربی بحضورش خواندند که یعقوب آنرا نه پسندیده گفت: < چیزیکه من اندر نیابم چرا باید گفت. باید بزبان خودم سخن گفت .> زبان وی دری بود که آنرا سخت گرامی میداشت. وی را میتوان از حامیان بزرگ فرهنگ و ادب دری دانست که در دوره او و تا قرن های بعد از وی جانشینانش بر سیرت و کردار او رفتند و فرهنگ و ادب دری را پاس داشتند و در دوره <صفاریان > فرهنگ و ادب بمدارج تکاملی اش رسید . که نام نامی یعقوب لیث صفار ی همیشه در تاریخ کشور مان چون اختر فروزان میدرخشد.

 )    منبع : مشعل(

 

 

خورجين عطار