2 may 2007 17:44:38
حدود ۶۰ سال پيش آرنولد توين بى در كتاب به ياد ماندنى «مطالعه تاريخ» نتيجه گرفت كه علت نهايى سقوط امپراتورى ها «كشوردارى انتحارى» است . با تاسف براى بوش به دليل جايگاهى كه در تاريخ به او اختصاص يافته و بسيار مهم تر با تاثر شديد به دليل آينده شومى كه در انتظار آمريكاست، اخيراً به نظر مى رسد كه عبارت هوشمندانه پيش گفته را مى توان در مورد سياست هايى كه ايالات متحده از زمان فاجعه ۱۱ سپتامبر در پيش گرفته صادق دانست. اگرچه برخى اشارات اخير دلالت بر احتمال ارزيابى مجدد اهداف مداخله نظامى ناموفق در عراق از سوى دولت دارد، اهدافى كه تاكنون وسيعاً شعارگونه بوده است، چند سخنرانى اخير دولت بوش در واكنش به منتقدان عقب گرد به فرمول هاى بيشتر عوام فريبانه اى است كه او در طول مبارزات انتخاباتى سال ۲۰۰۴ براى توجيه جنگى كه به راه انداخته بود بيان كرد.
جنگ پيش گفته كه توسط حلقه تنگى از تصميم گيرندگان به دلايلى كه هنوز
كاملا آشكار نشده است به راه افتاد و با اظهارات عوام فريبانه مبتنى بر
برداشت هاى نادرست در منظر عموم تبليغ شد، خون و هزينه اى بسيار بيش از
آن چه انتظار مى رفت بلعيده است. اين جنگ واكنش منفى جهانى را
برانگيخته و در خاورميانه ايالات متحده را به عنوان جانشين امپراتورى
بريتانيا و شريك اسرائيل در سركوب مسلمانان معرفى كرده است. اين
برانگيزش- درست يا نادرست- به سراسر جهان اسلام تسرى يافته است.
از همين رو به چيزى بيش از فرمولاسيون مجدد اهداف آمريكا در عراق
نيازمنديم. تداوم بى اعتنايى دولت به پيشينه سياسى تهديد تروريسم، به
تقويت احساس همدردى مسلمانان با تروريست ها انجاميده است.
خودفريبى است كه به مردم آمريكا بگوييم انگيزه اصلى تروريست ها «نفرت
از آزادى» است و اقداماتشان جز بازتاب يك خصومت فرهنگى عميق نيست. اگر
اينگونه بود استكهلم يا ريودو ژانيرو مى بايست همانند نيويارك در معرض
خطر مى بودند. در حالى كه بيشترين تعداد قربانيان پس از شهروندان
نيويارك، استراليايى هاى بالى، اسپانيايى هاى مادريد، اسرائيلى هاى
تل آويو، مصرى هاى جزيره سينا و بريتانيايى هاى لندن هستند.
يك ويژگى سياسى همه وقايع فوق را به هم متصل مى كند:
اهداف متحدان آمريكا و دولت هاى دست اندركار تعميق مداخله نظامى ايالات
متحده در خاورميانه هستند. تروريست ها مادرزاد تروريست نيستند بلكه
رويدادهاى سياسى، تجربيات، عقايد، نفرت ها، افسانه هاى قومى، خاطرات
تاريخى، فناتيسيسم دينى و شست وشوى عامدانه مغزى آنها را به ارتكاب
چنين اعمالى سوق مى دهد. تصاوير تلويزيونى و به خصوص تلقى هتك وحشيانه
حرمت مقدسات دينى توسط نظاميان خارجى تا دندان مسلح و نفرت سياسى عميق
از آمريكا، انگليس و اسرائيل پيوستن به القاعده را نه تنها در
خاورميانه بلكه در كشورهاى دوردستى چون اتيوپى، مراكش، پاكستان،
اندونزيا و حتى كشورهاى حوزه كاراييب دامن مى زند. توان آمريكا براى
حصول اطمينان از اجراى صحيح پيمان منع گسترش و تكثير جنگ افزار كشتار
جمعى نيز آسيب ديده است. تضاد ميان حمله به عراق از نظر نظامى ضعيف و
تحمل كورياي شمالى مسلح به جنگ افزار اتمى، ايرانيان را به اين اعتقاد
راسخ رسانده است كه امنيت آنها تنها از طريق برخوردارى از جنگ افزار
كشتارجمعى تامين مى شود.
به علاوه تصميم اخير ايالات متحده براى كمك به برنامه هسته اى هند كه
عمدتاً به دليل موضع تاييدآميز و حمايت گرانه اين كشور در جنگ عراق و
علاوه بر آن بناى حصارى در مقابل چين اتخاذ گرديد، باعث شده است كه
ايالات متحده خود كشور گسترش دهنده و تكثيركننده جنگ افزار هسته اى
جلوه كند اگرچه با خط مشى گزينش گرايانه. اين استاندارد دوگانه تلاش
براى صدور يك قطعنامه سازنده درباره مشكل هسته اى ايران را با مشكل
مواجه مى كند.
بحران هاى
پيچيده سياسى ايالات متحده، به كاهش درجه وضعيت اخلاقى آمريكا در سراسر
جهان انجاميده است. امروز كشورى كه دهه ها وضعيت بسيار مناسبى در ضديت
با سركوب سياسى، شكنجه و ساير انواع تخطى از حقوق بشر داشت، تاييدكننده
اعمالى است كه به سختى مى تواند با كرامت انسانى در تطابق باشد. قابل
سرزنش تر اين كه سوءاستفاده و يا شكنجه در زندان هاى گوانتانامو نه
توسط دولت كه توسط رسانه هاى آمريكا بر ملا شد. دولت در واكنش خود را
محدود به مجازات شمار اندكى از مرتكبان دون پايه كرد، هيچ يك از
تصميم گيرندگان عالى رتبه وزارت دفاع يا شوراى امنيت ملى كه
«بازجويى هاى توام با فشار روانى» (بخوانيد شكنجه) را تجويز كردند
مجبور به استعفا نشدند يا در معرض رسوايى عمومى يا پيگرد قانونى قرار
نگرفتند.
دليل مخالفت دولت با دادگاه بين المللى جرايم (جنگى) را اكنون بهتر مى توان دريافت. سرانجام، سياست خارجى اسفبار اقتصاد را با افزايش شديد مخارج دفاعى و امنيتى به جنگ پيوند زده است. بودجه هاى وزارت دفاع و وزارت امنيت داخلى اكنون بزرگتر از تمام بودجه اكثر كشورهاست و به نظر مى رسد كه به رغم كسرى هاى بودجه و تراز تجارى كه آمريكا را به مقروض ترين كشور جهان تبديل كرده است، افزايش يابد. هم زمان مخارج مستقيم و غيرمستقيم جنگ عراق سيرى صعودى مى پيمايد، حتى از بدبينانه ترين پيش بينى هاى مخالفان اوليه جنگ فراتر مى رود و برآوردهاى اوليه دولت بوش را به مسخره مى گيرد.
هر دالرى كه متعهد به پرداخت آن باشد دالرى است كه در سرمايه گذارى، در نوآورى علمى يا آموزشى كه برترى بنيادى اقتصاد در بلند مدت را در جهانى شديداً رقابت آميز تداوم مى بخشد، خرج نشده است.
اين امر بايد دغدغه جدى آمريكايى هاى انديشمند باشد كه حتى مللى كه به طور سنتى دوست آمريكا تلقى مى شده اند آشكارا زبان به انتقاد گشوده اند.
در نتيجه قسمت هاى بزرگى از جهان چه در شرق آسيا چه در اروپا و چه در آمريكاى لاتين به آرامى اقدام به جست وجوى راه هايى براى تشكيل اتحاديه هاى منطقه اى صميمانه تر مى كنند كه كمتر به مفاهيم دوسوى پاسيفيك يا دو سوى آتلانتيك يا همكارى نيمكره اى كه نيازمند حضور آمريكاست دارد. اليناسيون جغرافيايى آمريكا مى تواند تداوم يابد و تهديدكننده باشد. چيزى كه به خصوص به بدخواهان تاريخى يا رقباى آينده آمريكا نفع خواهد رساند. روسيه و چين اكنون گوشه اى نشسته اند و پوزخند مى زنند.
روسيه شادمان است كه ببيند خصومت ورزى مسلمانان به رغم لشکرکشي اين كشور در افغانستان و چچن به سمت آمريكا تغيير مسير داده است. به علاوه روسيه مشتاق است آمريكا وارد موضعى ضداسلامى شود. و چين صبورانه نصيحت مرشد باستانى استراتژيك خود سون تزو را دنبال مى كند كه بهترين راه پيروزى اين است كه «اجازه دهيد رقيبتان خود را شكست دهد.»در حقيقت تيم بوش در سال هاي اخير به گونه اى خطرناك نشيمنگاه امن آمريكا را با تبديل يك چالش منطقه اى و قابل كنترول به يك نزاع جهانى در راس مناطق مورد تهديد نشانده است. از آنجا كه آمريكا به گونه اى غيرعادى قدرتمند و ثروتمند است مى تواند عوارض يك سياست فرو رفته در قالب لفاظى و اجرا شده با نابينايى تاريخى را تحمل كند، اما اين تحمل نمى تواند كوتاه مدت نباشد. در غير اين صورت آمريكا احتمالاً در يك جهان پرخصومت منزوى مى شود و به گونه فزاينده اى در معرض اقدامات تروريستى قرار مى گيرد و از همين رو كمتر قادر به ايفاى نقش سازنده جهانى خواهد بود. چوب در لانه زنبور كردن در حالى كه فرياد مى زند «خط مشى خود را تغيير نخواهيم داد و منطقه را ترك نخواهيم كرد » چيزى جز اعمال مديريت فاجعه آميز نيست.
ازجانب ديگربا گذشت بيش ازچهار سال از آغاز لشکرکشي به عراق هنوز نميتوان آماري دقيق در مورد كشتههاي عراقي ارائه داد. نيروهاي خارجي معمولاً آمار تلفات عراقيها را ثبت و ضبط نميكنند.
تا آنجا كه به عراقيهاي جلاي وطنكرده مربوط ميشود هم وضع به همين منوال است . نه نيروهاي بيگانه و نه دولت عراق آمار دقيقي در رابطه با تعداد عراقيهاي جلاي وطن كرده و آن دسته از اتباع عراقي كه در داخل عراق با ترك اقامتگاههاي خود به آوارگي تن دادهاند در دست ندارد . اعداد و ارقامي هم كه مطرح ميشود دقيق نيست چرا كه بسياري از پناهندگان به طور غيرقانوني و مخفيانه عراق را ترك كردهاند.
براساس اطلاعات منتشر شده از سوي سازمان ملل متحد 727 هزار عراقي پس از بمبگذاري در حرمين عسکريين(ع) در فوريه سال 2006 ميلادي در داخل عراق آواره شدهاند، حدود 470 هزار تن از ابتداي جنگ عراق در وزارت مهاجرت و آوارگان ثبتنام كردهاند و در اين دوره زماني 160 هزار تن به مناطق كردنشين شمال عراق پناه بردهاند .
گمان ميرود مهاجرت جمعي عراقيها از سال 2003 ميلادي پس از اخراج جمعي فلسطينيها از موطن خود در سال 1948 بزرگترين موج مهاجرت جمعي در تاريخ معاصر بوده باشد. تخمين زده ميشود در اين سالها حدود دو ميليون عراقي از اين كشور گريختند در حالي كه گمان ميرود تعداد عراقيهاي جلايوطن كرده تا پايان سال جاري ميلادي به 10 درصد كل جمعيت اين كشور كه حدود 27 ميليون نفر است، بالغ شود .تبعات اين مهاجرت جمعي براي عراق و كشورهايي كه ميزبان آوارگان عراقي هستند، گسترده است. براي عراق اين به معناي تداوم روند فرار مغزها است چرا كه بخش اعظم مهاجران قانوني را افراد تحصيلكرده تشكيل ميدهد .براي كشورهاي ميزبان ادامه روند مهاجرتها مشكلات اقتصادي، تنشهاي اجتماعي و در پارهاي موارد معضلات مذهبي، قومي را به همراه دارد.
سوريه بيش از ديگر همسايگان عراق پذيراي انبوه آوارگان بوده است. پس از سوريه كشورهاي مصر، اردن، ايران و كشورهاي اروپايي نيز ازيورش خانه بدوشان عراق درامان نيستند. اگرچه موج آوارگان عراقي به سرزمينهاي دوردست چون استراليا، ايالات متحده و كانادا نيز رسيده است .اردن با داشتن جامعهاي متشكل از 800 هزار عراقي توانسته روند مهاجرت عراقيها به اين كشور را متوقف كند. وقتي در ماه فوريه شايعاتي بر سر زبانها افتاد كه از احتمال جلوگيري از ورود مهاجران جديد به سوريه حكايت داشت پناهندگان عراقي در برابر دفتر كميسارياي عالي پناهندگان سازمان ملل متحد (UNHCR) در دمشق، پايتخت سوريه دست به تظاهرات زدند . دولت دمشق اواسط ماه مارچ اعلام كرد تعداد آوارگان عراقي در اين كشور به 5/1 ميليون تن رسيده است. بر اساس اظهارات لورنس ژولي، نماينده UNHCR در دمشق هر ماه بين 10 تا 40 هزار پناهنده با گذر از مرز مشترك عراق با سوريه وارد اين كشور ميشوند.
اين در حالي است كه ساير برآوردها اين تعداد را تا 50 هزار نفر تخمين ميزنند . بحران در اين حوزه آنچنان جدي است كه دولت جورج بوش، رئيسجمهور ايالاتمتحده با ناديده انگاشتن تلاشهاي خود براي به انزوا كشاندن دولت سوريه ناچار به اعزام هيأتي از وزارت امور خارجه براي مذاكره با مقامات سوري در اين رابطه شد .پس از اين ديدار كه فرستاده آمريكا در ضمن آن با كاركنان دفتر UNCHR در دمشق به رياست آنتونيوگوته ديدار و گفتوگو كرد تعداد عراقيها ي مشمول دريافت پناهندگي از ايالات متحده از 435 تن به 7 هزار نفر افزايش يافت.
دلايل مهاجرت جمعي عراقيها چندان ناشناخته نيستند. مهمترين دليل ترس از مرگ اتفاقي در حملات انتحاري است. نگراني از ادامه خشونتهاي فرقهاي به ويژه در بين آناني كه در گذشته از اعضاي حزب بعث يا كاركنان دستگاههاي دولتي بودهاند از جمله علل ديگر است .مسيحيان عراقي نيز در زمره اهداف گروههاي شورشي هستند. از بين 30 هزار مسيحي عراقي در حال حاضر كمتر از 13 هزار تن در اين كشور سكنا دارند. عراقيهاي ثروتمند هدف اصلي باندهاي آدمربايي هستند. بسياري از عراقيهاي جلاي وطن كرده از تجربه حداقل يك آدمربايي در بين بستگان خود به ويژه ربوده شدن كودكان و پرداخت غرامتهاي سنگين براي آزاد سازي آنها ميگويند .در بسياري موارد به رغم پرداخت وجوه درخواستي آدمرباها، جسد فرد ربوده ميشود. زني عراقي اندكي قبل در مصاحبه با روزنامه سوئيسي زوريخر زيتونگ از پرداخت 40 هزار دالر براي آزادي شوهرش گفته بود اما به جاي زنده او، جسد بدون سرش را تحويل گرفت .
زن ديگري از ربوده شدن دختر خود ميگويد. همسر دخترش پس از اطلاع از ربوده شدن او درصدد فروش مغازه خوراکه فروشياش برآمد اما روزي كه براي فروش مغازه خانه را ترك كرد به قتل رسيد .اين زن آن قدر ترسيده بود كه به همراه نواسه اش از خانه فرار كرد و راهي سوريه شد و هنوز هم اطلاعي از سرنوشت دخترش ندارد .عربهاي عراقي كه به سوريه ميگريزند اجازه اقامت سه ماهه در اين كشور را كسب ميكنند كه امكان تمديد آن براي سه ماه ديگر وجود دارد. با پايان مجوز اقامت، پناهنده براي مدت كوتاهي به عراق باز ميگردند و سپس دوباره اين كشور را ترك ميكنند.
فشار ناشي از هجوم اين آوارگان بر اقتصاد عراق عميق است. كميسارياي عالي پناهندگان سازمان ملل تخمين ميزند براي رسيدگي به مشكلات پناهندگان عراقي به بودجهاي 60 ميليون دالري نياز است كه 15 ميليون دالر آن به سوريه اختصاص خواهد يافت . تا اين مقطع جاپان سه ميليون دالر و اردن يك ميليون دالر براي حمايت از آوارگان عراق اهدا كردهاند اما هنوز تا تأمين بودجه تعيين شده از سوي سازمان ملل راه درازي باقي است. شبكه بهداشت سوريه از تأمين نيازهاي بهداشتي آوارگان عاجز است و قادر نيست از هزينههاي سنگين رفع مشكلات بهداشتي انبوه مهاجران عراقي در اين كشور برآيد UNHCR و هلال احمر سوريه اقدام به احداث دو كلينيك اختصاصي براي آوارگان عراقي كردهاند كه در آنها خدمات درماني رايگان به پناهندگان ارائه ميشود اما اين امكانات براي حل و فصل مشكلات بهداشتي آوارگان كافي نيست.
كودكان عراقي مجاز به حضور در مکاتب سوريه هستند كه همين مسئله يورش بيش از حد صنفهاي درس را به دنبال داشته است. برخي از پناهندگان آن قدر فقير هستند كه به تنفروشي يا ساير كارهاي غيرقانوني روي ميآورند . وضعيت برخي از پناهندگان رقتآور است. خانوادههاي فقير كودكان خود را در برابر دريافت دستمزدهايي ناچيز به انجام كارهاي خدماتي ميگمارند. استادان دانشگاه عراق اكنون براي يك كيلو برنج به هر دري مي زنند و كارمندان پيشين حاضرند براي امرار معاش به هر كاري تن دهند .
تعداد مهاجران ثروتمند هم كم نيست .برخي آن قدر استطاعت مالي دارند كه اقامتگاههايي مجلل در بهترين نقاط پايتخت سوريه براي خود خريداري كردهاند. هجوم پناهندگان فشار به بازار مسكن را در دمشق و ساير شهرهاي بزرگ دو چندان كرده و موجب بالا رفتن قيمت مسكن و کرايه يي واحدهاي مسكوني شده است .کرايه ي منازل در برخي مناطق تا 300 درصد رشد داشته و سوريهاي فقير كه تا پيش از آغاز موج مهاجرتها قادر به تأمين معاش خود بودند اكنون با افزايش هزينههاي زندگي با مشكلات معيشتي دست و پنجه نرم ميكنند كه همين مساله نارضايتي از ادامه مهاجرتها را رقم زده است.
يكي از پنهانترين لايههاي بحران پناهندگان، تأثير آن بر موازنه اجتماعي حساس در سوريه است. براي درك بهتر اين مساله بايد ساختار قومي، مذهبي سوريه را مورد توجه قرار داد . بر اساس گزارشي كه اخيراً در نشريه آلماني ديزيت منتشر شد از 18 ميليون جمعيت سوريه 70 درصد سني، 16 درصد شيعه و حدود 10 درصد مسيحي هستند .علاوه بر آن حدود 150 هزار كرد را هم بايد در نظر گرفت كه اغلبشان تابعيت سوري ندارند. هر يك از اين گروههاي قومي و مذهبي زيرمجموعههايي دارند .همزيستي مسالمتآميز اقوام و مذاهب يكي از مشخصههاي تاريخ شش هزار ساله سوريه است.
به تأييد منابع مسيحي وضعيت مسيحيان سوريه در دوران زمامداري بشاراسد، رئيس جمهور سوريه خوب است و تغييري در قياس با گذشته نداشته است .اكنون با هجوم مهاجران عراقي اين تركيب پيچيده قومي، مذهبي دستخوش تحول و تغيير شده است. آنچنان كه پاتريك متيري، از كشيشهاي مسيحي سوريه ميگويد اين احتمال كه دولت بوش با فراهم آوردن زمينه تشديد مهاجرت عراقيها به سوريه به دنبال بيثبات كردن اين كشور در راستاي خطوط قومي، مذهبي باشد را نبايد ناديده گرفت . اگر احتمال فروپاشي عراق در راستاي خطوط قومي و مذهبي يكي از بزرگترين دغدغههاي مردم عراق و كشورهاي منطقه است نبايد فراموش كرد اين حادثه ميتواند در عين حال تأثيري انفجاري بر وضعيت سوريه داشته باشد.
استفاده از مقاله برژينسکي در فصلنامه چشم انداز نو و منابع خبري .