لـطیـف ناظـمی

 

                                      

 ای ساکنان شهر شهادت!

 ای خیل بی گناه مهاجر!

 امروز رزمنامۀ آزادی-

 با شعر خون تان شده جاوید.

 هر یاد تان حماسۀ خشمی است.

 آتشفشان کینۀ نسلی است.

 شطی است سوی چشمۀ خورشید.

 * * *

 در گورهای کوچک گمنام

 در لحظه های پاک نجابت،

 این خواب نقره یین شما دانم-

 خواب شقایق است

 دیدار در نهایت میعاد است.

 هر قطره خون تان به دل خاک،

 باغی پُر از ترانۀ مرجان است،

 آلاله های وحشی فرداست.

 فواره های آتش و فریاد است.

 * * *

 هان ای کبوتران مسافر!

 در شهر سرخ خنجر و خون و خاک-

 فریاد کودکان برهنه،

 پرخاش مادران گرسنه.

 اندوه همسران علیل تان-

 رهتوشه های هجرت تان باد.

 مرثیه های ملت اندوهگین تان-

 نذر رۀ شهادت تان باد.

 * * *

 آنکس که دستهای سیاهش را،

 با خون گرم تان به حنا بست،

 افتاده است لاشۀ سنگینش-

 در پرتگاه نفرت و نفرین.

 گندیده روی زانوی عفریت شب تنش

 خون هزار رستم دستان به گردنش.

 لطیف ناظمی

روزنامۀ «حقیقت انقلاب ثور» دوره دوم شماره (۱۳)،
چارشنبه،
۲۶ جدی ۱۳۵۸،  صفح
ۀ سوم

بازتایپ: ع . ق . فضـلی

۳ فبروری ۲۰۱۹

 

 

 

 

توجه:

کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است

کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد

Copyright©2006Esalat

 

 

 

 

www.esalat.org