یکصد گفتار

برای نخستین آشنائی با شالوده های فلسفه مارکسیستی لنینیستی

«بخش دوم»

ارزش اضافه - تراکم سرمایه
تضادی که با انقلاب حل می شود

 

فصل - ششم تئوری مارکسیستی لنینیستی فرماسیون های اجتماعی - اقتصادی

 

درس ۶۴ - فرماسیون سرمایه داری؛ قانون اساسی تولید سرمایه داری، تضاد اصلی آن

(1)
پرولترها، کارگران، به قصد تامین وسائل زندگی خویش کار می کنند و چون خود وسیله و ابزار تولید ندارند نیروی کار خود را ناگزیر به صاحبان وسائل تولید می فروشند تا درعوض مزدی به دست آورده، زندگی کنند. کار گارگر مزد بگیر، علاوه بر ارزش نیروی کار که به خود کارگر می رسد ارزش بیشتری ایجاد می کند که به رایگان و به صورت سود بدست سرمایه دار می رسد. کالای ساخته شده بیش از مجموع ارزش مواد اولیه و استهلاک ماشین ها و سایرعوامل تولید و دستمزدی که به کارگر پرداخت شده ارزش دارد. این ارزش اضافی اگرچه ثمره کار گارگر است ولی بدست او نمی رسد. در واقع نیروی کار در نظام سرمایه داری به کالا بدل می شود. این کالای خاص دارای یک ویژگی اساسی و مهم است که وجه تمایز آن با تمام کالاهای دیگر به شمارمی رود و آن این که نیروی کار چنان کالائی است که می تواند بیش از ارزش خود ارزش ایجاد کند.
این ارزش بیشتری که نیروی کار به هنگام کار به وجود می آورد، ارزش اضافی نامیده می شود.
فروش نیروی کار از جانب کارگر و خرید آن توسط سرمایه دار صاحب وسائل تولید، سرمایه دار را غنی تر می سازد و به او سود می رساند. پس ارزش اضافی سرچشمه سود سرمایه داری است.
کار کارگر منجربه ایجاد ارزشی تازه می شود ولی در برابر این ارزش تازه سرمایه دار چیزی به کارگر نمی دهد بلکه حداکثر همان ارزش اولیه نیروی کار او را می پردازد. به این ترتیب ثمره کار کارگر از او بیگانه می شود و به تصاحب غیر در می آید. بهره و ثمره ای که از کار- و درست تر بگوئیم از به کاربردن نیروی کار- حاصل می شود، به سرمایه دار می رسد. پس ارزش اضافی اساس بهره کشی از طبقه کارگر و ریشه تضاد طبقاتی است.
ارزش اضافی که به صورت سود بدست سرمایه دار می رسد نزد او تراکم حاصل می کند. سرمایه دار همه آن را به مصرف نمی رساند بلکه از تراکم آن سرمایه حاصل می گردد. به دیگر سخن، سرمایه دار هیچ منبع دیگری برای ایجاد سرمایه جز همین بهره کشی از کار کارگر و تراکم ارزش اضافی ندارد. هر چه بهره کشی ادامه پیدا کند و ارزش اضافی بیشتری توسط کارگران مزد بگیر ایجاد شود، میزان سرمایه هم بیشتر و متراکم تر می شود. پس ارزش اضافی خود مولد سرمایه است، به این معنا که سرمایه چیزی نیست جز تراکم ارزش اضافی.

بدست آوردن ارزش اضافی از راه بهره کشی از کار مزدوری قانون عمده سرمایه داری و قوه محرکه تولید سرمایه داری است.
ظاهر مطلب آن است که کارگر در نظام سرمایه داری، در فروش نیروی کار خود آزاد است و مالک نیروی کار خود است. در حقیقت کارگر هیچ راهی برای تامین زندگی خود و خانواده اش، جز این ندارد که نیروی کار خود بفروشد، به کسی بفروشد که صاحب وسائل تولید است و می تواند آن را به کار اندازد. کارگر در انتخاب خود آزاد نیست. او مجبور است به استثمار تن در دهد زیرا در نظام سرمایه داری زندگی خود و خانواده اش در گروی ادامه آن است. او ناگزیر است رنج ببرد و شاهد باشد که ثمره کارش گنجی برای سرمایه دار می شود.
بدین ترتیب هدف از تولید سرمایه داری عبارتست از کسب ارزش اضافی. برای رسیدن به این هدف و کسب سود بیشتر، سرمایه داران تولید را بسط می دهند، تکنیک نو را به خدمت می گیرند، از دست آوردهای دانش استفاده می کنند و بدینسان بر بازده کار می افزایند. بازار را بسط می دهند، منابع جدید مواد خام را جستجو می کنند، به استعمار سرزمین های دیگر و غارت وحشیانه مستعمرات دست می زنند. سرمایه داری نیروهای مولده پرتوانی را بر اساس تکنیک های نو بوجود می آورد، که محصولاتی به مراتب فزون ترو متنوع تر از تمام ادوار پیشین تاریخ انسانی ایجاد می کند. برای کسب ارزش اضافی و به علت وجود این قوه محرکه است که سرمایه داری تولید و مصرف بسیار بالاتر، بازده کار بسیار بالاتر و اجتماعی شدن تولید به درجه بسیار بالاتری را به وجود می آورد.

(2)
سرمایه داری با توسعه تولید، با جمع کردن میلیون ها کارگر در کارخانه ها و فابریک ها و موسسات مختلف تولید صنعتی و کشاورزی و غیره، با اجتماعی کردن هر چه بیشتر و شدیدتر روند کار، به تولید خصلت اجتماعی می بخشد. اما از سوی دیگر حاصل کار به وسیله صاحبان خصوصی وسائل تولید، بوسیله سرمایه داران، تصاحب می گردد. یعنی خصلت کار، اجتماعی است ولی خصلت تصاحب نتیجه کار، خصوصی است. این تضاد اساسی نظام سرمایه داری است. تضاد بین خصلت اجتماعی تولید و شکل تصاحب خصوصی سرمایه داری نتیجه تولید. توضیح بدهیم: در جامعه سرمایه داری کالاها در بنگاه های بزرگ و موسسات صنعتی و کشاورزی و تولیدی عظیم و هر چه وسیع تر تولید می شود. صدها و هزاران نفر در هر یک از این موسسات و بنگاه ها کار می کنند. دیگر ما با کارگاه های کوچک پیشه وری یا صنعتگران انفرادی روبرو نیستیم که یک یا چند نفری امر تولید را سازمان داده و روند کار را به انجام رسانند. تقسیم کار اجتماعی در نظام سرمایه داری هر چه بغرنج تر و پرشاخه تر می شود. انواع پیوندهای مختلف بین رشته های مختلف اقتصاد پدید می آید. تولید کالا فی الواقع خصلت وسیع اجتماعی پیدا می کند. ولی نتیجه این تولید، که این همه خصلت اجتماعی یافته چطور؟ نتیجه و محصول این تولید و ثمره کار عظیم اجتماعی شده، به تصرف خصوصی سرمایه داران درمی آید. سودهای کلان حاصل از روند تولید اجتماعی شده، به جیب مشتی سرمایه دار خصوصی می رود.

ارزش اضافی که توسط میلیون ها نفر و ضمن تولیدی اجتماعی شده، بوجود می آید به چنگ عده معدودی صاحب وسائل تولید که مالک خصوصی این وسائل هستند می افتد.
از اینجاست که تضاد عمده جامعه سرمایه داری پدید می شود. ثمره تولید با خصلت اجتماعی به تصرف خصوصی سرمایه داری در می آید. تضاد بین خصلت اجتماعی تولید و شکل خصوصی تملک یا تصاحب، تضاد اساسی سرمایه داری است.

وقتی می گوئیم این تضاد اساسی جامعه سرمایه داری است، بدان معنا است که تمام تضادهای دیگر این جامعه از همین تضاد ناشی می شود و حل قطعی تمام آنها وابسته به حل این تضاد اساسی است. وقتی می گوئیم تضاد بین خصلت اجتماعی تولید و شکل تصاحب خصوصی سرمایه داری تضاد اساسی فرماسیون سرمایه داری است این بدان معنا است که تا این تضاد حل نشود فرماسیون سرمایه داری باقی است و برای پایان دادن به آن، یعنی برچیدن بساط بهره کشی می بایست تصاحب خصوصی- سرمایه داری ثمره تولید از میان برود؛ باید وسائل تولید از تملک خصوصی سرمایه داران بدر آید و به دست اجتماع سپرده شود.
حل این تضاد اساسی به معنای آن است که به جای فرماسیون سرمایه داری، فرماسیون سوسیالیستی برپایه مالکیت اجتماعی بر وسائل تولید ایجاد شود و تنها در این صورت است که تمام تضادها و مشکلات جامعه سرمایه داری را می توان ریشه کن کرد. از تضاد اساسی سرمایه داری است که دیگر تضادهای آن ناشی می شود. مثلا یکی از مظاهراین تضاد اساسی، نبرد بورژوازی و پرولتاریا است: نبرد طبقاتی بین دو طبقه اساسی این جامعه، نبرد بین آنها که ارزش اضافی تولید می کنند و کار آنها است که خصلت اجتماعی یافته از یک سو و آنها که ارزش اضافی را تصاحب می کنند و ثمره تولید را به نحو خصوصی مالک می شوند از سوی دیگر. اگر این نبرد در مقطع تاریخ با پیروزی حتمی پرولتاریا و سرنگونی سرمایه داری تمام خواهد شد به آن علت است که خصلت اجتماعی تولید بطور عینی و ناگزیر مالکیت اجتماعی بر وسائل تولید را طلب می کند. اگر در نظام سرمایه داری، هرج و مرج در تولید و بحران اقتصادی پدید می شود این نیز وابسته به تضاد اساسی فرماسیون سرمایه داری است. از مظاهر این تضاد اساسی است که در یک موسسه صنعتی جداگانه، امر تولید و اقتصاد، منظم و از روی نقشه اداره می شود، ولی به مقیاس سراسر جامعه، تولید سرمایه داری تابع اداره و تشکل هماهنگ نیست و در آن هرج و مرج تولید حکمرواست. پدیده های عدیده ای چون عقب ماندن تقاضا و قدرت پرداخت جامعه از بسط دامنه تولید، بحران و رکود تولیدی و ورشکستگی تولید کنندگان کوچکتر، وضع بد طبقه کارگر و توده های زحمتکش، ستم و نابرابری اجتماعی، اختلافات فاحش طبقاتی و غیره، مظاهر گوناگون عملکرد این تضاد اساسی جامعه سرمایه داری است. همچنین اگر می بینیم که تولید در این نظام به بسط دائمی گرایش دارد ولی امکانات مصرفی توده مردم محدود است و به علت فقر و کمی قدرت خرید، اینها نمی توانند محصولات تولید شده را بخرند و در نتیجه بحران اضافه تولید ایجاد می شود و سپاه بیکاران پیدا می شود و بیکاری روز افزون می گردد، همه اینها نیز از مظاهرعمل همان تضاد اساسی جامعه سرمایه داری است.