امیر نیک آئین

یکصد گفتار

برای نخستین آشنائی با شالوده های فلسفه مارکسیستی لنینیستی

«بخش دوم»

وحدت و آشتی ناممکن
طبقات اجتماعی

 

فصل هفتم- تئوری مارکسیستی- لنینیستی

طبقات اجتماعی و مبارزه طبقاتی

درس ۷۱ - مبارزۀ طبقاتی

(۱)
طبقات بهره کش از آنجا که صاحب وسائل تولید هستند، سهم مهمی از ثروت های اجتماعی را که طبقات بهره ده تولید کرده اند به خود اختصاص می دهند. از همین جا است که تناقضات و تضادهای طبقات ناشی می شود. از همینجا است که بین طبقات، مبارزه روی می دهد، بردگان در مقابل برده داران، رعایا در برابر اربابان و فئودال ها و کارگران در برابر سرمایه داران قرار می گیرند.

مبارزه طبقاتی، بر شالوده عینی وجود طبقات بهره کش و بهره ده، و بر این اساس که منافع آن ها متضاد است و سود یکی زیان دیگری است، جریان می یابد. مبارزه طبقاتی امری نیست که کسی آن را اراده کرده و به طور ذهنی آورده باشد. از بین رفتن آن هم وابسته به میل و اراده افراد نیست.

تاریخ بیاد دارد که در برخی کشورها طبقات حاکمه "دستور دادند" ومجالس فرمایشی "قانونی تصویب کردند" که از امروز به بعد مبارزه طبقات در کشور برمی افتد و صلح طبقاتی برقرار می شود! هم اکنون در کشور ما هئیت حاکمه، سرمایه داران بزرگ و زمینداران کلان که در وابستگی و پیوند با امپریالیسم و نو استعمار اکثریت عظیم خلق ما، همه طبقات زحمتکش را استثمار می کنند و منافعشان درست در نقطه مقابل طبقات بهره ده قرار دارد توسط دستگاه تبلیغاتی خود مرتبا فریاد می کشند که به اراده شاهنشاه گرگ و میش از یک جوی آب می خورند، ستبر طبقاتی جای خود را به وحدت طبقاتی داده است. بین بزرگترین سرمایه داران و زمینداران غارتگر و این همه کارگر و دهقان و زحمتکش که با گرسنگی و بیکاری و مهاجرت و گرانی و فقدان وسائل تولید و وسایل زندگی دست به گریبانند گویا یگانگی عاطفی وجود دارد نه مبارزه طبقاتی. اما مبارزه طبقاتی را که یک مسئله عینی است و به اراده و تمایل افراد و تصیم و تبلیغ وابسته نیست نمی توان با فرمایش ملغی ساخت. با فشار سازمان امنیت می توان از بروز اعتصاب کارگری جلو گرفت یا دادخواهی دهقانی را سرکوب کرد ولی منافع متضاد کارگر و سرمایه دار بزرگ یا دهقان و زمیندار کلان را نمی توان لغو کرد.

این تضاد به علت مناسبات متضادی است که آنان با وسایل تولید دارند. طبقه صاحب وسایل تولید ثروتمند، ستمگر و بهره کش است و در هر حال گرگ طبقه محروم از وسایل تولید که ستم کش و بهره ده است. آن یکی نفعش در این است که بیشتر بهره کشی کند، بیشتر برباید، این یکی نفعش در این است که بهره کشی را ریشه کن کند وسایل تولید و نعم زندگی را که از آن محروم است بدست خود گیرد. این منافع طبقاتی متضاد، ریشه و منشا مبارزه طبقاتی است. هر قدر که مبلغان بورژوازی و مزد بگیران هیئت های حاکمه استثمارگر دست و پا بزنند و درباره وحدت طبقات و یگانگی عاطفی سینه چاک دهند و به اصطلاح خودشان بر طرفداران عقل طبقاتی بتازند، نمی توانند از صحنه کشور ما واقعیت را یعنی تضاد عینی موجود بین منافع دربار و سرمایه داری بزرگ وابسته و زمینداران کلان را با توده عظیم زحمتکش بهره ده بزدایند، زیرا که زدودن این تضاد یعنی از بین رفتن وجود طبقات بهره کش و ستمگرو سیستم حکومتی آنان.

(
۲)
قبل از پیدایش مارکسیسم نیز دانشمندان و مورخین و اقتصاددان، نه تنها به وجود طبقات، بلکه به وجود مبارزه طبقاتی نیز پی برده بودند. ولی بدون برخورد ماتریالیستی و دیالکتیکی به تاریخ و جامعه، تئوری مبارزه طبقاتی نمی توانست به نحو علمی تدوین شود. مارکس و انگلس تدوین کنندگان این تئوری علمی هستند. آنها ثابت کردند که مبارزه طبقاتی نیروی محرکه اساسی در تمام جوامع منقسم به طبقات متخاصم است. آنها نشان دادند که این مبارزه سرانجام از طریق انقلاب سوسیالیستی و استقرار دیکتاتوری پرولتاریا به از بین رفتن هر نوع طبقه و ایجاد جامعه بدون طبقات کمونیستی می انجامد. بررسی تاریخ همه جوامع نشان می دهد که تاریخ جامعه های طبقاتی عبارتست از تاریخ مبارزه طبقات.

مارکس و انگلس با این بررسی علمی به این نتیجه رسیدند که:

"برده و آزاد، پاتریسین و پلب، مالک زمین و رعیت، استاد صنعتگر صاحب کار و شاگرد به طور خلاصه اسیر کنندگان و اسیران در تضاد دائمی بوده و با یکدیگر مبارزه ای بدون انتقطاع گاه پنهان و گاه آشکار داشته اند. این مبارزه همیشه با تحول انقلابی تمام بنای جامعه یا نابودی مشترک طبقات متخاصم پایان پذیرفته است."

علم و تاریخ ثابت می کند که مبارزه طبقات متخاصم، آشتی ناپذیراست. منافع ارباب را با منافع رعیت نمیتوان تلفیق داد و آشتی طبقاتی ایجاد کرد؛ باید بساط ارباب رعیتی را برچید و رعیت را از قید استثمار ارباب رهانید. نمی توان منافع سرمایه دار صاحب وسائل تولید را که منشا سودش اضافه ارزش (ثمره کار کارگر) است با منافع کارگرانی که استثمار می شوند و ثمره کارشان به جیب سرمایه دار می رود آشتی داد و صلح طبقاتی و آشتی و یگانگی بوجود آورد. باید که بساط سرمایه داری را برچید، مالکیت عمومی، مالکیت اجتماعی را بر وسائل تولید برقرار کرد، کارگران را از قید بندهای استثمار سرمایه داری رهانید. مبارزه آشتی ناپذیر طبقاتی از تضاد عمیق وضع اقتصادی و سیاسی طبقات در جامعه ناشی می شود. مبارزه بهره دهان علیه استثمار، علیه اسارت و خواست زندگی آزاد، رها از بهره کشی و سعادتمند در عین حال مبارزه ای است کاملا طبیعی، عادلانه و حقه، مبارزه ای است که با قانون تکامل اجتماع، با قوانین عینی تاریخ منطبق است. این مبارزه نیروی محرکه و منبع تکامل جوامعی است که در آنها طبقات متخاصم وجود دارد. درک روندهای اجتماعی و بررسی رویدادهای تاریخی بدون بررسی نیروهای طبقاتی ممکن نیست. تئوری مبارزه طبقاتی به ما هم علل رویدادها را نشان می دهد هم قطب نمای عمل ما است و هم وسیله بررسی جامعه است.

لنین می نویسد: در پیچ و خم آشفتگی های ظاهری جامعه، مارکسیسم راهنمای اصلی را بدست می دهد و قوانین عینی و ضرور جامعه را کشف می کند. این راهنما، تئوری مبارزه طبقاتی است.

ترقی اجتماعی مرهون مبارزه طبقاتی است. این مبارزه تکامل جامعه را هم در دوران های نسبتا آرام رشد و هم به ویژه در دوران های طوفان های انقلابی تامین می کند. مبارزه طبقاتی از نظر اقتصادی حتی در رشد نیروهای مولده و ترقی تکنیکی نیز از آن جهت که سرمایه داران در آن وسیله ای برای مقابله با اتحاد و حق طلبی کارگران را می بینند، بی تاثیر نیست. اما بخصوص مبارزه طبقاتی در زندگی سیاسی جامعه اهمیت فراوان کسب می کند. هر قدر مبارزه توده ها و طبقات بهره ده سرسخت تر، مشکل تر و اصولی تر باشد تکامل پیشرونده جامعه نیز علی القاعده سریع تر خواهد بود. عالی ترین شکل مبارزه طبقاتی، انقلاب اجتماعی است. قانونمندی مبارزه طبقاتی در جوامع مرکب از طبقات متخاصم، از کشفیات مهم مارکسیسم است. علم فلسفی جامعه و تاریخ که مارکس و انگلس پایه گذاران آن بودند ثابت کرد که منافع بهره کش و بهره ده با هم ناهمساز است. نه به ضرب رفرم، نه بزور تبلیغ، و نه به فشارو سرکوب، هیچ جوئی نمی توان ساخت که آب و منافع طبقات بهره کش و بهره ده در آن رود. مبارزه طبقاتی ناگریز است و در این گونه جوامع، یک امر عینی است. مبارزه طبقاتی نه یک پدیده تصادفی و یا گذار و یا دلبخواه، بلکه یک قانون عینی تکامل تاریخ و اجتماع است. این نبردی است که به آشتی نمی انجامد، بلکه در نهایت امر به از بین بردن بهره کش و نابودی نظام طبقاتی منجر می شود. ماهیت و علل تسلسل فرماسیون های اجتماعی- اقتصادی که در حقیقت پلکان های رشد جامعه بشری هستند در پرتوی تئوری مارکسیستی- لنینیستی طبقات اجتماعی و قانون مبارزه طبقاتی، روشن شده و معلوم می گردد که این تحول تاریخی، این روند رو به بالا و مترقی این طی مراحل و منازل، تنها از خلال مبارزه طبقاتی انجام گرفته است. اوج گرفتن تاریخ و پیشروی جامعه به این نیروی محرکه نیاز داشت. و این قوه محرکه در برده داری، شیوه تولید آسیائی، فئودالیسم و سرمایه داری، در تمام انواع جوامع طبقاتی و متکی به استثمار، ساخت اجتماعی – اقتصادی را دگرگون ساخته، به پیش رانده و موجبات انتقال به مرحله بالاتر و نظام تازه ترین را فراهم ساخته است.

چنین است که لنین می گوید: "محرک واقعی تاریخ، مبارزه انقلابی طبقات است."

(
۳)
مارکسیسم بدرستی و بنا به خصلت علمی خویش، بر ساخت طبقاتی جوامع مبتنی بر مالکیت خصوصی تکیه می کند و مبارزه طبقاتی را اهرم اساسی و نیروی محرکه اساسی تحول این گونه اجتماعات می داند و معتقد است که باید نخست و در اساس، وجود طبقات، وابستگی طبقاتی ماهیت طبقاتی و منافع طبقاتی را در نظر داشت، نه نظریه ماهیت به اصطلاح ثابت و لایتغیر و تجریدی انسانی را در ماورا چارچوب مشخص اجتماعی و تاریخی. مارکسیسم ضمن خاطر نشان ساختن این اصول، در نظر دارد که هر نوع جمود و مطلق کردن، از یک برخورد درست و علمی بدور است.

مارکسیسم با تکیه بر این اصول، هرگز آن را مطلق نمی کند و مثلا منکر لزوم بررسی آنتروپولوژیک تاریخ که برخی عوامل و عناصر مربوطه به نوع انسان را در نظر بگیرد نیست. بلکه به آن به همان اندازه که باید، و در جهان عینی نقش دارد، ارزش می دهد و تکیه اساسی را بر ساخت طبقاتی جامعه می نهد و نیروی محرکه اساسی را در نبرد طبقاتی تشخیص می دهد. پس برای آنکه برخورد ما با جامعه علمی و درست و تحلیل ما از تاریخ علمی و درست باشد باید برخورد ما طبقاتی و تحلیل ما طبقاتی باشد. تنها به این ترتیب ما روندهای اجتماعی را درک می کنیم و حجاب ها را به کنار می زنیم و از میان انبوه رویدادها و فاکت ها مسیر اصلی و استخوانبندی اصلی را درک می کنیم و کنه وقایع را برملا می سازیم.

در صحنه مبارزه نیز اگر محتوی طبقاتی رویدادها، تصمیمات، شعارها و اقدامات را درک نکنیم، بدون شک نادان و سطحی باقی خواهیم ماند.

(
۴)
تئوری مارکسیستی- لنینیستی طبقات و مبارزه طبقاتی همواره هدف حملات ایدئولوژیک دشمن بوده است. ادعای "وحدت طبقاتی و آشتی طبقاتی" در جامعه یکی از آنها است. برخی دیگر که عوامفریبی سطحی را کافی نمی بینند به این آشکاری و ساده لوحی تقسیم را نفی نمی کنند، بلکه با قائل شدن گروه ها و قشرهائی بر ملاک حرفه ها و مشاغل و روحیات و عقاید و غیره تقسیم جامعه را به طبقات اجتماعی می پوشانند. یعنی بوجود برخی گروه ها با ملاک های من درآوردی و یا فرعی اعتراف می کنند، تا وجود طبقه اجتماعی با آن مشخصات دقیق علمی را که لنین توصیف نموده منکر شوند. بعضی دیگر که نه آن ساده لوحی را کافی می دانند و نه این سالوسی را وافی می بینند می کوشند تا با قبول برخی از عناصر تئوری مارکس، بر شالوده اساسی آن سایه افکنند. مثلا تقسیم جامعه را به طبقات می پذیرند منتهی در تعریف طبقه و تشخیص طبقات از هم، عناصر دیگری را مهمتر می دانند و حتی اگر حاضر باشند مالکیت بر وسائل تولید را به عنوان یک عامل قبول کنند می گویند که پایه اساسی دیگر تمیز و تشخیص طبقه، عامل "قدرت" است. در حقیقت آنها جامعه را به قدرتمندان و دولتیان و حکمروایان از یکسو و غیر آنان از سوی دیگر تقسیم کنند غافل از اینکه باید علت خود همین حکمروائی و قدرت داشتن را دانست و به ریشه کار پی برد.

(
۵)
تئوری مارکسیستی مبارزه طبقاتی را باید همه جانبه، عمیق و در رابطه با تمامی آموزش مارکسیسم لنینیسم در نظر داشت و آن را شماتیزه، سطحی و ملانقطی بکار نبرد. مثلا نباید به استناد این تئوری، بین محتوی برخی از روندهای اجتماع با این یا آن طبقه رابطه مستقیم و بلاواسطه برقرار کرد. یا نباید به صرف وجود طبقات و جدائی آنان، وجوه مشترک و مسائل مشترک بین آنها را نفی کرد و نادیده گرفت. توضیحی بدهیم تا اهمیت علمی یک برخورد واقعا علمی، همه جانبه و خلاق روشن تر شود.

در مورد اول دیده شده است که گاه به ادعای بیان یک اندیشه مارکسیستی، علم و فرهنگ و یا حتی زبان را به این یا آن طبقه نسبت داده اند. این البته ساده کردن یک مسئله بغرنج و سطحی کردن یک مسئله همه جانبه و عمیق است. علم یا تمامی فرهنگ اجتماع را نمی توان مثلا در جامعه معاصر سرمایه داری مستقیما به بورژوازی نسبت داد. مسائل بغرنج را نمی توان به ادعای تحریف مارکسیستی ساده و بی رنگ کرد.

در مورد دوم نیز مسلما باید در ضمن بررسی جدائی و نبرد طبقاتی، وجوه مشترک موجود نظیر روحیات عمومی جامعه و منافع مشترک در جبهه های مشخص را در نظر گرفت. یک جامعه مرکب از مجموع طبقات به علت تکامل تاریخی خود و سنن و آداب و روان اجتماعی خود، دارای وجوه مشترک غیر قابل انکاری است که در مورد هر کشور و خلق با کشور و خلق دیگر متفاوت است و این وجوه مشترک همه افراد جامعه را به طورکلی در برمی گیرد. اما از اینجا نمی توان اتحاد در طبقات متخاصم و یگانگی عاطفی! بهره کشان و بهره دهان را نتیجه گرفت زیرا که به طورعینی و واقعی، عمده و اصلی عبارتست از جدائی طبقات ممتاز و محروم، مبارزه طبقاتی بهره کشان و بهره ده ها؛ درحالی که آن برخی وجوه مشترک و روحیات عمومی، فرعی است.

اتحاد بهره ده و بهره کش محال است؛ صلح طبقاتی غیرممکن است. ولی در همین زمینه نکته مهم دیگری را باید از نظر دور نداشت و آن اینکه طبقات متخاصم و مخالف، گاه در مسائل مشخص، منافع مشترک می یابند و در یک جبهه مشترک و واحد قرار می گیرند. این امر به ویژه در مراحل معینی از تکامل تاریخ دیده می شود و نفی آن، به استناد درک سطحی تئوری مبارزه طبقاتی زیان بزرگ به نهضت می زند. مثلا در حال حاضردر میهن ما طبقات مختلفی از کارگران گرفته تا سرمایه داران ملی و کارفرمایان کوچک و متوسط، از دهقانان گرفته تا پیشه وران و صاحبان حرف و مشاغل مختلف اعم از استثمار شونده و استثمار کننده غیر وابسته به سرمایه داری امپریالیستی به دربار و به سازمان امنیت، همه در یک امر عمده مشخص دارای وجه مشترک هستند: دفاع از منافع میهن و استقلال کشور و دفاع از آزادی های دمکراتیک و حقوق بشری. همه این طبقات و قشرها از سلطه امپریالیسم و نو استعمار و استبداد سلطنتی رنج می برند، بنابر این همه آنها- علیرغم تضاد های عینی و موجود طبقاتیشان- در یک امر مشخص، در یک جبهه مشترک، در مقابل دشمن مشترک قرار دارند. همه خواستار سرنگونی رژیم ضد ملی، ضد دمکراتیک تجاور کار و فاسد کنونی هستند.

تنها در این مفهوم واقعی است که، در مرحله کنونی، وحدت ملی بین خلق های ایران می تواند بوجود آید. وحدت ملی در حال حاضر تنها به معنای وحدت همه طبقات ضد امپریالیستی و ضد دیکتاتوری، علیه زمینداران کلان و سرمایه داران بزرگ وابسته به امپریالیسم، برای حل تضاد اصلی جامعه ما، می تواند مطرح باشد و این همان وحدتی است که ما خواهان آنیم و به خاطر نیل بدان مبارزه می کنیم. اما "وحدت ملی" به معنای وحدت تمام طبقات و نفی مبارزه طبقاتی به برکت انقلاب کذائی شاهانه! دروغ ساده لوحانه ای است که هر قدمی در پهنه کشور ما و هر روزی درگذران آن، بطلانش را ثابت می کند.

لبه تیز وحدت ملی واقعی، به معنای یگانگی و نبرد مشترک کلیه عناصر ملی و آزادی خواه، صرفنظر از وابستگی طبقاتی آنها، علیه امپریالیسم و منافع نو استعماری در منطقه و ژاندارم آن و بساط استبدادی متوجه است و هدفش ایجاد ایرانی مستقل دمکراتیک مترقی و آباد است.
لبه تیز ادعای پوچ "وحدت ملی" شاهانه، علیه زحمتکشان کشور ما و علیه تمام میهن پرستان، علیه مصالح عالیه میهن ما و آینده آن متوجه است و هدفش جاودانی کردن بساط بهره کشی و تسلط استثمارگران داخلی و خارجی و حکومت جبر و خفقان سلطنتی، ادامه سیاست نظامی گری و سرکوب نهضت های آزادیبخش منطقه است.

درک همه جانبه، مشخص و دقیق تئوری مبارزه طبقاتی و کاربرد درست آن و احتراز از برخورد سطحی و کتابی بی اندازه مهم و حیاتی است. هیچ مارکسیست- لنینیست واقعی، به بهانه تئوری مبارزه طبقاتی نمی تواند این واقعیات را که خود جزئی از تئوری مارکسیستی مبارزه طبقاتی است نادیده بگیرد و از آن احکامی مخدوش و سطحی بسازد. بطور خلاصه اصل عبارتست از درک و انطباق صحیح، همه جانبه، خلاق و مشخص تئوری انقلابی ساخت طبقاتی جامعه و مبارزه طبقاتی.

صحبت بر سر احتراز از انطباق مکانیکی و برخورد تجریدی و مطلق کننده است.

یک نکته آخر اینکه مختصات عمومی که ما برای طبقات ذکر می کنیم بدان معنا نیست که هر فرد جداگانه ای از یک طبقه حتما دارای تمام خواص و مختصات منفی یا مثبت طبقه خود است. باید به مجموع طبقه برخورد طبقاتی داشت و نتایج حاصله در مورد بررسی مختصات یک طبقه اجتماعی را به تمام افراد عضو آن طبقه به هر فرد مشخص- تعمیم نداد. مثلا ممکن است که یک فرد عضو طبقه انقلابی ایدئولوژی طبقه بهره کش و ارتجاعی را بپذیرد یا برعکس یک فرد متعلق به طبقه ای که بهره کش و ارتجاعی است به ایدئولوژی انقلابی بپیوندد و نظائر اینها. در برخورد با این یا آن فرد نمی توان کلیشه وار قضاوت کرد و مهری ساخت و پرداخت و بر جبین هر فرد، تنها بخاطر تعلق طبقاتیش زد.

مختصات هر فرد بنحو مشخص، فردی و درعمل معلوم می شود. در حالی که کلید راه گشا و قطب نمای اصلی دربرخورد با اجتماع و پدیده های آن و در نبرد اجتماعی و رهبری این نبرد همان برخورد طبقاتی و در نظر گرفتن مشخصات و مختصات یک طبقه است.

 

 * از انتشاراتِ حزب تودۀ ایران