تهیه و گردآورنده و ویرایش - جانباز (نبرد)

saturday 7 april 2007 1: 06: 24

 

 تصمیم گیری و هدف گذاری

همه ما رویا ها و آرزوها یی داریم . . . همه ما در اعماق روح خود می خواهیم باور كنیم كه دارای موهبت خاصی هستیم، می توانیم تغییر و تفاوتی ایجاد كنیم، می توانیم به طریق خاصی در دیگران نفوذ كنیم و می توانیم جهان فعلی را به صورت دنیای بهتری در آوریم.

آرزوی شما چیست؟ شاید رویایی است كه آن را فراموش كرده اید و یا درشرف زوال و نابودی است. اگر آرزوی شما عملی می شد، وضع امروزی شماچگونه بود؟

اكنون چند لحظه وقت صرف كنید و در رویا و آرزوی خود فرو بروید و ببینید خواسته واقعی شما در زندگی چیست؟ كارهایی كه گاه به گاه انجام می دهیم، ملاك نیستند، بلكه اعمال دائمی ما هستند كه نقش تعیین كننده دارند. پدر همه اعمال ما كدام است؟ چه عملی در نهایت، تعیین كننده شخصیت و راه زندگانی ماست؟ پاسخ این پرسش در كلمه تصمیم نهفته است. در لحظات تصمیمگیری است كه سرنوشت ما رقم زده می شود. من بیش ازهر چیز، اعتقاد دارم كه آنچه سرنوشت ما را تعیین می كند، شرایط زندگیمان نیست، بلكه تصمیمهای ماست. چه كسی باور می كردكه ایمان مردی آرام و بی ادعا (حقوقدانی كه به اصل مسالمت معتقدبود)

چنان قدرتی داشته باشد كه امپراطوری وسیعی را واژگون كند؟ مع ذالك تصمیم مهاتماگاندی و اعتقاد او به اینكه بدون توسل به خشونت می توان به مردم هند كمك كرد تا دوباره زمام كشور خود رابدست گیرند، یك رشته وقایع زنجیره ای غیر منتظره را سبب شد.

ببینید یك تصمیم، كه به موقع و با ایمان كامل به آن عمل می شود، چه نیرویی دارد. هنگامی كه خیلیها این كار را رویایی غیر ممكن تصور می كردند، استقامت و پابندی گاندی به تصمیمی كه گرفته بود، آن رویا را به واقعیتی غیرقابل انكار مبدل كرد. نكته آن است كه خود متعهد كنیم بطوری كه نتوانیم از تصمیم خود بر گردیم. اگر شما همین اندازه شور و شوق، ایمان و عمل در خود سراغ داشتید كه بتوانید حركتی توقف نا پذیر را به وجود آورید، دست به چه اقداماتی می زدید؟

در درون هر یك از ما منابع نیروی عظیمی به ودیعه نهاده شده است كه می تواند ما رابه كلیه آرزوهای خود و حتی به چیزی بیش از آن برساند. یك تصمیم، می تواند دریچه های بسیاری را به روی ما باز كند و شادمانی یا غم، سعادت یا بی نوایی، با هم بودن یا انزوا، عمر طولانی و یا مرگ زود رس را به ارمغان آورد. از شمامی خواهم كه همین امروز، تصمیمی بگیرید كه بلافاصله موجب دگرگونی یا بهبود كیفیت زندگیتان شود. كاری را كه به تعویق انداخته اید انجام دهید . . . مهارت تازه ای فرا بگیرید . . . با دلسوزی و احترام بیشتری نسبت به دیگران رفتار كنید . . . و یا به كسی كه چند سال است با او صحبت نكرده اید، تلفن كنید. فقط بدانید كه همه تصمیمها دارای پی آمد هایی هستند. حتی اگر هیچ تصمیمی نگیرید، این خود نوعی تصمیم است. در گذشته، چه تصمیمهایی گرفته، یا نگرفته اید كه بر زندگی امروزی شما تاثیر شدیدی داشته است؟ در سال ۱۹۵۵ خانم روزاپاركس تصمیم گرفت كه از یك قانون غیر عادلانه و مبتنی بر تبعیض نژادی سرپیچی كند. وی از اینكه در اتوبوس، جای خود را به سفید پوستی واگذارد امتناع كرد و این عمل او، نتایجی به بار آورد كه در آن لحظه به ذهنش خطور نمی كرد. آیا قصد او این بود كه ساختار اجتماع را دگرگون سازد؟ قصد او هر چه بود، پا بندی وی به معیارهای عالیتر زندگی، او را به انجام این عمل واداشت. اگر معیارهایی را كه دارید، بالا ببرید و تصمیم واقعی بگیرید كه براساس آن معیارها زندگی كنید چه تغییرات شگرفی ایجاد خواهد شد؟

همه ما، داستان زندگی افرادی را شنیده ایم كه علی رغم محدودیتهای شرایط، دست به كاری شگرف زده و به صورت نمونه هایی از نیروی بی كران روح انسان در آمده اند.

من و شما نیز می توانیم زندگانی خود رابه صورت یكی ازاین افسانه ها در آوریم، به شرط اینكه شهامت داشته باشیم و بدانیم كه قادریم اختیار اتفاقاتی راكه در زندگیمان می افتد به دستگیریم. و اگر هم نتوانیم همیشه اتفاقاتی راكه در زندگیمان می افتد كنترل كنیم، دست كم می توانیم بر واكنشهای خود نسبت به آن وقایع، و بر اعمالی كه در مقابل آنها انجام می دهیم مسلط باشیم.

اگر در زندگی شما چیزی هست كه از آن ناراضی هستید، (مثلاٌ در زمینه روابط، سلامت جسمی و یا کار) هم اكنون تصمیم بگیرید كه بلافاصله تغییری در آن به وجود آورید.

هر چه بیشتر تصمیم بگیرید ، قدرت تصمیم گیری شما بیشتر می شود. همچنان كه عضلات بدن در اثر ورزش نیرومندتر می شوند، قدرت تصمیم نیز با تمرین افزایش می یابد.

همین امروز، در مورد دو كار كه به تاخیر انداخته اید تصمیم بگیرید: یك تصمیم كه گرفتن آن آسان و یك تصمیم كه كمی دشوارتر باشد. بلافاصله در جهت عملی كردن هر یك از آنها قدمی بردارید و این كار را با قدم دیگری كه فردا بر می دارید ادامه دهید. با این عمل، عضلات تصمیمگیری شما نیرومند می شوند و می توانید بزودی تغییراتی بزرگ، در تمامی جهات زندگی خود به وجود آورید.

باید خود را مقید كنیم كه از اشتباههای خود پند بگیریم، نه اینكه به خود بپیچیم و خویشتن را ملامت كنیم. اگر از خطاهای خود درس نگیریم، ممكن است در آینده نیز آنهارا تكرار كنیم. اگر موقتاٌ كشتی تان به گِل نشست، بخاطر آورید كه در زندگی انسان شكست معنی ندارد، بلكه فقط نتیجه وجود دارد. این ضرب المثل را در نظر داشته باشید: ناشی از تجربهاست ، و تجربه غالباٌ نتیجه قضاوت غلط است!

در گذشته خود، مرتكب چه اشتباهی شده ایدكه بتوانید از آن برای بهبود زندگی امروزی خود استفاده كنید؟ موفقیت و شكست، معمولاٌ منشا واحدی ندارند. شكست نتیجه خودداری از انجام عملی (مثلاٌ زدن یك تلفن، رفتن یك كیلومتر راه یا اظهار عشق و محبت) است. همان طور كه شكست، ناشی از یك رشته تصمیمات جزئی است، موفقیت نیز ناشی از آغازگری و ابتكار، پشتكار و بیان واضح عشق و محبت عمیق قلبی است. امروز چه عمل كوچكی می توانید انجام دهید كه حركتی را در جهت موفقیتهای زندگی به وجود آورد؟ تحقیقات پژوهشگران، پیوسته نشان داده است كه افرادموفق معمولاٌ به سرعت تصمیم می گیرند و وقتی انجام كاری را درست بدانند به آسانی از تصمیم خود بر نمی گردند. بر عكس، اشخاص شكست خورده معمولاٌ دیر تصمیم می گیرند و تصمیم خود را به آسانی عوض می كنند.

هر گاه تصمیم شایسته ای گرفتید، آنرا رها نكنید.

او تقریباٌ نیمی از عمرش رادر یك ریه آهنی و نیم دیگر را در صندلی چرخدار گذرانده است. با وجود اینهمه مشكلات فردی، او لابد در شرایطی نیست كه بتواند كیفیت زندگی دیگران را بهتر سازد. آیا نظر شما غیر از این است؟ ادرابرتس، مجسمه لحظات بی همتای تصمیم و اراده انسانی است. وی نخستین فرد معلولی است كه بدون داشتن دست و پا، از دانشگاه كالیفرنیا و بركلی فارغ التحصیل شده و به ریاست اداره توانبخشی ایالت كالیفرنیا رسیده است. وی كه مدافع خستگی ناپذیر افراد معلول است، توانسته است قوانینی رابرای حفظ كلیه حقوق انسانی معلولین به تصویب برساند و برای اجرای آن قوانین نیز ابتكارات بسیاری رانشان دهد. شما هیچ بهانه قابل قبولی ندارید. هم اكنون سه تصمیم بگیرید كه وضع سلامت، کار، روابط زندگیتان را بهتر سازد و آنگاه براساس آن تصمیمها عمل كنید.

چگونه می توانید چیزی نامرئی را قابل دیدن كنید؟ اولین قدم آن است كه رویا و آرزوی خود را با دقت و روشنی تعریف كنید. تنها چیزی كه حد توانائیهای شما را مشخص می كند، همین است كه بتوانید با دقت، خواسته خود راتعریف كنید. اكنون می خواهیم آرزوها و رویاهای شما را متبلور سازیم و ظرف چند روز آینده برنامه ای بریزیم كه مطمئناٌ شما را به هدف برساند.

همه ما، چه بدانیم و چه ندانیم، دارای هدفهایی هستیم. این هدفها، هر چه باشند، بر زندگی ما تاثیر اساسی دارند. مع ذالك بعضی از هدفها، نظیر اینكه (من باید قبضها و صورتحسابهای خود راپرداخت كنم) هیچ شور و هیجانی در انسان ایجاد نمی كند. رمز آزاد كردن نیروهای واقعی آن است كه هدفهای هیجان آوری برای خود قرار دهید كه حقیقتاٌ نیروی خلاقه را در شما زنده كند و محرك شور و شوق باشد.

هم اكنون آگاهانه هدفهای خود را انتخاب كنید.

هدفهایی را كه به نظرتان ارزش تعقیب كردن دارند در نظر آورید. آنگاه یك هدف را كه مهیج تر باشد بر گزینید. چیزی باشد كه بخاطر آن، صبحها زودتر از خواب بر خیزید و شبها دیرتر به بستر بروید. برای رسیدن به آن هدفِ، تاریخ معینی را در نظر بگیرید و در چند سطر بنویسید كه چرا حتماٌ باید تا آن تاریخ به هدف برسید. آیا این هدف، آنقدر بزرگ هست كه برایتان شور آفرین باشد؟ یا باعث شود كه از چهار چوب محدودیتهای خود فراتر بروید؟ یا ظرفیتهای نهفته خود را آشكار كنید؟

اگر تاكنون اتومبیل یا وسیله تازه ای خریده باشید، متوجه شده اید كه پس از خرید، مشابه آن در همه جا مشاهده می كنید. البته آن اشیا، قبل از آن هم در اطراف شما وجود داشته اند، اما متوجه آنها نمی شده اید. موضوع ساده است. بخشی از مغزمسئوول است تا كلیه اطلاعات را غربال كند و فقط آنچه را كه برای بقا و یا موفقیت، ضروری است وارد ذهن نماید. بسیاری از چیزها در اطرافتان وجود دارند كه به كار موفقیت وعملی شدن رویا های شما می آیند، اما متوجه وجود آنها نمی شوید. زیرا هدفهای خود را به روشنی تعریف نكرده اید و به عبارت دیگربه مغز خود نیاموخته اید كه آن چیز ها دارای اهمیت هستند.

پس از آنكه هدفها یا امور مهم را به ذهن خود یاد آور شدید، نوعی غربال ذهنی به نام (سیستم فعال كننده شبكه ذهنی) به كار می افتد. این بخش از ذهن مانند آهن ربا عمل می كند و كلیه اطلاعات و فرصتهایی را كه ممكن است موجب موفقیت سریع و رسیدن شما به هدف شود جذب می نماید. بكار انداختن این كلید نیرومند عصبی، می تواند ظرف چند روز یا چند هفته، شكل زندگی شما را واقعاٌ دگرگون كند. راهنمای هدفگذاری برنامه ریزی سیستم فعال كننده. 

1 - از امروز به مدت چهار روز و هر روز به مدت ده دقیقه وقت خود را صرف هدفگذاری كنید.

 (توجه: هدفهای خود را در دفترچه ای یادداشت كنید)

2 - در هنگام انجام این تمرین مرتباٌ از خود بپرسید، (اگر مطمئن بودم كه به هر خواسته ای خواهم رسید و در هیچ زمینه ای شكست نخواهم خورد، در آن صورت چه چیزی را می خواستم و چه می كردم؟)

3 - خوش باشید و به عوالم كودكی بر گردید. در یك فروشگاه بزرگ اسباب بازی، روی زانوی بابانوئل (یا عمو نوروز) نشسته اید. در آن حالت هیجان و انتظار، هیچ خواهشی آنقدرها بزرگ نیست. بهای هیچ چیزی آنقدرها گزاف نیست. همه چیز در دسترس است . . .

روز اول: هدفهای مربوط به رشد فردی

احساس رفاه و دارندگی، پایه ای است برای رسیدن به هر نوع موفقیت دیگر در زندگی

1 - پنج دقیقه فكر كنید و همه امكانات را در نظر بگیرید: دلتان می خواهد چه مطالبی را بیاموزید؟ چه مهارتهایی را می خواهید فرا بگیرید؟ چه خصلتهایی رامی خواهید در خود به وجود آورید؟ دوستان شما چه كسانی باید باشند؟ خود شما چه كسی می خواهید باشید؟

2 - برای رسیدن به هر هدف مهلت معینی قائل شوید (مثلا شش ماه، یك سال، پنج سال، ده سال، یا بیست سال) .

3 - بزرگترین هدفی را كه می خواهید تا یك سال دیگر به آن دست یابید مشخص كنید.

4 - ظرف دو دقیقه شرح مختصری بنویسید و توضیح دهید كه چرا باید حتما و به طور قطع ظرف یك سال آینده به آن هدف برسید.

روز دوم: هدفهای شغلی و اقتصادی

خواه آرزوی شما این باشد كه در رشته حرفه ای خود سر آمد و پیشتاز باشید و میلیونها بر ثروت خود بیفزایید و خواه علاقمند باشید كه به عنوان دانشجوی رشته تخصصی، سرمایه ای از علم بیندوزید، اكنون فرصت دارید كه نسبت به هدفهای خود اطمینان یابید.

1 - پنج دقیقه فكر كنید و همه امكانات را درنظر بگیرید. چه مبلغ پول می خواهید بیندوزید؟ از شغل خود ویا شركتی كه در آن كار می كنید چه انتظاراتی دارید؟ درآمد سالانه مورد انتظار شما چقدر است؟ چه تصمیمهایی در زمینه مالی باید بگیرید؟

2 - برای رسیدن به هریك از هدفهای خود مهلتی قائل شوید (مثلا شش ماه، یك سال، پنج سال، ده سال، یا بیست سال) .

3 - بزرگترین هدفی را كه می خواهید ظرف یك سال آینده به آن دست یابید مشخص كنید.

4 - ظرف دو دقیقه شرح مختصری بنویسید و توضیح دهید كه چرا باید حتماٌ ظرف یك سال آینده به آن هدف برسید.

روز سوم: هدفهای تفریحی و ماجراجویانه

اگر از نظر مالی هیچ محدودیتی نداشتید، دلتان می خواست چه كنید و یا چه چیزهایی را داشته باشید؟ اگر هم اكنون یك غول جادویی در مقابل شما حاضرمی شد تا شما را به آرزوهاتان برساند چه آرزویی می كردید؟

1 - پنج دقیقه فكر كنید و همه امكانات رادر نظر بگیرید. دلتان می خواهد چه چیزهایی را بسازید یا بخرید؟ دلتان می خواهد در چه اتفاقاتی حضور داشته باشید؟ به چه ماجراهایی علاقمند هستید؟

2 - برای رسیدن به هر یك از هدفهای خود مهلت معینی قائل شوید (مثلا شش ماه، یك سال، پنج سال، ده سال، یا بیست سال) .

3 - بزرگترین هدفی را كه می خواهید ظرف یك سال آینده به آن دست یابید مشخص كنید.

4 - ظرف دو دقیقه، شرح مختصری بنویسید و توضیح دهید كه چرا باید بطور قطع ظرف یك سال آینده به آن هدف برسید

روز چهارم: هدفهای معنوی و اجتماعی

اكنون فرصت دارید كه اثری از خود باقی بگذارید. میراثی به وجود آورید كه تغییری واقعی در زندگی دیگران پدید آورد.

1 - پنج دقیقه فكر كنید و همه امكانات رادر نظر بگیرید. چه خدمتی از شما ساخته است؟ در چه اموری و به چه كسانی می توانید كمك كنید؟ چه چیزهایی را می توانید ایجاد كنید؟

2 - برای رسیدن به هر یك از هدفهای خود مهلت معینی قائل شوید (مثلا شش ماه، یك سال، پنج سال، ده سال، یا بیست سال) .

3 - بزرگترین هدفی را كه می خواهید ظرف یك سال آینده به آن دست یابید مشخص كنید.

4 - ظرف دو دقیقه، شرح مختصری بنویسید و توضیح دهید كه چرا باید بطور قطع ظرف یك سال آینده به آن هدف برسید. هرگز هیچ هدفی را رها مكنید، مگر اینكه ابتدا قدم مثبتی درجهت تحقق آن برداشته باشید. هم اكنون لحظه ای فكر كنتید و اولین قدمی را كه باید در جهت رسیدن به هدف بردارید مشخص سازید. برای اینكه پیشرفت كنید، چه قدمی را باید امروز بردارید؟ حتی یك قدم كوچك (مثلا زدن یك تلفن، یك قول، و یا یك برنامه ریزی مقدماتی) شما را به هدف نزدیكتر می كند. آنگاه كارهای ساده ای را كه باید از امروز تا ده روز دیگر انجام دهید، به صورت برنامه ریزی به روی كاغذ بیاورید. این برنامه ده روزه، یك رشته عادتها رادر ما ایجاد می كند و نیروی محركه توقف ناپذیری را به وجود می آورد كه موفقیت دراز مدت شما را تضمین می كند. از هم اكنون شروع كنید!اگر یك سال دیگر، به همه هدفهای خود برسید چه احساسی خواهید داشت؟ چه نظری نسبت به خودتان پیدا خواهید كرد؟ زندگی را چگونه خواهید دید؟ پاسخ با این سئولات باعث می شود تا دلایل قاطعی برای رسیدن به هدفپیدا كنید. اگر بدانید كه چرا باید كاری را انجام دهید، چگونگی انجام آن به آسانی معلوم خواهد شد. از فرصت استفاده كنید و چهار هدف یك ساله خود رامشخص سازید. زیر هریك از هدفها، در یك پاراگراف شرح دهید كه چرا مطلقاٌ خود را مقید می دانید كه ظرف یك سال به آن هدفها نایل شوید. رمز رسیدن به هدفها، شرطی كردن ذهن است. دست كم روزی دوبار، هدفهایی را كه نوشته اید بررسی كنید. آنها را در جایی قرار دهید كه هر روزچشمتان به آنها بیفتد: مثلاٌ در دفتریادداشتهای روزانه، روی میز كار، در كیف پول یا روی آینه دستشویی كه در هنگام اصلاح صورت آنها را ببینید. به خاطر داشته باشید كه اگر دائماٌ راجع به چیزی فكركنید و افكار خود راروی آن متمركز سازید، به سوی آن حركت می كنید. این، راهی ساده و بسیار پر اهمیت برای برنامه ریزی نظام فعال كننده شبكه ذهنی است. اگر تلاشتان برای رسیدن به هدف، عبث به نظر رسید، آیا باید هدف خود را تغییر دهید؟ پاسخ مطلقاٌ منفی است!پشتكار، ارزشمندترین عامل شكل دهنده كیفیت زندگی است و حتی از استعداد نیز مهمتر است. به هر حال هیچكس تاكنون صرفاٌ به علت داشتن علاقه به هدفی نرسیده است. انسان باید خود رامتعهد و پابند كند. آیا ممكن است كه در اثر یك شكست موقتی، بینش و توانائیهای پیدا كنیم كه در آینده حتی به موفقیتهای بزرگتری دست یابیم؟ مسلم است!اكنون به تلاشهای ظاهراٌ (بی ثمر) گذشته خود بنگرید و ببینید از آنها چه آموخته اید؟ چگونه می توانید با استفاده از این بینشها، چه در زمان حال و چه در آینده موفقیتهای بزرگی كسب كنید؟

همه افراد موفق، آگاهانه یا ناآگاهانه از فرمول مشابهی برای رسیدن به هدفهای خود استفاده می كنند. شما هم برای رسیدن به خواسته های خود این چهار دستور ساده را بكار بندید:

فرمول موفقیت نهایی

1 - ابتدا خواسته خود را مشخص كنید. (دقیق باشید!روشنی بیان نوعی قدرت است) .

2 - دست به عمل بزنید. (زیرا داشتن آرزو كافی نیست) .

3 - ببینیدنحوه عملكرد شما برای رسیدن به هدف، مفید و موثر است یانه. (برای یك فرضیه بی ارزش، نیرو خود را بیهوده هدر ندهید) .

4 - فرضیات و شیوه كار خود را آنقدر عوض كنید تا به هدف برسید. (قابلیت انعطاف، باعث می شود كه نظرات تازه ای پیدا كنید و به نتایج تازه تری برسید.

هنگام تعقیب هدفها، غالباٌ به نتایجی غیر منتظره دست می یابیم. آیا زنبور عسل عمداٌ می خواهد گلها را بارور سازد؟ خیر، بلكه زنبور در پی جمع آوری شهد، پاهایش به گرده گلها آغشته می شود و هنگامی كه روی گل دیگر می نشیند، ندانسته یك رشته عكس العملهای زنجیره ای را باعث می شود و در نتیجه، دامنه كوهسار، هرروزی به رنگی دلپذیر در می آید.

به همین ترتیب، شما نیز هنگامی كه به دنبال هدفهای ارزشمند خود می روید، ممكن است منابع پیش بینی نشده ای هم نصیب دیگران سازید. حتی تصمیم ساده ای، نظیر اینكه به فلان دوست قدیمی تلفن كنید، ممكن است پی آمدهای مثبتی داشته باشید كه اصلاٌ فكرش را نمی كردید.

تلاشهای فعلی شما چه منابعی برای دیگران دارد؟

مقصود واقعی از داشتن هدف آن است كه ضمن تعقیب هدف، شخصیت شما به عنوان یك فرد انسانی نیز ساخته شود. پاداش واقعی شما شخصیتی است كه به عنوان یك انسان، پیدا می كنید.

اكنون دقایقی وقت صرف كنید و به طور خلاصه بنویسید كه برای رسیدن به هدفهای خود باید چه خصلتها، خصوصیات، مهارتها، توانائیها، طرز فكرها و عقایدی را در خود ایجاد كنید.

لذت و شادی را فراموش مكنید. در نظر بسیاری از اشخاص، هدفگذاری به این معنی است كه وقتی به هدف بزرگی رسیدند، آنگاه می توانند از زندگی خود لذت ببرند. ما می خواهیم با شادمانی به هدف برسیم، نه اینكه ابتدا به هدف برسیم و آنگاه شادی كنیم. سعی كنید از هر روز عمر خود به كاملترین صورت، استفاده نمائید. شهدی را كه در هر یك از لحظات حیات، موجود است بچشید. ارزش زندگانی را با ملاك پیشرفتهای خود اندازه نگیرید، بلكه بخاطر داشته باشید كه جهت حركت شما، مهمتر از نیل به هدفهای موقت است. جهت حركت شما رو به كدام جانب است؟ آیا از هدفهای خود دور می شوید، یابه آنها نزدیك می گردید؟ آیا لازم است در شیوه های خود تجدید نظر كنید؟ آیا از زندگی خود بطور كامل لذت می برید؟ اگر پاسختان منفی است، هم اكنون تغییری دریكی از زمینه ها ایجاد كنید. شاید بارها این جمله را از اشخاص شنیده باشید كه (آیا سهم من از زندگی همین است؟) فضانوردان آپولو كه تقریباٌ تمام عمر خود را وقف سفر به كره ماه كرده بودند، در آن لحظه افتخار آفرین و تاریخی كه قدم به ماه گذاشتند احساس غرور می كردند. اما پس از آنكه به زمین برگشتند بعضی هاشان دچار افسردگی شدید شدند. آیا هدفی باقی مانده بود كه انتظارش را بكشند؟ آیا هدفی بزرگتر از سفر به كره ماه، و كشف فضای خارج از زمین وجود داشت؟ بلی، شاید فقط یك هدف وجود داشته باشد و آن كشف فضای روح و دل انسانی است.

همه ما نیاز داریم كه دائماٌ احساس رشد عاطفی و معنوی كنیم. این غذایی است كه روح ما به آن محتاج است. وقتی به هدفهایی كه برای خود قرار داده اید نزدیك می شوید، فراموش نكنید كه باید بلافاصله هدفی تازه برای خود انتخاب كنید و برای آینده ای كه حتماٌ خواهد آمد، برنامه داشته باشید.

هدف نهایی چیست؟ شاید این باشد كه كار ارزشمندی انجام دهیم. پیدا كردن راهی برای كمك به دیگران (آنانكه صمیمانه دوستشان می داریم) باعث می شود كه در همه عمر، احساس سعادت كنیم. برای كسانی كه بخواهند، وقت، انرژی، سرمایه و نیرو های خلاقه خود را در راه خیر صرف كنند، همیشه در این جهان جایی وجود دارد. امروز، چه عمل محبت آمیزی می توانید نسبت به فرد دیگری انجام دهید؟ هم اكنون تصمیم بگیرید، به عمل بزنید و ازاحساسی كه پیدا خواهید كرد، لذت ببرید.

جورج برنز كمدین محبوب، اهمیت انتظار را بخوبی درك كرده است. تمام فلسفه زندگی او دراین كلمات خلاصه می شود: (باید در زندگیتان چیزی وجود داشته باشد كه به خاطرآن از بستر خارج شوید. در حال خواب، نمی توان كاری انجام داد. مهمترین اصل این است كه در زندگی خود، نقطه روشن و جهت مشخصی داشته باشید كه رو به آن سو حركت كنید.) وی اكنون بیش از نودسال سن دارد و هنوز در فیلمهای سینمایی و تلویزیونی بازی می كند. او سالن پالادیوم لندن را برای اجرای برنامه ای در سال ۲۰۰۰ میلادی، از هم اكنون رزرو كرده است كه در آن هنگام، وی ۱۰۴ سال سن خواهد داشت!این گونه آینده سازیها را چگونه می بینید؟ بیشتر مردم تصور می كنند كه در ظرف یك سال كارهای زیادی می توان انجام داد، اما در عین حال، كارهایی را كه در مدت ده سال می توانند به پایان رسانند دست كم می گیرند.

شما ده سال دیگر چه وضعی خواهید داشت؟ به چیزی فكر كنید كه امروزه آن را در اختیار دارید، اما زمانی در نظرتان هدفی رویایی جلوه می كرده است. شاید برای رسیدن به آن هدف، موانعی هم درسر راهتان بوده است و باوجود این اكنون جزئی از زندگی شماست. وقتی به دنبال هدف تازه ای می روید و با مانعی مواجه می شوید، به یاد آورید كه از این موانع، قبلاٌ هم در زندگیتان بوده است و بر آنها غلبه كرده و موفق شده اید!روح انسانی، واقعاٌ تسخیر ناپذیر است. قدرت اراده و میل به پیروزی، موفقیت، سامان دادن به زندگی و تسلط بر آن، تنها هنگامی در شما بیدار می شود كه بدانید چه می خواهید و باور داشته باشید كه هیچ مشكل و مساله و مانعی نمی تواند جلو شما را بگیرد. وجود موانع، تنهابه این معنی است كه باید عزم خود را برای رسیدن به هدفهای ارزشمند، جزمتر كنید.

چگونه به خواسته های واقعی خود برسیم؟

برای اینكه به خواسته های خود برسید، باید ابتدا ببینید چه عواملی شما را از تلاش و كوشش در جهت رسیدن به هدف، باز می دارند. كارهایی هست كه تا آخرین لحظه از انجام آنها خودداری می كنیم. (مثلاٌ پرداخت مالیات) . علتش آن است كه پرداخت مالیات، ممكن است بعداٌ حتی ما را دچار عواقب دردناكتری سازد. اما همین كه ۱۴ اپریل فرا می رسد تمام تردیدها و تعللها از میان می رود، زیرا نظر ما درباره آنچه كه مایه رنج یا لذت است عوض می شود و متوجه می شویم كه انجام ندادن عمل بمراتب دردناكتر از انجام دادن آن است. برای ایجاد تغییر در زندگی، می توان از همین نكته استفاده كرد. در آینده بجای اینكه از خود بپرسید (چگونه می توان از انجام این كار دردناك خودداری كرد؟) بپرسید (اگر اكنون این كار را نكنم، در آینده به چه قیمتی برایم تمام خواهد شد؟) نیروی رنج، می تواند در خدمت شما باشد، به شرط اینكه از آن به صورت صحیح استفاده كنید. آیاما نیز صرفاٌ نوعی حیوان هستیم و همچون سگ معروف پاولف، در مقابل تنبیه یا پاداش، عكس العمل نشان می دهیم؟ البته چنین نیست. یكی از امتیازات بزرگ انسان بودن، این است كه می توانیم خودمان تعیین كنیم كه از چه چیزی رنج یا لذت ببریم. به عنوان مثال، كسی كه دست به اعتصاب غذا می زند، رنجی جسمانی را تحمل می كند و حتی ممكن است از كار خود لذت ببرد، زیرا اعتقاد دارد كه با جلب توجه جهانیان به هدف ارزشمند خود، نتایج مثبتی به دست می آورد. همه ما دارای این حق انتخاب هستیم. رمز موفقیت این است كه یاد بگیریم تا از نیروهای رنج و لذت به نفع خود استفاده كنیم. آیا در زندگی شما چیزی وجود دارد كه نسبت به آن رنجی غیر ضروری احساس كنید؟ آیا در مقابل آن، صرفاٌ واكنش نشان می دهید، یا از حق انتخاب خود استفاده می كنید؟ آیا می توانید مركز توجه خود را تغییر دهید و واقعه ظاهراٌ دردناكی را به فرصتی لذتبخش برای یادگیری، رشد، یا كمك به دیگران مبدل كنید.

چیزهایی كه آنها را باعث رنج و یا مایه لذت می دانید، سرنوشت شما را شكل می دهند. برای خلاصی از رنج و كسب لذت، هركسی الگوی رفتاری خاصی را فرا گرفته و از آن استفاده می كند. بعضی ها به الكل، مواد مخدر، و پر خوری پناه می برند و یا با دشنام و اهانت دیگران را می آزارند. بعضی دیگر از ورزش، یادگیری، گفتگو، كمك به دیگران و یا ایجاد دگرگونیها كسب لذت می كنند.

الگوی رفتاری شما برای فرار از رنج و كسب لذت چیست؟

این الگوها تاكنون چه تاثیری بر نحوه زندگی شما گذاشته است؟ فهرستی از شیوه های مور استفاده خود تهیه كنید. هنگامی كه می خواهید از اوقات خود لذت بیشتری ببرید به تماشای تلویزیون می نشینید؟ سیگاری روشن می كنید؟ می خوابید؟ آیا راههای مثبت تری برای فرار از رنج و كسب لذت سراغ دارید؟

در بیشتر مردم، ترس از زیان، قویتر از میل به جلب منفعت است. اغلب افراد برای حفظ چیزهایی كه دارند، بیشتر حاضر به تلاش هستند تا برای تحقق آرزوها و رویاهای خود.

دو حالت را در نظر بگیرید: حالت اول – در پنج سال گذشته یكصد هزار دلار اندوخته اید و می خواهید آنرا از دستبرد و آفت حفظ كنید. حالت دوم – طرحی در پیش رو دارید كه اگر آنرا اجرا كنید، ظرف پنج سال آینده یكصد هزار دلار بدست می آورید. برای كدامیك از این دو هدف، حاضرید بیشتر تلاش كنید؟

وقتی در دیگران عظمتی را مشاهده می كنیم، غالباٌ تصور می كنیم كه آنها اصولاٌ خوشبخت هستند و استعداد یا موهبت خاصی به آنها عطا شده است. حقیقت، آن است كه این افراد، از نیروها ومنابع انسانی خود بهتر استفاده كرده اند، زیرا اگر تمام جوهر وجودی خود را ظاهر نمی كردند و همه توان خود را به كار نمی گرفتند، دچار رنجی عظیم می شدند. به عنوان مثال، زندگانی ایثارگرانه مادرتراز ناشی از این است كه وی رنجهای دیگران را رنجهای خود می داند و لذا به كمك هركس كه در گوشه ای از دنیا رنج ببرد می شتابد. بزرگترین لذت او در این است كه آلام و دردهای بشری را تخفیف دهد. شما بیش ازهمه از چه چیزی رنج یا لذت می برید و این موضوع، چه نقشی در زندگی امروزیتان داشته است اغلب الگوهای (خود اخلالی) ناشی از عواطف مختلط هستند و این عواطف، مسلماٌ مانع لذت و موفقیت ما در زندگی می شوند. مثلاٌ خیلی از مردم می گویند كه خواهان وپول بیشتر هستند. این افراد مسلماٌ دارای هوش و استعداد كافی هستند و می توانن راهی برای افزودن بر دارائیهای خود پیدا كنند. آنچه مانع اینافراد میشود، عواطف مختلط، یا (شرطی شدن) های مختلط است. این اشخاص ممكن است قبول داشته باشند كه پول فراوان، به معنی آزادی وامنیت بیشتر وقدرت كمك به افراد مورد علاقه است. لیكن در عین حال، فكر می كنند كه پول (زیادی) موجب اسراف، ابتذال و تجاوز می شود. اگر روزی متوجه شدید كه دارید دو قدم رو به جلو بر می دارید و یك قدم رو به عقب، یقین بدانید كه به صورت مختلط، شرطی شده اید؛ یعنی رسیدن به هدف را هم باعث رنج می دانید و هم مایه لذت.

آیا دچار عواطف مختلطی هستید كه بر زندگیتان اثر گذاشته باشد؟

آیا در زندگی شما چیزی وجود دارد كه بخواهید آنرا بهتر بسازید (مثل وضعیت مالی یا روابط با دیگران) ولی به نظر برسد كه عاملی شما را به عقب می كشاند و مانع اقدام می شود؟

پاسخ خود را روی یك صفحه كاغذ بنویسید و »گاه خطی عمودی در وسط آن صفحه رسم كنید. در ستون سمت راست، عواطف منفی و در ستون سمت چپ عواطف مثبتی را كه نسبت به آن دارید بنویسید.

آیا كفه سمت راست، به سمت چپ می چربد؟ آیا یك احساس منفی وجود دارد كه به تنهایی هم وزن تمام عواطف مثبت باشد؟ این تعادل یا عدم تعادل، چه نقشی در موفقیتهای قبلی شما داشته است؟

در زیر نور درخشان آگاهانه، غالباٌ عواطف منفی قدرت خود را از دست می دهند. آگاهی، اولین قدم است.

گاهی انسان بر سر دو راهیهایی قرار می گیرد كه هر دو به رنج منتهی می شود. به عنوان مثال، بعضیها در زندگی زناشویی خود احساس بدبختی می كنند. اما اگر از هم جدا شوند، تنها می شوند و بیشتر احساس بدبختی خواهند كرد. در نتیجه هیچ كاری نمی كنند . . . و همچنان احساس بدبختی میكنند!

بجای اینكه احساس كنید در دام افتاده اید، سعی كنید از نیروی رنج به سود خود استفاده كنید. ببینید در گذشته و حال، چه كشیده اید!رنج را با چنان شدتی احساس كنید كه شما را واداربه عمل سازد و سرانجام ناچار شویدكه فكری برای وضعیت خود بكنید. ما به این حالت، (آستانه احساس) می گوئیم. به جای اینكه انفعالی داشته باشید و صبر كنید تا این حالت عاطفی اجتناب ناپذیر به سراغتان بیاید، چرا آگاهانه و فعالانه آنرا در خود ایجاد نمی كنید تا انگیزه ای قوی در شما بوجود آید وسعی كنی از همین امروز زندگی خود را بهتر سازید؟ استفاده از نیروی اراده هرگز كاری صورت نمی دهد و یا لااقل در دراز مدت شیوه ای غیر موثر است. آیا تاكنون، در زمینه ای – مثلاٌ در زمینه وضع جسمانی خود – به آستانه احساس رسیده اید؟ در چه مرحله ای دچار آن احساس شده اید؟ شاید با استفاده از قدرت اراده و گرفتن رژیم غذایی، باخویشتن به مبارزه پرداخته باشید، اما البته هر نتیجه ای كه گرفته اید جنبه موقت داشته است ، زیرا محروم كردن خویشتن از غذا، همیشه دردناك است و مغز شما هرگز اجازه نمی دهد در شرایطی كه راه دیگری وجود داشته باشد، دائماٌ رنج را تحمل كنید. پس چه باید كرد؟ راه حل آن است كه بجای مبارزه با غرایز طبیعی، حالت شرطی خود را نسبت به غذا عوض كنید، تا اینكه میل به غذا در شما كم شودوخوردن غذا دیگر لذتبخش نباشد، دائماٌ دردسرهایی را كه در اثر پرخوری كشیده اید به خود یادآوری كنید. پر خوری را رنج آور، و ورزش را امری لذتبخش تلقی كنید تا به طور خودكار، در مسیر صحیح بیفتید. یكی از تعریفهای موفقیت از نظر من این است: طوری زندگی كنید كه دائماٌ احساس لذت فراوان كنید و كمتر دچار رنج شوید، و با توجه به شرایط زندگیتان، كاری كنید كه اطرافیانتان نیز طعم خوشی و لذت را بیشتر بچشند تا مزه رنج و سختی. برای انجام این كار باید از رشد فكری برخوردار باشید و شوق كمك و خدمت در سر داشته باشید. با توجه به این تعریف، تاچه حد موفق هستید؟ برای اینكه امروز، از زندگی خود لذت بیشتری ببرید و یا باعث شوید كه نزدیكانتان بیش از پیش از زندگانی خود بهره مند شوند، چه می توانید بكنید؟ تعلل و عقب انداختن كارها، یكی از شایع ترین راههای فرار از رنج است. اما اگر كاری را به تاخیر بیندازید، معمولاٌ نتیجه اش این است كه بعداٌ به رنج و دردسر بزرگتری دچار می شوید. چه كارهایی را قبلاٌبه تعویق انداخته اید كه امروز باید به آنها رسیدگی كنید؟ صورتی از این كارها را تهیه كنید و آنگاه به پرسشهای زیر، پاسخ دهید.

1 - چرا تا كنون این كار را انجام نداده ام؟ قبلاٌ چه رنجهایی را به انجام این كار، نسبت داده ام؟

2 - این الگوی منفی، تاكنون چه سودی برایم داشته است؟

3 - اگر اكنون این رفتار را تغییر ندهم در آینده به چه قیمتی برایم تمام خواهد شد و چه احساسی خواهم داشت؟

4 - اگر هر یك از این كارها را اكنون انجام دهم، چه فواید و لذتهایی برایم در پی خواهد داشت؟

شاید تاكنون برایتان اتفاق افتاده باشد كه پس از انجام كاری، با خود گفته اید (چطور چنین اشتباه احمقانه ای را مرتكب شدم؟!) و یا برعكس، كاری را انجام داده و سپس فكر كرده اید (عجیب است!چگونه به انجام چنین كاری موفق شدم؟) چه عاملی سبب می شود كه عملكردمان بد، و یا برعكس عالی باشد؟ این موضوع، ارتباط چندانی با توانائیمان ندارد، بلكه این حالت روحی و یا جسمی ما درهر لحظه است كه باعث می شود افكار، اعمال، احساسات و یا عملكردهایی از ما سر بزند. اگر راز دستیابی به حالات روحی و عاطفی نیرومند را دریابید، واقعاٌ می توانید دست به كارهای شگفت آوری بزنید. اگر در حالت صحیح روحی باشید، بدون اینكه ظاهراٌ كوششی به عمل آورید، افكار و نظرات تازه ای در ذهنتان جریان می یابد.

اگر همه روزه در شرایط بالای روحی و فكری بودید، چه كارهایی را می توانستید انجام دهید؟

فرهنگ جامعه، صورتی از چیزهای مطلوب را به همه ما فروخته است. به ما آموخته اند كه روزی، پس از آنكه همه وقایع به شكل صحیحی اتفاق افتادند، سرانجام خوشبخت خواهیم شد. هنگامی كه همسر شایسته خود را یافتیم . . . هنگامی كه بقدر كافی پول بدست آوردیم . . . هنگامی كه از نظرجسمی در سلامت كامل بودیم . . . هنگامی كه فرزندانی داشتیم . . . هنگامی كه بالاخره بازنشسته شدیم.

حقیقت آن است كه آنچه بدست می آوریم، احساس خوشی و رضایت را در ما به وجود نمی آورند، مگر آنكه یاد بگیریم كه حالت ذهنی خود را بسرعت عوض كنیم. از این گذشته، شما این چیزها را برای چه می خواهید؟ آیا غیر ازاین است كه به اعتقاد شما همسر دلخواه ، فرزند، پول و غیره سبب می شود كه احساس بهتری پیدا كنید؟ اما سرانجام، پس از آنكه به چیزهایی كه می خواهید ، رسیدید، چه كسی احساستان را بهتر می سازد؟ البته خودتان چنین می كنید.

پس چرا منتظرید؟ هم اكنون این كار را انجام دهید!

آیا می دانید چگونه باید حال خود را بهتر سازید؟ آیا امكان دارد كاری كنید كه هم اكنون احساس خوشبختی كامل، هیجان و شوروشوق كنید؟ مسلم است!كافی است كه مركزتوجه خود را تغییر دهید.

آیا بخاطر می آورید كه زمانی، كار بزرگی انجام داده و خود را سرفراز و موفق احساس می كرده اید؟ آن حالت را بطور روشن و زنده و با تمام جزئیات، در نظر مجسم كنید . . . صداهایی را كه شنیده اید به خاطر آورید . . . ضربان قلب خود را احساس كنید!مانند همان زمان نفس بكشید، همانطور قیافه بگیرید، و بدن خود را مانند آن موقع به حركت در آورید. آیا، هیچ هیجانی در خود احساس نمی كنید؟ آیا ممكن است هروقت كه دلتان بخواهد همین احساس رادر خود ایجاد كنید؟

در زندگی، برای درك و تجربه هر چیزی راههای گوناگونی هست. روح ما، مانند گیرنده ای است كه می تواند برنامه های شاد یاغم انگیز مختلفی را پخش كند. در هر لحظه، می توانیم دچار هر نوع احساسی كه مایلیم، بشویم. كافی است كه كانال صحیح را بگیریم. این كار چگونه امكان پذیر است؟ برای تغییر فوری روحیه، دو راه وجود دارد. راه اول آن است كه ذهن خود را به چیزدیگری متوجه كنیم.

به یكی از درخشانترین لحظه های ز ندگی خود فكر كنید. با بخاطر آوردن آن چه احساسی پیدا می كنید؟ ذهن خود را می توانید متوجه چه چیز هایی دیگری بكنید تا احساسی خوشایند و حالی خوب پیدا كنید؟ برای تغییر فوری حالت روحی، راه دومی هم هست كه فردا به آن می پردازیم.

تغییر مركز توجه، فقط یكی از راههای تغییر روحیه است. راه سریعتر و مؤثرتری هم هست و آن استفاده از شیوه های جسمانی و یا به اصطلاح، فیزیولوژیكی است. بیشتر مردم، هنگامی كه از روحیه خود ناراضی هستند و می خواهند حال بهتری پیدا كنند، به الكفل، غذا، سیگار، خواب، یا مواد مخدر متوسل می شوند. بعضی ها هم راههای مثبت تر نظیر رقص، آواز، ورزش و یا عشقبازی را انتخاب می كنند.

هر یك از حالات روحی، با تغییرات جسمانی مشخصی همراه است. افراد افسرده چه قیافه ای دارند؟ شانه هاشان فرو افتاده وسرشان پائین است. بطور كم عمق نفس می كشند. عضلات چهره شان شل و قیافه شان بی تفاوت است. برعكس در مواقعی كه شاد و سر حال هستیم، شانه هامان بالا است و حالت طبیعی دارد. سرمان را بالا نگه می داریم و بطور كامل نفس می كشیم. می توانیم آگاهانه این تغییرات رادر جسم خود به وجود آوریم و بلافاصله حالت روحی دلخواه را در خود ایجاد كنیم.

بعضی ازكارهای بسیار ساده، ممكن است نتایج بسیار بزرگی داشته باشد. اگر می خواهید حالت سرگرم كننده ای در خود ایجاد كنید كه نتایج دور از انتظاری هم داشته باشد تمرین زیر را انجام دهید:

خود را مقید كنید كه در هفت روز آینده روزی پنج بار و هر بار روزی یك دقیقه در مقابل آینه قرار بگیرید و فقط نیش خود را گوش تا گوش به لبخند باز كنید. این كار، ممكن است در ابتدا كمی احمقانه به نظر برسد، اما وقتی روزی چند نوبت این عمل را تكراركنید، سلسله اعصابتان به طورمداوم تحریك می شود تا احساسی از شادمانی، بی خیالی، شوخی و سادگی را در شما ایجاد كند. مهمترآنكه خود را نسبت به (حال خوب) داشتن شرطی می كنید و عادت شادمانی جسمی را در خود بوجود می آورید. پس هم اكنون یك دقیقه وقت صرف كنید و این كار را محض تفریح انجام دهید!

سن شخص، چندان به گذشت زمان بستگی ندارد، بلكه بیشتر به طرز فكر و وضع جسمی او مربوط است. خیلیها هستند كه سالهای زیادی را پشت سر گذاشته اند، اما هنوز شلنگ انداز راه می روند و افكارشان هم هنوز خشك و غیر قابل انعطاف نشده است.

به عنوان مثال، در روزهای بارانی وقتی اشخاص مسن به گودال پر از آبی می رسند، نه فقط آن را دور می زنند، بلكه در تمام آن مدت شكوه و شكایت می كنند و غر می زنند!برعكس، كودكان (وآنان كه هنوز دلشان جوان است) به میان آب می پرند، آب را به اطراف می پاشند و خوش می گذرانند. (گودال) های زندگی را وسیله شادمانی قرار دهید. هنگام راه رفتن، پاهاتان حالت فنری داشته باشد و لبخندرا فراموش نكنید. به خوشرویی، شیطنت و سر زندگی اهمیت بدهید. شما انسان زنده ای هستید!

برای احساس خوب داشتن، به هیچ علت و دلیلی نیاز نیست!

برای اینكه زندگی پر مایه تری داشته باشیم، بهترین راه، این است كه دامنه عواطف و احساسات خود را وسعت دهیم. در هفته ای كه گذشت، دچار چند نوع عواطف و احساسات گوناگون شده اید؟ آنها را یادداشت كنید. اكنون عواطفی را كه نوشته اید، بررسی كنید. اگر تعداد آنها از ۱۲ كمتر است، چند احساس دلپذیر را به آنها بیفزایید. بعضیها از میان هزاران احساسی كه می توانندداشته باشند، فقط چند مورد را تجربه كرده اند!توجه داشته باشید كه فقط با تغییر مركز توجه و یا تغییر حالت جسمانی، می توانید قلمرو عواطف خود را گسترده تر كنید. یكی از عواطف مثبت ودلپذیر را بطور دلخواه انتخاب كنید. طوری بایستید، حركت كنید، قیافه بگیرید و سخن بگوئید كه گویی دچار آن احساس هستید. از تغییری كه بلافاصله در روحیه واحساستان پیدا می شود لذت ببرید!شاید برایتان اتفاق افتاده باشد كه زمانی از خشم، دیوانه شده و یا احساس درماندگی و گرفتاری كرده باشید و اكنون كه به گذشته خود می نگرید، از اینكه بخاطرچه چیزهایی از جا در رفته اید خنده تان بگیرد. همه ما این جمله قدیمی را از دیگران شنیده ایم كه (یك روز، به یاد رفتار امروزت می افتی و خنده ات می گیرد) . یكی از استادان من به نام ریچارد بندلر یك بارگفت (چرا صبر كنیم؟ چرا همین حالا خنده مان نگیرد؟) این كار را همین امروز امتحان كنید. به چیزی بخندید كه قبلاٌ آنرا تحمل ناپذیر و عذاب آور می دانستید. آیا احساس نمی كنید كه اوضاع برایتان قابل تحملتر شده است؟ همسر شما قرار است تاكنون به منزل برگشته باشد؛ اما دیر كرده است. چه فكری می كنید؟ نتیجه می گیرید كه به وقت شناسی اهمیت نمی دهد؟ نگران می شوید و فكر می كنید كه در بین راه، تصادف كرده است؟ یا تصور می كنید كه بین راه توقف كرده است تا برایتان هدیه ای بخرد؟ احساسات ما بستگی به این دارد كه فكرمان رامتوجه چه چیزی بكنیم. و نوع احساسمان به شدت بر عملها و عكس العملهای ما اثر می گذارد. بجای اینكه فوراٌ نتیجه گیری كنید،

همه اطراف و جوانب را بسنجید و حالات ممكن را در نظر بگیرید. آنگاه توجه تان را به حالتی جلب كنید كه شما و اطرافیانتان را نیرومند تر سازد. برای درك نیروی تمركز و توجه، بهترین مثالی كه می توان ذكر كرد، مسابقات اتومبیلرانی سرعت است. وقتی اتومبیل شما منحرف می شود و به سوی دیواره می رود، عكس العمل طبیعی معمولاٌ این است كه خواستان را به دیواره جمع می كنید تا باآن برخورد نكنید. اما اگر توجهمان را به چیزی جلب كنیم كه از آن وحشت داریم، بطور قطع همان بلائی از آن می ترسیم، به سرمان می آید. مسابقه دهندگان حرفه ای می دانند كه به هر طرف توجه كنند، اتومبیل بطور نا خواسته به همان طرف منحرف می شود. به این جهت این رانندگان كه دائماٌ جانشان در خطر است سعی می كنند به محض مواجه شدن با این خطر، بجای نگاه كردن به دیواره، به جاده اصلی توجه كنند.

در زندگی نیز بیشترمردم بجای چاره اندیشی، به بلاهایی فكر می كنند كه نمی خواهند به سرشان بیاید. اگر با ترسهای خود مبارزه كنید، ایمان و توكل داشته باشید و نیروی تمركز خود راتحت انضباط در آورید، اعمالتان بطور طبیعی شما رابه مسیر صحیح هدایت خواهد كرد. اكنون ترس را رها كنید و به چیزهایی توجه نمائید كه واقعاٌ طالب آن هستید ولیاقت آنرا دارید. حركت، شور می آفریند. اگر یك روز دلتان نخواست كه به پیاده روی یا دوآهسته بپردازید، چه مانعی دارد كه برای نرمش صبحگاهی و جست وخیز، از منزل خارج شوید؟ این حركات، اثر نیرومندی بر تغییر روحیه دارد، زیر:

1 - نرمش و جست وخیز، ورزشی عالی است.

2 - فشاری كه بر بدن وارد می كند، كمتراز فشاری است كه در هنگام دویدن بر بدن وارد می شود.

3 - در هنگام جست وخیز، نمی توانید از لبخند خودداری كنید.

4 - رانندگان اتومبیلها نیز با دیدن شما لبخند می زنند و سرگرم می شوند.

مؤثرترین اه كنترل نیروی تمركز، استفاده از پرسش است. هر سؤالی كه از خود بكنید، مغز پاسخی برای آن پیدا می كند. به عنوان مثال، اگر بپرسید (چرا فلانی از من سوء استفاده می كند؟) بی اختیار ذهنتان متوجه مواردی می شود كه آن شخص، سرتان را كلاه گذاشته است، خواه اصلاٌ این موضوع حقیقت داشته یا نداشته باشد. اما اگر بپرسید (چگونه می توانم این مشكل را رفع كنم؟ (بدون تردید به پاسخهایی می رسید كه نتیجه اش برداشتن قدمهای مثبت است. پرسش صحیح، داری نیرویی است كه نمونه آن را می توان در شرح حال یك كودك كتك خورده یافت. این كودك كه در یك نزاع دبستانی، از كودك بزرگتر از خود كتك خورده بود، به منظور انتقام، تفنگی به چنگ آورد و به تعقیب آن كودك قلدر پرداخت. اما درست در لحظه ای كه میخواست ماشه را بكشد به خودآمد و از خود پرسید (اگر ماشه را بكشم چه اتفاق می افتد؟) ناگهان تصویری از زندان و بلاهایی كه ممكن است بر سرش بیاورند در نظرش مجسم شد. لوله تفنگ رابه طرف درختی گرفت و به آن شلیك كرد. این پسر بوجكسون بود. یك انحراف توجه، یك تصمیم سنجیده و ناشی از مقایسه رنج و لذت، باعث شد پسری با آینده ای نا معلوم، به یكی از بزرگترین قهرمانان ورزشی مبدل شود.

امروز، چه پرسشهای زندگی سازی می توانید از خود بكنید؟

آیا كسی تاكنون به شما گفته اتكه (آینده تان درخشان است؟) از شنیدن این گفته چه احساسی پیدا كردید؟ اگر می گفتید كه آینده تان تاریك است چطور؟ ممكن است به شما بگویند (نظرات شما به گوش خوش می آید) و یا (طرح ما فریاد می زند كه باید اصلاح شود) . ممكن است درباره كسی گفته باشید (از دیدنش چندشم می شود.) و یا (رفتارش واقعاٌ سرد است.) هر دسته از این كلمات، تاثیری متفاوت بر روی افراد دارد. كسانی كه معمولاٌ از آینده روشن یا تاریك، سخن می گویند، از تعبیرات بصری استفاده می كنند. بعضی ها به علائم شنیداری حساسترند، (به گوش خوش می آید. فریاد می زند) و بعضی هم برای بیان مقصود از كلماتی استفاده می كنند كه به حس لامسه مربوط است (چندشم می شود. واقعاٌ سرد است.) توجه شما معمولاٌ به كدامیك از این سه حس، بیشتر است؟ بعضیها برای بهبود حالت روحی خود به سیگار، الكل، پرخوری، سوء استفاده از كارتهای اعتباری و یا راههای منفی دیگر پناه می برند. آیا راههای سالمتری هم برای ایجاد روحیه وجود دارد؟ چند دقیقه در این باره فكر كنید.

1 - برای اینكه رنجها را از خود دور كنید و احساسات لذتبخشی را جایگزین آنها سازید چه شیوه های مثبتی را می دانید؟ آنها را روی كاغذ بیاورید.

2 - راههای تازهای راكه قبلاٌ از آنها استفاده نكرده ای و به نظرتان مؤثر می آیند به آنها اضافه كنید. دست كم 15 شیوه را برای رفع دلتنگی ذكر كنید و چه بهتر كه تعداد آنها را به 25 و یابیشتر برسانید. این تمرینی است كه می توانید آنرا بارها تكرار كنید تا سرانجام صدها راه سالم برای تغییر روحیه كشف نمائید.

هنگامی كه در بزرگراه رنج و دلتنگی، به مقصد شادی و لذت سفر می كنید، به كشف راههای گوناگون و مثبتی بپردازید كه مناظر اطراف را دلپذیر سازد. بعضی از این راهها را آزمایش كنید:

آهنگهای مورد علاقه خود را زمزمه كنید . . . به مطالعه چیزی بپردازید كه مطالبش را بتوانید بكار بندید . . . به تماشای یك فیلم كمدی و یا برنامه شاد تلویزیونی بپردازید و بخندید . . . چند طول استخر را شنا كنید . . . از صرف غذا با افراد خانواده، یا یكی از دوستان لذت ببرید . . . مدتی در وان آب گرم، استراحت كنید . . . به خلق چند نظریه تازه بپردازید . . . با فرد تازه ای آشنا شوید . . . لطیفه های بی مزه ای برای دوستان خود تعریف كنید و بدانید كه باز هم شما را دوست خواهند داشت . . . با همسر خود، گرم و صمیمانه گفتگو كنید.

هم اكنون یكی از راههای بالا را انتخاب و امتحان كنید!

توانمندی، خواستن و توانستن

چه عاملی سبب می شود كه در زندگی خود، راهها و هدفهای معینی را انتخاب كنیم؟ این عامل، اعتقادات ماست؛ عقیده به اینكه تواناییهای ما چقدر است و چه كارهایی ممكن، یا غیر ممكن است. در فرهنگ مردم هائیتی، پزشك جادوگر قبیله داری چنان قدرت مرموزی است كه میتواند با یك اشاره فردی را هلاك كند. اما در واقع، آنچه موجب مرگ آن فرد می شود قدرت جادویی پزشك نیست، بلكه اعتقاد افراد به قدرت فوق تصور اوست. آیا در زندگی خود تاكنون انتظار واقعه ناگواری را كشیده اید؟ اثر آن انتظار بر زندگیتان چه بوده است؟ چه عقاید مثبتی بر زندگی فعلی شما اثر گذاشته است؟ چه انتظارات مثبت تازه ای می توانید در خود یا دیگران ایجاد كنید؟ مردم جهان به مدت هزاران سال بر این عقیده بودند كه انسان با توجه به ساختار جسمی خود، قادر نیست مسافت یك مایل را درچهار دقیقه بدود. با وجود این فردی به نام راجربانیستراین مسافت را در كمتر از چهار دقیقه دوید و این باور را در هم شكست. وی چگونه به این كار توفیق یافت؟ آنقدر موفقیت خود را به چشم دل دیدو چنان تصویر زنده ای از موفقیت در ذهن خود تشكیل داد كه سرانجام فرمانی بی چون و چرا به سیستم عصبی خود صادر كرد و نتیجه ای جسمی بدست آوردكه با آن تصویر ذهنی هماهنگ بود. پس از آن، كسان دیگر نیز از بانیستر پیروی و باور كردند كه آنان نیز قادر به چنین كاری هستند لذا ظرف یك سال، افراد بسیاری موفقیت او را تكرار كردند. درمقابل شما چه سدی است كه باید آن را در هم بشكنید؟ كدام كار در نظرتان غیر ممكن جلوه می كند كه اگر آن را ممكن می دانستید (و انجام می دادید) زندگی خودتان و اطرافیانتان دگرگون می شد؟ بسیاری از مردم، گناه نارسائیهای زندگی خود را به گردن وقایع و اتفاقات می اندازند. در حالی كه آنچه زندگانی ما را شكل می دهد، خود آن وقایع نیست، بلكه معنایی است كه به آن رویدادها می دهیم. در جنگ ویتنام، دو نفر تیر می خورند، هر دو اسیر می شوند و بارها تحت شكنجه قرار می گیرند. یكی شان دست به خودكشی می زند، ودیگری روز به روز ایمانش نسبت به انسانیت و خالق متعال، قویتر می شود. امروز، شرح زندگی این مرد كه جرالد كافی نام دارد، یادآور نیروی عظیم روح انسانی است كه می تواند بر هرگونه درد و رنج و مانع و مشكلی غلبه كند. آیا در گذشته شما و یا آشنایانتان واقعه ای هست كه مانع احساس شادی و خوشبختی امروزتان باشد؟ آیا می توانید این اتفاقات را به صورت دیگری معنا كنید؟ آیا این وقایع شما را پخته تر و نیرومند تر كرده اند؟ آیا می توانید براساس این تجارب تلخ، دیگران را كه با همین مشكل روبرو هستند، راهنمایی كنید؟ علت كارهایی كه مردم می كنند چیست؟ تنها علت رفتارهای ما، اعتقاد و باور است. گرچه عجیب است، ولی اگر مردم باور كنند كه برای رفع بیماری باید جمجمه خود را با مته سوراخ كنند، چنین می كنند (و نتیجه هم می گیرند!) خواه این عقیده پایه و اساس درستی داشته باشد خواه نداشته باشد، و اگر هم معتقد شوند كه خوشبختی آنان در گرو كمك به دیگران است، بر همان اساس عمل می كنند. اعتقاد ماست كه باعث می شود یك عمر احساس بدبختی كنیم و یا برعكس زندگانی خود را با خوشی بگذرانیم. عقیده سبب می شود كه یك نفر اینشتین شود و یك نفر بتهوون، یا یك نفر به صورت قهرمان در آید و نفر دیگر نداند كه اصلاٌ چرا به این دنیا آمده است. اعمالی كه اطرافیان شما انجام می دهند، براساس چه اعتقاداتی است؟ شما با همكارانتان در چه مواردی اشتراك عقیده دارید؟ با فرزندان یا والدینتان در چه مواردی هم عقیده اید؟ در چه زمینه هایی اختلاف عقیده دارید؟ هرگاه اتفاقی برایتان بیفتد، مغزتان بلافاصله دو سؤال را مطرح می سازد: اول اینكه آیا این اتفاق به معنی رنج است یا به معنی لذت؟ دوم اینكه برای دوری ازرنج و كسب لذت چه باید بكنم؟ پاسخ این پرسشها بسته به این است كه درباره موجبات رنج ولذت چه عقایدی داشته باشید. این عقاید كلی به منزله راههای میانبری است كه باعث می شودبسیاری از امور روزمره را به انجام رسانیم، و در عین حال همین عقاید می تواند زندگی ما را به كلی محدود سازد. به عنوان مثال، كسی كه بطور اتفاقی در كاری شكست خورده است، ممكن است نتیجه بگیردكه بی لیاقت است و متاسفانه همین تعمیم دادنهاست كه باعث می شود نسبت به آینده، خوشبین یا بدبین باشیم. به یكی از عقاید محدود كننده ای كه درباره خود یا فرد دیگری دارید فكر كنید. آیا برای درستی این عقیده دلیل كافی دارید؟ آیا موارد استثنایی هم ممكن است وجود داشته باشد؟ آیا ممكن است این عقیده كلی شما بیش از حد كلی باشد. هیچ چیزی درزندگی به خودی خود دارای معنا نیست. این شمایید كه به آن معنا می د هید. یكی از شگفتی های وجود انسان این است كه می تواند برای هر واقعه چنان اهمیتی قائل شود كه نیروبخش و یا نابودكننده باشد. بعضی از مردم، تنها یكی از وقایع تلخ گذشته را در نظر می گیرندو می گویند به علت این تجربه، دیگر احساس عشق یا كمال نخواهم كرد. و بعضی دیگر عین همان واقعه طوری تعبیر می كنند كه نیرو بخش است از آنجا كه نسبت به من بی عدالتی شده است، نسبت به نیازهای دیگران حساسم یا از آنجا كه فرزند خود را از دست داده ام. تلاش می كنم تا امنیت بیشتری را در جهان برقرار كنم. همه ما قادریم هر واقعه ای را طوری معنی كنیم كه امیدوار كننده و نیروبخش باشد. یكی از تجارب گذشته خود رادر نظر آورید و با معنا ی تازه ای كه به آن می دهید، انقلابی در زندگی خود بوجود آورید. اعتقادات، قدرتی نابود كننده دارند. از آنجاكه اعتقادات تاثیر عجیبی بر زندگی ما دارند، لازم است كه این سه مساله را درك كنیم:

1 - اغلب ما، عقاید خودرا آگاهانه انتخاب نمی كنیم.

2 - عقایدما، غالباٌ بر پایه تفسیر غلط وقایع گذشته است.

3 - پس از آنكه عقیده ای را پذیرفتیم، آنرا وحی منزل می پنداریم و فراموش می كنیم كه آن

عقیده فقط یك نقطه نظر است. آیا عقایدی دارید كه به درستی آنها یقین داشته باشید؟ آیا نظرات دیگری هم هست كه با عقیده شما مخالف و احتمالاٌ درست باشند؟ اگر شما صاحب این عقیده بودید، چه تغییری در زندگیتان ایجاد می شد؟

اعتقاد، عبارت از احساس اطمینان نسبت به درستی چیزی است. مثلاٌ اگربه هوشمندی خود اعتقاد داشته باشید، این اعتقاد، صرفاٌ یك نظریه نیست، بلكه احساس اطمینان می كنید كه فرد باهوشی هستید. این احساس اطمینان از كجا آمده است؟ هر فرض یا نظر را بصورت رویه میزی در نظر بگیرید. اگر میز، پایه نداشته باشد به چیزی متكی نیست. نظریه هم در صورتی به صورت عقیده در می آید كه پایه هایی داشته باشد. این پایه ها كه موجب اطمینان می شوند عمدتاٌ ناشی از تجارب مرجع هستند. مثلاٌ اگر معتقد باشید كه فرد باهوشی هستید، احتمالاٌ تجارب قبلی شما (نمرات زمان تحصیل و یا اظهارنظر دیگران) باعث ایجاد این عقیده شده است. البته ما برای احساس اطمینان، محدود به تجارب گذشته خویش نیستیم. ما نیزمانند راجربانیستر می توانیم از قدرت تصور خود به عنوان تجارب مرجع استفاده كنیم و نسبت به كارهایی كه هنوز انجام نداده ایم، در خویشتن احساس اطمینان به وجود آوریم. می توانیم هر نظریه ای را به عقیده مبدل كنیم. به شرط اینكه به قدركافی تجارب مرجع برای تایید آن نظریه داشته باشیم. كدامیك از دو جمله زیر، صحیح است؟

1 - مردم ذاتاٌ خوب و درستكارند.

2 - مردم نادرست هستند و فقط به منافع خود فكر می كنند.

آیا اگر در خاطرات و تجارب گذشته خود كاوش كنید، تجارب مرجع كافی برای اثبات نادرستی و فساد مردم پیدا نمی كنید؟ اگر فكر خود را متوجه خاطرات دیگر سازید، آیا تجارب مرجع كافی برای درستكاری مردم سراغ ندارید؟ كدامیك از این دو عقیده صحیح است؟ هر نوع عقیده ای كه برای خود ایجاد كنید، از لحاظ خودتان صحیح خواهد بود. اگر احساس اطمینانی كه نسبت به چیزی داریم، محكم و خلل ناپذیر باشد، ممكن است ما را یاری دهد كه به هدفهای بسیار بزرگ، دست یابیم، و ممكن است ما را كور كند و نتوانیم حقایق راببینیم؛ حقایقی كه شاید اثری همیشگی بر زندگی ما داشته باشند.

آیا تاكنون با كسی برخورد كرده اید كه بخاطر حفظ آن احساس اطمینان، حاضر نباشد نظر تازه ای را بشنود؟ اگر با چشم فرد دیگری به عقاید خودتان نگاه می كردید، چه می دیدید؟

اعتقاد، منشاهمه رفتارهای ماست. بعضی از اعتقادات، فقط بر یكی از جنبه های زندگی ما اثر می گذارند و بعضی دیگر به جنبه های گوناگون زندگی نفوذ می كنند. به عنوان مثال، اعتقاد به نادرستی ك فرد بخصوص، فقط بر روابط، با همان شخص مؤثر است، اما عقیده به اینكه (همه مردم، نادرستند) ممكن است بر بسیاری از روابط، با دیگران، مؤثر باشد. عقاید كلی (جهانی) نظیر این عقیده، مبتنی بر تعمیم هایی هستند كه در زمانهای دور و تحت شرایط فوق العاده پیدا شده اند. ممكن است آنها را به كلی فراموش كرده باشیم، اما امروزه به طور ناخودآگاه، بر اساس همان تعمیم ها تصمیم می گیریم. عقاید كلی اثری بر زندگی ما دارند كه حدی بر آن متصور نیست، اما لازم نیست كه این اثر حتماٌمنفی باشد. یكی از عقاید كلی خود را عوض كنید تا آنرا بر همه جنبه های زندگی خود مشاهده كنید. بعضی از باورها از بعضی دیگر نیرومندتر ند. احساس اطمینان در واقع دارای سه درجه است: نظر، اعتقاد، یقین. نظرات به آسانی قابل تغییرند، زیرا مبنای آنها ادراكات و تصورات موقتی است. اعتقادات بسیار قویتر و محكمترند، زیرا اساس آنها را تجارب فراوانی تشكیل می دهد كه گاه با احساسات و عواطف نیرومندی همراه است. با وجود این، می توان با طرح سؤالاتی آنها را تا حدی متزلزل كرد. یقین معمولاٌ با چنان عواطف شدیدی همراه است كه نه فقط انسان به درستی آن مطلب اطمینان كامل دارد. بلكه نسبت به آن تعصب می ورزد و حاضر نیست هیچ گونه بحث منطقی را كه مخالفت عقیده اش باشد بشنود. یقین می تواند اثری سازنده و نیروبخش و یا نابود كننده داشته باشد. كدامیك از باورهای شما جنبه نظر دارد؟ نسبت به درستی كدامیك اطمینان بیشتری دارید؟ كدامیك از آنها به سطح یقین نزدیك است؟ فایده اعتقاد چیست؟ اعتقاد باعث می شود كه ملاكی در دست داشته باشیم تا بتوانیم بسرعت راهی برای فراراز رنجها و كسب لذتها پیدا كنیم وقتی به درستی چیزی عقیده پیدا كردیم، دیگر لزومی ندارد و در هر مورد كار را ازابتدا شروع كنیم و درستی یا نادرستی چیزی را محك بزنیم. گاهی در لحظات اوج ترس، رنج و یا فشارهای عاطفی، برای تسكین ناراحتیهای خود به نوعی اعتقاد، متوسل می شویم. مثلاٌ كسی كه در عشق شكست خورده است، ممكن است معتقد شود كه در جهان، عشق وجود ندارد.

بعضی از مردم كه به درستی چیزی ایمان و یقین دارند، در برابر هر عقیده مخالفی مقاومت می كنند و گاهی رنجهای فرساینده، درد انزوا، افسردگی و حتی مرگ را تحمل می كنند، اما دست از باورهای خود بر نمی دارند. شما به چه چیزهایی ایمان دارید؟ كدامیك از باورهای شما نیروبخش و سازنده و كدامیك تضعیف كننده است؟ از آنجا كه ایمان، در انسان شور و شوق می آفریند، لذا موجب حركت و فعالیت می شود. كسی كه به حقوق حیوانات، بسیار اهمیت می دهد. دارای اعتقاد است. اما آن كه در اوقات فراغت خود با شور و شوق بسیار، به سخنرانی و آموزش مردم می پردازد و با استنادبه تحقیقات و تجارب آزمایشگاهی عواقب رژیم گوشتخواری را خاطرنشان می كند دارای ایمان است.

آیا در زندگی شما مواردی بوده است كه با استفاده از نیروی ایمان، قدرتی تازه برای رسیدن به هدف پیدا كرده و همه موانع را در هم شكسته باشید؟ مثلاٌ اگر یقین داشته باشید كه نباید اضافه وزن پیدا كنید، شیوه دائمی و سالمی برای زندگی خود اختیار می كنید. اگر ایمان داشته باشید كه (من در هر شرایطی، راهی برای رفع گرفتاریها پیدا می كنم) خواهید دید كه در سخت ترین حوادث نیز به شكل مناسبی عمل می كنید. اگر نسبت به عقاید سازنده خود، احساس اطمینان قویتری داشتید، چه تغییرات ریشه داری درزندگیتان بوجود می آمد؟ در این باره بیندیشید.

برای اینكه بتوانید عقاید صحیح خود را تقویت كنید تمرین زیر را انجام دهید:

1 - عقیده ای را انتخاب و سعی كنید آنرا به صورت ایمان در آورید.

2 - مرجعهای تازه و قویتری را نسبت به آن عقیده در خود به وجود آورید. به عنوان مثال اگر تصمیم دارید گوشتخواری را ترك كنید، با افراد گیاهخوار صحبت كنید تا اثرات رژیم گیاهخواری را در یابید.

3 - وقایعی را پیدا یا ایجاد كنید كه احساسات شدیدی را نسبت به آن عقیده در شما ایجاد كند. مثلاٌ اگر می خواهید كشیدن سیگار را ترك كنید، سری به بیمارستانها بزنید و از بیمارانی كه به علت كشیدن سیگار دچار عوارض شدیدی شده اند عیادت كنید.

4 - براساس اعتقاد خود عمل كنید و قدمهایی كوچك یا بزرگ بر دارید.

مطالعه زندگی اشخاص چند شخصیتی، اثرات نیروی عقیده رانشان می دهد. این افراد، به علت عقیده محكمی كه دارند و قویاٌ فكر می كنند كه شخص دیگری هستند، تغییرات جسمانی نیز در آنها بوجود می آید كه كاملاٌ محسوس و چشمگیر است. رنگ چشم آنان عوض می شود، بعضی علائم جسمانی در چهره شان پدیدار یا ناپدید می شود و حتی بطور موقت دچار بیماریهایی از قبیل مرض قند و فشار خون می شوند. همه این آثار بستگی به این دارد كه بیمار در قالب كدام شخصیت فرو رفته باشد.

آیا در زندگی شما نیز دگرگونیهایی بر اثر تغییر عقیده پیدا شده است؟ راز موفقیت چیست؟ ما غالباٌ تصور می كنیم كه موفقیت بسته به استعداد و نبوغ است. با وجود این، من عقیده دارم كه نبوغ واقعی این است كه با تقویت ایمان و اعتقادات سازنده، نیروهای عظیم درونی خود را فعال كنیم. موفقیت بیل گیتز میلیاردر معروف، از زمانی كه در دانشگاه هاروارد تحصیل می كرد پایه گذاری شد. وی تعهد كرد كه نرم افزاری را كه (كه هنوز نساخته بود) برای كامپیوتری كه هرگز ندیده بود بسازد و در مواقع معینی تحویل دهد!به علت اعتماد به نفس زیاد (كه پایه درستی هم نداشت) توانست همه منابع و نیروهای خود را بكار گیرد و با همكاری دیگران، نرم افزار مزبور را باكمال موفقیت طراحی كند و ثروتمند شود.

اگر ما خود را مقید كنیم كه حتماٌ به هدف برسیم و در عین حال مطلقاٌ ایمان داشته باشیم كه به انجام این كار توانا هستیم، روشن است كه احتمال موفقیتمان در هر زمینه بیشتر خواهد شد.

شاید گفته اینشتین از همه بهتر باشد كه (تصور، نیرومندتر از علم است.) بارها ثابت شده است كه مغز ما نمی تواند میان آنچه كه به روشنی به تصور در می آوریم، و آنچه كه عملاٌ اتفاق می افتد تفاوتی قائل شود. اگر این نكته را بخوبی درك كنید زندگیتان دگرگون خواهد شد.

به عنوان مثال خیلی از مردم می ترسند دست به كار تازه ای بزنند، زیرا كه قبلاٌ هرگز آن كار را انجام نداده اند. امایكی از مهمترین پایه های موفقیت پیشگامان جامعه این است كه علی رغم تجارب نا موفق قبلی، مرتباٌ در ذهن خود كسب نتایج دلخواه را مجسم می سازند. بدین ترتیب احساس اطمینانی در خود بوجود می آورند كه سبب می شودنیرو های خود را فعال كند و توانائیهای واقعی خود را بكار گیرند.

آیا هدفی دارید كه شما را به هیجان آورد، اما لازمه اش این باشد كه كاریرا كه قبلاٌ نكرده اید، انجام دهید؟ كی خیال دارید خود را در حالیكه به موفقیت رسیده اید در نظر مجسم سازید؟

كسانی كه می گویند (واقع بین باشید) معمولاٌ افراد ترسویی هستند. این افراد، غا لباٌ در گذشته ناكامیهایی داشته اندكه در نظر خودشان شكست به حساب می آید و به همین علت می ترسند كه دوباره شكست بخورند. عقاید محدود كننده ای كه این افراد برای محافظت از خویشتن ساخته اند، موجب تردید، نداشتن شهامت و توكل، و بكار نگرفتن همه توانائیها می شود، و در نتیجه دستاوردهای آنان نیز محدود است. رهبران بزرگ، غالباٌ با معیارهای دیگران (واقع بین) نیستند. اما دقیق و هوشمندند. مهاتما گاندی معتقد بود كه می تواند با شیوه های مسالمت آمیز و بدون اعمال خشونت در برابر امپراطوری انگلستان ایستادگی كند و هند را به استقلال برساند. كاری كه قبلاٌ هرگز نظیرش انجام نشده بود. او ظاهراٌ واقع بین نبود، اما نشان داد كه فردی دقیق است. آیا عقاید به اصطلاح (واقع بینانه) ای هست كه از آنها دوری كنید؟ آیا انتظارات تازه، هیجان آور، غیر واقع بینانه، اما كاملاٌ امكان پذیری وجود دارد كه از آنها استقبال كنید؟ اگر قرار باشد كه اشتباهی بكنید، بهتر است اشتباهتان این باشد كه به قابلیت های خود، بیش از حد بها دهید، زیرا ممكن است همین امر موجب موفقیتتان شود یكی از تفاوتهای افراد خوشبین و افراد بدبین این است كه افراد بدبین، توانائیها و مهارتهای خود را با دقت اندازه گیری می كنند. اما افراد خوشبین، رفتارهای خود را مؤثرتر از آنچه واقعاٌ هست، می پندارند. در نتیجه، افراد بدبین به كوشش بیهوده دست نمی زنند و همین كه دلیل منطقی برای ادامه كار، وجود نداشته باشد، كارها را رها می كنند. با وجود این، تصورات مثبت افراد خوشبین روحیه لازم را در آنها بوجود می آورند و در اثر پشتكار، سرانجام مهارت لازم را پیدا می كنند. یعنی ظاهراٌ ارزیابیهای غیرواقع بینانه، موجب كسب مهارت می شود. به یاد داشته باشیدكه گذشته، مساوی آینده نیست اگر بخواهید در جهت هدفی كه زمانی به نظرتان غیر ممكن می آمد، قدمی بردارید، آن قدم، كدام است؟ شكل زندگی ما بیش از هر چیز، بسته به این است كه چگونه با بدبختیهای خود كنار بیائیم. افراد موفق، معمولاٌ مشكلات را امری گذرا می بینند، در حالیكه اشخاص شكست خورده، معمولاٌ كوچكترین مشكل را، امری همیشگی می پندارند. اگر چنین فكر كنیم، اولین قدم را برداشته ایم تا در دامی كه روانشناسان (ناتوانی آموخته) می نامند بیفتیم سه پندار است كه این ناتوانی را ایجاد می كند:

1 - مشكل، جنبه دائمی دارد (گذرا نیست)

2 - مشكل، فرا گیر است (به یك زمینه معین محدود نیست) .

3 - مشكل، ذاتی است و در وجود ما عیبی وجود دارد. (نمی توان از آن به عنوان فرصتی برای یادگیری استفاده كرد.) در چند روز آینده راههای چاره این باورهای تضعیف كننده را بررسی خواهیم كرد. فعلاٌ برای مقابله با اولین پندار، بخاطر داشته باشید كه (این نیز بگذرد) اگر پشتكار داشته باشید، همیشه راهی پیدا خواهید كرد. ما قادریم مشكلات را درنظر خود بزرگ، یا كوچك جلوه گر سازیم. اما افراد موفق، با استفاده از همین توانایی، از دام (مشكل فراگیر) می گریزند. آنها مثلاٌ به جای اینكه بگویند (پرخوری، همه اندامهای بدن مرا از كار انداخته است) می گویند (در زمینه عادات غذایی، مشكل كوچكی دارم) . اما كسانی كه فكر می كنند مشكل آنان فراگیراست، گمان می كنند كه چون در زمینه معینی به موفقیت نرسیده اند، پس اصولاٌ فرد شكست خورده ای هستند. در اثر این تعمیم، به كلی احساس ناتوانی می كنند. برای غلبه بر این عقیده غلط كه یك مشكل بر همه جهات و جوانب زندگی اثر می گذارد، باید بلافاصله به حل بخشی از مشكل بپردازید، حتی اگر آن بخش بسیار ناچیز باشد. هم اكنون این كار را شروع كنید. افراد خوشبین، از شكست های خود درس می گیرند و طرز فكر خود را صلاح می كنند. افراد بدبین، شكست ها را به خویشتن نسبت می دهند و تصور می كنند كه شكست، جزو خصوصیات ذاتی آنهاست. از آنجا كه این افراد، هویت خود را به مشكلات زندگی پیوند می دهند لذا گرفتار می شوند. آیا این اشخاص، می توانند تمام زندگی خود را به سرعت دگرگون كنند؟ هرگز مشكلات را به شخص نسبت ندهید. مشكلات را وسیله ای برای كسب تجربه در نظر بگیریدو با استفاده از این تجارب، راه خود را به سوی هدف، باز كنید و بخاطر وجود مشكلات، ممنون و شكرگزارباشید. برای رسیدن به هر موفقیت فردی، ابتدا باید تغییری در باورهای خود ایجاد كرد. با عقاید محدود كننده چه باید كرد؟ بهترین راه آن است كه با طرح پرسشهایی آنها را سست كنیدو در احساس اطمینان خود تزلزل به وجود آورید. مغز شما همیشه می خواهد كه شما را از رنجها بركنار نگه دارد. پس به نتایج منفی كه آن اعتقاد، برایتان به بار آورده است فكر كنید و از خود بپرسید:

1 - اكنون كه درباره این عقیده فكر می كنم، چه جنبه های مضحك، مسخره و احمقانه ای را می توانم در آن پیداكنم؟

2 - این عقیده تا كنون به چه قیمتی برایم تمام شده است؟ چه محدودیتهایی در گذشته برایم ایجاد كرده است؟

3 - اگر در عقیده خود تجدید نظر نكنم و آنرا تغییر ندهم، در آینده چه زیانهایی را متحمل خواهم شد؟

پاسخ به این نوع سؤالات باعث می شود كه احساسات عذاب آوری را با عقیده قدیم خود پیوند دهید و زمینه را فراهم كنید تا عقیده سازنده ای را جایگزین آن عقیده نامطلوب سازید.

آدمی برای خوشبخت بودن، بایداحساس كند كه دائماٌ در حال رشد است. و برای موفق شدن در دنیای بازرگانی امروز، شركتها بایدبطور مداوم پیشرفت كنند. روشن است كه ما باید پیشرفت مداوم رااصل زندگی خود قرار دهیم، نه اینكه به فكر هدفهای گذرا باشیم.

این مفهوم را در ژاپن با كلمه كایزن بیان می كنند كه به معنی تمركز و توجه دائم به بهبود كیفیت كالا و خدمات است. من پیشنهاد می كنم كه ما آمریكائیان نیز به پیشرفت دائم و پایان ناپذیر (كن آی) مقید باشیم. اگر ما بطور معمول توجه خود را به بهبود چیزهایی معطوف كنیم كه در حال حاضر هم ممكن است عالی باشند، ببینید این روحیه چه تغییراتی در خانواده ها، شركتها، و جوامع به وجود می آورد.

به نظر شما چگونه می توان فلسفه (كن آی) را بسرعت عملی كرد؟

تنها چیزی كه درزندگی باعث خاطر جمعی واقعی می شود این است كه بدانیم هر روزی كه می گذرد، به نوعی پیشرفت می كنیم. من نگران این نیستم كه كیفیت زندگی خود را بتوانم در همین سطحی كه هست نگه دارم، چرا كه هر روز سعی می كنم تا آنرا بهتر از روز پیش سازم.

یكی از رموز موفقیت افسانه ای پت ریلی (مربی بسكتبال) اعتقاد به پیشرفت مداوم و تدریجی است. وی در سال ۱۹۸۶ با مشكل بزرگی روبرو شد: تیم او معتقد بود كه نهایت تلاش خود رابه عمل آورده است، اما با اینهمه در سال پیش در زمینه قهرمانی موفقیتی بدست نیاورده بودند. برای بهبود وضع تیم، وی بازیكنان را مجاب كرد كه اگر هر فرد، در هر یك از پنج مهارت اصلی فقط یك در صد پیشرفت كند، تیم به قهرمانی خواهد رسید، زیرا تیم دوازده نفره، در آن صورت مجموعاٌ ۶۰ درصد بهتر خواهد شد.

رمز موفقیت این طرح، در سادگی آن بود. هر كسی یقین داشت كه می تواند حداقل به میزان یك در صد، مهارت خود را در هر زمینه افزایش دهد!اگر شما بطور مداوم پیشرفتهای كوچكی بكنید، سرانجام به چه هدفی می توانید برسید؟ افكار، اعمال و تصمیمات روزمره شماتابع چه عقایدی است؟ این تمرین را انجام دهید تا به تاثیر نیروی عقیده بر خود پی ببرید.

1 - در بالای یك صفحه كاغذ بنویسید (عقاید سازنده و نیروبخش) و بر بالای صفحه دیگر بنویسید (عقاید ضعیف كننده و محدود كننده)

2 - ظرف ده دقیقه در روی این دو صفحه عقاید خود را پیاده كنید و هر چه به نظرتان می رسد بنویسید.

3 - هنگام تفكر، هم عقاید خاص و هم به عقاید كلی (جهانی) توجه داشته باشید. خصوصاٌ به عقایدی كه با (اگر) آغاز می شوند توجه كنید. مثلاٌ (اگر دائماٌ از همه امكانات خود استفاده كنم موفق خواهم شد.) یكی از مؤثرترین راههای بهبود زندگی آن است كه عقاید مثبت و سازنده خود را بشناسیم، آنها را تقویت كنیم، و از آنها در جهت عملی ساختن رویاهای خود استفاده نمائیم.

1 - فهرستی را كه از عقاید سازنده و محدود كننده (شماره ۸۷ همین كتاب) تهیه كردهاید، بررسی كنید. سه فقره از مهمترین عقاید نیروبخش را مشخص سازید.

2 - دقیقاٌ مشخص كنید كه چرا و چگونه این عقاید شما را نیرومند می سازد؟ به چه طرقی این عقاید موجب تقویت روحیه و شخصیت و بالابردن كیفیت زندگیتان می سوند؟ اگر این عقاید رامحكمتر كنید چه اثرات بزرگتر و مثبت تری خواهند داشت؟

3 - بعضی از این عقاید نیروبخش، و یاهمه آنها را به صورت یقین و ایمان در آورید. چنان اطمینان خدشه ناپذیری به آنهاپیداكنید كه رفتارتان را تحت تاثیر قرار دهد و شما را در جهت مقصودی كه دارید، هدایت كند. اكنون براساس ایمان خود عمل كنید!اكنون هنگام آن است كه از شر عقایدی كه دیگر به دردتان نمی خورد خلاص شوید!

1 - دو فقره از محدود كننده ترین عقاید را مشخص كنید.

2 - با طرح پرسش هایی، پایه های این عقاید را متزلزل سازید: این عقیده چقدرمسخره و بی معنی است؟ آیا كسی كه این سخن را به من گفته است سر مشق خوبی است؟ اگر این عقیده راحفظ كنم چه زیانهای عاطفی متوجه من خواهد شد؟ از نظر جسمی، مالی و رابط با دیگران به چه قیمتی برایم تمام خواهد شد؟ این عقیده چه ضررهایی برای خانواده، و افرادمورد علاقه من خواهد داشت؟

3 - آثار و عواقب منفی این عقاید را در نظر مجسم كنید. یك بار و برای همیشه تصمیم بگیرید كه دیگر بهای سنگین این عقاید را نپردازید.

4 - دو عقیده تازه را كه می خواهید جایگزین عقاید قبلی كنید، بنویسید.

5 - عقاید تازه و نیروبخش را تقویت كنید. منافع بیشماری را كه از داشتن این عقاید نصیبتان خواهد شد در نظر مجسم سازید. اثر نیروی انتظار در بهبود عملكرد، امروزه به ثبوت رسیده وبه اثر پیگمالیون معروف است. برای تحقق این موضوع، بعضی از دانش آموزان یك كلاس را انتخاب كردند و به معلمان آنها گفتند كه آنها دارای استعداد فوق العاده ای هستند و باید بیشتر مراقبشان باشند تا استعدادشان شكوفا شود. پس از چندی، این دانش آموزان جزو بهترین شاگردان كلاس شدند. اما كسی نمی دانست این دانش آموزان كه به عنوان نابغه معرفی شده بودند در واقع فرقی با بقیه نداشتند و حتی بعضی از آنها جزو شاگردان ضعیف به شمار می آمدند. چه عاملی باعث شد كه این دانش آموزان به صورت افراد متفاوتی در آیند؟ اعتماد به نفس و اطمینان تازه ای كه به برتری خود پیدا كردند (و آن نیز در اثر عقاید اشتباه معلمان كم كم در فكر آنان تزریق شده بود)!آیا به اهمیت اعتقاداتی كه درباره خود یا دیگران دارید واقفید؟ اگر در اثر ایمان قوی می توانستید استعدادهای وسیع خود را بكار گیرید، قادر به انجام چه كارهایی می شدید؟

آگاهی، تعقل و خردمندی

در میان آگاهیهای انسانی، نیروی پرسش به منزل اشعه لیزر است. از این نیرو برای بر طرف كردن هرگونه مانع و مشكل استفاده كنید. نخستین فرق میان افراد موفق و ناموفق چیست؟ موضوع بسیار ساده است: افراد موفق سؤالات بهتری از خود پرسیده اند، و در نتیجه پاسخهای بهتری نیز گرفته اند. هنگامی كه اتومبیل متولد شد، صدها نفر دست به ساختن آن زدند. اما هنری فورد با دیگران فر ق داشت و از خود پرسید (چگونه می توانم این ماشین را به تولید انبوه برسانم؟) در اروپای شرقی، میلیونها نفر در زیر یوغ آهنین كمونیزم، رنج كشیدند، اما یك نفر به نام لخ والسا شهامت داشت كه از خود بپرسد (چگونه می توانم معیارهای زندگی مردان و زنان كارگر را بالاتر ببرم؟)

اگر به توسن خیال خود میدان دهید، چه پرسشهایی در ذهنتان مطرح می شود؟

آیا با این اظهار نظر موافقید یا مخالف؟ تفكر چیزی غیر از پرسیدن و پاسخ دادن به پرسشها نیست. برای اینكه در مورد همین سؤال، نظر موافق یا مخالف بدهید، حتماٌ از خود پرسیده اید (آیا این موضوع درست است یا نه؟) و یا (آیا من با این گفته موافقت دارم؟) بیشتر تفكرات ما، خواه در زمینه ارزیابی باشند (فلان چیز چطور است؟) خواه در زمینه تصور (چه چیزی امكان پذیر است؟) و یا تصمیم گیری (چه باید بكنیم؟) متضمن نوعی پرسش و پاسخ است. پس اگر می خواهیم كیفیت زندگانی خود را تغییر دهیم، باید تغییری را در سؤالاتی كه از خود یا دیگران می پرسیم به وجود آوریم. كودكان، قهرمانان همیشگی طرح پرسش اند. اگر از سادگی و كنجكاوی كودكانی كه به گرفتن پاسخ اصرار دارند تقلید كنید چه چیزهایی را به دست می آورید؟ كارهایی كه تاكنون در زندگی خود كرده ام، همه ناشی از مطالبی بوده است كه از خود پرسیده ام: علت كارهایی كه مردم می كنند چیست؟ چرا بعضیها علی رغم نداشتن امكانات، در زندگی خود موفق می شوند و بعضی دیگر با وجود اختیار داشتن منابع بیشتر، ناموفق می مانند؟ چگونه می توانیم از افراد موفق سر مشق بگیریم؟ چگونه می توانیم راحتتر و سریعتر از گذشته، تغییراتی را در خود به وجود آوریم؟ چگونه می توانیم كیفیت زندگی همه افراد را بهتر سازیم؟

پرسشهای اساسی كه زندگی كنونی شما را شكل داده است كدام است؟

پرسشهای خوب، زندگی خوب را به وجود می آورد. شركتهای بازرگانی هنگامی در كار خود موفق می شوند كه تصمیم گیرندگانشان پرسشهای صحیحی در زمینه خطوط تولید، بازار، یا برنامه ریزیهای هدفمند مطرح كنند. روابط شخصی افراد، هنگامی شكوفا می شود كه پرسشهای صحیحی درباره علت بروز اختلاف ونحوه حمایت از یكدیگرمطرح كنند نه اینكه راههایی برای آزردن یكدیگر بیندیشند. جوامع نیز هنگامی به رفاه می رسند كه رهبرانشان درباره مهمترین مسائل و نحوه همكاری افراد جامعه برای رسیدن به هدفهای مشترك، سؤالات صحیحی طرح نمایند.

برای اینكه هر یك از جنبه های زندگی خود را بهبود بخشید، می توانید سؤالاتی را مطرح كنیدو پاسخها یا راه حلهایی را بیندیشید كه شما و عزیزانتان را به سطحی بالاتر، از نظر موفقیت و لذت برساند. آیا لازم می دانید سؤالاتی را در زمینه كیفیت زندگی، اراده و تعهد، و خدمت به دیگران مطرح كنید؟

اثرات جنبی و زنجیره ای پرسش، خارج ازحدتصورماست. اگرناتوانیهاو محدودیتهای خود را مورد سؤال قرار دهیم. بسیاری از دیوارها فرو می ریزندو موانعی كه بر سر راه موفقیتهای بازرگانی، روابط شخصی، و حتی روابط بین كشورها وجود دارد از بین می روند. پیشرفتهای بشر، كلاٌ براثرطرح پرسشهای تازه بوده است.

آیا میتوانید پرسشهای تازه ای از خود بكنید كه زندگی امروزیتان را بهبود بخشد؟

بحثی نیست كه ظرفیت مغز ماشگفت انگیز است. در واقع اگر بخواهیم كامپیوتری بسازیم كه ظرفیت نگهداری اطلاعات آن به اندازه مغز انسان باشد، چنین كامپیوتری به اندازه دو برابر ساختمان مركز بازرگانی جهانی به فضا احتیاج خواهد داشت. با وجود این، اگر ندانیم چگونه به منابع ذهنی خود دسترسی پیدا كنیم و از ذخایر عظیم اطلاعاتی خود بهره مند شویم، آن همه ظرفیت مغزی، بی فایده خواهد بود. كلید دستیابی به این بانك اطلاعاتی چیست؟ نیروی بی چون و چرای پرسش. علت اینكه نمی توانیم از تجارب خود استفاده كنیم، غالباٌ ضعف حافظه نیست، بلكه علتش آن است كه سؤالات صحیحی از خود نمی كنیم تا نیروهای ما رافعال سازد. كامپیوتر مغز، همیشه آماده خدمتگزاری به شماست، و هر سؤالی را كه به آن بدهید، مطمئناً پاسخی برایش خواهد یافت. اگر سؤال شما یاوه باشد (مثلاً چرا من همیشه بدبخت و گرفتارم؟) طبعاً جوابی یاوه هم خواهید گرفت. از سوی دیگر، اگر سؤال بسیار خوب وثمربخشی بكنید (مثلاً چگونه می توانم از این موقعیت استفاده كنم؟) خود به خود به راه حلهای مناسب هدایت خواهید شد.

پاسخهای تازه، از پرسشهای تازه برمی خیزند. هم اكنون چه سئوال نیروبخشی به نظرتان می رسد كه از خود، یا از عزیزانتان بپرسید؟  دابلیومیچل از نظر طرح سؤالات درخشان، نمونه است. وی در یك حادثه فجیع، تمام بدنش فلج شد. اما غصه و تاسف رابه خود راه نداد و درعوض از خود پرسید (چه چیز های هنوز برایم باقی مانده است؟) اندیشید (اكنون چه كارهایی از من ساخته است كه حتی در گذشته نمی توانستم انجام دهم؟ به علت وقوع این حادثه، چه خدمتهایی می توانم به دیگران بكنم؟)

در بیمارستان، با پرستاری به نام آنی آشنا و بلافاصله به او علاقمند شد. بدن میچل چنان سوخته بود كه شناخته نمی شد و بعلاوه از كمر به پائین بكلی فلج شده بود، اما چنان جسارتی داشت كه از خود پرسید (چگونه می توانم دل او را به دست آورم؟) و چندی نگذشت كه با یكدیگر ازدواج كردند. اگر از شكست و یا جواب منفی نمی ترسیدید، هم اكنون چه پرسشهایی از خود می كردید؟

بعضیها در مسائل مربوط به عشق و زناشویی، پا پیش نمی گذارند، زیرا از خود سؤالاتی

می كنند كه آنان را مردد می سازد. مثلاٌ (اگر خواستگاری بهتر از من داشت چه؟ اگر خود را گرفتار كردم و جواب رد شنیدم چه؟) و بدین ترتیب نمی توانند از امكاناتی كه در اختیار دارند استفاده كنند.

در روابط زناشویی می توان پرسید (چه بخت بلندی داشتم كه تو وارد زندگی من شدی؟)

 (از كدام خصوصیت تو بیش از همه خوشم می آید؟) (پیوند با تو، چقدر زندگی، ما را غنی تر كرده است؟)

از خود و همسرتان، چه سؤالاتی می توانید بكنید كه باعث شود خود را خوشبخت ترین افراد عالم بدانید؟

هر قدر كه در زندگی خود به موفقیتهایی رسیده باشیم، بالاخره زمانی فرا می رسد كه در مسیر پیشرفت فردی و شغلی خود به موانعی بر می خوریم. بروز مشكلات، به خودی خود چندان مهم نیست، بلكه واكنش شما در هنگام بروز مشكل دارای اهمیت است. برای یافتن راه حل، به نكات زیر توجه كنید:

پرسشهای مربوط به یافتن راه حل

1 - در این مشكل، چه جنبه خوب و مثبتی می توان یافت؟

2 - چه چیزی هنوز كامل نیست؟

3 - برای اینكه وضعیت را به صورت دلخواه در آورم چه باید بكنم؟

4 -  برای اینكه وضعیت را به صورت دلخواه در آورم چه كارهایی را نباید انجام دهم؟

5 - ضمن انجام كارهایی كه برای بهبود شرایط لازم است، چگونه می توانم از تلاش خود لذت ببرم؟

چه عاملی سبب شد كه دانلد ترامپ از راه معاملات املاك، ثروت بی حسابی بدست آورد؟ مسلماٌ یكی از رموز موفقیت او، شیوه ارزیابی وی بوده است. او در ارزیابی هر ملكی كه از نظر او می توانست منافع اقتصادی قابل ملاحظه ای در بر داشته باشد، از خود می پرسید (بدترین حالت ممكن كدام است؟ و اگر آن بدترین حالت اتفاق بیفتد آیا من قادر به تحمل خسارت آن هستم؟) و وقتی می دیدكه می تواند بدترین حالت ممكن را تحمل كند آن معامله را انجام می داد، زیرا اگر آن حالت اتفاق نمی افتاد، طبعاٌ سود سرشاری می برد. پس از آنكه ترامپ رو به ورشكستگی رفت، ناظران اقتصادی متوجه شدند كه وی دچار غرور شده و خود را شكست ناپذیر می دانسته است و بعلاوه به سؤال (بدترین حالت ممكن چیست) دیگر توجه نمی كرده است. بخاطر داشته باشید كه نه تنها سؤالاتی كه از خود می پرسید، بلكه حتی سؤالاتی هم كه مطرح نمی كنید، در سرنوشتتان مؤثرند. پرسشهایی كه دائماٌ از خود می كنیم، موجب رخوت یا نشاط، كج خلقی یا خوشرویی و بدبختی یا خوشبختی ما می شوند. پرسشهایی از خود بكنید كه روحیه شما را تقویت كنند و شما رادر جاده بهروزی انسان، به پیش برانند. اگر تاكنون بارها سعی كرده ایدكه وزن خود را كم كنید و موفق نشده اید، ممكن است به این علت باشد كه سؤالات نادرستی از خود پرسیده اید. مثلاٌ (چه بخورم كه كاملاٌ سیر شوم؟) یا (شیرینترین و مقوی ترین غذایی كه میتوانم بخورم چیست؟) بجای سؤالات بالا، چه می شداگر می پرسیدید (چه غذایی نیازهای بدن مرا واقعاٌ تامین می كند؟) یا (كدام غذای سبك و خوشمزه را می توانم بخورم كه به من انرژی كافی بدهد؟) و هنگامی كه به پرخوری و سورچرانی وسوسه می شدید می گفتید (اگر اكنون این غذا را بخورم، بعداٌ از خوردن چه غذاهایی باید خودداری كنم تا بازهم به هدف خود برسم؟ (اگر اكنون خود را كنترل نكنم بعداٌ به چه قیمتی برایم تمام خواهد شد؟) اگر در سؤالات عادتی كه همیشه از خود می كنید، تغییر كوچكی بدهید، تغییری اساسی در زندگیتان به وجود خواهد آمد. پرسشها بلافاصله باعث انحراف فكر در نتیجه موجب تغییر احساسات ما می شوند در زندگی هر كسی، لحظات و خاطرات زیبایی وجود دارد كه یادآوری آنها احساسی دلپذیر ب به وجود می آرود. مثلاٌ اولین روزی كه به تنهایی از منزل خارج شدید، یا تولد اولین فرزندتان، یا صحبت با دوستی كه باعث تقویت اعتماد به نفس در شما شده است. پرسشهایی از این قبیل كه (به خاطر چه چیزهایی باید شكر گذار باشم؟) و یا (در حال حاضر چه چیزهای عالی در زندگی خود دارم؟) باعث می شود كه این لحظات را بخاطر آوریم و نه فقط احساسی خوب نسبت به زندگی خود پیدا كنیم، بلكه به عزیزان و اطرافیان خود نیز بیشتر خدمت نمائیم. میان پرسش و استفاده از عبارات تاكیدی، تفاوت بزرگی است. ممكن است به عنوان تاكید و تلقین به نفس، یك روز تمام با خود بگویید (من خوشبختم، من خوشبختم، من خوشبختم) . اما اثر این تلقین در ایجاد ایمان و یقین، غیر از این است كه از خود بپرسید (اكنون به چه دلیل خوشبختم؟ اگر بخواهم احساس رضایت كنم، از چه چیزهای می توانم راضی باشم؟) پرسش، تنها تكرار مكررات یك جمله نیست، بلكه باعث تغییر مركز توجه می شود و دلایلی واقعی و قاطع برای تغییر احساس به وجود می آورد. بدین ترتیب، بجای تكرار صرف عبارات تاكیدی، عملاٌ تغییری در احساس به وجود می آید. تغییری كه واقعی و پایدار است. چگونه می توان بهبودی فوری در زندگی ایجاد كرد؟ راهش كشف و الگو برداری از پرسشهای عادتی افرادی است كه مورد احترامتان هستند. اگر كسی را یافتید كه بی نهایت خوشحال و راضی است، یقین داشته باشید كه دلیلش یك چیز است: این شخص، دائماٌ به چیزهایی توجه می كند كه موجب رضایت و شادی اند، و دائماٌ چیزهایی از خود می پرسدكه شادمانی او را افزون می سازند. كسانی هم كه به موفقیتهای بزرگ مالی دست می یابند، عموماٌ در زمینه سرمایه گذاری سؤالات متفاوتی را مطرح می كنند.

برای اینكه به سطحی تازه از موفقیت در هریك از جنبه های زندگی دست یابید، در جستجوی كسانی باشید كه قبلاٌ به هدفهای دلخواه شما رسیده اند. آنگاه سؤالاتی را كه آنان می كنند، الگو برداری كنید.

یكی از عوامل اصلی موفقیت، آمادگی برای گرفتن پاسخ است. والت دیسنی در زمانی كه فیلم (سرزمین عجایب) را می ساخت، راه منحصر به فردی رابرای پرسش یافته بود. وی سرتا سر یك دیوار را به معرفی مراحل گوناگون طرح، اختصاص داده و از كلیه كاركنان پرسیده بود (چه پیشنهاد اصلاحی به نظرتان می رسد؟) بدین ترتیب وی به قدرت خلاقه یك گروه عظیم دسترسی پیدا كردو در پاسخ به آن سؤ‌الات خوب، به نتایج خوبی رسید. لازم نیست كه حتماٌ در راس یك سازمان بزرگ باشید تا بتوانید از این شیوه استفاده كنید. آیا می توانید راههای دیگری برای استفاده از این روش پیدا كنید؟ از میان افرادی كه هر روز با آنها سر و كار دارید، چه كسانی می توانند گنجینه منابع اطلاعاتی خود را در اختیارتان بگذارند (البته اگر بخواهید و بپرسید)؟ پاسخهایی كه می گیریم به سؤالاتی كه می خواهیم بپرسیم بستگی دارد. نكته آن است كه باید سؤال خاصی را پیدا كنید كه روحیه شما را نیرومند سازد. به عنوان مثال اگر آموزش و پیشرفت، در نظرتان دارای اهمیت است، سؤالی از این قبیل (چگونه می توانم از وضعی كه پیش آمده استفاده و در آینده، بهتر عمل كنم؟) برای بهبود روحیه واز میان بردن عواطف منفی كاملاٌ مفید و مؤثر است.

در موقعیتهای دشوار زندگی، از خود بپرسید (آیا ده سال دیگر هم این موضوع اهمیت خواهد داشت؟)

هنگام برخوردهای شخصی و بگو مگو با اشخاص، از خود بپرسید (چه عامل دیگری ممكن است باعث ناراحتی این شخص شده باشد و من چگونه می توانم به او كمك كنم؟) و این پرسش باعث می شود كه اختلافات، به سرعت حل شود و بتوانید محبت خود را ابراز كنید.

نوع بشر قدرت چشم پوشی و فراموشی عجیبی دارد. در هر لحظه معین امور بی شماری هست كه می تواند مورد توجه ما قرار گیرد، اما فقط می توانیم به چند مورد بطور آگاهانه منمركز شویم.

با طرح یك سؤال، خواه آن را از خودتان بپرسید یا از دیگری، بلافاصله مركز توجه شما تغییر می كند. مثلاٌ اگر از همكار یا یكی از اعضای گروه خود بپرسید (می دانی كاری كه می كنیم چه اثری در جامعه باقی می گذارد؟) بلافاصله همه جزئیات پر دردسر طرح را فراموش می كند و متوجه منافع دراز مدت آن می شود.

آیا می توانید از این شیوه برای كمك به فردی كه می شناسید استفاده كنید؟

در جستجوی هر چیزی كه باشیم، همان را خواهیم یافت. برای اینكه این موضوع ثابت شود تمرینی را انجام دهید. در جایی كه اكنون نشسته اید به مدت یك دقیقه به اطراف توجه كنید، آنگاه از خود بپرسید (چه چیزهایی به رنگ قهوه ای در اینجا وجود دارد؟) نام اشیاء قهوه ای را روی كاغذ بنویسید.

سپس چشمان خود را ببندید و سعی كنید اشیاء سبز رنگ را بخاطر آورید. اگر قبلاٌ به موقعیت محل آشنایی داشته باشید این كار كمی دشوار است، اما اگر در محل نا آشنایی باشید به طور قطع بسیار دشوار خواهد بود!بخاطر آوردن اشیاء قهوه ای آسان است اما اشیاء سبز را نمی توان به آسانی بخاطر آورد. برای اینكه به نتیجه برسید چشمان خود را باز كنید و بار دیگر اشیاء اطراف را از نظر بگذرانید. این بار بیشتر اشیاء سبز را خواهید دید!بخاطر داشته باشید، (هرچه را بجویید همان را می یابید.) متوجه باشید كه در جستجوی چه چیزی هستید. این كه چه كاری را ممكن و چه كاری را غیر ممكن بدانیم بسته به سؤالاتی است كه از خود می كنیم. كلمات خاص و ترتیبی كه از آنها استفاده می شود باعث می شود كه بعضی امكانات را در نظر نگیریم و یا بعضی از امكانات را كاملاٌ مسلم بپنداریم. مثلاٌ وقتی می پرسید چرا من همیشه كارها را خراب می كنم؟ بطور ناخواسته فرضیه ای را قبول كرده اید و آن این است كه واقعاٌ كار را خراب می كنید، در حالی كه ممكن است واقعاٌ چنین نباشد. سعی كنید فرضیات را بنفع خود بنا كنید. برای تقویت باورهای تازه از خاطرات و اطلاعات خود كمك بگیرید. از خود بپرسید (این تجربه چگونه مهارتهای مرا كامل می كند؟) یا (صحبتهایی كه با هم كردیم چگونه روابط ما را قویتر و محكمتر می سازد.)

پرسش باعث می شود پاسخهایی كه ظاهراٌ اصلاٌ وجود ندارد پیدا شود. در اوایل كارم یكی از همكاران من مبالغ هنگفتی از پولهای شركت را اختلاس كرد. مشاورانم بارها به من گفتند كه اعلام ور شكستگی كنم. اما من از خود پرسیدم (چگونه می توانم این كار راسروسامان دهم؟ چگونه می توانم كاری كنم كه شركت من حتی مؤثرتر از گذشته عمل كند؟ چگونه می توانم حتی هنگامی كه خواب هستم به مردم كمك كنم؟) این پرسشها باعث شد بتوانم یك برنامه تلویزیونی بسیار موفق را طراحی كنم كه تاكنون به زندگی میلیونها نفر كمك كرده است. اگر پاسخی را كه انتظار دارید، دریافت نكنید آیا دلسرد می شوید؟ یا اینكه همچنان به پرسیدن ادامه می دهید تا به پاسخ مورد نیاز برسید؟ یك برنامه روزانه شبیه مراسم دعا یا عبادت برای خود در نظر بگیرید. سعی كنید هر روز دو یا سه پاسخ به هر یك از پرسشهای زیر بدهید و از نوری كه در وجودتان ایجاد می شود لذت ببرید. اگر پاسخ دادن به این سؤالات برایتان دشوار است تغییر كوچكی در جمله بندی آنها بدهید. مثلاٌ به جای (در حال حاضرچه چیزی بیش از همه موجب رضایت وخوشبختی من است؟) می توانید بپرسید (اگر بخواهم از چیزی در زندگی خود راضی باشم، آن چیز كدام است؟) پرسشهای نیرو بخش صبحگاهی

1 - در حال حاضر در زندگی من چه چیزی باعث خوشحالی است؟ چه چیزی مرا راضی می كند؟ نسبت به آن چه احساسی دارم؟

2 - در حال حاضر چه چیزی در زندگی من مایه شور و هیجان است. كدام جنبه آن مرا به هیجان می آورد؟ نسبت به آن چه احساسی دارم؟

پرسشهای نیروبخش صبحگاهی

3 - در حال حاضر در زندگی خود به چه چیزی افتخار می كنم؟ چه جنبه ای از آن مایه افتخار است؟ نسبت به آن چه احساسی دارم؟

4 - در حال حاضر در زندگی خود نسبت به چه چیزی شكر گزارم؟

5 - در حال حاضر در زندگی خود از چه چیزی لذت می برم؟ كدام جنبه آن لذتبخش است؟

نسبت به آن چه احساسی دارم؟

6 - در حال حاضر در زندگی خود به چه چیزی پابندم؟ كدام جنبه آن مرا متعهد می سازد؟ نسبت به آن چه احساسی دارم؟

7 - چه كسی را دوست دارم؟ چه كسی مرادوست دارد؟ چه چیزی عشق آفرین است؟ نسبت به آن چه احساسی دارم؟ بعد ها یاد خواهید گرفت كه چگونه دعای موفقیت روزانه را به شكل مؤثرتری انجام دهید.

برای تكمیل پرسشهای نیروبخش صبحگاهی، سه پرسش نیروبخش شامگاهی را نیز پیشنهاد می كنیم، تا بتوانیم وقایع روز گذشته را به كمك آنها مجسم و ارزیابی كنید. شما كه در طول روز پرسشهای ثمربخشی از خود كرده اید خوب است باطرح پرسشهای شامگاهی روحیه بگیرید و آنگاه به بستر بروید.

پرسشهای نیروبخش شامگاهی

1 - امروز چه چیزهایی را بخشیده ام؟ چه كمكهایی به دیگران كرده ام.

2 - امروز چه چیزهایی یاد گرفته ام؟ چه مهارتها و امتیازات تازه ای كسب كرده ام؟

3 - امروز تا چه حد كیفیت زندگی خود را بالا برده ام؟ چگونه می توانم ذخیره امروز را سرمایه فردای خودسازم؟

4 - (اگر دلتان می خواهد پرسشهای نیروبخش صبحگاهی را تكرار كنید؟)

تنها چیزی كه نیروی پرسش را محدود می سازد عقاید ما درباره امور ممكن و غیر ممكن است. یكی از اعتقادات اساسی كه تاثیر مثبتی بر سرنوشت من داشته است این است كه اگر من به پرسیدن ادامه دهم مسلماٌ پاسخ لازم را خواهم گرفت. پاسخ همیشه كافی هست. كافی است سؤال صحیحی را مطرح كنیم. سؤالات مناسبی كه می توانید مرتباٌ از خود بپرسید كدام است؟ در زندگی من در سؤال ساده و نیرومند برای غلبه بر مشكلات نقش داشته است: (چه حسنی در این كار وجود دارد؟) و (چگونه می توانم از این موقعیت استفاده كنم؟) پرسش اول افكار منفی ما را از بین می برد و باعث می شود كه معنای دلخواه رابه وقایع زندگی خود بدهیم. پرسش دوم توجه ما را از (چرا) به (چگونه) و پیدا كردن راه حلها معطوف می كند. دو پرسش را كه موجب تغییر روحیه و دستیابی به نیروی درونی می شود طرح كنید. این پرسشها را به پرسشهای نیروبخش صبحگاهی بیفزایید تا جزء لاینفك دعاهای روزانه شما برای مو فقیت باشند. لئوبو سكالیا پرسش ساده ای را مطرح كرده است كه می تواند تغییری بزرگ پدید آورد. این شخص در زمینه روابط انسانی خدمات بزرگی را انجام داده است. پدر بوسكالیا هر شب از او می پرسید (امروز چه چیزی را یاد گرفته ای؟) و كودك كه می دانستا باید پاسخی را برای این این سؤال آماده داشته باشد، اگر اتفاقاٌ در آنروز چیز جالبی رادر مدرسه یاد نگرفته بود فوراٌ به سراغ دائرة المعارف می رفت. چندین دهه بعد باز هم بوسكا لیا بهبستر نمی رفت مگر اینكه چیزی تازه و ارزشمند یاد گرفته باشد.

اگر این پرسش یا پرسشی نظیر آنرا جزو برنامه روزانه خود قرار دهید چه تاثیری در زندگی شماو یافرزندانتان خواهد داشت؟ آیا می توانید به این كار به اندازه خواب و خوراك اهمیت دهید؟

زمانی فرا میرسد كه باید از پرسش دست بردارید و عمل را آغاز كنید پرسشهایی از این قبیل كه (هدف واقعی از زندگی چیست؟) (به چه چیزی بیش از همه پا بندم؟) و (علت وضعیت فعلی من چیست؟) سؤالات بسیار خوبی هستند اما اگر خود را برای یافتن پاسخ معذب كنید نتیجه چندانی نخواهید گرفت. حد پاسخ به هریك از این سؤالات آن است كه موجب اطمینان و اقدام به عمل شود. پس برای گرفتن نتیجه ابتدا ببینید چه چیزی (دست كم در حال حاضر) برایتان بییشترین اهمیت را دارد و با استفاده از نیروی فردی به دنبال آن بروید و كم كم كیفیت زندگی خود را تغییر دهید.

رمز و راز موفقیت

من همیشه از اینكه می توانم تغییرات پایداری را در افراد به وجود آورم به خود مغرور بودم. اما یك روز از خواب غفلت بیدار شدم. مردی كه زمانی به كمك من سیگار را ترك كرده بود، نزدم آمد، سیگاری روشن كرد، و گفت (تو موفق نشدی) من كه كنجكاو شده بودم پرسیدم (منظورت چیست؟) گفت (پس از جلسه ای كه با هم داشتیم، به مدت دو سال ونیم سیگار نكشیدم. اما یك بار در اثر فشار روحی، سیگاری روشن كردم و از آن موقع تا كنون دوباره به سیگار پناه آوردم. همه اش تقصیر تو بود!تو ذهن مرا به طور كامل برنامه ریزی نكرده بودی!) گرچه صحبتهای این مرد، خالی از خشونت نبود، اما نكته مهمی را به من آموخت. من دریافتم كه ما باید شخصاٌ مسؤلیت تغییرات خود را به عهده بگیریم. هیچكس نمی تواند ذهن شما را (برنامه ریزی) كند. این شما هستید كه باید خود را شرطی كنید.

هر تغییری كه در خود ایجاد كنیم، فقط جنبه موقت دارد، مگر اینكه خود را (و تنها خود، نه كسی یا چیزی دیگر را) مسؤول ایجاد آن تغییر بدانیم. خصوصاٌ باید به این سه اصل، معتقد شویم:

1 - تغییر، باید ایجاد شود (نه اینكه خوب است تغییر كنم)

2 - من باید این تغییر را ایجاد كنم (دیگران ممكن است راهنمایی كنند، اما مسئولیت با من است)

3 - من می توانم تغییر را به وجود آورم (عادتها راخودم ایجاد كرده ام، پس خودم هم می توانم آنهارا تغییر دهم) . عامل واقعی ایجاد تغییر، چیست؟ تغییر، هنگامی ایجاد می شود كه ما احساسی را كه نسبت به یك تجربه معین داریم، عوض كنیم. تا زمانی كه از كشیدن سیگار، لذت می برید، قادر به ترك آن نیستید. تغییر پایدار، هنگامی ایجاد می شودكه سیگار را چیزی تهوع آور و مایه مرگ بدانید.

گرچه پذیرفتن این حقیقت دشوار است، اما عكس العملهای رفتاری ما ناشی از عواطف قلبی است و نه محاسبه هوشمندانه. ممكن است بدانید كه خوردن شكلات، برای سلامتتان مضر است، و معذالك آن را بخورید. چرا؟ زیرا محرك اعمال ما، لذت و رنجی است كه یاد گرفته ایم تا به بعضی از امور نسبت دهیم، نه چیزهایی كه عقلاٌ صحیحی می دانیم. ما، در مغز و ذهن خود تداعیهایی را برقرار كرده ایم و این تداعیهای عصبی است كه باعث رفتارهای ما می شود. چرا بیشتر كوششهایی كه برای تغییر عادت می كنیم، مؤثر واقع نمی شود؟ علتش آن است كه به عوارض مشكلات، یعنی به معلول توجه می كنیم، در حالی كه اگر علت را بر طرف نكنیم، مشكل دوباره تظاهرمی كند. شیوه ای كه من ابداع كرده ام (تداعی عصبی شرطی) شامل شش مرحله ساده، اما مؤثر است كه تغییرات پایداری را ایجاد می كند:

1 - آنچه را كه واقعاٌ می خواهید، روشن سازید. (بیشتر مردم به چیزهایی كه نمی خواهند، توجه می كنند) .

2 - از اهرم روانی استفاده كنید. (كاری كنید كه ایجاد تغییر، امری اجتناب نا پذیر شود.)

3 - الگو های محدود كننده را در هم بشكنید. (عادتهایی را كه به آن چسبیده اید، ترك كنید) .

4 - برای عادتهای قبلی، جانشینی پیدا كنید. (مبارزه با عواطف و رفتارها كافی نیست باید آنها را با عادات بهتری جایگزین كرد) .

5 - رفتار تازه را شرطی كنید (تا اینكه به صورت عادت تازه در آید) .

6 - آنرا آزمایش كنید (تا از درستی عملكرد آن مطمئن شوید) .

چه عاملی مانع ایجاد تغییر می شود؟ بعضی از عقاید فردی و یا فرهنگی می توانند از ایجاد ممانعت كنند. بعضیها نمی توانند باور كنند كه قادر به ایجاد تغییر هستند، زیرا قبلاٌ سعی كرده و موفق نشده اند. یا ممكن است تصور كنند كه ایجاد تغییر، مستلزم مقدمات طولانی و خسته كننده است. می گویند (اگر چنین نبود، تاكنون تغییرات لازم را ایجاد كرده بودم.) علاوه بر این اگر مشكلی را كه سالها در گیر آن بوده اند ظرف چند دقیقه حل كنند، در آن صورت باید جواب دوستان و خویشاوندان خود را بدهند. ممكن است بپرسند (اگر كار به این آسانی بود، پس چرا اینهمه ما را نگران خود كردی؟) این محركهای منفی باعث می شود كه ما در ایجاد تغییر كو تاهی كنیم تا مورد تحسین دیگران قرار گیریم. خود را از شر این عقاید فرهنگی خلاص كنید و بدانید كه هر عمل تازه نتایج تازه در پی خواهد داشت. اكار و یا بی ثبات به حساب می آییم. برعكس افرادیكه با ثبات باشند، قابل اعتماد، محكم و درستكار به شمار می روند. این برداشتها فشارهای بیرونی زیادی را بر ما وارد می كند كه شخصیت قبلی خود را حفظ كنیم و دقیقاٌ مطابق انتظارات جامعه رفتار نماییم. فقط بدانید به همان سرعتكه می توانید مشكلی رابه وجود آورید. به همان سرعت هم می توانید راه حلی برای مشكلات بیابید!وقتی می بینید كه دیگران بسیار دیر تغییر می كنند با خود بیندیشید كه آیا عمل تغییر واقعاٌ اینهمه طولانی است، یا اینكه این افراد آنقدر تغییر را به تاخیر می اندازند تا آنكه ناچار، به آن تن دردهند. برای اینكه تغییراتی را به سرعت ایجاد كنید اولین اعتقادی را كه باید در خود بوجود آورید اینست كه می توانید واقعاٌ هر چیزی راهم اكنون تغییر دهید. در شما هیچ اشكال و ایرادی نیست. نه اعصابتان در هم شكسته است و نه نیازی به اصلاح دارید. اگر دائماٌ از جوابهای منفی اجتناب و از طرد شدن می هراسید علتش اینست كه مغزتان راهی مؤثر را برای فرار از رنج، دنبال می كند. اما اینكه بطور كلی از جنس مخالف بپرهیزیم نیز رنج آوراست!برای ایجاد رفتارهای تازه باید تغییری در روابط عصبی و ذهنی خود ایجاد كنید. عوامل لازم برای ایجاد هر نوع تغییر در زندگی هم اكنون در شما هست. كافی است آنها را فعال كنید. اگر می خواهید در بعضی از جنبه های زندگی خود بهبودی پدید آورید (خواه این بهبود در زمینه رفتار باشد، خواه در زمینه عواطف و احساسات) هم اكنون آن را مشخص كنید و با استفاده از مابقی مطالب این بخش به خواسته خود برسید.

تصمیم بگیرید كه چه می خواهید و مشخص كنید كه چه عاملی مانع رسیدن به آن خواسته است.

بخاطر داشته باشید كه حواس خود را به هر چه متوجه كنیم همان را به دست می آوریم. پس به چیزهائیكه آنها را نمی خواهید. فكر نكنید، بلكه افكار خود را به چیزهایی كه نمی خواهید، متوجه سازید. به عنوان مثال هدف خود را (ترك سیگار) قرار ندهید، بلكه تصمیم بگیریدكه (سالمتر، شادتر و زنده تر) از گذشته باشید. هر چه در این زمینه دقیقتر باشید نیروی بیشتری برای ایجاد تغییرات سریع پیدا می كنید.

پساز اینكه خواسته خود را مشخص كردید، موانع و مشكلات را نیز مشخص سازید. مثلاٌ رنج و ناراحتی ناشی از ایجاد تغییر را قابل پیش بینی است در نظرآورید.

خواسته شما چیست؟ چه موانعی برای رسیدن به آن وجود دارد.

حتماٌ تا كنون توجه كرده اید كه بعضیها وقتی دچار بیماری ساده ای می شوند، بسیار دیر بهبود پیدا می كنند. هر چند كه این اشخاص واقعاٌ می خواهند كه بهبود یابند، اما از توجه و محبتی كه دیگران به آنها می كنند و اجازه استراحتی كه به آنها می دهند لذت می برند، و همین امر بطور نا خود آگاه معالجه آنان را به تعویق می اندازد. گاهی اوقات رفتارها و یا عواطف عذاب آور و دردناك، برای شخص دارای منافعی است كه آنها را (فواید جنبی) می نامیم. نیاز به این فواید جنبی، غالباٌ بزرگترین مانع ایجاد تغییرات پایداراست.

آیا شما رفتارهایی دارید كه نیاز به تغییر داشته باشند، و در عین حال از آنها استفاده های جنبی ببرید؟ این فواید جنبی را با رنجی كه به خاطراین رفتارها، در گذشته، حال و آینده متحمل شده، می شوید و یا خواهید شد مقایسه كنید.  از اهرم روانی استفاده كنید: رنج فراوان را به عدم تغییر و لذت زیاد را به تغییرفوری نسبت دهید. از خود بپرسید:

1 - اگر این رفتار (یا احساس) را تغییر ندهم چه زیانهایی را متحمل خواهم شد؟

2 - اگر این تغییر را ایجاد نكنم، در زندگی خود چه چیزهایی را از دست خواهم داد؟

3 - رفتار قبلی در گذشته چه خسارتهای فكری، عاطفی، جسمی، مالی و معنوی به من زده است؟

4 - تاثیر آن بر موفقیت شغلی و اطرافیان من چه بوده است؟

با طرح این پرسشها اثرات لذتبخش تغییر را در نظر مجسم كنید.

1 - در صورت تغییر چه احساسی نسبت به خود خواهم داشت؟

2 - با انجام این تغییر نیروی فعال من چه افزایشی خواهد یافت؟

3 - خانواده و دوستان من چه احساسی خواهند داشت؟

4 - چه احساسی از رضایت و شادمانی خواهم داشت؟

5 - آیا من شایسته همه این محاسن نیستم؟

او برای ترك سگر ت همه راهها را امتحان كردهو هیچیك مؤثر واقع نشده بود. تا اینكه دختر 6 ساله او وارد اتاق او شد و گفت (پدر، خواهش می كنم خودت را نكش!من میخواهم كه تو در مراسم عروسی من شركت كنی!) هیچ لیل قانع كننده تری ممكن نبود او را مجاب كند كه كشیدن سیگار موجب مرگ است.

سگرتیها را همان روز از پنجره بیرون انداخت و پس از آن دیگر سگرت نكشید. گاهی اوقات میزان رنج شما برای ایجاد تغییر كافی نیست، اما رنجی كه عزیزانتان می كشند می تواند اهرم روانی نیرومندی بشمار آید. اگر برای ایجاد تغییری كوششها كرده و به نتیجه نرسیده اید، شاید علتش نبودن اهرم روانی است. شما ممكن است ایجاد تغییری را مرتباٌ به تاخیر بیندازید تا آنكه خود را در موقعیتی قرار دهید كه ایجاد تغییر امری اجتناب ناپذیر باشد. اما اگر دلایل قوی و كافی (و اهرم مناسب) داشته باشید، ناچار می شوید كه دست به عمل بزنید. آیامی خواهید راه مطمئنی برای كاهش وزن به شماپیشنهاد كنم؟

دوست خوش اندامی راپیدا كنید و بهاو وجمعی دیگر از دوستان خود قول دهید كه به كمك غذاهای سالم و ورزشهای شادیبخش وزن خود راكم خواهید كرد. سپس به آنها بگویید كه اگر پیمان خود را شكستید یك ظرف غذای مخصوص سگ خواهید خورد. خانمی كه از این روش استفاده كرده بود می گفت كه او و دوستش قوطی غذای سگ را در معرض دید خود گذاشته بودند تا قولشان را فراموش نكنند. هر وقت كه این دو نفر احساس گرسنگی می كردند و یا دلشان می خواست كه از ورزش طفره بروند آن قوطی را بر مداشتند و نوشته های روی آن را (كه مثلاٌ نوشته بود محتوی ضایعات گوشت اسب) می خواندند و همین موضوع باعث می شد كه بر سر خود بایستند.

الگوهای محدود كننده را درهم بریزید

آیا تاكنون پرنده ای را كه در اتاق به دام افتاده باشد، دیده اید؟ پرنده با تلاشی بی ثمر به جستجوی راه خروج بر می آید و خود را بارها به نزدیكترین شیشه پنجره می زند. آیا تاكنون كسی رادیده اید كه رفتارش شبیه آن پرنده باشد؟ این افراد ممكن است خیلی دلشان بخواهد كهبه نتیجه برسند، اما اگر مرتباٌ كاری را تكرار كنند كه نتیجه بخش نیست، هرگزبه هدف نخواهند رسید. مانند همسر یا پدر و یا مادری كه دائماٌ نق می زند اما نتیجه نمی گیرد و یا حتی نتیجه معكوس بدست می آورد. با انجام كارهای غیر منتظره، الگوهای محدود كننده و بی نتیجه رادرهم بشكنید. مثلاٌ در هنگام غر زدن جمله خود را قطع كنید، به زانو بیفتید و لبخند بزنید!به طرف آن شخص بروید، او را در آغوش بگیرید و بگویید كه چقدراو را دوست دارید.

برای برطرف كردن الگوهای محدود كننده چه راههای زیبا و فرحبخشی به نظرتان می رسد.

برای اینكه یك الگوی تازه فكری، احساسی یا رفتاری را ایجاد كنید، باید در وهله اول الگوی قبلی را از بین ببرید. برای روشن شدن مطلب صفحه گرامافونی را به نظر آورید. كه هر وقت آن را می گذارید آهنگ معینی را پخش می كند. علتش آنست كه الگویی از شیارهای نامرئی بر روی آن حك شده است.

مسلماٌ نمی توانید هنگامی كه صفحه ای در حال پخش است، صفحه دیگری روی آن بگذارید و بطور همزمان به دو آهنگ گوش كنید. پس اگر بخواهید رفتارهای گذشته را حفظ و رفتارهای تازه ای رادر همان زمینه ایجاد كنید وقت خود را تلف كرده اید. برای این كار به محض اینكه رفتار نا مطلوب گذشته از شما سر زد آن را با حركتی غیر عادی یا خنده دار قطع كنید. این كار مانند این است كه صفحه آهنگی را كه نمی خواهید بشنوید از دستگاه خارج كنید و با كمال خشونت آن را خط خطی نمایید، تا اینكه مطمئن شوید من بعد هرگز آن آهنگ نامطلوب را از آن نخواهید شنید. تغییر الگوهای رفتاری و عاطفی غالباٌ دشوار است. دلیلش آن است كه ذهن ما، بر آن اساس (برنامه ریزی) شده است. یكی از پژوهشگران برای اثبات این موضوع، انگشت میمونی را مرتباٌ به جلو و عقب حركت داد و با كمك تصویر تلویزیونی نشان داد كه همزمان با این حركت، ارتباطی بین سلولهای مشخصی از مغز ایجاد می شود و هر چه آن حركت بیشتر تكرار شود، آن ارتباط، قویتر می گردد. وی صدها بار انگشت حیوان را حركت داد تا ارتباط وسیعی سلولهای آن منطقه از مغز ایجاد شود. اكنون مغز میمون برنامه ریزی شده بودو حتی پس از برداشتن عامل شرطی نیز آن حركت را تكرار می كرد. بسیاری از ما، بر اثر تكرار، خود را آموزش داده ایم كه از جا در برویم . . . دراثر اضطراب و نگرانی بیمار شویم . . . خود را بی پناه حس كنیم . . . و یا به الكل پناه ببریم.

چه واكنشهای مثبتی رامی توانید در اثر تكرار در خود به وجود آورید؟

آیا الگوهایی هستند كه به طور ناخودآگاه، بر زندگی ما اثربگذارند؟ به عنوان مثال، بسیاری از مردم برای رسیدن به محل كار خود هر روز، اعمال معینی را تكرار می كنند. هر روز از همان خیابان عبور می كنند و از همان چهار راه می پیچند. ما مغز و جسم خود را آموزش می دهیم كه از الگوی خاصی تبعیت كند تا اینكه آن الگو به صورت عادت در آید. حتی اگر قرار باشد روزی از راه دیگری برویم، باز هم طبق عادت همان مسیر قبلی را پیش می گیریم. در هر یك از جنبه های زندگی، الگو های رفتاری و عاطفی خاصی داریم كه ملكه ما شده اند و جزو ذاتمان به نظر می رسند. آیا كسانی را می شناسید كه عادت به خشم، یاس و فشار عصبی داشته باشند؟ شاید زمان آن فرا رسیده باشد و خود را برای احساس شادی و خوشبختی، هیجان و شكرگزاری آموزش دهید. آیا این كار، مشكل است؟ به سادگی می توانید الگوهای عاطفی قبلی را در هم شكنید و آنها را با الگوهایی لذتبخش عوض كنید. هر چیزی را كه از آن استفاده نكنیم، كم كم از میان می رود. یكی از راههای ساده رفع الگوهای محدود كننده آن است كه از دچار شدن به آنها خودداری كنیم. اگر از مسیرها یاتداعی های عصبی استفاده نكنیم، كم كم ب طرف می شوند. اما توجه داشته باشید كه اینموضوع در مورد خصوصیات مثبت نیز صدق می كند. اگر از شجاعت خود استفاده نكنیم، شهامتمان كاهش می یابد. اگر قدرت اراده و پشتكارمان را عاطل بگذاریم و اگر شور و اشتیاقمان را اظهار نكنیم، آنها نیز از میان می روند. هم اكنون تصمیم به كاری بگیرید كه باعث شود از نیرومندترین عواطف و احساسات خود استفاده كنید. به خاطر داشته باشید هر چیزی را كه ازآن بیشتر استفاده كنید، نیرومندتر می شود. عواطف ما نیز به تمرین و ورزش نیاز دارند، تا نه تنها ما را به نتایج دلخواه برسانند، بلكه سالم و آماده نگاه دارند. جایگزین نیروبخشی برای الگوهای قدیم پیدا كنید. در مورد مراكز باز پروری معتادان تحقیقاتی به عمل آمده و معلوم شده است احتمال بازگشت به اعتیاد در مورد همه افراد، یكسان نیست. كسانی كه اجباراٌ اعتیاد خود را ترك كرده اند، پس از آزادی بلافاصله اعتیاد خود را از سر می گیرند. كسانی كه انگیزه درونی برای ترك اعتیادداشته اندبه طور متوسط تا دو سال به سوی مواد مخدر نمی روند. اما كسانی كه جایگزین مناسبی (مثلاٌ توجه به مذهب یا كسب مهارتهای تازه) برای اعتیاد خود داشته اند به مدت هشت سال یا بیشتر، از اعتیاد مجدد خودداری كرده و اغلب آنها برای همیشه ترك اعتیاد كرده اند.

در بیشتر افراد، تغییر عادات جنبه موقت دارد، زیرا جایگزین مناسبی برای رهایی از رنج، یا كسب لذت پیدا نمی كنند. كافی نیست كه الگوهای نامناسب را بر طرف كنیم، بلكه باید جایگزینی برای آنها پیدا نمائیم.

الگوی تازه را شرطی كنید تا پایدار بماند.

یكی از درسهای واقعی در زمینه شرطی كردن را از یك تعمیر كار پیانو یاد گرفتم. او برای كوك كردن پیانو، آمده بود و وقتی از او صورتحساب را خواستم، گفت (باشد برای دفعه بعد) گفتم (مگر كار را انجام نداده ای؟) او توضیح داد كه سیمهای پیانو محكم هستند و برای اینكه فار آنها ثابت بماند باید در فاصله های زمانی معینی دوباره تنظیم و كوك شوند. این دقیقاٌ همان كاری است كه در مورد هر نوع تغییری باید انجام دهیم. باید نظام عصبی خود را برای موفقیت تنظیم كنیم، آنهم نه یك بار، بلكه به طور مداوم. این كار، شبیه ورزش است. نمی توانید برای تمرین به یك باشگاه ورزشی بروید و پس از خارج شدن بگوئید (آه، من برای تمام عمر سالم شدم!) قبلاٌ گفتیم كه با حركت دادن انگشت یك میمون ، ارتباطات عصبی خاصی در وی ایجاد شد كه باعصث شد متوالیاٌ همان انگشت را حركت دهد. محققان ثابت كرده اند كه اگر در ضمن آزمایش، حیوان را هیجان زده كنند، ارتباطات عصبی قویتر می شود و نیاز چندانی به تكرار حركت نیست. اگر در هنگام تكرار یك عادت تازه (ویا تجسم آن عادت) آنرا مرتباٌ با عواطف شدید (مثلاٌ شور و هیجان) همراه سازیم، مسیر عصبی نیرومندی به سوی لذت احداث خواهد شد. این نوع شرطی كردن باعث می شود كه به طور غیر ارادی به مسیر تازه (الگوی رفتاری یا عاطفی) كشیده شویم. فراموش نكنید كه برای تقویت الگوهای تازه، با هر بار تكرار رفتار، پاداشی برای خود (یا كسی كه به او كمك می كنید) در نظربگیرید. هر نوع الگوی فكری، عاطفی یا رفتاری كه به طور دائمی تقویت شود به صورت عادت در می آید.

شرطی كردن نیرویی غیر قابل مقاومت ایجاد می كند. برای تبلیغ تلویزیونی نوعی نوشابه غیر الكلی، از یكی از قهرمانان بسكتبال خواستند توپ راعمداٌ طوری پرتاب كند كه داخل تور نیفتد. وی پس از نه بار پرتاب موفق، توانست یك پرتاب نا موفق انجام دهد!وی طوری در مورد پرتاب موفقیت توپ شرطی شده بود كه به طور غیر ارادی همه حركات را به طور صحیح انجام می داد و پس از نهبار تمرین توانست یك حركت خطا انجام دهد. مسلماٌ در مغز این ورزشكار كه نامش لاری بیرد است ارتباطات عصبی نیرومندی ایجاد شده است كه بطور غیر ارادی حركات معینی را متوالیاٌ انجام می دهد تا توپ وارد سبد شود.

مطمئن باشید كه هر رفتاری اگر بقدر كافی تكرار شودو با شدت عواطف همراه باشد، به صورت شرطی در می آید. یكی از قواعد اساسی شرطی كردن آن است كه هر الگویی كه مرتباٌ تقویت شود، به صورت خودكار وانعكاس شرطی در می آید، و هر چیزی را كه تقویت نكنیم، كم كم از بین می رود. برای اینكه عادتهای مثبت و دلخواه رادر خود به وجود آورید، چه پاداشهای فكری، جسمی، یا عاطفی می توانید به خود بدهید؟ آیا می توان جوجه ای را به رقص واداشت؟ عجیب این است كه این كار، ممكن است. زیرا رفتارهای همه حیوانات (و همین طور انسان) قابل تغییر است. شیوه كار مربی این است كه حركات جوجه را به دقت زیر نظر می گیرد. همین كه جوجه به طور طبیعی حركتی را مطابق دلخواه مربی انجام داد، به او پاداشی به صورت غذا می دهندتا آن رفتار، تقویت شود. در ابتدا، جوجه نمی داند كه به چه مناسبت به او غذا داده اند. ولی هر بار كه حركت معینی را انجام می دهد، به او پاداش می هند و آن حركت تقویت می شود تا سرانجام، جوجه یاد می گیرد كه چرخشهایی را مطابق میل مربی انجام دهد و تكرار و توالی این چرخشها، مانند رقص به نظر می رسد. بدیهی است كه انسانها پیچیده تر ازجوجه اند. اما همه ما، آموخته ایم كه در هنگام كار و یا در مدرسه رفتارهای معینی را انجام دهیم. چگونه می توانید از این اصل آموزشی برای ایجاد عادات خود در خودتان، فرزندانتان و یا كاركنانتان استفاده كنید؟  برای اینكه شرطی كردن مؤثر واقع شود، فاصله زمانی میان رفتار و پاداش دارای اهمیت اساسی است. تقویت رفتار باید درست در زمانی انجام شود كه رفتار دلخواه از او سر می زند. اگر این تقویت بعد از مدت طولانی انجام شود در سلسله اعصاب، عقلی ایجادمی شود، اما ارتباط عاطفی به وجود نمی آید. به عنوان مثال، كسانی كه اتومبیل خود را در جای ممنوعه پارك می كنند، توسط پلیس جریمه می شوند. اما چون قبض جریمه را معمولا بعد از چند هفته می پردازند لذا رفتار نامناسب، با رنج كافی همراه نمی گردد. یقین داشته باشید اگر این اشخاص، هر بار كه در جای ممنوعه پارك می كردند، بلا فاصله اتومبیلشان پنچر می شد، نه فقط آن رفتار ترك می كردند، بلكه رفتار مناسبی را هم جایگزین آن می ساختند!فهرستی از پاداشهای لذتبخش تهیه كنید كه در صورت انجام (كارهای صحیح) به خودتان بدهید. آنگاه عمداٌ موقعیتی پیش آورید كه با استفاده از آن پاداشها، رفتار معینی را تقویت كنید

هنگامی كه رفتاری شرطی می شود، باید تا مدتی آنرا مرتباٌ تقویت كرد. هر بار رفتار دلخواهی را انجام دادید (مثلا اینكه پیش از سیر شدن از پشت میز غذا بلند شوید، و یا تعارف سیگار كسی را رد كنید) بلافاصله به خود پاداش دهید. رام كنندگان حیوانات می دانند كه مثلا اگر هر بار كه دلفین پرشی را انجام می دهد به او پاداش دهند، بزودی تا پاداش را نگیرد پرشی را انجام نمی دهد. بدتر اینكه وقتی سیر شد دیگر نسبت به پاداش بی علاقه می شود. من و شما و نیز فرزندان، همكاران، و كسان دیگری كه با آنها سر و كار داریم، همگی دارای همین خصوصیت هستیم. اگر هر بار كه كسی رفتار مناسبی انجام داد به اوپاداش دهید، كم كم دادن پاداش امری عادی و كسل كننده می شود. پس از آنكه یك الگوی رفتاری تثبیت شد، باید از پاداشهای متغیر استفاده كرد تا آن عادت، پایداتربماند. پس از یك ماه كه عادتی را مرتبا تقویت كردیم باید دادن پاداش مرتب را قطع كنیم و به خود یا دیگران به طور غیر منتظره پاداش دهیم

پاداش متغیر، یكی از نیرومندترین وسایل شرطی كردن در جهان است. به عنوان مثال كسانی را كه به طمع پول به پای ماشینهای قمار (جك پات) می روند در نظر بگیرید. اگر قرار باشد كه همیشه ببرند، هر چند كه ممكن است اوایل برایشان جالب باشد، اما پس از مدتی این تفریح به صورت كار در می آید (یعنی هر روز می روند اهرمی را می كشند و بابت آن پولی از دستگاه می گیرند!) اما اگر ندانند كه پاداش می گیرند یا خیر، هیجان بیشتری در سلسله اعصابشان ایجاد می شود و در هنگام بردن پول، لذت خیلی بیشتری می برند و بدین ترتیب شرطی می شوند. همین لذت است كه افراد را به قمار معتاد می كند. همین طور اگر پس از ترك سیگار، به خود پاداش دهید كه (فقط یك سیگار) بكشید، از نیروی پاداش متغیر استفاده كرده و بر شدت اعتیاد خود افزوده اید. سعی كنید به هیچ قیمتی این اشتباه را مرتكب نشوید.

برای ایجاد تغییرات پایدار، مخلوطی از این دو شیوه را بكار برید:

1 - برای كارهای معین، در فواصل مشخصی به خود پاداش دهید. (این شیوه را برنامه تقویت ثابت می نامند) . مثلا اگر دلفینها ده پرش صحیح را انجام دهند، در پرش دهم همیشه پاداش می گیرند.

2 - برای اینكه گرفتن پاداش در نظر دلفین عادی نشود، برای پرشهای خوب، بطور اتفاقی به او پاداش جداگانه ای می دهند. بدین ترتیب، دلفین هر بار سعی می كند بلندتر بپرد تا از هیجان آن پاداش، لذت ببرد. پس برای اینكه رفتار خود یا دیگران را تقویت كنید، پاداشهای ویژه ای برای تلاشهای فوق العاده در نظر بگیرید. بخاطر آورید آخرین باری كه بخاطر فعالیت شغلی خود پاداش گرفته اید و یا در مدرسه تشویق شده اید چقدر لذت برده اید. یكی از ارزشمندترین وسایل تربیتی كه هم در مورد دلفین و هم در مورد انسان قابل استفاده است، شیوه موسوم به (جك پات) است. مربیان گاهی به طور اتفاقی برای پرشهای ضعیف نیز به دلفین پاداش می دهند. گرچه این كار، ظاهراٌ هیچ دلیل منطقی ندارد، ولی غالباٌ باعث می شود كه دلفین بعد از آن پرشهای بهتری انجام دهد. این بار كه خود یا كس دیگر را غمگین و ناراحت یافتید، از شیوه (جك پات) استفاده كنید و به او هدیه ای بدهید. هر چند كه شخص ممكن است كار چشمگیری نكرده باشد، لیكن پاداش غیر منتظره باعث می شود كه روحیه بهتری پیدا كند و تلاش تازه ای را آغاز كند. همین طور اگر شخص رفتار صحیحی را انجام داده باشد، اما پاداشی كه به او می دهند بیش از حد انتظار او باشد، در این صورت هم به تلاشهای فوق العاده ترغیب می شود. آیا كسی را می شناسید كه استحقاق دریافت پاداش (جك پات) را همین امروز داشته باشد؟

برای اینكه مطمئن شوید كه پنج قدم قبلی را به طور صحیح برداشته اید به این نكته توجه كنید:

1 - هنگامی كه به یاد الگوی رفتاری قبلی می افتید، باید آنرا همراه با رنج بدانید

2 - رفتار تازه، باید برایتان همراه با لذت باشد.

3 - الگوی رفتاری تازه باید با نوع زندگیی كه می خواهید داشته باشید هماهنگ باشد. آیا این الگو با هدفها، اعتقادات و فلسفه زندگیتان منطبق است؟

4 - منافعی كه از رفتار قدیم می برده اید باید محفوظ باشد. مثلا اگر كشیدن سیگار موجب آرامش و یا كاهش فشار عصبی می شده است، آیا جایگزین مناسبی برای آن پیدا كرده اید كه به همان اندازه مؤثر باشد؟ "آیا از الگوی رفتاری تازه همان قدر لذت می برید؟

5 - خود را مجسم كنید كه در آینده، رفتار تازه را پیشه خود كرده اید. فرض كنید عاملی شما را به یاد رفتار قبلی می اندازد. در این صورت آیا بدون تامل رفتار جدید را به رفتار قدیم ترجیح می دهید؟ .

کلمات، تحسین کننده، تشویق و هدفمندی

آیا تاكنون عمیقا تحت تاثیر سخنان كسی قرار گرفته اید؟ آیا هنوز كلمات جان، اف كندی ، وینسون چرچیل، یا مارتین لوتركینگ را به خاطر می آورید؟ این اشخاص با كلام نافذ خود نه فقط من و شما، بلكه ملتی را تحت تاثیر قرار دادند، و حتی بعد از مرگشان هم هنوز سخنانشان دیگران را تكان می دهد. اما آیا هرگز به این فكر افتاده اید كه كلماتی كه بطور عادتی از آنها استفاده می كنید دارای چه قدرت جادویی برای ایجاد روحیه مثبت و یا ایجاد غم و افسردگی هستند؟ آیا كلماتی كه بكار می برید، سازنده اند یا نابود كننده؟ آیا در شما امید ایجادمی كنند یا نومیدی؟ برای اینكه تاثیر شگفت انگیز كلمات را در تغییر روحیه دریابید این بار كه خواستید به بیان احساسات خود بپردازند، آگاهانه در انتخاب كلمات، دقت كنید. كلمات چنان قدرتی دارند كه می توانند آتش جنگی را بیفروزند و یا صلحی را بر قرار سازند مرابطه ای را به نابودی كشانند و یا آنرا محكمتر كنند برداشت و احساس ما نسبت به هر چیز بسته به معنایی است كه به آن چیز می دهیم كلماتی كه آگاهانه یا نا آگاهانه برای بیان یك وضعیت انتخاب می كنیم بلافاصله معنای آن را در نظرمان دگرگون می كنند و در نتیجه احساسمان را تغییر می دهند اگر ضمن تعریف واقعه ای آن را (فاجعه) بنامید ویا آن را (كمی مایوس كننده) بخوانید احساستان در برابر آن فرق نمی كند؟ اگر مساله ای را (مشكل بزرگ) و یا (اشكال جزئی) قلمداد كنید، آیا شدت احساستان نسبت به آن یكسان است؟ اگر موضوعی را كه به آن ایمان دارید با من در میان گذارید و من بگویم اشتباه است چه؟ اگر بگویم افكارتان بكلی غلط است چه؟ بدتر از آن اگر بگویم (دروغ می گوئید) چه؟ آیا این طرز سخن گفتن روابط ما را تیره نمی كند؟

سالها پیش، كشفی كردم كه برای همیشه بر زندگی من اثر گذاشت. در یك جلسه اداری، با دو نفر از همكاران نشسته بودیم كه خبر بدی به ما رسید. شدت احساسات هر یك از ما نسبت به آن خبر متفاوت بود. مهمتر آنكه هر یك از ما، احساسش را با كلمه متفاوتی بیان می كرد. من می گفتم (خشمگینم) دومی می گفت (آزرده ام) و سومی اظهار می كرد (ناراحتم) . یادم است كه كلمه (ناراحت) برای بیان چنان وضعیتی، در نظر من بسیار احمقانه جلوه می كرد!من ناراحت نبودم و جالب اینكه نه چنین احساسی داشتم و نه برای بیان آن از چنان كلمه ای استفاده می كردم. با خود فكر كردم اگر نوع كلماتی را كه بكار می بریم تغییردهیم، آیا در الگوی عاطفی ما نیز تغییر ایجاد می شود؟

پس از آن جلسه، با خودم عهد كردم كه به مدت ده روز، هر گاه از جا درفتم، بجای كلمات خشم و عصبانیت) از كلمات (آزردگی و ناراحتی) استفاده كنم. نتیجه برایم تعجب آور بود. فقط با تغییر كلمه ای كه عادتاٌ بكار می بردم شدت احساس منفی من كاهش یافت. گفتن این جمله كه (این موضوع مرا می رنجاند) به كلی الگوی قبلی مرا در هم ریخت. بزودی از كلمات دیگری هم استفاده كردم، مثلاٌ (دارید خلق مرا تنگ می كنید) . در نظر بگیرید كه از دست كسی عصبانی هستید و در حالی كه قیافه بی تفاوتی گرفته اید به اواین جمله را می گوئید. یكی از كلماتی را كه به طور معمول برای بیان احساسات منفی خود بكار می برید انتخاب كنید، آنگاه كلمه دیگری را بجای آن بگذارید كه الگوی قبلی را در هم بریزد و یا دست كم شدت احساس را كم كند. هنگامی كه برای بیان حالتی از كلمات تازه و غیر معمول استفاده می كنید بر چسب تازه ای به آن حالت می زنید. مثل آنكه دكمه حیاتی دیگری را فشار داده باشید. نه فقط از نظر عقلانی، بلكه از نظر عاطفی و احساسی دگرگون می شوید. كلمات، دستگاههایی را در بدن ما به كار می اندازند. اگر در این مورد شك دارید، در نظر بگیرید كه كسی به شما ناسزایی بگوید. در اینصورت نه فقط از نظر فكری، بلكه به احتمال زیاد از نظر جسمی نیز تغییراتی درفیزیولوژی بدن شما ایجاد می شود.

من كلماتی را كه بلافاصله موجب تغییر عواطف و یا كاهش و افزایش شدت احساسات می شوند، (كلمات دگرگون كننده) می نامم. لغاتی را كه عادتاٌ بكار می برید و دائماٌ از آنها برای بیان عواطف و احساسات خود استفاده می كنید، تغییر دهید تا بلافاصله نحوه تفكر، احساس، و زندگیتان عوض شود. این یكی از ساده ترین و در عین حال نیرومند ترین ابزارهایی است كه زندگی هر كسی رادر یك لحظه دگرگون می كند.

بیشتر ما كلماتی را طبق معمول برای بیان تجارب زندگی خود بكار می بریم، نا آگاهانه انتخاب می كنیم. غالباٌ برای تشریح عواطف خود از كلماتی استفاده می كنیم، بدون آنكه فكر كنیم این كلمات ممكن است چه اثری بر ما یا دیگران داشته باشند. این كلمات بخشی از مجموعه لغات عادتی ما هستند و عملاٌ احساسی را نسبت به زندگی خود داریم شكل می دهند. به عنوان مثال بسیاری از مردم از كلماتی نظیر (خفت) یا (افسردگی) برای بیان تقریباٌ هر نوع تجربه نا خوشایند استفاده می كنند. اگر چیزی بگوئید كه خوششان نیاید (خفیف یا افسرده) می شوند. اگر نظرشان را بپرسید، باز هم خفیف و افسرده می شوند. هر چیزی آنها را خفیف و افسرده می كند، زیرا از بر چسب این كلمات تقریباٌ برای هر تجربه ای استفاده می كنند. سعی كنید لغاتی را كه برای بیان عواطف خود بكار می برید گسترده تر كنید تا اینكه كلماتتان آن حالات عاطفی و احساسی را كه انتظار دارید، در دیگران بوجود آورد.

اهمیت زبان در درك زندگی چه اندازه است؟ این موضوع، مطلقاٌ اساسی است. كلماتی را كه به تجارب خود نسبت می دهیم، به سادگی بصورت تجارب ما در می آیند. مارك تواین زمانی گفته بود (كلمه مناسب عامل بسیار نیرومندی است. هرگاه كلمه مناسبی را بكار می بریم هم جسم و هم درروح اثر می گذارد و آدم را مثل برق از جا می پراند.) چه كلماتی تاثیر نیرومندتری بر شما دارند؟ كلمات نوازشگر؟ تحسین آمیز؟ اعجاب آور؟ اغراق آمیز؟ بیشتر مردم بیش از چند هزار كلمه بلد نیستند. اگر در نظر بگیرید زبان انگلیسی كه ازنظرتعداد لغت غنی ترین زبانهای دنیاست بین ۵۰۰ تا ۷۵۰ هزار لغت دارد، متوجه می شوید كه ما بطور معمول بیش از دو درصد كلمات زبان خود را بكار نمی بریم!بدتر آنكه خیلیها برای بیان عواطف همیشگی خود از ده، پانزده و حداكثر بیست كلمه بیشتر استفاده نمی كنند كه از آن میان نیمی از آنها نیز منفی هستند. آیا برای بیان احساس خود (چه برای خود و چه برای دیگران) بطور معمول از چند لغت استفاده می كنید؟ چند كلمه را هم اكنون می توانید بروی كاغذ بیاورید؟ آیا اگر بخواهید در برابرجمعی از مردم سخن بگویید عصبی می شوید؟ آیا دل پیچه می گیرید؟ تنفستان تند می شود؟ ضربان قلبتان بالا می رود؟ دستتان می لرزد؟ این احساسات سالها زندگی كارلی سیمون را مختل كرد. اما كسان دیگری یاد گرفته اندكه چگونه از این احساسات به سود خود استفاده كنند. مثلاٌ بروس اسپرینگستین این احساسات جسمی را هیجان می نامد و آنها را برای ایجاد حالت آمادگی ، طبیعی و مثبت می شمارد این احساسات به او یاد آور می شود كه هم اكنون باید برنامه بسیار جالبی را برای هزاران نفر اجرا كند. از نظر او بالا رفتن ضربان قلب دشمن انسان نیست، بلكه حامی اوست. این بار كه در مركز توجه جمعی قرار گرفتید و میزان آدرنالین خونتان بالا رفت نام آن را هیجان بگذارید نه ترس. وقتی بر چسب خاصی به چیزی زدیم نسبت به آن احساس خاصی هم پیدا می كنیم. این موضوع خصوصاٌ در مورد بیماریها صادق است. تحقیقات نشان داده است كه كلمات سرطان و سكته قلبی غالباٌ بیماران را وحشتزده می كند و آنها چنان بیچاره و افسرده می شوند كه عملاٌ سیستم دفاعی بدنشان دچار اختلال می گردد. برعكس معلوم شده است كه اگر بیماران، افسردگی ناشی از بعضی برچسبها را از خود دور كنند و بدانند كه جسم آنان برای بهبود به چه كارهایی نیاز دارد سیستم دفاعی آنان غالباٌ فعال می شود.

دكتر نورمان كازینز هنگام بحث درباره (كلمات دگرگون كننده) گفته است (كلمات می توانند موجب بیماری یا مرگ شوند. لذا پزشكان عاقل در گفتگوی با بیماران باید بسیار دقیق باشند.)

برای بیان سلامت جسمانی خود كلماتی را با دقت انتخاب كنید.

كسانی كه از كلمات ضعیف استفاده می كنند، زندگی عاطفیشان هم ضعیف است. و كسانی كه ذخیره لغاتشان غنی است جعبه رنگی در اختار دارند كه تجاربشان را نه فقط برای دیگران، بلكه برای خودشان هم رنگینتر جلوه می دهد. امروز چگونه می توانید رنگهایی به (جعبه رنگ عاطفی) خود بیفزایید؟ چه كلمات مثبت و روحیه سازی می توانید به كلمات عادتی اضافه كنید. اگر مرتباٌ از این كلمات استفاده كنید زندگی شما تا چه حد شیرینتر می شود. آیا كسانی را می شناسید كه بیش از حد خوشبخت بوده زندگی پرشوری داشته باشند؟ این اشخاص برای تجارب زندگی خود غالباٌ از چه كلماتی استفاده می كنند كه بتوانید آنها را سر مشق قرار دهید و در نتیجه بعضی از الگوهای عاطفی مثبت آنان را تجربه كنید.

آیا زمان آن فرا نرسیده است كه از كلمات دگرگون كننده بجای كلمات تضعیف كننده عادتی خود استفاده كنید و روحیه بهتری پیدا نمایید؟ تمرین زیر را انجام دهید:

1 - سه كلمه را كه در هنگام ناراحتی معمولاٌ از آنها استفاده می كنید بنویسید.

2 - خود را در حالتی شاد و سر حال قرار دهید. در ذهن خود كلمات تازه ای را پیدا كنید كه الگوی قبلی را درهم بریزد و یا لااقل شدت احساس را كم كند. مانعی ندارد كه از كلمات احمقانه، غیر عادی، یا نامناسب كه روحیه منفی را بر طرف و شادی و خنده را جایگزین آن می كند استفاده كنید. یكی از دلایلی كه من بجای (خشم) از كلمات (ناراحتی) یا (خلق تنگ) استفاده می كنم، این است كه این كلمات به نظرم مسخره می آیند. هر وقت اصطلاح (خلق تنگ) را بكار می برم، نمی توانم از خنده خودداری كنم.

شدت احساسات منفی را می توان با افزودن كلماتی به كلمات اصلی كاهش داد. علاوه بر جایگزین كردن كلمه (خشم) با (رنجش) یا (ناراحتی) می توانیم از این عبارات نیز استفاده كنیم. دارد كمی خلقم تنگ می شود.) یا (مختصری احساس رنجش می كنم.) یا (گویا اوضاع اندكی نامناسب است.)

با فرزندان خود به چه زبانی سخن می گویید؟ غالباٌ متوجه نیستیم كه كلمات ما چه اثری بر آنان می گذارد. بجای اینكه به آنها بگوییم (دست و پا چلفتی!) یا (چرا ساكت نمی شوی؟) كه این كلمات باعث می شود كه كودك، خود را بی ارزش بپندارد، سعی كنید برای تغییر حالت او از لحن نیمه جدی استفاده كنید. مثلاٌ می توانید بگویید (اگر به این كار ادامه دهی، كم كم ناراحت می شوم.) و در موقع گفتن این جمله لبخند بزنید. چیزی بگویید كه نه فقط توجه كودك، بلكه توجه خودتان را به طرز سخن گفتن و یا رفتار مناسبتر جلب كند. سپس به دنبال آن پیشنهادی از این قبیل بدهید (عزیزم اگر این كار را اینطور انجام دهی فكر می كنم بهتر به نتیجه برسی.) برای اینكه كلمات دگرگون كننده را در گفتگو های خود بكار ببرید، می توانید از اهرمهای روانی زیر استفاده كنید.

1 - با سه نفر از دوستان خود قرار بگذارید كه بجای بعضی از كلمات و عبارات عادتی از كلمات و عبارات تازه ای استفاده كنید.

2 - رفتار خود را به مدت ۱۰ روز زیر نظر بگیرید. هر گاه متوجه شدید كه از كلمات قدیمی استفاده كمی كنید. بلافاصله با كلمات تازه الگوی خودرا در هم یریزید. واگر متوجه شدید كه بطور غیر ارادی از كلمات تازه استفاده كرده اید، بلافاصله به خود پاداش دهید.

3 - برای اصلاح رفتارتان از دوستانتان كمك بگیرید تا هر وقت متوجه شدند از كلمات قدیمی استفاده می كنید به شما تذكر دهند. (مثلاٌ عصبانی شده ای یا كمی آزرده) (مایوس شده ای یا مانوس)

آیا همیشه باید شدت عواطف منفی خود را كم كنیم؟ البته خیر؛ همه عواطف بشری در جای خود لازمند. مثلاٌ گاهی ممكن است كسی برای ایجاد تغییر، نیازی داشته باشد كه احساس خشم كند. اما سخن ما این است كه برای انجام هر عملی فوراٌ از عواطف منفی و احساسات شدید بصورت غیر لازم و نا مناسب استفاده نكنیم. هدف این است كه آگاهانه شرایطی را فراهم آوریم كه كمتر احساس رنج و بیشتر احساس لذت نماییم. استفاده از كلمات دگرگون كننده نه تنها به رفع الگوهای رنج كمك می كند، بلكه می تواند میزان لذت را نیز افزایش دهد. با این تمرین برشدت عواطف مثبت خود بیفزاید.

1 - سه كلمه یا عبارت را كه معمولاٌ برای بیان احساسات مثبت خود بكار می برید روی كاغذ بنویسید. آیا این كلمات بقدر كافی نشاط آور هستند؟

2 - سه كلمه یاعبارت تازه را كه كاملاٌ شادیبخش باشند انتخاب كنید.

3 - از دوستان خود كمك بگیرید تا همیشه بجای كلمات قبلی از كلمات تازه و قویتر استفاده كنید. (مثلاٌ (مایل هستی یا بسیار علاقمند؟) (راضی هستی یا مشتاق) ) اگر در ده روز آینده از اهرم روانی استفاده كنید، كم كم عادت می كنید كه این كلمات را به شكل مؤثر بكار برید. نه فقط كلمات، تاثیری نیرومند بر عواطف ما دارند بلكه مجموعه های خاصی از لغات (كه آنها را به عنوان تمثیل بكار می بریم.) تاثیری خارق العاده و دگرگون كننده دارند. مثلاٌ ممكن است بگویید (از دست فلانی عصبانی هستم.) یا بگویید (فلانی از پشت به من خنجر زد.) كدامیك از این دو بیان قویتر است؟ مسلم است كه احساس خنجری كه از پشت بزنند، اثری عمیق دارد. هنگام استفاده از تمثیل عین واقعه را شرح نمی دهیم، بلكه آن را به چیز دیگر تشبیه می كنیم. معمولاٌ تمثیلهای ما بسیار قویتر از واقعیت هستند. فلانی واقعاٌ چه كرده است؟ مثلاٌ ممكن است پیمان شكنی كرده باشد، اما پیمان شكنی با اینكه از پشت به كسی خنجر بزنند تفاوت بسیار دارد. شما برای تجارب دردناك یا ناراحت كننده از چه تمثیلهایی استفاده می كنید؟ یادگیری یعنی اینكه بین چیزی كه قبلاٌ درك كرده اید وچیزی كه تازه است رابطه ایجاد كنید. برای این كار می توان از تمثیل استفاده كرد. شما هر نوع عقیده ای كه داشته باشید ممكن است قبول كنید كه حضرت مسیح معلمی بزرگ بوده است. شیوه تعلیم او چه بوده است؟ استفاده از تمثیل. هنگامی كه او به نزد ماهیگیری رفت به او نگفت (من می خواهم كه تو مردم رابه دین مسیح دعوت كنی.) بلكه گفت (از تو می خواهم كه صیاد انسانها باشی.) با استفاده از تمثیل صید (چیزی كه قبلاٌ معنی آن را می فهمید) و ارتباط آن به مفهوم تازه (دعوت به دیانت مسیح) بلافاصله نحوه كار رابه آموخت. تمثیل می تواند بلافاصله تاریكی وسوء تفاهم را بر طرف كند و مطلب را روشن و واضح سازد.

این بار كه با شنیدن مطلبی گیج شدید، بپرسید (مثل چی؟ آیا ممكن است مثالی بزنی؟)

ما برای بیان جنبه های گوناگون زندگی دائماٌ از تمثیل استفاده می كنیم، هر چند كه ممكن است متوجه این موضوع نباشیم. تمثیل، چهار چوب زندگی ما را تشكیل می دهد. مثلاٌ اگر از شما بپرسم (زندگی چیست؟ آن را به چه تشبیه می كنید؟) ممكن است كسی بگوید زندگی نبرد است و كس دیگر آن را بازی یا آزمون بنامد. این تمثیلها را تمثیلهای كلی می نامیم زیرا كه بطور همزمان بر جنبه های گوناگون زندگی اثر می گذارند. اگر با این دیدگاه كه (زندگی نبرد است) به زندگی نگاه كنید آن راچگونه خواهید دید؟ زندگی دشوار است؛ ممكن است شكست بخوریم یا كشته شویم؛فردی كه در خیابان به او بر می خوریم ممكن است دشمنمان باشد. اگر زندگی را بازی بدانیم چه؟ می تواند مایه تفریح باشد. اگر آن را موسیقی بدانیم چه؟ می تواند ضرباهنگی در آن باشد. استفاده از كدام تمثیل صحیح است؟ احتمالاٌ همه تمثیلها در جای خود مفیدند. گاهی لازم است كه زندگی را بازی بدانیم تا در نظرمان شادیبخش جلوه كند. گاهی لازم است كه زندگی را سفری مقدس بشماریم تا اینكه قدر نعمتهایی كه داریم مثلاٌ دوستان، خویشان و یا فرصتهای زندگی را بدانیم. گاهی خوب است كه زندگی را بصورت آزمونی در نظر آوریم و از این تمثیل خصوصاٌ درهنگامی كه با مصیبتی مواجه می شویم و هیچ معنای مثبتی در آن پیدا نمی كنیم استفاده كنیم. هر یك از این تمثیلها را كه انتخاب كنید بی اختیار نحوه تفكر، احساس و واكنشتان نسبت به وقایع، تفاوت می كند. برای تعریف زندگی از چه تمثیلهای مثبت دیگری می توانید استفاده كنید كه بیانگر معنای واقعی آن باشند؟ آنها را روی كاغذ بنویسید.

مقابله با مشكلات زندگی از نظر شما ممكن است (بالا رفتن از نردبان موفقیت) باشد یا اینكه (تلاش كنید تا سر خود را بیرون از آب نگه دارید.) مسلماٌ اگر اصطلاح (پرواز كردن) بجای (سینه خیز) رفتن استفاده كنید تصوردیگری از زمان خواهید داشت.

برای بیان كارهای روزمره خود از چه تمثیلهایی استفاده می كنید؟ این تمثیلها چه احساسی را در شما بوجود می آورد؟ چه تمثیلهای تازه ای را می توانید بكار بگیرید تا زندگی شیرینتر شود؟

تمثیل می تواند در انسان ایجاد امید كند. موقعی كه اوضاع بر وفق مراد نیست، اغلب اشخاص فكر می كنند (همیشه به همین منوال خواهد بود.) اما شاید بتوانید از تمثیل بهتری هم استفاده كنید. مثلاٌ (زندگی هم دارای فصلهایی است و من اكنون در فصل زمستانم.) در ضمن یادمان باشد كه در زمستان بعضیها یخ می زنند و بعضی دیگر اسكی بازی می كنند!بعلاوه در پس هر زمستانی بهاری است!همچنان كه در پی هر روزی شبی است. خورشید طلوع می كند و می توان دانه های تازه ای كاشت. آنگاه تابستان و سپس پائیز و فصل برداشت فرامی رسد. گاهی كارها دقیقاٌ طبق برنامه پیش نمی رود، اما اگر یقین كنید كه فصلها جای خود را به یكدیگر می دهند متوجه می شوید كه در دراز مدت نوبت برداشتن محصول هم خواهد رسید. اگر احساس می كنید كه چیزی (شما را عقب نگه می دارد.) یا (دیواری) راه پیشرفتتان را سد كرده است، ببینید از چه تمثیلهایی استفاده می كنید. این تمثیلها باعث می شود كه نتوانید از منابع و امكانات خود برای حل مشكلات بهره مند شوید. مبارزه كردن با دیوار و یا شیئی نامرئی كه شما را عقب نگه می دارد دشوار است. از آنجا كه خود شما این تمثیل را انتخاب كرده اید خودتان هم می توانید به آسانی آن را عوض كنید. اگر حس می كنید كه (مشت به دیوار می كوبید) چرا بجای مشت زدن دیوار را با مته سوراخ نمی كنید؟ یا از آن بالا نمی روید؟ یا از زیر آن نقب نمی زنید؟ یا در را باز نمی كنید تا از آن عبور كنید؟ و یا آن را بصورت پلكانی سنگی در نظر نمی آورید؟ تغییر تمثیلها شیوه مقابله شما را با هر مشكلی تغییر می دهد. برای اینكه نیروی پشتكار را به خود یادآور شوید به تمثیل سنگتراش توجه كنید. چگونه وی سنگ به آن برزگی را می شكند و به آن شكل می دهد. او هر سنگ سختی را با تیشه می تراشد. ضربه اول حتی خراشی جزئی هم بر سنگ وارد نمی كند، اما او پشت سر هم صدها و یا هزاران ضربه می زند. حتی در مواقعی كه حركات او بیهوده به نظر می رسند دست از تلاش بر نمی دارد، زیرا می داند كه اگر كسی فوراٌ به نتیجه نرسد معنی اش این نیست كه پیشرفت نمی كند. پس او از زدن ضربه دست نمی كشد. زمانی فرا می رسد كه سنگ دو نیم می شود. آیا فقط ضربه آخر مؤثر بوده است؟ البته خیر. تلاش مستمر او نتیجه داده است. آیا می توانید از این تمثیل در زندگی خود استفاده كنید و بر تلاش و پشتكار خود بیفزایید. تغییر هریك از تمثیلهای كلی می تواند بلافاصله نظر كلی شما رانسبت به زندگی عوض كند. در یكی از سمینارهای من خانمی حضور داشت كه مرتباٌ از هرچیزی ایراد می گرفت. مثل: هوای اتاق خیلی گرم بود، بعد خیلی سرد می شد، قد نفر جلویی خیلی بلند بود و امثال اینها. بسیاری از شركت كنندگان او را (مایه دردسر) می دانستند. اما من كه می دانستم هر رفتاری نتیجه اعتقادی است، سعی كردم آن عقیده یا تمثیل را كه همه را ناراحت كرده بود پیدا كنم. بالاخره آن را كشف كردم (تركهای كوچك كشتی را غرق می كنند.) اگر شما هم معتقد بودید هر اشكال كوچكی ممكن است كشتی تان را غرق كند آیا غیر از این عمل می كردید؟

تمثیل كلی تازه ای را به او یاد دادم و رفتار او عوض و كلاس آرام شد.

آیا شما هم به تمثیلی عقیده دارید كه باعث غرق كشتی تان شود؟

غالباٌ تمثیلی كه در یك زمینه (مثلاٌ شغل) از آن استفاده می كنیم برای زمینه دیگر (مثلاٌ روابط) مناسب نیست. مردی را می شناختم كه از نظر عاطفی بقدری سرد و منزوی بود كه خانواده اش هیچ نوع ارتباطی را با اواحساس نمی كردند. او هرگز احساسات واقعی خودرا بروز نمی داد و همیشه آنها را راهنمایی می كرد. شغل او مامور مراقبت برج كنترل هواپیما بود!این شغل مستلزم آن بود كه همیشه خونسرد و بی احساس بماند و حتی در موقع بروز خطر خونسردی خود را حفظ كند تا خلبانان دستپاچه نشوند. و عادت داشت كه مرتباٌ آنها را هدایت كند. گرچه این طرز فكر برای اداره آن شغل ضروری بود، اما مسلماٌ در خانواده نمی توانست كاربرد داشته باشد. آیا به تمثیلهایی اعتقاد دارید كه لازم باشد در مواردی آنها را با تمثیل دیگر عوض كنید؟ آیا با استفاده از این اطلاعات می توانید یكی از دوستان خود كمك كنید؟

به كمك این تمرین تمثیلها خود را كشف كنید و بر آنها مسلط شوید.

1 - چند تمثیل را كه در مورد زندگی دارید بنویسید. آنها را بررسی كنید و بپرسید (اگر زندگی چنین باشد در برابر آن چه احساسی خواهم داشت؟) این تمثیل دارای چه محاسن و معایبی است.

2 - تمثیلهایی را كه در مورد یكی دو جنبه مهم زندگی (مثلاٌ روابط یا شغل) داریدبنویسید. آیا این تمثیلها نیروبخشند یا تضعیف كننده؟ آگاه شدن از این تمثیل به تنهایی ممكن اسب باعث تغییر آنها شود.

3 - برای زندگی و هر یك از جنبه های آن كه برایتان مهم است تمثیلی تازه فكر كنید.

4 - تصمیم بگیرید كه در یك ماه آینده براساس این تمثیلهای تازه زندگی كنید. مثلاٌ مرتباٌ به خود یادآور شوید كه شغل یعنی . . . گاهی تمثیل، بهترین راه كمك به اشخاص است.

موقعی كه پسر من (جاشوا) شش ساله بود یكی از دوستانش مرد، و او با چشمان گریان به خانه آمد.

به او گفتم (عزیزم می دانم چه احساسی داری. اما علتش این است كه تو هنوز یك كرم ابریشم هستی.) با این گفته فكر او منحرف شد. بعد شرح دادم كه كرم ابریشم ابتدا بصورت كرم است و موقعی كه به دور خود پیله ای می تند، ظاهراٌ مرده به نظر می رسد. اما در واقع چنین نیست. جاشوآگفت (بله او در حال تبدیل شدن به پروانه است.) گفتم (درست است و این آغاز زندگی تازه اوست. تو نمی توانی دوست خود را ببینی زیرا او هم اكنون زیباتر و نیرومندتر از همیشه بر بالای سر ما پرواز می كند. گاهی اوقات كافی است كه به خدا اعتماد كنیم، زیرا اوست كه می داند چه موقع ما باید به پروانه مبدل شویم. . .)

عمل بهتر، مسیر درست و انجام کار خوب

شما خود منشا همه عواطف و احساساتتان هستید. در هر لحظه كه بخواهید می توانید آنها را ایجاد كنید و یا تغییر دهید. پس چرا ما چنین نمی كنیم؟ بساری از ما (بد حال) بودن را طبیعی می دانیم، اما برای خوشحال بودن باید دلیلی داشته باشیم. اماشما برای احساس خوشحالی به هیچ بهانه ای نیاز ندارید. می توانید هم اكنون تصمیم بگیریدكه خوشحال باشید، به این دلیل ساده كه زنده اید، به این دلیل كه چنین می خواهید. لزومی ندارد كه منتظر چیزی یا كسی باشید!بهترین راه بر خورد با عواطف منفی چیست. راههای معمولی و بی اثر بسیاراست. می توانید عواطف خود را ندیده بگیرید؛ البته آنها از بین نمی روند. می توانید آنهارا سركوب كنید، امادوباره به شكلی ظاهر می شوند. می توانید در آنها فرو بروید و برای خویشتن احساس تاسف كنید، اما آن نیز وضع را بهتر نمی كند. می توانید آنها را مایه فخر فروشی قرار دهید خیال می كنی وضع تو بد است؟ وضع من از آن بدتر است!) البته هوشمندانه ترین كار، این است كه با برخورد مؤثر در هروضعیت، و جستجوی راه حل، این عواطف را دگرگون كنید و از آنها درس بگیرید و با استفاده از عواطف خود زندگی خویش و اطرافیانتان را غنی سازید. بدانید كه همه عواطف در خدمت شما هستند. عواطفی كه زمانی در نظرشما منفی جلوه می كردند چیزی جز (دعوت به عمل) نیستند. مثلاٌ اگر احساس دلسردی می كنید (و ما در این باره به تفصیل بیشتر سخن خواهیم گفت.) معنی اش آنست كه به اعتقاد شا امور می توانند بهتر از این باشند، و نیستند. این نوع دعوت به عمل است و به شما می گوید كه باید كاری كنید تا شرایط را بهتر سازید. اگر از این احساس منفی به نحوه صحیح استفاده كنید، عملاٌ موهبتی است.

از این به بعد هر وقت به یاد عواطفی می افتید كه آنها را منفی می نامیدید، آنها را دعوت به عمل یا (نشانه عمل) تلقی كنید. اگر در زندگی خود در هر وضعیتی رنج را تجربه كرده باشید، علتش یا نحوه نگرش شما به امور است (توجه و ادراك) و یا در نتیجه كارهایی است كه می كنید، كه ما می توانیم آن را روش بنامیم. پس اگر از احساسات خود ناراضی هستید یا مركز توجه خود و یا شیوه عملكرد خود راتغییر دهید، تا بلافاصله تغییری در عواطفایجاد شود. راههای تازه ای برای رفتار با همسر و یا گفتگو با رئیس خود پیدا كنید. و یا طرز فكر خودرا طوری عوض كنید كه همه با نظرات شما موافق باشند.

هرگاه دچار عواطف دردناكی شدید، می توانید پنج قدم بردارید تا بتوانید به سرعت از نشانه های عمل درس بگیرید و از آنها استفاده كنید:

1 - مشخص كنید كه احساس شما دقیقاٌ چیست

2 - عواطف خود را بپذیرید و آنها را تحسین كنید. بدانید كه این عواطف در مواردی حامی شما هستند و شما را به عمل دعوت می كنند تا تغییری مثبت بوجود آورید.

3 - كنجكاو باشید!توجه كنید كه این عاطفهپیامی برای شما دارد تا چیزی را دگرگون كنید. پس یا باید ادراك و یا روش خود را عوض كنید.

4 - به خود اعتماد داشته باشید و دانید كه می توانید بلافاصله بر عواطف خود مسلط شوید. زیرا كه درگذشته نیز چنین كرده اید. زمانی را بخاطر آورید كه با كمال موفقیت بر این احساس غالب شده اید پس، از عملكرد خود در گذشته سر مشق بگیرید تا بدانید كه در زمان حال و یا آینده چه باید بكنید.

5 - هیجان داشته باشید و دست به عمل بزنید!

هنگامی كه ما دچار التهابی لحظه ای هستیم، كنجكاو شدن درباره عواطف و احساسات، كاری دشوار است. برای اینكه بتوانید از نشانه های عمل درس بگیریدو از آنها استفاده كنید چهار سؤال زیر را از خود بپرسید.

1 - در این لحظه واقعاٌ دلم می خواهد چه احساسی داشته باشم؟

2 - چه اعتقادی سبب شده است كه دچار این احساسات شوم؟

3 - برای پیدا كردن راه حل در حال حاضر چه باید بكنم.

4 - از این موضوع چه درسی می گیرم؟

برای ایجاد اعتماد به نفس و برخورد با عواطف منفی زمانی را به یاد آورید كه دچار احساس مشابهی شده اید. توجه كنید كه در گذشته توانسته اید با موفقیت بر احساس منفی خود غلبه كنید. آیا اتفاق افتاده كه است كه زمانی احساس افسردگی كرده و آن را بر طرف ساخته باشید؟ یا اینكه احساس ناكامی یا بیچارگی كرده و به شكلی توجه خود را به چیز دیگری معطوف كرده باشید؟

رفتارهای گذشته خود را سرمشق خود قرار دهید. كدامیك از شیوه های را كه بكار برده اید مؤثر واقع شده است؟ آیا توجه خود را به چیز دیگری معطوف كرده اید؟ آیا سؤال بهتری از خود پرسیده اید؟ آیا با تغییر حالت جسمی، قدم زدن و برگشتن به حالت متعادل، الگوی منفی را بهم زده اید؟

اگر دوباره دچار همین احساس شدید، برای مقابله با آن از شیوه های موفق گذشته استفاده كنید.

در ذهن خود موقعیتهای دشواری را كه در آینده ممكن است باعث بروز عواطف منفی شود طوری مجسم كنید كه برآنها تسلط دارید. خود را در حالت تسلط بر حوادث ببینید، بشنوید، و احساس كنید. تا اینكه احساسی از اعتماد بصورت شرطی در شما بوجود آید و یقین كنید كه با اعتماد به نفس و قدرت م توانید با هراتفاقی مقابله كنید. فلسفه من این است كه (غول را تا كودك است نابود كنید.) بهترین زمان برای رفع عواطف منفی هنگام بروز و احساس آنهاست. هنگامی كه این عواطف قدرت گرفتند، رفع آنها بسیار مشكلتر است.

نشانه عمل شماره ۱

احساسات نامطبوعی از قبیل كسالت، بی تفاوتی، ناراحتی، پریشانی خفیف و یا دستپاچگی پیام آزاردهنده ای به ما می دهند كه در جایی اشكالی وجود دارد. یعنی یا درك شما از موضوع، موجب ناراحتی است و یا عمل شما در جهت هدفتان نیست.

راه حل

1 - از مهارتهائی كه در بخش دوم كتاب آموخته اید برای تغییر روحیه استفاده كنید.

2 - مشخص كنیدكه چه احساسی می خواهید داشته باشید و چه كاری را می خواهید به انجام برسانید.

3 - رفتار و اعمال خودرا اصلاح ویا عوض كنید. تغییر مختصری در رفتار خود بدهید تا ببینید كه آیا می توانید احساس خود را نسبت به آن وضعیت فوراٌ تغییر دهید و یا تغییری در نتیجه ای كه بدست می آورید ایجاد كنید. نشانه عمل شماره 1 نیز مانند هر احساس منفی، اگر به سرعت رفع نشود، رشد می كند و شدیدتر می شود و احتمالاٌ به نشانه عمل شماره 2 مبدل می شود.

نشانه عمل شماره ۲

اگر با وضعیتهایی كه موجب ناراحتی ما می شوند برخورد صحیحی نكنیم رشد می كنند و بصورت ترس ظاهر می شوند. احساساتی از قبیل ترس، تشویش، اضطراب و نگرانی به شما می گویند كه باید آمادگی بیشتری داشته باشید تا با اتفاقی كه در شرف وقوع است روبرو شوید.

راه حل

1 - درباره وضعیتی كه از وقوع آن واهمه دارید فكر كنید و ببینید اكنون چه باید بكنید تا ازنظر جسمی و فكری آمادگی لازم را پیدا كنید.

2 - ببینید برای مقابله با آن وضعیت به بهترین شكل ممكن، چه قدمهایی باید بردارید.

3 - پس از آنكه آماده شدید، تصمیم بگیرید كه نگرانی را كنار بگذارید. آنگاه خود را در حالتی كه با موفقیت با آن وضعیت روبروشده و برخویشتن مسلط هستید مجسم كنید.

نشانه عمل شماره ۳

احساس آزردگی از احساس زیان دیدگی (غالباٌ واهی) سرچشمه می گیرد.

این نشانه عمل ما را دعوت می كند كه در نحوه ادراك خود تجدید نظر كنیم و یا متوجه شویم كه شاید انتظارمان بجا نبوده است.

راه حل

1 - توجه كنیدكه ممكن است عملاٌ ضرری نكرده باشید. اگر كسی صدایش را برای شما بلند كرد، معنیش این نیست كه دیگر به شماعلاقه ندارد.

2 - موضوع را دوباره بررسی كنید. درست است كه انتظارات شما بر آورده نشده است، اما شاید همین موضوع به نفعتان باشد. آیا زود یاغلط قضاوت نكرده اید؟

3 - با ملایمت و با مناسبترین لحنی احساس خود را با كسی كه از او رنجیده اید در میان گذارید. مثلاٌ میدانم كه به من لطف دارید. آیا می توانید اتفاقی را كه افتاد برایم توجیه كنید؟)

نشانه عمل شماره ۴

احساس خشم و عصبانیت و از جا در رفتن، احساس نیرومندی است. منشا آن همان احساس آزردگی است كه با آن بخوبی مقابله نشده است. این نشانه عمل به ما می گوید كه یكی ازاصول یا قوانین مهم ما توسط خودمان، یا فرد دیگری زیر پا گذاشته شده است.

راه حل

1 - توجه كنید كه ممكن است سوء تفاهمی پیش آمده و شخصی كه نسبت به او خشمگین هستید اصلاٌ متوجه نبوده است كه بر خلاف اصول شما عمل كرده است.

2 - توجه كنید كه قوانین مورد قبول شما ممكن است صحیح نباشد. (انجاماین كار، گاهی مشكل است)

3 - خشم خود را با طرح پرسشهایی از این قبیل كاهش دهید (آیا درست است كه این شخص، در مجموعه به من محبت دارد؟ از این تجربه چه درسی می توانم بگیرم؟ چگونه می توانم اهمیت اصول و قوانین مورد قبول خود رابه او گوشزد كنم؟

نشانه عمل شماره ۵

احساس ناكامی به این معنی است كه علی رغم اینكه فعلاٌ پیشرفتی نكرده اید، اما تا حدودی قبول دارید كه می توانستید بهتر عمل كنید و نتایج بهتری به دست آورید. این نشانه عمل به شما می گوید كه اگر روش خود راتغییر دهید، باز هم می توانید به خواسته خود برسید.

راه حل

1 - نرمش داشته باشید!بدانید كه احساس ناكامی به منزله دوست شماست. راههای تازه ای برای رسیدن به نتیجه بیندیشید.

2 - كسی را كه قبلاٌ به هدف مورد نظر شما رسیده است سر مشق خود قرار دهید و از او چیزی بیاموزید.

3 - با مطالبی كه فرا گرفته اید، ممكن است طوری بر این مشكل فائق شوید كه وقت و انرژی كمی هدر رود و عملاٌ موجب شادی شود.

نشانه عمل شماره ۶

یاس و نومیدی، احساس دردناكی است و معنیش آن است كه به اعتقاد خودتان دارید چیزی را برای همیشه از دست می دهید. این نشانه عمل شما را دعوت می كند كه در انتظارات خود تجدید نظركنید.

راه حل

1 - در نظر بگیرید كه چه درسهایی از این وضعیت می آموزید، یا اینكه توقعات خود را تغییر دهید.

2 - هدفی تازه و جالبتر برای خود قرار دهید، بطوری كه بتوانید فوراٌ در آن راه پیشرفت كنید.

3 - توجه كنید كه ممكن است عجولانه قضاوت كرده باشید. بسیاری از چیزها كه موجب یاس ما می شوند ، مشكلات زود گذری هستند.

4 - توجه و علاقه نشان دهید. خواسته خود رادوباره بررسی كنید و طرح تازه و مؤثر تری برای رسیدن به آن بریزید.

5 - بدون توجه به آنچه كه در گذشته اتفاق افتاده است، نسبت به آینده دیدی مثبت و خوشبینانه داشته باشید.

نشانه عمل شماره ۷

1 - احساس گناه، می گوید كه عمل شما بر خلاف یكی از بالاترین معیارهاتان بوده است و باید بلافاصله قدمی در جهت جبران آن بردارید و دیگر آن عمل را تكرار نكنید. بدین ترتیب، وحدت درونی تان محفوظ می ماند.

راه حل

1 - قبول كنید كه یكی از مهمترین معیارهای مورد قبول خود را شكسته اید.

2 - بطور قاطع عهد كنید كه دیگر هرگز آن عمل را تكرار نكنید. با كمك عقل و احساس مجسم كنید كه در آینده در معرض همان گناه قرار گرفته و این بار براساس عالیترین معیارهای فردی خود عمل كرده اید.

3 - زیاد در بحر آن گناه، غوطه ور نشوید. اكنون كه با استفاده از آن، دوباره به راه راست هدایت شده اید، دیگر به آن فكر نكنید. بعد از این، كارهای درست انجام دهید!غصه خوردن و لطمه زدن به خویشتن نه كمكی به شما می كند و نه به دیگران.

نشانه عمل شماره ۸

احساس بی كفایتی می گوید برای كاری كه در دست اجرا دارید، به اعتقاد خودتان دارای اطلاعات، درك، روش، سیایت و اعتماد به نفس لازم، نیستند. این نشانه عمل شما را دعوت می كند كه منابع بیشتری جمع آوری كنید.

راه حل

1 - شاید ضابطه شما برای ارزیابی عملكردتان، منصفانه نبوده است. از خود بپرسید (آیا امكان دارد كه واقعاٌ توانایی انجام این كار را داشته باشم و فقط خیال می كنم كه بی كفایتم؟)

2 - اگر متوجه شدید كه فاقد مهارتهای لازم برای انجام كارهستید، دعوت این نشانه عمل را برای افزایش مهارت بپذیرد و قدر این احساس را بدانید.

3 - كسی را كه در همین زمینه از خود لیاقت نشان داده است. الگوی خود قرار دهید و نكات ساده ای را كه بلافاصله می تواند عملكردتان را بهتر كند یاد بگیرید.

نشانه عمل شماره ۹

احساسات مربوط به زیادب مشغله و گرفتاری و همچنین افسردگی، تاثر و بیچارگی هنگامی ایجاد می شوند كه فكر می كنیم وقایعی كه اتفاق می افتد بكلی از اختیارمان خارج است. باید مشكل رابه قطعات كوچكتر تجزیه كنیم.

راه حل

1 - ببینید كدام یك از كارهایی كه در دست دارید به توجه بیشتر نیاز دارد.

2 - برای پیشرفت در این زمینه چه قدمهایی دارای اولویت است؟

3 - بلافاصله به مهمترین كاری كه مشخص كرده اید بپردازید.

4 - در میان همه غصه ها و گرفتاریهایی كه شما را احاطه كرده است، از پس هر كدام كه می توانید بخوبی بر آیید، حواستان را به همان جلب كنید. بدانید كه در پس همه این گرفتاریها حكمتی است. هر اتفاقی كه در زندگی می افتد دارای دلیل و مقصودی است و سرانجام به نفع ما تمام می شود.

نشانه عمل شماره ۱۰

احساس انزوا، نشانه این است كه به ارتباط با مردم نیاز دارید، واقعاٌ به وجود دیگران اهمیت می دهید و دوست دارید با آنها باشید. این نشانه عمل شما را دعوت می كند كه از منزل خارج و با مردم مرتبط شوید.

راه حل

1 - توجه كنید كه مردم با محبت در همه جا فراوانند. می توانید از منزلخارج شوید و با آنها رابطه برقراركنید.

2 - مشخص كنید كه به چه رابطه ای نیاز دارید: دوستی پایدار؟ محبت بی دریغ؟ یا یك گوش شنوا؟

3 - بلافاصله برای خروج از منزل و ارتباط بادیگران اقدام كنید.

برای اینكه همیشه به نشانه های عمل وراه حل آنها توجه داشته باشید و به كمك آنها الگوهای نا مناسب رارفع كنید، آنهارا روی تكه كاغذ یا مقوای كوچكی بنویسید و همیشه با خود داشته باشید. وقتی دچار یكی از این عواطف منفی شدید، به معنای آن و عملی كه باید انجام دهید، توجه كنید. یكی از این كارتها راپشت سایبان اتومبیلتان بچسبانید تاهر روز چشمتان به آن بیفتد (مخصوصاٌ هنگام ازدحام ترافیك!)

در روزهای آینده به ده احساس نیروبخش می پدازیم كه می توانید آنها را جایگزین عواطف منفی سازید.

احساس نیروبخش شماره ۱

احساس عشق و صمیمیت رادر خود تقویت كنید. این عقیده جالب رادر كتابی خوانده ام كه (هر گفتگو یا ارتباط، پاسخی است به محبت و یا فریادی است برای كمك) . اگر كسی با حالت خشم و رنجش پیش شما بیاید و شما مرتباٌ با عشق وگرمی به او پاسخ دهید، بالاخره حالت آن شخص دگرگون می شود و فشار عصبی وی از میان می رود.

احساس نیروبخش شماره ۲

احساس قدرشناسی و سپاس رادر خود تقویت كنید. این عواطف از معنوی ترین احساسات ما هستید و بیش از هر چیز، زندگی ما راپر بارمی سازند. با احساس شكر گزاری زندگی كنید.

احساس نیروبخش شماره ۳

احساس كنجكاوی را در خود بوجود آورید. اگر واقعاٌ بخواهید كه در تمام مدت عمر رشد و پیشرفت كنید، یاد بگیریدكه مانند كودكان، فضول و كنجكاو باشید. افراد كنجكاو هرگز كسل نمی شوند، و در نظرآنها زندگی، مطالعه پایان ناپذیر خوشیهاست.

احساس نیروبخش شماره ۴

احساس شور و هیجان را در خود تقویت كنید تا هر مشكلی را بصورت فرصتی در نظر آورید و زندگی خود را با ضربآهنگی سریعتر پیش ببرید. شوق را در خود شعله ور كنید. و برای این كار از جسم خود كمك بگیرید: تندتر صحبت كنید، تصاویر را سریعتر مجسم كنید، و جسم خود را در جهتی كه می خواهید حركت كنید به جلو برانید.

احساس نیروبخش شماره ۵

تفاوت میان ایستایی و پویایی با قدرت تصمیم گیری مشخص می شود. اراده خود را قوی سازید!كافی نیست كه به خودفشار بیاورید بلكه باید خود را در حالتی مصمم قرار دهید.

احساس نیروبخش شماره ۶

قابلیت انعطاف داشته باشید. تنها همین یك خصوصیت كه بتوانید شیوه كار خود راتغییر دهید موفقیت شما را تضمین می كند. در واقع پیام همه نشانه های عمل این است كه نرمش داشته باشید. در زندگی مواردی هست كه از اختیار شما خارج است. قابلیت انعطاف و عدم تعصب در مورد قوانین فردی، معنایی كه به امور می دهید و كارهایی كه می كنید، در دراز مدت موفقیت یا شكست و مسلماٌ خوشیهای فردی شما را مشخص می كند.

احساس نیروبخش شماره ۷

همیشه به خود اعتماد داشته باشید. اگر یك با كاری را با موفقیت انجام داده باشید، باز هم می توانید. بعلاوه بانیروی توكل و ایمان می توانید از پس شرایط محیط و موقعیتهایی كه برایتان تازگی دارند بر آیید. هم اكنون خود را دارای عواطف مثبت و نیروبخش احساس كنید و منتظر نشوید كه این احساسات، در آینده ای دور بطور اتفاقی به سراغ شما بیایند.

احساس نیرو بخش شماره ۸

نشاط و خوشدلی، اعتماد به نفس شما را تقویت و زندگی را دلپذیرتر می سازد و باعث می شود كه اطرافیان شما شادی بیشتری را احساس كنند. خوشدلی به معنی خوشخیالی و فرار از مشكلات نیست بلكه نشانه هوش و ذكاوت شماست. چرا كه می دانید اگر با لذت زندگی كنید و انوار شادی را به اطراف خود پراكنده سازید می توانید مشكلات زندگی را آسانتر بر طرف سازید.

احساس نیرو بخش شماره ۹

به شادابی جسمی خود توجه كنید. اگر مراقب سلامت خود نباشید، مشكل است كه بتوانید از عواطف خود بهره مند شوید. بر عكس عقیده عموم، عدم تحرك باعث ذخیره نیروی جسمی نمی شود. اعصاب انسان برای پیدا كردن انرژی به حركت نیاز دارند. هر چه فعالتر باشید، اكسیژن بیشتری به اندامهای شما می رسد و با بالا رفتن سلامت جسمانی برای رفع مشكلات و استفاده از فرصتها نشاط و شادابی بیشتری پیدا می كنید.

احساس نیروبخش شماره ۱۰

در نظر من هیچ احساسی شریفتر از دلسوزی و خدمتگزاری به دیگران نیست. احساس این كه به عنوان یك انسان، چه كسی هستید، چگونه زندگی كرده اید، گفتار و اعمال شما چه بوده است، و چه اثرات عمیق و معنی داری بر زندگی دیگران گذاشته اید، بزرگترین موهبت زندگی است. رمز زندگی، بخشندگی است. در دو روز آینده هر گاه دچار یكی از عواطف تضعیف كننده شدید یادتان باشد كه به پیام این نشانه عمل توجه كنید. در عین حال كه به رفع عواطف منفی می پردازید، از احساسات نیروبخش نیز به عنوان نوشداروی آنها استفاده كنید.

تفکر، تعقل بهتر و تسلط بر خود

قهرمان واقعی آن است كه همیشه قهرمان باشد. ما نمی خواهیم فقط گاه به گاه نتیجه بگیریم. نمی خواهیم فقط یك لحظه احساس شادمانی كنیم و یا ندرتاٌ درخشانی انجام دهیم. می خواهیم به طور دائم، احساساتی را تجربه كنیم كه زندگی را ارزشمند می سازند. این حالت ثبات را چگونه می توان به وجود آورد؟ باید گفت كه این موضوع، بستگی به عادات شما دارد. دانستن كافی نیست، باید به دانسته های خود عمل كنید. طرز فكری كه ما را به جائی رسانده است كه اكنون هستیم، ما را به جائی كه می خواهیم برویم، نخواهد رساند. تغییر، بزرگترین یار ماست، با وجود این بسیاری از اشخاص، سازمانها، و جوامع، در مقابل تغییر، مقاومت می كنند و شیوه های فعلی خود را با توجه به موفقیتهای گذشته، توجیه می نمایند. لیكن اگر می خواهیم به موفقیتهای بالاتری در زمینه های فردی یاشغلی برسیم، لازم است كه برداشتها و تلقیهای متفاوتی داشته باشیم. آیا یك اتومبیل آخرین مدل را می خرید تا آنرا در گاراژ منزلتان پارك كنید؟ آیا پیشرفته ترین كامپیوتر ها را می خرید تا آنرا در كمدی بایگانی سازید؟ مطمئنم كه پاسخ شما به پرسشهای بالا، منفی است. اكنون می پرسم كه آیا این كتاب را خریده اید تا از شیوه های مؤثری كه در آن هست، استفاده نكنید؟ گمان نمی كنم چنین باشد. به این جهت در این بخش از كتاب، طرح ساده ای را پیشنهاد می كنم تا به كمك آن بتوانید الگوهای فكری، عاطفی و رفتاری گذشته را درهم بشكنیدو نشان دهید كه می توانید روشهای تازه و نیرومندی را كه قبلاٌ آموخته اید بلافاصله به اجرا درآورید. من ضمانت می كنم كه اگر این طرح را با دقت اجرا كنید، خواهید توانست الگوهای رفتاری تازه را برای همیشه در خود تثبیت كنید. آری، این موضوع حقیقت دارد كه نیروی باد و باران و سایر تغییرات جوی در اختیار ما نیست. اما می توانیم بادبانهای خود را طوری تنظیم كنیم كه با استفاده از همان تغییرات، قایق خود را به سر منزل مقصود برسانیم. تمام افراد موفقی كه می شناسم دارای قدرت تمركز و روشن بینی هستندو می توانند در میان طوفان احساسات، خونسردی خود را حفظ كنند. چگونه این كار را می كنند؟ من دریافته ام كه بیشتر این افراد برای خود یك قانون اساسی دارند: هرگز بیش از ۱۰ درصد از اوقات خود را صرف فكر كردن به مشكل نكنید و همیشه ۹۰ درصد از وقت خود را صرف یافتن راه حل نمایید.

چگونه می توانید بر افكار و احساسات خود مسلط شوید. در اینجا می خواهیم به كشف یكی از مؤثر ترین شیوه های بپردازیم كه تركیبی از واقع بینی و خوشبینی است. سالها پیش، تفكر مثبت را جزو بهترین راه حلها نمی دانستم. فكر می كردم كه اگر امور را بهتر از آنچه كه هستند نبینم، دلیل هوشمندی است.

حقیقت آنست كه تعادل، شرط زندگی است. اگر متوجه علفهای هرزه باغمان نباشیم باغ از بین می رود. همین طور توجه بیش از حد به علفهای هرزه باعث اتلاف وقت است. شیوه بزرگان راه میانه است.

1 - هر واقعهای را آنچنان كه هست ببینید. (نه بدتر از آنچه كه هست.)

2 - آنرا بهتر از آنچه كه هست ببینید.

3 - این طرز نگریستن را شیوه خود قرار دهید.

مهمترین قدم در زمینه وجین كاری باغ ذهنی ما این است كه الگوهای محدود كننده را بر طرف كنیم و بهترین راه انجام این كار، ده روز، روزه فكری است كه ضمن آن می توانیم آگاهانه بر افكار خود مسلط شویم. این برنامه فرصتی عالی برای رفع الگوهای منفی و نابود كننده است.

موضوع بسیار ساده است. ظرف ده روز آینده كه از هم اكنون آغاز می شود، تصمیم قاطع بگیرید كه كاملاٌ بر افكار واحساسات خود مسلط باشید. و هم اكنون تصمیم بگیرید كه به هیچ وجه به مدت ده روز متوالی دچار افكار واحساسات منفی و بی ثمرنشوید.

ده روز، روزه فكری

برای ده روز آینده زندگی تازه ای آغاز كنید!قوانین كار به شرح زیر است:

1 - به مدت ده روز متوالی از باقی ماندن در افكار و احساسات بیهوده خودداری كنید. از فرو رفتن در مسائل ضعیف كننده و بكار بردن كلمات و تمثیلهای مخرب اجتناب كنید.

2 - اگر افكار شما متوجه امور منفی شد، بلافاصله با كمك شیوه هایی كه آموخته اید، جهت فكری خود را عوض كنید.

3 - هر روز صبح پرسشهای نیروبخش صبحگاهی را تكرار و خود را برای موفقیت آماده كنید.

4 - برای ده روز متوالی سعی كنید كه توجهتان مطلقاٌ به راه حلها باشد، نه به مسائل و مشكلات، هرگاه مشكلی به نظرتان رسید بلافاصله فكر خود را به یافتن راه حل آن متوجه كنید.

5 - اگر متوجه شدید كه در یكی از افكار و احساسات نا مطلوب فرو رفته اید، خود را زیاد سرزنش نكنیدو بلافاصله به تغییر روحیه خود بپردازیداما اگر به مدت طولانی در افكار و احساسات منفی باقی ماندید تا روز بعد صبر كنید و آنگاه ده روز، روزه فكری را از سر بگیرید. هر چند كه ممكن است چندین روز، روزه خود را ادامه داده باشید. آیا واقعاٌ حاضرید كه برداشت تازه ای از زندگی داشته باشید؟ ده روز روزه فكری را آغاز نكنید، مگر اینكه مطمئن باشید كه می خواهید آن را تا پایان مدت ادامه دهید. این، كار اشخاص ضعیف نیست، این كار كسانی است كه واقعاٌ می خواهند نظام عصبی خود را برای الگوهای عاطفی نیروبخش شرطی كنند تا به درجات بالاتری از موفقیت برسند. این شیوه مخصوص كسانی است كه می خواهند شیوه هایی را كه آموخته اید (تداعی عصبی شرطی، پرسش، كلمات دگرگون كننده، تمثیل، تغییر مركز توجه و حالت جسمی) بصورت بخشی از تجارب روزانه در آورند. چگونه می توان از اهرم روانی برای تقویت روحیه و ادامه روزه، ده روزه استفاده كرد؟ موضوع را به دوستان، خویشاوندان، و همكارانتان اعلام كنید و از آنها كمك بگیرید. حتی بهتر است رفیق همراهی پیدا كنید و همزمان به روزه فكری مبادرت كنید.

اگر در این مدت خاطرات روزانه خود را یادداشت كنید. بسیار عالی است. با ثبت موفقیتهای خود در زمینه رفع الگوهای منفی نقشه شاهراهی را ترسیم می كنید كه بسیار ارزشمند است و در آینده هر گاه به جاده های انحرافی بر خوردید می توانید به آن نقشه مراجعه كنید. سالها پیش، عادت كردم كه روزانه حداقل به مدت سی دقیقه مطالعه كنم و این یكی از ارزشمندترین عادتهای زندگی من بوده است. جیم ران یكی از استادان من گفته بود كه مطالعه چیزی كه ارزش داشته باشد، نیروبخش باشد و مهارتهای تازه ای به انسان بیاموزد، از غذا خوردن مهمتر است. می گفت از خوردن شام صرفنظر كن اما از مطالعه چشم پوشی نكن. پس در هنگام گرفتن ده روز، روزه فكری و پاكسازی ذهن، با مطالعه مطالبی كه بینش شما را افزون سازد، و شیوه های نوین زندگی را به شما بیاموزد روح خود را تغذیه كنید. بخاطر داشته باشید: رهبران اهل مطالعه اند.

روزه ده روزه فكری چه فوایدی دارد؟

1 - به الگوهای عادتی ذهنی كه باعث عقب افتادن شما شده اند، آگاه می شوند.

2 - ناچار می شوید جانشینهای مفید برای آنها پیدا كنید.

3 - هر بار برای رفع مشكلات، افكار خود راكنترل می كنید، اعتماد به نفستان زیاد می شود.

4 - مهمتر از همه آنكه باعث می شود عادتهای تازه، معیارهای نو، و انتظارات جدیدی پیدا كنید كه زندگانیتان را پربارتر سازد. موفقیت، فرآیندی قدم به قدم است و از مراعات یك رشته اصول ساده و نظم و انضباطهای جزئی بدست می آید. همچنان كه قطار، به تدریج سرعت می گیرد، این تمرین نیز باعث می شود كه عادات قدیمی را پشت سر گذدارید و با سوختی كه از عادات تازه بدست می آورید با سرعتی بی سابقه پیش بروید. آیا این فقط یك تمرین ده روزه است؟ در واقع چنین نیست. شما هرگز نباید به عادات منفی گذشته بر گردید، مگر آنكه خود چنین بخواهید. می توانید در تمام عمر به چیزهای خوب و مثبت فكر كنید و به این كار (معتاد) شوید. اگر پس از گذشتن ده روز و ترك الگو های مسموم فكری باز هم هوس كردید كه به آن عادتها بر گردید، میل خودتان است. اما من اطمینان دارم كه پس از آشنا شدن با روشهای تازه، بازگشت به آن شیوه های منفی در نظرتان تهوع آور خواهد بود. فقط یادتان باشد كه هر وقت دچار آن عواطف منفی شدید، مقابله با آنها را قبلاٌ آموخته اید و می توانید بلافاصله خود را در مسیر صحیح قرار دهید. از میان كارهایی كه می كنم یك جنبه رابسیار دوست می دارم و آن فرصتی است كه یافته ام تا رمز و راز رفتار انسانی را بگشایم و سپس راه حلهایی را ارائه كنم كه واقعاٌ تغییری در كیفیت زندگی افراد، پدید آورد. برای اینكه كار تغییر، آسانتر انجام شود، از سطح، به عمق فرو می روم و اهرمهای حساسی از قبیل باورهای كلی و تمثیلها را مورد توجه قرار می دهد. من عادت دارم كه هر روز در نقش كارآگاه شرلوك هلمز فرو روم تا جزئیات دقیق تجربه های منحصر به فرد دیگران را پهلوی هم گذارم و معماهای رفتاری آنان را كشف كنم. سرنخهای رفتاری گاهی همچون دودی كه از لوله اسلحه خارج می شوند، افشاگرند و گاه بسیار ظزیف و نامرئی هستند و كشف آنها نیازمند تحقیق و تحبسس بیشتری است. اما سرانجام، همه سر نخها به عوامل اصلی خاصی ختم می شوند. تفاوت انسانها در نحوه استدلالشان است. هر كسی با توجه به نظام خاصی تصمیم می گیرد كه هر واقعه ای راچگونه تعبیر و تفسیر كند و چه عملی را انجام دهد. من این نظام را (نظام اساسی ارزیابی) می نامم. اهمیت درك رفتار انسانی رامی توان به كمك یك تمثیل، نشان داد. فرض كنید مردی در كنار رودخانه ای ایستاده است. ناگهان صدای فریادی را می شنود و متوجه می شود كه كسی در حال غرق شدن است. فوراٌ به آب می پرد و او را نجات می دهد. اما هنوز نفس تازه نكرده فریادهای دیگری را می شنود و باز به آب می پرد و دو نفر دیگر را نجات می دهد، اما پیش از آنكه حالش جا بیاید، صدای چهار نفر دیگر را كه كمك می خواهند، می شنود.

او تمام روز را صرف نجات افرادی می كند كه در چنگال امواج خروشان گرفتار شده اند.

كاش این مرد خیر خواه، چند قدمی به طرف بالای رودخانه می رفت تا متوجه شود كه دیوانه ای مردم را یكی یكی به رودخانه می اندازد!خود شما اگر بجای رفع معلول، به مبارزه با علت می پرداختید چقدر در مصرف انرژی صرفه جویی می كردید؟ اگر (نظام اساسی) ارزیابی رادرك كنید، خود رامجهز كرده اید تاثیر رفتار خودودیگران تاثیر مثبتی بگذارید. نحوه ارزیابی مشكلات و فرصتهای زندگی، علمی آشكار است. بادانستن عوامل نظام تصمیم گیری و قضاوت، نه فقط علت رفتارهای خود را درك می كنید، بلكه می توانید پیش بینی كنید كه چه چیزهایی در شما حالت دافعه و چه چیز هایی حالت جاذبه ایجاد می كنند. چنانكه خواهیم دید تصمیم و ارزیابی بر پایه پنج جزء اساسی است، خواه این تصمیم مربوط به شام خوردن باشد و خواه مربوط به ازدواج. هر یك از ما دارای تركیب خاصی از این پنج جزء هستیم و همین امر باعث می شود كه زندگی ما، منحصر به فرد باشد. هنگامی كه روابطتان با كسی تیره می شود. آیا بهتر نیست علت رفتار طرف مقابل را درك كنید تا بتوانید رشته قطع شده را بلافاصله گره بزنید؟ خصوصاٌ در ازدواج باید هر روز مراقب فشارهای روانی كوچكی كه پیش می آید باشید تا بتوانید رشته ای كه شما را در ابتدا بهم پیوند داده است محكمتر كنید. اگر همسر شما در اثر فشار كار، سخنان دلسرد كننده ای می گوید معنی اش آن نیست كه به آخر خط رسیده اید. معنی اش آن است كه همسر مورد علاقه شما به محبت و حمایت بیشتری نیاز دارد. اگر قیمت سهام كارخانه ای یك روز اتفاقاٌ در بازار بورس تنزل كرد نمی توان آن را ملاك قضاوت درباره عملكرد آن شركت قرار داد. بهمین ترتیب نمی توان درباره شخصیت یك فرد براساس یك رفتار اتفاقی به داوری نشست. رفتار، همیشه معرف شخصیت فرد نیست. برای شناخت افراد باید انگیزه های آنان را شناخت. اگر از مطالعه طرز فكر و نحوه عمل بزرگان و رهبران، یك نكته را یاد گرفته باشم آن نكته این است كه زندگانی برتر، نتیجه قضاوت برتر است. مثلاٌ كسانی كه از نظر مالی موفق می شوند، راههای بهتری برای ارزیابی فرصتها، احتمال خطر، و منفعت سراغ دارند. هر چند هر كسی می تواند در زمینه های گوناگون، اطلاعات فراوانی را بدست آورد، اما نظام تصمیم گیری و قضاوت غولهای نشان دهنده، برتری آنان را سبب می شود. كسانی كه در زندگی زناشوئی خود روابط پایداری را ایجاد می كنند نیز از قدرت ارزیابی فوق العاده ای برخوردارندو می توانند در هنگامیكه اوضاع متشنج می شود، واكنشهای مناسبی نشان دهند. افراد خوشبخت نیز راههای مؤثرتری را برای ارزیابی (مشكلات) می دانند. خبر خوشی كه برایتان دارم این است كه لازم نیست سالها رنج بكشید بلكه می توانید شیوه های افراد موفق را در هر زمینه الگو برداری كنید. باید شیوه های قضاوت خود را بشناسید و بر آنها مسلط باشید و گرنه این شیوه ها شما را به مسیری می رانند كه سرانجام نسبت به تواناییهای خود مشكوك می شوید. فرض كنید مشغول تنیس بازی هستید و ضربه ضعیفی می زنید. بیشتر مردم در چنین مواردی موضوع را به شكل بدی تعمیم می دهندو ابتدا می گویندعجب ضربه افتضاحی!) و بعد (امروز اصلاٌ نتوانستم خوب بازی كنم.) هرگز سعی نكنید با چنین افكار و قضاوتی خود راشكست دهید!

هم اكنون دست كم دو واقعه كه آنها را بصورت منفی بزرگ جلوه داده اید بخاط آورید. آیا این واقعه در زمینه روابطتان بوده است؟ در زمینه عملكرد شغلی؟ یا توانایی جسمی؟ اكنون تصمیم بگیرید كه این الگو را دور اندازید، دفعه بعد كه این حالت شروع شد بلافاصله آن را از ذهن خودپاك كنید. با آن طرز فكر وداع كنید و فكر خود رامتوجه هدف سازید. به تغییری كه بلافاصله در حاصل عملكردتان پیدا می شود، دقت كنید.

آنچه در میان همه افراد موفق مشترك است، قضاوت و ارزیابی عالی آنهاست. واین گرتسكی قهرمان بزرگ هاكی نیز از این قاعده مستثنی نیست. آیا او بزرگترین، نیرومندترین و سریعتری بازیكن تیم است؟ خود او چنین ادعایی ندارد. وقتی از او علت موفقیتش را پرسیدم، گفت موقعی كه سایر بازیكنان به دنبال توپ حركت می كنند، من به طرف محلی می روم كه توپ به آنجا خواهد رسید. قدرت پیش بینی و سنجش سرعت و مسیر توپ و نحوه عملكرد و انگیزه سایر بازیكنان باعث شده است كه او خود را در موقعیتی بالاتر از دیگران قرار دهد. اگر هم اكنون قدرت پیش بینی بیشتری داشتید چه تفاوتهای بزرگی در شرایط زندگیتان پدید می آمد؟ شاید برایتان اتفاق افتاده باشد كه زمانی از شنیدن مطلبی به گریه افتاده باشید، در حالیكه همان سخن در شرایط دیگری شما را به خنده انداخته است. علت، به احتمال زیاد مربوط به تغییر شرایط روحی شماست. شرایط فكری و عاطفی اولین عنصر (نظام اساسی ارزیابی) است. در حالت اعتماد به نفس و خوشبینی تصمیمهایی می گیرید و در هنگامی كه وحشتزده و آسیب پذیر هستید تصمیماتی دیگر. در شرایطی احتیاط شرط عقل است و در شرایطی دیگر مانع پیشرفت. هنگام تصمیم گیری وتعبیر وقایع و اقدام به عمل باید روحیه ای نیرومند داشته باشید نه اینكه برای بقای خود بطور غریزی واكنش نشان دهید. دومین سنگ بنای نظام اساسی، پرسش است. پیش از انجام هر كاری باید قضاوت كنید و بپرسید (معنی این كار چیست، و چه باید بكنم تا رنجها را دفع و خوشیها را فراهم سازم؟) پرسشهای خاصی كه از خود می كنید اثری نیرومند بر اعمال شما دارند. هنگامی كه با كسی وعده ملاقات دارید آیا طبق عادت می گویی (اگر این شخص پیشنهاد مرا رد كند یا مرا برنجاند چه؟) اگر چنین باشد خود رادر معرض قضاوتهایی قرار می دهید كه ممكن است باعث از دادن فرصت شود. اما اگر از خود بپرسید (بهتر نیست اول درباره شخصیت این شخص تحقیق كنم؟ دوستی با این شخص چقدر برایم جالب و مفید است؟) این پرسشها باعث می شود كه از موقعیت، بهتر استفاده كنید.

همه ما دوستدار رنج كمتر و لذت بیشتر هستیم. اما هر یك از ما راه متفاوتی برای رسیدن به این هدفها آموخته ایم. در نتیجه هر یك از ما یاد گرفته ایم كه به بعضی از عواطف خود بهای بیشتری بدهیم. مثلاٌ بعضی ها نهایت خوشی را در آرامش و امنیت می دانند و بعضی دیگر طرفدار ماجراجویی هستند. سومین عنصر نظام اساسی سلسله مراتب ارزشهاست و آن عبارت از فهرستی است كه در آن مهمترین (لذتبخش ترین) حالات روحی و همچنین رنج آورترین آنها به ترتیب اولویت نوشته شده باشد. هر تصمیمی كه می گیریم و هر قضاوتی كه می كنیم بطور نا خودآگاه بر خاسته از میل به ارزشهای لذتبخش و اجتناب از ارزشهای رنج آوراست. مثلاٌ اگر به عشق بهای زیادی بدهید ودر عین حال هیچ نوع تضاد عقیده برایتان قابل تحمل نباشد آیا فكر نمی كنید كه این طرز فكر بر صداقت شما در روابط شخصی اثر بگذارد؟

چهارمین عنصر نظام اساسی، اعتقادات شماست. اعتقادات كلی، تعیین كننده انتظاراتی است كه از خود، از دیگران، و بطور كلی از زندگی دارید. این اعتقادات غالباٌ بر نحوه ارزیابی شما اثر می گذارند. دسته خاصی ازاعتقادات بصورت قوانین فردی تظاهر می كنند و به شما می گویند كه در چه صورت و تحت چه شرایطی ارزشهای مورد نظرتان تامین می شوند. به عنوان مثال اعتقاد بعضی از اشخاص این است كه (اگر مرا دوست داشتی هرگز صدایت را برای من بلند نمی كردی.) این اشخاص باری خود قانونی دارند كه می گوید اوج گرفتن صدا نشانه بی مهری است، هر چند كه این عقیده ممكن است پایه و اساسی نداشته باشد.

آیاشما هم در زمینه روابط برای خود اعتقادات و قوانینی دارید؟ آیا این عقاید مفید واقع شده اند یا خیر؟

اعتقادات چگونه پیدا می شوند؟ پنجمین عنصرنظام اساسی مرجع است. مرجع عبارت از مخلوط درهمی از تجارب و اطلاعات است كه در بایگانی عظیمی به نام مغز نگهداری می شوند. مرجعها مواد خام و سازنده اعتقاداتی هستند كه منجر به قضاوت وتصمیم می شوند. هر كسی تجارب یا مرجعهای بیشماری در ذهن خود داردكه می تواند از آنها استفاده كند؛ مرجعهایی كه انتخاب می كنید و از بایگانی مغز خود خارج می سازید، تعیین كننده معنایی است كه به تجربه می دهید، احساسی كه در قبال آن دارید، و عملی كه می خواهید انجام دهید. به عنوان مثال خیلی فرق می كند اگر احساس كنید، همیشه از وجود شما سوء استفاده شده است، یا اینكه احساس كنید كه با عشق و محبت بی قید و شرط بزرگ شده اید. یا اینكه در زندگی آزاد و لاابالی بوده اید، یا تابع انضباط. آیا این تجارب بر نحوه ارزیابی شما از مردم، زندگی، و فرصتها چه اثری دارند؟ برای اینكه طرز كار نظام اساسی را دریابید از شما سؤالی می كنم: ارزنده ترین خاطره شما كدام است؟ برای یافتن پاسخ چه مسیری راطی كردید؟ احتمالاٌ اولین قدم این بوده است كه پرسش را نزد خود تكرار كنید. آنگاه احتمالاٌ مرجعهای ذهن خود را زیر و رو كرده اید تا از میان انبوهی از تجارب زندگی یكی را انتخاب كنید. در ضمن ممكن است از انتخاب یك خاطره اجتناب كرده باشید زیرا اعتقادتان اینست كه همه تجارب زندگی ارزشمندند و انتخاب یكی از آنها به معنی پست شمردن بقیه است. ممكن است نتوانسته باشید به خاطرات خود، چه ارزشمند و چه بی ارزش مراجعه كنید زیرا (زندگی كردن در گذشته) با ارزشهای شما سازگار نیست. ملاحظه می كنید كه نظام اساسی نه فقط نحوه ارزیابی و قضاوت را تحت تاثیر قرار می دهد بلكه حتی بر انتخاب امور مورد ارزیابی نیز اثر می گذارد.

چه عاملی باعث ایجاد مهارت می شود؟ اشخاص ماهر و توانمند بدون تردید كسانی هستند كه بیش از دیگران تجربه (مرجع) دارند و می دانند كه در هر زمینه چه عواملی موجب موفقیت یا ناكامی می شود. هر روزی كه می گذرد فرصت دیگری است كه می توانیم به مرجعهای خود بیفزاییم و اعتقادات خود را محكمتر سازیم، ارزشهای خود را مشخص تر كنیم، سؤالات تازه ای بپرسم، و به حالات و روحیاتی دست پیدا كنیم كه ما رابه مسیرهای دلخواه هدایت كنند. شماهم اكنون قادرید كه تغییراتی فوری و كلی پدید آورید كه بطور همزمان بر افكار، احساسات و اعمال شما در جنبه های گوناگون زندگی اثر بگذارند. این كار با تغییر هر یك از پنج عنصر نظام اساسی امكان پذیر است. به عنوان مثال بجای اینكه خود راشرطی كنید تا در مقابل جواب رد، احساس متفاوتی داشته باشید، می توانید عقیده كلی تازه ای را بپذیرید. مثلاٌ (من منشا همه عواطف خود هستم. هیچ كس و هیچ چیز بجز خودم نمی تواند احساس مرا عوض كند. هرگاه متوجه شوم كه در مقابل چیزی واكنش غیر ارادی نشان می دهم، قادرم در یك لحظه آن را تغییر دهم) اگر عمیقاٌ به این مطلب اعتقاد داشته باشید خواهید دید كه نه فقط ترس شما از پاسخ منفی و جواب رد بر طرف می شود بلكه می توانید احساس خشم، ناكامی، یا بی كفایتی رانیز از بین ببرید و ناگهان در می یابید كه بر سرنوشت خود حاكم شده اید. یكی دیگر از راههای غلبه بر احساس طرد شدگی یابی كفایتی این است كه در سلسله مراتب ارزشها تغییری ایجاد كنیم و مثلاٌ احساس خدمتگزاری یا شكر گزاری رادر اولویت بالاتر قرار دهیم. آنگاه اگر كسی به شما پاسخ رد داد اهمیتی نخواهد داشت و بجای آنكه به معایب خود فكر كنید توجه خود را به این مطلب جلب می كنید كه چگونه می توان باز هم به آن شخص كمك كرد و یا وضعیت را به شكلی بهبود بخشید. یا ممكن است نسبت به زندگی چنان احساس شكر گزاری داشته باشید كه هیچ پاسخ منفی نتواند بر شما اثر بگذارد و یا حتی پاسخ منفی را در ذهن خود به عنوان طرد شدن معنی نكنید. این عواطف باعث می شود كه احساس بی سابقه ای از شادمانی و ارتباط با دیگران در شما نفوذ كند. باتغییر هر یك از عناصر (نظام اساسی ارزیابی) می توانید به آسانی و فوریت هر یك از جنبه های زندگی خود رادگرگون كنید. آیا تا كنون برای گرفتن تصمیمی ساده مثلاٌ شروع به ورزش، دچار مشكل شده اید؟ به احتمال زیاد علتش این بوده است كه موضوع رابیش ازحد پیچیده كرده، توجه خود به دهها كار مقدماتی كوچك معطوف ساخته اید. مثلاٌ با خود فكر كرده اید (این كار دردسرهای زیادی دارد، باید با اتومبیلی به باشگاه بروم، پارك كنم، ورزش كنم، دوش بگیرم و غیره) معذالك وقتی به كارهای ساده تری فكر می كنید، آنها را در مجموع بصورت یك كار كوچك مجسم سازید. مثلاٌ اگر می خواهید در رستورانی غذا بخورید یا مثلاٌ به كنار دریا بروید كافی است سوار اتومبیل شوید و به محل مورد نظر بروید!

تفاوت در اعمالی كه بایدانجام شود نیست بلكه در نحوه ارزیابی آنهاست. برای تغییر در نحوه زندگی، نحوه ارزیابی را عوض كنید.

تصمیم درست، انتخاب راه و پابندی به تصمیم

اگر بخواهیم در زندگی خود به كمال رضایت برسیم، این كار یك راه بیشتر ندارد: ابتدا ببینیم چه چیزی را بیش از همه می خواهیم (یعنی عالیترین ارزشها در نظر ما چیست) و آنگاه تصمیم قطعی بگیریم كه براساس معیارهای مورد قبول خود زندگی كنیم. در جامعه بشری، چه افرادی مورد ستایش و احترام جهانیان قرار می گیرند؟ آیا آنان همان كسانی نیستند كه قویاٌ به ارزشهای مورد قبول خود پابندند و نه فقط آنها را اظهار می كنند، بلكه بر اساس آن ارزشها زندگی می نمایند؟ همه ما به مردان و زنانی كه موضع مشخصی بر اساس اعتقادات خود دارند احترام می گذاریم، حتی اگر با نظرات آنان درباره اعمال نیك و بد موافق نباشیم. كسانی كه فلسفه زندگی، و اعمالشان بر هم منطبق است و بر پایه باورهای خود زندگی می كنند، قدرتی انكار ناپذیر دارند. هماهنگ شدن با اصول اعتقادی راهدف خود قرار دهید: آیا در حال حاضر كارهایی انجام می دهید كه به اصوا اعتقادیتان مطابق نباشند؟ اگر چنین است، بلافاصله در جهت اصلاح خود قدم بردارید. لحظه ای بیندیشید: آیا به ارزش یا اصلی اعتقاد دارید كه در زندگی خود مطلقاٌ آنرا مراعات كرده باشید؟ چه تاثیرمثبتی بر زندگیتان داشته است؟ یكی از فیلمهایی كه دیدهام مربوط به معلمی به نام جیم اسكالانته است كه به خوبی نشان می دهد اگر كسانی مهمترین ارزش مورد قبول خود را بشناسند و در راه آن تلاش كنند، به چه قدرتهایی دست می یابند. او عشق خود را به یادگیری، نه فقط با تعلیم، بلكه با نمایش زنده كارهایی كه امكان پذیر است به شاگردان خود منتقل می كند. وی به نسلی كه (از دست رفته) تلقی می شود یاد می دهدكه نه فقط دشوارترین آزمون ریاضی رابگذرانند

 (كاری كه فكر می كردند قابل انجام نیست) بلكه می آموزد كه چگونه یكدیگر را ارزیابی كنند و كیفیت زندگی خود را برای همیشه بالا ببرند. تصمیم قاطع او به بالا بردن معیارهای حیات، زندگی این افراد جوان را دگرگون می سازد. اگر شما همت خود را صرف بالاترین ارزشهای زندگی خود كنید، به انجام چه كارهایی قادر خواهید بود؟ اگر عشق، موفقیت یا درستی در نظر شما دارای اهمیت باشند، در این صورت بخشی از نظام ارزشی شمابه حساب می آیند. ارزش، حالتی عاطفی است كه در نظر شما یا تجربه كردن آن (به علت لذتی كه به اعتقاد شما در بر خواهد داشت) و یا اجتناب از آن (به علت رنجی كه می تواند به همراه داشته باشد) دارای اهمیت است. همه تصمیمهای ما ناشی از این دواعتقاد است: چگونه عمل معینی ما را بسوی ارزشی لذتبخش می كشاند؟ و آیا این عمل ما را از ارزشی رنج آفرین دور می كند؟

مهمترین احساس لذتبخشی كه در نظرتان ارزشمند است ودردناكترین احساسی كه بهر قیمتی از آن دوری می كنید كدام است؟ ارزشهای لذتبخش را ارزشهای جذبی می نامیم. این ارزشها شامل عواطفی از قبیل عشق، خوشی، آزادی، امنیت، شور، و آرامش فكری می باشند.

ارزشهای دردناك (مثلاٌ انزوا، افسردگی و طرد شدن) به ارزشهای دفعی معروفند. وقتی تصمیمی می گیریم این نكته را در نظر داریم كه آیا اعمال ما سرانجام به رنج منتهی می شوند یا به لذت. در روزهای آینده نه فقط حالات روحی را كه باعث همه تصمیمها می شوند روشن خواهیم كرد بلكه آنها رابه ترتیب اهمیت نیز مرتب خواهیم ساخت. مثلاٌ ممكن است در نظر شما هم امنیت و هم ماجراجویی دارای اهمیت باشد. اگر مشخص شود كه كدامیك در نظر شما اهمیت بیشتری دارند كمی توانید تصمیمهایی بگیریر كه شادمانیهای دراز مدتی را به دنبال داشته باشند. علاوه بر ارزشهای دفعی و جذبی دو دسته ارزش دیگر نیز وجود دارند: ارزشهای هدف و ارزشهای وسیله. به عنوان مثال ممكن است اتوموبیلتان دارای ارزش باشد، اما آن در واقع فقط یك وسیله است نه هدف. بر عكس ارزشهای غائی (هدف) كه به دنبال آن هستند حالاتی عاطفی هستند. مثلاٌ ممكن است اتومبیل پونتیاك به شما هیجان، اتومبیل بنزبه شما اعتبار و حیثیت، و اتومبیل ولوو به شما احساس اطمینان و امنیت بدهد. بخاطر داشته باشید كه در پشت هر تصمیمی نیروی محركه ای است كه همان (ارزش هدف) می باشد. متاسفانه بیشتر مردم در تصمیم گیریهای خود به دنبال وسیله می روند و از آنچه بسیار مهمتر است یعنی هدف نهایی (انگیزه های عاطفی) غافل می مانند. شاید برایتان اتفاق افتاده باشد كه به ارتباط دوستانه باكسی علاقمند شده اید. بعد از مدتی دریافته اید كه علاقه ای به ادامه آن ارتباط ندارید. دلیلش آنست كه آن ارتباط دوستانه فقط وسیله بوده است نه هدف. آنچه واقعاٌ می خواسته اید از آن ارتباط بدست بیاورید، ارزشهای غائی مانند عشق، الفت، یا صمیمیت بوده است. هر نوع ارتباطی منتهی به ارزشهای مهم نمی شود. باید بدانید كه اینها هدفهای واقعی هستند و باید همیشه آنها را مد نظر داشته باشید.

یادتان باشد كه ممكن است در زندگی همه ارزشهای وسیله ای (پول، مقام، فرزند، رابطه) را داشته باشید و با وجود این احساس نارضایی و بدبختی كنید. مادام كه براساس عمیقترین ارزشهای غائی خود زندگی نكنید، هر چند به وسایل گوناگون دست یابید اما رضایت كاملی را كه شایسته شماست بدست نمی آورید. هر چند كه بسیاری از حالات عاطفی را به عنوان ارزشهای فردی در نظر می گیریم اما بعضی ازآنها بیش از بقیه در نظرمان عزیز هستند. این ارزشها كه در جهت تامینشان كوشش بسیار می كنیم ارزشهای جذبی نامیده می شوند مانند عشق، موفقیت، آزادی، صمیمیت، امنیت، ماجراجویی، قدرت، شور و شعف، راحتی، و سلامت جسمی. پس از آنكه ارزشهای خود را مشخص كردید، سلسله مراتب مناسبی برای آنها در نظر بگیرید. از میان ارزشهایی كه ذكر كردیم كدامیك درنظر شما مهمترند؟

اكنون كمی وقت صرف كنید و آنها را با شماره های ۱ تا ۱۰ بترتیب اهمیت درجه بندی كنید.

درجه اهمیت

ارزش

ماجراجویی

عشق

قدرت

موفقیت

شور و شعف

آزادی

راحتی

صمیمیت

سلامت جسمی

امنیت

ارزشهای دفعی نیز مانند ارزشهای جذبی دارای سلسله مراتبند. معمولترین ارزشهای دفعی عبارتند از طرد شدن (پاسخ منفی) ، خشم، ناكامی، انزوا، افسردگی، شكست، خواری، و گناه.

این ارزشها را نیز به ترتیب از شماره ۱ تا ۸ مرتب كنید و شماره ۱ ارزشی باشد كه برای اجتناب از آن تلاش بیشتری می كنید.

درجه اهمیت

ارزش

افسردگی

طرد و جواب رد شنیدن

شكست

خشم

خفت و خواری

ناكامی

احساس گناه

انزوا

آیا حاضرید پرش با اسكی را تجربه كنید؟ پاسخ شما به عوامل چندی بستگی دارد كه یكی از آنها، سلسله مراتب ارزشهاست. به عنوان مثال اگر مهمترین ارزش جذبی شما امنیت و بالاترین ارزش دفعی شما ترس باشد (یعنی به هیچ وجه دلتان نخواهد كه دچار ترس شوید) احتمالاٌ پاسخ شما به این سئوال، منفی است!اما اگر بزرگترین ارزش دفعی شما طرد شدن باشد و فكر كنید كه اگر نپرید، دوستانتان از شما رو گردان می شوند چه؟ از آنجا كه مردم برای فرار از رنج تلاش بیشتر می كنند تا برای كسب لذت، لذا نیاز شما به اجتناب از طرد شدن، بر نیاز به احساس امنیت غلبه می كند. آیا اتفاق افتاده است كه یكی از ارزشها شما را به سویی جلب كند و ارزشی دیگر شما را از ان منع نماید؟

تصمیم گیری چیزی بجز روشن كردن ارزشها نیست.

یكی از مهمترین فواید سلسله مراتب ارزشها این است كه تضادهای ارزشی را روشن می

كند. مثلاٌ اگر موفقیت، بالاترین ارزش جذبی و طرد شدن (جواب رد شنیدن) بزرگترین ارزش دفعی شما باشد ملاحظه می كنید كه این دو ارزش چگونه با یكدیگر ناسازگارند؟ سعی در كسب لذت موفقیت، بدون تحمل رنج پاسخهای منفی، هرگز به نتیجه نمی رسد. در واقع ممكن است پیش از آنكه در جاده موفقیت زیاد جلو بروید، خودتان را ه خودتان را سد كنید، زیرا ترس از طرد شدن توسط دیگران، شهامتی را كه برای كسب هرگونه موفقیت لازم است، از شما می گیرد. راه حل این كار را كه در پنج صفحه آینده كتاب بیان شده است می توان در دو كلمه خلاصه كرد: یكی آگاهی از ارزشها و دیگری تصمیم گیری آگاهانه.

آگاهی از ارزشها – قدم اول – الف

برای كشف ارزشهای جذبی كافی است از خود بپرسید در زندگی برای من چه چیزی از همه مهمتر است؟) هنگامی كه در ذهن خود به دنبال پاسخ می گردید، توجه داشته باشید كه منظور شما كشف ارزشهایی است كه جنبه هدف داشته باشند، یعنی عواطفی كه بیش از همه مایلید آنها را احساس كنید.

پس از تهیه فهرست ارزشها، آنها را به ترتیب اهمیت مرتب كنید. یعنی به دلخواه ترین ارزش، شماره 1 بدهید و ارزشی را كه پس از آن ازهمه مهمتر است با شماره 2 مشخص كنید، الی آخر

آگاهی از ارزشها – قدم اول – ب

رای كشف ارزشهای دفعی تان از خود بپرسید (كدام یك از عواطف هست كه اجتناب از آن برایم بیشترین اهمیت را دارد؟ چه احساسی است كه به هیچ قیمتی نمی خواهم دچار آن شوم؟) وبرای یافتن پاسخ، كاملاٌ فكر كنید. پس از تهیه فهرست، آنها را بر حسب اهمیت مرتب كنید و شماره 1 رابه ارزشی بدهید كه بیش از بقیه مایلید از آن دوری كنید.

قدم دوم – تصمیم گیری آگاهانه

پس از استخراج ارزشهای فعلی خود، در می یابید كه تاكنون در درجه اول، نسبت به چه ارزشهایی شرطی شده اید، و كدام نظام رنج و لذت محرك اعمال و رفتارتان بوده است. اما اگر می خواهید در طرحریزی زندگانی خود نقش فعال داشته باشید، باید همین امروز تصمیمهای تازه ای بگیرید.

این سئوالات را از خود بكنید:

1 - برای اینكه سرنوشت نهایی خود را بدست گیرم و برای اینكه بهترین شخصی باشم كه می توانم باشم، ارزشهای مورد قبول من چه بایبد باشد تا بزرگترین اثر را بر تمام زندگی من بگذارد؟

2 - چه ارزشهای دیگری را لازم است كه به این فهرست اضافه كنم؟

فهرست جدید ارزشها در نظر شما چگونه است؟ آیا فقط مشتی كلمات نیست كه بر روی صفحه كاغذی نوشته شده باشد؟ البته چنین است مگر آنكه خود نسبت به آنها شرطی كنید و آنها را قطب نمای زندگی تازه خود قرار دهید. در این صورت است كه ارزشها به شما كمك می كنند تا راه خود را از میان دریاهای آرام و امواج طوفانی به سوی مقصد بگشایید. این ارزشها را هر روز در پیش چشم داشته باشید. اگر می خواهید از اهرم روانی استفاده كنید، نسخه ای از آنها را به دوستان خود بدهید. مزایایی را كه زندگی بر اساس این ارزشها دارد، تجسم، تفكر و احساس كنید تا آنكه انتظار پاداشهای عاطفی در شما شرطی شود و آنها را بخشی از تجارب روزانه خود قرار دهید. برای اینكه (حال خوب) را احساس كنید چه اتفاقی باید بیفتد؟ آیا باید كسی شما رادر آغوش بگیرد و بگوید كه تا چه اندازه قابل احترام هستید؟ آیا باید یك میلیون دلار پول بدست آورید؟ به ورزش خاصی بپردازید؟ رئیستان از شما تقدیر كند؟ اتومبیل معینی را سوار شوید؟ به مهمانیهای معینی بروید؟ به حد اعلای روشنفكری برسید؟ یافقط ناظر غروب آفتاب باشید؟ حقیقت آنست كه برای احساس خوشی به هیچ عامل خارجی نیاز نیست. می توانید هم اكنون اگر بخواهید احساس خوشی كنید!تازه اگر همه آن اتفاقات بیفتد چه كسی باید خوشحالتان كند؟ خودتان!پس چرا منتظرید؟ تنها چیزی كه مانع خوشحالی شماست، قوانین فردی یا اعتقاد به این مسئله است كه برای احساس شادی چنان اتفاقاتی باید حتماٌ بیفتد. این قوانین خود ساخته را دور بریزید و شادمانی را كه شایسته شماست احساس كنید.

اگر می خواهید برای خوشبختی قانونی داشته باشید بگذارید قانون شما این باشد برای احساس خوشی به هیچ واقعه بیرونی نیاز ندارم!من احساس خوشی می كنم زیرا كه زنده ام!زندگی موهبتی است و من به لذت بردن از آن مشغولم) . آبراهام لینكن، زمانی گفته بود (بیشتر مردم همان اندازه خوشبختند كه خودشان می خواهند) . داستان زندگی همین شخص و داستانهای دیگرانی كه علی رغم وقایع ناگوار زندگی به پیروزی رسیده اند، یادآور این نكته مهم است كه ما بر خویشتن مسلط هستیم. پس این قانون را بپذیرید و تصمیم بگیرید كه معیارهای خود رابه خاطر چیزی كه كاملاٌ در اختیارتان است، یعنی وجود خودتان، بالا ببرید. معنی این سخن آن است كه خود را مقید كنید كه هوش، انعطاف پذیری و خلاقیت داشته باشید و دائماٌ از زاویه ای به زندگی نگاه كنیدكه تجارب حیات، پربارتر و ثمر بخش تر شود. از كجا می توانیم بفهمیم كه بر اساس ارزشهای خویش زندگی می كنیم؟ این موضوع كاملاٌ به قوانین فردی ما مربوط است: یعنی عقایدی كه به ما می گویند چه باید بشود تا احساس موفقیت، خوشبختی یا سلامت جسمی كنیم. گویی دادگاه كوچكی همیشه در درون ما وجود دارد. قوانین فردی ما به منزله حكم نهایی این دادگاه است، و نشان می دهد اه آیا اعمال ما با مقررات لازم برای تامین ارزشها مطابق بوده است یا خیر، و آیا حال ما باید خوب باشد یا بد و باید لذت ببریم یا رنج بكشیم. هنگام احساس رنج، خوب است كه به یك سئوال مهم پاسخ دهیم (آیا این رنج، نتیجه شرایط موجود است یا مربوط به قوانین فردی من كه می گوید در چه شرایطی باید چه احساسی داشته باشم؟ آیا رنجی كه می كشم به بهبود شرایط كمك می كند؟ در چنین شرایطی قوانین یا باورهای من چگونه باید باشد تا احساس بد حالی كنم؟) بسیار مهم است كه قوانین خود را بررسی كنیم تا ببینیم آیا هوشمندانه و مناسب هستند. قانون بعضیها برای احساس حال خوب این است كه مثلاٌ فرزندانشان در مدرسه باید نمره بیست بگیرند، باید در كار خود از نظر میزان فروش نفر اول باشند، میزان چربی بدنشان كمتر از ده درصد باشد و دائماٌ آرام و بی دغدغه باشند!به نظر شما كسی كه چنین قوانینی دارد تاچه حد حال خوب را احساس خواهد كرد؟

قوانین خود را بررسی كنید تا مطمئن شوید كه در خدمت شما هستند!

شگفت انگیز است كه بسیاری از مردم راههای بی شماری برای احساس حال بد اختراع كرده اند (قوانین رنج آور) ، و در مقابل تنها راه های انگشت شماری را برای احساس حال خوب باقی گذاشته اند (قوانین لذتبخش) . هم اكنون تصمیم بگیرید و قانونی عالی را وضع كنید تابه شما اجازه دهد خود را بیش از پیش مورد محبت احساس كنید. بجای این قوانین كه (اگر فلانی همیشه بگوید كه مرا دوست دارد . . . برای من هدایای گرانقیمت بخرد . . . مرا به سفر های خارج از كشور ببرد . . . همیشه با من در تماس باشد . . . و همیشه برای رضایت من دیگران را برنجاند) كه مسلماٌ احساس مورد محبت بودن را در شما محدود می كند، شاید بتوانید این قانون ساده را بر گزینید كه (هر وقت كه به فكر محبت می افتم و یا عشق و صمیمیت خود را به كسی اظهار می كنم، احساس می كنم كه مورد محبت هستم.) آیا قوانینی كه زندگی امروزی شما را می چرخانند مناسب شخصیت امروزی شما هستند؟ آیا قوانینی دارید كه در گذشته مفید بوده اند و امروزه مایه عذاب شما هستند؟ مثلاٌ ممكن است زمانی در زندگی خود با دیگران بصورت خشك و خشن رفتار می كرده و احساسات خود را ظاهر نمی ساخته اید. اما هرچند كه ممكن است این نوع رفتار برای اداره بعضی مشاغل مفید باشد، مسلماٌ در زمینه روابط و زندگی با دوام زناشویی كاربردی ندارد. همچنین اگر شغل شما وكالت یا قضاوت است مراقب باشید كه برداشتهای شغلی خود را به محیط خانه نیاورید در غیر این صورت ممكن است هر شب همسر خود را مورد بازجویی قرار دهید. كدامیك از قوانین گذشته خود راباید امروزه به دور افكنید؟

از كجا می فهمید كه موفق هستید. و نفر كه قوانین كاملاٌ متفاوتی درباره موفقیت داشتند در یكی از سمینارهای من حاضر بودند. یكی از آنها جزو مدیران تراز اول بود و همه عوامل ظاهری خوشبختی رادر اختیار داشت: ازدواج رضایتبخش، پنج فرزند زیبا، درآمدی هفت رقمی، و جسمی كه در اثردو ماراتون ورزیده شده بود. با وجود این خود را موفق نمی دانست زیرا قوانینی غیر منطقی برای خود داشت.

نقطه مقابل او مردی بود كه هیچیك از آن امتیازات را نداشت، و در عین حال خود را واقعاٌ موفق می دانست. هنگامی كه از او پرسیدم كه چه اتفاقی باید بیفتد تا احساس موفقیت كند، پاسخ داد (كافی است صبح از جا بر خیزم، به پایین نگاه كنم و ببینم كه بر روی زمین ایستاده ام. زیرا هر روزی را كه بر روی این زمین زندگی كنم روزی بزرگ است!)

در نظر شما كدامیك از این دو نفر موفقترند؟

مسلماٌ ما می خواهیم از هدفهای خود نیرو بگیریم، آینده ای مطمئن داشته باشیم و خود را به پیش برانیم. اما در عین حال باید یقین كنیم كه در پشت همه این خواسته ها قوانینی داریم كه بر اساس آنها می توانیم هر وقت دلمان خواست خوشبختی را احساس كنیم.

برای اینكه احساس موفقیت، امنیت و محبت كنید چه اتفاقی باید بیفتد؟

از كجا می فهمید كه قانون شما تضعیف كننده است و باید عوض شود؟ قانون شما تضعیف كننده است اگر:

1 - اجرای آن غیر ممكن است (ضوابط به قدری پیچیده یا متعدد یا خشك باشند كه هرگز نتوانید در زندگی برنده شوید) .

2 - این قانون به عواملی كه در اختیار شما نیست بستگی داشته باشد (مثلاٌ قرار باشد دیگران رفتار معینی نسبت به شما داشته باشندتا احساس رضایت كنید) .

3 - راههای معدودی برای احساس خوشحالی و راههای بسیاری برای احساس بد حالی وضع كرده باشید (مثلاٌ یك سلسله از وقایع باید دقیقاٌ به ترتیب خاصی اتفاق بیفتد تا احساس خوشحالی كنید، و هر اتفاق دیگری باعث بد حالی است) .

از هم اكنون سعی كنید كه بر قوانین خود مسلط شوید.

به سئوالات زیر حتی المقدور بطور كامل پاسخ دهید.

1 - در چه صورتی احساس موفقیت می كنید.

2 - در چه صورتی خود را مورد محبت فرزندان و همسر خود و یا كس دیگری كه برایتان اهمیت دارد می دانید.

3 - در چه صورت احساس اعتماد به نفس می كنید.

4 - در چه صورت در هر یك از زمینه های زندگی، خود را عالی و درخشان احساس می كنید.

هر رنجشی كه در زندگی خود از كسی پیداكرده اید، ناشی از قوانین فردی بوده است. در واقع ناراحتی شما به علت آن شخص نیست، بلكه از این جهت ناراحتید كه او یكی از قوانین شما یا معیارها و اعتقاداتتان را درباره اینكه هر چیزی چگونه باید باشد زیر پا گذاشته است. خود شما نیز ممكن است یكی از قوانین خود را در مورد شیوه رفتار، تفكر، یا احساس نقض كرده باشید. این بار كه از كسی ناراحتی پیدا كردید بخاطر داشته باشید كه ناراحتی شما مربوط به ان شخص نیست بلكه واكنشی در مقابل قوانین خودتان نسبت به آن وضعیت است. از خود بپرسید (كدامیك مهمتر است: قوانین فردی من و یا روابط من با ابن شخص؟) از این الگو برای احتراز از بگو مگوهای آزارنده استفاده كنید تا دریابید كه می توان به سرعت تضادها را بر طرف كرد. اگر قوانین خود را بطور واضح اظهار نكنید، نباید انتظار داشته باشید كه كه دیگران برآن اساس رفتار كنند. نباید انتظار داشته باشید كه دیگران قوانین شما را محترم بشمارند اگرحاضر نباشید كه خود را سازگار كنید و دست كم بعضی از قوانین دیگران را بپذیرید. در ضمن بخاطر داشته باشید كه حتی اگر قوانین خود را پیشاپیش روشن سازید باز هم ممكن است سوء تفاهمهایی در این زمینه پیدا شود. به این دلیل است كه ارتباط با دیگران تا این اندازه اهمیت دارد. هرگز قوانین خود را روشن و مسلم فرض نكنید. آنها را اظهار كنید. بعضی قوانین در نظر ما اهمیت بیشتری دارند. آیا در زمینه سلامت جسمانی قانونی دارید كه مطلقاٌ آن را مراعات كنید؟ این قانون بی چون و چرا را با چه كلماتی بیان می كنید؟ خیلیها می گویند (من هرگز نباید مواد مخدر مصرف كنم) . از طرف دیگر ممكن است قوانینی باشد كه گاهی آنها را زیر پا گذاشته سپس پشیمان شوید. مثلاٌ بعضی ها می گویند (بله بعضی از غذاها برای سلامتی من خوب نیست) . من قوانین دهها هزار نفر را مطالعه كرده و به این نتیجه رسیده ام كه قوانینی كه با عبارت

 (خوب نیست) بیان می شوند، شكستنی هستند و قوانینی كه با عبارت (هرگزنباید) مشخص می گردند به ندرت شكسته می شوند. قوانین اخیر را قوانین (آستانه ای) می نامیم.

آیا می توانید بعضی از قوانین خود را به قوانین آستانه ای مبدل كنید تا از نتایج ناشی از تغییرات رفتاری بهره مند شوید. قوانین متعدد، زندگی را تحمل ناپذیر می سازند. یادم می آید كه در یك برنامه تلویزیونی از بیست خانواده پنج نفره دعوت شده بود. از هر خانواده پرسیدند (چه عاملی برای حفظ سلامت خانواده از همه مهمتر است؟) و بسیاری از آنها پاسخ دادند (قوانین فراوان نداشته باشید) . چرا؟ در خانه ای كه اینهمه افراد و شخصیتها درآن رفت و آمد می كنند اگر قوانین فراوانی حاكم باشد، طبق قانون احتمالات هر ساعت ممكن است كسی یكی از قوانین را زیرپا بگذارد و اعصاب دیگران را متشنج كند.

آیا بهتر نیست كه قوانین معدود ولی پراهمیتی را مراعات كنیم؟ من می توانم به شما اطمینان دهم كه در روابط متقابل هر چه تعداد قوانین كمتر باشد خوشبختی بیشتر است. من هم قانونی برای شما دارم: هنگام وضع قوانین تازه زندگی لبخند بزنید!از وضع قوانین غیر عادی نترسید و قوانین قدیمی را در هم بشكنید. بگذارید بعضی از قوانین شما دیوانه وار به نظر آیند. تا كنون از قوانین فردی برای محدود كردن خویشتن و یا عقب نگه داشتن خود استفاده كرده اید. چرا برای خنده چند قانون مضحك را چاشنی آنها نكنید؟ شما برای اینكه خود را مورد محبت حس كنید، كافی است كه انگشت كوچك خود را حركت دهید البته این كار، غیر عادی است. اما من كه باشم كه بگویم شما از چه كاری لذت ببرید؟

شناخت خودی، برداشت اجتماعی و هویت انسانی

فرق شما با سایر مردم جهان چیست؟ یكی از عوامل مهم كه شما را از دیگران متمایز می كند، تجارب شماست. هرعملی كه زمانی انجام داده اید، نه تنها در حافظه آگاه، بلكه در نظام عصبیتان ثبت شده است. هر چه كه تاكنون دیده، شنیده، لمس كرده، چشیده و یا بوئیده اید، در بایگانی عظیمی كه مغز نامیده می شود انباشته شده است. این خاطرات آگاه یا ناآگاه را مرجع می نامیم. برای اطمینان از درستی یا نادرستی هر عقیده ای به این تجارب تكیه می كنیم، حتی اگر آن عقیده بسیار مهم باشد (مثلاٌ اعتقاد به اینكه چه كسی هستیم و چه كارهایی از ما ساخته است) . چه تجاربی در شكل دادن به زندگی شما مؤثر تر بوده است؟ در یكی از سمینارهای من، پیش از ورود به جلسه، پرسشنامه ای به شركت كنندگان داده می شود. در این پرسشنامه از شركت كنندگان خواسته شده است كه پنج تجربه را كه به عقیده خوشان بیشترین اثر را بر زندگیشان گذاشته است ذكر كنند. جالب اینجاست كه بسیاری از اشخاص تجارب (یا مرجعهای) همانندی دارند، اما نحوه تعبیر و تفسیرشان از آن واقعه به كلی با دیگری متفاوت است.

دو نفر در جوانی پدرشان را از دست می دهند. یكی شان بر اثراین واقعه از ایجاد هرگونه رابطه صمیمانه با دیگران خودداری می كند، در حالی كه دیگری فردی بسیار اجتماعی و خونگرم می شود.

پس آنچه كه زندگی ما را شكل می دهد نه فقط خود مرجعها، بلكه تعبیر و تفسیری است كه از آنها می كنیم. بزرگترین طراح زندگی شما، خودتان هستید، خواه به این موضوع، توجه كرده و خواه نكرده باشید. تجارب خود را مانند پارچه بزرگی در نظر آورید كه می توانید آن را مطابق هر الگویی كه دوست دارید، ببرید و بدوزید، و هر روز كه می گذرد، نخی به تارو پود این پارچه افزوده می شود . . . آیا این پارچه را به صورت پرده ای در می آورید تا در پشت آن پنهان شوید، یا اینكه از آن قالیچه ای جادویی می سازید تا با آن به اوج ملكوت پرواز كنید؟ آیا این پارچه را چنان طرح می كنید كه خاطرات مثبت و نیروبخشتان در مركز این شاهكار، واقع شود؟ اكنون، مدتی وقت صرف كنید و پنج خاطره را كه بیش از بقیه در شكل دادن به شخصیتتان اثر داشته است، بنویسید. نه فقط واقعه را تشریح كنید، بلكه نحوه اثری را هم كه بر شما داشته است بنویسید. اگر آن خاطره طوری است كه اثر منفی داشته است، بلافاصله آن را طوری دیگر تعبیر كنید؛ هر تعبیری كه به نظرتان می رسد. این كار ممكن است تاحدودی نیازمند ایمان باشد. ممكن است به نگرشی نیاز داشته باشد كه تاكنون نسبت به آن بی توجه بوده اید. فقط به خاطر داشته باشید كه در هر یك از تجارب انسانی، ارزشی نهفته است. برا انجام هر كاری، به احساس اطمینان نیاز داریم. سر چشمه این احساس نیرومند

 (اعتماد به نفس) مرجعهای ماست. اما اگر هیچ تجربه (یا مرجعی) برای انجام كاری نداشته باشیم، چگونه می توانیم با اطمینان به انجام آن بپردازیم؟ باید دانست كه ما محدود به تجارب واقعی خود نیستیم، بلكه قدرت تخیل ما، منبعی پایان ناپذیر برای كمك به ماست. به یاد داشته باشید، علت اینكه راجر بانیستر توانست ركورد (یك مایل در چهار دقیقه) را بدست آورد آن بود كه قبلاٌ بارها آن را در عالم خیال تجربه كرده و با چشم دل، دیده بود. او آنقدر شكستن ركورد را در خیال خود مجسم كرده بود كه مرجعهایی در ذهن او ایجاد شده و سپس ایمانی در او به وجود آمده بود كه توانائیهای جسمی بالقوه اش را فعال كرده بود.

قدرت تخیل، ده بار نیرومند تر از نیروی اراده است. اگر این نیرو را آزاد سازید، چنان حس اعتماد به نفس و تجسم قوی در شما ایجاد می شود كه همه محدودیتهای گذشته رادر می نوردید. آندره اخیراٌ به من می گفت كه وی در سن ده سالگی، هزاران بار در تورنمنت تنیس ویمبلدون شركت كرده و برنده شده است . . . البته در عالم خیال. تجسم واضح و مداوم پیروزی، اعتماد به نفس او را زیاد كرد، تا سرانجام در تابستان ۱۹۹۲ توانست به رویای خود جامه عمل بپوشاند.

با استفاده مداوم از قدرت تخیل، چه رویاهایی را می توانید عملی كنید؟

یكی از راههای آسان افزایش تجارب مرجع، استفاده از گنجینه های ادبی، داستانها، افسانه ها، اشعار و موسیقی است كه همه جا در اختیار شماست. با مطالعه كتاب، تماشای فیلمها و نوارهای ویدیویی ارزشمند، حضوردر مسابقات، شركت در سمینارها و صحبت با بیگانگان تجارب مرجع خود را افزایش دهید. همه مرجعها توانایی شما را افزون می سازند و هرگز نخواهید دانست كه كدام یك ممكن است زندگی شما را به كلی دگرگون سازد. مطالعه كتاب شما را قادر می سازد تابتوانید مانند نویسنده فكر كنید. درآن لحظات جادویی كه در اعماق جنگلهای آردن فرو می روید ویلیام شكسپیر هستید. در آن هنگام كه در جزیره گنج دچار كشتی شكستگی می شوید رابرت لوئیز استیونسون و وقتی در والدن با طبیعت سخن می گویید هنری دیوید تورو هستید. كم كم مانند آنان فكر می كنید. مانند آنان احساس می كنید، و از قدرت خیال خود مانند آنان بهره مند می شوید. مرجعهای آنان مال شما می شوند و تا مدتها پس از مطالعه كتاب در ذهن شما باقی می مانند. مطالعه یك كتاب ارزشمند، تماشای یك نمایش یا گوش كردن به یك قطعه موسیقی چه ماجراهای جالب، تفریحی و پر باری را می تواند برایتان به ارمغان آورد؟

آیا باور می كنید كه هیچ یك از تجارب ما بد نیستند؟ در هر كاری كه می كنید، چه مشكل باشد و چه آسان، چه رنج آورباشد و چه لذتبخش و خلاصه در هر تجربهای می توانید نكته ارزشمندی پیدا كنید.

نیرویی كه زندگی شما را شكل می دهد ناشی از معنایی است كه به هر تجربه می دهید. به یكی از (بدترین) تجارب زندگی خود فكر كنید. آیا راهی به نظرتان می رسد كه آن تجربه را دارای اثر مثبتی در نظر آورید؟ ممكن است دچار سوختگی و یا حوادث رانندگی شده باشید و یا جیبتان را خالی كرده باشند اما بر اساس همین تجارب سرانجام به تصمیمی نو یا آگاهی تازه و یا حساسیت جدیدی نسبت به دیگران دست پیدا كرده اید كه باعث شده است به عنوان یك انسان رشد كنید و توانایی خود را برای كمك به دیگران افزایش دهید. تجارب محدود، زندگی محدودی را به وجود می آورد. اگر جویای رشد و زندگی پر باری هستید بایدبا تغییر نظرات و تجاربی كه اگر آگاهانه به دنبال آنها نروید جزو زندگی شما نمی شوند، مرجعهای خود را افزایش دهید. به ندرت یك فكر بكر ممكن است خود به خود به ذهنتان خطور كند. باید فعالانه در جستجوی آن باشید. آیا كاری بوده است كه هرگز فكر انجام آن را نمی كرده اید و پس از انجام آن، درهای دنیای تازه ای به رویتان گشوده شده باشد؟ به دنبال كارهای برویدكه تاكنون هرگز نكرده اید: به غواصی و كشف دنیای زیر آب بپردازید و ببینید كه زندگی در محیطی كاملاٌ تازه چگونه است . . . یك شب برای شنیدن سمفونی و یا كنسرت موسیقی تند (هر كدام كه طبق عادت از رفتن به آن خودداری می كنید) بروید . . . به بیمارستان اطفال بروید واز بیماران عیادت كنید . . . در فرهنگی متفاوت خود را غرق كنید و جهان را از دیدگاه دیگران ببینید. به خاطر داشته باشید هر محدودیتی كه در زندگی خود دارید احتمالاٌ فقط ناشی از محدودیت تجارب مرجع است. مرجعهای خود راتوسعه دهید تا زندگیتان به سرعت توسعه پیدا كند. تجارب تازه ای را كه باید پیدا كنید، كدامند. سؤال شایسته ای كه می توانید از خود بكنید این است (برای رسیدن به چیز هایی كه واقعاٌ می خواهم، چه مرجع هایی مورد نیاز است؟) چه تفریحاتی را می خواهید تجربه كنید. به چه چیز هایی فكر كنید كهبرای سرگرمی و احساس حال خوش مایل به انجام آنها هستید. پس از آنكه فهرستی از مرجعهای تازه تهیه كردید، برای هر یك، مهلتی زمانی قائل شوید. تصمیم بگیرید كه در چه زمانی می خواهید هر یك از آن كارها را انجام دهید. كی می خواهید سخن گفتن به زان اسپانیایی، یونانی یا ژاپنی را بیاموزید؟ چه موقع می خواهید به بالونی كه با هوای گرم كار می كند سوار شوید؟ كی می خواهید از خانه سالمندان بازدید كنید؟ چه موقع می خواهید به كاری تازه و غیر عادی دست بزنید. یكی از قویترین تجارب مرجع من، مربوط به زمانی است كه در روز عید شكر گزاری به همراه پسرم برای توزیع بسته های غذا بین مستمندان رفته بودیم. من پسرم را كه در آن زمان چهار ساله بود، تشویق كردم كه یك سبد غذا رابه مرد ولگردی كه در درگاه یك دستشویی عمومی خوابیده بود، بدهد. با تعجب، پسرم جیرك را دیدم كه دستی به شانه آن مرد زد و با صدای بلند گفت (روز شكر گزاری مبارك!) . ناگهان مرد ولگرد از جا پرید، قد خود را راست كرد و به طرف او یورش برد. قلب من از جا كنده شود چیزی نمانده بود كه به طرف او خیز بردارم كه دیدم مرد، دست پسرم را به نرمی گرفت، آن را بوسید و گفت (از لطفتان ممنونم. . .) گمان نمی كنم كه در روز عید شكر گزاری، بتوان هدیه ای بهتر از این به كودكی چهار ساله داد. چه تجارب ثمر بخشی را می توانید با همراهی عزیزانتان كسب كنید.

برای كسب تجربه و افزایش مرجعها، لازم نیست به سفرهای دور و دراز بروید. می توانید در همان جامعه ای كه هستید، در سر یك چهار راه، به فردی كمك كنید. فقط با اضافه شدن یك مرجع، دریچه جهانهای تازه ای به روی شما گشوده می شود. این مرجع كارساز، می تواند چیز تازه ای باشد كه می بینید یا می شنوید، یك گفتگو، یك فیلم و یا یك سمینار، یا نكته ای كه در صفحه بعد همین كتاب یا كتاب دیگری به آن بر می خورید. هرگز نخواهید دانست كه چه موقع برایتان پیش می آید. از جابرخیزید و وارد معركه زندگی شوید!بگذارید تخیل شما همراه با امكان آنچه كه قابل كشف و تجربه است پرواز كند. و این كار راهم اكنون آغاز كنید. امروز به دنبال كدام تجربه می توانید بروید كه زندگیتان را گسترده تر سازد؟ بر اثر این تجربه به چه انسانی مبدل خواهید شد؟ نیرویی است كه زندگی شما را شكل می دهد. این نیرو است كه تعیین می كند چه كارهایی از نظر شما ممكن، یا غیر ممكن است، از چه چیزهایی اجتناب كنید، چگونه فكر كنید و چه واكنشهایی نشان دهید. این نیرو، عقیده ای است كه درباره هویت خود دارید. همه ما، ولو بطور نیمه آگاه، تعریفی از خویشتن خویش داریم، و این تعریف است كه بر همه جنبه های زندگی اثرمی گذارد. مثلاٌ اگر خود را فردی محافظه كار ببینید، حركات و حتی سخنانتان یك نوع است و اگر خود را فردی بی باك و متجاوز در نظر آورید، نوع دیگر. هر تغییری كه در این تعریف بدهید، بلافاصله در استعداد هایی كه بكار می گیرید، رفتاری كه نشان می دهید و آرزوهایی كه در سر می پرورید تغییری ایجاد می كند. همه تجارب زندگی خود را با كمك این اعتقاد، تفسیر می كنید و همه تصمیمهای شما از این صافی می گذرد.

آیا هرگز گفته اید (این كار از من ساخته نیست!من چنین آدمی نیستم!) اگر چنین عبارتی را گفته باشید، به مرز تعریفی كه در گذشته از خود داشته اید، و كیفیت زندگی امروزیتان تا حدی ناشی از آن است نزدیك شده اید. از خود بپرسید (این عقیده را كه من چگونه شخصی هستم از كجا آورده ام و چه مدت است كه در من پیدا شده است؟) شاید تاكنون زمان آن رسیده باشد كه هویت خود را به روز در آورید. آیا این عقیده را آگاهانه انتخاب كرده اید و یا بر آیندی از مجموعه نظرات دیگران و وقایع مهم زندگانی و عوامل دیگری است كه ناخواسته و ناآگاهانه وارد ذهنتان شده است؟ اگر می خواستید خود را به گونه ای دیگر معرفی كنید تا تصویری نیرومند تر و دقیق از آنچه امروز هستید، به دست دهد، چگونه بیان می كردید كه چه كسی شده اید. همه ما باید دیدگاه خود رانسبت به هویت و قابلیتهایی كه داریم، وسیعتر كنیم. باید اطمینان حاصل كنیم بر چسبهایی كه به خود می زنیم، ما را محدود نمی كنند، بلكه به ما وسعت می بخشند و به نیكیهایی كه در درون خود داریم. می افزایند اما مراقب باشید: اگر مرتباٌ بگویید (من چنین هستم. . .) چنان هم خواهید شد. مثلاٌ بعضیها می گویند (من آدم تنبلی هستم) در حالی كه این افراد تنبل نیستند، بلكه هدفهای انگیزنده ای ندارند. آیا خود را به گونه ای تعریف می كنید كه تولید محدودیت كند؟ آیا این محدودیت، در زمینه پیش بینی عملكرد و قابلیتتان است؟ اگر چنین است، آن را عوض كنید.

هنگامی كه تغییری در زندگی خود ایجاد می كنیم، كسانی كه در محیط اطرافمان هستند، گاه به كمكمان می آیند و گاه موانعی بر سر راه پیشرفتمان ایجاد می كنند. این اشخاص، اگر به همان چشم گذشته به ما نگاه كنند، چون اطمینان (باور) دارندكه، چه كسی هستیم، لذاعملاٌ در حكم لنگر یا عاملی منفی هستند و گاهی ما را به سوی عواطف و عقاید گذشته، كه زمانی بخشی از هویتمان بوده اند، بر می گردانند.

باید بدانیم كه قدرت نهایی برای تعریف هویت، در اختیار خود ماست. گذشته ما، مشخص كننده حال یا آینده ما نیست. دست به عمل بزنید و هویت تازه و نیرومند خود را از همین امروز بپذیرید.

اگر در زندگی خود بارها سعی كرده اید كه تغییری مثبت به وجود آورید، اما موفق نشده اید، به احتمال زیاد علتش این بوده است كه سعی كرده اید كه اعمال و رفتار تازه ای پیش بگیرید كه با عقایدی كه درباره هویت خود داشته اید، سازگار نبوده است. برای اینكه بهبود سریع و پایداری در كیفیت زندگیتان ایجاد شود، باید هویت خود را عوض كنید، یا آن را تغییر دهید و یا گسترده تر سازید. مثلاٌ به جای اینكه سعی در ترك عادت مضری (مثلاٌ صرف مشروب الكلی) كنید، خود را به چشم فرد سالم و شادابی ببینید كه برای بهبود عملكرد خود تلاش می كند. حاصل طبیعی چنان تصمیمی آن است كه به عنوان یك فرد سالم، هرگز حتی به فكر نوشیدن مشروب نیفتید. بحران هویت چیست؟ این حالت هنگامی اتفاق می افتدكه بخواهیم بر خلاف عقیده ای كه درباره هویت خود داریم، عمل كنیم. نتیجه این می شود كه در درستی همه چیز، تردید كنیم. اما آیا هیچیك از ما هست كه واقعاٌ خود را بشناسد و بداند كه چه شخصی است؟ من گمان نمی كنم. خصوصاٌ هویتی كه به سن یا ظاهر شخص بستگی داشته باشد، بطور قطع موجب دردسرو بحرانهای آتی خواهد شد. بعلاوه این امور، دستخوش تغییرند. اما اگر در مورد شخصیت خود، دیدی وسیعتر داشته باشیم و یا حتی تعریفی را كه از خود داریم، به امور معنوی مرتبط سازیم، هرگز هویتمان مورد تهدید قرار نمی گیرد. آنچه مسلم است، ما چیزی بیش از جسم ظاهری خود هستیم. پس ببینید چه عاملی است كه شما را منحصر به فرد كرده است. اكنون زمانی وقت صرف كنید و به معرفی خود بپردازید. هنگام پاسخ دادن به این پرسش كه (من كی هستم؟) كنجكاو و سر زنده باشید. آیا خود را با توجه به كارهایی كه در گذشته كرده، یا فعلاٌ می كنید، یا در آینده خواهیدكرد؟ یا باتوجه به شغل؟ در آمد؟ نقشی كه در زندگی دارید؟ اعتقادات معنوی؟ خصوصیات جسمانی؟ یا چیزی كه بالاتر از همه اینها باشد تعریف می كنید؟ اگر نام شما را در فرهنگ لغات یا دایرةالمعارف می نوشتند، دلتان می خواست در برابر اسمتان چه تعریفی را ذكر كنند؟ آیا فقط چند كلمه كافی است یا اینكه شرح و تعریف هویت شما، صفحات متعدد و یا حتی یك جلد كامل رادر بر می گیرد؟ هم اكنون، تعریفی را كه ممكن است در فرهنگ لغات، در برابر نام شما بنویسند، روی كاغذ بیاورید. اگر قرار بود كارت شناسایی، یا شناسنامه ای برای خود تهیه كنید كه نشان دهد واقعاٌ چه كسی هستید، بر روی آن چه می نوشتند؟ |آیا عكس و مشخصات جسمی خود را به آن می افزودید؟ یا اینكه به این مشخصات اهمیت نمی دادید؟ آیا اعداد و ارقام مهم را در آن ذكر می كردید؟ چه چیز های دیگری در آن می نوشتید؟ موفقیت ها؟ ارزشها؟ عواطف؟ عقاید؟ آرزوها؟ شعارها؟

هم اكنون دقایقی از وقت خود را صرف كنید و كارت شناسایی خود را كه معرف هویت واقعیتتان باشد بنویسید. اگر بعضی از جنبه های هویت شما برایتان دردناك است، چرا آن را تغییر نمی دهید؟ اینها چیز هایی هستند كه خودتان تصمیم گرفته و تاكنون به هویت خود افزوده اید. حالتی شبیه كودكان را در خود به وجود آورید كه با تخیلات شگفت انگیز قلب و روح خود را پر می كنند. یك روز در نقش زورو قهرمان نیكوكار فرو می روند، و روز دیگر در قالب هر كول، نیرومندترین مرد جهان می روند، و روز سوم نقش پدر بزرگ را بازی می كنند كه سرانجام نقش واقعی خودشان است. ایجاد تغییر در هویت، می تواند از شادترین، جادویی ترین، و رهایی بخش ترین تجارب زندگی باشد. در لحظه ای، می توانیم تعریفی به كلی متفاوت، از خویشتن بدست دهیم و یا آگاهانه اجازه دهیم كه خویشتن واقعیمان بدرخشد و از هویت عظیم ما پرده برداشته شود كه فراتر از رفتارمان، گذشته مان، و همه بر چسبهایی است كه تاكنون به خود زده ایم.

اگر بتوانید همان كسی باشید كه خودتان می خواهید، در آن صورت هویت شما شامل چه مشخصاتی خواهد بود. همین امروز، فهرستی تهیه كنید و همه عوامل مورد نظر را در آن بنویسید. آیا كسی هستكه مشخصات دلخواه شما را داشته باشد؟ آیا می توانید این اشخاص را الگوی خود قرار دهید؟ در عالم خیال، در قالب شخصیت تازه فرو بروید. مجسم كنید كه چگونه نفس می كشید؟ چگونه راه می روید؟ چگونه سخن می گویید؟ چگونه فكر می كنید؟ چگونه احساس می كنید؟

از قدرتی كه برای تغییر هر جزء از هویت خود فقط با كمك یك تصمیم دارید، احساس شادمانی كنید.

اگر حقیقتاٌ می خواهید هویت خود، و در نتیجه زندگی خود را توسعه دهید، آگاهانه تصمیم بگیرید كه چه كسی می خواهید باشید. بار دیگر مانندكودكان شوید، به شور و شعف آیید و دقیقاٌ مشخص كنید كه امروز، چه كسی می خواهید باشید. هم اكنون فهرست كاملی از خصوصیاتی را كه می خواهید داشته باشید به روی كاغذ بیاورید، و هیچ محدودیتی برای خود قائل نشوید. اشخاصی كه وقت خود را با ما می گذرانند، تاثیر نیرومندی بر تصور ما از هویتمان دارند. هنگامی كه برای تقویت هویت تازه، اعمال و رفتارتان را برنامه ریزی می كنید، توجه خاصی به اشخاصی كه در اطرافتان هستند، داشته باشید.

آیا دوستان، خویشان، و همكارانتان هویت تازه ای را كه برای خود ساخته اید، تقویت می كنند یا تضعیف؟

به هویتی كه برای خود ایجاد كرده ایدپابند باشید و آن را به اطرافیان، اعلام كنید. اما از همه مهمتر آن است كه این هویت را به خودتان اعلام كنید. هر روز، با بر چسب تازه ای كه به خود زده اید، خصوصیات خود را برای خود بازگو كنیدتا در شما بصورت شرطی در آیند. درست در همین لحظه می توانید براساس هویت تازه خود زندگی كنید. از خودبپرسید: (دیگر چه می توانم باشم؟ دیگر چه باید باشم؟ اكنون دارم به چه شخصی مبدل می شوم؟) عهد كنید كه علی رغم شرایط، همیشه به عنوان كسی كه قبلاٌ به هدفهای خود رسیده است عمل كنید. مانند چنین شخصی تنفس كنید. حركات و واكنشهای شما در قبال دیگران، مانند این شخص باشد. با مردم با همان شخصیت، احترام، دلسوزی، و محبتی رفتار كنید كه آن شخص ممكن است رفتار كند. اگر تصمیم بگیرید كه مانند شخص دلخواه خود فكر، احساس، و عمل كنید آیا می توانید بصورت آن شخص درآیید؟ اكنون بر سر دو راهی قرار گرفته اید. گذشته رافراموش كنید. اكنون چه كسی هستید. به این كه چه كسی بوده اید فكر نكنید. اكنون تصمیم دارید چه كسی بشوید؟ این تصمیم را آگاهانه بگیرید. با دقت تصمیم بگیرید. با قدرت تصمیم بگیرید. آنگاه بر اساس آن عمل كنید.

نتیجه گیری از آنچه که تذکر دادیم

تاكنون شیوه ها، ابزارها و درسهایی را در زمینه تسلط برنفس ارائه كرده ایم. اكنون می خواهیم از همه اینها نتیجه بگیریم و حاصلی بدست آوریم. هر یك از صفحات این بخش را كه مطالعه می كنید، در همان حال به جنبه های گوناگون جسمی، مالی، و ارتباطی زندگی توجه، و روشی را ابداع كنید تابتوانید هر روز بر اساس بالاترین معیارهای خود زندگی كنید. قبلاٌ یاد گرفته اید كه چگونه نظام عصبی خود را شرطی كنید تا با تغییر رفتار، به نتایج دلخواه برسید. اكنون می خواهیم بگوییم كه سرنوشت جسمانی شما نیزبستگی به این دارد كه چگونه سوخت و ساز و عضلات خود را شرطی كنید تا انرژی لازم و تناسب اندام دلخواه در شما ایجاد شود. كارهایی كه برای مراقبت از جسم و تامین سلامت خود به طور منظم انجام می دهید كدام است؟ چه عاملی سبب می شود كه جسم انسان، با حداكثر توان خود كار كند؟ پیروزی باور نكردنی ستو میتل من اهمیت بعضی از اصول پایه را نشان می دهد. میتل من، ركورد دو استقامت را شكست و مسافت ۱۶۰۹ كیلومتر را در ۱۱ روز و ۱۹ ساعت دوید و به طور متوسط روزانه بیش از ۱۳۵ كیلومتر را طی كرد!شگفت انگیز تر آنكه به شهادت ناظران عینی، در پایان مسابقه، سر حال تر از اول به نظر می رسید و كمترین آسیبی از نظر جسمی ندیده بود. چه عاملی باعث شد كه او بتواند از همه تواناییهای جسمی خود استفاده كند و حتی تواناییهای خود را افزون سازد بی آنكه كوچكترین صدمه ای به جسم او واردآید؟ اول اینكه او سالها تمرین جسمی كرده بود و ثابت كرد كه اگر ما بطور مداوم و روز افزون انتظارات صحیحی از خود داشته باشیم می توانیم خود را با هر شرایطی سازگار كنیم. دومین امتیازی كه باعث شد ستو میتل من ركورد تازه ای در زمینه دو استقامت بر جا بگذارد چه بود. او دانسته بود كه سلامت جسمی و آمادگی جسمانی دو موضوع جداگانه اند. طبق گفته دكتر فیلیپ مفتون (آمادگی جسمانی عبارت از توان انجام فعالیتهای ورزشی است) . اما سلامت جسمی تعریف گسترده تری داردو (عبارت از حالتی است كه همه دستگاههای بدن بصورت بهینه كار كنند) . خیلیها فكر می كنند كه آمادگی جسمانی شامل سلامت جسمی نیز می شود، اما این دو لزوماٌ با یكدیگر همراه نیستند. اگر آمادگی جسمانی به قیمت از دست رفتن تندرستی به دست آید عمر ما چندان طولانی نخواهد شد كه از اندام متناسب خود لذت ببریم.

در نظر شما كدامیك مهمتر است؟ آیا تعادلی بین سلامت و آمادگی جسمانی بر قرار كرده اید؟

چگونه بر سلامت جسمی خود بیفزایید؟ بهترین راه آن است كه تفاوت بین ورزشهای قند سوز و چربی سوز و تفاوت بین بنیه و نیروی جسمی رادرك كنیم. ورزشهای چربی سوز اكسیژن زیادی را به مصرف می رسانند و شامل تمرینهای معمولی هستند كه می توان آنها را به مدت طولانی انجام داد. این تمرینها كه باعث تقویت بنیه می شوند برای تامین انرژی در درجه اول از چربیهای بدن استفاده می كنند. بر عكس ورزشهای قند سوز مستلزم افزایش مصرف اكسیژن نیستند و فقط به مدت كوتاهی قابل انجامند. این تمرینها در درجه اول باعث سوختن گلیكوژن و ذخیره شدن چربی دربدن می شوند.

آیا خود را سالم می دانید؟ یا دارای آمادگی جسمی؟ یا هیچكدام؟

چرا اغلب آمریكائیان از خستگی رنج می برند؟ بسیاری از مردم از آنجا كه می خواهند در كوتاهترین مدت بزرگترین نتیجه را بدست آورند لذا با توجه به فشارهای عصبی و نداشتن وقت كافی به ورزشهای قند سوز رومی آورند. با انجام ورزشهای قند سوز ذخیره گلیكوژن آنها به زودی تمام می شود و نظام سوخت و ساز بدنشان به مصرف قند خون (كه دومین منبع سوخت است) می پردازد و همین امر باعث سر درد، خستگی و مشكلات دیگر می شود. چگونه می توان ورزشهای قند سوز را به چرب سوز مبدل كرد؟ ساده ترین راه آن كند كردن حركات است. طبق نظر دكتر مفتون ورزشهایی نظیرپیاده روی، شنا، دوچرخه سواری، دو آهسته می توانند بصورت قند سوز یا چربی سوز انجام شوند. در هنگام انجام، اگر ضربان قلب كند باشد این ورزشها چربی سوز و اگر تند باشد قند سوز به شمار می آیند.

آیا لازم است سرعت خود را كاهش دهید؟ در هنگام ورزش؟ یا بطور كلی در نوع زندگی؟

برای اینكه بدن خود را به ماشینی چربی سوز مبدل كنید باید نظام سوخت و ساز بدن خود را آموخته كنید تا بصورت چربی سوز كار كند. دكتر مفتون یك دوره دو تا هشت ماهه را برای پرداختن انحصاری به ورزشهای چربی سوز پیشنهاد می كند. برای اینكه تعادلی میان تندرستی و آمادگی جسمانی برقرار شود باید پس از این مدت، هفته ای یك تا سه بار بطور منظم به ورزشهای قند سوز بپردازید.

برای حفظ تندرستی خود آیا به مشاور نیاز دارید؟ آیا به كتاب یا منابع دیگر رجوع می كنید؟

لودویگ ویت گن اشتاین فیلسوف انگلیسی گفته است

 (جسم انسان بهترین تصویر روح است) .

آیا جسم شما درباره شخصیت درونیتان چه می گوید؟

احتمالاٌ مهمترین عامل ایجاد تندرستی اكسیژن است. بدون اكسیژن، یاخته ها ضعیف می شوند و می میرند. برای اینكه در هنگام ورزش، اكسیژن اندامها تمام نشود باید بدانید كه آیا حركات شما بصورت چربی سوز بوده است و یا از آن حد تجاوز كده و به مرحله قند سوزی رسیده است. به سئوالات زیر پاسخ دهید.

1 - آیادر هنگام ورزش قادر به سخن گفتن هستید (چربی سوز) یا از نفس افتاده اید (قند سوز)؟

2 - آیا تنفس شما منظم و قابل شنیدن است (چربی سوز) یا نفس نفس می زنید (قند سوز)؟

3 - آیا در عین خستگی از حركات ورزش لذت می برید (چربی سوز) یا با اكراه ورزش می كنید (قند سوز)؟

4 - اگر حداقل فشاری كه به عضلات وارد می شود باعدد صفر و حداكثر آن با عدد ۱۰ بیان كنیم چه نمراه ای به خود می دهید؟ اگر خود را بین ۶ تا ۷ ارزیابی كنید عالی است چنانچه نمره شما بیشتر از هفت باشد وارد مرحله قند سوز شده اید. برای اینكه تمرینهای ورزشی فرحبخشی را جزو برنامه منظم زندگی خود قرار دهید به نكات زیر توجه كنید.

1 - آیا ورزشهای مرتب شما بصورت قند سوز و یا چربی سوز انجام می شوند؟ آیا با احساس خستگی از خواب بیدار می شوید؟ آیا بعد از ورزش احساس گرسنگی شدید، سرگیجه، و یا كوفتگی عضلات می كنید؟ آیا علی رغم تلاشهای خود لایه چربی بدنتان فرقی نكرده است؟ اگر پاسخ شما به همه یا بعضی از این سئوالات مثبت است به احتمال زیاد بصورت قند سوز ورزش می كنید.

2 - یك دستگاه كوچك تعیین ضربان قلب بخرید، تا در هنگام ورزش نگذارید ضربان قلب شما از حد معین بالاتر رود، از خرید این دستگاه پشیمان نخواهیدشد.

3 - بریا شرطی كردن نظام سوخت و ساز بدن خود برنامه ریزی كنید تا ضمن سوختن چربیهای بدن انرژی لازم در شما ایجاد شود، این برنامه را حداقل به مدت ۱۰ روز اجرا كنید. كمتر چیزی است كه در زندگی انسان به اندازه روابط او اهمیت داشته باشد. هیچ موفقیتی انسان را ارضاء نمی كند مگر اینكه آن را با كسی در میان بگذارد. در واقع عالیترین احساس انسان احساس همبستگی است. در روزهای آینده ۶ اصل اساسی را برای موفقیت در زمینه روابط، خصوصاٌ روابط زناشویی بیان خواهیم كرد.

قبل از هر چیز باید ارزشها و قوانین مورد قبول طرف مقابل را بشناسید. هر قدر یكدیگر را دوستع بدارید و هر قدر روابطتان صمیمانه باشد اگر مرتباٌ قوانین یكدیگر را نادیده بگیریرد خواه نا خواه بر خوردهایی بین شما ایجاد خواهد شد. اگر قوانین همسر خود را نمی دانید و یا آنها را فراموش كرده اید، آنها را دریابید. اگر مدتهاست كه در این باره با همسر خود گفتگو نكرده اید خوب است برای اطمینان آنها را از یكدیگر بپرسید.

عشق و زناشویی محلی برای بخشیدن و خوشبخت كردن طرف مقابل است، نه جایی برای بدست آوردن چیز هایی كه نداریم. در روابط خود با ارزشترین چیزی كه بخشیده اید چیست؟

برای تحكیم مناسبات زناشویی مراقب علائم هشدار دهنده باشید. با تشخیص به موقع و چاره جویی فوری می توانید پیش از آنكه كدورتهای جزئی به اختلافات بزرگی مبدل شوند، آنها را از بین ببرید.

آیا در روابط شما علائم هشدار دهنده ای وجود دارد كه لازم باشد به آنها توجه كنید؟ برای اینكه؟ (غول را در كودكی بكشید) امروز چه كارهایی را باید انجام دهید تا اختلافاتتان دامنه پیدا نكند.

بسیاری از روابط گسیخته می شوند بی آنكه حتی طرفین، علت آن رابدانند. برای موفقیت در زمینه روابط مهمترین و بهترین راه ان است كه مطالب خود را به روشنی و رو در رو بگویید. اطمینان حاصل كنید كه قوانین یكدیگر را می دانید و به آنها احترام می گذارید. برای اینكه جلو بگو مگو هایی را كه هیچ علت معقولی ندارند و صرفاٌ برای غلبه بر طرف مقابل ادامه می یابند بگیرید شیوه ای ابداع كنید.

از كلمات دگرگون كننده برای جلوگیری از مشاجره استفاده كنید. مثلاٌ بجای اینكه بگویید (من نمی توانم آن رفتارت را تحمل كنم) بگویید (من ترجیح می دهم این رفتار را داشته باشی) . آیا روابط عاشقانه شما جزو مهمترین اولویتهای زندگی است؟ اگر چنین نباشد مسائل فوری كه هر روز اتفاق می افتد نسبت به آن اولویت پیدا می كنند و در نتیجه میل شما به یكدیگر روز به روز كاهش می یابد.

نگذارید روابط صمیمانه شما بصورت رابطه عادتی در آید. شور و هیجان داشته باشید و از اینكه فرد بی همتایی را در زندگی خود دارید سپاسگزار باشید. برای اینكه روابط شما با دوام باشد، هر گز قطع رابطه را عنوان نكنید. تنها گفتن جمله (اگر فلان كار را بكنی، می گذارم و می روم) كافی است كه امكان جدایی را بوجود بیاورد. بجای آن هر روز راهیبرای بهتر شدن روابط خود بیندیشید. تمام زوجهای موفقی كه می شناسم و روابط آنها رضایتبخش بوده و به مدت طولانی ادامه داشته است برای خود قانونی دارند و آن این است كه هر قدر خشمگین شوند و هر اندازه از طرف مقابل آزرده خاطر باشند، بدون چون و چرا خود را به حفظ روابط پابند می دانند. یكی از بهترین كارهایی كه هر روز می توانید انجام دهید این است كه محاسن طرف مقابل را در ذهن خود مرور كنید. احساس همبستگی فرد را تقویت كنید و مثلاٌ با گفتن (چگونه این خوشبختی نصیب من شد كه تو وارد زندگی من شدی؟) احساس عشق و صمیمیت را در خود تازه نگه دارید. بطور مداوم در جستجوی راههایی باشید كه طرف مقابل را شگفت زده كنید و مراتب قدردانی خود را به یكدیگر ابراز نمایید. طرف مقابل را ملك طلق خود فرضش نكنید و لحظات زیبایی در زندگی بیافرینید كه روابطتان را بصورت افسانه در آورد؟

امروز چه خدمتی می توانید به فرد محبوب خود بكنید.

آیا می خواهید كه روابطی رویایی با همسر خود داشته باشید؟

به این چند اصل اساسی توجه كنید.

1 - اوقات خود را صرف وجود ارزشمند یكدیگر كنید و آنچه را كه از نظر همسرتان مهم است كشف نمایید. بالاترین ارزشهای شما در زمینه روابط كدام است و چه اتفاقی باید بیفتد تا احساس كنید كه آن ارزش تامین شده است.

2 - بپذیرید كه عاشق بودن مهم تر از حق به جانب بودن است. اگر متوجه شدید كه دارید در مورد اینكه حق به جانب شماست بیش از حد اصرار می كنید، الگوی خود را درهم بشكنید. اگر لازم می دانید سكوت كنید و به مشاجره خاتمه دهیتد تا به حال عادی بر گردید و راهی برای حل اختلاف پیدا كنید.

3 - الگویی ابداع كنید و با یكدیگر قرار بگذارید كه در هنگام بروز خشم و مشاجره، برای تغییر حالت از آن استفاده كنید. الگویی عجیب یا مضحك طرح كنید و آن را بصورت شوخی بین خود قرار بگذارید به طوری كه یادآوری آن طرف مقابل را به خنده بیندازید.

4 - با بروز اندك كدورتی موضوع را با ملایمترین لحن با او در میان بگذارید. مثلاٌ (می دانم كه اشكال از كج فهمی من است اما وقتی فلان كار را می كنی حس می كنم كه عقیده ام نسبت به تو كمی سست شده است) .

5 - برنامه منظمی داشته باشید تا هفته ای یك بار و یا دست كم ماهی دوبار با همسر خود شبهای عاشقانه داشته باشید. برای این منظور از پیش برنامه ای تفریحی و رویایی فكر كنید.

6 - روزی یك بار حتماٌ همسر خود را ببوسید!خیلیها به اشتباه تصور می كنند كه اگر بقدر كافی پول داشته باشند، تمام مشكلاتشان بر طرف می شود. در حالی كه پول، به خودی خود به ندرت موجب رهایی شان می گردد. اما این هم به همان اندازه اشتباه است كه فكر كنیم وسیعتر شدن امكانات مالی و مهارت در مسائل اقتصادی، نقشی در افزایش امكان رشد و مشاركت و ایجاد ارزشهایی برای ما و دیگران ندارد.

تحصیل ثروت، كاری آسان است. با وجود این، بیشتر افراد به این كار موفق نمی شوند، زیرا در شالوده مالی آنان، رخنه ها و خلل هایی وجود دارد كه همان تضاد های ارزشی و اعتقادی است. بزرگترین عاملی كه باعث كمی شود افراد، از موفقیتهای مالی اجتناب كنند آن است كه درباره ثروت، عقاید مختلطی دارند. این افراد در عین حال كه به مزایای رفاه مادی واقفند، ممكن است عقیده داشته باشندكه جمع آوری ثروت محتاج تلاش و كوشش طاقت فرسا، یا انحراف از معیارهای اخلاقی است و یا اینكه افراد ثروتمند از وجود دیگران سوء استفاده می كنند. علت دیگر آن است كه تصور می كنند تحصیل ثروت، كاری پیچیده، و محتاج تخصص است. هر چند كه استفاده از نظرات متخصصان امور مالی، كاری صحیح است، اما باید یاد بگیریم كه مسئولیت تصمیمهای خود را بپذیریم و عواقب آنها را درك كنیم.

پس از پنج سال مطالعه مستمر در علت موفقیت افراد، دریافته ام كه برای بهبود وضع مالی، پنج كلید وجود دارد. كلید اول، توانایی ایجاد ثروت است. اگر بتوانید راهی پیدا كنید كه ارزش كار خود را افزایش دهید و به ده الی پانزده برابر زمان حاضر برسانید، در آن صورت درآمدتان به آسانی افزایش خواهد یافت.

از خود بپرسید (چگونه می توانم ارزش كار خود را در این سازمان افزایش دهم؟ چگونه می توانم كاری كنم كه شركت، در مدت كمتری به هدفهای بیشتری دست یابد؟ چگونه می توانم كیفیت كالا و سود آوری آن را بالاتر ببرم و در عین حال، هزینه ها را كاهش دهم؟ چه نظامهای تازه ای را می توانم پیاده كنم؟ از چه تكنولوژیهایی می توانم استفاده كنم تا این شركت، از رقیبان خود جلو بیفتد؟) كلید دوم، نگهداری ثروت است. تنها راه این كار، آن است كه كمتر از درآمد خود خرج كنید، و درآمد باقیمانده را سرمایه گذاری نمایید.

پس انداز كردن پول، هدفی ارزشمند است، اما به خودی خود باعث افزایش ثروت نمی شود. سومین كلید مهارتهای مالی، افزایش ثروت است. راه این كار، آن است كه كمتر از درآمد خود خرج كنید، مابقی را سرمایه گذاری كنید، و درآمد حاصل از آن را هم دوباره سرمایه گذاری نمائید. این كار باعث می شود كه سرمایه بجای شما كار كند و رشد، آن حالت تصاعدی داشته باشد. هر چه درآمدهای خود را كمتر خرج و بیشتر سرمایه گذاری كنید، زودتر به استقلال مالی می رسید. هیچكس نمی خواهد لقمه چربی برای سوء استفاده ای دیگران باشد. چهارمین كلید مهارتهای مالی، نگهداری ثروت است. در جو فعلی آمریكا، بسیاری از ثروتمندان بیش از زمانی كه ثروتمند نبودند احساس عدم امنیت می كنند. دلیلش آن است كه می دانند در هر لحظه، به دلایلی كه گاه به كلی واهی است، امكان دارد كه علیه آنها اعلام جرم و اقامه دعوا شود. البته باید گفت كه برای حفظ اموال نیز راههای قانونی خوبی پیدا شده است.

آیا حفاظت از داراییهای خود را لازم می دانید؟ حتی اگر هنوز به مرحله ای كه نگران اموال خود باشید نرسیده اید، خوب است با فرد متخصصی در این مورد مشورت كنید و در این مورد نیز، مانند سایر موارد زندگی، از راههایی كه دیگران رفته اند، سر مشق بگیرید. برای اینكه از رفاه اقتصادی بر خوردار شوید، مدت زیادی صبر نكنید. پنجمین كلید مهارتهای مالی آن است كه از داراییهای خود بهره مند شوید. بیشتر افراد، منتظرند تا دارایی آنها به حد معینی برسد. اما اگر جمع آوری ثروت، لذتها و دلخوشیهایی را همراه نداشته باشد، به زودی از این كار خسته می شوند و دست از تلاش می كشند. پس، گاهگاهی پاداش خویشتن را فراموش نكنید (پاداش اتفاقی) . در ضمن صدقه و بخشش را فراموش نكنید. بخشیدن مال، این احساس را در شما به وجود می آورد كه بیش از حد نیاز خود، درآمد دارید. ثروت واقعی، فقط نوعی احساس است: احساس رفاه و فراوانی مطلق. پول هیچ ارزشی ندارد، مگر اینكه به كمك آن تاثیر مثبتی در زندگی افراد مورد علاقه خود بگذاریم، و اگر یاد بگیریم كه چگونه با درآمد خود خدمتی به دیگران بكنیم، به بزرگترین شادمانیهای زندگی دست می یابیم.

اكنون برای بهبود وضع مالی خود اقدام كنید:

1 - عقایدی را كه درباره پول دارید، بررسی كنید. عقاید منفیرا زیر سئوال ببرید و عقاید مثبت را تقویت كنید. از مراحل ششگانه تداعی عصبی شرطی استفاده كنید.

2 - ارزش شغل خود را بالا ببرید و برای كارفرمای خود مفیدتر باشید، ولو آنكه بابت آن دستمزد اضافی نگیرید. تصمیم بگیرید كه دست كم، ده برابر به ارزش كار خود بیفزایید.

3 - دست كم ده درصد از درآمد خود را پس انداز و سپس سرمایه گذاری كنید.

4 - از راهنمایی متخصصان، در تصمیم گیریهای مالی و حفظ دارایی خود استفاده كنید.

5 - پاداشهایی به خود بدهید تا تلاشهای مالی شما با لذت همراه باشد. در حق چه كسی می توانید خدمت خاصی انجام دهید؟ برای اینكه امروز كار را شروع كنید، چگونه به تقویت روحیه خود می پردازید؟

بسیار خوب است كه برای ارزشهای مورد قبول خود سلسله مراتبی داشته باشید. اما اگر وسیله سنجشی در اختیارتان نباشد، از كجا می فهمید كه روز به روز و لحظه به لحظه بر اساس ارزشها و فضایل مورد قبول خود زندگی كرده اید؟ خدمت به همنوع، شاید جزو والاترین ارزشهای شما باشد. اما چگونه دائماٌ به دیگران خدمت می كنید؟ عشق، شاید در فهرست شما بالاترین مقام را آورده باشد، اما می دانید كه در بسیاری از لحظات زندگی خود عاشق نبوده اید. راه حل چیست؟ دستورالعمل یا قانونی برای هدایت و كنترل خود داشته باشید. چگونگی آن را در صفحات بعد شرح خواهیم داد.

آیا تا به حال موردی برایتان پیش آمده است كه صد در صد و به طور مطلق بدانید كه چه باید بكنید (هر چه می خواهد بشود، بشود)؟ بیشتر ما هرگز به این مرحله از یقین نمی رسیم، مگر آنكه پیشا پیش خصوصیاتی را برای خود در نظر گرفته باشیم كه همیشه بر اساس آنها زندگی كنیم. اگر این موارد را روی كاغذ بیاوریم. دستورالعملی به وجود می آید كه من آن را (قانون هدایت) می نامم و در سفر زندگی، به منزله نقشه راههاست.

1 - برای اینكه براساس عالیترین اصول و ارزشهای خود زندگی كنید، باید دائماٌ دارای چه روحیات و عواطفی باشید؟ فهرستی از این حالات روحی تهیه كنید. این فهرست باید آنقدر مفصل باشد كه كمال و تنوع دلخواه را داشته باشد، و آنقدر مختصر باشد كه واقعاٌ هر روز بتوان همه آن حالات را تجربه كرد.

2 - در برابر هر یكاز آن حالات و خصوصیات، قانونی برای نحوه احساس آن ذكر كنید. مثلاٌ (هنگامی شاد و سر حال هستم كه به مردم لبخند بزنم) یا (هنگامی شكر گزارم كه یادم باشد چه چیزهای خوبی در زندگی خود دارم) .

3 - خود را مقید كنید كه دست كم روزی یك بار، هر یك از آن حالات را احساس كنید. می توانید (قانون هدایت) خود را روی كاغذی بنویسید و همیشه با خود داشته باشید، و یا نسخه هایی از آن را روی میز كار و یا كنار تختخواب خود قرار قرار دهید. گاهگاهی به این دستورالعمل نگاه كنید و از خود بپرسید (آیا امروز، كدامیك از این حالات در من بوده است؟ كدامیك نبوده است و چگونه می توانم تا پایان امروز، آن را در خود به وجود آورم؟ نویسنده: آنتونی رابینز

 

منبع: پرشین تولز و گنجینه های سخن.

 

 

توجه:

کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است

کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد

Copyright©2006Esalat

 

 

 

www.esalat.org