(توفیق نبرد)
monday 19 february 2007 15:47:28
ميرزا
محمد علي، متخلص به صائب،
از
معروفترين شاعران زبان پارسي است. تاريخ تولدش معلوم نيست، پدرش از
بازرگانان بود
.
صائب
در سال 1034 هـ . ق
عازم
هندوستان
شد و بعد به
هرات
و
كابل
رفت. حكمران كابل، خواجه احسن
الله مشهور به ظفرخان، كه خود شاعر و اديب بود، مقدم صائب را گرامي
داشت. ظفرخان پس
از مدتي به خاطر جلوس شاه جهان، عازم دكن شد و صائب را نيز با خود
همراه بود. شاه
جهان، صائب را مورد عنايت قرار داد و به او لقب مستعدخان داد
.برخي
بر اين باورند كه اين لقب را
درويشي
به او داده است
.
در سال 1039 هـ.ق كه صائب و ظفرخان در ركاب شاه جهان
در برهانپور بودند، خبر رسيد كه پدر صائب به اكبرآباد هندوستان
آمده است و
ميخواهد او را با خود ببرد. صائب از ظفرخان و پدر او، خواجه
ابوالحسن
تربتي اجازه بازگشت خواست، اما حصول اين رخصت تا دو سال طول كشيد.
در سال 1042
هـ.ق، كه حكومت كشمير به ظفرخان (به نيابت از پدرش) واگذار شد،
صائب نيز به آن جا
رفت، و از آن جا هم به اتفاق پدر عازم زادگاهش شد.
وفات
صائب در اصفهان اتفاق افتاد. سن او
به هنگام وفات از 65 تا 71 گفته
اند.
آرامگاه
او در
اصفهان
و در محلي است كه در
زمان حياتش معروف به تكيه ميرزا صائب بود. تعداد اشعار صائب را از
شصت هزار تا صد و
بيست هزار و سيصد هزار بيت و بالاتر نيز گفته اند
.
ديوان او مكرر چاپ شده است. صائب خط را خوش مينوشت و
به تركي نيز شعر ميسرود.
پس از قرن پنجم
هجري، زبان شعر پارسي به همت شاعران عارفي نظير،
سنايي،
نظامي،
مولانا،
سعدي
و
حافظ
در سبكي ويژه كه بعدها سبك عراقي ناميدندش، استحاله شد. پيش از
ظهور اين بزرگان،
شعر پارسي مبتني بر دريافتهاي حسي و بدوي از هستي بود
.
حماسه و قصيده غالبترين انواع ادبي و در مرحلهاي پس از اين دو،
غزل عرصه
بيان احساسات و عواطف شاعران موسوم به سبك خراساني محسوب ميشد.
سبك خراساني بر عناصري چون فخامت زبان و تصاوير شفاف و
محسوس همراه با حس عاطفي غليظ بنياد گرفته بود
.
جهان
بيني اكثر شاعران اين دوره (به استثناي يكي دو تن) بيش از آن كه
افلاكي و حقيقي
باشد، مجازي و دنيوي بود. شعر پارسي با گذر از سبك خراساني و حضور
و ظهور خلاق
شاعراني عارف در آن، زيبايي سرشار و متعالي و ظريفي عظيم و غني و
وجوهي چندگانه
پيدا كرد و انديشه عرفاني غالبترين صبغه دروني آن شد
.
هر كدام از بزرگان اين سبك همچون قلههاي تسخير ناپذيري شدند كه با
گذشت
ساليان دراز، هنوز سايه سنگينشان بر شعر و ادب پارسي گسترده است
.
در اين سبك، برخلاف جهان حسي و ملموس سبك خراساني، شعر
پاي در وادي مفاهيم انتزاعي گذاشت. به گونهاي كه شاعران بزرگ،
متفكران بزرگي نيز
بودند.
در همين دوران بود كه غزل فارسي با دستكار
بزرگاني چون خافظ و سعدي به اوج حقيقي خويش نزديك شد.
پس از قرن هشتم هجري اغلب شاعران، جز حفظ سنت و حركت در حد و حدود
و حاشيه
آثار گذشتگان گامي فراپيش ننهادند. از قرن نهم به بعد، گروهي از
شاعران ـ در جستجوي
راهي تازه ـ كوشيدند تا شعر خود را از تقليد و تكرار رهايي بخشند
.
كوششهاي اين گروه در بيان صميمانه و صادقانه حس و حال
دروني و زباني سهل و ساده و دور از تكلف و مناظره عاشق و معشوق
خلاصه شد
.
از شاعران اين گروه كه در تذكرهها با عنوان شاعران
«وقوعي»
و يا مكتب وقوع نام برده ميشوند، كساني همچون بابافغاني، وحشي
بافقي، اهلي
و هلالي از بقيه معروفند
.
آثار شاعران مكتب وقوع اگر
چه در كنار آثار ديگر سبكها اهميتي درخور پيدا نكرد، اما همچون پل
ارتباطي بين سبك
عراقي و سبك هندي زمينهاي براي پيدايش «طرز نو» بود. مرور اين دو
بيت از وقوعي
تبريزي (از شاعران سبك وقوع) خالي از فايده نيست:
زينسان كه عشق در دلم امروز خانه ساخت
ميبايدم
به درد دل جاودانه ساخت
چون مرغ زخم خورده برون شد ز
سينه دل
آن بال و پر شكسته كجا آشيانه ساخت؟
از آغاز قرن دهم هجري تا ميانه قرن دوازدهم
هجري، شعر پارسي رنگ و بويي ديگر به خود گرفت و شاعران معيارهاي
زيبا شناختي جديدي
را مبناي آفرينش آثار خود كردند و به كسب تجربههايي تازه پرداختند
كه بعدها اين
«طرز
نو» به سبك هندي معروف شد.
از مهمترين علل
نامگذاري اين شيوه به سبك هندي، مهاجرت بسياري از اين شاعران به
سرزمين اسرار آميز
هند بود. دعوت شاهان هند
از ايشان، رنجش و ناخرسندي... آزردگي از خويشان يا همشهريان،
درويشي و قلندري، پيوستن به آشنايان و بستگان خود كه در آن سامان
مقام و منصبي
داشتهاند، سفارت، تجارت، سياحت. عياشي و خوشگذراني، ناسازگاري
روزگار، پيدا كردن
كار، راه يافتن به دربار هند و ...» ميداند.
در هر
صورت، زبان پارسي كه سالها پيشتر از ورود اين شاعران به هند در آن
ديار گسترش يافته
بود، با حضور اين طوطيان شكرشكن، جاني دوباره و رونقي بسزا گرفت.
بسياري از حكام و
پادشاهان هند از علاقمندان شعر و ادب پارسي به شمار ميرفتند.
حمايت اين پادشاهان
از شاعران پارسي زبان و تأثير محيط و فرهنگ بومي هند، بر ذهن و ذوق
اغلب آنان
تأثيراتي خاص به جاي گذاشت.
«طرز نو» در هند رشد و نمو كرد و شكل كمال يافته خود را بازيافت.
شاعران
بزرگي همچون صائب، كليم، طالب، عرفي و ... از
مهاجريني بودند كه به طور مستقيم و از نزديك، محيط و فرهنگ هندي را
آزمودند و تجربه
كردند.
علاوه بر اينان بزرگاني چون بيدل دهلوي، غني
كشميري و غالب دهلوي، شاعراني هندي الاصل پارسي زباني بودند كه در
دوره متأخر اين
سبك ظهور كردند و نگاهي سبگ شناسانه به آثارشان حكايت از چيرگي
مفرط ذوق و فرهنگ
هندي بر آثارشان نسبت به شاعران گروه اول دارد
.
هر شاعر در افق خاصي از هستي قادر به كشف و دريافت لحظات و حالات
شاعرانه
زندگي است. سبك و شيوه هر شاعري در سرودن شعر نيز، شيوهاي منحصر و
يگانه است؛ چرا
كه آفاق درك و دريافتهاي شهودي و كشفي شاعران با يكديگر متفاوت است.
از طرفي به دليل آن كه همواره گروهي از شاعران در يك
دوره معين تاريخي و در يك جامعه زندگي ميكنند و تحت تأثير عوامل
مشترك همچون روح
حاكم بر انديشههاي رايج در آن زمان و مسائل اجتماعي و... قرار
ميگيرند، زبان شعر
يك دوره، صاحب ويژگيها و مؤلفههايي ميشود كه در آثار شاعران آن
عهد مشترك است.
معمولاً اين ويژگيها و مؤلفههاي مشترك را در
زيرمجموعه سبكهايي كه به سبكهاي دورهاي موسوم است، بررسي ميكنند
.
در واقع، اطلاق نام واحد سبك خراساني، سبك عراقي و سبك
هندي بر آثار شاعران در محدودههاي معين تاريخي فقط با توجه به
اشتراكاتي كه در
زبان شعر جميع آنها وجود دارد، ممكن و ميسر ميشود
.
البته، عناصر مشترك موجود بايد در بسامدي بالا در آثار يك گروه از
شاعران
تكرار شود تا امكان نامگذاري و طبقهبندي آنها وجود داشته باشد.
باري، آثار هر شاعر
در عين آن كه قابل طبقهبندي در يك سبك دورهاي مشخص است، سبكي
ويژه و منحصر و فردي
را نيز داراست. سبكي يگانه كه همچون خطوط انگشتانش، امضاي اثر او
به شمار ميرود
.
چرا كه سبك و زبان آيينه احوال آفاقي و انفسي شاعرند...
.
اينك، به برخي از مهمترين عناصر و ويژگيهاي سبكي و زباني شعر صائب
كه به
صورتي گسترده و با بسامدي بالا در شعر وي و معاصرانش وجود دارد،
اشاراتي هر چند
مختصر ميكنيم:
1
ـ گرايش كلي زبان شعر از شيوه فخيم
عراقي (زبان خواص) به سمت زباني صميمي و مردمي است (زبان عوام)
معيارهاي زيبايي
شناختي به طور كلي با دوره پيشين متفاوت است و شاعران در نسبتي
متوازن با پسند مردم
شعر ميسرايند. فخامت و استواري زبان چندان جايگاه مهمي در شعر اين
عصر ندارد.
اصطلاحات و تعبيرات عاميانه در بيپيرايهترين شكل زباني خود،
بيتكلف و رها در شعر
حضور مييابند.
ظهور شاعراني از بطن جامعه همچون
صاحبان حرفهها و پيشهها و رهايي شعر از سيطره دربارها به معنايي
كه در دورههاي
پيشين وجود داشت و همچنين دوري از روش اهل فضل و مدرسه را ميتوان
از مهمترين
محركها و انگيزههاي ايجاد چنين حركتي در زبان شعر اين دوره دانست:
بلبل رنگين نوايي بر سر كار آمده است
آب و رنگ تازهاي بر روي گلزار آمده است
وقت گلشن خوش كه گلريزان ابر رحمت است
چشم پل روشن! كه آب امسال سرشار آمده است
گوش تا گوش زمين از گفتگوي ما پر است
تا خط بغداد اين جام از سبوي ما پر است
2
ـ عنصر خيال در شعر صائب و شاعران سبك هندي از
مهمترين عناصر سبكي است و حضوري گسترده و متنوع در شعر اين شاعران
دارد. صورتهاي
گوناگون بياني تخيل، همچون تشبيه، استعاره، كنايه و تمثيل در
بسامدي بالا در آثار
صائب و ... به چشم ميخورد. حضور تخيل در شعر اين شاعران گاه عناصر
ديگري همچون
عاطفه شاعرانه را تحت الشعاع خود قرار ميدهد و از فروغ آن ميكاهد.
تصويرسازيهاي درخشان، بهرهگيري مفرط از نوعي استعاره
كه جاندار انگاري اشيا و شخصيت بخشيدن به آنها مهمترين هدف آن به
شمار ميرود و
امروز تشخيص ناميده ميشود و گشودن پنجرههاي خيال به سمت آفاق
تازه و شعر شاعران
طرز نو را سرشار از چشم اندازهاي بديع و رنگين و لحظات خيال انگيز
كرده است:
شب كه سرو قامت او شمع اين كاشانه بود
تا سحرگه برگريزان پر پروانه بود
مهر را سوختگان بوته خاري گيرند
ماه را زندهدلان شمع مزاري گيرند
سحرگه چهره خورشيد را به خون شستند
گليم بخت من از آب نيلگون شستند
خبر كبوتر چاه ذقن به بابل برد
تمام بابليان
دست از فسون شستند
شستم به خون ز صفحه دل، مهر
آسمان
زان دشنهها كه بر جگر آفتاب زد
3
ـ ايجاز: اشتياق به آوردن مضامين نو و معاني بيگانه
و پرداخت آن در يك بيت در لفافهاي از هنرهاي بياني (به ويژه
استعاره) منجر به
ايجازي فوق العاده (و گاه مخل) در اشعار نوپردازاني نظير صائب،
كليم، غني، بيدل
و... شده است.
4
ـ ارسال المثل و تمثيل: ارسال المثل،
آوردن ضرب المثلي در شعر به عنوان شاهد مثال است. اين صنعت مورد
توجه صائب و شاعران
سبك هندي بود. اما نكته جالب اين است كه بسياري از مصرعهاي برجسته
اين گروه از
شاعران و به ويژه صائب به خاطر دلنشيني و مقبوليت خاصش در بين مردم
در زمان شاعر و
پس از او به صورت ضرب المثلهاي رايج زبانزد اهل كوي و برزن ميشد.
...
اما تمثيل كه از ويژگيهاي عمده اين سبك به شمار
ميرود، چنان است كه شاعر در يك مصرع، مطلب و مضموني اخلاقي يا
عرفاني كه معمولاً
انتزاعي است، بيان ميكند و در مصرع دوم با ذكر مثالي از طبيعت،
اشيا و يا آوردن
تصويري محسوس، دليلي براي اثبات آن ميآورد. در برخي از اين
تمثيلها، گاه دو مصراع
به لحاظ نحوي كاملاً مستقلند و هيچ حرف ربط يا شرطي آن دو را با
يكديگر پيوند
نميدهد. تمثيلات شعر صائب كليم و بيدل از معروفترين تمثيلات شعر
پارسي است:
من از بيقدري خار سر ديوار دانستم
كه ناكس كس نميگردد از اين بالانشينيها
ظالم به ظلم خويش گرفتار ميشود
از پيچ و تاب نيست رهايي كمند را
ما زنده به آنيم كه آرام نگيريم
موجيم كه آسودگي ما عدم ماست
جسم خاكي مانع عمر سبك رفتار نيست
پيش اين سيلاب كي ديوار ميماند به جا
5
ـ تأكيد بر استقلال واحد بيت در غزل: غزل سبك هندي
مبتني بر واحد بيت است. شاعران اين سبك به ابيات يك غزل، به لحاظ
محتوا و مضمون
چنان استقلالي ميبخشند كه غزل به صورت مجموعهاي از مضامين متنوع
و متفاوت
درميآمد. ابياتي كه فقط با ضربآهنگ قافيهها و تكرار رديفها، از
نظر موسيقيايي
صورت نظمي پريشان به خود ميگرفت. اگر چه ساختار شعر پارسي از آغاز
بر بنياد ساختار
شرقي وحدت در عين كثرت بود، اما در سبك هندي اين ساختار به صورتي
افراطي به تفرد
ابيات گرايش يافت و وحدت دروني به سرحد صورت قالب و پيوند قافيه و
رديف تقليل پيدا
كرد
.
ريشههاي استقلال ابيات در غزل پارسي را به صورت
متشخص در غزل حافظ و شيوه مضمون پردازانه وي ميتوان بازجست. (مثل
همه ويژگيهاي
ديگر شعرش در عين اعتدال و ظرافت
.(
ظهور مفرط اين
پديده در سبك هندي را ميتوان در اصرار شاعران اين سبك به آوردن
مضامين نو و برجسته
دانست؛ به گونهاي كه هر مضمون در نهايت ايجاز در يك بيت گنجانده
ميشد و شاعر
بناچار تمام كوشش خود را صرف پروراندن مضمون مورد نظر خويش در يك
بيت ميكرد و
ابياتي با مضامين مختلف و گاه متناقض اما با وزن و قافيه و رديف
مشترك در يك غزل
ميسرود.
مصرع برجسته به گفته صائب چون تير شهاب، جگر
سوز و در يادها ماندني بود و ديگر اين كه، شاعران طرز نو دوستدار
آن بودند كه
اشعارشان در لايههاي مختلف اجتماع نفوذ كند و زبانزد و ضرب المثل
كلام خاص و عام
باشد. صائب فرموده است:
بر زبانها وصف قد دلستان خواهد
دويد
مصرع برجسته برگرد جهان خواهد دويد
6
ـ
گستره وسيع واژگاني و تركيبات و
...
7
ـ
بسامد بالاي رديفهاي اسمي در شعر صائب، از ديگر
مميزات شعر او به سبك موسوم به هندي است. رديفهاي اسمي از علل عمده
توسع خيال در
شعر است؛ چرا كه شاعر ناچار ميشود در هر بيت به تصويرسازيي كه به
نوعي با رديف
ارتباط دارد، بپردازد؛ رديفهايي نظير: رقص، خط، شمع، حرف، گل، صبح،
رنگ و آفتاب
مكرر مورد استفاده صائب است و يك رديف مشترك، مضامين گوناگون و
تصاوير متنوعي را به
همراه خود يدك ميكشد:
از بس مكدرست در اين روزگار صبح
از دل نميكشد نفس بيغبار صبح
رخسار نو خط تو خوش آمد به ديدهاش
از شب كشيده
سرمه دنبالهدار صبح
گلدسته بهشت برين، روي تازه است
برگ شكوفهاي است از اين شاخسار صبح
تر ميكند به خون شفق نان آفتاب
از راستي، چه ميكشد از روزگار صبح
سنت
تتبع و تأمل در اشعار پيشينايان از آغاز طلوع شعر دري، در بين
شاعران پارسي زبان
وجود داشت. بسياري از شاعران علاوه بر مطالعه آثار شعر پارس به
تأمل در اشعار
شاعران عرب زبان نيز همت ميگمارند. صائب نيز از شاعراني بود كه به
مطالعه آثار و
دواوين گذشتگان و معاصرينش ارزش و اهميتي فوق العاده ميداد
.
درنگ در آثار شاعران بزرگ درگذشته، علاوه بر دانش ادبي، آگاهي از
ظرايف
سبكهاي فردي شاعران را بر يكديگر ممكن ميساخت و از طرفي، شعر
پارسي در دايره سنتي
خويش در نحلهها و سبكهاي مختلف، هر بار از نو حياتي دوباره
ميگرفت
.
مطالعه آثار معاصرين گاه به نوعي داد و ستد ادبي (و يا
گفتگو) منجر ميشد. جواب دادن به شعر يكديگر تفنني از اين دست بود.
شاعران نوپرداز
سبك هندي، با وجود نوآوريها و هنجارشكنيهاي خاص سبكي خود، ثمره سنت
بالنده شعر
فارسي بودند كه هيچ گاه نوآوريهايشان به طور مستقيم در تعارض با
اشعار گذشتگان
درنيامد
.
كوشش اصلي شاعران اين سبك به طور مستمر صرف
گريز از طرز تلقيهاي قالبي و تكراري از شعر و نگاه نو به هستي شد
... .
نظري گذرا به ديوان صائب نشان ميدهد كه اين شاعر بزرگ
چه مقدار تتبع و تأمل در آثار شاعران متقدم و معاصر خود داشته است:
فتاد تا به ره طرز مولوي، صائب
سپند شعله فكرش شدهست كوكبها
اين جواب
آن غزل صائب، كه ميگويد كليم
هر چه جانكاه است در اين
راه، دلخواه من است
ز بلبلان خوش الحان اين
چمن صائب
مريد زمزمه حافظ خوش الحان باش
صائب از درد سر هر دو جهان باز رهي
سر اگر در ره عطار نشابور كني
اين غزل را از حكيم غزنوي بشنو تمام
تا بداني نطق صائب پيش نطقش الكن است
شعر صائب حامل حكمتي ويژه است. به عبارتي،
صائب به ديدهاي حكيمانه شاهد اوضاع جهان است. اما اين حكمت حاصل
سير و سلوكي
عرفاني به معناي خاص آن نيست و همچنين اين حكمت نتيجه شاگردي
انديشهورزان و
فيلسوفان و استادان مدرسه نيست؛ بلكه برخاسته از فطرت و حدت هوش
شاعر و برآمده از
نوعي غور و تأمل آزاد در پديدههاي گوناگون هستي است
.
صائب به تماشا و تفريح جهان آمده است و در اين تماشا، ديدنيهاي
طبيعت را با
برخي از مفاهيم و مضامين موجود در زندگي انساني برابر مينهد و
مفاهيم ملموس و
روزمره را كه هر انساني دائماً در گيرودار با آنهاست، برجسته
ميكند و با نيروي
تخيل شگفت انگيزش، آنها را با تصاويري محسوس و در دسترس پيوند
ميدهد؛ پيوندي كه
محصول آن عبرت است و ميوهاش حكمت؛ حكمتي كه ريشه در ذوق هنرمندانه
و هوش نكته ربا
دارد.
شعر وي با عموم مخاطبان ارتباط برقرار ميكند و
اين ارتباط به قدري صميمي است كه مخاطب احساس ميكند به مضمون
انديشه شاعر پيشتر
ميانديشيده است؛ اما توان بيان آن را در خود نمييافته است
.
صائب به اقتضاي سنت شعر پارسي غير از مضامين متنوع و بديع از
مضامين و
مفاهيم عرفاني به گشادگي تمام بهره ميگيرد. اين مفاهيم در شعر
صائب بيشتر از نوع
كسبي هستند و نه كشفي و انديشههاي عرفاني صائب اغلب برخاسته از
عرفاني نظري است
.
زبان راز محمل شهود و كشف عارفان و شاعران عارف است؛ آن چنان كه در
شعر حافظ، مولوي
و ... شاهد آنيم. حال آن كه وجه مميز زبان شعر صائب در
بهره گيريهاي مفرط او از
استعاره و تمثيل است.
استفاده ازمشاهيروماندگار.