جمعه، ۱۲ جولای ۲۰۱۳
مختار تاجزی
نه شوق مردنست نه ذوق هستی
نه بال خفتن است نه پای مستی
ستم بنما ایا ای خالق قدر !
که نتوانم گریخت از دار پستی
-------------------
بهار انتظارم بی ثمر شد
فلک افسرده گشت و بی قمر شد
اهورای امید، مار شد به آغوش
ضحاک بیکسی تیغ جگر شد
-------------------
غرور شرق عصیانم تویی تو
طلوع فجر طغیانم تویی تو
بلور غصهها آشوب دُرد است
سرشت اصل و بنیانم تویی تو
-------------------
نترسید کفر نیست، خودش عبادت است :
زنم ساغر عیان، چون روزه آمد
دوصد تا خم، هزاران کوزه آمد
نیت با می کنم افطار به بوسه
فراز سینه ام دست سوزه آمد
دست سوزه - زن یا دختری را میگویند که خواستگاری کرده باشند اما نکاح صورت نگرفته باشد .
-------------------
صباح روزه ست و روز من سیاه است
غذای گشنگان هر جا گیاه است
فقیران تا دم مرگ روزه دارند
نشاط و عیش و نوش از اغنیا است
-------------------
مرا از حور و غلمان اش دگر تیر
و هم از عرش و قرآن اش دگر تیر
نه کوثر خواهم و نه انطهور اش
مرا از سود و تاوان اش دگر تیر
------------------
حیای صبح دریده شهوت شب
زفاف روز فتاده در دل تب
عروس کهکشان باکر نبوده
نداشته ناز به دیده شکوه بر لب
مختار تاجزی
غلمان: مردان جوان زیبارو در بهشت که نصیب زنان بهشتی می شوند همانند حوری که نصیب مردان بهشتی می شود.
توجه!
کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است
کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد
Copyright©2006Esalat