یکشنبه، ۲ فبروری ۲۰۱۴
|
مانند هزاران خواننده و بیننده دیگر گاه گاهی با اغتنام از فرصت از دریچه کامپیوترم از تازه های سیاسی اجتماعی ادبی و فرهنگی قلم بدستان و فرهنگیان فرهیخته هموطنم مستفید و از یافته ها و آفریده های شان لذت می برم. این بار چشمم را نبشته ی از شخصیت دیگر اندیش، کشور جناب محترم عتیق الله مولوی زاده تحت عنوان:
«گزارش از مراسم تدفین متوفی در شهر حیرتان»، که به مناسبت هفدهمین سالمرگ ببرک کارمل اقبال نشر یافته بود، به خود جلب کرد. به خصوص که مقاله مشهور ایشان «از کاخ تا کانتینر» مرا نیز شیفته بیان ریالستیک ایشان در قبال واقعیت های تلخ تاریخی کشور نموده بود، این بار نیز بی درنگ به خوانش این نبشته پرداختم.
باز هم از صراحت و وضاحت بیان و باورها و وجاهت نوشتاری ایشان سود جستم و لذت بردم. نبشته مختصر، با محتوای گسترده وسیع و تماس های تاریخی سیاسی و اجتماعی. بیان درد ها، بیان عملکرد ها، تحریر عریان نام ها و نشان ها و بالاخره بیان سریع عقاید شخصی نویسنده، مواردی اند که گاه گاه جای کمرنگ در بخشی از ابراز نظر ها و «کنکاش» های پژوهنده گان ما دارند. باید تذکار دهم که من قصد بر نقد و یا بررسی نبشته محترم مولوی زاده را ندارم ولی در پیوند با ارج گذاری ایشان به هفدهمین سالگرد وفات شخصیت برجسته سیاسی معاصر کشور مرحوم ببرک کارمل یکی از خاطراتم را از کنش و واکنش تنی چند از «رهبران» و کادر های شناخته شده «جهادی» با خواننده گان شریک ساخته و پیرامون برخی از فرمایشات جناب مولوی زاده در نبشته شان نظریات شخصی ام را دوستانه با علاقه مندان موارد و مباحث ازین گونه، شریک می سازم.
۱ – در زمان وفات مرحوم ببرک کارمل اینجانب منحیث یکی از همکاران محترم جنرال دوستم رهبر جنبش ملی اسلامی افغانستان (ج.م.ا.ا.) در شهر مزار شریف ایفای وظیفه می نمودم. زمانیکه خبر وفات مرحوم ببرک کارمل از طریق رسانه های خبری به نشر رسید و دوستانش را عذا دار و دشمنانش را به شادی واداشت در افغانستان دو حکومت موازی وجود داشت. یکی امارات متحجّر، قرون وسطایی و . . . . . "طالبان" در کابل و دومی حکومت مرحوم استاد ربانی در تخار. محور اصلی حکومت مرحوم استاد ربانی را شورای دفاع وطن تشکیل می داد که از احزاب جمعیت اسلامی، حزب وحدت اسلامی (شاخه مرحوم مزاری) و جنبش ملی اسلامی تحت رهبری جنرال دوستم و حزب اسلامی گلبدین حکمتیار تشکیل گردیده بود. حزب اتحاد اسلامی عبدالرسول سیاف (شمشیر زن) در حالیکه عضو شورا نبود ولی در جبهات جنگ علیه "طالبان" با شورای دفاع به خصوص جبهات احمد شاه مسعود همکاری داشت. طی جلسات که در سالنگ و در خنجان دایر شد، برنامه، اهداف و وظایف شورای دفاع وطن به گونه شفاهی تصویب گردیده و جنرال دوستم توسط احمد شاه مسعود منحیث رییس شورای دفاع پیشنهاد و به اتفاق نظر منحیث اولین رییس شورای دفاع انتخاب گردید. همچنان فیصله به عمل آمد تا قرارگاه شورا در شهر مزار شریف جابجا گردد. در کار جلسات نامبرده شخصیت های چون استاد ربانی، استا کریم خلیلی، احمد شاه مسعود جنرال دوستم داکتر عبدالله و نماینده گان مجددی، پیر گیلانی و حکمتیار عده ی از قوماندانان و شخصیت های سیاسی دیگری که اسم های همه ی شان متاسفانه فراموش شده است اشتراک داشتند.
یاد دهانی بالا را به خاطر لازم دانستم تا دال بر حضور گسترده و بالفعل عده ی از رهبران و کادر های دست اول "جهادی" در زمان در گذشت مرحوم ببرک کارمل در شهر مزار شریف باشد.
چند ساعتی از نشر خبر درگذشت مرحوم ببرک کارمل نگذشته بود که پیر گیلانی و به تعقیب آن صبغت الله مجددی با فرستادن شفر های از قرارگاه های شان از داخل خاک پاکستان از جنرال صاحب دوستم تقاضا نموده بودند تا به انتقال جنازه مرحوم ببرک کارمل از ماسکو به افغانستان اجازه ندهد. جنرال دوستم که در حقیقت در زمان حاکمیت ح.د.خ.ا. به خصوص قیادت مرحوم ببرک کارمل به شهرت و مقام رسیده بود و از کاراکتر عیاران خراسان بهره مند، نمیتوانست به چنین خواست نا بخردانه و غیر سیاسی پاسخ مثبت دهد زیرا جنرال دوستم می دانست که ببرک کارمل در زمان وفاتش و قبل از آن تابعیت افغانستان را داشته و منحیث وکیل پارلمان، رییس شورای انقلابی، منشی عمومی کمیته مرکزی ح.د.خ.ا.، از تمام حقوق شهروندی و سیاسی کشورش برخوردار بوده و تقاضای شفری دو تن از رهبران "جهادی" آن هم از خاک پاکستان کاملا در مغایرت با تمام نورم ها و ضوابط ملی و بین المللی میباشد.
در فردای همان شب یعنی به تاریخ ۴ دسامبر سال ۱۹۹۶ جلسه فوق العاده شورای دفاع به اثر هدایت رییس آن شورا دعوت گردید.
اشتراک کننده گان اجلاس عبارت بودند از:
ستر جنرال عبدالرشید دوستم رییس شورای عالی دفاع وطن
الحاج حاجی محمد محقق نماینده حزب وحدت عضو
داکتر عبدالرحمن نماینده جمعیت، و شورای نظار عضو
همایون جریر نماینده حزب اسلامی عضو
غفار پهلوان از جنبش ملی اسلامی افغانستان عضو
محترم نورالدین همسنگر منشی جنبش ملی اسلامی افغانستان و نویسنده این سطور جنرال یوسف نیز در کار آن جلسه حضور داشتیم.
چگونگی انتقال میت فقید ببرک کارمل از ماسکو به حیرتان یکی از موضوعات اجندای مورد بحث اجلاس بود. زمانی که این ماده اجندا باید بررسی می شد جنرال دوستم با یاد دهانی محتوای تقاضای شفری صبغت الله مجددی و پیر گیلانی خواستار ابراز نظر اعضای شورا شد. برای لحظه سکوت بر فضای جلسه مستولی بود، حاجی محمد محقق با خواستن وقت از اشتراک کننده گان اجلاس فضای سکوت را درهم شکست و به ابراز نظر پیرامون موضوع پرداخت. محتوای نظریات او را با حفظ اصل امانت داری تا جای که حافظ ام یاری رساند می خواهم انعکاس دهم. او در ذکر اسم مرحوم ببرک کارمل با حرمت و احترام از ترکیب «کارمل صاحب» استفاده می کرد. در آغاز او صراحت داد آنچه را می گوید موضع گیری حزب وحدت در قبال انتقال جنازه کارمل صاحب می باشد. در ادامه صحبتش او گفت ما چنین توقع از این رهبران به خصوص حضرت صاحب را نداشتیم زیرا او خود منحیث اولین ممثل دولت اسلامی فرمان عفو عمومی را اعلان و توشح نموده است که در آن هیچ گونه استثنا وجود ندارد. دوم اینکه اختلافات سیاسی ما نباید به نورم ها و پرنسیپ های ملی و بین المللی آسیب رساند. او گفت ببرک کارمل رییس جمهور، رییس شورای انقلابی و رهبر یک حزب سیاسی افغانستان بود و حزب او ۱۴ سال در این کشور حکومت کرده است ما نمی توانیم تاریخ کشور را مطابق خواست های ذهنی مان بنویسیم. در ختم صحبتش او گفت موضع حزب وحدت چنین است که ما نه تنها حق نداریم مانع آوردن جنازه او شویم بلکه ما حاضریم با خانواده اش غم شریکی نموده، لازم می بینیم تا جنازه او منحیث یک رییس جمهور طی مراسم رسمی به خاک سپرده شود. چنان که او در ختم مراسم تدفین از آنعده همرزمان و اعضای خانواده مرحوم ببرک کارمل و برادرش، فقید محمود بریالی که جنازه برادر و رهبر حزبش را از ماسکو به حیرتان همراهی می کرد جهت صرف صبحانه ی به دفتر حزب وحدت دعوت بعمل آورد. به بحث گرفتن سخنان فقید محمود بریالی و حاجی محمد محقق درین دعوت خود بحث جالبی است که در آینده امیدوارم عزیزان که درین نشست حضور داشتند مهر از لب بر دارند.
سخن ران دوم داکتر عبدالرحمن نماینده جمعیت اسلامی بود که به تایید از سخنان محمد محقق، نظر داشت تا جنازه مرحوم ببرک کارمل طی مراسم رسمی و با حرمت و احترام به خاک سپرده شود. به تعقیب او همایون جریر نماینده حزب اسلامی و یا بهتر است بگویم نماینده و داماد گلبدین حکمتیار که برایش مشکل بود چیزی به رد سخنان حاجی محمد محقق و داکتر عبدالرحمن بگوید به ابراز نظر پرداخت. او نیز تقاضای شفری حضرت و پیر گیلانی را رد نموده و آنرا یک تقاضای نا پسند دانست ولی تاکید بر آن داشت تا مراسم تدفین نباید طی مراسم و حضور گسترده مسوولین و کارمندان دولتی بر گذار گردد. او اضافه نمود که در پرنسیب او مخالف تدفین مجلل و رسمی ببرک کارمل نیست ولی هراس دارد که "طالبان" از آن استفاده تبلیغاتی نمایند. در ختم بحث تصمیم اتخاذ شد تا انتقال جنازه مرحوم ببرک کارمل به کشورش حق مسلم او بوده و در انتقال جنازه هیچ کسی حق مداخله و مزاحمت ندارد. هیچ کسی، مرجعی و یا اداره و سازمانی نباید اراده و سیاست خود را در اشتراک و یا عدم اشتراک مردم در مراسم تدفین و جنازه و فاتحه مرحوم ببرک کارمل تحمیل دارد. فردای همان روز جنازه ببرک کارمل از طریق شهر بندری ترمز از بالای پل که روزگاری ببرک کارمل او را بنام «پل دوستی» افتتاح نموده بود بداخل کشورش گردید. علاقه مندان ببرک کارمل دوستان و همرزمانش در آن روز از شروع پل به دو طرف سرک شهر حیرتان صف کشده بودند. من خود نیز یک تن از اشتراک کننده گان آن مراسم بودم. در مورد چگونگی برگزاری مراسم جنازه مرحوم ببرک کارمل اسناد فراوان منجمله فیلم های ویدیوی وجود دارد که علاقمندان می توانند به مطالعه و تماشای آن بپردازند. من می خواهم نظر شخصی ام را درین جمله خلاصه نمایم که «اگر ببرک کارمل در زمان حاکمیت ح.د.خ.ا. وفات می کرد شاید مراسم تدفین و تکریمش تشریفاتی و به حضور داشت نماینده گان احزاب و کشور ها و . . . . برگذار می شد، ولی به اندازه مراسم حیرتان مردمی، خود جوش، صادقانه، و با درد و داغ نه میبود.»
بعد از مراسم تدفین در مسجد روضه مبارک برای یک روز مراسم فاتحه خوانی اعلان گردید که دهها هزار از مردم مومین ولایات مختلف کشور به ارواح متوفی دست دعا به بارگاه خداوند متعال بلند نموده و طی ختم و خیرات های گسترده به شخصیت ببرک کارمل ارج و احترام گذاشتند.
۲ - حین مطالعه نبشته محترم عتیق الله مولوی زاده، پاراگراف های از نوشته شان ذهنم را به خود معطوف و مشغول ساخت نتوانستم سکوت نمایم. خواستم در زمینه ابراز نظر نمایم. بخش های که باعث بر انگیختن کنج کاوی ام شدند در زیر باز نویسی و پیشکش تان است:
«من به عنوان یک آدمی که کارمل را از نظر فکری میشناختم، در مراسم تدفین وی در انتظار دیدن تابوت آن مارکسیست انقلابی لحظه شماری میکردم، من تا آنوقت فکرمیکردم که تابوت مرد انقلابی مارکسیست حتما با پرچم سرخ دوران حاکمیت او در کشور پوشیده است و با شعارهای ضد امپریالستی که وی بدان گلوها پاره نموده بود، مزین گردیده است و احیانا عکسی از رفیق و رهبر بزرگ زحمت کشان جهان ولادیمیر ایلیچ لینن، در سمت چپ تابوتش قرار خواهد داشت، در همین فکر و ذکر بودم که در باره مرکز صحی باز شد و تابوت بیرون آمد در اولین نگاه متوجه شدم که از پرچم و رنگ سرخ و عکس لینن و نشان داس و چکش خبری نیست، کمی تابوت به زمین نزدیک شد دیدم بر روی تابوت پارچه سبز رنگی افتاده است که آیه های قرآن را با خود دارد، با دقت بیشتر نگاه کردم چشمم به آیت الکرسی همان آیه ناب و بس زیبا، آیه که بیان گر عظمت خدای این هستی است، سوره الا اخلاص که اهمیتش نصف قرآن است و از یگانگی و توحید و بی همتایی ذات باری تعالی سخن، میگوید، افتاد، چند ثانیه گیج شدم و در خودم فرو رفتم گفتم خدایا چه می بینم باورم نمی شد که تابوت یک آدمی بی دین و بی خدا و مارکسیت که تمام عمرش را برای مقابله با این آیه ها و این کتاب بنام قرآن سپری کرده است، امروز این چنین باشد من که از مسلمانان و مومن به کتاب قرآن بودم، برای چند ثانیه رگ غیرتم جنبید.......
میخواستم فریاد بزنم که آی کمونست ها چرا به دین و قرآن و خدای ما توهین میکنید، شما که به این کتاب و آیه هایش ایمان ندارید چرا مردم را فریب میدهید . . .».
وقتی جملات بالا در مقاله محترم مولوی زاده از مقابل چشمانم رد می شدند یاد ایامی در ذهنم تداعی گردید، که برای اولین بار زمانیکه شاگرد صنف هفتم و یا هشتم مکتب متوسط ابونصر فارابی بودم از استاد بس محترم و عالم صاحب نفوذ ولسوالی مان جناب مولوی صاحب . . . . ، که حدود ۲ سال قبل در روز روشن توسط اوباشان "طالب" در شهر مزار شریف به شهادت رسیدند، با کلمه «کمونیست» آشنا شدم. ایشان می گفتند که "کمو" در انگلیسی به معنی خداوند و "نیست" هم یعنی نمیباشد و یا نیست معنی دارد. و من نیز تا زمانیکه از معنی علمی و تاریخی کمونیزم آگاهی حاصل ننموده بودم با آن کلمه نه تنها خصومت داشتم بلکه از شنیدن و دیدن آن متنفّر بودم.
دیدگاه تنگ نظرانه و جزم به آموزش و تیوری مارکسیسم و فقط از زاویه «مقابله و ضدیت» آن با قرآن و اسلام در خور بینش روشنگرانه امروزین نبوده، و به رشد و استقلال فکری آزاد، جوینده و پوینده جوانان مان میتواند مضر واقع گردد. زیرا مارکسیسم مکتب بزرگ فکری، سیاسی و اجتماعی است که راه نجات انسان زحمت کش و استثمار شونده را از قید اسارت مادی و معنوی استثمار گران نشان داده به بررسی رشد و تکامل جوامع بشری و مناسبات تولیدی در نظام های اقتصادی – اجتماعی می پردازد. یک بخش از فلسفه مارکسیستی همچنان به بررسی تاریخ، عوامل ایجاد و نقش مذاهب در روند تاریخ به تحلیل و تحقیق معطوف است که اشاره مسقیم به دین مشخصی ننموده بلکه در کلیت عقاید تعبدی را به نقد و چالش می کشد. به باور من، خواست روشنگرانه امروز و باور به آزادی عقیده و بیان همچنان که توهین به مقدسات مذهبی را مردود میشمارد اجازه اهانت به باور های غیر مذهبی را نیز مردود می پندارد.
استعمال کلمات "بی دین" "بی خدا" و "مارکسیست" . . . . از نظر انسان های که با جوهر تمدن و دانش علمی معاصر آراسته اند اصلا هیچ گونه بار منفی را حمل نمی کنند زیرا باور ها، عقاید، ادیان و . . . نباید بر انسانها تحمیل گردند، بلکه این انسانها اند که به اقتضای خرد، عقل، تعلیم و تربیه، محیط رشد خانواده و اجتماع و . . . . آنها را انتخاب می نمایند. ولی در افغانستان عزیز حتی عقاید و باور های مان تقلیدی و یا هم «میراثی» اند. اکثراً ما همه گان و همه چیز را با عینک های دودین و قرون وسطایی ذهن منحصر به فرد و یا هم منحصر به سازمان و گروه مان می بینیم و اگر چهره رنگ و محتوای آن به میل مان و باور های مان همسویی نداشت راست گرایان سلاح زنگ زده تکفیر را به قد و قامتش حواله می دارند. و چپ گرایان مان نیز به انواع خود شان به استهزا و تحقیر می پردازند با درد باید اعتراف کرد اینکه سلاح تکفیر تا کنون در کشور مان از چنان برش و برهان بر خوردار است که هم صاحبش را در پرتگاه مرگ قرارداده است و هم سر زمینش را.
به گونه مثل می توان از برخورد دین سالاران با ژورنالیست شناخته شده محترم غوث زلمی و پرویز کامبخش یاد دهانی کرد. در مورد اینکه نوشته اند «آی کمونست ها چرا به دین و قرآن و خدای ما توهین میکنید» اول اینکه در افغانستان حزب کمونیستی وجود نداشت تا به اعضای آن "کمونیست" خطاب کرد، اگر هدف جناب مولوی زاده از بکار برد کلمه "کمونیست ها" اعضای ح.د.خ.ا. است، در آن صورت می توان در زمینه با شک و تردید نگریست. ببرک کارمل از جمله رهبران ح.د.خ.ا. بودند که بیشترین تلاش و توجه را در جهت احترام به دین مقدس اسلام، رسوم و عنعنات پسندیده اقوام و ملیت های کشور مبذول داشته اند. من خواننده گان محترم را به مطالعه فصل هشتم کتاب «یادداشتهای سیاسی و رویداد های تاریخی» صفحه ۹۱۰-۹۱۵ اثر محترم سلطان علی کشتمند دعوت نموده و باب قضاوت را در مورد حکم جناب مولوی زاده مبنی بر «تابوت یک آدمی بی دین و بی خدا و مارکسیست که تمام عمرش را برای مقابله با این آیه ها و این کتاب بنام قرآن سپری کرده است»، باز می گذارم. و مزید بر آن نمیدانم چرا جناب مولوی زاده می نویسند «به دین و قرآن و خدای ما توهین میکنید» آیا خداوند و قرآن کتاب فرستاده او را می توان به کتاب من و ما تقسیم کرد.؟
به هر صورت ح.د.خ.ا. و اعضای آن چه در زمان حاکمیت و چه بعد از آن هزاران تن از اعضای خویش را طی مراسم مذهبی و رعایت کامل اصول دینی بدون عکس لینن، داس و چکش و یا . . . به خاک سپرده اند و دین اسلام را دین ابابی و اجدادی خود دانسته و آنرا جز کلتور و فرهنگ کشور می دانند. و احیانا اگر کسی نمیخواهد به احکام دینی باور داشته باشد، دیگر زمان مسلمان ساختن با شمشیر گذشته است. دین مسلمانان امروزی بیشتر تحقیقی باید باشد نه تقلیدی. چهره امروزین دین و تیکه داران آن در افغانستان، عراق، مصر، لبنان، عربستان . . . و پیوند نزدیکش با آمریکا و غرب که باعث خوشنودی مارکسیست ها و سایر سیکولار ها گردیده، دارد بر تحلیل های مارکسیستی مهر صحه گذارد.
· تکیه ها و رنگ سرخ در نقل قول از صاحب این قلم است.
محمد یوسف از کشور دانمارک
31.1.2014
مسوولیت مقالات، مطالب و نبشته های نشر شده در «دیدگاه ها» به دوش نویسنده گان آنها بوده
و الزاماً بیانگر نظرات و دیدگاه ادارۀ سایت «اصالت» نمیباشد.