24 april 2007 18:02:37
مكتب «كلاسيسيسم» اولين سبك ادبي
است كه در قرن هفدهم، بعد از دوران باروك در فرانسه به وجود آمد. نهضت
اومانيسم (انسانگرايي) را كه در قرن چهاردهم درايتاليا شكل گرفت، تا
حدودي مي توان زمينه ساز مكتب كلاسيسيسم فرانسه دانست.
كلاسيسيسم مكتب قانونها، قواعد و اصول است كه بايدها و نبايد هاي
بسياري را شامل مي شود. پيروان اين مكتب، مطابق قواعد و قوانين قدما
عمل مي كنند و در ادبيات به تقليد از ادبيات يونان و روم مي پردازند.
در قرن هفدهم ، آثار نويسندگان به دو دسته كلاسيك و غيركلاسيك يا مردمي
تقسيم مي شد. ادبيات كلاسيك نيز، ادبياتي عامه پسند ومردمي نيست. اين
ادبيات مختص طبقات بالاي جامعه و قشر تحصيل كرده وخاص مدارس به منظور
آموزش است.
از نظر نويسندگان كلاسيك، يك اثر ادبي يا هنري با رعايت كامل و دقيق
اصول وقواعد كلاسيك مي تواند به درجه «كمال» و «زيبايي» مطلوب برسد. به
همين دليل شعرا و نويسندگاني مانند مونتني (Montaigne)،
رونسار (Ronsard)،
كرني (Coroneille)
چون اين اصول را رعايت نمي كردند و بيشتر به زبان مردم وعامه مي نوشتند
يا مي سرودند، آنها را جزو نويسندگان كلاسيك محسوب نمي كنند.
عقايد كلاسيكها :
.۱ «انسان شريف» :
به عقيده كلاسيكها انسان بايد از نظر اخلاقي و اجتماعي درسطح ايده آل و
مطلوب وداراي «هنر زندگي كردن» باشد. يعني اعتدال، دانش بدون فخرفروشي
، رعايت ادب و نزاكت بدون حقيرشمردن خود، رعايت احترام وادب در برابر
خانمها، ايمان بدون تعصب را در زندگي رعايت كند، كه روي هم رفته براي
چنين انسان ايده آلي، كلاسيكها عبارت «انسان شريف» را به كار مي برند.
.۲ تقليد از طبيعت:
كلاسيكها طبيعت را درآثار خود نه با تمام واقعيت بلكه تنها با جنبه هاي
خوب و ايده آل آن ارائه مي دهند. يعني طبيعت را نه آنطور كه هست بلكه
آنچنان كه مي خواهند باشد، همراه با آرزوها و آرمانهاي خود نمايش
مي دهند. آنان با درنظرگرفتن عقل ومنطق وبدون دخالت احساسات خود طبيعت
را به تصوير مي كشند.
.۳ آموزنده وخوشايند بودن:
نويسندگان كلاسيك معتقدند كه آثارشان بايد علاوه براينكه موردقبول و
توجه خواننده قرار مي گيرد بايد براي او آموزنده نيز باشد ويكي بدون
ديگري فايده ندارد واين مسأله هدف نويسنده كلاسيك است.
.۴ بياني واضح و روشن:
زبان نويسنده كلاسيك بايد زباني واضح و صريح همراه با ايجاز و كلمات
درست، دقيق و مناسب باشد.
.۵ آرمانگرايي :
كلاسيكها آيده آليست و آرمانگرايند . يعني درهنر فقط به دنبال زيبايي،
كمال و خوبي اند.
.۶ خردگرايي :
كلاسيكها با موضوعات مختلف بطور عقلاني و منطقي برخورد مي كنند. آنان
معتقدند احساسات انسان بايد با كنترول عقل بيان و تجزيه و تحليل شود.
.۷ رعايت مسائل اخلاقي ومذهبي :
كلاسيسيسم «مكتب اخلاقيون» است . از نظر آنان اثر هنري و ادبي علاوه
برآموزنده بودن بايد درخدمت «اخلاق ومذهب» نيز باشد.
.۸ درجست وجوي اعتدال و كمال:
كلاسيكها به دنبال تعادل بين عشق وعقل، غم و شادي ، اضطراب و آرامش و …
هستند و از نظر آنان با رسيدن به اين تعادلها مي توان كمال مطلوب
وموردنظر خود را به دست آورد.
قالبهاي ادبي :
تئاتر كمدي وتراژدي ، قالب مناسبي براي بيان عقايد و اصول كلاسيكها
است. به اين وسيله آنان مي توانند ايده آل هاي خود را القا كنند. آنان
در تئاتر، اصل «حقيقت نمايي و نزاكت» را رعايت مي كنند. يعني همه چيز
بايد نزديك به واقعيت باشد و درصحنه تئاتر كلمات زشت و بي ادبانه را
به كار نمي برند و تماشاچي را با صحنه اي از تئاتر يا گفته اي ، شوكه و
متعجب نمي كنند. (به عنوان مثال، هرگز صحنه مرگ درتئاتر كلاسيك ديده
نمي شود).
علاوه براين ، آنان «قانون سه گانه وحدت» را كه ارسطو، فيلسوف يوناني ،
وضع كرده بود، نيز كاملاً رعايت مي كنند. اين قانون شامل وحدت موضوع،
وحدت زمان و وحدت مكان است. يعني كل صحنه ها و پرده هاي يك نمايشنامه
بايد يك موضوع را در زماني واحد و مشخص و درمكاني واحد ارائه دهند.
موضوع
ومضمون ادبيات كلاسيك :
معمولاً درآثار كلاسيك، نويسندگان به توضيح و توصيف خصوصيات روحي و
اخلاقي وتجزيه و تحليل روانشناسانه انسان مطلوب و آرماني خود
مي پردازند.
«طبيعت» نيز ازجمله اين موضوعات است. البته منظور از «طبيعت» درآثار
كلاسيك، طبيعت انساني و سرشت دروني انسان است. كلاسيكها توصيف طبيعت
خارجي (مانند رودها ، كوهها، جنگلها و…) را درآثار و نوشته هاي خود
كاري بي ارزش مي دانند درحالي كه معتقدند بيان طبيعت انساني
(مانند اميال ، گرايشها، احساسات ، محبتها و…) چون صحبت از روح و درون
انسان است برروح خواننده نيز اثر مي كند.
اكسپرسيونيسم
اكسپرسيون (Expression)
در لغت به معناي «بيان، عبارت، حالت و چهره» است و اكسپرسيونيسم
دراصطلاح به مكتبي اطلاق مي شود كه در هنرهاي مجسمه سازي ، نقاشي ،
ادبيات و … روشي را به كار مي گيرد تا حالات، طرزتفكر واحساسات دروني
هنرمند و خالق اثر را بيان كند.
اكسپرسيونيسم زباني براي بيان افكار، احساسات دروني ، غرايز انساني
وزباني تند براي برخورد با قوانين و اصول موجود در قالبهاي هنري است و
اكسپرسيونيستها با طغيان انديشه ، قدرت كلمات ونيروي هنر كه همراه با
سركشي و نافرماني از اصول سنتي است اثر خود را ارائه مي دهند.
عقايد اكسپرسيونيستها:
۱نفي جامعه
سرمايه داري و مدرنيته: اكسپرسيونيستها
مي خواهند جامعه سرمايه داري و زندگي هاي پرتجمل، منظم و حساب شده
بورژوازي را از بين ببرند و كلاً با زندگي مدرنيته ، از خودبيگانگي و
اختلاف طبقاتي درجامعه مخالف هستند.
۲ نفي قالبهاي
سنتي : اين مكتب، سنت، نظم ، قوانين و
قراردادهاي موجود در قالبهاي هنري گذشته را نفي مي كند. درواقع
اكسپرسيونيستها به دنبال از بين بردن ارزشهاي پيشين و به وجود آوردن
ارزشهاي جديد هستند و دراين امر گاهي نيز زياده روي و افراط مي كنند.
۳ تغيير وضعيت
موجود : اكسپرسيونيستها نگاهي نو به زندگي
دارند كه با نوعي عصيان و طغيان همراه است. آنان خود را از يك طرف تحت
فشار زندگي درحال پيشرفت ومدرن شهري مي بينند واز طرف ديگر تحت فشار
نوعي احساس خطر پيش از وقوع حادثه هستند و همين احساس خطر و اضطراب
دروني ، آنان را به فكر تغيير وضعيت موجود مي اندازد.
۴ هنر انتزاعي
: اكسپرسيونيسم دوران هنر آبستره است . پيروان
اين مكتب ، تقليد و پيروي از طبيعت را در ادبيات وهنر اكسپرسيونيست
جايز نمي دانند. چون به عقيده آنان تقليد مستقيم از طبيعت به دليل
اينكه مانع خلاقيت هنرمند مي شود، ديگر جايي درهنر مدرن ندارد. بلكه
هنر در دنياي جديد بيشتر با انتزاع (Abstration)
خلق مي شود و به اين وسيله هنرمند، فريادهاي دروني ، اسرار، دلتنگي ها
، رنج ها ، فشارهاي ناشي از اين دنياي مدرن را در هنرخود بيان مي كند.
قالبهاي ادبي وهنري:
۱ نقاشي :
اكسپرسيونيستها در وهله اول افكار وعقايد خود را در قالب نقاشي به
تصوير مي كشند. نقاش سبك اكسپرسيونيسم باا لهام و تأثيري كه از طبيعت
مي گيرد، انگيزه و احساسي دروني دراو برانگيخته مي شود كه آن را بطور
غيرمستقيم دراثر خود منتقل مي كند. برخلاف امپرسيونيستها كه بطور
مستقيم از طبيعت الهام مي گيرند.
۲ شعر:
اشعار اكسپرسيونيستها «بيان واقعيت » و «تصويرسازي » است و هدف آنان از
ايجاد اين تصوير در ذهن خواننده اين است كه مي خواهند از واقعيت براي
خواننده دنياي رؤيايي بسازند. آنان دراين زمينه از ترجمه اشعار رمبو و
بودلر فرانسوي نيز بسياربهره برده اند.
۳ تئاتر:
بعد از نقاشي و شعر، اكسپرسيونيستها قالب تئاتر را براي ارائه كارها و
تفكرات خود ترجيح مي دهند. درواقع تئاتر اكسپرسيونيستي پاياني براي
تئاتر روانشناختي و طبيعت گرا يا ناتوراليستي است. نمايشنامه نويسان
اين سبك به مسائل روز جامعه مانند جنگ، خشونت، انقلاب و مشكلات نسل
جديد مي پردازند. آنان مي خواهند تماشاگر را باديدي كه از دنيا و جامعه
خود دارند آشنا كنند. اغلب اين نمايشنامه نويسان تحت تأثير كارهاي
اوگوست استريندبرگ (August
Strindberg)
هستند . اين نويسنده سوئدي اولين نمايشنامه هاي سبك اكسپرسيونيستي را
ارائه داده است.
رمان ، موسيقي ، سينما، معماري ، هنرهاي تزييني و تبليغاتي از ديگر
قالبهايي است كه هنرمند اكسپرسيونيسم از طريق آنها ، مخاطبان را با
تفكر، عقايد و احساسات خود آشنا مي كند.
موضوع
و مضمون آثار اكسپرسيونيستي :
مرگ و پايان زندگي ، بي هدفي و پوچي دنيا، بروز احساسات دروني، بيان
عقايد مذهبي و اخلاقي ازجمله مضامين اشعار اكسپرسيونيستها است .
تغييروضعيت، بازگشت، شورش و انقلاب از اصطلاحهاي رايج درآثار نويسندگان
وشعراي اين مكتب است. كه طرح اين موضوعها اغلب با شدت بيان،
صحنه پردازي هاي خيالي و بازگوكردن واقعيتهاي ذهني نويسنده همراه باكمي
افراط بيان مي شود.
اكسپرسيونيستها معمولاً صحنه هاي دلخراش وحوادث زندگي را به تصوير مي
كشند ودرآثار خود عذاب، دلزدگي و بحران زندگي و تمدن مدرن را بيان
مي كنند.
سوررئاليسم
دادائيسم، زمينه ساز انقلاب سوررئاليسم :
كلمه يا نام آواي «دادا» در زبان كودكان به معناي «اسب» و در زبان
دوستانه و خودماني به معناي «جنون» مي باشد.
واقعه سوررئاليسم (فراواقعگرا) از سوئيس آغاز شد. شاعر جواني اهل
روماني به نام تريستان تزارا (Tristan
Tzara)
در سال ،۱۹۱۶ حركتي را بنا نهاد كه آن را «دادا» نامگذاري كرد. آيين
دادائيسم همه چيز را به تمسخر مي گرفت، به همه چيز اعتراض مي كرد و
بطور كلي هدف آنان قالب شكني، از بين بردن قانونها، تحريك مردم و
هرج و مرج ادبي بود. آنان حاكميت همه چيز را مجاز مي دانستند به شرط
آنكه تصورات مقدس اخلاقي و زيبايي شناختي آداب و رسوم گذشته را تكذيب
كند.
تريستان تزارا و همراهانش ماكس ارنست (Max
Ernst)،
هانس آرپ (Hans
Arp)
به اين نتيجه رسيدند كه سوئيس مكان ايده آلي براي گسترش اعتراض نيست.
بنابراين آنان در سال ،۱۹۱۹ به پاريس رفتند و در آنجا با پابلو پيكاسو
(Pablo
Picasso)،
آندره بروتُن (Andrژ
Breton)،
پل الوآرد (Paul
Eluard)
و لويي آراگون (Louis
Aragon)
آشنا شدند كه مانند آنها براي بيان افكارشان در جست و جوي زباني جديد
بودند. در واقع، «دادا» تشويق و ترغيبي براي جنبش سوررئاليسم بود.
در سال ،۱۹۲۲ آندره بروتن اعلام كرد كه آيين دادائيسم بي فايده و
بي ثمر است. دو سال بعد، او اولين بيانيه سوررئاليسم را منتشر كرد و
اينچنين قدرتمندترين جريان ادبي قرن بيستم طرح ريزي شد و خود به خود در
تمامي هنرها نفوذ كرد و قبل از اينكه به عنوان محرك فكري جهاني تحميل
شود، در تمامي فرهنگهاي اروپايي جا افتاد.
سوررئاليسم چيست؟
در قرون نوزدهم، حدود سال ،۱۸۵۰ رئاليسم (واقعگرايي) رسالت تقليد و
نمونه برداري از طبيعت و حقايق را بر عهده داشت و با نويسندگاني مانند
فلوبر (Floubert)
و نقاشاني مانند كوربه (Courbet)
مشهور شد. به همين دليل طبيعت گرايي (ناتوراليسم) با رهبري زولا (Zola)
در ادبيات و كروت (Corot)،
منه (Manet)
و دوگاس (Degas)
در نقاشي، براي رئاليسم جانشين مناسبي بود و در اين مكتب براي رسيدن به
واقعيات به علم رجوع مي شد. با كشف سورئاتوراليسم (ماوراء
طبيعت گرايي)، نه تنها طبيعت قابل رؤيت، بلكه طبيعت غير قابل رؤيت
انسان به عنوان نتيجه اي بديهي ظاهر مي شود.
نظريه پرداز اين مكتب، آندره بروتن، واقعگرايي را متهم كرد، زيرا معتقد
است كه حوزه فعاليت و ديد انسان را محدود مي كند و بطور كلي اين قالب
قادر نيست تمام انديشه انسان را در خود جاي دهد و به همين دليل او آنچه
را كه از درون انسان مي جوشد، در قالبي بزرگتر به نام «سوررئاليسم»
مي ريزد.
آندره بروتن در سال ،۱۹۲۴ بيانيه سوررئاليسم را منتشر كرد و سرانجام
تعريفي از سوررئاليسم بدين شرح ارايه داد: «عمل اتوماتيك وار فكري و
رواني، براي بيان كاربرد واقعي انديشه و نوشتن تفكر بدون هرگونه كنترل
ذهن و دور از هرگونه نگراني زيبايي شناختي يا اخلاقي.» و سوررئاليست در
يك كلمه به معناي «فرا ـ واقعيت» است.
در
ابتداي قرن بيستم، فرود (Freud)
واقعيت ضمير ناخودآگاه را بيان كرد و نقش آن را در شخصيت بشر آشكار
نمود. او ادعا كرد كه ابعادي از شخصيت انسان در ضمير ناخودآگاه او شكل
مي گيرد و بسياري از اعمال و رفتار انسان از ضمير ناخودآگاهش
سر مي زند. واقعيت ضمير ناخودآگاه توسط رؤيا و تخيلات ثابت شده است و
اين موضوع اساس سوررئاليسم را تشكيل مي دهد. فراواقعگرايان به ضمير
ناخودآگاه ايمان دارند و معتقدند كه آنچه در نيمه ناخودآگاه ما وجود
دارد، واقعيت ذاتي و دروني ما را نشان مي دهد.
فراواقعگرايي با رد كردن «خرد و منطق» كه زماني بسيار طولاني بر هنر
فرانسه سايه انداخته بود، قانع نمي شود، بلكه سعي دارد روان، تخيل،
انديشه و ديد بشر را به زندگي متحول نمايد و هذيانهاي انسان و جنبه هاي
سركوب شده او را بيان كند و در جست و جوي زباني براي بيان «ناگفته ها»
است و موضوعهايي را كه تا به آن روز بيان شده، به شيوه اي نو ارايه
دهد.
البته برخي از شاعران مانند ماكس ژاكوب (Max
Jacob)
يا آندره سالمون (Andrژ
Salmon)
آمادگي پذيرش تمام جسارت زبان سوررئاليسم را نداشتند.
زباني جديد :
بروتن و ديگر فراواقعگرايان در جست و جوي زباني بودند تا ذهن را
در جريان خلق كردن بدون مداخله اداره و كنترول ذهن و منطق آزاد بگذارد.
آنان معتقدند هرچه كه از ذهن و ضمير ناخودآگاه مي گذرد، بطور اتوماتيك
بايد آن را به روي كاغذ آورد، بدون آنكه دوباره آن را مرور كرد و در آن
دست برد و بخشي از آن را حذف يا اصلاح كرد، زيرا به عقيده سوررئاليستها
همين خط خوردگي ها است كه واقعيت دروني را بيان مي كند و آنان ادبيات
را «خواندن خط خوردگي ها» تعريف كردند. سوررئاليستها معتقدند كه اين
هوشياري است كه ضمير ناخودآگاه را تصحيح مي كند و باعث به وجود آمدن
آثاري تكراري و بدون خلاقيت مي شود.
آندره
بروتن، بنيانگذار سوررئاليسم:
بروتن به دليل استعداد و فعاليتهاي بسيارش در اين زمينه، به عنوان
سردسته اين حركت برگزيده شد. او زندگيش را وقف سوررئاليسم كرد. اطراف
بروتن شاعراني مانند الوآرد، آراگون، سوپل و نقاشاني چون ماكس ارنست،
دالي و ميرو گرد آمدند. بروتن و دوستانش معتقد بودند كه اگر فشارهاي
اجتماعي شديد بر انسان تحميل شود، باعث مي شود تا ثروتهاي اندوخته شده
در سرشت بشر شكوفا نشود و براي دستيابي به اين منابع غني دروني، انسان
بايد هرگونه نظام ثابت و قواعد دست و پاگير را از بين ببرد.
كارهاي فرود (Froud)
و نقش ضمير ناخودآگاه در شخصيت انسان، بر طرز تفكر و نگرش بروتن و
در نهايت بر سوررئاليسم بسيار اثر داشت.
در سال ،۱۹۲۷ با پيوستن بروتن به حزب كمونيسم، كارهايش سياسي شد و
به تدريج خود را در نبردي بسيار وسيع ديد كه خود او عليه جامعه، فلسفه
و مذهب به وجود آورده بود.
بدين ترتيب چراغ پرفروغ سوررئاليسم به تدريج كم نور شد. در حدود سال
،۱۹۳۸ ديگر سوررئاليسم وضعيتي پايدار نداشت و در سال ۱۹۴۵ اكثريت،
به جز بروتن، از سوررئاليسم روي برگرداندند. وليكن بروتن مي دانست
هرچند يكي از بزرگترين تحولات هنري عصر جديد از بين مي رود، ولي نوري
را كه اين حركت بر فرهنگ بشر تاباند، براي روشن كردن باقي راه قرن
بيستم كافي خواهد بود.
عقايد سوررئاليستها:
۱ـ واقعيت و
رؤيا: سوررئاليستها رؤيا را برابر با واقعيت
مي دانند و اين دو را بر روي هم «فرا ـ واقعيت» مي نامند.
۲ـ نگارش اتوماتيك:
در تعريفي كه بروتن از سوررئاليسم ارايه داد، نوشتن و سرودن در آن واحد
را توصيه كرد. به اعتقاد او، شاعر سوررئاليست بايد نوعي فرستنده باشد
كه هر آنچه را كه از ضمير ناخودآگاهش مي گذرد، بدون اعمال كنترل منطق و
خرد آن را بدون كم و زياد كردن بر روي كاغذ بياورد.
۳ـ پوچي و بي معنايي:
فراواقعگرايان با رها كردن خود از قيد و بند سانسورهاي منطقي، اخلاقي
يا زيبايي شناختي براي ايجاد جملات و تصاوير تا سرحد بي معنايي و پوچي
پيش مي روند. حتي آنان اين مسأله را حالتي شاعرانه براي خود مي دانند.
۴ـ تحريك مردم و هرج و مرج طلبي:
سوررئاليستها ميل به تحريك مردم را از دادائسمها به ارث برده بودند.
آنها تجمعهاي مردمي و تظاهرات پر سر و صدا به پا مي كردند. به عنوان
مثال، در سال ،۱۹۲۴ در مرگ آناتل فرانس (نويسنده فرانسوي ۱۹۲۴ ـ ۱۸۴۴)
هجويه اي به نام «جنازه» منتشر كردند. اينگونه رفتار سوررئاليستها با
عقايد آنارشيستها (هرج و مرج طلبها) كه با همه محدوديتهاي نظام اخلاقي
و زيبايي شناختي مخالفت مي كنند، منطبق است.
قالبها و تنوعات سوررئاليسم:
در
تمامي هنرها جايي براي خود يافت، حتي در جوانترين هنر يعني «سينما» نيز
نفوذ كرد.
در
سال ،۱۹۲۴ فيلم «آنتراكت» (وقفه) ساخته رُنه كلر، موافقت اوليه سينما
با جريان سوررئاليسم را اعلام كرد.
در
نقاشي سوررئاليستي، فاصله بين موضوع و عنوان تابلو تعجب و نيروي تخيل
بيننده را بر مي انگيزد و ذهن بيننده را در مورد معناي پنهان اثر مشغول
مي كند. بطور كلي به نظر مي رسد كه در اين مكتب، قلم مو بيشتر از قلم
يا دوربين موفق شده است تا به بهترين وجه الهامات روحي را به تصوير
بكشد.
سوررئاليسم بيشتر در قالبهاي شعر و نقاشي بيان مي شود، بويژه بيشتر
آثار ادبي سوررئاليست به شعر اختصاص داده شد. شعر براي سوررئاليستها
شيوه اي است كه براي بيان اتوماتيك تصاوير معمولاً سركوب شده راه را
باز مي گذارد. به گفته بروتن «جملات بايد حصارهاي شيشه اي را بشكنند.»
آندره بروتن در شعر خود با بيان تصورات، تخيلات، عشق و چيزهاي
شگفت انگيز سعي دارد اين حصارهاي شيشه اي را بشكند. برخلاف برخي از
شاعران كه تصاوير را آگاهانه و دانسته خلق مي كنند، بروتن اجازه مي دهد
تا تصاوير بطور غير ارادي و اتوماتيك وار به وجود آيند. به عنوان مثال:
در شعر «همسرم» آن جملات بيانگر اينگونه نوشتار و تصاوير هستند:
همسرم با
چشماني پر از اشك
با چشماني به مانند آهنربا
همسرم با چشماني به مانند علفزار
همسرم با چشماني آبي براي نوشيدن
در زندان
همسرم با چشماني به مانند جنگل
هميشه زير تبر
با چشماني همسطح آب، همسطح هوا،
زمين و آتش
شخصيتها و آثار اين مكتب ادبي :
آرتور رمبو، لُتر آمون، كويلُم آپولينر از پيشقدمان اين مكتب بودند.
براي اولين بار عبارت «سوررئاليسم» را آپولينر (Apollinaire)
در آثار خود به كار برد.
آندره بروتن (۱۹۶۶ ـ ۱۸۹۶): سردسته و نظريه پرداز اين جريان بود.
از جمله آثار او مي توان: روشنايي زمين (۱۹۲۳)، ناديا (۱۹۲۸)، گلدانهاي
مرتبط (۱۹۳۲) و عشق آتشين (۱۹۳۷) را نام برد.
ديگر
شخصيتها:
لويي آراگون، پل الوآرد (۱۹۵۲ ـ ۱۸۹۵)، آنتوني آرتد (Antonin
Artoud) (۱۹۴۸ ـ ۱۸۹۶)،
فيليپ سوپل (Phillipp
Soupoult) (۱۹۹۰ ـ ۱۸۹۷)،
رنه كِرِوِل (Renژ
Crevel) (۱۹۳۵ ـ ۱۹۰۰)،
روبرت دسنو (Robert
Desnos)
(۱۹۴۵ ـ ۱۹۰۰).
نبايد نقاشاني مانند ماكس ارنست، سالوادور دالي، ميرو، ماگريت و كمي
متأخرتر دِِلوو را فراموش كرد.
در
سال ،۱۹۲۲ ماكس ارنست در يك تابلوي مشهور به نام «ميعادگاه دوستان»،
تمام گروه سوررئاليست را به تصوير كشيد.
رومانتيسم
آثار ادبي و هنري نيمه اول قرن نوزدهم فرانسه، جريان فرهنگي را نشان مي دهد كه مكتب «رومانتيسم» ناميده مي شود. «شاتوبريان» و «مادام دواتسال» با ترجمه آثار نويسندگان و شعراي انگليسي و آلماني، مكتب رومانتيسم را به فرانسه وارد و معرفي كردند. در واقع رومانتيسم فرانسه تحت تأثير رومانتيسم انگلستان و آلمان به وجود آمد، ولي با وجود اين، در فرانسه به صورت مكتبي وسيع و منسجم درآمد، چنانكه به تدريج ادبيات اروپا تحت تأثير ادبيات رومانتيك فرانسه قرار گرفت. در فرانسه، اين مكتب بين سالهاي ۱۸۰۰ تا ۱۸۵۰ جريان داشت. حدود سال ،۱۸۲۴ نوديه (Nodieh) نويسندگان جوان رمانتيك را در گروهي به نام سناكل (Cژnacle) به دور هم جمع كرد. از سال ،۱۸۲۷ هوگو سرپرستي اين گروه را به عهده گرفت و به اين ترتيب به عنوان سردسته و رهبر رومانتيكها برگزيده شد. او با انتشار درام معروف خود به نام «نبرد ارناني» (Hernani) در سال ،۱۸۳۰ اين مكتب را به اوج خود رساند كه در اين نمايشنامه، هوگو عليه عقايد كلاسيكها برخاسته است. بعد از سال ،۱۸۳۰ رومانتيكها به دو دسته محافظه كار و آزاديخواه تقسيم شدند كه هوگو و وينيي در گروه محافظه كار و استاندال در دسته آزاديخواه جاي گرفتند. به تدريج اختلاف و غرض ورزيهاي نويسندگان با يكديگر و روي آوردن آنان به سياست و عقايد باعث شد كه در نيمه دوم قرن نوزده، كم كم چراغ اين مكتب بي فروغ شود.
رومانتيك و رومانتيسم
چيست؟
صنعت «رومانتيك» در ابتدا در معناهاي خيالي، افسانه اي، شاعرانه،
قهرمان وار و جالب توجه به كار مي رفت. اما در آغاز قرن نوزدهم، اين
كلمه معناي مدرن و امروزي خود را به دست آورد و براي توصيف مناظر زيبا
و دلرباي طبيعت به كار برده شد كه تأمل و تخيل بيننده را بر مي انگيخت.
كلمه «رومانتيسم» طي نيمه اول قرن نوزدهم به عنوان برچسبي بر جريان
ادبي به كار مي رفت كه سعي داشت ادبيات جديدي را احيا كند كه مغاير با
قوانين كلاسيك بود. قوانيني كه به تقليد و پيروي از قدما هنوز هم در آن
زمان لازم الاجرا و متداول بودند. به همين دليل به اين مكتب «مكتب
ضد كلاسيك» نيز گفته مي شود. از جمله تضادهاي بين كلاسيسم و رومانتيسم
اين است كه كلاسيكها ايده آليست (آرمانگرا) بودند، يعني تنها جنبه هاي
زيبا را در هنر بيان مي كردند، ولي رومانتيكها، رئاليستها
(واقعگرا) هستند، يعني به عقيده آنان، حقايق چه خوب و چه بد، بايد بيان
شوند. ديگر اينكه كلاسيكها عقل گرا ولي رمانتيكها احساسي و خيال پرداز
هستند.
رومانتيسم يك مبارزه است. اين مبارزه به تضاد بين نسلها مربوط مي شود.
رمانتيكها جوان و جسور هستند كه با افراط گري و نوآوري در طرز لباس
پوشيدن و رفتار خود باعث تعجب نسل پيش از خود يعني محافظه كاراني
مي شوند كه مي خواهند هنر و ادبيات محافظه كارانه كلاسيكها را حفظ
كنند.
رومانتيسم «درد قرن» است. اين عبارت، حالت شك و ترديد و نارضايتي دو
نسل اول قرن نوزدهم را نشان مي دهد كه به دليل شور و هيجان رسيدن به
عشق، در كنار شكست و ناكامي در راه رسيدن به هدف به وجود مي آيد كه
در نهايت غم و اندوه و احساس دلتنگي و اضطراب را در رومانتيكها به وجود
مي آورد. به همين دليل به اين مكتب «مكتب سرخوردگي ها» نيز گفته
مي شود.
رومانتيكها تصوير قهرمان آثار خود را بسيار خوب، زيبا، جذاب، معتقد و
عاشق نشان مي دهند. قهرمان رومانتيك، عاشقي آزاد است كه احساس مي كند
مالك سرنوشت خود نيست و اين دنياي فاني مكان مناسبي براي بيان احساسات
و تحقق رؤياهاي او نيست، به همين دليل معتقد به دنياي لايتناهي است و
در آرزوي رسيدن به اين دنياي برتر انتظار مي كشد.
بيانيه هاي اين مكتب :
يكي
از بيانيه هاي اين مكتب، كتاب «راسين و شكسپير» (Racine
et Shakespear)
اثر استاندال است. در اين كتاب، استاندال تئاتر خشك و مقيد كلاسيك
راسين را با تئاتر آزاد، احساسي و رومانتيك شكسپير مقايسه مي كند و
آنها را مورد نقد و بررسي قرار مي دهد.
ويكتور هوگو در سال ۱۸۲۷ با مقدمه اي كه بر درام «كرامول» (Cromwell)
خود نوشت، يكي ديگر از بيانيه هاي اين مكتب را ارايه داد و به اين
ترتيب «درامه» رومانتيك را آنطور كه بايد باشد، تعريف كرد. او در اين
بيانيه تئاتر شكسپير را به عنوان تئاتري كاملاً رومانتيك تأييد و تصديق
مي كند.
عقايد رمانتيكها :
۱ـ
آزادي : رومانتيسم «مكتب آزادي خواهي در هنر»
است. از شعارهاي پيروان اين مكتب «آزادي انديشه» و «آزادي بيان» است.
در قرن هجدهم، تئاتر و شعر تابع قوانين سختي بود كه از كلاسيكها به جا
مانده بود، اما به عقيده رومانتيكها، بايد قوانين دست و پاگير و خشك
كلاسيك را از بين برد. ادبيات نبايد براي بيان احساسات و عشق و علاقه
نويسنده حد و مرزي قايل شود، تا اينكه او بتواند بي قيد و بند و با
آزادي تمام سخن بگويد.
۲ـ هيجان و احساسات:
در اين مكتب ابراز احساسات و هيجان يك اصل است. به عقيده آنان، عقل و
منطق در هنر جايي ندارد و اين احساس است كه بر روح بشر تسلط دارد.
بنابراين، بايد احساسات و هوسهاي روح را در محدوده رعايت مسائل اخلاقي
بيان كرد. رمانتيكها مي گويند: «بايد هيجانهاي شاعر يا نويسنده بيان
شود تا بتواند هيجان خواننده را برانگيزد.»
۳ـ گفتن از «خود»:
يكي از مشخصات بارز آثار ادبي رمانتيكها، در قالب شعر يا رمان، استفاده
مكرر از كلمات «من» و «خود» است كه به اين وسيله رمانتيكها مي خواهند
خواننده را با عشق و علاقه، درد و دلتنگي، اضطراب و بطور كلي احساسات
دروني خود آشنا كنند. آنان اوضاع و احوال و حالتهاي روحي خود را مانند
درد دلي براي خواننده خود بيان مي كنند و باعث برانگيختن احساسات او
مي شوند. قهرمان آثار رومانتيكها «خود» اوست. به اين ترتيب آثار اين
مكتب را تقريباً مي توان سرگذشت نويسندگان آن به حساب آورد.
۴ـ گريز و سفر:
سفر واقعي يا خيالي، سفر تاريخي يا جغرافيايي، از نظر رومانتيكها
به هرحال بايد از زمان «حال» گريخت. بايد از ناكامي، دلتنگي، اندوه و
سرخوردگي ها فرار كرد. فرار به رؤيا، فرار به گذشته، فرار به سرزمينهاي
ديگر، فرار به تخيلات.
۵ـ احياي زبان:
رومانتيكها با استفاده از كلمات بديع و جالب، استعاره و تشبيه و ديگر
صنايع ادبي به دنبال نوع آوري و رسيدن به زباني جديد براي بيان افكار
خود هستند.
۶ـ كشف
ناشناخته ها: رومانتيكها به دنبال چيزهاي ناشناخته و
موضوعات جديد هستند. آنان با تصويرسازي در ذهن، كاوش در جهان رؤيا و
كشف عصر فراموش شده، هنر خود را خلق مي كنند.
۷ـ مذهب:
دوران كلاسيسيم و قرن ،۱۸ قرون عقل و منطق بود، ولي در قرن ۱۹
رومانتيكها به دين و مذهب روي مي آورند. رومانتيكها براي جنبه هاي
معنوي و روح انسان اهميت زيادي قايل هستند.
قالبهاي رومانتيسم
۱ـ
شعر غنايي: شعر قالبي مناسب براي بيان احساسات
و ابراز هيجان و همچنين بيان اندوه و دلتنگي شاعر رمانتيك است. او با
ملايم كردن قواعد فن شعر، ارجحيت دادن به موزيك و آهنگ دروني و به كار
بردن عبارات تعجبي و دعايي، شعر غنايي رمانتيك را خلق مي كند. «تفكرات
شاعرانه» اثر لامارتين، كتابي براي نسلهايي بود كه منتظر نو و احيا شدن
شعر بودند.
۲ـ تئاتر:
رومانتيكها تقسيم بندي كلاسيك درامه را به دو دسته كمدي و تراژدي قبول
نداشتند. به عقيده آنان، تمام جنبه هاي زندگي بشر، خوب يا بد، زيبا يا
زشت، مسخره يا جدي و هر آنچه كه در زندگي انسان وجود دارد، بدون سانسور
بايد آن را بر صحنه تئاتر آورد. برخلاف كلاسيكها كه تنها جنبه هاي
زيباي زندگي را در هنر نمايش مي دادند.
۳ـ رومان:
رومان در اين مكتب، انعكاس روح نويسنده رمانتيك در قالب داستان است.
رومان رومانتيك مقدمه اي بر رومان رئاليستها است.
موضوع و مضمون آثار رمانتيك
رومانتيسم بيشتر به موضوع (Sujet)
مي پردازد تا به مضمون (thژme).
يكي از موضوعهاي اصلي آثار رمانتيك طبيعت است. رومانتيكها براي تسلي
اضطراب دروني خود به طبيعت پناه مي برند. آنان ساحل دريا، توفان،
آبشار، بيشه، اعماق دريا و جنگلها را محرم راز دل خود مي دانند. آنان
در دنياي رؤيا و تخيل به دنبال موضوعهاي بكر و تازه مي گردند.
از ديگر موضوعات رومانتيسم مي توان زوال، اندوه و هيجان را نام برد.
«پاييز» با رنگهاي متنوع واندوه برگهاي مرده خود، دلتنگي «غروب» و
غم انگيزي آن، تاريكي «شب» و سكوتش، از نمادهاي بيان كننده حالات روحي
رومانتيكها هستند. اينها دردهاي پنهاني است كه در متنهاي رومانتيك نفوذ
كرده اند.