نومحافظه كاران در سراشيب قدرت

 

 

(شبنم بهاری)

monday 12 february 2007 20:37:45

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

اگر رهاورد دو جنگ عراق و افغانستان، شكست استراتژى نظامى نومحافظه كاران بود، نتايج دو موج انتخابات دو نقطه از قاره آمريكا، استراتژى سياسى دولت بوش را ناكام گذاشت.

واقعه انتخابات هفتم نوامبر در داخل آمريكا، افول سياسى جناح جمهوريخواهان را در پى داشت و ماجراى انتخابات زنجيره اى در قلمرو آمريكاى لاتين، افول اعتبار سياسى كل ايالات متحده در قاره آمريكا را رقم زد.
به اين ترتيب، سال ۲۰۰۶ در تقويم سياسى كاخ سفيد، سالى سياه و نحس نام گرفت، بوش كه پيشاپيش ميدان رقابت هاى استراتژيك را در خاورميانه باخته بود، اين بار در توفان انتخابات پائيز آمريكا و آمريكاى لاتين، ميدان افكار عمومى را نيز از دست داد. رقيبان هوشيار بوش در حزب دموكرات سوار بر موج نارضايتى مردم آمريكا از دو جنگ عراق و افغانستان اكنون براى پس گرفتن آخرين خاكريز سياست يعنى كاخ سفيد آماده مى شوند. آنها در چشم انداز سال ،۲۰۰۷ پايان حيات سياسى بازها را جست وجو مى كنند و مخالفان او در پايتخت هاى آمريكاى لاتين، براى تشكيل يك بلوك منطقه اى صف اتحاد بسته اند.
 نومحافظه كاران ساكن كاخ سفيد هرگز كابوس ۲۰۰۶ را از ياد نخواهند برد. شكستى بزرگ در سه انتخابات مجلس سنا، مجلس نمايندگان و فرماندارى ها و واگذار كردن اين سه عرصه به دموكرات ها بيش و پيش از آن كه از عملكرد مثبت حريف نشانى داشته باشد، از عملكرد ضعيف جمهوريخواهان سرچشمه مى گرفت.
حزب دموكرات در انتخابات مياندوره اى ايالات متحده توانست پس از ۱۲ سال كه اين مجلس در قبضه جمهوريخواهان بود، كنترل كامل آن را به دست آورد. پيروزى دموكرات ها از ديد ناظران پديده اى تأثيرگذار بر مسائل جهان و منطقه بود كه تا حدودى معادلات پيشين بخصوص در عرصه سياست خارجى آمريكا را نيز بر هم خواهد زد. ناكامى مطلق ماشين جنگى آمريكا در عراق و افغانستان مقدمه و محملى شد كه در پس آن شكست جمهوريخواهان در انتخابات مياندوره اى به امرى قطعى تبديل شود. به هر حال بازى و مبارزه دو جناح در اين ميدان تماشايى بود.
جمهوريخواهان در انتخابات مذكور «امنيت» را سرلوحه مبارزه سياسى خود قرار دادند. جورج بوش و نومحافظه كاران گفتند كه ايالات متحده همواره در معرض تهديدات تروريستى قرار دارد و براى مواجهه با اين تهديد، بهترين گزينه «به جنگ تروريسم رفتن» است. اين موضوع محور تمام سفرهاى جورج بوش بخصوص در ايام مبارزه انتخاباتى بود. در نهايت تبليغات جمهوريخواهان بر اين محور استوار شد كه پيروزى دموكرات ها به مفهوم «تهديد امنيت ملى» آمريكاست. اين امر تا بدانجا پيش رفت كه بوش در يكى از نطق هاى انتخاباتى خود صراحتاً به رأى دهندگان آمريكايى كه اينك براساس نظرسنجى ها به سوى دموكرات ها گرايش پيدا كرده بودند، هشدار داد كه پيروزى دموكرات ها در انتخابات به معناى پيروزى تروريست ها و مغلوب شدن ايالات متحده در جنگ عراق خواهد بود.

 در اين ميان، دموكرات ها با افزايش انتقادها از جنگ عراق و افزايش تلفات آمريكا در اين جنگ با خاطرى آسوده، مسير پيروزى بر حريف را پيمودند. لذا بوش هرچه بيشتر كوشيد تا مردم آمريكا را به رأى دادن به جمهوريخواهان ترغيب كند، كمتر توفيقى به دست آورد تا جايى كه حتى اعلام حكم اعدام صدام ۴۸ ساعت مانده به انتخابات آمريكا نتوانست از سقوط نومحافظه كاران جلوگيرى كند. خبر پيروزى دموكرات ها به دنبال خود افزايش احتمال تغيير رويكرد آمريكا در سياست خارجى را همراه آورد تا جايى كه پس از اعلام پيروزى دموكرات ها ايهود اولمرت نخست وزير اسرائيل سراسيمه روانه واشنگتن شد.
اما پلوسى، چهره سرشناس دموكرات ها به اولمرت اطمينان داد كه «امنيت اسرائيل» موضوعى نيست كه مورد مناقشه دموكرات ها و جمهوريخواهان باشد.
انتخابات مياندوره اى آمريكا همان طور كه از پيش انتظار مى رفت، قربانيانى بزرگ داشت كه رامسفلد و جان بولتون در رأس آن بودند. رامسفلد پيش از انتخابات در پاسخ به كسانى كه از بركنارى وى پس از انتخابات خبر مى دادند، تأكيد مى كرد كه وى تحت هيچ شرايطى استعفا نخواهد داد تا هفتم نوامبر رئيس پنتاگون و طراح جنگ عراق به دليل حمايت هاى همه جانبه جورج بوش و ديك چنى همچنان با اطمينان از بقاى خود در طبقه آخر ساختمان مركزى پنتاگون در سياست خارجى آمريكا يكه تازى مى كرد. با اين حال دموكرات ها از فرداى انتخابات از لزوم بركنارى وى سخن مى گفتند. در اين ميان واقعه اى كه به صورت نمادين اسباب بركنارى رامسفلد از رياست پنتاگون را فراهم آورد نامه اى بود كه جمعى از فرماندهان ارشد ارتش آمريكا خطاب به بوش نوشتند.

در اين نامه كه فقط يك هفته پيش از انتخابات مياندوره اى آمريكا نگاشته شد، فرماندهان ارتش آمريكا نسبت به عملكرد نادرست رامسفلد در مقام رياست وزارت دفاع آمريكا و مسئول سياست جنگى آمريكا در عراق و افغانستان افشاگرى شد. اين نامه تاريخى در روزهاى پرالتهاب جمهوريخواهان و جورج بوش چنان اثربخش بود كه حتى برخى جمهوريخواهان از آن به عنوان توطئه دموكرات ها ياد كردند. بدين ترتيب با اعلام پيروزى دموكرات ها، رامسفلد با استعفاى خود به نخستين قربانى بزرگ كاخ سفيد تبديل شد. جان بولتون سفير هميشه معترض آمريكا در سازمان ملل متحد نيز دومين قربانى بزرگ شكست جمهوريخواهان در انتخابات مياندوره اى آمريكا بود. دموكرات ها رامسفلد را طراح و كارگردان جنگ هاى آمريكا مى دانستند و جان بولتون را نيز نظريه پرداز توجيه گر ديپلماتيك اين سياست هاى جنگ طلبانه. بدين ترتيب بود كه بولتون نيز همانند رامسفلد محور اعتراضات دموكرات ها قرار گرفت. بولتون در سال ۲۰۰۵ از سوى بوش به عنوان سفير آمريكا در سازمان ملل معرفى شد و از همان ابتدا حضور وى در اين سمت سبب ايجاد اختلاف هاى شديدى ميان دموكرات ها و جمهوريخواهان شد.
پس از استعفاى رامسفلد بوش به شدت از بولتون حمايت كرد اما حمايت هاى همه جانبه با اعتراض شديد دموكرات ها روبه رو شد چه آن كه آنها معتقد بودند بوش چگونه مى تواند از لزوم همكارى و رفاقت ميان دموكرات ها و جمهوريخواهان در دو سال باقى مانده از دوران رياست جمهورى اش سخن بگويد و در همان حال بر حفظ يك مهره مغضوب دموكرات ها پافشارى كند. به اين ترتيب اعتراض هاى گسترده دموكرات ها كه اكنون حاكم هر دو مجلس آمريكا بودند در نهايت به استعفاى بولتون از اين مقام منجر شد. جورج بوش پس از قبول اكراه آميز استعفاى بولتون، تأسف خود را از اين امر ابراز داشت.

بوش در رويارويي با سياست‌هاي اعتدال گرايان

آنچه مسلم است بوش و نومحافظه كاران در دو سال باقيمانده حكومت خود بر كاخ سفيد ديگر نمى توانند بلندپروازى هاى عصر پس از ۱۱ سپتامبر را ادامه دهند. انتصاب فردى چون رابرت گيتس در مقام رياست پنتاگون كه به واقع گرايى در محافل سياسى آمريكا شهرت يافته است و تأكيد وى بر وخامت اوضاع ارتش آمريكا در افغانستان و عراق و لزوم بازنگرى در سياست هاى جنگى كاخ سفيد همگى دلايل و نشانه هاى پايان دوران طلايى جنگ طلبان كاخ سفيد هستند. بوش در دو سال پايانى رياست جمهورى اش چاره اى جز بازنگرى در سياست جهانى آمريكا از يك سو و مماشات با دموكرات ها از سوى ديگر ندارد. دموكرات ها كه اكنون با در دست گرفتن دو نهاد مهم آمريكا چشم به كاخ سفيد دوخته اند.

جريان نومحافظه كاران در آمريكا در حال حاضر بيشتر به يك جريان مشوق و تحريك كننده‌ي جنگ، شكنجه و ترور معروف است. اين جريان به دليل نفوذ گسترده‌اي كه در آمريكا دارد واكنش‌هاي متفاوت و منفي نسبت به خود را مهم تلقي نمي‌كند و اين گونه واكنش‌ها نيز در اين جريان نومحافظه‌كار آمريكايي تاثير گذار نيست."

دكتر جيمز بوفارد، يكي از متفكران و سياستمداران مطرح آمريكايي در گفت‌وگو‌ي تفضيلي با شبكه‌ي تلويزيوني الجزيره به ارزيابي جريان نومحافظه‌كاران آمريكايي در كاخ سفيد مي‌پردازد:

پيش از اين نيز جريان نومحافظه‌كاران آمريكايي در رسانه‌هاي مختلف داخلي به ارزيابي گذاشته شده است و انتقادات موجود نسبت به اين جريان تنها از سوي شخصيت‌هاي سياسي مطرح نشده است بلكه انتقادهاي تند موجود به اين جريان راست گراي افراطي از سوي تمامي اركان دولتي و غير دولتي در آمريكا نيز انجام‌گرفته است و تمامي اين انتقادها جريان نومحافظه‌كاران آمريكايي را به عنوان يك جريان خطرناك و خطرساز براي امنيت و جايگاه جهاني آمريكا تلقي مي‌كنند.

بوفارد در ادامه‌ عنوان داشته است: در هفتم فوريه سال جاري مجله‌ي نيوزويك گزارشي را تحت عنوان طغيان در كاخ سفيد چاپ و منتشر ساخت . در اين گزارش نام افراد و شخصيت‌هاي برجسته‌ي نومحافظه‌كاران كاخ سفيد كه از سياست بوش انتقاد و سرپيچي كرده‌اند به صورت كاملا مشخصي آمده است. اين افراد معتقد بودند كه سياست‌هاي دولت بوش بر اساس چارچوب‌هاي تعيين شده پيش نمي‌رود و اين دولت بايد قاطعانه‌تر نسبت به برخي از قضاياي مطرح شده عمل كند. روزنامه‌ي اينديپندنت نيز در نهم مارس سال جاري دو صفحه‌ي‌ اول روزنامه‌ي خود را به بيان نظرات پنج تن از رهبران نومحافظه‌كار آمريكايي اختصاص داده بود كه البته اين نظرات نيز چيزي جز تئوري‌ها و اهداف تند اين جريان راست گراي افراطي را در بر نداشت.

 آن چه كه امروز مطرح است آن است كه آيا برنامه‌هاي نومحافظه‌كاران كاخ سفيد به پايان رسيده است يا اين كه اصل و مبدا بوش و دولتش به پايان رسيده است؟ اين جريان افراطي با پايان دولت بوش پايان نخواهد يافت بلكه برعكس هم چنان زمام امور آينده‌ي كاخ سفيد را نيز هم چنان در دست خواهد داشت. "  اين نويسنده‌ي آمريكايي در ادامه‌ گفته است: "به اعتقاد بسياري از تحليل گران اصول و مبادي دولت بوش در حال حاضر چيزي جز استيلا و غلبه بر بخش بزرگي از جهان نيست.

 بوش تنها سه روز پس از حادثه‌ي ‌١١ سپتامبر طي سخناني از جنگ  جديد و رهبري اين جنگ از سوي دولت آمريكا خبر داد. در آن زمان جنگي كه بوش به جهانيان وعده داده بود از پاك سازي جهان از تروريسم خبر مي‌داد اما چيزي نگذشت كه اين داعيه‌ي دولت بوش با در بسته مواجه شد زيرا بسياري از آمريكايي‌ها اين سخنان و اظهارات بوش را احمقانه و خطرناك تعبير كردند. اين سياست بوش منجر به آن شد كه بسياري از محافظه‌كاران كاخ سفيد موقعيت خود را از دست بدهند چون در واقع منبع اصلي سياست‌گذاري‌هاي بوش همين نو محافظه‌كاران بودند و چهره‌ي اين افراد نيز براي مردم آمريكا كاملا كشف شده بود. به هر حال به رغم تضعيف مقطعي برخي از شخصيت‌هاي اين جريان، ستون‌هاي اصلي آن هم چنان نفوذ خود در كاخ سفيد و آمريكا را حفظ كردند و هم چنان سياست‌ها و نظرات خود را در قالب مقاله‌ها، گزارش‌ها و تحليل‌ها در رسانه‌هاي خبري وابسته به خود منتقل مي‌كردند.

متاسفانه هنوز هم ابعاد مهم اين جريان كه يكي از خطرناك‌ترين جريان‌هاي شكل گرفته در تاريخ جديد ايالت متحده‌ي آمريكا است در اين كشور جاري است و از نفوذ بسياري در دولت آمريكا برخوردار است. حال بايد ديد آيا مخالفت‌هاي ‌ناشي از سياست نومحافظه‌كاران بر دولت بوش تاثير منفي مي‌گذارد و از قدرت و نفوذ دولت آمريكا با توجه به آن كه جريان راست گراي افراطي حامي اصلي اين دولت است مي‌كاهد؟ پاسخ اين سوال روشن است و اين مخالفت بي‌تاثير بر موقعيت دولت بوش در ميان آمريكايي‌ها نيست زيرا افكار اين دولت آن طوري كه براي همگان معروف است متاثر از افكار و انديشه‌هاي نومحافظه‌كاران است.

اين جريان راست افراطي هميشه از اشتباهات و حتي دروغ‌هاي دولت بوش حمايت كرده است و آخرين نمونه‌ي اين حمايت در زمينه‌ي پرونده‌ي هسته‌يي ايران مطرح بود. جريان نومحافظه‌كاران آمريكا با استفاده از بي‌اطلاعي حاكم بر جامعه‌ي آمريكايي و به واسطه‌ي بوش فعاليت هسته‌يي ايران را به عنوان يك خطر جدي و تهديد آميز جلوه داده است در حالي كه واقعيت بر خلاف آن است و سياست‌هاي اين جريان در قبال برنامه‌ي هسته‌يي ايران پيش از آن كه بر اساس حمايت از امنيت ملي آمريكا باشد رنگ و بوي سياسي دارد بوفارد افزوده است: متاسفانه سطح آگاهي پايين موجود در ميان ملت آمريكا نسبت به بسياري از جريان‌هاي جهاني موجود منجر به آن شده است كه افكار و انديشه‌هاي اين مردم بر اساس سياست‌هاي احزاب سياسي اين كشور و به هر سمتي كه اين احزاب مي‌خواهند سوق داده شود و اين همان كاري است كه جريان نومحافظه‌كاران آمريكايي انجام مي‌دهند و مطمئنا اين جريان اين سياست خود را در آينده نيز ادامه خواهد داد. بوش از اين عدم آگاهي و سطح پايين اطلاعات مردم آمريكا در بسياري از مسايل استفاده كرده به طوري كه وي توانسته است براي دومين بار نيز به رياست جمهوري آمريكا دست يابد.

 بايد بگويم تمامي راي دهندگان به دولت بوش كه با تفاوت ‌١/٨ درصد آرا بر رقيب خود پيروز شد، تصور مي‌كردند كه اوضاع جاري در عراق در روند خوبي بسر مي‌برد اما يك سال و نيم پس از آن همه دريافتند كه همه چيز در عراق بر وفق مراد نيست و واقعيت‌هاي موجود بر خلاف آنچه كه دولت بوش اعلام مي‌كند است.

وي در پايان افزوده است:

بايد بگويم كه بسياري از مردم آمريكا نام بسياري از اعضاي كنگره يا مجلس سنا را نمي‌دانند و به جرات مي‌توان گفت كه حتي اين نمايندگان نيز اطلاع كامل و دقيقي از تمامي قوانين قانون اساسي ايالت متحده آمريكا ندارند. به رغم آن كه بنيان‌گذاران ايالت متحده‌ي آمريكا اين آرزو و خواسته‌ را در سر داشتند كه آمريكا به كشوري تبديل شود كه قانون حرف اول را در آن بزند اما طي پنج الي شش سال گذشته اين فرصت و اجازه به دولت آمريكا داده شد كه قانون را چه به صورت شكنجه و تعذيب زندانيان چه به صورت استراق سمع يا دروغ گفتن نقض و زير پا گذارد و آمريكا را به جنگ عليه كشور ديگري وارد كند. در حقيقت بوش تعريف جديدي از آزادي در آمريكا ارايه كرد و آزادي حال حاضر در آمريكا را بايد آزادي بوش ناميد. از جمله پيامدهاي آزادي كه دولت بوش تعريف كرده است مي‌توان به اقدام اخير سازمان امنيت ملي آمريكا اشاره كرد كه هزاران آمريكايي را به اتهامات واهي در سال ‌٢٠٠٢ دستگير كرد.

هم چنين اخيرا كشف شده است كه به دليل فشارهاي دولت بر شركت‌هاي سازنده‌ي تلفن بسياري از مكالمات تلنفي براي دولت ضبط شده‌اند. بسياري از بازرسي‌هاي انجام شده در آمريكا بدون مجوز قانوني و قضايي انجام گرفته است . مي‌بينيم آنچه كه دولت بوش انجام مي‌دهد ناقض حقوق شهروندي در آمريكا است كه به نام دفاع از حقوق بشر انجام مي‌گيرد. بسياري از مردم آمريكا نسبت به اين اطلاعات بي‌خبرند. متاسفانه بوش هميشه درباره‌ي بسياري از امور حساس و مهم به ما و جهانيان دروغ گفته است و اقدامات خود را بر اساس تاييد و حمايت كامل كنگره يا سنا انجام نمي‌دهد زيرا كنگره به ندرت از اقدامات دولت اطلاع مي‌يابد و تمامي اقدامات دولت به نام حمايت و دفاع از مردم آمريكا توجيه مي‌شود. بوش به گونه‌اي عمل مي‌كند كه گويا ديكتاتور منتخب و حاكم بر آمريكا است. بايد باور كنيم كه آن چه كه از بوش در رسانه‌هاي خبري آمريكا ساخته شده است كاملا با شخصيت‌ اصلي وي متفاوت است و اين رييس  .جمهور نومحافظه‌كار راست گراي افراطي ديگر فاصله‌اي با به ثبت رسيدن در زواياي تاريك تاريخ آمريكا و جهان ندارد .

 تهيه ازمنابع خبري .

www.esalat.org