نویسنده : ع - م

4 january 2007 19:20:11

 

«جنگ سرد» به دوران تاریخی اطلاق میشود كه از اواسط دهه ۱۹۴۰م. با پایان جنگ دوم جهانی، آغاز شد و تا سال ۱۹۹۱ و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، یعنی حدود ۴۵ سال، دوام آورد.

شاخص این دوران، رقابت و نبرد آشكار و پنهان سیاسی، اقتصادی، تسلیحاتی، اطلاعاتی و فرهنگی بلوك غرب، به رهبری ایالات متحده آمریكا، و بلوك شرق، به رهبری اتحاد شوروی، بود. این نبرد در تمامی دوران طولانی فوق سایه سنگین و سیاه خود را بر فضای بین المللی گسترد و سرنوشت بشریت را رقم زد. در این دوران، روشنفكران نیز به دو جبهه اصلی كمونیست و ضد كمونیست تقسیم شدند و اگر مواضع روشنفكران مستقل و میانه رو با نگرش یكی از این دو جبهه اصلی روشنفكری تعارض می یافت به وابستگی به جبهه دیگر متهم می شد. فضای قطب بندی شده ای بود كه لمس آن برای نسل جدید دشوار است. طبعاً، سرویسهای اطلاعاتی هر دو بلوك، شرق و غرب، نیز، در این حوزه روشنفكری فعال بودند.

در سالهای اخیر، با فروپاشی اتحاد شوروی و پایان یافتن جنگ سرد، توجه به نقش سرویسهای اطلاعاتی، به ویژه آژانس مركزی اطلاعات آمریكا (سیا)، در حوزه های روشنفكری در دوران فوق افزایش چشمگیری یافته است. پژوهش های كه در این زمینه صورت گرفته، ثابت می كند كه در دوران جنگ سرد در عرصه های روشنفكری نیز، مانند سایر عرصه ها، این نبرد به شدت جریان داشت. این پدیده ای است كه «جنگ سرد فرهنگی» نام گرفته است. اینك، در غرب، نسلی پرشور و دقیق از محققان پدید آمده اند كه، بر پایه اسناد علنی شده سیا، گروهی از برجسته ترین نظریه پردازان و مبلغان لیبرال دمكراسی را به همكاری با سیا و اینتلیجنس سرویس بریتانیا متهم می كنند. این جنجالی است كه برخی مطبوعات آن را «بحران روشنفكری لیبرال پس از جنگ سرد» نامیده اند.

مهم ترین این تحقیقات، كتاب خانم «فرانسس ساندرس»، پژوهشگر و روزنامه نگار انگلیسی است كه چاپ اول آن در سال ۱۹۹۹ در لندن منتشر شد و غوغایی به پا كرد. چاپهای بعدی این كتاب با عنوان: جنگ سرد فرهنگی: سیا و جهان هنر و ادب. «ویلارد منس»، منتقد، كتاب خانم ساندرس را «یكی از حیرت آورترین و افشاگر ترین» كتابهای خوانده كه تا كنون درباره سرویس اطلاعاتی ایالات متحده منتشر شده است. خانم ساندرس نشان می دهد كه «كورد مه یر»، رئیس بخش عملیات بین المللی سیا، و دوست او، «آرتور شلزینگر» (پسر)، طبق طرحی كه «ملوین لاسكی» ارائه داد. حركتی را آغاز كردند كه به ایجاد شبكه فرهنگی غول آسایی در سراسر جهان انجامید. خانم ساندرس این شبكه را «ناتوی فرهنگی» می نامد. بودجه این عملیات در سال ۱۹۵۰، یعنی در زمان دولت ترومن، ۳۴ میلیون دالر بود. سیا در چارچوب عملیات جنگ سرد فرهنگی شبكه مطبوعاتی جهان شمولی ایجاد كرد كه از ایالات متحده تا لندن و اوگاندا و خاورمیانه و آمریكای لاتین گسترش داشت، و در تمام این دوران مطبوعات روشنفكری متنفذی مانند پارتیزان ریویو، كنیان ریویو، نیولیدر، انكاونتر، درمونات، پرووه، تمپو پرزنته، كوادرانت و. . . از سیا كمكهای مالی مستقیم یا غیر مستقیم دریافت می كردند. به تعبیر خانم ساندرس، سیا در مقام «وزارت فرهنگ بلوك غرب» عمل می كرد. مثلاً از «جكسون پولاك» و نقاشی «آبستره» به شدت حمایت می كرد با این هدف كه، در عرصه هنر، رئالیسم سوسیالیستی را شكست دهد. در هالیوود، مأموران سیا كارگردانان را ترغیب می كردند كه در فیلم های خود سیاه پوستان را هر چه بیشتر نمایش دهند، آنان را آراسته و خوش لباس به تصویر كشند و از این طریق ایالات متحده را جامعه ای آزاد و دمكرات بنمایانند. فیلم «مزرعه حیوانات» جرج ارول با سرمایه سیا تهیه شد. فیلم ۱۹۸۴ ارول نیز با بودجه سیا ساخته شد. بسیاری از كتب كمپانی «پراگر» با بودجه سیا چاپ می شد. كتاب طبقه جدید «میلوان جیلاس» با بودجه سیا در شمارگان بالا منتشر شد و در سراسر جهان توزیع گردید. سیا ۵۰ هزار نسخه از یكی از كتابهای «ایروینگ كریستول» را برای توزیع مجانی در سراسر جهان خریداری كرد، سیا در سال ۱۹۵۰ با ده میلیون دالر بودجه رادیوی اروپای آزاد را تأسیس كرد و موارد فراوانی از این قبیل. طبق تخمین خانم ساندرس، در دوران جنگ سرد حدود هزار عنوان كتاب به وسیله سیا و در زیر نام بنگاههای انتشاراتی تجاری و دانشگاهی، فقط در ایالات متحده آمریكا منتشر شد.

 مهم ترین اقدام سیا، تأسیس «كنگره آزادی فرهنگی» بود كه در ژوئن ۱۹۵۰ با حضور بیش از یكصد نویسنده از سراسر جهان در برلین گشایش یافت. در این اجلاس روشنفكران برجسته ای چون: «آرتور كوستلر»، «سیدنی هوك»، «ملوین لاسكی»، «ایناتسیو سیلونه» و «جرج ارول» شركت كردند. «كوستلر» در نطق خود اعلام كرد:

دوستان، آزادی تهاجم خود را آغاز كرده است!.

«آرتور كوستلر» رابطهای نزدیك با سیا داشت و راهنمایی های او در فعالیت های سیا در میان روشنفكران بسیار مؤثر بود. «سیدنی هوك» در ۱۹۴۹ به مقامات آمریكایی گفته بود: به من یكصد میلیون دلار و یكهزار انسان مصمم بدهید؛ تضمین می كنم كه چنان موجی از نا آرامی های دمكراتیك در میان توده ها، بلكه حتی در میان سربازان امپراتوری استالین، ایجاد كنم كه برای مدتی طولانی تمامی دغدغه وی به مسائل داخلی معطوف شود. یكی از اولین اقدامات كنگره، صرف پولهای كلان برای ایجاد نشریات روشنفكری در پاریس، برلین و لندن بود. هدف اولیه آنها تقویت چپ گرایان غیر كمونیست و ماركسیست های مخالف شوروی بود و هدف دوم، مقابله با روحیات ضد آمریكایی در میان روشنفكران اروپای غربی با ارائه تصویری زیبا از ایالات متحده آمریكا به عنوان اوج شكوفایی تمدن غرب. هدایت كنگره آزادی فرهنگی را «مایكل یسلسون»، كارمند واحد جنگ روانی سیا، به عهده داشت كه بعدها به نویسنده ای سرشناس بدل شد. دستورات به شكل رمز از واشنگتن به آپارتمان محل زندگی او و همسرش در پاریس انتقال می یافت. این سازمان تا زمان انحلال (۱۹۶۷) دهها میلیون دالر پول از سیا دریافت كرد. تعدادی از دانشگاههای سرشناس ایالات متحده، مانند: كلمبیا و استانفورد و نیویارك و هاروارد، در زیر نفوذ مستقیم سیا بود. مثلاً، «بنیاد فارفیلد» در دانشگاه كلمبیا از مهم ترین مراكزی بود كه بودجه عملیات فرهنگی سیا از طریق آن به نهادهای فرهنگی انتقال می یافت. ظاهراً این بنیاد را یك ثروتمند یهودی به نام «جولیوس فلیشمن» ایجاد كرده بود ولی در واقع با بودجه سیا تأمین می شد. هدایت این بنیاد را «جك تامپسون»، مأمور سیا و استاد دانشگاه كلمبیا، به دست داشت.

«دیوید گیبس» در مقاله اندیشمندان و جاسوسان: سكوتی كه فریاد می زند از رسوایی بزرگی سخن می گوید كه به دلیل فاش شدن اسناد ارتباط سیا با نهادهای آكادمیك در دوران جنگ سرد پدید آمده است.

گیبس به رابطه تنگا تنگ سیا با نهادهای علوم اجتماعی ایالات متحده اشاره می كند.

با انتشار كتاب خانم ساندرس و تحقیقات مشابه، نام گروهی از سرشناس ترین روشنفكران جهان غرب در فهرست «شوالیه های جنگ سرد فرهنگی» ثبت شده است. در فهرست این جنگجویان فرهنگی نامهای بزرگی دیده می شود: سر كارل پوپر، توماس كوهن، آرتور شلزینگر (پسر)، سر آیزایا برلین، والت ویتمن روستو، جیمز برنهام، دانیل بل، ریمون آرون، حنا آرنت، ایروینگ كریستول، سیدنی هوك، آرتور كوستلر، هنری لوس، رینهولد نیبور، رابرت كانكوئست و. . . . اینان اندیشمندانی بودند كه در دوران جنگ سرد روشنفكران مخالف كمونیسم را در سراسر جهان تغذیه فكری می كردند. مثلاً، توماس كوهن، كتاب ساختار انقلابهای علمی خود را، كه یكی از نامدارترین و متنفذ ترین كتب سده بیستم به شمار می رود، به سفارش «جیمز بریان كانانت»، رئیس دانشگاه هاروارد، نوشت و كتاب را به او اهدا كرد.

كانانت از طراحان بمب اتمی ایالات متحده بود و با زرسالاران وال استریت و سرویس اطلاعاتی پیوندهای استوار داشت. نقش سیا در هدایت این فعالیت های فرهنگی در زمان خود چندان پوشیده نبود. در دهه ۱۹۶۰ در محافل روشنفكری اروپا این شوخی رواج یافته بود كه هر نهاد خیریه یا فرهنگی آمریكایی كه در نام خود از واژه های  آزاد یا «خصوصی» استفاده می كند وابسته به سیا است. به نوشته دیوید گیبس، اندیشمندان اجتماعی و سیاسی فوق كاملاً به رابطه خود با سیا واقف بودند؛ كسانی مانند «رابرت جرویس» استاد دانشگاه كلمبیا و رئیس سابق انجمن علوم سیاسی آمریكا، «جوزف نی» استاد دانشگاه هاروارد، «برادفورد وستر فیلد» استاد دانشگاه ییل و دیگران. خانم ساندرس نیز با ادله و اسناد محكم ثابت می كند كه برخی از این روشنفكران برجسته، از جمله «سر آیزایا برلین» و «سر استفن اسپندر» و «آرتور كوستلر»، از همكاری خود با سیا كاملاً مطلع بودند. این ترویج «فرهنگ آزاد» همپای سیاست ترور و كشتار روشنفكران دگراندیش در تمامی دوران جنگ سرد جریان داشت. طبق برخی تخمینها، سیا در این دوران حداقل یكصد و پنجاه هزار آموزگار، استاد دانشگاه، رهبر اتحادیه كارگری و كشیش و روحانی را به قتل رسانید. برخی تخمین ها این رقم را تا سیصد هزار نفر نیز افزایش می دهد. در دوران جنگ سرد و در زمانی كه روشنفكران همكار سیا از مواهب فراوان برخوردار بودند، بسیاری از روشنفكران ایالات متحده قربانی جنون ضد كمونیستی بودند. حدود ۳۰ هزار عنوان كتاب در ردیف لیست سیاه قرار گرفت و از كتابخانه ها به عنوان «كتاب مضره» خارج شد. «لیست سیاه» سیا شامل كتب نویسندگانی می شد كه متهم به هواداری از كمونیسم بودند. در این فهرست اسامی نویسندگان نامداری چون «داشیل هامت»، «لنگستون هیوز»، «جان رید» و «هرمن ملویل» دیده می شود. عجیب تر اینكه اكثریت مطلق این شوالیه های جنگ سرد فرهنگی یهودی بودند. «پل بوهل»، استاد تاریخ جنبشهای رادیكال در دانشگاه براون، مقاله ای با عنوان سیا و لیبرالهای یهودی در مجله تیكون (مه - ژوئن ۲۰۰۰) منتشر كرده است. تیكون یك نشریه روشنفكری یهودی است كه در ایالات متحده آمریكا چاپ می شود. بوهل به نقش فائقه روشنفكران یهودی در جنگ سرد فرهنگی سیا توجه می كند و خصوصیت دوم این روشنفكران یهودی را پیشینه چپ ایشان می یابد. او می نویسد:

وجه اشتراك جنگجویان فرهنگی سیا این است كه «تقریباً تمامی آنها جدا شدگان از چپ هستند.». . اكثر آنها تروتسكیست های سابق و اعضای حلقه ای بودند كه به «روشنفكران نیویارك» معروف است.

جریانی كه به عنوان نو محافظه كاری در سالهای اخیر در ایالات متحده آمریكا سر بر كشیده و سیاستهای نظامی گرایانه دولت جرج بوش دوم را تغذیه و هدایت می كند، ادامه مستقیم همان كانونی است كه عملیات فرهنگی سیا را در دوران جنگ سرد هدایت می كرد. از «ایروینگ كریستول»، روشنفكر سرشناس یهودی و تروتسیكست سابق، به عنوان بنیانگذار جریان نومحافظه كاری نام می برند.

هم اكنون، پسر او، «ویلیام كریستول»، از رهبران سرشناس نومحافظه كاران است.

ویلیام كریستول به صراحت می نویسد: آینده بشریت منوط به یك سیاست خارجی راسخ، آرمان گرا و خوش بنیان از سوی ایالات متحده آمریكاست. . . آمریكا نه تنها باید پلیس و كلانتر جهان شود، بلكه باید راهنمای آن نیز باشد. «ویلیام باكلی»، نظریه پرداز متنفذ نو محافظه كار دیگر، در زمانی كه دانشجوی دانشگاه «ییل» بود، به وسیله استادش، «جیمز برنهام» (جامعه شناس معروف)، به سیا معرفی شد و به عضویت این سازمان درآمد. نشریه ویلیام باكلی، «نشنال ریویو»، نیز به كمك برنهام تأسیس شد و در اوائل كار نام برنهام به عنوان دبیر ارشد تحریریه در آن درج می شد. «دانیل پایپز»، روزنامه نگار جنجالی نومحافظه كار، پسر «ریچارد پایپز» استاد هاروارد و از جنگجویان سرشناس جنگ سرد فرهنگی است. دانیل پایپز از كسانی است كه در سالهای اخیر مفهوم «توهم توطئه» را رواج دادند و آن را به ابزاری تبلیغاتی برای تخطئه پژوهشهای تاریخی درباره نقش كانونهای استعماری بدل كردند. نمونه های دیگری نیز می توان ذكر كرد.

مایكل پایپز در مقاله محافظه كار امپریالیست ها دولت بوش را اداره می كنند از ویلیام كریستول به عنوان عامل «روپرت مردوخ» نام می برد. كریستول سردبیر روزنامه ویكلی استاندارد است كه مالكیت آن به روپرت مردوخ تعلق دارد. مردوخ به عنوان چهره علنی شبكه زرسالاران یهودی روچیلد، برونفمن و اوپنهایمر شناخته می شود. برخی مطبوعات آمریكا این سه خانواده را، به همراه خانواده مردوخ، باند چهار میلیاردر می نامند. با توجه به آنچه گفته شد، من به پدیده ای به نام «تهاجم فرهنگی» باور دارم؛ به این معنا كه كانونهای قدرتمند سلطه گر جهانی و سرویسهای اطلاعاتی غرب برای فروپاشی نظام سیاسی یك جامعه یا تحمیل طرحهای سیاسی و اقتصادی - مالی و فرهنگی خود بر آن جامعه، عملیات روانی و فرهنگی و تبلیغاتی معینی را سازمان دهند. این پدیده ای است كه در مقابله با اتحاد شوروی و ایدئولوژی ماركسیسم رخ داد و كتاب خانم ساندرس، و سایر تحقیقات جدیدی كه در این زمینه منتشر شده، گواه این مدعاست.

شاید تا قبل از پدیدار شدن تبعات حادثه ی حملات یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱م كمتر كسی به اهمیت تأثیر تئوری های سه گانگی های مهم جهانی بر تحولات تاریخ ساز آینده و آرایش نظام های جهانی پی برده بود. البته پیش از آن اندك نخبگان سیاسی مستقلی (همچون كیشور محبوبانی، شینارو ایشی هارا، آلن دوبنوآ، اژه دبره و. . . ) كه با پیشینه، سوابق و جایگاه نظریه سازی "فرانسیس فوكویاما"، "الوین تافلر" و "ساموئل هانتینگتون" آشنا بودند و تئوری های «پایان تاریخ»، «موج سوم» و «برخورد تمدن ها» را با دقت و موشكافی تحلیل كرده بودند به درك درستی از آنچه در آینده اتفاق می افتاد دست یافته و هشدارهای را هم به جامعه ی جهانی داده بودند اما ضعیف بودن سیگنالهای این هشدار در مقایسه با حجم تبلیغات رسانه ای سردمداران نظم نوین، مانع هشیاری به موقع جهانیان گردیده بود. . .

 سه نظریه پرداز مشهور حدفاصل سالهای ۱۹۸۰ تا ۱۹۹۲ میلادی با سه رویكرد "تاریخی، صنعتی و تمدنی" به پیش بینی و تبیین رابطه ی دولت ها با یكدیگر و نحوه ی برخورد و تقابل آنها در حال و آینده پرداختند اما آنچه كه وجه اشتراك هر سه نظریه ی به ظاهر متفاوت از هم بود این است كه آنها درنهایت به دنبال "طراحی جامعه ای واحد با فرهنگ واحد و با حاكمیت واحد" بودند و در نسخه ای مشابه، "غرب و فرهنگ حاكم بر آن را مناسب ترین" می پنداشتند. الوین تافلر كه بیشتر با كتاب "موج سوم" خویش معروف گشته دارای آثار مهم دیگری همچون "شوك آینده"، جابجائی قدرت"، "جنگ و ضد جنگ" و "بسوی تمدن جدید" است كه ایده های خود را در آنها اینگونه مطرح می سازد:

«بشر تا كنون دو موج عظیم تحول را از سر گذرانده است كه هریك به مقیاس وسیعی باعث محو فرهنگ ها یا تمدن های گذشته شده و شیوه هایی از زندگی را جایگزین آنها كرده كه كلا در نظر گذشتگان محال می نمود. . . نوعی درگیری عمیق و گسترده ای بین تمدن موج سومی كه حاصل اطلاعات و ارتباطات است با تمدن های موج دوم كه حاصل تمدن صنعتی و موج اول كه نتیجه ی انقلاب كشاورزی است در پیش روی بشریت جدید قرار دارد. . . موج سوم، خود دارای ویژگی ها و ساختارهایی خاص است و حركت آن تندتر و پرشتاب تر است. . . امروز صف آرائی تمدن های جهانی شكل دیگری به خود گرفته است.

جهان، دیگر دو نیمه نیست بلكه میان سه تمدن متضاد و رقیب تقسیم بندی شده است. نماد نخستین تمدن هنوز كج بیل است، نماد دومین تمدن خط مونتاژ است و نماد سومین تمدن "كامپیوتر".

در این جهان سه پاره، بخش "موج اول" تأمین كننده ی منابع كشاورزی و معدنی است، بخش "موج دوم" نیروی كار ارزان را تأمین می كند و به تولید انبوه مشغول است و بخش تند رشد "موج سوم" به سیطره ای دست می یابد كه بر شیوه های تازه خلق و بهره برداری از دانایی مبتنی است. . . »

سرانجام تافلر شكلی كلی از فرآیند حاكم بر جهان آینده را پیش بینی كرده و در جهت دهی پیش بینی خویش، ویژگی های تمدن قرن بیست و یكم را به گونه ای ترسیم می كند كه گویی "این تمدن، تمدن بلامنازع آمریكاست". جالب است بدانیم "نیوت گینگریچ" از عناصر افراطی حزب جمهوری خواه آمریكا كه معتقد است: «آمریكا باید ارباب جهان باشد و اگر هر حكومتی پذیرای خواسته های آمریكا نباشد باید نابود شود» از دوستان نزدیك تافلر است و اعتقاد دارد «نظریه ی موج سوم تافلر مهم ترین و اساسی ترین تئوری است كه قادر می باشد سیاست ها و آینده نگری های آمریكا را در برخورد با ملت ها به شیوه ی مورد نظر خویش اعمال نماید.» گینگریچ در قسمتی از بخش پیش گفتار كتاب "بسوی تمدن جدید" تافلر كه در سال ۱۹۹۵م نوشته آورده است میگوید: «در سال ۱۹۹۱م جهان شاهد اولین جنگ بین سیستم های نظامی موج سومی با یك ماشین نظامی كهنه ی موج دومی بود. "طوفان صحرا" انهدام یكجانبه ی عراقی ها به دست آمریكائی ها و متحدینشان بود.» فرانسیس فوكویاما پژوهشگر و تاریخ نگار جاپانی الاصل تبعه ی آمریكاست كه عمده ی نظراتش در كتاب "پایان تاریخ و آخرین انسان" انعكاس یافته است.

وی با شخصیتی نیمه سیاسی – نیمه فلسفی دارای سابقه ی كار در اداره ی امنیت ملی آمریكا و نیز تحلیلگر نظامی در شركت "رند" (از شركتهای تحقیقاتی وابسته به پنتاگون) می باشد. فوكویاما كه از برجسته ترین نظریه پردازان دوران جنگ سرد بوده، جایگاه خود را به عنوان استراتژیست دوران پس از جنگ سرد نیز حفظ نموده است، وی از بانیان و طراحان "شالوده ای برای آموزهی جرج بوش" می باشد. او در مقاله ای كه در تابستان سال ۱۹۸۹م در "نشنال اینترنت" منتشر شد آورده است؛ میگوید: «پایان تاریخ پیش روی ماست. آنچه شاهد هستیم صرفا پایان جنگ سرد یا گذر از دوره ی ویژه ای از تاریخ پس از جنگ نیست، بلكه پایان تاریخ نیز هست. یعنی نقطه ی پایان تطور ایدئولوژیك بشریت و جهانی شدن دموكراسی لیبرال غربی به مثابه ی شكل نهایی دولت. . . لیبرال دموكراسی، شكل نهایی حكومت در جوامع بشری است. تاریخ بشریت نیز مجموعه ای منسجم و جهت دار است كه بخش اعظمی از جامعه ی بشری را به سوی لیبرالیسم سوق می دهد. . . لیبرال دموكراسی ممكن است نقطه پایان تكامل ایدئولوژیك بشریت و آخرین شكل حكومت بشری باشد و در این مقام پایان تاریخ را شكل می دهد. » فوكویاما صراحتا عنوان می كند: «همه ی عملكرد سیاسی – نظامی آمریكا دموكراسی لیبرال است و آن نیز، نقطه ی پایان تاریخ است. . . در پهنه ی اندیشه ها، لیبرالیسم از این پس بر اذهان چیره گردیده، چرا كه دیگر در برابر خود آلترناتیو نظری (تئوریك) و هماورد معتبری نمی یابد. . . در پایان تاریخ، لزومی ندارد كلیه جوامع به صورت جوامع لیبرال موفقی در آیند، فقط كافی است كه آنها از ادعای خود مبنی بر ارایه ی اشكال و الگوهای متفاوت و برتر در زمینه ی سازماندهی چشم بپوشند. . . بهترین ها هستند كه پیروز می شوند و چون آمریكائی ها پیروز شده اند، پس بهترین ها هستند و اگر لیبرالیسم در پایان "تحول ایدئولوژیك" بشریت پیروز شده است به خاطر آن می باشد كه بهترین بوده است.»

به قول "آلن دوبنو آ" «نظر فوكویاما در همان چیزی ریشه دارد كه باید آن را "بنیاد ایدئولوژی آمریكایی" دانست ؛ باور به اینكه "آمریكا در سیاست، راز خوشبختی را كشف كرده است". استدلال فوكویاما با نوعی "داروینیسم اجتماعی" روبروست. » ساموئل پی هانتینگتون متولد ۱۹۲۷م در نیویارك، با اصالتی انگلیسی دارای دكترای علوم سیاسی در سال ۱۹۵۱م در دانشگاه هاروارد به تدریس مشغول شد. وی همواره از همكاران مؤثر سازمان های دولتی مختلف در آمریكا بوده و از سال ۱۹۸۵م تا كنون به عنوان تحلیلگر امور دفاعی و استراتژیك با سازمان هایی همچون وزارت دفاع و وزارت خارجه ایالات متحده همكاری داشته است. وی كه درباره ی مسایل آمریكا، ابعاد نظامی و استراتژیك آن در باب "سیاست تطبیقی"، امنیت ملی و روابط بین المللی مطالعات متعددی را به انجام رسانده در تمام آثار خود به مسائل جهانی از منظر استراتژیك و آن هم بر محور منافع آمریكا می نگرد و نظریات و دستورالعمل های وی بر پایه حفظ، ترقی، تكامل و اقتدار ایالات متحده می باشد. او نظریه ی "برخورد تمدن ها"یش را در شماره ی تابستان ۱۹۹۲م فصلنامه ی "فارین افیرز" مطرح كرد (این نشریه مربوط به "شورای روابط خارجی" آمریكاست كه مسؤول ارائه ی پیشنهادهای اجرایی به دولتمردان آمریكا و غرب است). وی در مقاله ی "موانع موجود در مسیر رهبری جهانی آمریكا" كه قبل از برخورد تمدن ها منعكس گردید به اهمیت وجود یك قدرت برتر در صحنه ی جهانی اشاره كرده و سپس بر "ضرورت رهبری آمریكا در جهان" تأكید كرده است.

او با ظرافت، آشتی ناپذیری جهان اسلام و غرب را یك اصل مسلم و بدیهی در روابط "اسلام" و "غرب" دانسته و سعی دارد، تضاد بین دو فرهنگ را تضادی ماهوی و برطرف نشدنی و ناشی از جبر تاریخی قلمداد نماید. هانتینگتون همگونی و برتری فرهنگ غرب را امری مسلم دانسته و با تأكید بر این اصل كه "آمریكا ناگذیر است رهبری جهان نو را به دست گیرد" به بررسی موانع موجود در مسیر "رهبری آمریكا بر جهان" می پردازد. هانتینگتون با نفی ایده ای كه معتقد بود پایان جنگ سرد را می توان اتمام مناقشات سیاسی استراتژیك و ایدئولوژیك دانست، نظریه ی "رویارویی تمدن ها" را كه به جنجالی ترین نظریه ی پایان هزاره دوم میلادی تبدیل شد مطرح ساخت. او پس از تبیین "سرشت تمدن ها" می نویسد: «. . . جهان در حال كوچكتر شدن است، روندهای نوسازی اقتصادی و تحول اجتماعی در سراسر جهان انسانها را از هویت دیرینه و بومیشان جدا می سازد و در برخورد تمدن ها، پرسش این است كه شما كیستید؟ این چیزی است كه عوض شدنی نیست. بر این اساس، تمدن ها، پدیده هایی پویا هستند، ظهور و افول می كنند، انشعاب می یابند و در هم ادغام می شوند و بعضا ناپدید و در وادی زمان دفن می شوند. . . هویت تمدنی به طور روزافزون در آینده اهمیت خواهد یافت و جهان تا اندازه ی زیادی بر اثر كنش و واكنش بین هفت یا هشت تمدن بزرگ شكل خواهد گرفت، این تمدن ها عبارتند از : تمدن غربی، تمدن كنفوسیوسی، تمدن ژاپنی، تمدن اسلامی، تمدن هندو، تمدن اسلاوی-ارتودوكس، تمدن آمریكای لاتین و احتمالا تمدن آفریقائی. مهمترین درگیری های آینده در امتداد خطوط گسل فرهنگی رخ خواهد داد.» وی اذعان دارد كه "تلاشهای غرب، برای ترویج ارزش های خود، یعنی دموكراسی و لیبرالیسم به عنوان ارزش های برتر جهانی و حفظ برتری نظامی و پیشبرد منافع اقتصادی اش، واكنش تلاقی جویانه تمدن های دیگر را برمی انگیزد. بنابراین برخورد تمدن ها در دو سطح صورت می گیرد. . . در سطح كلان، دولت های وابسته به تمدن های مختلف برای كسب قدرت نسبی نظامی و اقتصادی با همه به رقابت برمی خیزند. خطوط گسل میان تمدن ها، به عنوان نقاط بروز بحران و خونریزی، جانشین مرزهای سیاسی و ایدئولوژیك دوران جنگ سرد می شود. "

هانتینگتون در موضعی هدف دار معتقد است: «ادله ی فراوانی وجود دارد كه می توان (با استناد آنها) خطوط گسل بین تمدن ها را مرزهای درگیری آینده دانست، برای مثال می توان احتمال وجود چنین درگیری بین تمدن غرب از یك طرف و جوامع كنفوسیوسی شرق آسیا و جهان اسلام از طرف دیگر را تصور كرد.»

او به صراحت می گوید: «بروز درگیری تمدنی، آخرین مرحله ی تكامل درگیری در جهان مدرن است. . . جنگ جهانی بعدی، در صورت وقوع، جنگی بین تمدن هاست. . . امروزه غرب در مقایسه با دیگر تمدن ها به گونه ای استثنایی در اوج قدرت است. . . كانون درگیری در آینده ی بسیار نزدیك، بین غرب و چند كشور اسلامی – كنفوسیوسی خواهد بود. . . تمدن غرب مهمترین و قویترین تمدن پایا در دهه های آینده خواهد بود.» برخی منتقدین نظریه ی برخورد تمدن ها به خوبی تشخیص داده اند كه "هانتینگتون تمدنی اندیشیدن را به خدمت می گیرد تا راهبردهای استراتژیك برای سیاست خارجی كشورهای غربی تدوین كند و نظریات او بیش از آنكه نظریه علمی درباره ی آینده باشد نظریه ای سیاسی است. " آنچنان كه ملاحظه می شود اوج مطرح ساختن و مانور بر روی نظریات مذكور در بازه ی زمانی ای است كه "جرج بوش پدر" بر كرسی كاخ سفید تكیه زده بود و جمهوری خواهان تندرو حاكم بر آمریكا طرح ساختار جدید جهان و به خصوص خاورمیانه را در سر می پروراندند. این سه تحصیل كرده و تعلیم دیده ی آمریكا از پژوهشگران، محققین و نظریه سازان طراز اول منتسب به "نئومحافظه كاران افراطی" بوده و تأثیر آنها بر عملكردهای مهم سیاسی ایالات متحده و پروژه های بزرگ بین المللی كاملا شناخته شده است. آنان تلاش كرده اند تا در مقوله ی سیاست، نوع "برخورد" را با كشورهای اسلامی – كنفوسیوسی و در مقوله ی اقتصاد، سرمایه داری آمریكائی را مطابق جهان فراصنعتی در "موج سوم" و همینطور با نظریه پایان تاریخ و به سر آمدن ایدئولوژی های به اصطلاح جهان سومی، حاكمیت لیبرال دموكراسی آمریكائی را به رخ همه ی جهانیان بكشند.

"تمدنی اندیشیدن هانتینگتون، در كنارطرح صنعتی شدن جهان و با تكمیل شدن آن دو به صورت جامعه دموكراسی و لیبرال مثلثی است كه نهایتا به صورت طرح عملی نظم نوین جهانی جرج بوش مطرح گردید. "بر اساس همین تئوری ها و الگوها بود كه "بازها"ی پر نفوذ در كابینه ی بوش پدر در توطئه ای فریبكارانه با چراغ سبز نشان دادن به صدام در سال ۱۹۹۱م راه را برای تهاجم و اشغال كویت هموار ساخته و سپس به بهانه ی حمایت از كویت و عربستان و اخراج نظامیان عراقی از خاك كویت به لشکركشی ای انبوه به منطقه ی خاورمیانه مبادرت نموده و بدین ترتیب اولین تلاشها برای نقش آفرینی مؤثر آمریكائیان در جهت تغییر ساختار سیاسی خاورمیانه (كه به زعم آنان كانون بحران و مقاومت جهانی در مقابل سیاست هژمونیك آنان است) انجام گرفته و اولین جنگ از نوع موج سومی رقم خورد. پس از دوره ی ریاست جمهوری كلینتون كه به ظاهر دور از ایده های بلندپروازانه ی یادشده بود بوش پسر با رأیی سست بر مسند ریاست جمهوری كاخ سفید تكیه زد و همین امر برای یأس و احساس بیهودگی او كافی به نظر می رسید. هنگامی كه كاندولیزا رایس بنا به دعوت بوش پدر مأمور شد تا بوش كوچك را در چینش اعضای كابینه اش یاری و مشاوره نماید دوباره شانس به بازهای نو محافظه كار منتسب به جریانات مسیحی صهیونیزم و كلیسای انجیلی روی آورد و آنان كه نتوانسته بودند دكترین "نظم نوین جهانی" بوش اول را در دوره ی ریاست جمهوری او به طور كامل عملیاتی نمایند فرصت را غنیمت شمردند تا بار دیگر "طرح ساختار قرن جدید" را كلید بزنند، لیكن میهمان تازه ی كاخ سفید كه خود را رئیس جمهوری بی هدف می دید و برنامهی عمده ای برای ارائه به مردمش نداشت تمایل آنچنانی به پیگیری طرح های جنجالی و پر درد سر از خود نشان نمیداد اما ناگهان حملات انتحاری به ساختمان های دوقلو و پنتاگون همه چیز را دگرگون ساخت. بوش دیگر خود را "رئیس جمهوری منزوی و بی خاصیت" نمی دید بلكه احساس می كرد به "ابرمردی!" تبدیل شده كه "وظیفه دارد جهان را از شر خطرناكترین دشمنان بشر یعنی تروریست های بنیادگرائی كه می توانستند در هر لحظه و هر جایی و با هر سلاحی امنیت و آسایش بشر را تهدید كنند نجات دهد". و اتفاقاً؟! این تروریست ها كسی نبودند جز "بنیادگرایان مسلمانی كه در خاورمیانه اردو زده بودند!". آنچه كه تا پیش از این فقط در تئوری های سه گانه ی یادشده نظریه سازی شده بود به یكباره جامه ی عمل پوشید و به استراتژی های پذیرفته شده ی اطاق جنگ (پنتاگون) آمریكا بدل گردید. سخن از "جنگ صلیبی" به میان آمد و خط افتراق بین خیر و شر ترسیم گردید. نطق های آتشین بوش یكی پس از دیگری ارائه شد و صراحتا سخن از "تقابل بین غرب و اسلام" به میان آمد و "قرآن كتاب تروریست ها" خوانده شد.

اكنون و پس از گذشت چندین سال از اجرای سناریوی یازده سپتامبر این موضوع به خوبی قابل درك است كه آنچه فوكویاما، تافلر و هانتینگتون به عنوان نظریاتی علمی – تحقیقی تبیین كردند در حقیقت شاكله ی چگونگی اجرای پروژه ی نظم نوین جهانی و ایجاد ساختار حكومت بر "دهكده ی جهانی" مورد نظر "مك لوهان" است. نگاهی به سابقه ی ایجاد، آموزش، تجهیز و تقویت سازمانی همچون "القاعده"، توجه به ارتباطات دیرینه ی "بن لادن" با سرویس های جاسوسی غرب و رابطه اقتصادی اش با خانواده ی بوش، مرور تاریخچه زندگی و فعالیت های "صدام حسین" از زمانی كه یك تروریست ساده ی تحت هدایت سیا و مأمور ترور قاسم (نخست وزیر وقت عراق) بود تا آنجا كه با حمایت همان سازمان های جاسوسی غربی به ریاست جمهوری عراق رسید و اقدامات بعدی اش در ایجاد تفرقه و تشتت در جهان عرب و اسلام، همه و همه شواهد متقنی است بر اینكه تمام آنچه از سپتامبر ۲۰۰۱م تا كنون اتفاق افتاده و نیز آنچه كه برای بعد از این طراحی و سناریونویسی شده در حقیقت تاكتیك های عملیاتی برای تحقق همان استراتژی طراحی شده از سوی باصطلاح نظریه پردازان یادشده است.

از سوی دیگر هنگامی كه به ارتباط تنگاتنگ تیم مورد استفاده ی بوش با لابی صهیونیستی و نیز عضویت برخی از اعضای اصلی آن در تشكل ها و جریاناتی همچون "جنبش تدبیری"، "فراماسونری"، "كلیسای انجیلی"، "مسیحیت صهیونیست" و. . . توجه نماییم به خوبی به تأثیرگذاری جریان صهیونیزم جهانی بر آنچه كه در ظاهر تئوری های علمی جهان معاصر است پی خواهیم برد. این موضوع وقتی بهتر قابل درك است كه به دیدگاه هایی از سوی نظریه پردازان لایه ی دوم این جریان كه سخن از "جنگ چهارم جهانی"، "تغییر جغرافیای سیاسی خاورمیانه" و حمله به بیش از بیست كشور اسلامی می گویند توجه ویژه ای بنماییم.

لذا عجیب نیست كه فرازهایی از آنچه در نظریات سه گانه یاد شده آمده است و نیز برخی جملات به كار رفته در سخنان بوش و اطرافیان مؤثر او دقیقا منعكس كننده ی عقاید به ظاهر مذهبی، آرمان های سیاسی و ایده های كهنه و نوی یهودیان صهیونیست، مانند نبرد آرماگدون (آخرین جنگ بین تمام خیر با تمام شر)، حكومت قوم برتر بر كل زمین و صلح نهایی در سایه ی ظهور منجی مورد نظر آنها می باشد.

حدود ده سال پیش قسمت های از یك سند بسیار مهم توسط روزنامه نیویلرك تایمز انتشار یافت. این سند كه زیر نظر (پاول ولفووتیز) طراح استراتژی های پنتاگون در دولت ریگان و بوش اول تهیه شده است. سند هنگامی به روزنامه نیویورك تایمز درز پیدا كرد كه حدود یك سال از جنگ خلیج فارس می گذشت و شوروی تازه از هم فروپاشیده بود طولی نكشید كه مقاله معروف ساموئل هانتیگتون تحت عنوان "جنگ تمدنها" در مجله امور خارجی (Forign affairs) انتشار یافت و مدتی بعد شاگرد او فرانسیس فوكویاما كتاب خود را تحت عنوان پایان تاریخ به بازار عرضه كرد وهمزمان جرج بوش اول در سخنرانی خود از آن تحت عنوان نظم نوین جهانی یاد كرد. طبق گزارش سالانه وزارت دفاع، اهداف آمریكا برقراری صلح، تداوم آزادی و رسیدن به سعادت و خوشبختی است. رهبری آمریكا روی استقرار یك نظام بین المللی استوار شده است كه برای قوانین احترام قائل است رهبری آمریكا مستقیما به صلح و آزادی جهانیان كمك می كند…

هدف ما از آغاز تا همین حالا تسلط بر جهان بوده و این كار را در صورت امكان صلح آمیز ودر صورت ضرورت به شكل قهری انجام خواهیم داد. هنگامی كه سند پنتاگون یكی از اهداف استراتژیهای نظامی آمریكا را محدود ساختن خشونت می داند بی تردید مقصود آن آرامش نوع قبرستانی زیر سیطره مطلق نظامی و خشونت بار آمریكاست. طبق مدارك (اداره پژوهش كنگره آمریكا) این كشور از سالهای ۱۷۸۹ تا ۱۹۹۳ میلادی ۲۴۵ بار علیه كشورهای دیگر لشكر كشی كرده است. جنگ كوریا، ویتنام و خلیج فارس تنها سه مورد از این ۲۴۵ تجاوز است. و این آمار بدون به حساب آوردن كودتاها بر اندازیها، عملیات ضد شورش و كمك به دولتهای دیكتاتور همچون رژیم شاه در ایران، پینوشه در شیلی، سوهارتو در اندونزی و دهها دولت آدمكش دیگر همچون رژیم غاصب اسراییل است. دولت آمریكا سعی دارد با برنامه های فرهنگی تجاوزات خود را در میان ملت آمریكا و حتی سایر ملتها امری عادی، انسان دوستانه و درراستای گسترش صلح و دمكراسی در سطح جهان نشان دهد. سعی می شود این موضوع القا شود كه آمریكا نماد خیر مطلق در جهان است و هر فرد یا گروه یا دولتی كه مخالف او و ارزشهایش است محورهای شرارت و شیطانی هستند.

 پس از فروپاشی شوروی، آمریكا سعی می كند كشورها و گروههای مسلمان را بزرگترین خطر برای صلح جهانی معرفی كند. چرا كه به قول نظریه پردازان آنها كومت آمریكا اكنون به جای اژدهای بزرگ با مارهای سمی پرشماری روبروست یا به قول كسینجر با اسلام سیاسی به رهبری جمهوری اسلامی ایران. در میان محصولات فرهنگی كه وسیله ای برای توجیه این اقدامات شده است بازی های رایانه ای از اهمیت ویژه ای بر خوردارند هر چند كه بسیاری از بازیها از روی فیلمهای معروف و پر فروش هالیود ساخته می شود ولی نكته جالب توجه اینست كه به عنوان مثال در سال ۱۳۸۰صنعت بزرگ هالیود حدود ۵ میلیارد سود داشته ولی در همین زمان شركتهای بازیهای رایانه ای در آمریكا بیش از ۳۰میلیلارد دالر سود داشته اند.

 هر چند كه بررسی تمامی اینگونه بازیها ممكن نمی باشد ولی سعی می شود به برخی از این بازیها كه مروج دمكراسی آمریكایی كه نامی جز دمكراسی خونین نمی توان بر آن گذاشت پرداخته می شود. خشونت و تجاوز خشونت آمیز انسان علیه انسان دیگر و دولت آمریكا علیه دیگر كشورها اكنون بخش جدایی ناپذیر از فرهنگ جا افتاده دولت و حتی بخشی از ملت آمریكا شده است. ساموئل هانتینگتون در همین زمینه می گوید:

"ما دشمن داریم، این دشمن جهانی با توان دسترسی به همه نقاط دنیا كه به ایده ای مسلح شده است و با تكنیكها و تسلیحات و سنگدلی و شقاوت در خور برای تبدیل شدن به سلطه گری جهانی به میدان آمده و در هم كوبیدن این دشمن به اولویت اول و اصلی كاركرد ملی ما تبدیل شده است اولویتی كه با همان درجه و ضرورتی كه غلبه بر فاشیسم و اتحاد شوروی دنبال می شد. یا با ما باشید یا در جنگ با تروریسم در جمع دشمنان ما قرار خواهید گرفت دكترینی است كه در آن اسلام رادیكال جایگزین كمونیسم اتحاد جماهیر شوروی شده است. "

به همین بهانه نگاهی به برخی از این بازیها می اندازیم.

اولویت ساخت این بازیها همان مواردی است كه هانتینگتون به آن اشاره نموده است.

از سویی یاد آوری پیروزی غرب بر فاشیسم و كمونیسم و بزرگنمایی در این زمینه است و از سویی در راستای توجیه مبارزه غرب با جهان اسلام بخصوص اسلام سیاسی است.

بازیهایی كه در مورد گزینه اول یعنی جنگ جهانی دوم و شكست نازیها ساخته شده بسیار هستند بعنوان مثال در بازی( mohaa:break through ) كه یازده مرحله دارد شما در نقش john baker یك گروهبان آمریكایی در درگیریها شركت می كنید در مسیر (kasseine)در شمال آفریقا، در راه تصرف (messian)در سیسیل و در آخر ارتش آلمان را در جنگ تاریخی (monte battali) در قلب ایتالیا شكست می دهید.

یا در بازی (medal of honor:allied assault) كه در اوایل سال ۲۰۰۲ به بازار ارائه شد شما در نقش ستوان (مایك پاول)یكی از نیروهای گردان اول تفنگداران مخصوص ارتش متفقین هستید. عملیات شما در الجزایر شمال آفریقا شروع میشود و سپس ماموریت های خود را در نروژ، ساحل نرماندی، منطقه بریتان، فرانسه و جنگلهای زیگفرید آلمان ادامه می دهید

یا در نسخه دوم (mohaa) با عنوان (spearhead) (خط مقدم )شما در نقش جك بارنز از نیروی هوابرد بازی می كنید و در مناطق عملیاتی نرماندی و برلین جنگ جهانی دوم را تجربه می كنید. یا در بازی (call of duty ) ابتدا آموزشهای لازم رادیده سپس به منطقه اعزام می شوید.

شما در قالب نیروهای آمریكایی، انگلیسی یا روسی به مقابله با نیروهای آلمانی رفته و در نهایت با ورود به برلین و كشتن آخرین سرباز آلمانی پرچم آزادی را بر روی ساختمانهای این كشور به اهتزاز می آورید.

یا در بازی (Battel field ۱۹۴۲) شما در نقش نیروهای متفقین به مبارزه با آلمانیها می روید یا در بازی (بازگشت به قلعه ولفن اشتاین)(return to castel wolfenshtine) شما به مبارزه با نازیها می روید یا بسیاری بازی دیگر كه در این زمینه ساخته شده اند.

همان طور كه ذكر شد علاوه بر بازی های فوق غرب سعی دارد سیاست های سلطه گرانه خود را در سطح بین الملل همچون مبارزه با تروریسم را توجیه كند و آن را روی این موضوع متمركز كند كه اسلام علت و عامل بسیاری از اینگونه خونریزیها و خشونتهاست(برای كسب اطلاعات بیشتر مقاله ساوئل هانتینگتون با عنوان مرزهای خونین اسلام را مطالعه كنید)حادثه یازده سپتامبر به این موضوع شتاب بیشتری داد.

مجموعه سری بازیهای (delta force) از این قبیل بازیهاست در شماره جدید این بازی با عنوان (black hawk down:team sabre)شما برای مقابله با تروریستها به نقاط مختلف جهان سر می زنید در كلمبیا با مبارزه با قاچاقچیان مواد مخدر و… ودر یكی از این مراحل باید در سال ۲۰۰۵برای مبارزه با تروریستهای به ایران بیایید! بله به ایران و جزیره خارك … نكات قابل توجهی در این بازی به چشم می خورد كه در مقاله جداگانه به آن پرداخت خواهد شد. در این بازی مبارزه با تروریست های ایرانی جزء سخترین مراحل بازی است در سایر نقاط دنیا تروریست ها لباس شخصی هستند در صورتی كه در ایران اكثرا شما باید با نیروهای منظم نظامی كه ملبس به لباسهای نظامی خاكی رنگ با چهر های اسلامی مواجه هستید.

در یكی از مراحل شما پس از درگیری با نیروهای ایرانی باید لاری ها (به نظر حاوی مواد شیمیایی است) كه اسكورت می شوند را صحیح و سالم به تصرف خود در آورده و آنها را بدون رسیدن آسیب به یك منطقه امن نظامی برسانید. یا در بازی (delta force 2)شما برای مقابله با تروریستها وارد استان خوزستان می شوید

در بازی (جنگ ژنرالها)(generals) شما در نقش سربازان آمریكایی ماموریت مبارزه با تروریستها در نقاط مختلف جهان همچون عراق برای مبارزه با بعثیان، یا در افغانستان برای مبارزه با گروه القاعده می روید.

در قسمتی كه شما به عراق وارد می شوید ابتدا در پس از درگیری در حومه عراق در آستانه ورود به شهر بغداد هستید كه نیروهای عراقی اقدام به شلیك موشك می كنند كه شما آسیبی نمی بینید ولی این موشكها به مركز و بازار شهر اصابت می كنند كه تعداد زیادی غیر نظامیان عراقی كه اكثرا زن و كودك هستند جان خود را از دست می دهند و این صحنه كه در مقابل چشمان شما اتفاق می افتد شما را در قصدتان برای نابودی نظامیان عراقی مصممتر می كند. در عراق یا افغانستان سعی شده نمادهای اسلامی مورد توجه خاص و مركزیت میدان نبرد قرار گیرند و نیروها عراقی و افغانی با نماد سبز نشان داده می شوند.

در این بازی علاوه بر مبارزه با دشمن شما باید به فكر تامین هزینه مالی جنگ نیز باشید چرا كه تهیه ادوات و امكانات نظامی و نیروهای نظامی جدید در این بازی مستلزم پرداخت هزینه از جانب شماست و شما در حین بازی باید به فكر تامین منابع مالی خود از داخل همان محل و كشور باشید و گرنه شما نمی توانید پیروز شوید.

در بین بازیهایی كه در این زمینه ساخته شده اند شاید هیچكدام به اندازه بازی (desert strom 2) ماهرانه و در عین حال با جذابیت های گرافیكی و موضوعی ساخته شده باشد.

در این بازی این امكان برای شما وجود دارد كه در نقش نیروهای ویژه آمریكایی (delta)یا انگلیسی(sas)بازی كنید ابتدا پس از انتخاب تیمتان شما در ۲۸ جولای۱۹۹۰ به یك دوره آموزشی اعزام می شوید و آموزشهایی از قبیل حركت، دویدن، عبور از موانع نظامی، تمرین تیر اندازی با كلت، آر پی جی، اسلحه های خود كار و… و هدایت تیم خود را می بینید. سپس در اولین ماموریت خود در ۲ اگست ۱۹۹۰ باید پس از درگیری با نیروهای عراقی اقدام به انهدام پلی میان عراق و كویت بنمایید و با گذراندن مراحل زیاد با ماموریتهای مختلفی همچون نابود كردن مراكز نظامی، سایتهای موشكی، فرودگاههای نظامی و… در مرحله آخر اقدام به نابودی ژنرال عزیز خان نمایید. همانطور كه ذكر شد این بازی دارای تعدا مراحل زیادی است و توضیح همه آن نوشتن مقاله جداگانه ای را می طلبد ولی به عنوان مثال در دو مرحله متوالی شما وظیفه نابودی موشكهای اسكاد (scud) را دارید قبل از اینكه این موشكها به سمت اسراییل شلیك شوند.

یا در ۲۸ فوریه ۹۱ شما وارد جنوب بغداد می شوید باید مسیر ورود به یك كارخانه عراقی را بیابید در مرحله بعد پس از درگیری شدید و عبور از چند لایه حفاظتی وارد كارخانه شوید این كارخانه، محل تولید سلاحهای اتمی و رادیو اكتیویته است و در نهایت شما باید مقداری پلوتونیم تولید شده را پیدا كرده و همچنین یك موشك در حال ساخت كه كلاهك آن باز شده واحتمالا قرار است به یك كلاهك هسته ای تبدیل شود را نابود كنید و…

بعد از موفقیت این بازی نسخه جدید این بازی با عنوان (back to baghdad ) به بازار آمد كه ادامه همان داستان است در عین حال از لحاظ گرافیكی كیفیت به مراتب بالاتر از بازی قبلی و… و بسیاری بازی دیگر كه همگی در عین دارا بودن تفاوتهای ظاهری در متن بازی، موسیقی، گرافیك و…همگی یك هدف را پیگیری می كنند و آن چیزی نیست جز توجیه دمكراسی خونین.

نقش ها وچهره ها

از دیدگاه نشریه «كریستین ساینس مانیتور»، رهبران صهیونیست های مسیحی آمریكا و شكل دهنده سیاست های دولت آمریکا هستند و هر كدام جایگاهی استراتژیك در دولت ایالات متحده را به خود اختصاص داده اند. برخی نیز در دولت دوم بوش آماده تصدی مناصب مهمی در سازمانهای بینالمللی میشوند. نكته جالب توجه این است كه هر ۱۲ نفر این افراد یهودی هستند. گروهی كه «معماران امپراطوری» نام گرفته اند.

ایروینگ كریستول

كریستول به عنوان پدر «نومحافظه كاری» شناخته می ‏شود. وی عضو گروه «روشنفكران نیویارك» كه بیشتر از مهاجران یهودی اروپای شرقی تشكیل شده، بوده است. كریستول در سال‏های پایانی دهه ۳۰ میلادی در «citycollege» نیویارك تحصیل كرد. وی از ۱۹۴۷ تا ۱۹۵۲ مدیر تحریریه مجله ‏ای انتقادی بود كه بعدها «neocaon bible» نام گرفت. در سال ‏های پایانی دهه ۶۰، كریستول به لحاظ تمایلات سیاسی از چپ به راست تغییر مشی داد، چرا كه معتقد بود ضدیت با آمریكا در میان لیبرال‏ها بیشتر وجود دارد. كریستول چارچوب روشنفكری نومحافظه كاری را با بنیان‏ گذاری و نوشتن مقالاتی در نشریاتی مانند «The national intrest» و «The public intenes» بنا نهاد. كریستول یكی از اركان فكری موسسه «American enterpise» است و كتاب‏های متعددی را از جمله «Neoconservatism The autobiagraphy of an Idea» (نومحافظه كاری، اتوبیوگرافی یك نظریه) تالیف نموده است. وی پدر ویلیام كریستول، سردبیر نشریه «standard weekly» است.

نرمن پدهرتز

پدهرتز كه یكی از پایه گذاران نومحافظهكاری به حساب می‏آید، در حوزه‏های مختلف اجتماعی، فرهنگی و بینالمللی مطالعه كرده و قلم می‏زند. وی از سال ۱۹۹۰ تا ۱۹۹۵ مدیر نشریه «commentary» بود كه توسط كمیته یهودیان آمریكا منتشر می‏شد. وی اخیرا دارای تمایلات سیاسی لیبرال شده، اما در دهه ۷۰ رویه‏ ای مخالف داشته و عضو انجمنی كه توسط سناتور هنری جكسون دموكرات پایهگذاری شد، بوده است. پدهرتز مولف ۹ كتاب است. از جمله كتاب «Breaking Ranks» كه در آن وی مدعی شده است كه بقای اسرائیل یكی از اولویت‏های استراتژی نظامی آمریكا است. وی با یك منتقد اجتماعی به نام «میج دكتر» كه به لحاظ فكری نیز به او نزدیك است ازدواج كرده و هر دو با هم به تاسیس «commitee on the present danger» در اواخر دهه ۸۰ كمك كرده‏اند. پسر پدهرتز به نام جان، یكی از نویسندگان «نیویورك پست» است.

پل ولفوویتز

ولفووتیز، پس از سه سال خدمت در پست معاون وزیر دفاع و طراحی جنگ عراق، در سال ۲۰۰۵ توسط جورج بوش برای ریاست بانك جهانی انتخاب شد. وی از سال ۱۹۸۹ تا ۱۹۹۳ به عنوان مشاور سیاسی وزیر دفاع، هدایت یك تیم ۷۰۰ نفره را كه مسئولیت‏های اصلی در مورد شكل دهی استراتژی نظامی آمریكا در پایان جنگ سرد را بر عهده داشتند، به دست گرفت. وی در این مسئولیت، با همكاری «لوئیس لایبی» در سال ۱۹۹۲ طرحی را ارائه كرد كه خواستار تسلط نظامی آمریكا بر آسیا و اروپا و مقابله مقدماتی با كشورهای مظنون به تولید سلاح‏های كشتار جمعی بود. طرح وی پس از آنكه در رسانه‏های مطرح شد، چنان واكنش شك آوری را برانگیخت، وی مجبور به دوباره نویسی آن شد. پس از ۱۱ سپتامبر بیشتر اعضای اصلی آن تیم سمت‏های كلیدی تهیه استراتژی امنیتی آمریكا در سال ۲۰۰۲ را بر عهده گرفتند. ولفورتیز در زمان جنگ ۱۹۹۱ خلیج فارس، از تز گسترش دامنه جنگ به تغییر رژیم صدام حمایت می‏ كرد.

ریچارد پرل

پرل كه به خاطر مواضع سرسختانه‏ اش در موضوعات مربوط به امنیت ملی به «شاهزاده تاریكی» شهرت دارد، یكی از تاثیر گذار ترین نو محافظه ‏كاران به شمار میرود. پرل یكی از اصلی‏ ترین معماران برنامه «creatiue destruction»(تخریب سازنده) با هدف بازسازی ساختار خاورمیانه است كه با حمله به عراق آغاز می ‏شود. وی بخش‏ های مهمی از این برنامه را در گزارش كلیدی كه در سال ۱۹۹۶ برای حزب دست راستی لیكود اسرائیل تهیه كرد، بیان كرده بود. پرل به تاسیس دو مركز فكری بزرگ كمك كرده است: یكی مركز سیاست امنیتی «The center for security policy» و دیگری موسسه یهودی برای امنیت ملی «The jewish institute for national security». وی همچنین در موسسه «American Enterprise» نیز عضویت دارد و علاوه بر اشتغال در سمت مشاور بنیاد ضد تروریستی دفاع از دموكراسی‏ها «Foundation for the Defence of Democracies»، یكی از مدیران روزنامه «اورشلیم پست» اسرائیل نیز هست.

داگلاس فیث

وزارت دفاع اعلام كرده كه فیث، تابستان امسال از سمت معاونت وزیر دفاع در امور سیاست گزاری كه پست غیر نظامی شماره ۳ پنتاگون به حساب می‏آید و وی از ابتدای روی كار آمدن بوش در سال ۲۰۰۱ در آن مشغول به كار بوده، استعفا خواهد كرد. فیث در دولت ریگان نیز به عنوان دستیار وزیر دفاع در امور سیاست گزاری مذاكرات مشغول به كار بوده و پیش از آن نیز به عنوان مشاور مخصوص ریچارد پرل فعالیت داشته است. فیث قبل از ورود به پنتاگون به عنوان متخصص امور خاورمیانه در سال‏های ۱۹۸۱ و ۱۹۸۲ در شورای امنیت ملی حضور داشته است. وی به حمایت از حزب دست راستی لیكود اسرائیل شهرت دارد. او به همراه پدرش كه در یك جنبش صهیونیستی جوان در زادگاهش یعنی لهستان فعالیت می ‏كرد، از طرف سازمان صهیونیستی طرفداری از لیكود در آمریكا مورد تشویق قرار گرفت. وی در سال ۱۹۹۲ نایب رییس هیات مشاوران موسسه یهودی امنیت ملی بوده است. وی ریاست سابق مركز سیاست امنیتی را برعهده داشته و اكنون نیز یكی از مدیران این موسسه است.

لویس لایبی‏

لایبی هم اكنون مشاور امنیت ملی دیك چنی است. وی در پست‏های متنوعی فعالیت داشته است. در دولت اول بوش، لایبی به عنوان معاون وزیر دفاع در سیاست گزاری‏های جنگ فعال بوده است. لایبی یكی از بنیان گذاران پروژه قرن جدید آمریكا «New American century» بوده و با همكاری پل ولفووتیز، ویلیام كریستول و رابرت كاگان گزارشی را در سال ۲۰۰۰ با عنوان «بازسازی استراتژی دفاعی آمریكا، نیروها و منابع برای قرن جدید»، تهیه كرد. وی در سال ۱۹۹۲ یعنی زمانی كه دیك چنی وزیر دفاع آمریكا بود، در تهیه طرح جنجال برانگیز ولفووتیز به عنوان «راهنمای سیاست گزاری دفاعی» با وی همكاری كرد. هم اكنون لایبی به عنوان مشاور مركز مطالعات روسیه و آسیا ـ اروپا در بنگاه RAND فعالیت دارد.

جان بولتون‏

بولتون در فوریه ۲۰۰۵ به عنوان سفیر آمریكا در سازمان ملل انتخاب شد وی از معاونت وزارت امور خارجه در امور كنترول تسلیحات به سازمان ملل منتقل شد. جان بولتون پیش از تصدی این پست در وزارت خارجه آمریكا نایب رییس موسسه نومحافظه كار «American Enterprise» بوده و در دولت‏های جورج بوش پدر و ریگن نیز سمت ‏های مختلفی را بر عهده داشته است. بولتون معمولا ادعاهایی می ‏كند كه كاملا توسط مجامع اطلاعاتی تایید نمی ‏شود. وی در مارس ۲۰۰۲ در سخنرانی خود با نام «در پشت سر محور شرارت» سوریه، لیبی و كوبا را به عنوان كشورهای كه به دنبال ساخت سلاح‏های كشتار جمعی هستند معرفی كرد. در ژولای ۲۰۰۳ نیز CIA و سایر آژانس ‏های اطلاعاتی به شدت ادعاهای بولتون در مورد پیشرفت سوریه در برنامه‏ های تسلیحاتی را رد كردند.

الیوت آبرامز

آبرامز در فوریه سال ۲۰۰۵ به سمت معاون دستیار رییس جمهور و معاون مشاور امنیت ملی در استراتژی دموكراسی جهانی منصوب شد. وی از دسامبر ۲۰۰۲ تا فوریه ۲۰۰۵ به عنوان دستیار ویژه رییس جمهور و مدیر ارشد مطالعات خاور نزدیك و شمال آفریقا فعالیت داشته است. آبرامز فعالیت سیاسی خود را از همكاری با سناتور هنری جكسون آغاز كرد و در دولت ریگن، سمت‏های مختلفی را در وزارت خارجه بر عهده داشت. وی از سال ۱۹۹۰ تا ۱۹۹۶ عضو موسسه «Hudson» بوده و سپس ریاست مركز سیاست عمومی و اخلاق را بر عهده داشته است. وی همچنین در سمت ریاست كمیته آمریكایی آزادی بین المللی ادیان نیز فعالیت كرده است. در سال ۱۹۹۱، آبرامز به خاطر افشای اطلاعاتی از درون كنگره آمریكا در مورد ایران گناهكار شناخته شد، ولی جورج بوش پدر، او را در سال ۱۹۹۲ عفو كرد. آبرامز در سال ۱۹۸۰ با راشل دكتر، دختر نرمان پدهرتز و میج دكتر، ازدواج كرد.

رابرت كاگان‏

كاگان در زمینه استراتژی ایالات متحده و دیپلماسی قلم میزند. وی با همكاری ویلیام كریستول نو محافظه كار، پروژه «قرن جدید آمریكا» را در ۱۹۹۷ تهیه كرده و در سال ۱۹۹۸ نامه‏ای جنجال برانگیز را خطاب به كلینتون مبنی بر لزوم تغییر نظام حكومتی عراق منتشر كرد. وی پس از آنكه در سال‏های ۱۹۸۴ و ۱۹۸۵ نطق‏های وزیر امور خارجه وقت آمریكا را تهیه می‏كرد، توسط ایلیوت آبرامز در دفتر امور درون آمریكایی وزارت خارجه به كار گرفته شد. وی همچنین در نشریات «واشنگتن پست» و نشریه طرفدار اسراییل «weekly standard» نیز مقالاتی منتشر كرد.

مایكل لدین‏

گفته میشود لدین، كه بسیاری او را رادیكال‏ ترین نو محافظه كار آمریكا می ‏دانند، مرتبا به كارل رو (karl Rove)، مشاور بلند پایه بوش، در امور مربوط به سیاست خارجی مشاوره می‏دهد. لدین یكی از اصلی‏ترین طرفداران تغییر رژیم ایران است. وی در سال ۲۰۰۱ موسسه «اتحاد برای دموكراسی در ایران» را پایهگذاری كرد. مایكل لدین در دولت ریگن به عنوان مشاور وزیر امور خارجه آمریكا فعالیت داشت و هم اكنون نیز در موسسه نومحافظهكار «American Enterprise» با ریچارد پرل همكاری نزدیكی دارد. وی همچنین یكی از بنیانگذاران و عضو «موسسه یهودی امور امنیت ملی» است. وی در فاصله سال‏های ۱۹۷۵ تا ۱۹۷۷ در مجله «New Republic» فعالیت داشته و مدیر فصل نامه واشنگتن نیز بوده است. وی همچنین كتاب «جنگ علیه سردسته‏های ترور» را تالیف كرده و در آن از ایده تغییر نظام سیاسی در عراق، سوریه و عربستان سعودی حمایت كرده است.

ویلیام كریستول‏

ویلیام كریستول پسر بنیان گذار اندیشه نومحافظه كاری، یعنی ایروینگ كریستول، است. وی هم اكنون رییس پروژه «قرن جدید آمریكا» و سردبیر نشریه طرفدار صهیونیسم «weekly standard» است.

ویلیام كریستول نیز مانند فرانك جفنی و ایلیوت آبرامز ابتدا كار سیاسی را با سناتور هنری جكسون دموكرات آغاز كرد، ولی در سال ۱۹۷۶ مشی سیاسی خود را عوض كرد و جمهوریخواه شد. وی در دولت‏های ریگن و جورج بوش پدر نیز سمت‏هایی را داشته است. كریستول از سال ۱۹۹۱ مرتبا خواستار تغییر رژیم صدام در عراق بوده و با همكاری «لورنس كاپلن» كتاب «جنگ علیه عراق: ستمگری صدام و وظیفه آمریكا» را تالیف كرده است. وی عضو هیات مشاوران «بنیاد دفاع از دموکراسیها»، که پس از ۱۱ سپتامبر به یكی از كانون‏های تولید اندیشه تبدیل شده، نیز می‏باشد.

فرانك جفنی‏

جفنی، بنیانگذار و رییس موسسه پرنفوذ «مركز سیاست امنیتی» كه سیاست اعلام شده آن «حفظ صلح جهانی از طریق قدرت آمریكا» است، می‏باشد. وی در سال ۱۹۸۷ به عنوان دستیار وزیر دفاع در سیاست امنیت بینالملل در دولت ریگان انتخاب شد و سپس به عنوان دستیار وزیر دفاع آمریكا در زمینه دفاع در برابر نیروهای اتمی و سیاست كنترول تسلیحات زیر نظر ریچارد پرل فعالیت داشت. او در «واشنگتن تایمز» و مجله «Defence News» و نیز روزنامه «Investors Business» مقالاتی منتشر می‏كند. وی همچنین در نشریات الكترونیكی «Jewishworldreview. com»، «National Review online» و نیز «worldnetDaily. com»، كه هر سه از محافل نزدیك به صهیونیست‏ها هستند، نیز عضویت دارد. وی همچنین یكی از 25 نومحافظه كار اصلی مشاركت كننده در تدوین پروژه «قرن جدید آمریكا» به شمار میرود.

منابع : پاشگاه، دیدگاه و عملیات روانی.

  

 

توجه:

کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است

کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد

Copyright©2006Esalat

 

 

www.esalat.org