در این ماه های اخیر پسر سلیمان لایق سر و صدای عجیب و مشکوکی را به راه انداخته است و از پدر پیر و فی الحال پدر متوفای خود سوی استفاده ی ابزاری می کند تا عده ای از رهبران حزب دموکراتیک خلق افغانستان را که نشانی کرده است بدنام سازد. این سوال پیش رهروان سر بکف و آگاه آن حزب مطرح است که این آقا از کجا ماموریت گرفته است و برای چه کسانی کار میکند؟
او می گوید چیزی به نام «یادداشت های پدر» را در اختیار دارد و چند سال است که با نشر یا تهدید به نشر این قسمت و آن قسمت این یادداشت ها از رهروان راه حزب دموکراتیک خلق افغانستان باجگیری می کند.
«یادداشتی» که او از نام پدر به نشر رسانیده است، به زبان پشتو است و به ذکر یکی از جلسه های بیروی سیاسی حزب واحد پیش از قتل میر اکبر خیبر با شرکت پنج عضو پرچمی و پنج عضو خلقی به تاریخ ۲۶ حمل ۱۳۵۶ اختصاص دارد. متن پشتوی این یادداشت و برگردان آن به لسان دری تقدیم است. بر همگان معلوم است که وحدت پرچمی ها و خلقی ها در ۱۲ سرطان ۱۳۵۶ صورت گرفته است و فلهذا هیچ جلسه ی بیروی سیاسی حزب واحد نمی توانست درین تاریخ اتفاق بیفتد.
حاضریم بپذیریم که این اشتباه است و مطالبی که در این یادداشت آمده، به همان جلسه یی اشاره دارند که بعداً از جانب پسر و پدر در یک مصاحبه ی فامیلی ویدیویی ارائه شد یعنی جلسه ی اواخر حمل ۱۳۵۷ که به زعم سلیمان لایق میشود ۲۳ یا ۲۴ حمل ۱۳۵۷.
پسر در حدی داخل کدام پروژه است که حتی متوجه نمی شود که متن کتبی یی را از نام پدر خود به نشر سپرده و آنوقت یک متن ویدیویی را در همان موضوع نشر کرده و این دو متن یعنی کتبی و ویدیویی در دو سمت مقابل روان اند. ما میخواهیم که اگر انتلیجنت سرویس باشد یا آی اس آی یا اف اس ب که او را به این کار گماشته اند، معاش او را قطع کنند زیرا او حتا استعداد نشر دو متن پشت به پشت را طوری ندارد که یکی اش دیگر خود را روی سیاه نسازد.
به طور مثال:
در متن کتبی آمده است: آجندا به وحدت سازمان های نظامی اختصاص داشت.
در متن ویدیویی لایق می گوید: آجندای جلسه روی موضوعات روتین بود.
این که لایق در متن تحریری آجندا را «وحدت نظامیان» مینویسد و چندی بعد، در مصاحبه ی فامیلی ویدیویی آجندای همین جلسه را «روتین» می گوید برای آن است که شنونده معتقد شود که مسایل وحدت شاخه های نظامی و سبکدوشی حفیظ الله امین مطرح نشده بوده و ذهناً آماده شود برای پذیرفتن صحنه ی مسخره یی که نورمحمد تره کی بگوید هله کلوش های تان را پس بپوشید که یک موضوع یادم رفت و آن این که پیشنهاد نکردم حفیظ الله امین را عضو بیروی سیاسی بسازید.
در متن کتبی شاعر خوش مشرب ما می نویسد: «هر دو بخش خلقی ها و پرچمی ها نمی خواستند که وحدت نظامیان تامین گردد. ولی اکثریت اعضای بیروی سیاسی میخواستند وحدت نظامیان صورت گیرد . . . ببرک کارمل، نور احمد نور و سلطانعلی کشتمند مخالف وحدت نظامیان بودند.». «رفیق تره کی درین مخالفت تحت تاثیر فشار امین و گروپ او قرار داشت.»
در متن ویدیویی به فرمایش پسر دلبند خود اصلاً از این موضوع وحدت نظامیان حرف نمی زند.
مشکل اصلی اینست که سلیمان لایق اصل موضوع را بیان نمی کند: در حقیقت سوال در آن لحظه قطعاً این نبود که «کی طرفدار وحدت نظامیان است؟ کی نیست؟» به این سوال در سال ۱۳۵۶ قبلاً جواب داده شده بود زیرا وقتی که سند وحدت امضا شد، در پرنسیپ، هم وحدت ملکی ها و هم وحدت نظامی ها را در بر می گرفت. ولی این که سلیمان لایق می نویسد (در همین جلسه) «وحدت سازمانی اردو از جانب من پیشنهاد شد» این را پنهان می کند که «وحدت سازمانی اردو» درین وقت معنای «وحدت سازمانی اردو تحت رهبری حفیظ الله امین» را داشت. در حقیقت این اولین قدم ها برای نزدیکی لایق با حفیظ الله امین بود که پس از قیام ثور به شراکت این دو عالیجناب در جنایت علیه مردم بیگناه کشور ما مبدل شد. سلیمان لایق خود می نویسد: «اطلاع یافتم که تره کی به منزل میثاق رفته و آنجا از میثاق و پنجشیری تقاضا نموده که منسوبین اردو را که بوسیله ی آنان تنظیم گردیده بود به حفیظ الله امین بسپارند . . . و تمام منسوبین اردو به حفیظ الله امین سپرده شد». خوب آقا (اگر متوفا نمی شده بودید، می گفتیم) چگونه شد که شما چنین اطلاع اساسی و بسیار مهمی را یافتید اما با وجود آن پیشنهاد کردید نظامیان همین حالا وحدت کنند یعنی این نظامیان پرچمی نیز به دنبال نظامیان خلقی به امین سپرده شوند؟ کی حق داشت؟ آیا شادروان ببرک کارمل و رفیق نور احمد نور و رفیق سلطانعلی کشتمند حق به جانب بودند که وحدت نظامیان را به برکناری امین مشروط می ساختند یا شما؟ آیا شما تنها کسی بودید که چنین اطلاعی را «یافته» بودید یا شادروان ببرک کارمل نیز پالیدن و یافتن را یاد داشت و درست به دلیل همین اطلاع و در همین زمان مانع ادغام نظامیان می شد؟
ظاهراً دیده میشود که شما این اطلاع را نه «یافته» بودید بلکه از رفیق همراز تان حفیظ الله امین یا از شخص نور محمد تره کی دریافت کرده بودید و در چارچوکات آماده ساختن اقدام نظامی و با ذکاوت عام وتام، آن را در بیروی سیاسی مطرح نموده بودید.
لایق در متن تحریری می نویسد: «بیروی سیاسی مشترکاً ابراز اراده کرد که امین را از رهبری امور نظامی سبکدوش سازد».
او اما در متن ویدیویی فامیلی می گوید تره کی بعد از ختم جلسه (توجه کنید، این همان جلسه یی است که ده دقیقه پیش برای سبکدوشی امین رای داده است) از همه دعوت کرد بوت های خود را پس بکشند و به جلسه باز گردند. او گفت چیزی را فراموش کرده و حتماً باید بگوید: برای آن که امین کدام کار ماجراجویانه را مرتکب نشود، او را عضو بیروی سیاسی بسازید و برای آن که توازن خلقی و پرچمی برقرار شود، میر اکبر خیبر نیز به عضویت بیروی سیاسی نایل گردد. حیا خوب چیز است آقایان لایق!
لایق در متن تحریری می نویسد: تره کی در همین جلسه تا ماه سرطان وقت خواست زیرا«تره کی با امین پروگرام کودتا را قبول کرده بود و این اطمینان نزد آنان وجود داشت که الی ماه سرطان آنان کودتای نظامی را انجام خواهند داد». در متن ویدیویی دیگر ازین موضوع حرف نمی زند و حتا نمی گوید پرچمی ها (البته به جز خود سلیمان لایق که خواهان وحدت نظامی ها علیرغم این اوضاع وخیم بود) به این دلیل جلو وحدت نظامیان را گرفتند که خواهان برکناری حفیظ الله امین بودند.
حالا مسئله از قرار ذیل است:
§ چگونه اتفاقی افتاده است که از جمع ده عضو همان بیروی سیاسی؛ چهار تن شان خاطرات خود را به رشته ی تحریر آورده باشند اما از چنین پیشنهادی (یعنی از معاوضه ی میر اکبر خیبر با حفیظ الله امین) که آدم با شنیدن آن متعجب می شود یاد نکرده باشند؟
§ چه اتفاقی افتاده است که خود سلیمان لایق نیز در متن کتبی خود که ظاهراً مدتی پیش آن را نوشته است از هزار چیز یاد کند اما همین موضوع که پیامدهای خونینی برای کشور ما داشت از قلمش افتاده باشد و ۴۳ سال بعد یادش بیاید؟
§ چه اتفاقی افتاده است که سلیمان لایق در متن کتبی از «سبکدوشی» حفیظ الله امین حرف می زند و در نمایش ویدیویی از «عضویت بیروی سیاسی» امین و خیبر حرف می زند؟
از پهلوی یک حرف نمیتوان گذشت و آن را نادیده گرفت: سلیمان لایق واقعاً این معامله ی توطئه آمیز مبادله بین حفیظ الله امین و میر اکبر خیبر شهید را در آنروز ها شنیده است اما نه در بیروی سیاسی بلکه در جمع کودتاچیان و در همکاری مخفی با سازماندهنده گان کودتا شنیده است. قرار شاهدی اعضای بیروی سیاسی که حالا در قید حیات هستند؛ این معامله ی ننگین هرگز به سمع بیروی سیاسی و ببرک کارمل و نور احمد نور و سلطانعلی کشمند و زیری و میثاق و پنجشیری نرسیده بود و اینک اطلاعات سلیمان لایق ثابت می سازد که در شبکۀ موازی کودتاچیان چنین پروژه ای زیر کار بوده. چنین پروژه ای اگر از طریق سلیمان لایق یا از هر چینل دیگری به گوش میر اکبر خیبر رسانیده شده باشد، کاملاً طبیعی و منطقی است که با مخالفت او مواجه شده باشد زیرا او با ماجراجویی های امین آشتی ناپذیر بود، با توطئه و کودتا مخالف بود و کاملاً منطقی است که او از این ناحیه یعنی از پیشنهاد کودتاچیان احساس خطر نیز کرده باشد. لایق جدا از جلسات بیروی سیاسی و در غیاب بیروی سیاسی و در غیاب شادروان میر اکبر خیبر با همین هایی که خود می گوید «به توافق رسیده بودند که تا ماه سرطان کودتا را انجام خواهند داد» در زد و بند قرار داشت و پروژه ی کودتاچیان بالای شادروان خیبر را با استفاده از مناسبات فامیلی به پیش می بُرد.
لایق در متن تحریری می گوید: «خیبر بالای امین نهایت بدگمان بود و بسیار کوشش کرد که تره کی را قانع سازد که امین را از صلاحیت تشکیلاتی نظامیان سبکدوش سازد.»
لایق در متن ویدیویی، دیگر ازین بدگمانی خیبر در برابر امین (و از این هم مهمتر، از بدگمانی امین در برابر خیبر که موجب شهادت شادروان خیبر شد) حرف نمی زند تا سناریوی دیگری را ارائه کند؛ حفیظ الله امین و شخص خود را که در همدستی با حفیظ الله امین بود از میدان خارج میسازد زیرا قاتل های فرضی دیگری را نشانی کرده است. لایق پس از یک قصه سرایی بی سر و پا و ناجوانمردانه نتیجه می گیرد که «قتل میراکبر خیبر از داخل صورت گرفته» تا نام نگیرد و نگوید قاتل قریب به یقین حفیظ الله امین است.
لایق در متن کتبی از اختلاف امین و شادروان خیبر میگوید، در نمایش ویدیویی از اختلاف شادروان کارمل با شادروان خیبر. اما نمی گوید که اختلاف بین ببرک کارمل و میراکبر خیبر در چه زمینه بود؟
از یک طرف؛ تفاوت نظر، تفاوت در بررسی اوضاع سیاسی در بین رهبران و فعالین نزدیک به هم چیزی کاملاً طبیعی و ضروری است. و لیکن لایق می خواهد پنهان کند که تفاوت نظر بین ببرک کارمل و میر اکبر خیبر تفاوت نظر بین دو همرزمی بود که هر دو مخالف بر انداختن محمد داوود و مخالف کودتا علیه او بودند. هر دو مخالف هرگونه اقدام کودتایی بر ضد محمد داوود بودند و تفاوت نظر آنها بالای نقش حزب و شیوه های همکاری حزب با جمهوریت و حمایت از داوود خان در برابر ماجراجویی کودتاگرانه بود.
هیچ همرزمی همرزم خود را به این دلیل روزمره یعنی تفاوت نظر به قتل نمی رساند. مازاد بر این، شادروان ببرک کارمل هیچ سابقه ای در قتل مخالفان خود نداشته است و ندارد.
سناریوی اختراعی پدر و پسر مثل یک باد خالی کردن است نه بیشتر.
لایق در متن تحریری می نویسد: «حفیظ الله امین فطرتاً یک انسان جاه طلب، غبی؛ بی کرکتر و مکار بود . . . و زنده گی قبلی او خیلی مغشوش و بدبو سپری شده بود. از نظر سیاسی یک انسان مشکوک، بی عقیده، کثیف و غیر اصولی بود».
لایق حالا دنیا را ترک کرده ورنه ازش پرسیده می شد که:
· هدایت از کجا برایش رسیده بود تا با عضویت بیروی سیاسی کسی موافقت کند که او را با اینهمه صفات منفی می شناخت؟
· آیا شما خوانندۀ محترم بیاد دارید که لایق در متن ویدیویی چند تا از این دشنام ها را حوالۀ کیها کرده است؟
· آیا به یاد دارید که لایق چه کلماتی را پس از قتل محمد داوود در موردش به کار می برد؟
· آیا به یاد دارید چند تا از این اتهامات و دشنام های ننگین را نثار داکتر نجیب الله کرده بود؟
می گذاریم خود تان فکر کنید.
اما این که لایق می نویسد: «حفیظ الله امین فطرتاً جاه طلب، . . .، کثیف و غیر اصولی بود» میرساند که این یادداشت بعد از سقوط امین تحریر شده است. زیرا مشهور است که لایق بر آستان هر رهبر زنده سر می سایید. او فقط شهامت آن را داشت که ناجوانمردانه رهبران برکنار شده یا به قتل رسیده را دشنام بدهد.
مهم ترین میراثی که برای پسر خود بجا گذاشته است همین است.
04-06-2021
سلیمان لایق
۲۶/۱/۱۳۵۶ کابل
موږ دغه ورځ د نورمحمد ترهکي په کور کې د بيرو په غونډه کې تيره کړه. په بيرو کې د گوند د دواړو خواوو د عسکري برخو د يو کولو بحث روان ؤ. دواړو خواوو خلقيانو او پرچميانو نه غوشتل چې عسکري برخې سره يو شي. مگر د واحدې سياسي بيرو د غړيو اکثريت غوښتنه کوله چې دغه عسکرې برخې دې سره يو شي.
په سياسي بيرو کې گرد سره لس کسه غړي وو. د پرچميانو له خوا ملگري کارمل، نور احمد نور، کشتمند، بارق، لايق او د خلقيانو له خوا ملگری نورمحمد ترهکي، دکتور شاه ولي، پنجشيري، صالح زيری او ميثاق. گرد سره لس تنه. د خلقيانو له خوا يوازې ملگری ترهکي د عسکري سازمانونو د پرچمي او خلقي برخې د يو کولو مخالف ؤ او د پرچميانو پر لوري ملگری ببرک کارمل. نور احمد نور او ملگری کشتمند د عسکري سازمانونو له يو کولو سره مخالف وو. ملگری ترهکي په دې مخالفت کې د امين او دده د گروپ تر فشار او تأثير لاندې و. پدې ټوگه د سياسي بيرو د غړيو اقليت د عسکري سازمانونو د يو کولو مخالف وو. دوی په ښکاره د وحدت له لاسليک شوی قرارداد نه سرغړاوه. زه سليمان لايق، بارق شفيعي، صالح محمد زيری، پنجشيری، ميثاق او دکتور شاه ولي د عسکري سازمانونو د يو کولو طرفداران وو. د عسکري سازمانونو د يو کولو پيشنهاد ز ما له لوری وشو. ما ته ملگری خيبر مشوره راکړه چې بايد د عسکري سازمانونو د يوکولو لپاره کوشش وشي. زه پخپله هم په دې عقيده وم چې امکان شته دی د عسکري سازمانونو د جلا ساتلو په نتيجه کې گوند ونشي کولای د اضطراري حالاتو او بدو پېښو سره کاميابه مبارزه وکړي. ما وويل که داسې وشي چې موږ عسکري مداخلې ته مجبور شو زموږ ملگري به چې جلا ساتل شويدي پخپل مينځ کې د قدرت د تر لاسه کولو او مخالفت ډنډوره توده کړي او دا به د نهضت او گوند گټې زيانمنې کړي.
د همدې بحثونو په سلسله کې يوه ورځ خبر شوم چې ملگری ترهکي د کريم ميثاق کور ته ورغلی دی او هلته ېې له ده او پنجشيري څخه غوښتنه کړی ده چې د خلقي عسکري سازمانونو هغه برخې چې د دوی تر نظر لاندې تنظيم شوی وې حفيظ الله امين ته ور وسپاري. دغو کسانو د ملگری ترهکي مراجعه ومنله او د خلقي جناح ټول نظامي سازمانونه ېې حفيظ الله امين ته وسپارل.
واقعي خطر خپله څيره څرگنده کړه. دا ولي؟
حفيظ الله امين فطرتا يو جاه طلب، غبي مگر مکار کرکتر ؤ. ده په سوسياليزم عقيده نلرله او پخوانی ژوندېې خورا مغشوش او بدبويه تېر شوی ؤ. په سياسي لحاظ يو مشکوک، بې عقيدې، خيرن او بې اصولو سړی ؤ. ده عقيده د قدرت د اخيستلو لپاره د يوې سياسي وسيلې په حيث استعمالوله... گوند ته د ده د راتگ لپاره فقط يو دليل موجود ؤ، هغه دا چې دی شخصا ملگری ترهکي په وچ زور د گوند د غړی په حيث او بيا د مرکزي کميټې د کانديد غړی په حيث د ۱۳۴۴ کال په نيمايي کې تحميل کړ.
ټول پوهيدل چې حفيظ الله امين به نظامي تشکيلات په ناڅاپي توگه او د يو خطرناک هدف لپاره استعمال کړي.
خيبر په امين باندې سخت بدگمان او بې باوره ؤ. ډير کوشش ېې وکړ چې ملگری ترهکي په دې قانع کړي چې د عسکري تشکيلاتو واگې له امين څخه واخلي او پخپل لاس کې ېې ونيسي مگر کامياب نشو. وروستنۍ پېښې ښېی چې د عسکري قيام په باب د ملگری ترهکي او امين سلا يوه وه. امين خپل ټول مهارت ولوباوه چې ترهکي په دې قانع کړي چې گواکې دی ورسره وفادار دی. ترهکي شخصي وفاداري مهمه ونگيرله او اصول ېې قرباني کړل. ملگری ترهکي هيڅ وخت پر اکثريت عقيده پيدا نکړه.
کله چې له وحدت نه را وروسته امين پوه شو چې سياسي بيرو ته د ده د ورتگ امکان له مينځه تللی دی نو خپل فراکسيون ته ېې دستور ورکړ چې په گوند کې د ننه نارامي جوړ کړي او لانديني مسايل وړاندې کړي:
۱- حفيظ الله امين د بيرو د عضويت مستحق دی بايد غړی شي.
۲- زرغون د آزمايشي غړی په حيث منل شويدی، موږ دغه فيصله نه منو، ځکه چې زرغون مائويست دی.
د دکتور زرغون په باره کې د مرکزي کميټې د بيرو فيصله دا وه چې دغه دکتور دې د ده د غوښتنې په اثر د گوند آزمايشي غړی ومنل شي. امين د زرغون سره مخالف و او د بيرو د فيصلې په خلاف خپل فراکسيون ته قومانده ورکړه چې زرغون په خلاف او همدا راز په بيرو کې د امين د غړيتوب د تحميل لپاره مبارزه شروع کړي. د بيرو غړيو په گډه سره اراده څرگنده کړه چې امين دې د عسکري سازمان له مشرتابه څخه لرې کړای شي. مگر ملگری ترهکي موږ ته وويل چې ما ته د ۱۳۵۷ کال د سرطان تر مياشتې مهلت راکړی. هلته به زه خامخا د امين په باره کې تصميم ونيسم. وروستيو حوادثو وښودله چې ملگری ترهکي له امين سره د کودتا پروگرام منلی ؤ او دا ډاډ ورسره و چې د سرطان تر مياشتې پورې به دوی عسکري کودتا اجرا کړي او گوند به له انجام شوی نتيجې سره مخامخ کاندي نو ځکه به ده بيرو ته ډاډ ورکاوه چې امين ته دې د سرطان تر مياشتې پورې په عسکري سازمان کې مهلت ورکړی شي تر څو زه وکولای شم د عسکري سازمانونو لپاره د کار يوه محفوظه طريقه پيدا کړم. خو د ملگری ترهکي دغه پيشنهاد ژوره اغيزه نه لرله، دا ځکه چې د امين فراکسيون په جاهلانه توگه لگيا و او گوند او اصولو پر ضد ېې مبارزه کوله. په کابل، کندز، تخار او ارزگان کې د امين گوډاگيانو جنجالونه جوړ کړل چې ما پخپله مستيقما د گوند په هدايت د هغوی تفتيش کړيدی. د امين په بانډ کې سوما، هاشمي، انجنير ظريف، فقير، نظیف الله نهضت، محمد خان آفت، سيد داؤد مصباح، ملا صالح، ښايسته، محمد رحمن کارگر او ځينو نورو فعاليت کاوه. په هر حال دواړو خواوو خلقيانو او پرچميانو د عسکري صفوفو د يوکولو مخه ونيوله او گوند په واقعي معنی يو نه شو او تر يو ميکانيکي وحدت لاندې په محفل بازيو او خرده بورژوازيي لوبو بوخت شو.
بحث رانه اوږد شو- موږ په ۲۶/۱/۱۳۵۶ د عسکري يوکولو بحث د سياسي بيرو په غونډه کې چې ملگری نور محمد تره کي په کور کې شوی وه، پای ته ورساوه. تقريبا د شپې ۹ بجې وې چې ستړی ستومان په پروان کارته کې خپل کور ته وگرزيدم.
نور بیا
متن برگردان دری «یادداشت» سلیمان لایـــــق
سلیمان لایق
۲۶ حمل ۱۳۵۶
ما این روز را در منزل نور محمد تره کی در جلسه بیروی سیاسی سپری نمودیم. در بیرو دربارۀ وحدت دو جناح نظامیان حزب بحث جریان داشت. هر دو بخش خلقی ها و پرچمی ها نمیخواستند که وحدت نظامیان تأمین گردد ولی اکثریت اعضای بیروی سیاسی حزب واحد می خواستند که وحدت نظامیان صورت گیرد.
در بیروی سیاسی تماً ده تن عضویت داشتند. از جانب پرچمی ها رفیق کارمل- نور احمد نور- کشتمند- بارق- لایق و از جانب خلقی ها رفیق نور محمد تره کی، دکتور شاه ولی، پنجشیری، زیری و میثاق تماً ده تن میشدند. از جانب خلقی ها تنها رفیق تره کی مخالف وحدت سازمان خلقی ها و پرچمی ها بود و از جانب پرچمی ها رفیق ببرک کارمل- نور احمد نور و رفیق کشتمند مخالف وحدت سازمانی در اردو بودند. رفیق تره کی در این مخالفت تحت تاثیر فشار امین و گروپ او قرار داشت. به این صورت اقلیت اعضای بیروی سیاسی مخالف وحدت سازمانی در اردو بودند. آنان به شکا واضح از سند وحدت حزب سرپیچی میکردند.
من سلیمان لایق، بارق شفیعی، صالح محمد زیری، پنجشیری، میثاق و دکتور شاه ولی طرفدار وحدت سازمان های نظامی بودیم- وحدت سازمانی اردو از جانب من پیشنهاد شد، رفیق خیبر به من مشوره داد که باید در مورد وحدت سازمان های حزبی کوشش به عمل آید من خودم هم به این عقیده بودم که امکان آن است که جدا نگهداشتن سازمان های اردو در نتیجه حالات اضطراری و حوادث نامطلوب نتواند مبارزۀ موفقانه را پیش ببرد، من گفتم که اگر ما به مداخلۀ نظامی مجبور گردیم رفقای ما که جدا نگهداشته شده اند در چنین حالات میتوانند به خاطر تصرف قدرت و مخالفت دندوره را گرم سازند و این منافع نهضت و حزب را زیان خواهد رساند.
در سلسلۀ همین مباحث یک روز اطلاع یافتم که تره کی به منزل میثاق رفته و آنجا از میثاق و پنجشیری تقاضا نموده که منسوبین اردو را که توسط آنان تنظیم گردیده بود به حفیظ الله امین بسپارند. این اشخاص مراجعۀ تره کی را پذیرفتند و تمام نظامیان جناح خلقی به امین سپرده شد.
خطر واقعی چهرۀ خود را نمایان ساخت و آن چرا؟
حفیظ الله امین فطرتاً یک انسان جاه طلب، غبی و بی کرکتر مکار بوده، او به سوسیالیزم عقیده نداشت و زنده گی قبلی او خیلی مغشوش و بد بو سپری شده بود. از نظر سیاسی یک انسان مشکوک، بی عقیده، کثیف و غیر اصولی بود- او عقیده را برای به دست آوردن قدرت بحیث یک وسیلۀ سیاسی استعمال میکرد. برای آمدن او به حزب فقط یک دلیل موجود بود و آن اینکه شخصاً رفیق تره کی با اصرار و فشار او را به حزب آورد و بعداً در نیمۀ سال ۱۳۴۴ او را بحیث عضو علی البدل کمیته مرکزی بر حزب تحمیل نمود. همه میدانستند که حفیظ الله امین تشکیلات نظامی را به صورت ناگهانی برای یک هدف خطرناک استعمال خواهد کرد.
خیبر بالای امین نهایت بدگمان بود- بسیار کوشش کرد که تره کی را قانع سازد که امین را از صلاحیت تشکیلاتی نظاتمیان سبکدوش نماید و در دست خود بگیرد ولی موفق نشد- حوادث اخیر نشان داد که در مورد قیام نظامی تره کی و امین هم عقیده بودند و امین همه مهارت خود را بکار برد که تره کی را به این امر قانع سازد که گویا او به تره کی وفا دار است- تره کی وفاداری شخصی را ترجیح داد و اصول را قربانی کرد- رفیق تره کی هیچگاهی به اکثریت عقیده نداشت.
وقتی بعد از وحدت امین درک کرد که امکان رفتن او به بیروی سیاسی از بین رفت، به فرکسیون خود دستور داد که در داخل حزب ناآرامی بار آرد و این مسایل را پیش اندازد:
1- حفیظ الله امین مستحق عضویت بیروی سیاسیست باید عضو آن شود.
2- زرغون به عضویت آزمایشی پذیرفته شده ما این فیصله را قبول نداریم زیرا زرغون مائویست است.
در مورد داکتر زرغون فیصلۀ بیروی سیاسی کمیته مرکزی چنین بود که داکتر زرغون بنا بر تقاضای خودش عضو آزمایشی حزب پذیرفته شود.
امین مخالف زرغون بود. او برخلاف بیروی سیاسی به فرکسیون اش قومانده داد که برخلاف زرغون و همچنان غرض تحمیل عضویت امین در بیروی سیاسی مبارزه را شروع نماید.
بیروی سیاسی مشترکاً ابراز اراده کرد که امین از رهبری امور نظامی سبکدوش گردد ولی رفیق تره کی برای ما گفت که به من الی سرطان ۱۳۵۷ مهلت دهید. آن زمان من خواه ناخواه دربارۀ امین تصمیم خواهم گرفت.
حوادث اخیر نشان داد که رفیق تره کی با امین پروگرام کودتا را قبول نموده بود و این اطمینان نزد آنان وجود داشت که الی ماه سرطان آنان کودتای نظامی را انجام خواهند داد و حزب را با نتیجۀ انجام شده مواجه خواهند کرد.
بدین جهت او به بیرو اطمینان میداد که به امین الی ماه سرطان در امور نظامیان مهلت داده شود تا بتوانیم برای کار در امور نظامیان یک طریقۀ محفوظی را دریابیم ولی این پیشنهاد تره کی اثر عمیق نداشت زیرا فرکسیون امین به نحو جاهلانه مصروف مبارزه علیه حزب و اصول حزبی بوده و عیله آن مبارزه مینمودند- در باند امین سوما، هاشمی، انجنیر ظریف، فقیر، لطف الله نهضت، محمد خان آفت، سید داوود مصباح، ملا صالح، شایسته، محمد رحمن کارگر و بعضی دیگر فعالیت داشتند.
به هر حال هر دو جناح پرچمی ها و خلقی ها جلو وحدت صفوف را گرفتند و حزب به معنی واقعی واحد نشد و در تحت یک وحدت میکانیکی به محفل بازیها و بازی های خورده بورژوازی مصروف گردید.
بحث من به درازا کشید، ما به ۲۶-۱- ۱۳۵۶ جلسۀ بیروی سیاسی را بخاطر وحدت نظامیان که در منزل رفیق نور محمد تره کی برگزار شد به پایان رسانیدیم و ساعت ۹ شب مانده و زله به منزلم در کارته پروان برگشتم.
توجه:
کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است
کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد
Copyright©2006Esalat