ا.ا. پولاد
thursday 8 february 2007 21:10:24
«بلر»، این بیوه در حال مرگ سیاسی و حامی سیاست نسل کش دولت متجاوز اسرائیل و تکیه گاه چتلستان، حامی تروریستان، نه به دموکراسی باور دارد و نه به حقوق بشر. نه خود و عمل خود را در جهان می بیند و نه از عملکرد خود شرم دارد.
دولت مردمی و انتخابی حماس را بی شرمانه با بلوکاد اقتصادی از بین میبرد و ایران را برای کشور های منطقه مشکل ساز معرفی و تقاضای اتحاد بر علیه او را میکند.
بوش که هنوز در سیاست و بخصوص سیاست جهانی، مادران سیاسی اش به او پمپرس میبندند، برای نوشیدن نفت چنان سرمست است که به کمک نوشدارو از شرارت کاران جهانی، که درکتاب سفسطه خودش و با زبان ثور خودش، به فرسنگها جلو افتاده و هنوز هم میدود تا خود و مردم امریکا را غرق نفت و در انظار جهانیان به آتش بکشد.
پی آمد این شکست خوردگان هار، چه خواهد بود؟
به تاریخ بیستم دسمبر 2006 بلر بازدید فتنه گرانه ئی در شرق میانه داشت. او که هرگونه شیطنت و فساد را از سلف خود به ارث برده است این سفر را برای ایجاد فتنه در منطقه به راه انداخت و در واپسین روز های حیات سیاسی خود خواست مهر نابکار و همیشه سیای خود را در صفحات اوراق سیاسی شرق میانه برای ویرانی بیشتر بگزارد. اکثر کشورهای شرقمیانه که تار سامان سیاسی جستی آنها بدست انگلیس است کش گردیده و آنها را در سردرگمی قرار داده است، آنها نه می دانند چه کنند؟ حرفهای نابجای تاردار را جامه عمل بپوشانند و یا اینکه به منافع کشورها و مردم خود عمل نمایند. همانطوریکه بلر و بوش چون دهل دوسره زیر و بم هستند، بمجرد ختم سفر نامیمون بلر، بوش پر به میدان کشید و نه تنها مردم جهان را بهت زده کرد بلکه مردم امریکا را که برسبیل اعتراض پای دموکراتها را در هردو مجلس کشیده بودند در بحر حیرت غرق ساخت. علاوه برین به ریش دموکراتها هم خندید، زیرا با آن دهل و سرنائی که دموکرات ها در میدان سیاست ظاهر شدند نسبت کمبود اکثریت لازم برای توقف خودسری های بوش نتوانستند و نه می توانند کاری را از پیش ببرند. با استفاده ازین خلا گروپهای جنگ طلب انگلیسی و امریکائی بشدت فعال شده اند. در نوشته های قبلی خود در باره جنگ عراق و تحریک بلر نوشته بودم که عامل اصلی جنگ عراق بلر است زیرا بوش دو دل در حمله به عراق با تضمین بلر از جانب گروه جنگ طلب امریکائی (رامسفلد، دیک چنی، کاندولیزا رایس و...) بدون اینکـــــه به صدای ملل از طریق ملل متحد توجه کند به عراق تعرض کردند. بلر بخوبی این را میدانست که مصروف شدن امریکا در جنگ عراق توجه او را از افغانستان دور نموده و انگلیس میتواند دوباره دم شیطانی خود را که همان چتلستان به نام (پاکستان) است در مسیر یکجا ساختن افغانستان و چتلستان یا حد اقل رسمی ساختن «خط دیورند» کمک و تقویه کند. در چنین شرایطی که سیاست مداران آب دیده و کار کشته امریکائی طرح مذاکرات امریکا با ایران و سوریه را میریزند بلر به شرق میانه سفر و این فراخوان را به میان میکشد: (خبر سایت انترنتی بی بی سی)
فراخوان بلر برای اتحاد مسلمانان در برابر ايران 20/21/2006
تونی بلر نخست وزير بريتانيا در سفر پنج روزه به ترکیه، عراق، اسرائیل، فلسطین، عربستان سعودی، عمان، یمن، کویت و کشور های متحده عربی از کشورهای «ميانه رو» مسلمان خواست تا اتحاد جديدی در برابر «کشورهای تندرو مانند ايران» تشکيل دهند. آقای بلر که در آخرين روز سفرش به خاورميانه، در جمع بازرگانان در شهر دوبی سخن می گفت، دولت ايران را تهديدی استراتژيک برای منطقه خواند. تونی بلر گفت ايران در تلاش است تا «دولتهای دموکراتيک» در عراق، لبنان و فلسطين را تضعيف کند.نخست وزير بريتانيا تاکيد کرد که به همين علت جامعه جهانی بايد از آنچه او دولتهای مدرن و ميانه رو مسلمان خواند، پشتيبانی کند تا اتحادی تشکيل دهند و دست ايران و سوريه را از منطقه کوتاه کنند.
او گفت: «آنها (ايران و سوريه) می خواهند دست ما را از لبنان، فلسطين و عراق کوتاه کنند، پاسخ ما هم بايد همانند خودشان باشد. ما بايد ائتلافی تشکيل دهيم تا دست آنها را از سراسر منطقه کوتاه کنيم».
آقای بلر گفت که اين کار بخشی از «تنازع به ياد ماندنی جهانی ميان دموکراسی و بنيادگرايی» است.
جيمز لاندل خبرنگار امور سياسی «بی بی سی» که به همراه نخست وزير بريتانيا به منطقه سفر کرده است، می گويد تونی بلر جهان را در برابر اين «تهديد» به بيداری فراخواند.
تونی بلر افزود که مشارکت با ايران و سوريه در حل مسايل منطقه ای، در صورتی ممکن است که آنها، آماده باشند تا نقش سودمندی در خاورميانه ايفا کنند.
تونی بلر در حالی اين اظهارات را در مورد ايران و سوريه مطرح می کند که مجمع عمومی سازمان ملل متحد روز سه شنبه «نگرانی جدی» خود را نسبت به آنچه نقض گسترده حقوق بشر در ايران خوانده ابراز کرد.
نخست وزير بريتانيا پيشتر نيز به ايران و سوريه تاخته بود. او ماه اوت گذشته، تهران و دمشق را به حمايت از تروريسم و تشويق افراط گرايی در خاورميانه متهم کرد و به آنها هشدار داد.
تونی بلر که در آن زمان، در شورای امور جهانی در لس آنجلس آمريکا سخنرانی می کرد، گفت «در حال حاضر، يک کمان افراط گرايی در سرتاسر خاورميانه کشيده شده و بر کشورهای فراتر از منطقه نيز تاثير می گذارد.»
به تعقیب این فراخوان بلر، بوش اعلان کرد که ستراتیژی خود را در مورد عراق به روز چهارشینه 10 جنوری سال 2007 اعلان میکند.
اعلان بوش علاوه بر تحدید و تعرض های لفظی بر ایران و سوریه حمله نظامی امریکا بر قنسلگری آن در اربیل عراق را در بر داشت. او بدون درنظر گرفتن پیشنهادات صاحب نظران سیاسی امریکا در مورد صلح منطقه و عراق و بدون توجه به تقاضا های مجلسهای سنا و مردم خود شان این ستراتیژی خود سرانه ئی را بازهم پخش و اعزام بیست و یکهزار عساکر امریکائی را به عراق بحیث تحفه سال نو به امریکائیان معترض پیشکش نمود.
این ستراتیژی معنی دیگری ندارد بجز درگیر شدن بیشتر امریکا در جنگ عراق و کمتر شدن توجه امریکا به کشور های افغانستان و چتلستان. یعنی یک بار دیگر انگلیس موفق شد تا میدان داغ مبارزات سیاسی «خط دیورند» را به صندوق فراموشی جهانی پرتاب کند. بد نیست درین نقطه برای هموطنان بسیار بی آلایش و از نگاه سیاسی ساده خود یاد آور شوم که: من احساس یک تعداد از هموطنان خود را در مورد ادعای «خط دیورند» درک میکنم اما این احساس تنها از یک دید مطرح میشود در حالیکه دید های اقتصادی، سیاسی، تمامیت ارضی و آینده افغانستان هیچ اهمیت داده نمیشود. ببینید مسئله «خط دیورند» به این سادگی نیست که ما آنرا بپذیریم یا نپذیریم.
صورت پذیرش این خط ما را به این تنگناه ها قرار میدهد:
1) - هدف انگلیس و چتلستان این نیست که «خط دیورند» به رسمیت شناخته شده و سرحدات نام نهاد چتلستان تضمین و تعهد شود: به هیچصورتی آنها کمتر از سرحدات «کوه هندوکش» قانع نمیشوند بنا بران اگر شما این «خط» را بپذیرید چتلستان به کمک انگلیس به راحتی میتوانند پشتونهای دو طرف «خط» را بر علیه بقیه اقوام افغانستان بر انگیخته وبنام ادعای سرحدات پشتونها تا کوه های هندوکش چنان مردم ما را بجان هم دشمن سازند تا بعد یکقرن دیگر این سرحد (دیورند) را به سرحد (فریزر تتلر) برسانند.
2) فعانستان در زمانیکه راه های بحری اهمیت چنانی اقتصادی ای که امروز دارد در اختیار داشت و از ان هیچ گونه استفاده اقتصادی صورت گرفته نشد. «زمان شاه ابدالی» که برای استفاده از بحر طرح پلان کرد توجه انگلیس ها جلب گردید و افغانستان بار ها در گیر جنگهای انگلیس قرار گرفت. اما از اینکه انگلیسها هر بار با تلفات سنگینی این کشور را ترک کردند بالاخره مجبور شدند از امیران معاش خور استفاده و شر این مردم سلحشور و دور از سیاست و سواد را از سر خود کم کند. برای تضمین این آرامش خود میخواست بـا طرح دیگری خود را ازین اقدام «زمان شاه» برای همیشه آرام سازد تا نشود که بعوض زمان شاه کور و از بین رفته کس دیگری سر بر نیاورد تا در مورد اقتصاد و راه بحری برای افغانستان اقدام کند. بنا بران «دیورند» را با طرحش به دربار امیر معاش خور خود «عبد الرحمن» فرستاد. «عبدالرحمن» این طرح را به جرگه مردمی خود ساخته خودش مطرح کرد. شما میدانید که «عبدالرحمن» بسیار ظالم و خونخوار بود و مردم حتی از ترس هم اگر میبود به آن فیصله امیر صحه میگذاشتند که نگذاشتند. یعنی درین جا دو حدس وجود دارد- یکی اینکه مردم با تمام خوف و ترسی که داشتند حاضر نشدند این لکه ننگ را قبول کنند و کشور خود را همیشه از راه بحری محروم سازند. دوم اینکه ممکن است امیر تحت اسارت انگلیس خود نخواسته تا دهن خود را در کثافت غرق کند و از اینکه آن بز دل ظالم از انگلیسها ترس داشت و نماینده انگلیس در بسترش بود خود آن فیصله را امضا و دهن شیطانی انگلیسها را در مورد خود بست. از نگاه تجربه مردم ما که در کنار سلحشوری و تهور خود از سیاست بی خبر بوده اند (و بد بختانه تا امروز هم چنین است) حدس دوم به حقیقت قرین مینماید. بنا به این دلیل به دوستانی که فقط در مورد رنجهائی که از دو دلی های مردمان بی سواد و دور از سیاست دو طرف «خط دیورند» برده اند سر و صدا بالا میکنند که عبدالرحمن، حبیب الله، امان الله، نادر و ظاهر در مورد ادعای «خط دیورند» خموشی اختیار کرده اند. و به این ادعا انصراف از این حق را توصیه مینمایند. در حالیکه چنین نیست. در مورد عبدالرحمن برای شما نوشتم و در مورد «حبیب الله» عین قصه است او یکی از معاشخوران دولت انگلیس بود و خوش بود که تنها امیر باقی بماند. اما در مورد «امان الله» کاملاً به خطا رفته اید . برای اینکه پی ببرید که «امان الله» درین راه سکوت اختیار نکرده است به سوابق جنگهای دولت با «ملای لنگ» مراجعه کنید و به نوشته های «محمود طرزی» توجه کنید. اما از اینکه امان الله خان عملاً به تحریک نظامی برعلیه انگریز بر نخواست پلانهای انکشافی داخل محدوده تحت اداره اش ارجحیت داشت زیرا در توان مردمی که سواد و دانش نداشته باشند به مشکل میشود فهماند تا حق شانرا از دید روشن بدانند. در مورد «نادر» ما وشما همه میدانیم که سر سپرده ترین شخص در خاندان محمد زائی ها «نادر» بیشتر دست پرورده انگلیس بوده و او بشکل سبوتاژ در داخل اداره نظامی و سیاسی «امان الله» جا داده شده بود تا حکومت او را ساقط و اطرافیان مبارزش را قلع و قمع کند که کرد. با آنکه «ظاهر» هیچگونه خدمتی به مردم افغانستان نکرد اما بعد از مستقل شدنش از زیر یوغ کاکاهایش نشان داد که انسان درون خرابی نیست. مگر شخصی که توسط چنان کهنه کاران انگلیس احاطه شده و تربیه شده بود نمیتوانست ازعیاشی خود فارغ و به فکر مردم خود افتد. مگر در زمان همین «ظاهر» بود که «داود خان» در راه احیای افغانستان با محدوده سرحدات اصلیش قد علم نمود. اینکه «ظاهر شاه» توسط وزیر مالیه وقت (عبدالملک عبدلرحیم زی) پیام امریکائیان را حاصل و در جریان سفربری مداخله نمود نشان دهنده همان خاصیت درونی تربیه شده اش را نشان میدهد. از جانب دیگر اشخاص و افراد حق ندارند دربیغ و شرای محدوده کشوری تصمیم فردی بگیرند. این فیصله مردم را میخواهد که در مورد «خط دیورند» هیچگاهی چنین نشده است.
3) افغانها باید بدانند که تا زمانیکه این چتلستان وجود داشته باشد. به هیچ یک از افراد این وطن فرصت آنرا نمی دهد تا قد بلند کند. آرزوی این تخم شیطان عقب نگه داشتن این سرزمین و از بین بردن همه نوع رشد کلتور این سرزمین است. نه تنها از این سرزمین بلکه از همه اقوام این سرزمین . چنانچه همین امروز پشتونهای آنطرف مرز بشدت سرکوب میشوند تا رشد کلتوری نداشته باشند و از همین سبب است که بعضی اقوام دیگر این سرزمین با آنها نمیتوانند از در مصالحه پیش آیند. چرا؟ از سببیکه این مردم توسط نماینده های انگریز در طول سه صد سال به اشکال مختلف با اقوام دیگر طرف ساخته شده اند. چور مردم شمالی توسط مردم پکتیا از دانش و اراده خود آنها نبوده است. برای اینکه این مردم را منفور بسازند بنام خان آنها را بالا کشیده از احساسات گرم و تند کوهی شان استفاده و بنام تشویق و دلسوزی و طرفداری آنها را تا توانسته اند منفور ساخته اند. اسکان پشتونها در بین ازبیکها یکی ازین پلان هاست. خوب دقت کنید. آنها را از نگاه پولی (نه اقتصادی) تقویه کرده اند اما از نگاه کلتوری تا توانسته اند به عقب برده اند تا بتوانند در مقابل اقوام دیگر از ان استفاده ببرند و هم پولی را که به ایشان داده اند با هزاران نیرنگ و ترفند از آنها پس بگیرند. این روش در دوطرفه «خط دیورند» با یک پلان در جریان بوده و هنوز هم خواسته ویا ناخواسته روان است. این کلتور زدائی و بی فرهنگ سازی و دور از سیاست و تفکر نگه داشتن خاصه برای پشتونها نیست. زیرا همین الان بسا از اقوام و قبایل دیگر وطن ما این مرض را با تمام کیف و کان آن دارند با فرق اینکه درین کلتور و فرهنگ کشی در وطن ما اقوام تاجیک، ازبک و غیره با تماس های ممکنه نسبتاً بیشتر با مردمان خارج از محدوده کشور چیز هائی را حد اقل آموخته اند در حالیکه تماس پشتون بجز همان دال خورهای چتلستان کس دیگر نبوده است. آنعده از پشتونهائی که بنام تجارت در حقیقت برای کونه زریکو به خارج از ساحه چتلستان رفته اند بیداری، برخورد و آشنائی شان با اقوام دیگر وطن عاقلانه تر و انسانی تر است .اما این بدان معنی نیست که همه آنها که سواد آموخته و سفر کرده اند روشن شده اند. هستند کسانیکه خود مانند متاع در بازار سیاست مورد خرید و فروش قرار گرفته اند. چنانچه بسا اشخاص از اقوام دیگر با همین کمبود شناخت و سیاست جهانی به این دام افتاده اند. بنا بر ان راه حل صرف نظر از حق نیست بلکه حق را بدست آوردن و آنرا جلا و پالش دادن راه حل است. جلا و پالش دادن انسان نمیتواند چیز دیگری بجز همان تعلیم، تریبه و آموختن و آموختاندن کلتور، سیاست و بشکل کل (شناخت) به همه مردم وطن باشد.
بر میگردیم سر اصل مطلب، این فراخوان بلر به همین سادگی تحریک بر علیه ایران نیست. بلکه هدف اصلی مصروف ساختن امریکا در شرق میانه است. خوب دقت کنید باز هم مینویسم که این همه درگیری ها در شرق میانه و بین فلسطینی ها و اعراب بیشتر ازانکه مایه امریکائی داشته باشد خمیر مایه انگلیسی دارد.
قبل از اینکه بلر به شرق میانه سفر کند سفری به امریکا داشت بنا بر ان تفاهم این دو در مورد رد پیشنهادات آن گروپ سیاسی و سابقه دار امریکائی که بوش را به ازسرگیری صحبت و روابط و همزمان کشیدن قوا از عراق تشویق می کرد مگر همه این پلان ها با یکجا شدن بلر با بوش مانند تصیمم نا عاقلانه تعرض به عراق به صندوق نسیان گذاشته شد و این بیانیه بوش را سبب گردید که فشرده آنرا رادیو «بی بی سی» اینطور نشر کرده است:
در مورد نخست، آقای بوش با فراخواندن مردم آمريکا به بردباری و فداکاری در سال يپش رو، از آنها خواست که با تغيير استراتژی آمريکا در عراق، انتظار قطع فوری خشونت ها در اين کشور را نداشته باشند.
در مورد دوم نيز، آقای بوش شرح مفصلی از اقدام های آتی ايالات متحده آمريکا برای ايجاد ثبات در عراق و دستيابی به پيروزی در اين کشور به مردم کشورش ارائه کرد.
آقای بوش با ارائه تصوير به نسبت شفافی از آنچه اکنون در عراق در جريان است، اذعان کرد که روند تحولات عراق در سال ۲۰۰۶ به خلاف انتظاری که پس از شکل گيری يک دولت مبتنی بر رای مردم می رفت، به سمت درست پيش نرفته و «تروريستها» توانستند با انفجار مرقد امامان شيعه در شهر «سامراء» آتش جنگ فرقه ای را شعله ور کنند.
رئيس جمهور آمريکا با اشاره به اينکه نظاميان آمريکا در عراق وظايف خود را به درستی انجام داده اند، تاکيد کرد که مسئوليت هرگونه ناکامی در عراق متوجه شخص وی است.
جورج بوش اولويت نخست برای دستيابی به پيروزی در عراق را مساله امنيت به ويژه در شهر بغداد دانست و گفت که ۸۰ درصد خشونت های فرقه ای در محدوده مشخصی از پايتخت صورت می گيرد.
از همين رو، آقای بوش از تصميم خود برای اعزام بيش از ۲۰ هزار نيروی اضافی به عراق برای تامين امنيت بغداد و استان الانبار خبر داد جايی که به گفته وی به صورت پايگاه نيروهای «القاعده» در آمده است.
رئيس جمهور آمريکا آنگاه با برشمردن اقدام های مختلفی که قرار است دولت «نوری المالکی» در جهت مهار گروههای شبه نظامی و بهبود وضع زندگی مردم عراق انجام دهد خاطر نشان کرد که برای آقای «مالکی» روشن ساخته است که تعهد آمريکا نسبت به دولت وی بی پايان نيست و اگر نخست وزير عراق دست به عمل نزند حمايت مردم آمريکا و عراق را از دست خواهد داد.
جورج بوش از جمله اقدام هايی که قرار است دولت آقای مالکی در زمينه سياسی انجام دهد، به برگزاری انتخابات استانی در پايان سال جاری ميلادی، زمينه سازی برای ورود مجدد عراقی های بيشتر به زندگی سياسی، اصلاح قوانين «بعثی زدايی» و ايجاد روندی عادلانه برای بازنگری در قانون اساسی عراق اشاره کرد.
اقدام های فوق در واقع، خواست اقليت «سنی» عراق برای به دست آوردن سهم بيشتری از قدرت در اين کشور است که آقای بوش بدون هرگونه اشاره ای به اجرای حکم اعدام «صدام حسين»، دولت آقای مالکی را به تامين اين خواست ها فراخواند.
رئيس جمهور آمريکا در هشداری تلويحی به کشورهای مصر، اردن، عربستان و ساير اعراب حوزه جنوبی خليج فارس، به رهبران اين کشورها گوشزد کرد که در صورت شکست آمريکا در عراق، موجوديت دولت های آنها مورد تهديد قرار خواهد گرفت، از همين رو، آقای بوش به اين کشورها توصيه کرد که از دولت آقای مالکی در عراق حمايت کنند.
جورج بوش در عين حال يادآور شد که «کاندوليزا رايس»، وزير خارجه خود را به زودی عازم خاورميانه خواهد کرد تا برای جلب حمايت کشورهای منطقه از دولت نوری المالکی و سرعت بخشيدن به روند صلح بين اسراييل و فلسطينی ها کوشش کند.
آقای بوش در بخش ديگری از سخنان خود بدون آنکه به بحران های جاری در نقاط ديگر خاورميانه بپردازد، تاکيد کرد که پيروزی در عراق مستلزم حفظ وحدت اين کشور و ايجاد ثبات در منطقه از طريق برخورد با چالش افراط گرايی است.
در اين بخش از سخنانش آقای بوش به طور مشخص از «ايران» و «سوريه» نام برد و دو کشور را متهم کرد که به «تروريستها» اجازه می دهند که از خاکشان به عراق رفت و آمد کنند.
رئيس جمهور آمريکا در اين ميان تلاش کرد تا نقش ايران را در حمايت از آنچه وی «جوخه های مرگ عناصر راديکال شيعه» ناميد پر رنگ نشان دهد و از همين رو اعلام کرد که ايران مواد لازم را برای حمايت از حمله به سربازان آمريکا تهيه می کند.
آقای بوش آنگاه با لحنی قاطع و تهديد آميز تاکيد کرد که آمريکا حمايت ايران و سوريه از حمله عليه نيروهايش را متوقف و شبکه هايی را که سلاح های پيشرفته برای دشمنان آمريکا در عراق تهيه می کنند و آنها را آموزش می دهند، کشف و نابود خواهد کرد.
در همين زمينه جورج بوش به اعزام ناوهای هواپيمابر آمريکا به منطقه اشاره و بدون ارائه جزئيات اعلام کرد که آمريکا برای جلوگيری ايران از دستيابی به سلاح هسته ای و تسلط اين کشور بر منطقه با ديگر کشورها همکاری خواهد کرد.
جورج بوش بخشی از سخنان خود را به ضرورت استقرار دمکراسی در خاورميانه بزرگ اختصاص داد و با ادبياتی شبيه مقاله اخير تونی بلر نخست وزير بريتانيا در مجله امور خارجی ارگان شورای روابط خارجی آمريکا، چالش خاورميانه بزرگ را فراتر از درگيری نظامی دانست و آن را به عنوان يک نبرد ايدئولوژيک قطعی که نيروهای آزاديخواه و معتدل در يک سوی آن و افراطيونی که بيگناهان را می کشند در سوی ديگر آن قرار دارند، توصيف کرد.
رئيس جمهور آمريکا در سخنرانی خود در مجموع بر وضعيت عراق تمرکز کرد و به جز طرح برخی اتهام ها و تهديدهای تلويحی عليه ايران و تا حدودی سوريه، ساير بحران های خاورميانه از جمله فلسطين و لبنان را ناديده گرفت.
شايد نپرداختن آقای بوش به مسائل لبنان و فلسطين به اين علت باشد که وی حرف تازه ای در اين موارد نداشته است و همين موضوع قاعدتاً از اهميت نطق بوش برای مجموعه خاورميانه می کاهد.
با اين همه، تاکيد آقای بوش بر تغيير استژاتژی آمريکا در عراق با ذکر جزئيات، نشانگر اين است که بوش می کوشد تا توجه جامعه آمريکا را به ابعاد حساس بحران عراق جلب کند و منافع آمريکا را در گرو پيروزی در عراق نشان دهد.
پيروزی آمريکا در عراق اما مشروط به همگام شدن دولت نوری المالکی با استراتژی جديد و همکاری کشورهای عرب حامی «اقليت سنی» در عراق است.
ظاهراً آقای بوش تلاش کرده است تا همکاری اعراب محافظه کار منطقه را به بهای قطع نفوذ و انزوای ايران به دست آورد، امری که با توصيه های گروه مطالعاتی عراق به رهبری بيکر ؟ هميلتون همخوانی ندارد.
به هر حال نطق بوش نشان می دهد که وی به موازات کوشش برای پيروزی در عراق، برای انزوا و مهار ايران مصمم شده است.
این هم بدان معنی نیست که بوش طرح تازه ئی در مورد فلسطین نداشته است. امریکا بخصوص بوش هر ثانیه و هر لحظه برای تقویه اسرائیل و سرکوب فلسطینیان مطلبی در چانته دارد اما هیچ یک ازان برای صلح در شرق میانه کمک نمیکند بلکه شرارت بار میآورد (اری باید چنین باشد چانته شریر چه میتواند غیر شرارت ارمغان دهد) به این لحاظ است که بوش نامی از اسرائیل و فلسطینیان نبرده است و باید صریحتر گفت که این نصیحت بلر به بوش است تا نامی از فلسطینیان و اسرائیل نبرد زیرا این یاد آوری اگر صورت گیرد باید با تضمین حل همراه باشد و تضمین حل یک راه دارد، که آنهم خویشتن داری و حل نمودن سر نوشت فلسطینی ها با اعاده دوباره سر زمین های فلسطینی و اعراب است و این عمل در نزد بلر (انگلیسها) برای همیشه و بخصوص درحالت موجود به نفع انگلیس در آسیا و خاور میانه نیست.
پیامد این ساز نا هنجار بوش دنباله رو و بلر در خاورمیانه و آسیا:
اگر در عراق این جنگ داخلی توسط «طرفداران صدام» و «حکومت بعثی» سابق عراق براه می افتاد این گزینه ها می توانست تاکتیکی و بعضاً موثر حساب شود. اما انگلیس امریکا را فعلاً با تمام جهان اسلام روبرو کرده است. میدان زور آزمائی مسلمانان بنیاد گرا و تا اندازه لجوج بهتر از عراق و افغانستان نمیتواند جای دیگری باشد. بنیاد گرا ها کوشش کردند در شاخ افریقا جبهه دیگری مقابل امریکا باز کنند اما محاط بودن اکثر سرحدات «سومالی» با بحر وکشور «ایتوپی» این امکان را برایشان میسر نساخت و آنها به هیچ صورتی در «سومالی» نمیتوانند پایگاه قایم کنند. جای سومی که بنیاد گرا های «وهابی عرب» میتوانند سنگر بگیرند «سودان» است که تا حل مسئله «دارفور» این امکان نیز از اوشان گرفته شده است. بنا بران اگر شرایط بدین منوال پیش برود با نیروی بزرگ و استحکامات قویی که آنها در کشوری بنام «پاکستان» با حمایه «آی اس آی» این کشور یعنی با شعبه استخبارات انگلیس بنا نهاده اند کشور های «اندونیزیا» و «فلپین» را مانند «عراق» به اشکال دیگر غرقه به خون خواهند کرد.
ارسال نیروی بیشتر امریکائی به عراق به مفهوم اینست که بعد از ختم دوره بوش دموکراتها حد اقل برای چهار سال اول موفق نمیشوند این پراکندگی را سر و سامان دهند آنهم در صورتیکه بوش گُل دیگر را به آب ندهد. و اگر چانس دور دوم برایشان میسر شود در آنزمان کمی خواهند تونست روی آبروی رفته امریکا دست بکار شوند. که این زمان ده سال را بشمول دوره باقیمانده بوش در بر میگیرد. دوره باقیمانده بوش بسیار پرمخاطره است. بوش دانائی نظامی «هتلر» را ندارد اما در فاشیست بودن، «سلمان» استاد «هتلر» یعنی «موسلینی» است . بنا بران خوف آن میرود که به تحریک «اسرائیل» که خود همین لحظه در پلان حمله هوائی بر ایران است، بر تاسیسات اتمی ایران حمله کند و این کار دولت ایران را حق میدهد تا قوای انگلیس، امریکائی و دیگران را در عراق زیر آتش گرفته و اسرائیل را راکت باران کند. درین درگیری امریکا از صحنه سیاسی جهان خارج گردیده و انگلیس دوباره بفکر خودش در صحنه سیاسی جهان عرض اندام میکند.
(از فاکت ها و تحلیل آن که بگذرم بفکر من این سیاست برای انگلیس سودای خام خواهد شد زیرا کشور هائیکه طعم تلخ استعمار انگلیس را کشیده اند و یا ناظر آن بوده اند دیگر آن کشور های ساده و دست به دعا و رو به آسمان نیستند، حتی ا گر مبالغه را در افکار خود راه ندهم میتوانم بگویم از نگاه نظامی کمتر از انگلیس نیستند و از نگاه بیداری سیاست، انگلیس دیگر طفل نوزادی نزد آنها بیشتر نیست. تنها چیزیکه آنها را خویشتن دار نموده است همانجا تجربه ئی است که از استعمار اروپائیان کسب کرده اند و روند مدرن زندگی در جامعه جهانی را بسیار خوب فرا گرفته اند.)
ارسال ناو گانهای دریائی امریکا در خلیج فارس، حمله امریکا به قنسلگری ایران و آمادگی اسرائیل که از کوزه گلی سیاست آنها یعنی در(هفته نامه ساندی تایمز انگلیس) زا زده و در سایت انترنتی «بی بی سی» بتاریخ هفتم جنوری سال جاری نشر شده است می رساند که امریکا بار دیگر از طرف انگلیس بخصوص شخص بلر مورد استفاده قرار گرفته و امکان دارد حمله نظامی به ایران بنماید. این حمله اگر صورت گیرد اشتباهی است که جبران آن نه تنها برای امریکا بلکه برای تمام اروپا و جاپان ممکن نخواهد بود. این حمله اگر به زور آزمایش های اتمی نه انجامد موضع سیاسی کشور ها را بصورت کلی دگرگون خواهد کرد و اگر رویاروئی اتمی صورت گیرد زمین ما زیر سوال میرود.
ازینکه این بحث سیاسی جهانی بسیار عمیق و پیچیده بوده و با سرنوشت افغانستان ارتباط دارد میخواهم در چندین مرتبه نشر مقالات آنرا پی گیری کنم بنا بران از خوانندگان محترم آرزومندم سوالها، توضیحات و انتقادات خود را برای من به این ایمیل بفرستید تا با استفاده از فاکت هائی که مینمایم بیشتر من را کمک نماید . تشکر
eepolad@hotmail.com