ا . م . شیری

 پروفسور، دکتر علم اقتصاد، مدیر مرکز مطالعات اقتصادی «شاراپوف» روسیه،

مشاور اقتصادی اسبق دبیر کل سازمان ملل متحد، پژوهشگر مسائل پشت صحنه

مترجم: ا. م. شیری

 

٩٠ سال پیش، در ماه اکتبر سال ١٩٢٩، با ایجاد وحشت در بازار بورس نیویورک بحران جهانی اقتصاد آغاز شد. تا پایان سال، وحشت از دایره بازار بورس نیویورک بسیار فراتر رفت. مؤسسات متوقف شدند، دهها و صدها هزار کارگر اخراج شد، کمپانی های آمریکایی نه فقط کوچک، حتی عظیم ورشکست شدند...

تا سال ١٩٣٠ بحران اقتصادی سراسر اروپا، آمریکای لاتین، آسیا را درنوردید و جهانی شد. افت تولید (رکود) تا سال ١٩٣٣ ادامه یافت. درآمد ملی آمریکا از ٨٧ و ٨ دهم میلیارد دلار در سال ١٩٢٩ تا ۴٠ و ٢ دهم میلیارد در سال ١٩٣٣ کاهش یافت. بیش از ١٣۵ هزار شرکت تجاری، صنعتی و مالی سقوط کرد. در مدت سه سال بحران تقریبا نیمی از بانک های آمریکا ورشکست شدند.

سپس سقوط متوقف شد و دوره رکود آغار شد. حاکمیت ها در کشورهای مختلف تلاش های گسترده­ای را برای خروج از باتلاق رکود بعمل آوردند. ایده های اقتصادی جان مینارد کینز، اقتصاددان انگلیسی، که از مداخله دولت در زندگی حمایت می کرد، محبوبیت یافت. علت اصلی بروز بحران را کینز از یک سو، در عدم تعادل بین تولید کالاها و خدمات و از سوی دیگر، در محدودیت قدرت تقاضای جمعیت می دانست. قبل از کینز در دهه ۶٠ قرن ١٩ کارل مارکس در کتاب «سرمایه» نوشت، که معتقد بود این تضاد در چهارچوب شیوه تولید سرمایه داری قابل حل نیست. کینز اینگونه تصور نمی کرد، او پیشنهاد می کرد دولت باید کسری تقاضای جمعیت را با خرید کالاها به حساب بودجه دولتی و دادن سفارشات جبران کند. سفارشات نظامی و هزینه های نظامی دولت، بنا به عقیده کینز، برای جبران کسری تقاضای جمعیت کاملا مناسب بود. اقتصاددان انگلیسی اعتقاد داشت بخاطر افزایش مخارج دولت، می توان تا جایی پیش رفت که دولت با مشکل کسری بودجه مواجه شود و برای تأمین آن به روش استقراض دولتی و افزایش بدهی های حاکمیتی دست بزند. در باره همه این ها می توان به کتاب معروف کینز «نظریه عمومی اشتغال، بهره و پول» رجوع کرد.

در غرب سعی کردند برای برون رفت از وضعیت سنگین بحران اقتصادی از نسخه کینز بهره ببرند. ایده های اقتصاددان انگلیسی را حاکمیت آمریکا بطور مداوم اجرا کرد. تحقق عملی آنها پس از ورود فرانکلین روزولت به کاخ سفید در سال ١٩٣٣ با «مشی جدید» او آغاز و باعث تسهیل اوضاع اجتماعی- اقتصادی کشور شد. به حساب پول های دولتی برنامه های اجتماعی اجرا شد (ساخت جاده ها، احیای اراضی، حفر کانال ها، جنگل کاری و اشکال دیگر فعالیت های کاری بی نیاز از تخصص ویژه کارکنان). اجرای این برنامه باعت ایجاد اشتغال و تأمین حداقل معیشت میلیون ها مردم عادی آمریکا شد، اما کماکان نتوانست موجب خروج آمریکا از حالت رکود بشود. حاکمیت حتی نتوانست بر فقر غلبه کند. آمریکایی ها اذعان می کنند، که در سال های بحران و رکود در اثر گرسنگی، بر اساس ارزیابی های مختلف، ۵-۶ میلیون نفر آمریکایی کشته شد. در اروپا نیز رکود ادامه یافت و جمعیت فقیرتر شد.

فقط دو کشور اتحاد شوروی و آلمان استثنا بودند. اتحاد شوروی در نتیجه صنعتی کردن در سال های ١٩٣٠ به طور مستمر توسعه می یافت و برتری الگوی سوسیالیستی اقتصاد را به همه جهان ثابت می کرد. آلمان که در ابتدا همراه با سایر کشورهای اروپایی از رکود اقتصادی رنج می برد، پس از به قدرت رسیدن هیتلر در سال ١٩٣٣ شروع به توسعه پویا کرد؛ «معجزه اقتصادی» در کشور روی داد، اما آلمان را که برای هجوم به شرق، علیه اتحاد شوری آماده می شد، بانک داران آمریکایی و تا حدودی انگلیسی با پول اشباع می کردند.

روش های کینزی موجب خلق معجزه نشدند. همه الگوهای اقتصادی موجود تا آن زمان شانس ادامه حیات نداشتند. این برای غرب، بویژه در متن توسعه اقتصادی پایدار اتحاد شوروی وحشتناک بود. چنین تباین در پویایی اقتصادی اتحاد شوروی و کشورهای سرمایه داری احتمال داشت به پیروزی قطعی سوسیالیسم در کل جهان منجر شود. این اختلاف دوایر حاکم غرب را ناگزیر به سوی این ایده سوق داد، که جنگ، بویژه جنگ بزرگ- جنگ جهانی، یگانه راه برون رفت از رکود اقتصادی مزمن می تواند باشد.

در مثال جنگ جهانی اول ایالات متحده آمریکا فهمید، که مناقشات مسلحانه جهانی می توانند وضعیت اقتصادی کشور را بطور جدی تغییر دهند. ایالات متحده آمریکا در آستانه جنگ جهانی اول بزرگترین کشور بدهکار بین المللی در جهان بود (روسیه تزاری از لحاظ بدهی بخش خصوصی اقتصاد؛ از لحاظ بدهی دولتی در جایگاه نخست قرار داشت). اما در پایان جنگ جهانی اول آمریکا به بزرگترین وام دهنده و دلار آمریکا همراه با پوند انگلیس به ارز جهانی تبدیل شد.

ایالات متحده آمریکا، انگلستان، فرانسه، آلمان، ایتالیا و سایر کشورهای پیشرو سرمایه داری برای شروع جنگ جهانی دوم تدارک می دیدند. تصور می کردند، که جنگ موجب لغو همه بدهی ها می شود، عدم تعادل در اقتصاد از بین میرود، توسعه سریع با طراز صفر اقتصادهای ملی آغاز می شود. کشورهای بدهکار آرزو می کردند، که پیروز شوند یا حتی وام دهندگان خود را نابود کنند. اما کشورهای وام دهنده آرزوی تسلط بر بازارها، ذخایر طبیعی کشورهای بدهکار و اخذ میلیاردها غرامت از کشورهای شکست خورده را در سر می پروراندند. در داخل کشورهای درگیر جنگ برای قواعد معمول اقتصاد بازار مهلت قانونی وضع شد، دولت با دست آهنین خود، عدم تعادل انباشته را (الزامات و تعهدات را)، به بهانه زمان جنگ از بین برد. جنگ، قوی ترین استدلال دولت بود برای برقراری نظم آهنین در اقتصاد سرمایه داری به کمک روش های فرماندهی- اداری. هر نوع کینزیانیسم در این امر ناتوان است. و اول سپتامبر سال ١٩٣٩ جنگ جهانی دوم شروع شد و به ابزار خروج سرمایه داری جهانی از رکود خطرناک طولانی مدت بدل شد.

نگاهی به قرن بیست و یکم میافکنیم. در سالهای ٢٠٠٧- ٢٠٠٩ جهان با بحران مالی- اقتصادی سراسری مواجه شد. این بحران به لغو همه عدم تعادل انباشته اقتصادی منجر نشد. پس از پایان مرحله حاد (رکود اقتصادی) در سال ٢٠٠٩، دوره افسردگی (کسادی) شروع شد، که میبایست بدنبال آن دوره رونق آغاز شود. یکی یک سال، دیگری، سه سال در انتظار رونق نشست، اما از رونق خبری نشد. اینک سال ٢٠٢٠ است، اما هنوز هم از رونق خبری نیست.

مقایسه کنید: در سالهای ١٩٣٠ رکود اقتصادی از سال ١٩٣٣ تا ١٩٣٩، شش سال ادامه یافت. پوسیدگی دردناک با شروع جنگ قطع شد. رکود اقتصادی پس از بحران سالهای ٢٠٠٧- ٢٠٠٩ تا کنون ١١ سال است که ادامه دارد. ماندگاری پوسیدگی دردناک، تقریبا دو برابر شده است. به یک معنا، وضعیت موجد رکود اقتصادی در غرب در قرن ٢١ بسیار بهتر از سالهای ١٩٣٠ است. چرا که نه اتحاد شوروی وجود دارد و نه توسعه پویای اقتصاد آن. رقیب شورایی غرب نابود شد، اما چین با آهنگ رشد اقتصادی سریع وجود دارد. پویایی اقتصاد چین در سه دهه اخیر را می توان مرحله صعود نامید. چنین صعود طولانی را هیچ یک از کشور غربی در تمام تاریخ سرمایه داری تجربه نکرده است.

البته، ایده آغاز جنگ بزرگ و غلبه بر تناقضات منفور شیوه تولید سرمایه داری به واسطه آن، بارها به ذهن مقامات دوایر حاکم غرب خطور کرده است.

ایده آغاز جنگ بزرگ و غلبه بر تناقضات نفرت انگیز شیوه تولید سرمایه داری بار دیگر به ذهن نمایندگان محافل حاکم غربی رسید. این، یک فکر بسیار وسوسه انگیز، اما، بسیار مهلک است. زیرا، دو جنگ پیشین بدون سلاح اتمی و دیگر تسلیحات کشتار جمعی روی داد. در جنگ جهانی سوم به ناگزیر تسلیحات کشتار جمعی استفاده خواهد شد. جنگ جهانی سوم برای این که بتواند عدم تعادل در اقتصاد سرمایه داری را به طور معجزه آسا از میان بردارد و آن را احیا کرده، وضعیت موجود نخبگان حاکم را حفظ کند، به جایگزین نیاز داشت.

جنگ سرد که امروز ترجیح می دهند آن را جنگ ترکیبی بنامند، میتواند بدیل جنگ گرم باشد. این جنگ برای مبارزه با رقبا به ابزارهایی مانند فشارهای مالی، تجاری- اقتصادی، روانی، اطلاعاتی، سلاح سایبری و روشهای ویژه سازمانهای امنیتی نیاز دارد، اما همه اینها به حاکمان اختیار گذار از روشهای بازاری مدیریت اقتصاد به شیوه فرماندهی- اداری را نمیدهد. اما فقط به کمک روشهای فرماندهی- اداری میتوان بر عدم تعادل انباشته در اقتصاد غلبه کرد.

و اینجا بود که کرونا ویروس پدید آمد. حاکمان با بزرگ نمایی خطر آن، فضای رعب و وحشت در جامعه ایجاد کردند. با بهره گیری از فضای رعب و وحشت، مقامات حاکم اختیار نامحدود کسب می کنند تا به دخالت در امور اقتصادی بپردازند. این روش با اصول «متمدن» سرمایه داری در تضاد قرار می گیرد، ولی، بطوری که می گویند، مدیریت فرماندهی- اداری ابدی نخواهد بود. همینکه عدم تعادل اقتصادی اصلاح شود، همه چیز به محور خود بازمی گردد: روش های مدیریت بازاری دوباره برقرار می شود، سرمایه داری «متمدن» دو باره احیا می گردد و سپس، تحرک آن به شروع رشد اقتصادی منجر می شود...

کارشناسان معتقدند، که رژیم «وضعیت اضطراری اقتصاد» تا پایان سال، حداکثر تا اواسط سال آینده ادامه خواهد یافت. «جنگ ویروسی» رعد آسا و ظفرمند خواهد بود. در این مدت ورشکستگی انبوه روی خواهد داد، بدهی ها و مطالبات به مبالغ چندین تریلیون دلار حذف خواهد شد. حباب های بزرگ تصنعی در بازارهای بورس و دیگر مراکز مالی، و همچنین، در بازارهای کالاها و اموال غیر منقول پدیدار خواهد شد. سرمایه گذاری شرکتها تریلیون ها دلار سقوط خواهد کرد. اقتصاد دو باره «نفس» خواهد کشید، تحرک منتج به رشد طولانی مدت آغاز خواهد شد.

تأکید می کنم: «جنگ ویروسی» آن وقت که آمار پزشکی کاهش محسوس تعداد مبتلایان و فوتی های ناشی از کرونا ویروس را نشان دهد، پایان نخواهد یافت، بلکه، زمانی به پایان خواهد رسید، که بازارهای بورس و دیگر بازارها تا قعر پائین بروند. در این لحظه اربابان پول دارایی های از ارزش افتاده را خواهند خرید و به سطح جدید کنترل بر اقتصاد جهان دست خواهند یافت. صاحبان پول بجای اپیدمی شناس ها در باره پایان «جنگ ویروسی» تصمیم خواهند گرفت.

پس از این، رشد اقتصادی آغاز می شود. زمانی که رشد به آخر برسد، رکود اقتصادی از نو شروع می شود و آن وقت دوایر حاکم غرب به فکر ویروس دیگری می افتند و باز هم نمایش «مبارزه با اپیدمی» به تماشا گذاشته می شود. چنین است اصول جدید چرخه اقتصادی. به درستی می توان آن را دوره اقتصاد ویروسی نامید.

برای صاحبان پول که اپیدمی کنونی را سازماندهی کرده اند، چرخه بی پایان توسعه اقتصادی لازم نیست. همان قدر که آنها احتیاج ندارند، برای سرمایه داران نیز لازم نیست. آنها به هدف نهایی، به اعمال قدرت در سراسر جهان علاقمند هستند. آنها آرزوی برقراری نظم جهانی جدید، بدون وجود دولتهای ملی و تثبیت دولت جهانی را در سر می پرورانند. این نظم، دیگر هیچ وجه مشترکی با سرمایه داری کلاسیک نخواهد داشت. آن را می توان نظام برده داری نوین یا فئودالی جدید نامید.

شروع جنگ ویروسی برنامه نخبگان جهانی را برملا کرد، عوامل آن را مشخص کرد، بسیاری از اسرار فعالیت های مخفی آن را فاش کرد. بیماری واگیر، میلیونها انسان را در جهان به اندیشه در این باره وا داشت، که پروژه نظم نوین جهانی، یعنی انبوه تخیلات نظریه پردازان توطئه. نتیجه آن، آمادگی میلیونی بشریت جهان برای مبارزه (و آماده هستند)، نه با کرونا ویروس، بگذار هیأت های پزشکی و دیگر متخصصان به این امر مشغول شوند، بل که با اربابان پول خواهد بود.

١۴  حمل ١٣٩٩

 

 

 

 

 

 

توجه:

کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است

کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد

Copyright©2006Esalat

 

 

www.esalat.org