15.06.2007

 

 

 

 

 

 

  

                                 

)بخش یازدهم)

اندرز های دلنشين

  

شاید داستان زیر را هیچ وقت فراموش نکنید

در روزگاري كه هنوز بانك خون تشكيل نشده بود، دختر كوچكي بيمار شد و به طور اضطراري به انتقال خون نياز پيدا كرد . پزشك معالج آن دختر به برادر دوازده ساله او گفت كه اگر خون بدهد ممكن است بتواند جان خواهرش را نجات دهد .پسرك لحظه اي ترديد كرد، چشمانش لبريز اشك شد و سپس تصميم خود را گرفت : "بله ، دكتر من آماده ام!"
وقتي كه انتقال خون صورت گرفت ، پسر از دكتر پرسيد :"به من بگوئيد كه كي مي ميرم ؟"
فقط آن زمان بود كه دكتر متوجه شد ،‌چرا پسرك پس از شنيدن پيشنهاد او لحظه اي ترديد كرده است .
براي آن پسر فقط آن يك لحظه كافي بود كه تصميم بگيرد جان خود را فداي خواهرش كند.
كسي كه در فدا كردن خود براي ديگري ترديد نمي كند همان كسي است كه بي گمان قدم هايش او را به پيش ، به سوي آينده اي روشن و به سوي خدا رهنمون مي شوند.....
      1)
پول  خادمي بي همتا ،اما اربابي مستبد است.
      2)
اولين كسي باش كه به رقيب پيروزت تبريك مي گويي .
      3)
در دل گل سرخ تمركز كن ،تا حقيقت و شهودي را كه براي هدايت سراسر زندگيت نيازداري بيابي .
      4)
دوستي با مردم دانا چو زرين كاسه ايست
     
نشكند گر بشكند بايد بهم پرداختن
     
دوستي با مردم نادان سفالين كاسه ايست
     
بشكند گر نشكند بايد بدور انداختن.

يك ايده عاشقانه :
به مناسبتي براي كسي كه دوستش داري يك دسته گل خوشگل بخر و يك گل مصنوعي داخل آن بگذارو روي يك كارت بنويس : دوستت خواهم داشت تا وقتي كه آخرين  گل پژمرده شود....
چطور بود ؟؟

فرانكلين : پيش از ازدواج كردن چشم ها را خوب باز كنيد ، و بعد از آن كمي آنها را روي هم بگذاريد .

اسمايلز : زن و شوهر يك سال بعد از ازدواج به فكر زيبايي صورت يكديگر نمي افتند ، بلكه هر دو متوجه اخلاق و رفتار هم مي افتند .

ارد بزرگ : اگر می خواهی زندگیت خیلی سریع نابود شود! بگذار زنت با زن دیگری دوست شود!!

كريستين : براي ازدواج كردن بيش از جنگ رفتن شجاعت لازم است .

آگاتا كريستي : من تنها با مردي ازدواج مي كنم كه عتيقه شناس باشد زيرا فقط در اين صورت است كه هر چه پيرترشوم، در نظر شوهرم عزيزتر خواهم شد

شوپنهاور : با مصلحت ديگران ازدواج كردن در جهنم زيستن است .

برناردشار : هرگز براي پول ازدواج نكنيد ، چون براي پول در آوردن راههاي آسانتري هم وجود دارد .   اگر ما ديگران را در مشقتها و گرفتاريها دلداري دهيم خود نيز تسكين مي يابيم.

آن دوست كه بي وفاست دشمن به از اوست

آن نقره كه بي بهاست آهن به از اوست

آن كس كه نمك خورد و نمكدان بشكست              

در مذهب رندان جهان سگ به از اوست

ونيسنت لمباردي : مهم نيست اگر زمين بخوريد، مهم دوباره برخاستن است .

والت ديسني : غير ممكن ها را انجام دادن نوعي لذت است .

به مشكلهايتان بخنديد تا هميشه موضوعي براي خنديدن وجود داشته باشيد يعني هميشه مشكلات وجود دارند .  

ديوژن : دو گوش داريم و فقط يك زبان، براي اينكه بيشتر بشنويم و كمتر بگوييم .

رابرت زند : آدم ها فقط در يك چيز مشتركند : متفاوت بودن .

فوربس : كسي به حساب مي آيد كه ديگران را به حساب بياورد

آناتول فرانس : خطا كردن يك كار انساني است ولي تكرار كردن يك كار حيواني .‌

اُرد بزرگ : دوستی که آیه یاس می خواند همیشه سوار تو و مانع دورخیز های بلندت خواهد شد.

فن لوبرتيس : وقتي با انگشت به كسي اشاره مي كنيم ، به ياد داشته باشيم كه سه انگشت ديگر به طرف خودمان بر گشته اند .

ماري لولا : بهاي عشق چيست بجز عشق ؟ 

گر كسي وصف او زمن پرسد         

 بي دل از بي نشان چه گويد باز ؟

عاشقان   كشتگان     معشوقند           

 بر     نيايد  ز كشتگان     آواز.

اي مرغ سحر عشق ز پروانه بياموز    

 كان سوخته را جان شد و آواز نيامد
 
اين  مدعيان  در  طلبش  بي خبرانند     

 كان را كه خبر شد خبري  باز نيامد.

از دست و زبان كه بر آيد     

كز  عهده   شكرش  به    در آيد؟
بنده  همان  به كه ز تقصير    

خويش عذر به درگاه خداي آورد
ورنه سزاوار خداوندي اش    

 كس   نتواند  كه   به  جاي  آورد.

اگر مي خواهي كسي را فقط يك روز سير كني به  او ماهي بده، اما اگر مي خواهي او را يك عمر سير كني به او ما هيگيري ياد بده .

حسين بهزاد : هرگز مگذاركه خنده تو باعث گريه ديگري شود .

عبيد زاكاني : بركت عمر را در روشنايي چشم و فرح دل را در مشاهده نيكوان دانيد .

محمد حجازي : آنكه ازهمه بيشترمي گويد ومي خندد، معلوم نيست ازديگران خوشتر باشد .

انسان بايد هيچ كس باشد تا تيري به او نخورد . تير به كس مي خورد نه به هيچ  كس . اگر هيچ كس باشي تهمت ،فحش ،ناسزا و دشنام بر تو اثر نمي كند ،چون كسي نيست كه بر وي اثر كند .آخر بايد كسي باشد تا اين تير به او بخورد و اثر كند  و خشم او را بر انگيزد .

شعراز بوستان سعدی  :

كسي با بدان  نيكوئي  چون  كند ؟        

بدان  را  تحمل  بد  افزون  كند
چو  اندر  سري   بيني  آزار  خلق        

به   شمشير  تيزش  بيازار حلق
سگ آخر كه باشد كه خوانش نهند        

بفرماي    تا   استخوانش    نهند
نه هر  كس سزاوار  باشد  به  مال       

يكي  مال خواهد  يكي  گوشمال
چو   گربه    نوازي   كبوتر   برد        

چو فربه كني گرگ يوسف درد
بنائي   كه   محكم   ندارد    اساس        

بلندش مكن ور كني  زو هراس.

راز موفقت در زندگی را فقط کسانی آموختند که در زندگی موفق نشدند .

وفاداری بر سعی کنار گذاشتن خواسته ها ، تصميمات و مسئوليت هايمان نيست ، هيچ کس ديگری نمی تواند به جای ما تصميم بگيرد ، هيچ کس ديگری نمی تواند مسئول پيامد کارهای ما باشد .

وفاداری ما نسبت به ديگران احترام گذاشتن ، پذيرفتن و توجه به آنهاست .

ما اجباری در موافقت با ديگران يا اجازه دخالت دادن به آنها برای زير نظر داشتن عقايد ، احساسات يا رفتار خود نداريم و هرگز مجبور به تحمل بد رفتاری نيستسم .

وفادار بودن و پذيرفتن وفاداری تنها به اين معناست که من خود را متکی به ديگری قرار ندهم من با احترام گذاشتن و عشق ورزيدن به ديگران و با دخالت در زندگی آنها يا اجازه نظارت دادن به آنها برخود به ديگران وفا دارهستم .

آنچه اهميت دارد اين است که انسان بتواند قدرت را بدست بياورد .

من به ارواح معتقد نيسم ولی به قدرت ناخود آگاه فکری معتقدم .

من واقعاْ فکر می کنم که مغز بيشتر قدرت فائق آمدن بر ساير اندامهای حسی و توليد تجسمات را دارد و مردمی که می گويند روح ديده اند را باور دارم .

عشق در لحضه پديد می آيد ، دوست داشتن در امتداد زمان ، اين اساسی ترين تفاوت ميان عشق و دوست داشتن است .

عشق معيارها را در هم می ريزد ، دوست داشتن بر پايه های معيارها بنا می شود .

عشق ناگهان و ناخواسته شعله می کشد ، دوست داشتن از شناختن و خواستن سرچشمه می گيرد.

چه کسی ثروتمند است ؟ آن که به روزی خود راضی است .

چه کسی عاقل ، قدرتمند و ثروتمند است ؟ هيچ کس .

خدا شفا می دهد ، پزشک پولش را می گيرد .

ازدواج با يک پولدار بد ترکيب ، پير ، راه قانونی سرقت اموال اوست .

اگر جوان می دانست ، اگر پير می توانست ... چه می شد .

هر شکستی آسيب می رساند ، اما اين آسيب زمانی شديدتر است که بدانيم حداکثر توان خود را به کار نبرده ايم .

شادی زمانی ميسر می شود که برای رسيدن به اهداف خود بکوشيم اما زندانی آنها نشويم .

ای کاش عظمت در نگاه تو باشد نه چيزی که به آن می نگری .

من شوق را به تو خواهم آموخت ، اعمال ما به ما وابسته است ، همچنان که درخشندگی به فسفر ... درست است که اعمال ما را می سوزانند ولی تابندگی ما از همين است و اگر روح ما ارزش چيزی داشته باشد در اين بيان است که سخت تر از ديگران سوخته است .

تاسف برای کارهايی نکرده ايم لازم نيست چون برای کارهايی که نبايد بکنيم و کرده ايم به قدر کافی متاسف هستيم .

ترس سوغات آشنائی هاست.

آنگاه که زمان شتاب می یابد کاروانها نیزشتاب می گیرند.

شایدخداوندصحرا را خلق کرد تا انسان بتواند بادیدن نخل تبسم کند.

نباید نابردبار باشیم. به قول ساربان موقع خوردن بخور و موقع حرکت حرکت کن.

وقتی سعادت شفاندهدهیچ داروئی چاره سازنیست.

گذشته درد و غمی بیش نیست وخاطره بازگشتی ندارد وهربهاری که می گذرد دیگربرنمی گردد وحتی شدیدترین ودیوانه ترین عشق هانیزحقیقتی ناپایدار است.

نامزديشان تبديل به رفت وآمدابدی گرديد و عشق فرسوده ای شد که ديگرکسی نگرانش نبود گوئی آن عشاقی که زمانی چراغها را خراب می کردند تا درتاريکی وتنهائی يکديگر را ببوسند به کام مرگ رها شده بودند.

زندگی کوتاه است اگر هر از چند گاهی نايستی و به اطراف نگاه نکنی آن  را از دست خواهی داد

وبه يادآور آنچه راکه من دراين راه ازدست داده ام. به روزهای اندوهباری بیندیش که تسلیم شدگی رانفرین خواهی کرد. وبه روزهای که هزار نفرین حتی لحظه ای برنمی گرداند.

مرابه بازی کوچک شکست خوردگی مکشان.

به شکوه آنچه بازیچه نیست بیندیش.

توازصدای غربت وازفریاد قدرت و از رنگ مرگ می ترسی.برای دوست داشتن هرنفس زندگی دوست داشتن هردم مرگ رابیاموز و برای ساختن هرچیزنو خراب کردن هرچیزکهنه را و برای عاشق عشق بودن عاشق مرگ بودن را.

چیزی خوفناکترازتکیه گاه نیست.

ذلت رایگانترین هدیه هرپناهی ست که می توان جست.

عشق قانون نمی شناسد ، دوست داشتن اوج احترام به مجموعه ای از قوانين عاطفی است.

عشق فوران می کند چون آتش فشان ، دوست داشتن جاری می شود چون رودجانه ای با شيب نرم .

عشق ويران کردن خويش است ، دوست داشتن ساختن است .

عشق دق الباب نمی کند ، مودب نيست ، حرف شنو نيست ، درس خوانده نيست ، درويش نيست ، حسابگر نيست ، سر به زير نيست ، متيع نيست ،.

عشق در وهله ای پيدايی دوست داشتن را نفی نمی کند ، ناديده می گيرد ، له می کند و می گذرد و دوست دتشتن نيز نا گذير در امتداد زمان عشق را دور می کند به آسمان می فرستد و چون خاطره ای حرام ، فرشته نگهبان بر آن می گمارد .

عشق سحر است ، دوست داشتن باطل السحر .

عشق و دوست داشتن از پی هم می آيند ، اما هر گز در يک خانه منزل نمی کنند .

عشق انقلاب است و دوست داشتن اصلاح .

يادتوهرلحظه بامن است امايادانسان رابيمارمی کند.

ما برای فرو ريختن آنچه کهنه است آفريده شديم.در ما دمیدند که طغيانگر و شورش آفرين باشيم.

معنای زندگی من همان چيزی است که خودم می خواهم به آن بدهم .

يک بچه همواره می تواند سه چيز به يک آدم بزرگ بياموزد : ۱- شاد بودن بدون دليل ۲- دائم به کاری مشغول بودن ۳- تقاضا کردن آنچه با تمام وجود می خواهد .

آدم های شجاع هميشه لجبازند .

انسان نياز به انتخاب سرنوشتش را دارد نه پذيرش آن .

خيلی جالب است اغلب نظرياتی که در باره حل مشکلات بيشتری ارائه می شود از سوی کسانی است که هيچگاه مشکل خاصی در زندگی نداشتند .

هيچ چيز برای سلامتی مرگ بار تر از مراقبت افراطی نيست .

چه کسی عاقل است ؟ آن که  هر کس چيزی می آموزد .

چه کسی قدرتمند است ؟ آن که بر شهواتش افسار می زند .

از مخالفت نترسيد بادبادک وقتی می تواند بالا برود که با ياد مخالف مواجه شود .

افتادن در گل و لای ننگ نيست ننگ آن است که در همان جا بماند.

زندگی چون درختی است تاور با چتری افشان که برگهايش به آفتاب عشق جويبار همدردی و هوای صداقت نياز دارد.

کسانی در کارها موفق شدند که کمتر از خود تعريف شنيده اند.

هميشه هر چيزی را که دوست داری به دست نمی آوريم پس بياييد آنچه را که به دست می آوريم دوست بداريم.

اگر باور کنيم که جاودانه نيستيم قدر يکديگر را می فهميم و باعث آزار کسی نمی شويم .

هيچ وقت برای چيزی که نداريدناراحت نشويد بلکه به خاطر آنچه که داريد شاد باشيد .

مواظب باشيد حقيقت را لابه لای آرزوهای خود گم نکنيد .

يافتن دوستان خوب سخت است سخت تر از آن ترک آنهاست فراموش کردنشان غير ممکن است . انسانهای کوچک راجع به گذشته انسانهای بزرگ در مورد آينده و انسانهای ضعيف در مورد ديگران صحبت می کنند .

راستی و حقيقت پيشه ايست که هرگز ورشکستگی به دنبال ندارد .

ادب خرجی ندارد ولی همه چيز را می تواند خريداری کند .

محبت به هر کس بايد به اندازه فهم او باشد .

فاصله تابش خود را بر ديگران تنظيم کن خداوند خورشيد را در جايی نهاد که گرم کند ولی نسوزاند .

به یاد داشته باش که یک مرد ، عشق را پاس می دارد یک مرد هرچه راکه می تواند به قربانگاه عشق می آورد آنچه فدا کردنی ست می کند آنچه شکستنی ست می شکند و آنچه راکه تحمل سوز است تحمل می کند اماهرگز به منزلگاه دوست داشتن به گدایی نمی رود.

دوست را چندان قوت مده که اگر دشمنی کند تواند .

اگر انسانها بدانند فرصت باهم بودنشان چقدر محدود است محبتشان نسبت به يکديگر نامحدود می شود.

هر چه جزيره دانش انسان وسيع تر می شود  ساحل شگفتی های او طولانی تر می گردد.

راه مبارزه با بدي ها در اين دنيا فقط آن نيست که در باره ديگران به قضاوت بنشينيم بلکه يايد درباره خود قضاوت کنيم .

فرصت چيزی است اگر زياد به دنبالش بگرديد از دست می رود .

بايزيد بسطامي احمد را گفت: تا كي سياحت و گرد عالم گشتن؟ احمد گفت: چون آب يكجا ايستد متغير شود! شيخ گفت: چرا دريا نباشي تا متغير شوي و آلايش بپذيري .

روزي ابو حنيفه مي گذشت ، كودكي را ديد در گل بمانده. گفت گوش دار تا نيفتي! كودك گفت: افتادن من سهل است تو گوش دار اگر پاي تو بلغزد همه ي مسلمانان كه از پس تو آيند بلغزند و برخاستن  همه دشوار بود .

شخصي از تنگدستي شكايت به يكي از بزرگان كرد
گفت : از دنيا مالي ندارم گفت :فقيرم و بي نوا كاش سرمايه اي داشتم.
بزرگ گفت :آيا حاضري چشم نداشته باشي و 10 هزار دينار داشته باشي ؟
گفت : نه
بزرگ بار ديگر گفت :آيا حاضري كه دست و پا و گوش نداشته باشي و چندين 10 هزار دينار به تو بدهند
مرد گفت: نه نه
مرد بزرگ گفت : تو داراي سرمايه هاي بزرگ هستي كه حاضر نيستي آن را به هزاران ديناربفروشي پس شكر خداي را به جا بياور به خاطر اين سرمايه هاي عظيم كه به تو داده اند.

رواق منظر چشم من آشيانه توست
كرم نما و فرود آ كه خانه خانه توست
 
تو خود لعبتي اي شهسوار شيرين كار
كه توسني چو فلك رام تازيانه توست.

شكسپير : يقين است كه رفتار حكيمانه با وضع جاهلانه همچون بيماري از يك شخص به شخص ديگر سرايت مي كند پس لازم است كه مردمان مواظب انتخاب معاشران خود باشند                . 

پیامبر اسلام : زيباي سخن به كوتاهي و اختصار است.

فرانسيس بيكن : انسان دانا به جاي آنكه در انتظار رسيدن يك فرصت خوب در زندگي باشد خود  آن را به وجود مي آورد .

تولستوي : مردان بلند نام و با افتخار هرگز نمي ميرند زيرا كه گورشان قلوب نسل هاي آينده است.

ارد بزرگ : برای پرشهای بلند گاهی لازم است چند قدمی عقب رویم.

آيزايا برلين

                                                                                

آيزايا برلين فيلسوف سياسي و مورخ تاريخ انديشه ها در 5 نوامبر 1997 در سن 88 سالگي در شهر آكسفورد انگلستان درگذشت. وي در زمره برجسته ترين نظريه پردازان سياسي معاصر در باب مفهوم «آزادي» به شمار مي آمد.  والدين برلين كه در شهر ريكا در لاتويا مي زيستند يهودياني سكولار بودند، اما پدربزرگ و مادربزرگش بر اجراي آداب سنتي مذهب اصرار مي ورزيدند. پدر آيزايا تاجر الوار بود و واگن هاي چوبي تخت خوابدار به راه آهن تزاري مي فروخت. در جريان نخستين جنگ جهاني و به دنبال پيشروي آلمان ها به سمت ريكا در 1915، خانواده برلين ابتدا به آندرناپل و سپس در 1917 به پتروگراد رفتند و سپس از بروز انقلاب در روسيه، چون اوضاع را نامساعد تشخيص دادند، به انگلستان كوچ كردند. آيزاياي 12 ساله پس از طي دوران مقدماتي تحصيل، به سال 1928 به دانشگاه آكسفورد رفت و ليسانس خود را در رشته ادبيات كلاسيك، فلسفه و علوم سياسي اخذ كرد و آن گاه به قصد روزنامه نگار شدن درخواستي به روزنامه «گاردين» نوشت، اما در مصاحبه ورودي توفيق نيافت و به صرافت ادامه تحصيل در رشته حقوق افتاد. در ايـن هنـگام يـكـي از اسـاتيــد نيــوكـالـج (New College) آكسفورد كه با وي دوست بود او را به عنوان مدرس فلسفه به اين كالج دعوت كرد. مقارن با همين زمان كالج آل سولز (All Souls) نيز يك بورس تحقيقاتي به او اعطا كرد. به اين ترتيب برلين تا سال 1928 كه رسما به عضويت كادر علمي نيوكالج درآمد، از مزاياي هر دو مسئوليت خود بهره مي برد. كتاب كوچك «زندگي و محيط اجتماعي كارل ماركس» كه به سال 1929 انتشار يافت، محصول پژوهش او براي كالج آل سولز بود.

آيزايا برلين در دوران دومين جنگ جهاني و به سال 1941 از طرف وزارت اطلاعات انگلستان به آمريكا اعزام شد تا گزارش هاي مرتبي در خصوص روحيات آمريكاييان و عكس العمل هاي آنان در قبال جنگ به لندن ارسال كند. گزارش هاي پر محتواي برلين به زودي توجه وزارت امور خارجه و شخص چرچيل را به خود جلب كرد و سبب شد تا سال بعد او را به عضويت وزارت امور خارجه درآورند و مسئوليت ارسال تحليل هاي سياسي در سفارت انگليس در واشنگتن را به او بسپارند. مجموعه گزارش هاي برلين از آمريكا به سال 1981 تحت عنوان «گزارش هاي واشنگتن 1945-1941» انتشار يافت.

برلين مدتي كوتاه نيز در سفارت انگلستان در مسكو خدمت كرد و در اين مدت ملاقات هايي با روشنفكران سرشناس شوروي مانند «بوريس پاسترناك » و «آنا آخماتوا» انجام داد كه تاثير تعيين كننده اي بر جهت گيري فكري او در آينده باقي گذارد و او را بيش از پيش به بررسي انديشه هاي متفكران روس و ترجمه آثار آنان به زبان انگليسي علاقه مند كرد. در پايان جنگ برلين تصميم گرفت فلسفه را رها كند و به پژوهش در تاريخ انديشه ها مشغول شود. او در سال 1957 به استادي كرسي نظريه اجتماعي و سياسي در كالج آل سولز منصوب شد و رساله مشهور خود با نام «دو مفهوم آزادي» را در هنگام تصدي اين كرسي قرائت كرد.

در اين رساله كه از زمان انتشار تاكنون تاثير بسيار زيادي بر بحث هاي نظري در باب آزادي باقي گذارده، برلين از يك سو بر اين نكته تاكيد كرد كه آزادي يك مفهوم اساسي و غيرقابل تحويل به ديگر مفاهيم است و آن را نمي توان با تكيه به مفاهيم ديگر مانند عدالت، مساوات، سعادت، آسودگي وجدان و نظاير آن تبيين كرد و از سوي ديگر ميان دو نوع آزادي «منفي» و «مثبت» تمايز قائل شد. آزادي منفي به معناي آزاد بودن از قيودي است كه توسط ديگران بر شخص تحميل مي شود. آزادي مثبت به معناي آزادي براي دستيابي به خواست ها و علايقي است كه شخص بدان ها تمايل دارد. برلين استدلال مي كند در حالي كه آزادي منفي ارزشمند و ضروري است، آزادي مثبت مي تواند به استبداد و اعمال محدوديت بر آزادي افراد از سوي كساني منجر شود كه مي پندارند حقيقت مطلق و ارزش هاي متعالي تنها در اختيار آنان است و تنها آنان شايستگي داوري در خصوص اين امور را دارند. ديدگاه هاي برلين درباره آزادي به عنوان تفسير تاز ه اي از ليبراليسم مورد استقبال قرار گرفت، اما نكته مهمي كه مي بايد از باب رهيافت ليبراليستي او در نظر داشت اين است كه برلين به عوض آنكه از ليبراليسم خوش بينانه «جان استوارت ميل» متاثر باشد، كاملا تحت تاثير ليبراليسم بدبينانه متفكران روس است. برلين در جبين بشريت نور رستگاري نمي بيند و به آينده خوش بين نيست و بر اين باور است كه ابناي بشر به دست خود موجبات نابودي خويش را فراهم مي كنند. او موافق با اين رهيافت براي يكي از آخرين آثار خود نام «الوار خميده انسانيت» را برگزيد كه آن را از عبارتي از كانت وام گرفته بود: «از الوار خميده انسانيت هيچ چيز راستي تاكنون ساخته نشده.»برلين كه به زبان هاي روسي، آلماني، انگليسي و فرانسه تسلط داشت، سخنوري توانا و مدرسي خوش محضر بود.

 اما در كار نويسندگي بيشتر به مقاله نويسي گرايش داشت تا تحرير كتاب هاي جامع و تقريبا همگي آثارش در قالب مقالات متنوعي است كه در مجموعه هاي مختلف جمع آوري شده است و احيانا در آنها موارد تكراري نيز به چشم مي خورد. او در يكي از مقالات مشهورش با نام «خارپشت و روباه» كه در آن به بررسي ديدگاه تولستوي درباره تاريخ پرداخته، متفكران را به دو گروه خارپشت ها و روباه ها تقسيم مي كند.خارپشت ها آناني هستند كه در طول زندگي يك ايده عميق و بزرگ عرضه مي كنند و همه آثار قلمي شان در بسط و تكميل همان ايده اصلي است.روباه ها به عكس كساني هستند كه به حوزه هاي گوناگون سر مي كشند و از هر يك از گشت و گذارهاي خود ارمغان كوچكي به همراه مي آورند.برلين روباهي بود كه دو ايده اصلي را همچون خارپشت ها مطرح ساخته بود: آزادي و كثرت گرايي (پلوراليسم). برلين در عين اعتقاد به پلوراليسم و تاكيد بليغ بر اين نكته كه در جوامع بشري احيانا ارزش ها، اصول و آرمان هايي يافت مي شوند كه به يكديگر قابل تحويل نيستند و افراد بايد بياموزند كه در كنار هم و با رعايت احترام متقابل براي آرا و انديشه هاي يكديگر زندگي كنند به نسبي گرايي قائل نبود و بر عام بودن برخي ارزش ها نظير آزادي و معرفت علمي تاكيد مي ورزيد.

 

 

   www.esalat.org