۲۲ جولای ۲۰۰۷
بخش ۱۶
سخنان خردمندانه فردوسی
دانایی توانایی به بار می آورد، و دانش دل کهن سالان را جوان می سازد.
گوش شنونده همیشه در جست و جوی سخن خردمندانه و حکیمانه است.
خرد برترین هدیه الهی است.
خرد و دانش مرد دانا در گفتار او هویداست.
کسی که خرد ندارد همواره از کرده های خویش پشیمان و در رنج است.
بی خردی اسارت بدنبال دارد. و خرد موجب آزادی و رهایی است.
خرد مانند چشم هستی و جان آدمی است و اگر آن نباشد چگونه جهان را به درستی خواهی گذراند.
اولین مرحله شناخت آفرینش همانا خرد است چشم و گوش و زبان سه نگهبان اویند که لاجرم هر چه نیکی و شر است از همین سه ریشه می گیرد. و افسوس که بدنبال کنندگان خرد اندکند باید که به سخن دانندگان راه جست و باید جهان را کاوش نمود و از هر کسی دانشی آموخت و یک دم را هم برای آموختن نباید از دست داد.
خداوند درهای هنر را بر روی دانایان دادگر گشوده است.
کسی به فرجام زندگی آگاه نیست، خداوند هم نیازی به عبادت بنده ندارد.
دانش ارزش آن را دارد که به خاطر آن رنج ها بکشی.
به این زمین گرد که بسرعت می گردد بنگر که درمان ما در آن است و درد ما نیز، نگاه کن و ببین که نه گردش زمانه آن را می فرساید و نه رنج و بهبودی حال بشر آن را به آتش می کشد، نه آرام می شود و نه همچون ما تباهی می پذیرد.
روح و روان و دل جهان روشن است و زمین را بی دریغ روشن می سازد خورشید از خاور برخاسته بسوی باختر که مسیری درست و بی نظیر است ای آنکه همچون آفتاب لبریز از نور و خردی تو را چه شده است که بر من نمی تابی؟.
چراغ مایه دفع تاریکی است، بدی جوهر تاریکی در زندگی آدمی است، که از آن دوری باید جست.
بی خردی است، که بگویم کسی بدی را بی بهانه (دلیل) انجام می دهد.
رنج منتهی به گنج را کسی خریدار نیست.
اگر برای انجام کاری بزرگ، زمان نداری. بهتر است بی درنگ آن را به دیگران بسپاری.
کتاب زندگی گذشتگان، جان تاریک را روشنی می بخشد.
این جهان سراسر افسانه است جز نیکی و بدی چیزی باقی نیست.
فرمان ایزد به جهانداران داد و دهش است.
کسی که به آبادانی می کوشد جهان از او به نیکی یاد می کند.
آنکه آفریننده و با فر است در این جهان رنج های بسیار خواهد خورد.
از بزرگان تنها رنجهاست که باقی می ماند.
جایگاه پرستش گران کوهستان است.
آزادگان را کاهلی، بنده می سازد.
فرمانرویانی که گوش به فرمان مردم دارند در زندگی جز رامش و آوای نوش نخواهند شنید.
کسی که بر جایگاه خویش منم زد بخت از وی روی بر خواهد تافت.
خسروی بزرگتر، بندگی بیشتر می خواهد.
ابلیس مانند نیک خواهان پیش می آید، ابتدا عهد و پیمان می گیرد، سپس راز می گوید.
آنگاه که هنر خوار می گردد جادو ارجمند می شود.
دیوان که فرمانروا و دست دراز شدند سخن از نیکی را هم باید مانند راز گفت.
جز مرگ را، هیچ کسی از مادر نزاد.
رمز های موفقیت:
۱. سوال های مناسب کنید.
۲. خواسته های خود را هوشمندانه بخواهید.
۳. اگر می خواهید موفق شوید دقیقا به خواسته های خود توجه کنید زیرا همین قدم اول برای هرآنچه انجام خواهید داد کافی است.
۴. هرگز فقط علاقه مند رسیدن به موفقیت نباشید بلکه همواره به دنبال انگیزه ای پایدار و جاویدان باشید.
۵. همواره اشتیاق را در زندگی خود افزایش دهید.
۶. از دیگران بیاموزید.
۷. برای مردم ارزش قایل شوید.
۸. مطمئن باشید غیر ممکنها ممکن می شود.
۹. با افراد موفق همنشینی کنید.
۱۰. مسئولیت پذیر باشید و مسوئلیت رخدادها را به گردن بگیرید.
۱۱. همیشه در جستجوی راهی موثر و مفید باشید و از امکانات موجود بهترین استفاده راببرید.
۱۲. خود را عادت دهید همواره تصمیم بگیرید.
آنتونی رابینز: مثبت اندیشی فرایندی است که از خود سوالات مثبت کنیم. رمز موفقیت این است که هرگز از خود سوال منفی نکنیم و به جای آن از سوالاتی نیرو بخش استفاده کنیم. اگر کسی از خود سوالات صحیح و دقیقی کرده باشد شکست غیر ممکن است.
اکثر مردم هیچ تصوری از ظرفیت توانایی جادویی خود ندارند. می توانیم به سرعت فرمان دهیم. فقط کافی است که نیروی خود را بر آن متمرکز کنیم. آنگاه متوجه می شویم که چه راحت توانسته ایم در آن زمینه مهارت بدست آوریم.
دیدگاه مثبت نسبت به رنجیده شدن ما از مردم و یا چیزها دلگیر نمی شویم بلکه با این اعتقاد که آنان می توانند ما را ناراحت کنند رنجش به دل می گیریم.
برخورد با موانع
وقتی مانعی در مقابل خود دارید توقف کنید، چشمهایتان را ببندید و به موفقیت های که در آنسوی مانع وجود دارد و نه زیر آن، فکر کنید و بعد در خیال با سپر ایمان (با قلبتان) با مانع برخورد کنید و مجسم کنید که اکنون قدرت پرشی عظیمی پیدا کرده اید که می توانید به سوی آن مانع بپرید.
قسمتی از فصل اول کتاب عادت ها و باورها:
نظامهای عادات و باورتان حاصل محیط اطرافتان است. این بینشی بسیار مهم است. بدانید افرادی که با آنان معاشرت دارید و محیطی که در آن زندگی می کنید بر رفتار شما تاثیر شدید می گذارند. فردی که در محیطی منفی قرار گرفته و کم کم در معرض بد رفتاری های جسمی و زبانی قرار گرفته است، درمورد دنیا دیدگاهی دارد متفاوت با دیدگاه کودکی که در خانواده ای گرم، پرمهر و حامی پرورش یافته است. نظریات و درجات خود باوری آنان با هم تفاوت دارد. محیط های پر از خشونت اغلب باعث ایجاد احساساتی از قبیل بی ارزشی و کمبود اعتماد به نفس برای بیان ترسها می شود. اگر این نظام باور منفی به زندگی یک بزرگسال انتقال یابد همه گونه عادت غیر سازنده مانند اعتیاد به مواد مخدر، فعالیتهای جنایتکارانه و ناتوانی در ساختن راه شغلی مناسب را ایجاد کند. فشار همتایان نیز نقشی منفی یا مثبت بازی می کند. اگر شما با کسانی معاشرت دارید که همواره از بد بودن همه چیز شکایت دارند، ممکن است آنچه می گویند باور کنید. از سوی دیگر اگر اطرافتان را افرادی قدرتمند و مثبت احاطه کرده باشند، شما نیز بیشتر دوست دارید دنیایی پر از فرصتها و ماجرا جویی را شاهد باشید.
نظام عادتها و باورها حاصل محیط اطراف است.
در جایی که انگیزه نیست، موفقیت هم نیست.
قورباغه ها (بقه ها) معمولا در آب زندگی می کنند. تصور کنید قور باغه ای را به ناگهان در یک ظرف آب گرم قرار دهیم و یا در ظرفی قرار دهیم که ابتدا آب آن سرد بوده است ولی به سرعت دمای آن را افزایش می دهیم. قورباغه ناگهان بیرون می پرد. از طرف دیگر اگر آب ظرف به آرامی گرمتر شود، قورباغه حرکتی نمی کند و آرام آرام به سوی مرگ می رود. این داستان به این مطلب اشاره دارد که اگر شما از وضعیت فعلی خود راضی باشید از تغییر شرایط اطرافتان مطلع نمی شوید و این ممکن است شما را به کام مرگ بکشاند.
بشر دارای غریضه ای است که دوست دارد شرایط اطرافش را ثابت باقی نگه دارد و کاری را انجام دهد که با آن اخت گرفته است. اگر چه کار کردن با افراد صمیمی برای آدمی راحت تر است ولی چنانچه موضوعی برایش تکراری باشد، به آن خو خواهد گرفت و این به ندرت منشاء چیزهای جدید می شود.
گر جمله آفاق همه غم بگرفت
بی غم بود آنکه عشق محکم بگرفت.
شاهنامه و فردوسی
فردوسی استاد بی همتای شعر و خرد پارسی و بزرگترین حماسه سرای جهان است. اهمیت فردوسی در آن است چه با آفریدن اثر همیشه جاوید خود، نه تنها زبان، بلكه كل فرهنگ و تاریخ و در یك سخن، همه اسناد اصالت را جاودانگی بخشید و خود نیز برآنچه كه میكرد و بر عظمت آن، آگاه بود و می دانست كه با زنده نگه داشتن زبان ویژه یك ملت، در واقع آن ملت را زندگی و جاودانگی بخشیده است.
بسی رنج بردم در این سال سی
عجم زنده كـردم بدیــن پــــارسی
فردوسی در سال ۳۲۹ هجری برابر با ۹۴۰ میلادی در روستای باژ از توابع طوس در خانواده ای از طبقه دهقانان دیده به جهان گشود و در جوانی شروع به نظم برخی از داستانهای قهرمانی كرد. در سال ۳۷۰ هجری برابر با ۹۸۰ میلادی تنظیم شاهنامه را آغاز می كند. چهار عنصر اساسی برای فردوسی ارزشهای بنیادی و اصلی به شمار می آید و او شاهنامه خود را در مربعی قرار داده كه هر ضلع آن بیانگر یكی از این چهار عنصر است آن عناصر عبارتند از: ملیت خواهی، خردمندی، عدالت و دین ورزی او هر موضوع و هر حكایتی را برپایه این چهار عنصر تقسیم می كند. سی سال بعد یعنی در سال ۴۰۰ هجری برابر با ۱۰۱۰ میلادی پس از پایان خلق شاهنامه این اثر گرانبها به سلطان محمود غزنوی نشان داده می شود. به علت های گوناگون كه مهمترین شان اختلاف نژاد و مذهب بود اختلاف دستگاه حكومتی با فردوسی باعث برگشتن فردوسی به طوس و تبرستان شد. استاد بزرگ شعر فارسی در سال ۴۱۱ هجری برابر با ۱۰۲۰ میلادی در زادگاه خود بدرود حیات گفت ولی یاد و خاطره اش برای همه دوران جاودان مانده است.
زبان، شرح حال انسان هاست اگر زبان را برداریم، تقریبا چیزی از شخصیت، عقاید، خاطرات و افكار نظام یافته ما باقی نخواهد ماند بدون زبان، موجودیت انسان هم به پایان می رسد زبان، ذخیره نمادین اندیشه ها، عواطف، بحران ها، مخالفت ها، نفرت ها، توافق ها، وفاداری ها، افكار قالبی و انگیزه هایی است كه در سوق دادن و تجلی هویت فرهنگی انسانها نقش اساسی دارد. همگان بر این باورند كه واژه ها در كارگاه اندیشه و جهان بینی اندیشمندان و روشنفكران هر دوره در هم می آمیزند تا زایش مفاهیم عمیق انسانی تا ابد تداوم یابد. با وجود این، در یك داوری دقیق، تمایزات غیرقابل كتمان و قوت كلام سخنسرای نام آور حكیم ابوالقاسم فردوسی با همتایان همعصر خود آشكارا به چشم می خورد زبان و كلمات برآمده از ذهن فرا نگر و تیزبین او، در محدودیت قالبهای شعری، تن به اسارت نمی سپارد و ناگزیر به گونه شگفت آوری زنده، ملموس و دورپرواز است فردوسی به علت ضرورت زمانی و جو اختناق حاكم در زمان خود، بالاجبار برای بیان مسائل روز: زبانی كنایه و اسطوره ای انتخاب كرده است؛ در حالی كه محتوای مورد بحث او مسائل جاری زمان است بدین اعتبار، فردوسی از معدود افرادی است كه توان به تصویر كشیدن جنایات قدرت سیاسی زمان خویش را داشته است پایان سخن آن كه انگیزه فردوسی از آفریدن شاهنامه مبارزه با استعمار و استثمار سیاسی، اقتصادی و فرهنگی خلفای عباسی و سلطه امیران ترك بود.
آنچه كورش كرد و دارا و آنچه زرتشت مهین
زنده گشت از همت فردوسی سحـر آفرین
ای مبـــارك اوستـــاد، ای شاعـــر والا نژاد
ای سخنهایت بســوی راستی حبلی متین
با تـــو بد كـــردند و قــدر خدمتت نشناختند
آزمـــنـــدان بــخیـــل و تاجـــداران ضـنــیــن.
زندگی نامه
حکیم فردوسی در “طبران طوس” در سال ۳۲۹ هجری به دنیا آمد. پدرش از دهقانان طوس بود و از نظر مادی دارای ثروت و موقعیت قابل توجهی بود. از احوال او در عهد کودکی و جوانی اطلاع درستی در دست نیست ولی مشخص است که در جوانی با درآمدی که از املاک پدرش داشته به کسی محتاج نبوده است؛ اما اندک اندک آن اموال را از دست داده و به تهیدستی گرفتار شده است. فردوسی از همان ابتدای کار که به کسب علم و دانش پرداخت، به خواندن داستان هم علاقمند شد و مخصوصاً به تاریخ و اطلاعات مربوط به گذشته عشق می ورزید. همین علاقه به داستانهای کهن بود که او را به فکر به نظم در آوردن شاهنامه انداخت. چنان که از گفته خود او در شاهنامه بر می آید، مدتها در جستجوی این کتاب بوده است و پس از یافتن دستمایه ی اصلیی داستانهای شاهنامه، نزدیک به سی سال از بهترین ایام زندگی خود را وقف این کار کرد.
او خود می گوبد:
بسی رنج بردم بدین سال سی
عجم زنده کردم بدین پارسی
پی افکندم از نظم کاخی بلند
که از باد و باران نیابد گزند
بناهای آباد گردد خراب
ز باران و از تابش آفتاب.
فردوسی در سال ۳۷۰ یا ۳۷۱ به نظم در آوردن شاهنامه را آغاز کرد و در اوایل این کار هم خود فردوسی ثروت و دارایی قابل توجهی داشت و هم بعضی از بزرگان خراسان که به تاریخ باستان علاقه داشتند او را یاری می کردند ولی به مرور زمان و پس از گذشت سالهایی، در حالی که فردوسی بیشتر شاهنامه را سروده بود دچار فقر و تنگدستی شد.
اَلا ای برآورده چرخ بلند
چه داری به پیری مرا مستمند
چو بودم جوان برترم داشتی
به پیری مرا خوار بگذاشتی
به جای عنانم عصا داد سال
پراکنده شد مال و برگشت حال.
بر خلاف آن چه مشهور است، فردوسی سرودن شاهنامه را صرفاً به خاطر علاقه خودش و حتی سالها قبل از آن که سلطان محمود به سلطنت برسد، آغاز کرد؛ اما چون در طی این کار رفته رفته ثروت و جوانی را از دست داد، به فکر افتاد که آن را به نام پادشاهی بزرگ کند و به گمان اینکه سلطان محمود چنان که باید قدر او را خواهد شناخت، شاهنامه را به نام او کرد و راه غزنین را در پیش گرفت. اما سلطان محمود که به مدایح و اشعار ستایش آمیز شاعران بیش از تاریخ و داستانهای پهلوانی علاقه داشت، قدر سخن فردوسی را ندانست و او را چنانکه شایسته اش بود تشویق نکرد.
علت این که شاهنامه مورد پسند سلطان محمود واقع نشد، درست معلوم نیست.
عضی گفته اند که به سبب بدگوئی حسودان، فردوسی نزد محمود به بی دینی متهم شد (در واقع اعتقاد فردوسی به شیعه که سلطان محمود آن را قبول نداشت هم به این موضوع اضافه شد) و از این رو سلطان به او بی اعتنائی کرد. ظاهراً بعضی از شاعران دربار سلطان محمود به فردوسی حسد می بردند و داستانهای شاهنامه و پهلوانان قدیم را در نظر سلطان محمود پست و ناچیز جلوه داده بودند. به هر حال سلطان محمود شاهنامه را بی ارزش دانست و از رستم به زشتی یاد کرد و بر فردوسی خشمگین شد و گفت: که “شاهنامه خود هیچ نیست مگر حدیث رستم، و اندر سپاه من هزار مرد چون رستم هست”. گفته اند که فردوسی از این بی اعتنائی سلطان محمود بر آشفت و چندین بیت در هجو سلطان محمود گفت و سپس از ترس مجازات او غزنین را ترک کرد و چندی در شهرهای چون هرات، ری و طبرستان متواری بود و از شهری به شهر دیگر می رفت تا آنکه سرانجام در زادگاه خود، طوس درگذشت.
تاریخ وفاتش را بعضی ۴۱۱ و برخی ۴۱۶ هجری قمری نوشته اند.
فردوسی را در شهر طوس، در باغی که متعلق به خودش بود، به خاک سپردند.
در تاریخ آمده است که چند سال بعد، محمود به مناسبتی فردوسی را به یاد آورد و از رفتاری که با آن شاعر آزاده کرده بود پشیمان شد و به فکر جبران گذشته افتاد و فرمان داد تا ثروت فراوانی را برای او از غزنین به طوس بفرستند و از او دلجوی کنند. اما چنان که نوشته اند، روزی که هدیه سلطان را از غزنین به طوس می آوردند، جنازه شاعر را از طوس بیرون می بردند. از فردوسی تنها یک دختر به جا مانده بود، زیرا پسرش هم در حیات پدر فوت کرده بود و گفته شده است که دختر فردوسی هم این هدیه سلطان محمود را نپذیرفت و آن را پس فرستاد. شاهنامه نه فقط بزرگ ترین و پر مایه ترین مجموعه شعر است که از عهد سامانی و غزنوی به یادگار مانده است بلکه مهمترین سند عظمت زبان فارسی و بارزترین مظهر شکوه و رونق فرهنگ و تمدن ایران قدیم و خزانه لغت و گنجینه ادبـیات فارسی است. فردوسی طبعی لطیف داشته، سخنش از طعنه و هجو و دروغ و تملق خالی بود و تا می توانست الفاظ ناشایست و کلمات دور از اخلاق بکار نمی برد. او در وطن دوستی سری پر شور داشت. به داستانهای کهن و به تاریخ و سنن قدیم عشق می ورزید.
ویژگیهای هنری شاهنامه
اهمیت شاهنامه فقط در جنبه ادبی و شاعرانه آن خلاصه نمی شود و پیش از آن که مجموعه ای از داستانهای منظوم باشد، تبارنامه ای است که بیت بیت و حرف به حرف آن ریشه در اعماق آرزوها و خواسته های جمعی، ملتی کهن دارد. ملتی که در همه ادوار تاریخی، نیکی و روشنایی را ستوده و با بدی و ظلمت ستیز داشته است. شاهنامه، منظومه مفصلی است که حدوداً از شصت هزار بیت تشکیل شده است و دارای سه دوره اساطیری، پهلوانی، تاریخی است. فردوسی بر منابع بازمانده کهن، چنان کاخ رفیعی از سخن بنیان می نهد که به قول خودش باد و باران نمی تواند گزندی بدان برساند و گذشت سالیان بر آن تأثیری ندارد. در برخورد با قصه های شاهنامه و دیگر داستانهای اساطیری فقط به ظاهر داستانها نمی توان بسنده کرد. زبان قصه های اساطیری، زبانی آکنده از رمز و سمبل است و بی توجهی به معانی رمزی اساطیر، شکوه و غنای آنها را تا حد قصه های معمولی تنزل می دهد.
حکیم فردوسی خود توصیه می کند:
تو این را دوغ و فسانه مدان
به یکسان روش در زمانه مدان
از او هر چه اندر خورد با خرد
دگر بر ره رمز معنی برد.
شاهنامه روایت نبرد خوبی و بدی است و پهلوانان، جنگجویان این نبرد دائمی در هستی اند.
جنگ کاوه و ضحاک ظالم، کین خواهی منوچهر از سلم و تور، مرگ سیاوش به دسیسه سودابه و . . . همه حکایت از این نبرد و ستیز دارند. تفکر فردوسی و اندیشه حاکم بر شاهنامه همیشه مدافع خوبی ها در برابر ظلم و تباهی است. برخی از پهلوانان شاهنامه نمونه های متعالی انسانی هستند که عمر خویش را به تمامی در خدمت همنوعان خویش گذرانده است. پهلوانانی همچون فریدون، سیاوش، کیخسرو، رستم، گودرز و طوس از این دسته اند. شخصیت های دیگری نیز همچون ضحاک و سلم و تور وجودشان آکنده از شرارت و بدخویی و فساد است. آنها مأموران اهریمنند و قصد نابودی و فساد در امور جهان را دارند. قهرمانان شاهنامه با مرگ، ستیزی هماره دارند و این ستیز نه روی گردانی از مرگ است و نه پناه بردن به کنج عافیت، بلکه پهلوان در مواجهه و درگیری با خطرات بزرگ به جنگ مرگ می رود و در حقیقت، زندگی را از آغوش مرگ می دزدد. اغلب داستانهای شاهنامه بی اعتباری دنیا را به یاد خواننده می آورد و او را به بیداری و درس گرفتن از روزگار می خواند ولی در همین حال آنجا که هنگام سخن عاشقانه می رسد فردوسی به سادگی و با شکوه و زیبایی موضوع را می پروراند. نگاهی به پنج گنج نظامی در مقایسه با شاهنامه، این حقیقت را بر ما نمایان تر می کند. در پنج گنج، شاعر عارف که ذهنیتی تغزلی و زبانی نرم و خیال انگیز دارد، در وادی حماسه چنان غریق تصویرسازی و توصیفات تغزلی شده که جای و مقام زبان حماسه را فراموش کرده است حال آنکه که فردوسی حتی در توصیفات تغزلی در شأن زبان حماسه، از تخیل و تصاویر بهره می گیرد و از ازدحام بیهوده تصاویر در زبان حماسی اش پرهیز می کند.
تصویرسازی در شعر فردوسی جایی بسیار مهم دارد. شاعر با تجسم حوادث و ماجراهای داستان در پیش چشم خواننده او را همراه با خود به متن حوادث می برد، گویی خواننده داستان را بر پرده سینما به تماشا نشسته است. تصویرسازی و تخیل در اثر فردوسی چنان محکم و متناسب است که حتی اغلب توصیفات طبیعی درباره طلوع، غروب، شب، روز و . . . در شعر او حالت و تصویری حماسی دارد و ظرافت و دقت حکیم طوس در چنین نکاتی موجب هماهنگی جزئی ترین امور در شاهنامه با کلیت داستان ها شده است.
چند بیت زیر در توصیف آفتاب بیان شده است:
چو خورشید از چرخ گردنده سر
برآورد بر سان زرین سپر.
پدید آمد آن خنجر تابناک
به کردار یاقوت شد روی خاک.
چو زرین سپر برگرفت آفتاب
سرجنگجویان برآمد ز خواب
و این هم تصویری که شاعر از رسیدن شب دارد:
چو خورشید تابنده شد ناپدید
شب تیره بر چرخ لشگر کشید.
اغراقهای استادانه، تشبیهات حسی و نمایش لحظات طبیعت و زندگی از دیگر مشخصات مهم شعر فردوسی است.
برآمد ز هر دو سپه بوق و کوس
هوا نیلگون شد، زمین آبنوس
چو برق درخشنده از تیره میغ
همی آتش افروخت از گرز و تیغ
هوا گشت سرخ و سیاه و بنفش
ز بس نیزه و گونه گونه درفش
از آواز دیوان و از تیره گرد
ز غریدن کوس و اسب نبرد
شکافیده کوه و زمین بر درید
بدان گونه پیکار کین کس ندید
چکاچاک گرز آمد و تیغ و تیر
ز خون یلان دشت گشت آبگیر
زمین شد به کردار دریای قیر
همه موجش از خنجر و گرز و تیر
دمان بادپایان چو کشتی بر آب
سوی غرق دارند گفتی شتاب.
منبع داستانهای شاهنامه
نخستین کتاب نثر فارسی که به عنوان یک اثر مستقل عرضه شد، شاهنامه ای منثور بود.
این کتاب به دلیل آن که به دستور و سرمایه “ابومنصور” فراهم آمد، به “شاهنامه ابومنصوری” شهرت دارد. اصل این کتاب از میان رفته و تنها مقدمه آن که حدود پانزده صفحه می شود در بعضی نسخه های خطی شاهنامه موجود است. علاوه بر این شاهنامه، یک شاهنامه منثور دیگر به نام شاهنامه ابوالموید بلخی است، پس از این دوره در قرن چهارم شاعری به نام دقیقی کار به نظم در آوردن داستانهای ملی را شروع کرد.
دقیقی زردشتی بود و در جوانی به شاعری پرداخت.
او برخی از امیران چغانی و سامانی را مدح گفت و از آنها جوایز گرانبها دریافت کرد. دقیقی ظاهراً به دستور نوح بن منصور سامانی مأموریت یافت تا شاهنامه ی ابو منصوری را که به نثر بود به نظم در آورد. دقیقی، هزار بیت بیشتر از این شاهنامه را نسروده بود و هنوز جوان بود که کشته شد (حدود ۳۶۷ یا ۳۶۹ هـ. ق) و بخش عظیمی از داستانهای شاهنامه ناسروده مانده بود. فردوسی استاد و هشمهری دقیقی کار ناتمام او را دنبال کرد. از این رو می توان شاهنامه دقیقی را منبع اصلی فردوسی در سرودن شاهنامه دانست.
بخش های اصلی شاهنامه
دوره اساطیری
این دوره از عهد کیومرث تا ظهور فریدون ادامه دارد. در این عهد از پادشاهانی مانند کیومرث، هوشنگ، تهمورث و جمشید سخن به میان می آید. کشف آتش، جدا کرن آهن از سنگ و رشتن و بافتن و کشاورزی کردن و امثال آن در این دوره صورت می گیرد. در این عهد جنگها غالباً جنگ های داخلی است و جنگ با دیوان و سرکوب کردن آنها بزرگ ترین مشکل این عصر بوده است. (بعضی احتمال داده اند که منظور از دیوان، بومیان بوده اند که با آریایی های مهاجم همواره جنگ و ستیز داشته اند) در پایان این عهد، ضحاک دشمن پاکی و سمبول بدی به حکومت می نشیند، اما سرانجام پس از هزار سال فریدون به یاری کاوه آهنگر و حمایت مردم او را از میان می برد و دوره جدید آغاز می شود.
دوره پهلوانی یا حماسی از پادشاهی فریدون شروع می شود. ایرج، منوچهر، نوذر، گرشاسب به ترتیب به پادشاهی می نشیند. پادشاهی کیانی مانند: کیقباد، کیکاووس، کیخسرو و سپس لهراست و گشتاسب روی کار می آیند. در این عهد دلاورانی مانند: زال، رستم، گودرز، طوس، بیژن، سهراب و امثال آنان ظهور می کنند.
سیاوش پسر کیکاووس به دست افراسیاب کشته می شود و رستم به خونخواهی او به توران زمین می رود و انتقام خون سیاوش را از افراسیاب می گیرد. در زمان پادشاهی گشتاسب، زرتشت ظهور می کند و اسفندیار به دست رستم کشته می شود. مدتی پس از کشته شدن اسفندیار، رستم نیز به دست برادر خود، شغاد از بین می رود و سیستان به دست بهمن پسر اسفندیار با خاک یکسان می گردد، و با مرگ رستم دوره پهلوانی به پایان می رسد.
توجه!
کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است
کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد
Copyright©2006Esalat