28 - 7 - 2007
)بخش هفدهم)
عشق و مستی
از بار بارا دی آنجلیس
باربارا دی آنجلیس : این کتاب را با عشق و امتنائی بی پایان به شما هدیه می کنم که خود هم " آغاز " و هم " طریق" و هم "پایان " عشق و شور زندگی واقعی و حقیقی من هستید.
باربارا دی آنجلیس : در آغاز تنها عشق بود. حتی زندگی و پیدایش شما بر روی این کره ی خاکی نیز برخاسته از عشق است . این عشق بوده است که در یک لحظه مرد و زنی را آنچنان به سوی هم جذب کرده است تا از تلفیق و اتحاد عاشقانه ی بدن آن ها بذر شما متولد گردد.
باربارا دی آنجلیس : عشق مغناطیسی است که ما را به مبدا خود جذب می کند.
باربارا دی آنجلیس : آنان که از خود عشق ساطع می کنند با عشق زندگی می کنند و با عشق نیز نفس می کشند ، دیگران را به سمت خود می کشانند.
باربارا دی آنجلیس : عشق یگانه منبع نیرو و قدرت شماست.
باربارا دی آنجلیس : هر چه عشق و شور زندگی بیشتری از خود ابراز کنید برای دیگران نیز بیشتر مقاومت ناپذیر خواهید شد و آن ها دیگر نخواهند توانست شما را نادیده بگیرند.
باربارا دی آنجلیس : شما این توان را دارید که زندگانی ای سرشار از عشق و رضایت بیافرینید.
باربارا دی آنجلیس : عشق به مراتب بزرگتر و فراتر از جاذبه ی فیزیکی و جسمانی ای است که نسبت به شخص دیگری در خود احساس می کنیم . عشق حتی به مراتب فراتر از ایمان به آرمان و غایتی برتر یا علاقه شور و اشتیاق نسبت به روابط ، کار یا حتی خانواده است .
باربارا دی آنجلیس : زندگی با عشق مستلزم جرات شهامت و تهور روحی بزرگی است.
باربارا دی آنجلیس : عشق همان چیزی است که به شما امکان می دهد بارها و بارها متولد شوید .
باربارا دی آنجلیس : عشق همان جوهره و هویت واقعی شماست .
باربارا دی آنجلیس : عاشق بودن به همان اندازه طبیعی است که نفس کشیدن و زنده بودن.
باربارا دی آنجلیس : عشق ، ویژگی یا کیفیتی نیست که برخی با آن زاده شده اند اما برخی دیگر محکوم هستند تا پایان عمر بدون آن سر کنند .
باربارا دی آنجلیس : عشق ، ویژگی نیست که اساسا نسبت به آن بیگانه باشید.
باربارا دی آنجلیس : هر شروع دوباره ، هر رشد و تحول درونی و هر تغییر مسیری که همواره از عشق و نیاز و گرایش درونی آغاز شده باشد به سمت حقیقت ، خوشحالی ، خوشبختی و آزادی بیشتر است.
باربارا دی آنجلیس : در سرتاسر طول زندگی باز همان عشق است که یگانه حامی و ناجی شماست .
باربارا دی آنجلیس : این همان عشق است که شما را در طی طریق به سوی خودکاوی و خود شناسی یک دم تنها نمی گذارد ، آن هم هنگامی که نمی دانید به کدامین سو روانید و در پی کدامین گم گشته اید.
باربارا دی آنجلیس : هنگامی که منتظرید دیگران هیجان را به زندگی شما بازگردانند ، برای تولید عشق و شور و نشاط به آنان وابسته می شوید و تماس خود را با منبع عشق درون خود از دست می دهید.
باربارا دی آنجلیس : هنگامی که برای احساس کردن متکی بر تحریکات خارجی می شوید کنترل زندگی و نیز سرزندگی خود را به دست آن ها می سپارید.
باربارا دی آنجلیس : عشق و شور زندگانی را از درون خودتان جست و جو کنید . سرزندگی و زنده بودن را تنها از درون خودتان جویا شوید.
باربارا دی آنجلیس : عشق همانند مغناطیسی است که ما را به مبدا خود جذب می کند.
باربارا دی آنجلیس : آنان که از خود عشق ساطع می کنند ، با عشق زندگی می کنند و با عشق نیز نفس می کشند دیگران را به سمت خود می کشانند.
باربارا دی آنجلیس : عشق یگانه منبع نیرو و قدرت واقعی شماست.
باربارا دی آنجلیس : هر چه بیشتر عشق و شور زندگی را از خود ابراز کنید ، برای دیگران مقاومت ناپذیر تر خواهید شد و آن ها کمتر می توانند شما را نادیده بگیرند.
باربارا دی آنجلیس : هر چه تعهد خود را نسبت به چیزی بیشتر کنید ، عشق و شور و حال بیشتری نسبت به آن چیز در خود احساس خواهید کرد.
باربارا دی آنجلیس : هر کاری انجام می دهید آن را با تعهد انجام دهید.
باربارا دی آنجلیس : عاشق هر که هستید ، با وفاداری به او عشق بورزید.
باربارا دی آنجلیس : هر انتخابی که می کنید به آن پایبند باشید.
باربارا دی آنجلیس : آن گاه هر کاری که از شما سر بزند سرشار از عشق و شور زندگی خواهد بود.
باربارا دی آنجلیس : تمامی روابط شما از عشق خواهد درخشید.
باربارا دی آنجلیس : انتخاب های شما همگی از سر عشق خواهند بود.
باربارا دی آنجلیس : هرگز اجازه ندهید ترس شما را به " بی تفاوتی " سوق دهد.
باربارا دی آنجلیس : به گونه ای از عشق و شور خود مراقبت و پاسداری کنید که گویی گرانبها ترین دارایی شماست.
باربارا دی آنجلیس : به گونه ای از آن دفاع کنید که گویی عزیزترین دوست و رفیق شماست.
باربارا دی آنجلیس : آن گاه خواهید دید که زندگی با لطف و محبت ، زیبایی ، رحمت ، شادی ، نشاط و شور و سرزندگی به شما پاسخ خواهد داد.
باربارا دی آنجلیس : خود را به لحظه اکنون
بسپار و امکانات آن را در خود راه بده
تصویر ذهنی خود را از آن چه باید باشد
رها کن
تعابیر ، پیش فرض ها و پیش داوری های خود را رها کن
دست از کنترول
وقایع و رویدادها بردار و آن ها را به حال خود رها کن. رها کن
حال شرایطی فراهم
آورده ای تا اعجاز در آن ظهور کند
حال دریچه ای گشوده ای تا ناشناخته ها امکان
ورود پیدا کنند
حال در قلب خود جایی برای عشق و شور زندگی باز کرده
ای.
باربارا دی آنجلیس : آخرین بار که به عشق و شور
زندگی نهفته در وجود خود اجازه دادید تا بیرون آید و کمی بازیگوشی کند
کی
بود؟
آخرین باری که از بازی با بچه هایتان به همان اندازه ی آنها لذت بردید
، کی
بود؟
آخرین باری که از زنده بودن خود به هیجان آمدید کی بود؟
نگران نباشید
دیگران درباره شما چه فکر می کنند.
به این فکر نکنید که آن چه را دوست دارید
انجام بدهید چقدر عملی ، مفید ، یا موثر است.
مضحک باشید ، عاشق باشید ، با شور
و حال زندگی کنید . خودتان باشید.
باربارا دی آنجلیس : تسلیم عشق خود شدن ، همان
تسلیم شدن به چیزی یا کسی بیرون از شما نیست
.
بلکه تسلیم شدن در برابر قدرت عشق
و شور و شعف درونی خود شماست.
این نوع تسلیم شدن همان تسلیم شدن در برابر خود
واقعی تان است.
باربارا دی آنجلیس : چنانچه می خواهید راه خود
را به سوی عشق و شور زندگی بازیابید باید راه دل و قلب خود را بازیابید
آنجا ،
در مرکز وجودی شما ، تمامی آن چه هستید سکونت دارد.
شما خود نور هستید
شما
شور و شادمانی هستید
شما از جنس عشق هستید.
باربارا دی آنجلیس : احساس شهوت تنها نقطه ی آغازین عشق ورزی و نمود فیزیکی و جسمانی نیاز و گرایشی محض و نامحدود به زمان است. چرا که هسته ی مرکزی عشق و جاذبه ی جسمانی نیز چیزی نیست جز میل و نیاز به آمیزش ، یگانگی ، نکاح و اتحاد با معشوق.گر چه در ظاهر این بدن شماست که بدن معشوق را لمس می کند اما در واقع این روح شماست که از طریق بدنتان به نوازش روح معشوق می پردازد.
باربارا دی آنجلیس : از عشق و جاذبه جسمانی خود بپرسید : چرا می خواهی او را در کنار داشته باشی ؟ چرا می خواهی با او همبستر شوی ؟ سپس به زبان حال دل خود گوش دهید تا پاسخ را بیابید . خواهید دید که ندای کوچکی در اعماق قلب تان پاسخ خواهد داد : تا با او یکی بشوم و به یگانگی و وحدت وجود آغازین خود باز گردم.
باربارا دی آنجلیس : عشق از آنجا که با معشوق پیوند
می خورید آغاز می گردد و تا حرکت موزون و هماهنگی روح هایتان امتداد می
یابد.
هنگامی که جان هایتان یکی می شوند ، آن گاه با تمامی وجود عشق خواهید
ورزید.
دیگر چیزی بین شما نیست که از جنس عشق نباشد
پیوند مقدس همین
است.
شور و شعف ، وجد و شادمانی واقعی هم ، این است.
باربارا دی آنجلیس : تنها با عشق میان دلهای شماست که عشق میان شما عمق و استحکام واقعی خود را نشان خواهد داد.
باربارا دی آنجلیس : عشق ماندگار هرگز بر جاذبه ی جسمانی میان شما و معشوق که همواره در حال تغییر است متکی نیست.
باربارا دی آنجلیس : عشق واقعی از روح شما نشات
می گیرد
این نوع از عشق ناب هنگامی که خود را در دل و جان دیگری می یابید شکل
می
گیرد و پیوند اعجاز گونه این دو را به جشن و سرور می نشیند.
باربارا دی آنجلیس : درست در همان لحظه که عشق
شما خود را به نوعی ابراز می کند حال چه از طریق آغوشی گرم ، نگاهی
محبت آمیز یا
رفتاری مهربانه ، به قلمرو بی زمان قلب گام نهاده اید
مهم نیست پیش از آن چه
اتفاقی افتاده است . تنها این مهم است که چه اتفاقی خواهد افتاد.
تمامی آن چه
براستی اهمیت دارد همین لحظه است . تنها این عشق است که مهم است
باربارا دی آنجلیس : منتظرنمانید عشق شما را
پیدا کند
زمین حاصلخیزی بیافرینید تا بذر عشق به سادگی در آن جوانه زند و رشد
کند
خود را تمام و کمال و تا آن جا که در توان دارید با صداقت تمام به
رابطه تان
متعهد و پای بند کنید
قدرت تعهد بذر عشق میان شما و معشوق را آبیاری خواهد کرد و
به آن این امکان را خواهد داد تا در قلب شما به بار بنشیند.
باربارا دی آنجلیس : به دنبال نکات مثبت و نقاط
قوت دیگران باشید تا آن ها را پیدا کنید.
آن گاه دیگر بیست دقیقه با او باشید یا
بیست سال تفاوتی نخواهد داشت
زمانی را که در این حال سپری کنید ، با عشق سپری می
شود زیرا در تمام طول این مدت شما در جست و جوی همین عشق بودید و همین
عشق بود که
بدان دست می یافتید.
باربارا دی آنجلیس : آن نوع از عشق که فراتر از
بدن و جسم ماست هنگامی ظهور می کند که با تمام وجود - و نه تنها با جسم
خود - به
معشوق عشق بورزیم.
این عشق برتر تنها هنگامی خود را نشان می دهد که با فکر و ذهن
و قلب و روح خود به فکر و ذهن و قلب و روح معشوق عشق بورزیم
سپس تمامی سلول های
بدن ما از عشق به معشوق خواهد لرزید.
این همان عشقی است که در ایثار و از
خودگذشتگی نهفته است.
باربارا دی آنجلیس : شور زندگی ترانه ای است که
عشق می سراید
شور زندگی همان عشق است که به حرکت در آمده است
عشق و شور زندگی
هنگامی نصیب تان می شود که آتش عشق را گرامی بدارید و بیاموزید که
همواره آن را
روشن و فروزان نگه دارید.
باربارا دی آنجلیس : شما قدرت و توان آن را دارید که
زندگی ای رضایت بخش و سرشار از غنای روحی بیافرینید
.شما
توان آن را دارید که به
زندگی خود معنا و هدفی برتر ببخشید
این توان تنها در عشق و شور زندگی شما نهفته
است . جرات و شهامت آن را به خود راه دهید تا عشق و شور زندگی را با
خود به هر کجا
که می روید ببرید.
جرات و شهامت آن را به خود راه دهید تا عشق و شور و زندگی
تان را به هر کس که خواستید و دوست داشتید نشان دهید.
باربارا دی آنجلیس : هر گاه زندگی با عشق و شور را بر می گزینید زندگی نیز عشق و شور خود را برای شما بر خواهد گزید.
باربارا دی آنجلیس : کارتان را با عشق انجام
دهید
با شکر و قدردانی تمام به سر کار بروید
و با عشق و شور تمام به آن دل
بدهید
این یگانه شغل و تنها وظیفه اصلی شما بر روی زمین است
اینکه عشق بورزید
.
می توانید آن را هر زمان یا در هر کجا نیز انجام دهید.
هرگاه خود را با تمامی
وجود وقف لحظه لحظه ی شغل ، کار و نیز زندگی تان کنید . آن گاه موفقیت
و دستیابی
واقعی را تجربه خواهید کرد و رضایت و اقناع حقیقی را احساس خواهید نمود.
باربارا دی آنجلیس : هنگامی که عاشق زندگی می
شوید
دنیا را درست همچون عشاق از پس دیدگان عشق نظاره خواهید کرد.
دیدن و
نگریستن از پس دیدگان عشق به این معناست که زیبایی را در تمامی چیزهای
این عالم
ببینید و از راز و رمز و اعجاز هر لحظه به شگفتی و حیرت در آیید و در
همه کس و همه
چیز به دنبال عشق باشید.
باربارا دی آنجلیس : مهم نیست چه کسی هستید ، چه
شغلی دارید یا چگونه وقت خود را می گذرانید . هر روزه فرصت های بی
شماری در اختیار
دارید تا زندگی اطرافیان خود را از خود متاثر سازید . چه آنانی که می
شناسید شان و
چه آنان که برایتان بیگانه اند
چگونه؟
به عشق و شور زندگی خویش اجازه دهید
خودش را ظاهر کند. از طریق کلمات ، چشمان ، اعمال ، و حتی با زبان بی
زبانی
قلبتان
.نمود
و ظهور عشق و شور زندگی در شما دعوتی است از دیگران تا عشق و شور
زندگی آنان نیز خود را نشان دهد.
باربارا دی آنجلیس : ایمان تنها زاده ی عشق و
شور زندگی است
هر گاه به عشق و شور زندگی تسلیم می شوید و بر نیاز و گرایش خود
به خوشبختی و خوشحالی ، رضایت و حقیقت صحه بگذارید خود به خود به سر
چشمه ی زندگی
می پیوندید که درون خود شما وجود دارد.
ناگهان حس بالایی از قدرت ، هدفمندی و
ارتباط با چیزی به مراتب بزرگتر از آن چه تا آن زمان آن را به عنوان "
خویشتن خویش
"
می شناختید ، سر تا سر وجود شما را فرا خواهد گرفت.
آن گاه در می یابید که
ایمان همان امید و امیدواری نیست و اصولا هیچ ارتباطی نیز با آن ندارد.
در خواهید
یافت که ایمان نوعی خود باوری و اعتماد به نفس است. ایمان به نوعی علم
به این که
آگاهی و شعور کیهانی به شکل " شما " و " در شما " به جریان افتاده و به
کار گرفته
شده است.
باربارا دی آنجلیس : به شکوه و اعجاز هستی و
جهان پیرامون خود نگاهی بیاندازید. همه جا را غرق در زیبایی خواهید
دید. این زیبایی
ها عشق درون شما را صدا می زنند و فرا می خوانند.
شکوه و جلال جهان هستی را
نظاره کنید و شکوه و جلال خود را به یاد آورید.
هرگاه به خود اجازه دهید تا هستی
و آفرینش را با تمامی شکوه و عظمت آن حقیقتا نظاره کنید، آن گاه به
قطعیت اقتدار ،
زیبایی و عشق و شور زندگی در خودتان پی خواهید برد زیرا شما نیز بخشی
از همین شکوه
و عظمت هستید
.
گویی آفریدگار هستی به شما می گوید : من تو را دوست دارم . من
عاشق تو هستم . به همین دلیل این همه زیبایی ها را برای تو آفریده ام.
باربارا دی آنجلیس : عشق نور است که هرچه را در مسیرش قرار بگیرد - از جمله قلب ها را - از خود روشن می سازد.
باربارا دی آنجلیس : هر چه بیشتر عشق بورزید ، عشق و شور زندگی بیشتری به شما روی خواهد آورد.
باربارا دی آنجلیس : هر چه بیشتر عشق بورزید دیگران نیز مجوز آن را خواهند یافت تا عشق بیشتری به شما و نیز دیگران بورزند.
باربارا دی آنجلیس : بدین ترتیب موهبت عشق و شور زندگی دست به دست و سینه به سینه خواهد گشت بارها و بارها .آیا به راستی این معجزه ای کم نظیر نیست ؟ هرگز نمی توان برای تاثیری که عشق شما بر جهان هستی خواهد گذشت پایانی متصور شد....
باربارا دی آنجلیس : زندگی هر یک از شما این توانایی و قابلیت را دارد که عالی و فوق العاده باشد . هر یک از شما نیز این توانایی و قابلیت را در خود دارید که از زندگی خود تا سرحد کمال لذت ببرید. کلید این معما در زندگی همراه با عشق و شور زندگی نهفته است.
آندرومدا : بزرگی و تنها ، و آبی و در اوج . آسمانی انگار .
ارسطو : خدا هیچیک از اینها که می گویید نیست. او عاشق انسان نیست , بلکه معشوق اوست. ساکنی است که جهان از او در حرکت است.
کنفوسیوس : تنها راه پایان دادن به دزدی , دست کشیدن از سودجویی است زیرا هرچه کمتر نفع ببرید کمتر می توانید اشیایی برای دزدیدن دیگران بخرید!
زرتشت : زندگی شما وقتی زیبا و شیرین خواهد شد که پندارتان , کردارتان وگفتارتان نیک باشد.
اِریک کِستنِر : با سنگهایی که در سر راهت میگذارند هم میتوانی چیز قشنگی برای خود بسازی.
قابوسنامه : اي پسر هرچند تو جواني , پیرو عقل باش , نگويم جواني مکن , ليکن جواني خویشتن دار باش و از جوانان پژمرده مباش.چنانچه ارسطاليس مي گويد جواني نوعي از جنون است.
ماسل آشاد : زنها علاقه زیادی به ریاضیات دارند , زیرا آنها سن خود را تقسیم بر دو , قيمت لباسهایشان را ضرب در دو , حقوق شوهرانشان را ضرب در سه می کنند و پنجاه سال هم بر سن بهترین دوستان خود می افزایند .
وير : زندگي از سه جزء تشكيل شده است:آنچه بوده ، آنچه هست و آنچه خواهد بود.بيائيد تا از گذشته براي حال استفاده كنيم و در حال چنان زندگي كنيم كه زندگي آينده بهتر باشد. شكل دادن به زندگي وظيفه خودمان است . به صورتي كه آنرا بسازيم ، اين بازسازي مايه زيبايي و يا مايه شرمساري ما مي شود.
لرد اويبوري : بدگماني و بدبيني پرده ايست كه ميان ما و ديگران حايل مي شود و هيچوقت نمي گذارد رشته دوستي خود را با آنها محكم ساخته ، از نعمت وفا ومحبت بهره مند شويم.
ناپلئون : بزرگترني حوادث دنيا را كه تجزيه و تحليل مي كنيم ، به اين نتيجه مي رسيم كه آنچه موجب بروز آن شده ، حتي غازي هم ارزش نداشته است.
رابرت اسلاتر : اگر به انسان ها شخصيت و فرصت ابراز عقيده بدهيد، پاداش و امکان مشارکت بدهيد، رشد خواهند کرد و انديشه های ناب خود را بيرون خواهند ريخت.
كنراد هيلتون : اشخاص موفق از عمل باز نمي ايستند. اشتباه مي كنند، اما دست نمي كشند.
نيوتن : شايد مانند كودكي باشيم كه در كنار دريا با سنگ ريزه ها و صدفهاي زيبا بازي مي كند اما غافل ار آنيم كه دريايي بس بزرگ و اقيانوسي بي كران در مقابل ديدگانمان وجود دارد كه در اعماق آن اسرار عظيم و شگفت انگيز نهفته است.
گوته : اگر هنري داري بياور و گرنه هنرنمايي مكن كه رسوائي ببارخواهد آورد.
محمد حجازي : سكوت بر دانا و نادان هر دو زيبنده است. چه عيب نادان را مي پوشاند و دانا را فرزانه تر جلوه ميدهد .
ويكتور هوگو : كينه و تنفر را به كساني واگذار كنيد كه نميتوانند دوست بدارند.
اري پيد : تجربه را در روي تختخواب نرم و متكاي پرقو نميتوان بدست آورد.
ابراهام لينكن : اگر نمي خواهي در حق تو داوري شود درباره ديگران داوري نكن.
مارك تواين : زن عاقل به تربيت همسرش همت مي گمارد, و مرد عاقل مي گذارد كه زنش اورا تربيت كند .
سه نه ك : اگر بخواهي بر عالم فرمانروا باشي بايد عقل بر تو حاكم باشد.
پاستور : مسرات حقيقي در اثرازدواج بدست ميآيد .
اسكاروايلد : تاريخ زن تاريخ بدترين حکومتهاي ظالمانه است يعني تاريخ تسلط و اقتدار ضعيف بر غني است و از آن بدتر اينستکه تنها حکومت جابرانه اي است که دوام مي آورد.
امرسون : يگانه را دوست پيدا كردن اينستكه خودمان نخست اظهار دوستي كنيم.
ولتر : اگر خدا وجود نادشت جامعه مجبور بود خدائي براي خود بتراشد.
ارد بزرگ : رازت را مگو ، و اگر گفتی با خواهش و التماس ، از شنونده مخواه که رازت را به دیگران باز نگوید.
سه نهك : صرفه جويي بخودي خود هنر و منبع درآمد است.
نيچه : عظمت بشر در آنست كه پل است نه مقصد.بشر را از اين نظر ميتوان دوست داشت كه يك مرحله تحول و يك دوره گذرانيست.
یک ذره نگر که پای در عشق بکوفت
وان ذره جهان شد که دو عالم بگرفت.
لازمه خوشبختی ایمان است و دقیقا متناسب با ایمانی که شما دارید و به کار می بندید به نتیجه می رسید.
اگر ایمان و اعتقادی قوی داشته باشیم –ایمانی واقعی- می توانیم بر مشکلات غلبه کنیم ومسائل پیچیده زندگی را حل کنیم.
ویلیام جییمز : ایمان و باور ما در ابتدای هر مسئولیت دشواری تنها عاملی است که موفقیت نهایی مان را تضمین می کند .وقتی انتظار بهترین پیشامد را دارید نیروی مغناطیسی از مغزتان خارج می شود که بهترین ها را جذب می کند.اگر انتظار بدترینها را داشته باشید از مغز قدرت دافعه ا ی رها می کنید که سبب می شود بهترینها از شما بگریزد حیرت انگیز است.
راههای گوناگون حل مسائل
باور داشته باشید که برای هر مسئله ای
راه حلی وجود دارد
خونسردی خود را حفظ کنید. تنش جریان فکر را مسدود می کند. مغز
تحت فشار عصبی قدرت کافی از خود نشان نمی دهد. مسئله تان را راحت
بگیرید
.سعی
نکنید فوری راه حلی برای مشکل خود پیدا کنید. آرامش خود را به طور کامل
حفظ کنید به
مغز به طور کامل استراحت دهید تا راه حل خود به خود به ذهنتان برسد.
حقایق موجود
را بی غرضانه و منصفانه و عادلانه بررسی کنید.
این حقایق را روی کاغذی یادداشت
کنید. این کار ذهنتان را روشن می کند و عوامل گوناکون را به نظم و
ترتیب در می آورد
.
با این کار مسائل را همانگونه می بینید که بدان می اندیشید. مسئله جنبه
واقعی و
حقیقی به خود می گیرد نه خیالی و ذهنی.
برای حل مشکل خود دعا کند و مطمئن باشید
که پروردگار راه حلی به شما نشان خواهد داد.
اعتقاد داشته باشید و از خداوند بر
اساس قولی که داده است راهنمایی بخواهید( تو با عنایت خود مرا راهنمایی
خواهی
کرد(به
بینش و بصیرت اعتقاد داشته باشید
.اگر
موارد بالا را با ایمان و
اعتقاد دنبال کنید پاسخ مسئله خود به خود در ذهنتان پدید خواهد آمد.
اطمینان داشته
باشید که جواب دریافت شده پاسخ صحیح مسئله شماست.
پائولو كوئليو
پائولو كوئليو، يكي از پرخواننده ترين ، و تاثيرگذارترين نويسندگان
امروز است.
هيات داوران جايزهي بامبي آلمان، سال
2001
برخي او را كيمياگر واژههاميدانند و برخي ديگر، پديدهاي
عامهپسند. اما در هر حال، كوئليو يكي از تاثيرگذارترين نويسندگان
قرن حاضر است. خوانندگان بيشمار او از
150
كشور، فارغ ازفرهنگ و اعتقادات خود، اورا نويسندهي مرجع دوران
ما كردهاند. كتابهاي اوبه
56
زبان ترجمه شدهاند و جداي ازآن كه همواره در فهرست كتابهاي
پرفروش بودهاند، درتمام طول دوران ظهور او، مورد بحث و جدل
اجتماعي و فرهنگي قرار داشتهاند. افكار، فلسفه و موضوعات مطرح
شده درآثار او، بر ذهن ميليونها خوانندهاي تاثير گذاشته است كه
به دنبال يافتن راه خويش، و روشهاي تازه براي درك جهان
هستند.
زندگينامه
پائولو كوئليو در سال
1947،
درخانوادهاي متوسط به دنيا آمد. پدرش پدرو، مهندس بود و مادرش،
ليژيا، خانهدار. درهفت سالگي، به مدرسهي عيسويهاي سن ايگناسيو
درريودوژانيرو رفت و تعليمات سخت و خشك مذهبي، تاثير بدي بر او
گذاشت. اما اين دوران تاثير مثبتي هم براو داشت. او در راهروهاي
خشك مدرسهي مذهبي، آرزوي زندگياش رايافت. ميخواست نويسنده
شود.
درمسابقهي شعر مدرسه، اولين جايزهي ادبي خود را گرفت. مدتي
بعد، براي روزنامهي ديواري مدرسهي خواهرش سونيا، مقالهاي نوشت
كه آن مقاله هم جايزه گرفت.
اما والدين پائولو براي آيندهي پسرشان نقشههاي ديگري داشتند.
ميخواستند مهندس شود. پس، سعي كردند شوق نويسندگي را در اواز بين
ببرند. اما فشار آنها، و بعد آشنايي پائولو باكتاب مدار
راسالسرطان اثر هنري ميلر، روح طغيان را در اوبرانگيخت و باعث
روي آوردن او به شكستن قواعد خانوادگي شد. پدرش رفتار اورا ناشي
ازبحران رواني دانست. همين شد كه پائولو تا هفده سالگي، دوبار
دربيمارستان رواني بستري شد و بارها تحت درمان الكتروشوك قرار
گرفت.
كمي بعد، پائولو با گروه تاتري آشنا شد و همزمان، به
روزنامهنگاري روي آورد. ازنظر طبقهي متوسط راحتطلب آن
دوران، تاتر سرچشمهي فساد اخلاقي بود. پدر و مادرش كه ترسيده
بودند، قول خود را شكستند. گفته بودند كه ديگر پائولو رابه
بيمارستان رواني نميفرستند، اما براي بار سوم هم او رادر
بيمارستان بستري كردند. پائولو، سرگشتهترو آشفتهتراز قبل، از
بيمارستان مرخص شد و عميقا در دنياي دروني خود فرو رفت.
خانوادهي نوميدش، نظر روانپزشك ديگري را خواستند. روانپزشك
به آنهاگفت كه پائولو ديوانه نيست و نبايد دربيمارستان رواني
بماند. فقط بايد ياد بگيرد كه چهگونه با زندگي روبهرو شود.
پائولو كوئليو، سي سال پس ازاين تجربه، كتاب ورونيكا تصميم
ميگيرد بميرد رانوشت.
پائولو خود ميگويد : ورونيكا تصميم ميگيرد بميرد، درسال
1998
در برزيل منتشر شد. تا ماه سپتامبر، بيشتر
1200
نامهي الكترونيكي و پستي دريافت كردم كه تجربههاي مشابهي را
بيان ميكردند. در اكتبر، بعضي از مسايل مورد بحث دراين كتاب ــ
افسردگي، حملات هراس، خودكشي ــ در كنفرانسي ملي مورد بحث قرار
گرفت. در
22
ژانويهي سال بعد، سناتور ادواردو سوپليسي، قطعاتي ازكتاب مرا
دركنگره خواند و توانست قانوني را به تصويب برساند كه ده سال
تمام، دركنگره مانده بود: ممنوعيت پذيرش بيرويهي بيماران
رواني در بيمارستانها.
پائولو
پس ازاين دوران، دوباره به تحصيل روي آورد و به نظر ميرسيد
ميخواهد راهي راادامه دهد كه پدر و مادرش برايش درنظر
گرفتهاند. اما خيلي زود، دانشگاه را رها كرد و دوباره به تاتر
روي آورد. اين اتفاق در دههي
1960
روي داد، درست زماني كه جنبش هيپي، درسراسر جهان گسترده بود.
اين موج جديد، در برزيل نيز ريشه دواند و رژيم نظامي برزيل،
آن را به شدت سركوب كرد. پائولو موهايش را بلند ميكرد و براي
اعلام اعتراض، هرگز كارت شناسايي به همراه خود حمل نميكرد.
شوق نوشتن، اورا به انتشار نشريهاي واداشت كه تنها دو شماره
منتشر شد.
در همين هنگام، رائول سيشاس آهنگساز، ازپائولو دعوت كرد تا شعر
ترانههاي او را بنويسد. اولين صفحهي موسيقي آنهابا موفقيت
چشمگيري روبهرو شد و
500000
نسخه از آن به فروش رفت. اولين بار بود كه پائولو پول زيادي
به دست ميآورد. اين همكاري تا سال
1976،
تا مرگ رائول ادامه يافت. پائولو بيش ازشصت ترانه نوشت و با
هم توانستند صحنهي موسيقي راك برزيل را تكان بدهند.
در سال
1973،
پائولو و رائول، عضو انجمن دگرانديشي شدند كه بر عليه ايدئولوژي
سرمايهداري تاسيس شده بود. به دفاع ازحقوق فردي هر شخص
پرداختند و حتا براي مدتي، به جادوي سياه روي آوردند. پائولو
تجربهي اين دوران رادر كتاب والكيريها به روي كاغذ آورده
است. در اين دوران، انتشار "كرينگ ـ ها" راشروع كردند. "كرينگ ـ
ها"، مجموعهاي از داستانهاي مصور آزاديخواهانه بود. ديكتاتوري
برزيل، اين مجموعه را خرابكارانه دانست و پائولو و رائول را به
زندان انداخت. رائول خيلي زود آزاد شد، اما پائولو مدت بيشتري
درزندان ماند، زيرا او رامغز متفكر اين اعمال آزاديخواهانه
ميدانستند. مشكلات او به همان جا ختم نشد; دوروز پس ازآزادياش،
دوباره در خيابان بازداشت شد و اورا به شكنجهگاه نظامي بردند.
خود پائولو معتقد است كه باتظاهر به جنون و اشاره به سابقهي
سه بار بسترياش در بيمارستان رواني، ازمرگ نجات يافته است.
وقتي شكنجهگران در اتاقش بودند، شروع كرد به خود زدن، و
سرانجام از شكنجهي اودست كشيدند و آزادش كردند.
اين
تجربه، اثر عميقي بر او گذاشت. پائولو دربيست و شش سالگي به
اين نتيجه رسيد كه به اندازهي كافي "زندگي" كرده و ديگر
ميخواهد "طبيعي" باشد. شغلي دريك شركت توليد موسيقي به نام
پليگرام يافت و همان جا با زني آشنا شدكه بعد بااو ازدواج كرد.
در سال
1977
به لندن رفتند. پائولو ماشين تايپي خريد و شروع به نوشتن كرد.
اما موفقيت چنداني به دست نياورد. سال بعد به برزيل برگشت و
مديراجرايي شركت توليد موسيقي ديگري به نام سيبيسي شد. اما
اين شغل فقط سه ماه طول كشيد. سه ماه بعد، همسرش ازاو جدا شد
و از كارش هم اخراجش كردند. بعد بادوستي قديمي به نام كريستينا
اويتيسيكا آشنا شد. اين آشنايي منجر به ازدواج آنهاشد و هنوز
باهم زندگي ميكنند. اين زوج براي ماه عسل به اروپا رفتند و
درهمين سفر، ازاردوگاه مرگ داخائو هم بازديد كردند.
در داخائو، اشراقي به پائولو دست داد و در حالت اشراق، مردي
راديد. دوماه بعد، دركافهاي در آمستردام، باهمان مرد ملاقات كرد
و زمان درازي بااو صحبت كرد. اين مرد كه پائولو هرگز نامش را
نفهميد، به اوگفت دوباره به مذهب خويش برگردد و اگر هم به جادو
علاقهمند است، به جادوي سفيد روي بياورد. همچنين به پائولو
توصيه كرد جادهي سانتياگو (يك جادهي زيارتي دوران قرون وسطي)
را طي كند. پائولو، يك سال بعد از اين سفر زيارتي، درسال
1987،
اولين كتابش خاطرات يك مغ رانوشت. اين كتاب به تجربيات
پائولو درطول اين سفر ميپردازد و به اتفاقات خارقالعادهي
زيادي اشاره ميكند كه در زندگي انسانهاي عادي رخ ميدهد. يك
ناشر كوچك برزيلي اين كتاب راچاپ كرد و فروش نسبتا خوبي داشت،
اما با اقبال كمي ازسوي منتقدان روبهرو شد.
پائولو
درسال
1988،
كتاب كاملا متفاوتي نوشت: كيمياگر.
اين كتاب كاملا نمادين بود و كليهي مطالعات يازده سالهي
پائولو را دربارهي كيمياگري، در قالب داستاني استعاري خلاصه
ميكرد. اول فقط
900
نسخه از اين كتاب فروش رفت و ناشر، امتياز كتاب را به پائولو
برگرداند. پائولو دست ازتعقيب رويايش نكشيد. فرصت دوبارهاي دست
داد: با ناشر بزرگتري به نام روكو آشنا شدكه از كار اوخوشش آمده
بود.
درسال
1990،
كتاب بريدا رامنتشر كرد كه در آن، دربارهي عطاياي هر انسان
صحبت ميكرد. اين كتاب با استقبال زيادي مواجه شد و باعث شد
كيمياگر وخاطرات يك مغ نيز دوباره مورد توجه قرار بگيرند. درمدت
كوتاهي، هرسه كتاب در صدر فهرست كتابهاي پرفروش برزيل قرار
گرفت. كيمياگر، ركورد فروش تمام كتابهاي تاريخ نشر برزيل
راشكست و حتا نامش دركتاب ركوردهاي گينس نيز ثبت شد. در سال
2002، معتبرترين نشريهي ادبي پرتغالي به نام ژورنال د لتراس،
اعلام كرد كه فروش كيمياگر، ازهر كتاب ديگري در تاريخ زبان
پرتغالي بيشتر بوده است.
در ماه مه
1993،
انتشارات هارپر كالينز، كيمياگر رابا تيراژ اوليهي
50000
نسخه منتشر كرد. در روز افتتاح اين كتاب، مدير اجرايي انتشارات
هارپر كالينز گفت: "پيدا كردن اين كتاب، مثل آن بود كه آدم
صبح زود، وقتي همه خوابند، برخيزد و طلوع خورشيد رانگاه كند.
كمي ديگر، ديگران هم خورشيد راخواهند ديد." ده سال بعد، درسال
2002،
مدير اجرايي هارپركالينز به پائولو نوشت: " كيمياگر به يكي
ازمهمترين كتابهاي تاريخ نشر ماتبديل شده است."
موفقيت كيمياگر درايالات متحده، آغاز فعاليت بينالمللي پائولو
بود. تهيهكنندگان متعددي از هاليوود، علاقهي زيادي به خريد
امتياز ساخت فيلم از روي اين كتاب نشان دادند و سرانجام، شركت
برادران وارنر درسال
1993،
اين
امتياز
راخريد .
پيش از انتشار كيمياگر درامريكا، چند ناشر كوچك دراسپانيا و پرتگال،
آن را منتشر كرده بودند. اما اين كتاب تاسال
1995،
در فهرست كتابهاي پرفروش اسپانيا قرار نگرفت. هفت سال بعد،
درسال
2001،
اتحاديهي ناشران اسپانيا اعلام كرد كه كيمياگر ازپرفروشترين
كتابهاي اسپانياست. ناشر اسپانيايي پائولو (پلنتا)، در سال
2002
مجموعهي آثار كوئليو رامنتشر كرد. فروش آثار كوئليو درپرتگال، بيش
ازيك ميليون نسخه بوده است. در سال
1993،
مونيكا آنتونس كه از سال
1989،
بعد ازخواندن اولين كتاب كوئليو بااو همكاري ميكرد، بنگاه ادبي
سنت جوردي را در بارسلون تاسيس كرد تابه نشر كتابهاي پائولو
نظم ببخشد. در ماه مه همان سال، مونيكا كيمياگر رابه چندين
ناشر بينالمللي معرفي كرد. اولين كسي كه اين كتاب را پذيرفت،
ايويند هاگن، مدير انتشارات اكس ليبرس از نروژ بود. كمي بعد، آن
كارير، ناشر فرانسوي براي مونيكا نوشت: "اين كتاب فوقالعاده
است و تمام تلاشم را ميكنم تا در فرانسه موفق شود."
در سپتامبر سال
1993،
كيمياگر درصدر كتابهاي پرفروش استراليا قرار گرفت. در آوريل سال
1994،
كيمياگر درفرانسه منتشر شد و بااستقبال عالي منتقدان و خوانندگان
مواجه شد و درفهرست پرفروشها قرار گرفت. كمي بعد، كيمياگر
پرفروشترين كتاب فرانسه شد و تاپنج سال بعد، جاي خود را به
كتاب ديگري نداد. بعد از موفقيت خارقالعاده در فرانسه، كوئليو
راه موفقيت را درسراسر اروپا پيمود و پديدهي ادبي پايان قرن
بيستم دانسته شد. از آن هنگام، هريك ازكتابهاي پائولو كوئليو
كه در فرانسه منتشر شده، بيدرنگ پرفروش شده است. حتا دريك
دوره، سه كتاب كوئليو همزمان در فهرست ده كتاب پرفروش فرانسه
قرار داشت.
انتشار كنار رود پيدرا نشستم و گريستم در سال
1994،
موفقيت بينالمللي پائولو راتثبيت كرد. دراين كتاب، پائولو
دربارهي بخش مادينهي وجودش صحبت كرده است. در سال
1995،
كيمياگر درايتاليا منتشر شد و فروش بينظيري داشت. سال بعد،
پائولو دوجايزهي مهم ادبي ايتاليا، جايزهي بهترين كتاب سوپر
گرينزا كاور، و جايزهي بينالمللي فلايانو رادريافت كرد. در سال
1996،
انتشارات ابژتيواي برزيل، حق امتياز كتاب كوه پنجم را خريد و
يك ميليون دالر پيشپرداخت داد. اين رقم، بالاترين مبلغ
پيشپرداختي است كه تا كنون به يك نويسندهي برزيلي پرداخت
شده است. همان سال، پائولو نشان شواليهي هنر و ادب رااز دست
فيليپ دوس بلازي، وزير فرهنگ فرانسه دريافت كرد. ".
دوس بلازي دراين مراسم گفت: "تو كيمياگر هزاران خوانندهاي.
كتابهاي تومفيدند، زيرا توانايي ما را براي رويا ديدن، و شوق ما
را براي جست و جو تحريك ميكنند
پائولو درسال
1996،
به عنوان مشاور ويژهي برنامهي "همگرايي روحاني و گفت و گوي
بين فرهنگها" برگزيده شد. همان سال، انتشارات ديوگنس آلمان،
كيمياگر رامنتشر كرد. نسخهي نفيس آن شش سال تمام در فهرست
كتابهاي پرفروش نشريهي اشپيگل قرار داشت و در سال
2002،
تمام ركوردهاي فروش آلمان را شكست.
در نمايشگاه بين المللي فرانكفورت سال
1997،
ناشران پائولو با همكاري انتشارات ديوگنس و موسسهي سنت جوردي،
يك مهماني به افتخار پائولو كوئليو برگزار كردند و در آن، انتشار
سراسري و بينالمللي كتاب كوه پنجم را اعلام كردند. درماه مارس
1998،
نمايشگاه بزرگي در پاريس برگزار شد و كوه پنجم، به زبانهاي
مختلف، و توسط ناشران كشورهاي مختلف، منتشر شد. پائولو هفت ساعت
تمام مشغول امضا كردن كتابهايش بود. همان شب، مهماني بزرگي
به افتخار اودر موزيم لوور برگزار شد كه مشاهير سراسر جهان، درآن
مهماني شركت داشتند. پائولو در سال
1997،
كتاب مهمش كتاب راهنماي رزمآور نور را منتشر كرد. اين كتاب،
مجموعهاي ازافكار فلسفي اوست كه به كشف رزمآور نور درون هر
انسان كمك ميكند. اين كتاب، تاكنون كتاب مرجع ميليونها
خواننده شده است. اول، بومپياني، ناشر ايتاليايي آن را منتشر
كرد كه با استقبال زيادي مواجه شد.
در سال
1998،
باكتاب ورونيكا تصميم ميگيرد بميرد، به سبك روايي داستانسرايي
بازگشت و مورد استقبال منتقدان ادبي قرار گرفت. درژانويهي سال
2000،
اومبرتو اكو، فيلسوف، نويسنده و منتقد ايتاليايي، درمصاحبهاي با
نشريهي فوكوس گفت: "من از آخرين رمان كوئليو خوشم آمد. تاثير
عميقي بر من گذاشت." و سينئاد اوكانر، درهفتهنامهي ساندي
اينديپندنت، گفت: "ورونيكا تصميم ميگيرد بميرد ، شگفتانگيزترين
كتابي است كه خواندهام." پائولو درسال
1998،
تور مسافرتي موفقي را پشت سر گذاشت. در بهار به ديدار كشورهاي
آسيايي رفت و در پائيز، از كشورهاي اروپاي شرقي ديدن كرد. اين
سفر از استانبول آغاز و به لاتويا ختم شد. در ماه مارس سال
1999،
نشريهي ادبي لير، پائولو كوئليو رادومين نويسندهي پرفروش جهان،
درسال
1998
اعلام كرد.
در سال
1999،
جايزهي معتبر كريستال را از انجمن جهاني اقتصاد دريافت كرد و
داوران اعلام كردند: " پائولو كوئليو، بااستفاده از كلام، پيوندي
ميان فرهنگهاي متفاوت برقرار كرده، كه اورا سزاوار اين جايزه
ميسازد." در سال
1999،
دولت فرانسه، نشان لژيون دونور را به اواهدا كرد. همان سال،
پائولو كوئليو باكتاب ورونيكا تصميم ميگيرد بميرد درنمايشگاه كتاب
بوئنوس آيرس شركت كرد. رسانههاشگفتزده شدند، درميان آن همه
نويسندگان برجستهي امريكاي لاتين، استقبالي كه از پائولو كوئليو
بود، بينظيربود. مطبوعات نوشتند: "مسئولاني كه از
25
سال پيش در اين نمايشگاه كتاب كار ميكردهاند، ادعا ميكنند كه
هرگز چنين استقبالي نديدهاند، حتا درزمان حيات بورخس. خارق
العاده بود." مردم ازچهار ساعت پيش از شروع مراسم، پشت درهاي
نمايشگاه تجمع كردند و مسوولان نمايشگاه اجازه دادند كه آن روز،
نمايشگاه به طوراستثنا چهار ساعت ديرتر تعطيل شود.
در
ماه سپتامبر همان سال، رمان شيطان و دوشيزه پريم، همزمان در
ايتاليا، پرتگال، برزيل منتشر شد. در همان زمان، پائولو اعلام كرد
كه ازسال
1996،
به همراه همسرش، كريستينا اويتيسيكا، موسسهي پائولو كوئليو را به
منظور حمايت از كودكان بيسرپرست و سالمندان بيخانمان برزيلي،
تاسيس كرده است.
كتاب
شيطان و دوشيزه پريم در سال
2001
در بسياري از كشورهاي جهان منتشر شد و در سي كشور درصدر كتابهاي
پرفروش قرار گرفت. در سال
2001،
پائولو، جايزهي بامبي، يكي ازمعتبرترين و قديميترين جوايز ادبي
آلمان رادريافت كرد. ازنظر هيات داوران، ايمان پائولو به اين
كه سرنوشت و سرانجام هر انسان، اين است كه سرانجام در اين
دنياي تاريك، به يك رزمآور نور تبديل شود، پيامي بسيار عميق و
انساني است. در اوايل سال
2002،
پائولو براي اولين بار به چين سفر كرد و شانگهاي، پكن و نانجينگ
را ديد. در
25
جولاي سال
2002،
پائولو به عضويت فرهنگستان ادب برزيل انتخاب شد. هدف اين
فرهنگستان كه در ريودوژانيرو مستقر است، حفاظت از فرهنگ و زبان
برزيل است. دو روز بعد ازاعلام اين انتخاب، پائولو سه هزار
نامهي تبريك از سوي خوانندگانش دريافت كرد و مورد توجه تمام
مطبوعات كشور قرار گرفت. وقتي از خانهاش بيرون آمد، صدها نفر
جلو خانهاش جمع شده بودند و اورا تشويق كردند. هرچند ميليونها
خواننده، شيفتهي پائولو هستند، اما اوهمواره مورد انتقاد منتقدان
ادبي بوده است. انتخاب او به عضويت فرهنگستان برزيل، در حقيقت
نقض نظر اين منتقدان بود.
در ماه سپتامبر سال
2002،
پائولو به روسيه سفر كرد و به شدت تحت تاثير قرار گرفت. پنج
كتاب او، همزمان در فهرست كتابهاي پرفروش قرار داشت. شيطان و
دوشيزه پريم، كيمياگر، كتاب راهنماي رزمآور نور، و كوه پنجم. در
مدت دو هفته، بيش از
250000
نسخه از كتابهاي او در روسيه به فروش رفت. مدير كتابفروشي
ام.د.كا اعلام كرد: "ماهرگز اين همه آدم رانديده بوديم كه
براي امضا گرفتن از يك نويسنده، جمع شده باشند. ما قبلا مراسم
امضاي كتاب براي بوريس يلتسين و گورپاچف و حتا پوتين
برگزار كرده بوديم، اما با اين همه استقبال مواجه نشده بود.
باورنكردني است."
در اكتبر سال
2002،
پائولو جايزهي هنر پلانتاري را از باشگاه بوداپست در فرانكفورت
دريافت كرد و بيل كلينتون، پيام تبريكي براي او فرستاد. پائولو
همواره از حمايت بيدريغ و گرم ناشرانش برخوردار بوده است. اما
موفقيت او به كتابهايش محدود نميشود. او درزمينههاي فرهنگي و
اجتماعي ديگر نيز موفق بوده است. كيمياگر تاكنون توسط دههاگروه
تاتر حرفهاي در پنج قارهي جهان، به روي صحنه رفته است و
ساير آثار وي همچون ورونيكا تصميم ميگيرد بميرد، كنار رود پيدرا
نشستم و گريستم، و شيطان و دوشيزه پريم نيز تاكنون بر صحنهي
تاتر موفق بودهاند. پديدهي "پائولو كوئليو" به همين جا ختم
نميشود. وي همواره مورد توجه مطبوعات است و از مصاحبه دريغ
ندارد. همچنين، به طور هفتگي، ستونهايي در روزنامههاي سراسر
جهان مينويسد كه بخشي از اين ستونها، در كتاب مكتوب گرد
آمدهاند. در ماه مارس
1998،
اوشروع به نوشتن مقالات هفتگي در روزنامهي برزيلي "اوگلوبو"
كرد. موفقيت اين مقالات چنان بود كه روزنامههاي كشورهاي ديگر
نيز براي انتشار آنهاعلاقه نشان دادند. تاكنون مقالات او در
نشريات "كورير دلا سرا" (ايتاليا)، "تا نئا" (يونان)، "توهورن"
(آلمان)، "آنا" (استوني)، "زويركيادلو)) (لهستان)، "ال اونيورسو"
(اكوادور)، "ال ناسيونال" (ونزوئلا)، "ال اسپكتادور" (كلمبيا)،
"رفرما" (مكزيك)، "چاينا تايمز" (تايوان)، و "كامياب"منتشر شده
است.
يكي از ترانههايي كه پائولو كوئليو سروده است:
من ده هزار سال پيش به دنيا آمدم.
روزي، درخيابان، درشهر،
پيرمردي را ديدم، نشسته برزمين،
كاسهي گدايي درپيش، ويولوني در دست،
رهگذران باز ميماندند تا بشنوند،
پيرمرد سكههارا ميپذيرفت، سپاس ميگفت،
و آهنگي سرميداد،
و داستاني ميسرود،
كه كمابيش چنين بود:
من ده هزار سال پيش به دنيا آمدم
و دراين دنيا هيچ چيز نيست
كه قبلا نشناخته باشم.
فهرست آثار پائولو كوئليو
(1987)
خاطرات يك مغ
(1988)
كيمياگر
(1990)
بريدا
(1991)
عطيه برتر
(1992)
والكيريها
(1994)
كنار رود پيدرا نشستم و گريستم
(1994)
مكتوب
(1996)
كوه پنجم
(1997)
كتاب راهنماي رزمآور نور
(1997)
نامههاي عاشقانه يك پيامبر
(1997)
دومين مكتوب
(1998)
ورونيكا تصميم ميگيرد بميرد
(2000)
شيطان و دوشيزه پريم
(2002)
پدران، فرزندان و نوهها
(2003)
يازده دقيقه
(زهير
(2005
(2006)چون
رود جاري باش
.