01.06.2007

 

 

 

 

 

 

  

                                 

)بخش نهم)

رمز و راز

                                                                                
خداوندا! مرا شايسته آن كن تا به همنوعانم كه در سراسر دنيا در فقر و گرسنگي به دنيا مي آيند و ميميرند ؛ خدمت كنم
خدايا! امروز با دستهاي ما روزي عشق ،‌آرامش و سرور به آنها ببخش
خدايا! مرا معبر آرامش كن ؛‌
تا آنجا كه نفرت هست ، عشق جاري سازم
آنجا كه خطا هست ، بخشايش بگسترم
آنجا كه جدايي هست ، وصل بيافرينم
آنجا كه لغزش و دروغ هست ، حقيقت بياورم
آنجا كه ترديد هست ، ايمان بياورم
آنجا كه ظلمت هست ، نور بتابانم
و آنجا كه اندوه است ، شادي منتشر كنم
خدايا! مرا موهبت آن عطا كنم تا به جاي آسودن به ديگران آسايش بخشم.
و بجاي آنكه ديگران دركم كنند ، دركشان كنم
و بجاي آنكه عشق دريافت كنم ، عشق بورزم
زيرا با فراموش كردن خويش است كه مي توان به هرچيز رسيد
با بخشايش است كه بخشوده مي شويم
و با مردن است كه زندگي ابدي ميابيم
.

آنچه در ملكوت مقدر نشده باشد، در هيچ كجا رخ نخواهد داد.

 ايمانی كه دل و جراًت نياورد ايمان نيست.

 هيچگاه زير پايت را نگاه نكن، در غير اينصورت نمی جهی.

پيش از سحر تاريك است . اما تا كنون نشده كه آفتاب طلوع نكند، پس به سحر اعتماد كنيد.

خودخواهی، راهها را مسدود و خير و خوشی را دور می كند. حال آنكه هر اند يشهً مهرآميزعاری از خودخواهی، نطفهً موفقيت را در خود می پروراند.

 آنچه در حق ديگران می كنيد، همانا برا‍ ی خود می كنيد زيرا كارهايتان به خودتان باز خواهد گشت.

 بيشتر مردم زندگی را پيكار می انگارند . اما زندگی پيكار نيست، بازی است. هر چند بدون آگاهی از قانون معنويت نمی توان در اين بازی برنده شد و پيروز بود، و عهد عتيق و عهد جديد ، با وضوحی شگفت انگيز قواعد اين بازی را بيان می كنند. زندگی ، بازی بزرگ دادو ستد است.

زيرا آنچه آدمی بكارد همان را درو خواهد كرد. يعنی هر آنچه از آدمی در سخن يا عمل آشكار شود يا بروز كند به خود او باز خواهد گشت، و هر چه بدهد باز خواهد گرفت.

اگر نفرت بورزد ، نفرت به او باز خواهد آمد. و اگر عشق ببخشد ، عشق خواهد ستاند. اگر انتقاد كند، از او انتقاد خواهد شد و...

 همچنين آموخته اند كه قوهً تخيل در بازی زندگی نقشی عمده دارد .
هر آ نچه آدمی در خيال خود تصوير كند – دير يا زود – در زندگيش نمايان می شود.
برای پيروزی در بازی زندگی بايد نيروی خيالمان را آموزش دهيم .كسی كه به قوهً تخيل خود آموخته باشد كه تنها نيكی را تصوير كند و ببيند، خواهد توانست به همه مرادهای بحق دلش خواه سلامت وخواه ثروت و خواه محبت و خواه دوستی و خواه بيان كامل نفس ، و يا هر آرمان بزرگ ديگربرسد. فلورانس اسكاول شين
«من چهره‌ها را می‌شناسم، زیرا از ورای پرده‌ای که چشمانم می‌بافند، نگاه می‌کنم، و واقعیت پشت آن‌را می‌بینم.»
«هفت بار روح خویش را تحقیر کردم:
نخستین بار هنگامی بود که برای رسیدن به بلند
مرتبگی، خود را فروتن نشان می‌داد.
دومین بار آن هنگام که در مقابل فلجها می‌لنگید.
سومین بار آن زمان که در انتخاب خویش بین آسان و سخت، آسان را برگزید.
چهارمین بار وقتی که مرتکب گناهی شد و به خویشتن تسلی داد که دیگران هم گناه می‌کنند.
پنجمین بار آنگاه که به علت ضعف و ناتوانی از کاری سر باز زدو صبر را حمل بر قدرت و توانایی‌اش دانست.
ششمین باز زمانی که چهره‌ای زشت را تحقیر کرد در حالی که نمی‌دانست آن چهره یکی از نقابهای خویش است. و هفتمین بار وقتی که زبان به مدح و ستایش گشود و انگاشت که فضیلت است.»
«شاید کسی را که با او خندیده‌ای فراموش کنی، اما هرگز کسی را که با او گریسته‌ای از یاد نخواهی برد.»
جبران خلیل جبران.

يک...

یک ترانه می تواند لحظه را به آتش بکشد
یک گل می تواند رویایی را زنده کند
یک درخت می تواند سرآغاز یک جنگل باشد
یک پرنده می تواند منادی بهار باشد
یک لبخند می تواند آغازبخش یک دوستی باشد
یک کف زدن روحیه ای را افزایش می دهد
یک ستاره می تواند راهنمای یک کشتی در دریا باشد
یک کلمه می تواند یک هدف را شکل بدهد
یک رای می تواند سرنوشت یک ملت را تغییر دهد
یک پرتو کوچک خورشید اتاقی را روشن می کند
یک شمع تاریکی را دور می کند
یک خنده افسردگی را از بین می برد
یک قدم باید برداشته شود تا سفری آغاز گردد
یک کلمه باید گفته شود تا هر عبادتی شکل بگیرد
یک امید باید وجود داشته باشد تا روحیه ما اافزایش پیدا کند
یک تماس می تواند علاقه شما را نشان دهد
یک آوا می تواند با هوشنمدی بیان شود
یک قلب می تواند دانای حقیقت باشد
یک زندگی می تواند متفاوت باشد
.

برنارد شاو : زن شاهکار خلقت است.
امام سجاد (ع) : بهترين ِ فرزندان شما دخترانند .
امام صادق (ع) : بيشترين خوبي در وجود زنان است .
امرسون : تمدن چيست ؟ نتيجه نفوذ زنان پاکدامن است .
آناتول فرانس : زن رسماً مربي مرد و مهّذب اخلاق اوست .
ناپلئون : اگر زن نبود نوابغ جهان را چه کسي پرورش مي داد ؟
رسول اکرم (ص) : بهترين متاع دنيا ، همسر شايسته است . 
گوته : زن تاج سر آفرينش است ، او شريک زندگي و يار ساعات درماندگي است.
حضرت علي (ک) : دختر ، فرزندي است مهربان ، مونس ، مددکار ، مبارک و مربي .
امام صادق (ع) : دختر « حسنه » و پسر « نعمت » است ، حسنه ثواب و نعمت حساب دارد .
ويليام شکسپير : چيزي که زن دارد و مرد را تسخير مي کند ، مهرباني اوست ، نه سيماي زيبايش .
لامارتين : منشأ هر کار بزرگي زن است ، زن کتابي است که جز به مهر و محبت خوانده نمي شود.
« شيلر » شاعر انگليسي : هر کجا مردي يافت شد که به مقامات عاليه رسيده يقيناً زني پاکدامن او را همراهي کرده است .
علامه اقبال لاهوري : زن کانون پرفروغ خانواده ، مرکز مهر ، مظهر عشق ، نمايشگر پاکي ، نمونه عطوفت و چشمه عنايت است .

1- زن هرگز اشتباه نمي ‌كند .
2-
امكان ندارد مردي تمام قوانين را بداند.
3-
قوانين ممكن است بدون اطلاع قبلي تغيير كند .
4-
زن، هميشه قوانين را وضع نموده و تصويب كند .
5-
زن حق دارد در هر زمان عصباني يا مشوش باشد.
6-
مرد مكلف است، در تمامي اوقات ذهن زن را بخواند.
7-
زن مي ‌تواند هر زمان كه اراده كند، تصميم خود را عوض كند .
8-
مرد هرگز نبايد بدون رضايت صريح زن، تصميم خود را عوض كند.
9-
مرد بايد در تمامي اوقات آرام باشد، مگر اينكه زن از او بخواهد عصباني شود .
10-
چنانچه مرد هر زمان که تصور ميکند درست ميگويد کافي است به بند 2مراجعه نمايد .
11-
چنانچه زن شك ببرد كه مرد تمام يا برخي از قوانين را مي‌داند، مي‌تواند بلافاصله قوانين را تغيير دهد .
12-
چنانچه مورد بالا اتفاق افتاد، مرد بايد بلافاصله معذرت بخواهد، چرا كه او باعث سوء تفاهم شده است.
13-
در تمامي اوقات و در هر زمان و مكان آنچه مهم است اين است كه منظور زن چه بود، نه اينكه چه گفت.
14
- زن ممكن است از مرد بخواهد كه عصباني باشد يا عصباني نباشد، اما تحت هيچ شرايطي نبايد او را از نيت خود آگاه سازد .
15-
چنانچه به نظر آيد كه زن در اشتباه است، علت آن است كه مرد حرفي بيجا و اشتباه بر زبان آورده يا كاري اشتباه كرده كه باعث سوء تفاهمي آشكار و در نتيجه، اشتباه زن شده است .

ضرب المثل های اسپانیایی
سگ همان سگ است، فقط قلاده اش عوض شده است
سه نفر که به يک ديگر کمک کنند ، بار شش نفر را مي توانند بر دارند
سرزنش بجا بهتر از تعريف بيجاست
زبان دراز ، نشانه دست کوتاه است
در دنيا دو خانواده وجود دارد ، دارا ها و ندارها
دست سياه را اغلب با دستکش سفيد پنهان مي کنند
چشم ، مچ دروغگو را باز مي کند
دانا از دشمنانش بيشتر استفاده مي کند ، تا نادان از دوستانش
ترس ، زندان دل است
اگر مي خواهي شناخته شوي ، حرف بزن
فرداي شما تا ابد ادامه دارد
آدم متقلب مانند زنبور در دهان ، عسل دارد و در دم ، نيش
از تلخي بيماري مي توان به شيريني سلامت پي برد
اگر مي خواهي مردي را بشناسي ، بپرس ببين دوستانش چه کساني هستند
آن که اميد را از دست مي دهد ، خيلي چيزها را از دست مي دهد
آب دريا را از هر جايش بچشي ، شور است
اگر مي خواهي زياد عمر کني در جواني پير شو
مرگ همان قدر قطعي است که زندگي قطعي نيست
پولدار ترس زياد دارد از اين که بينوا شود و فقير اميد زياد دارد که دارا شود
مار را بايد با دست يک نفر ديگر از سوراخ در آورد
نه ثروت زياد و نه عقل زياد به صداي عقل گوش نمي دهد
نور براي ديگران مي درخشد ، نه خودش
فرد نيک ، صداي وجدان را مي شنود
.

بهترين توبه ، خود داري از ارتکاب گناه است .آلماني
با ديگران کم حرف بزن و با خودت بسيار
.آلماني
به من امروز را بده و فردا بگير
. يوناني
بدون رفيق حتي بهشت نيز جهنم است
. مصري
بزرگترين گناه اين است که گناه را نشناسيم
.
بگذار دندانهايت به زبانت افسار زنند
.اسلواکي
اين بيماري است که مزه تندرستي را مي چشاند
.
بستر طلايي به چه درد بيمار مي خورد
 .مجارستاني
به من رفيقي بده که با من گريه کند ، رفيقي که با من بخندد بسيار است
.
بهتر است انسان خود را از شر محفوظ نگه دارد ،تا اين که پس از گرفتار شدن در دست آن ، درصدد رهايي بر آيد
. شيلي.

آلفرد نوبل

                                                                         

«آلفرد نوبل» در 21 اکتبر سال 1833 در «استکهلم»، پايتخت «سوئدن»، ديده به جهان گشود و در دهم دسامبر 1896 در «سان‌رمو»، در کشور «ايتاليا» درگذشت. هستي او، همچون مضمون کارهايي که از زندگيش باقي گذاشت، اسرارآميز بود. «نوبل» از خود، ثروتي قابل توجه و وصيت‌نامه‌اي به جاي گذاشت که نام او را در پهنه‌ي جهان مشهور ساخت. با اين وجود نمي‌توان از باورهاي او، به طور دقيق و آشکار سردرآورد. خانواده‌ي «نوبل» در اصل نامشان «نوبليوس» بوده و در شرق «نُبه‌لو»، در «کريستين‌استاد» زندگي مي‌کرده اند و نام آنها از حدود سالهاي 1600 براي مردم جهان شناخته‌شده بوده‌است. «اِمانوئل نوبل» پدر «آلفرد نوبل»، مردي مخترع و صاحب نظر در امور صنعتي بود. او در حدود دو دهه در «سنت‌پترزبورگ»، در روسيه زندگي مي‌کرد. از جمله کارهايش در آنجا مي‌توان از ساختن مين‌هاي زيردريايي نام برد که در جنگ «کريمه» مورد استفاده قرار گرفته بود. به جز اين، او  تعداد قابل توجهي ماشين‌هاي توليدي نيز ساخته بوده است. «اِمانوئل نوبل» چهار پسر داشت به نامهاي «رُبرت»، «لودويک»، «آلفرد» و «اميل» که همه‌ي آنها از استعداد فني قابل توجهي برخوردار بودند. «رُبرت» و «لودويک»، شرکت نفت »برادران نوبل» را تاسيس کردند و به استخراج نفت در باکو پرداختند که در زمان خود يکي از بزرگترين شرکتهاي صنعتي روسيه بود. علاوه بر اين، «لودويک» يکي از موفق‌ترين توليدکنندگان ابزار جنگي به‌ شمار مي‌رفت. «آلفردنوبل» در «استکهلم» پا به جهان گذاشت. در نه‌سالگي به «سنت‌پترزبورگ» مهاجرت کرد و دوران جواني خود را در آنجا گذراند. او درسن هفده سالگي در سال 1850، سفر تحصيلي خود را به کشورهاي گوناگون آغاز کرد. مدت يک سال در «پاريس»، در رشته‌ي شيمي به تحصيل پرداخت. به زودي به مطالعه در زمينه‌ي مواد منفجره علاقمند شد و مطالعاتش را در زمينه‌ي کشف و اختراع مواد گوناگون تکامل بخشيد. کشف بنياني «آلفرد نوبل» در زمينه‌ي آتش زايي آغازين يا انفجار، توسط چاشني بود که نيروي منفجره را در نيتروگليسرين، که روغن مايع غليظي بود، رها مي‌کرد.

 او نوآوريهاي ديگري نيز در زمينه‌ي مواد منفجره نيز داشته‌است. «نوبل»، حدودا صاحب هزار اختراع بوده که امتياز سيصد تا از آنها را به ثبت رسانده‌است. او براي زسيدن به نتيجه‌ي کار، به هر نوع خطري تن مي‌داد. علاقه و توجه او در زمينه‌ي ماده‌ي نيتروگليسرين، در «پاريس» بيدار شد، در «پترزبورگ»، به اوج رسيد و در «استکهلم» به فاجعه انجاميد. پس از جنگ «کريمه»، «اِمانوئل نوبل» و «آندريتا نوبل»، همسر او همراه با کوچکترين پسرشان«اميل» به سوئد برگشتند. در آن زمان «اِمانوئل» در زمينه‌ي توليد مين‌هاي زميني و دريايي، موفقيت‌هاي چشمگيري به دست آورده بود. توليد او در اين زمينه، حتي توجه نيروي دريايي «بريتانيا» را به خود جلب کرده بود.  «اِمانوئل» در باغ «هلنه‌بوري» در کنار «پُل‌سوندت»، در جنوب «استکهلم» سکني گزيد. «آلفرد» چند سالي در «پترزبورگ» باقي ماند و در خلال آن مدت، با پشتکار فراوان، روي ماده‌ي نيتروگليسرين کار کرد و آزمايشات فراواني انجام داد. در پاييز سال 1863 به «استکهلم» آمد تا امتياز روش جديدي را که در مورد مواد منفجره به دست آورده بود، به ثبت برساند. در «هلنه‌بوري»، در آزمايشگاه بزرگي که در خارج از محل اصلي سکونت او بود، به آزمايشاتش  در زمينه‌ي ماده‌ي منفجره ادامه داد. در صبحگاهي زود، در ماه سپتامبر سال 1864 فاجعه‌ي بزرگي به وقوع پيوست. تمامي منطقه از شدت انفجاري که ساختمان آزمايشگاه را به قطعات کوچکي تبديل کرده بود، آسيب ديد. انفجار تقريبا به تمام ساختمانهاي نزديک به آزمايشگاه، صدمه زده‌بود.

تکه‌هاي الوار به هوا پرتاب شده بود و شدت موج ناشي از انفجار، شيشه‌هاي خانه‌هاي مسکوني را تا مساحت درازي خُرد کرده بود. پنج نفر در اين انفجار، جان خود را از دست دادند. يک تکنيسين جوان، يک پسر پادو، يک خدمتکار زن، يک کارگر رهگذر و «اميل» برادر21 ساله‌ي او، قربانيان اين انفجار بودند .به نظر مي‌رسد که دليل اصلي اين حادثه، آزمايشاتي بوده که «اميل»، برادر کوچک «آلفرد نوبل» با تکنيسين جواني، بطور مستقل روي ماده‌ي خالص تيتروگليسرين انجام مي‌دادند. آزمايش مزبور، انفجاري را پديد آورد که به نوبه‌ي خود، به انبار مواد منفجره در همان نزديکي سرايت کرد و پس از آن، موجب انفجار هولناکي بعدي گرديده بود. علل رخ دادن چنين حوادثي بيشتر در اين بوده که هيچکس به اندازه‌ي کافي از ويژگيهاي متغير نيتروگليسرين و رابطه‌اش با درجه حرارت، رطوبت و ميزان خالص بودن آن آگاه نبوده‌است. زماني که حادثه روي داد، «آلفرد نوبل» 32 ساله، خود در همان نزديکي حضور داشت و شاهد آن بود. اما حتي مشاهده‌ي چنين حادثه‌اي نتوانست او را از پژوهشهاي بعدي بازدارد. «آلفرد نوبل»، اندامي نسبتا کوتاه و بدني ضعيف داشت و درشمار افرادي نبود که بتواند از اين نظر توجه کسي را به خود جلب کند. اکثرا تنها زندگي مي‌کرد و به حالتي از افسردگي گرفتار بود. او از مرگ و پديده‌ها‌ي اسرار آميز پس از آن، سخت هراس داشت. با اين وجود، ترس از مرگ نيز مانع از آن نشد که به تحقيقاتش ادامه دهد.

او آزمايشگاه جديدي بر روي يک کَرَجي در ترعه‌‌ي «بُک‌هُلم»، در شهر «مِلارِِن»، بنا نمود که حدود بيست کيلومتر از خود «استکهلم» فاصله داشت و در همانجا آزمايشات لازم را تا رسيدن به هدف نهايي خود دنبال کرد. هدف اصلي او اين بود که ماده‌ي «نيتروگليسرين» را به ماده‌ي منفجره‌ي کنترل‌پذير و قابل استفاده‌اي تکامل بخشد. «نوبل» در اين زمينه موفق شد که پس از پژوهشهاي فراوان با روشهاي گوناگون، سرانجام دستورالعمل کار را پيدا کند. او از ترکيب ماده‌ي «نيتروگليسرين» و ماده‌ي اصلي «سيليکون»، خميري به دست آورد  و با استفاده از اين ترکيب، اگرچه مقداري از نيروي اوليه‌ي آن از بين مي‌رفت، مي‌توانست متغير بودن ماده‌ي «نيتروگليسرين» را مهار کند. «نوبل» اين کشف جديد خود را «ديناميت » ناميد و امتياز آن را در سال 1867 به ثبت رسانيد. با کمک فتيله، چاشني و ماده‌ي خمير مانند، مي‌توانست به صورت ماده‌ي منفجره تنظيم گردد و مورد استفاده قرار گير «نوبل»، در اين زمان ديگر تنها يک مخترع نبود، بلکه يک کارخانه‌دار، رئيس شرکت، متخصص در امور صنعتي و اقتصاددان نيز به شمار مي‌آمد. آينده‌اي درخشان انتظارش را مي‌کشيد و  ثروت هنگفتي نيز به دست آورده بود.

او ترجيح مي‌دادکه وقت خود را صرف اختراع باروت بدون دود کند و از اين رو مي‌خواست که ماده‌ي منفجره‌ي ژلاتيني بسازد که مقاومتر باشد و بتواند در زير آب نيز مورد استفاده قرار گيرد. مرد مقتدر دنيا، منزل باشکوه و زيبايي در نزديکي «تريومف‌بگ» خريد و مقيم پاريس شد. از سوي ديگر در اصطبل خانه‌اش، از بهترين اسبها نگهداري مي‌کرد و کالسکه‌ي خود را به چرخهايي از جنس لاستيک مجهزکرده بود و آن را محتاط و متين مي‌راند .لازم است گفته شود که چرخ لاستيکي در آن زمان وجود نداشت. اما از آنجا که «نوبل» نياز به آن را تشخيص داده بود، آن را در کنار ديگر تحقيقات علمي خود ساخت و عرضه کرد. ابريشم مصنوعي، چرم مصنوعي و موتورهاي گازي نيز از جمله هشتاد و پنج اختراعي است که توسط او به ثبت رسيده‌است. «نوبل» ويلاي جديدي در «سان‌رمو» خريد و روح تازه‌اي به کالبد «بوفورش»، (شرکت اسلحه‌سازي سوئدن) دميد .او همچنين «آخرين ايستگاه زندگي» را براي دوستداران خودکشي ارائه داد. ايستگاه مورد نظر، پانسيون آرامش‌بخشي بود با استاندارد بالا که انسانها مي‌توانستند تصميم خود را براي خودکشي در نهايت آرامش و احترام، با کمترين نابهنجاري عملي کنند. چنين طرحي هيچگاه تحقق پيدا نکرد. با اين کار، منظور «نوبل» آن بود که  آرامش جامعه‌ي فرانسه بيشتر درهم بريزد. او اغلب به مرگ خود و مرگ ديگران مي‌انديشيد و در سخنان و نوشته‌هايش آن را بازتاب مي‌داد. انديشه‌ به اين که بميرد، درحاليکه اطرافيان او را فقط پزشک و کارمندانش تشکيل داده باشند، شديدا افسرده‌اش مي‌ساخت. او مي‌ترسيد که روزي به طور واقعي نميرد، اما ديگران مرده‌اش پندارند و زماني که او را در تابوت بگذارند، در زير خاک، جان بگيرد و زنده شود. «نوبل» با غلبه بر همه‌ي ترسهايش، به انجام آزمايشات خطرناک خود، روي ماده‌ي «نيتروگليسرين»، اين وسيله‌ي متغير مرگزا، پرداخت. او به درستي و به روشني خطر ويرانسازي حتمي و آني را با استفاده از اين ماده پذيرفت بود. اما هرگز راضي نبود بپذيرد که اين خطر، از يک شرايط مشخص و معلوم به شرايطي نامشخص انتقال يابد.

زندگي بي ‌درد سر، براي همسر!

«آلفرد نوبل» هرگز ازدواج نکرد و در نتيجه فرزندي هم نداشت. با اين وجود، هرگز به تنهايي زندگي نکرد. زني که در زندگيش حضور داشت، «سوفيه هِس» نام دارد. او دختري از يک خانواده‌ي فقير بود که در يک مغازه‌ي گلفروشي در«وين» کار مي‌کرد. نخستين بار که آن دو يکديگر را ملاقات کردند، «آلفرد نوبل» 43 سال و «سوفيه»، 20 سال داشت. موضوع از اين قرار است که «آلفرد» در «وين» که به يک مهماني شام دعوت شده بود، براي خريد گل، به يک مغازه‌ي گلفروشي رفت. دختر زيبايي که در آنجا کار مي‌کرد، به او در انتخاب گل‌ها کمک کرد. دختر مورد نظر، موهايي تيره و چشماني به رنگ آبي خاکستري داشت. قامتش کوتاه ولي خوش‌تراش بود. باوجود روحيه‌ي انزواگرايانه‌ي «آلفرد»، دختر سر صحبت را با او باز کرد. برخورد دختر از چنان جاذبه‌اي برخوردار بود که همان روز «آلفرد» از دختر دعوت کرد که با هم سوار کالسکه‌ي مخصوص او بشوند و در شهر گشتي بزنند. جالب آنکه همان روز، پيش از آنکه از يکديگر جدا شوند، «نوبل» دستبند گران ‌قيمتي به او هديه داد. «سوفيه» با وجود همه‌ي جذابيت، تحصيلات کافي نداشت و «آلفرد نوبل» هرگز نتوانست اين دو ويژگي او يعني زيبايي و کم ‌سوادي را با يکديگر همخوان سازد. او در واقع به تنهايي جذب زيبايي دختر شده بود. سطحي بودن و بيسوادي دختر، موجب شد که نوبل نسبت به او دلسرد شود. از اين رو، هنگامي که آلفرد نوبل مي‌خواست به پاريس برود، علاقه‌اي به بردن او با خود نداشت، اما «سوفيه» آنقدر گريه و زاري کرد که وي ناچار شد او را نيز همراه خود به آنجا ببرد. در «پاريس»، آپارتماني براي دختر اجاره کرد و وقت زيادي را به تربيت او اختصاص داد. وي در اين زمينه براي رشد دادن دختر، دشواريهاي زيادي را بر خود هموار ساخت تا بتواند از او، خانمي شايسته بسازد. اما طبيعي بود که او نمي ‌توانست معجزه کند و به همين دليل، آرزوها و تصوراتش در مورد شکل دادن يک بانوي شايسته از نظر فکر و رفتار در مورد او عملي نشد. هر چند وي براي دگرگون کردن شخصيت «سوفيه»، از نثار هيچ چيز از جمله وقت، توان، فکر و پول دريغ نورزيد. اما گويا ميزان پذيرش و رشد دختر آن قدر کُند بود که ظاهرا نتيجه‌ اي محسوس به بار نمي‌آورد.

نامه‌هاي عاشقانه ‌ي «نوبل»

 در خلال سالهاي 1880- 1876 ميلادي، آن دو بيش و کم با هم زندگي کردند بدون آنکه ازدواج کرده باشند. زماني هم که «سوفيه» داراي فرزندي شد، آن فرزند، حاصل هماميزي او با يک افسر گارد بود نه «آلفرد نوبل». زماني که «سوفيه» کودکش را به دنيا آورد، «آلفردنوبل» يک بار ديگر به ديدارش رفت تا از او خداحافظي کند و براي هميشه رهايش سازد. در همانجا بود که مقرري قابل توجهي برايش تعيين کرد. «سوفيه هِس» تا زماني که دوست ثروتمندش، «آلفرد نوبل» زنده بود، از شرايطي که داشت بسيار راضي بود و زماني هم که « آلفرد نوبل » درگذشت، با استفاده از نامه‌هاي عاشقانه‌ي وي به خود و همچنين تحت فشار قرار دادن ماموران اجراي وصيتنامه، تلاش کرد تا پول بيشتري به دست آوَرَد. نامه‌هاي عاشقانه‌ي «نوبل» به او، حکم يک کالاي بازرگاني را داشت. چه اين نکته تصادفي باشد و چه قانونمند، اما بايد گفت که با خارج شدن سوفيه از زندگي «آلفرد نوبل»، او نيز ديگر نتوانست به کارهاي علمي خود ادامه دهد، دست به اختراع تازه‌اي بزند و يا امتيازات تازه‌اي را به ثبت برساند و يا آنها را تکامل بخشد.  

طبيعي است که همه‌ ي اختراعات نوبل نيز در جهت رفاه و آسايش انسان قرار نگرفت. يکي از آنها ديناميت بود که هم در جنگ و هم در صلح توانستند از آن استفاده برند. او در زمينه ‌ي وسايل جنگي نيز اختراعاتي داشت. از جمله ‌ي آنها وسيله ‌اي بود شبيه موشک هاي امروزي که براي ساقط کردن هواپيماهاي جنگي به کار مي ‌رفت، که هم بُرد زياد تري داشت و هم تاثيرات ويران‌ کننده ‌تري از توپهاي جنگي عمومي و سنتي به جا مي‌ گذاشت. با وجود همه‌ ي اينها، «آلفرد نوبل» از جنبش صلح‌طلبانه‌ ي زمان خود به شدت پشتيباني مي‌ کرد. گفته مي‌شود که او معتقد بود که سلاحهاي ترس‌انگيز جنگي، انسان را از دست بردن به آنها و از جنگيدن بازمي‌دارد. به اين معني که انسانها از تاثيرات هراسناک اين سلاحها، آگاه مي‌گردند و در نتيجه از دست‌بردن به آنها خودداري مي‌ورزند. «نوبل» در ويلاي خود در «سان‌‌رمو» در ايتاليا در تاريخ 10 دسامبر سال 1896 زندگي را بدرود گفت. او از مرگ هراس بسيار داشت و در زمان حياتش نيز، اين هراس را به تماشا گذاشته بود. وي درست در حالي مرد که اطرافيانش را، پزشک مخصوص و کارکنانش تشکيل مي‌دادند، بي آنکه دوست و آشنايي در کنارش حضور داشته باشد. ماده‌ي «نيتروگليسرين» نيز تا آخر زندگيش با وي بود، زيرا که در آن زمان، دچار حمله‌ي قلبي شده بود و پزشک آن را يه عنوان دارو، برايش تجويز کرده بود.

«آلفرد نوبل» لحظاتي پيش از مرگ نوشت:  «نام اين دارو را «ترينيترين» بگذاريد تا مردم و داروخانه‌ها از نام واقعي آن يعني نيتروگليسرين، دچار وحشت نشوند.»

او به خوبي به آنچه کرده بود، آگاه بود. وي در لحظات آخر زندگي، دچار خونريزي مغزي شد و روي ميز کارش افتاد. آلفرد نوبل را به اتاق خوابش بردند اما ‌اين مسئله موجب نشد که او گويايي ‌اش را از دست بدهد. «آلفرد نوبل» وصيتنامه‌اي در «پاريس» از خود به جاي گذاشت که نام او را در جهان مشهور ساخت. تمام آنچه که در وصيت ‌نامه آمده – به جز قسمت آخر آن – مربوط است به بخشيدن ثروتش به عنوان جايزه، به کساني که به انسانيت خدمت کنند. قسمت آخر وصيت‌نامه، مربوط به خود اوست: «همانطور که خواستهاي ديگرم را به طور کتبي مطرح کرده‌ام، مي‌خواهم که پس از مرگ، رگهاي مرا ببرند و زماني که مرگم قطعي شد و پزشکان توانا، آن را تاييد کردند، جسدم را در کوره‌ي مخصوص بسوزانند» هستي و وجود «آلفرد نوبل»، همچون محتواي اختراعات او اسرارآميز به  نظر مي‌رسد. اما او خيال خود را در مورد مرگ حتمي‌اش، مطمئن ساخت.

چگونگي انتقال ثروت «نوبل» از«فرانسه» به «سوئدن»

 در واقع، ثروت و وصيت‌نامه‌ ي «آلفرد نوبل»، زمينه ‌ساز جايزه ‌ي نوبل شده است. او پس از مرگ خود، بيش از 31 ميليون کرون پول همراه با وصيت ‌نامه‌اي به جاي گذاشت که آن را به تنهايي و بدون کمک کسي نوشته بود. دارايي «نوبل»، در زمان زند گي وي، ثروت کلاني به حساب مي ‌آمد. وصيت ‌نامه ‌ي «نوبل» همچون ديگر ويژگيهاي او، تا حدي اسرارآميز و مبهم به نظر مي‌رسيد. در آغاز چنين احساس شد که ثروت تقسيم نشده و دست نخورده‌ي او، نيز از نظر بهره‌ برداري،  اشکال زيادي دربر خواهدداشت.  املاک و دارايي «نوبل»، نخست در فرانسه بود. اما هر چه زودتر مي ‌بايست به سوئد منتقل مي‌گرديد تا مشخصات وصيت‌ نامه در مورد تاسيس بنياد «نوبل» و توزيع جوايز، صورت عملي به خود بگيرد. البته در آغاز کار، مهم اين بود که به جهانيان شناسانده شود که «آلفرد نوبل» شخصيتي سوئدي بوده و نام او در دفاتر ثبت احوال سوئد ثبت شده است.  وضع به گونه ‌اي، حساس و آسيب‌پذير بود. يکي از دلائل اين آسيب ‌پذيري آن بود که شخص وقف ‌کننده‌ي پول، آدرس ثابتي در «سوئد» نداشت. زيرا او از سن 9 سالگي، در کشورهاي ديگر به سر برده بود. به همين دليل پس از مرگش، يک هيأت سوئدي، مسئله را بررسي و دنبال کرد و توانست ثابت کند که «آلفرد نوبل»، محل سکونتي در «بوفورش» داشته‌است. سوئدن ها حمايت کند. نتيجه‌ي کار آن شد که توانستند ثروت «نوبل» را بدون هيچ مشکلي به سوئد انتقال دهند. اين کار به شکلي انجام گرفت که مشکل ويژه‌اي پديد نياورد. کساني که عامل اين انتقال بودند، اعتقاد داشتند که خطر اين مسئله وجود دارد که قسمتي از اين ثروت هنگفت، در فرانسه، شامل ماليات گردد. آنها مي‌خواستند که از چنين پيش‌آمدي اجتناب کنند و ثروت را به شکلي به «سوئد» انتقال دهند که کاملا قانوني باشد. پول‌ها، اسناد و مدارک، با وسايل نقليه‌ي سريع، از صندوق مخفي بانکي در فرانسه، به «سوئد» انتقال داده شد. يک جوان سوئدي به نام «رگنر سولمن»، که همکار «نوبل» در زمان حياتش بود، به عنوان محافظ مسلح، اين محموله را همراهي کرد که نخست آن را به کنسولگري «سوئد» در پاريس انتقال داد و از آن‌جا در بسته‌هاي کوچک به سوئد فرستاده شد. پول‌ها با تمام جزئيات خيال‌انگيز و اسرارآميزشان، راه خود را به محل واقعي خويش پيدا کردند.

بنياد «نوبل» در «سوئدن» و «جايزه ی نوبل»

پس از انتقال ثروت و دارايي «آلفرد نوبل» به «سوئدن»، بنيادي با نام «بنياد نوبل» تشکيل گرديد. اين بنياد موظف گرديد که وصيت «نوبل» را عملي سازد. بنياد مورد اشاره، مسئوليت امور اجرايي به کار انداختن ثروت او، اداره‌ي امور مربوط به کارهاي عملي و اداري و ارزشيابي امور وتقسيم جوايز را به عهده دارد. در اين ميانه، يک هيئت مديره، اين بنياد را اداره مي‌کند که مدير آن از سوي دولت انتخاب مي‌شود.

 بقيه‌ي اعضاي اين هيئت از سوي موسسات تقسيم جوايز، انتخاب مي‌شوند. بنياد «نوبل»، سامانگر  ميهماني و جشني است که هر ساله به مناسبت تقسيم جوايز، برگزار مي‌گردد. بنياد مزبور، کتابي چاپ مي‌کند به نام «جايزه‌ي نوبل»، که دربردارنده‌ي شرح حال و سخنرانيهاي افرادي است که موفق به دريافت جايزه‌ي نوبل مي‌گردند. هر سال، پنج جايزه داده مي‌شود که اين رشته‌ها را در بر مي‌گيرد: جايزه‌ي صلح، ادبيات، فيزيک، کيميا وطب.

 جايزه دهندگان عبارتند از :

  1. فرهنگستان علوم سوئدن

  2. موسسه‌ي کارولين

  3. فرهنگستان سوئد ن

  4. کميته‌ي صلح نوبل در نروژ

جايزه‌ي نوبل مي‌تواند به دو کار تعلق گيرد و يا به طور مشترک به دو يا سه نفر که کار مشترکي را انجام داده‌اند، داده شود. يک موسسه و يا اتحاديه نيز مي‌تواند جايزه‌ي صلح نوبل را به خود اختصاص دهد. مبلغ جايزه، سال به سال تغيير مي‌کند و بستگي مستقيم به سود ساليانه‌ي بنياد‌ها دارد. کساني شايستگي دارند نامزدهاي جايزه‌ي نوبل را به اين موسسات معرفي کنند که خود مستقيما سالانه از سوي اين بنيادها دعوت شوند و پيشنهادهايي را به آنها ارائه دهند. تنها اشخاص حقيقي داراي حق پيشنهاد هستند و نه فرهنگستانها يا شرکتها. موسسات تقسيم‌کننده‌ي جوايز، کاملا مستقل هستند. آنها اجازه نمي‌دهند که از پيش و از سوي کسي، خارج از موسسه، تحت تاثير قرار گيرند. لازم نيست که تصميم جايزه‌دهندگان، از سوي دولت يا سازماني تاييد گردد. در اين زمينه، نه دولت حق دخالت دارد و نه شخصي به عنوان نماينده‌ي دولت.

 دهندگان جوايز، کميته‌هايي ايجاد مي‌کنند تا در مورد نامزدهاي جايزه‌ي نوبل، تحقيقاتي را آغاز کنند. اين کميته‌ها، مسئوليت تحقيق، تهيه‌ي جواب و سرانجام تصميم‌گيري در مورد شخص نامزد جايزه را به عهده دارند. موسسه‌ي نوبل نيز در اين زمينه وظيفه‌ي ‌مشابهي دارد. هر چند خود به کارهاي پژوهشي نيز مي‌پردازد.

 تقسم جوايز

 تقسم جوايز، در «استکهلم» و «اسلو»، روز دهم دسامبر، سالروز مرگ «نوبل» انجام مي‌گيرد. اين روز، روز بزرگي براي بنياد نوبل و نيز يکي از روزهايي است که مراسم ملي در آنجا انجام مي‌گيرد.

جايزه‌ي نوبل، از طرف پادشاه سوئد، به افراد مورد نظر، در مراسم ويژه‌اي در سالن کنسرت «استکهلم» داده مي‌شود. در نروژ، مدير عامل کميته‌ي نوبل، جايزه‌ي صلح را در سالن دانشگاه «اسلو»، به فرد برنده‌ي جايزه اهدا مي‌‌کند. برنده‌ي جايزه، به جز پول، يک ديپلم و يک مدال طلا دريافت مي‌کند. اگر جايزه‌ي نوبل نتواند در آن سال تقسيم گردد، مبلغ مورد نظر به سال بعد اختصاص خواهد يافت. تقسم جوايز نوبل، چند سال، درخلال جنگ جهاني اول و دوم متوقف شد. فرهنگستان سوئد در مورد تقسيم جايزه‌ي ادبيات نوبل، خود تصميم مي‌گيرد. اين فرهنگستان در سال 1786، از سوي پادشاه «سوئدن»، «گوستاو سوم»، پايه‌گذاري شد و وظيفه‌اش آن بود و هست که ادبيات داستاني، هنر شعر، دانشهاي ادبي، زباني، پالايش زبان و پژوهش زباني را حمايت کند. فرهنگستان سوئد به توزيع جايزه‌ي نوبل و پرداخت کمک‌هزينه به افراد، مجلات و طرحهاي مربوط به روزنامه‌نگاري و مواردي از اين قبيل نيز مي‌پردازد. فرهنگستان اين کشور، هرساله سعي مي‌کندمبلغ ويژه‌اي را که برابر است با سه جايزه‌ي نوبل در هرسال، به عنوان هزينه‌ي کار واژه‌نامه‌ي فرهنگستان مورد نظراختصاص دهد. اين هزينه از طريق پول اهداکنندگان و از راه درآمدي که امتيازات فرهنگستان براي انتشار روزنامه‌ي داخلي دارد، تامين مي‌شود.

 فرهنگستان سوئد، از 18 عضو تشکيل مي‌شود که براي تمام عمر، و توسط خود فرهنگستان، انتخاب مي‌گردند. يکي از اين اعضا، رئيس فرهنگستان است که مي‌تواند تا سن هفتاد سالگي در پست خود باقي بماند. براي هر شش ماه، يک مديرعامل و يک معاون مديرعامل، در نظر گرفته مي‌شود. تمام کساني که در مديريت فرهنگستان قرار دارند، عضو آن نيز هستند. اين بنياد در 9 ماه از سال، هر پنجشنبه، نشستي برگزار مي‌کند.  در 20 دسامبر که برابر است با تولد پادشاه سوئدن، «گوستاو دوم»، در ساختمان بورس در «استکهلم»، يک جشن همگاني و باشکوه برگزار مي‌گردد. در آنجا، اعضاي جديد، در سر جاي خود مستقر مي‌شوند و در سخنرانيهاي خود، از اعضاي سابق فرهنگستان قدرداني به‌عمل مي‌آورند.  فرهنگستان سوئدن، زير نظر هيچ مقام و دستگاه دولتي قرار ندارد. حدود نيمي از اعضاي آن، نويسنده و اديب هستند و بقيه پشتيبان و نگهدارنده‌ي ادبيات و آشنا بدان. در آغاز کار، در بين افراد فرهنگستان همخواني کامل در مورد توزيع جايزه در بخش ادبيات، وجود نداشت و آنها به اين مسئله آگاه بودند که در اين راه به دشواريها و انتقادهاي زيادي در مورد تصميم و انتخاب برنده‌ي جايزه، برخواهند خورد.  اين بنياد، در ساختمان بورس، نزديک کاخ سلطنتي، در «استکهلم»، دفتر پذيرش و سالن‌هاي بزرگِ نشست دارد. محل مزبور، از ديرباز، يعني قرن 18، به برگزاري چنين نشست‌هايي اختصاص داشته‌است. در همان ساختمان، کتابخانه‌ي معروف «نوبل» نيز وجود دارد. فرهنگستان زبان، همچون ديگر موسسات توزيع جوايز،  از يک کميتهشش  نفره تشکیل شده  که 5 نفر از آن ها  عضو دايم و يک نفرعضو جانشين است که از محدوده‌ي خود فرهنگستان، انتخاب مي‌گردند.  کميته‌ي نوبل، به کار بررسي آثار ادبي افرادي که به دريافت جايزه‌ي ادبيات نايل مي‌شوند، نظارت مي‌کند و يک فهرست توضيحي نيز از نام کساني که نامزد جايزه هستند، فراهم مي‌آورد. رئيس کتابداران کتابخانه‌ي نوبل، به عنوان منشي کميته، انجام وظيفه مي‌کند. او البته حق راي ندارد و جانشين او  و نيز متخصص امور ادبي موسسه‌ي نوبل، از چنين حقي برخوردار نيستند.  کميته‌ي نوبل، در ارتباط نزديک با همه‌ي اعضاي فرهنگستان، کار خود را به انجام مي‌رساند. کار کميته‌، بررسي و گزارش آن، به شکل فهرست توضيحي از نويسندگان نامزد جايزه، داراي اهميت بسيار است. اما به هيچ‌روي به معني آن نيست که فرهنگستان را به انتخاب برنده‌ي جايزه‌ي نوبل، مقيد سازد.  کتابخانه‌ي نوبل، جزو موسسه‌ي نوبل فرهنگستان سوئد است که بزرگترين کتابخانه‌ي شمال اروپا، در زمينه‌ي ادبيات داستاني است. اين کتابخانه با ديگر کتابخانه‌هاي عمومي همکاري دارد بي آنکه هيچگونه کمک‌هزينه‌ي دولتي يا منطقه‌اي دريافت کند. بودجه‌ي کتابخانه‌ي مورد اشاره، از سوي بنياد نوبل و فرهنگستان سوئد تأمين مي‌شود.

 چه کساني حق دارند در باره‌ي نامزد جايزه‌ي نوبل، پيشنهاد بدهند؟

کساني که حق دادن پسشنهاد براي نامزدي جايزه‌ي نوبل را دارند، عبارتند از:

1- اعضاي فرهنگستان و موسسات مشابه آن
2- استادان رشته‌ي ادبيات و زبان
3- کساني که قبلا برنده‌ي جايزه‌ي نوبل ادبيات شده‌اند.

 اينان مي‌توانند افراد دلخواه خود را به عنوان نامزد جايزه‌ي نوبل، پيشنهاد کنند. در اين ميان، کساني که مسئول کانونهاي نويسندگان هستند و توانايي آن را دارند که به شکل گسترده، ادبيات داستاني کشور خود را نمايندگي کنند نيز از اين حق پيشنهاد برخوردارند. پيشنهاد‌هاي کتبي، مي‌بايست پيش از پايان ماه ژانويه، در اختيار فرهنگستان سوئد و يا کميته‌ي نوبلِ آن قرار گيرد. اين پيشنهادات بايد انگيزه و دليل کافي داشته باشند. فردي که قبلا به عنوان نامزد جايزه، پيشنهاد گرديده و برنده نشده است، حق دارد که دوباره پيشنهاد گردد. هيچکس نمي‌تواند خود را نامزد جايزه‌ي نوبل سازد. چنين پيشنهادي از سوي فرهنگستان سوئد، نه تنها مورد توجه قرار نمي‌گيرد، بلکه بدون هيچ تفسيري، راهي سطل زباله مي‌گردد. معمولا کميته‌ي نوبل دعوتنامه‌اي براي  1500 نفر از افرادي که حق پيشنهاد نامزد جايزه‌ را از ميان گروههاي گوناگون پژوهشي، هنري، اجتماعي و ادبي دارند، مي‌فرستد. فرهنگستان سوئد هر ساله حدود  300 تا 400 پيشنهاد دريافت مي‌کند.  در اين ميان، بسياري نامزدهاي واحدي را پيشنهاد مي‌کنند. گستردگي پيشنهادات چنان است که مي‌تواند دربرگيرنده‌ي 100 تا 150 نام بشود. در ميان افراد پيشنهاد شده، کساني هستند که قبلا نامشان مطرح شده  اما با اين وجود، معمولا دَه تا دوازده نام تازه نيز به فهرست جديد پيشنهادات اضافه مي‌شود. اين که فردي در همان دور اول نامزدي جايزه‌ي نوبل، برنده شود بسيار غير عادي خواهد بود.  

 تمام نامزدهايي که در زمان مناسب، از سوي يک شخص يا موسسه‌ي باصلاحيت، پيشنهاد يا مطرح شده‌اند، نامشان در فهرست نامزدي جايزه، از سوي کميته‌ي نوبل مي‌آيد. در اين مرحله، نام هيچ‌کس از فهرست، حذف نمي‌شود. فهرست پيشنهادات، که ممکن است با نامهاي جديد کامل گردد، در دستور کار فرهنگستان قرار مي‌گيرد.   تمام کساني که نامشان در فهرست آمده، مورد ارزشيابي قرار مي‌گيرند. در مورد نامزدهايي که ممکن است براي گرفتن جايزه مطرح باشند، از سوي کميته‌ي نوبل، بررسيهايي آغاز مي‌گردد. هر مقدار نام کسي بيشتر مطرح باشد، طبعا بررسي در مورد او گسترده‌تر خواهد بود. اگر آثار نويسندگان مورد نظر و يا ترجمه‌هاي آنها در کتابخانه‌ي نوبل موجود نباشد، تهيه مي‌گردد.

اگر نويسنده‌ي مورد اشاره به زباني مي‌نويسد که آثارش در دسترس نيست و از آن نيز ترجمه‌اي به عمل نيامده، در آن صورت مي‌توان ترجمه‌اي از کارهايش را فراهم آورد. براي بررسي آثار و مطالب پيشنهاد شده، افراد متخصصي در سوئد ويا خارج از آن به کار مشغول مي‌شوند. در آغاز و انجام کار، اعضاي فرهنگستان آن بررسيها را مورد مطالعه قرار مي‌دهند و مکرر، آنها را مي‌خوانند. موقعي که کميته‌ي نوبل، کار يررسي خود را به پايان برساند، فهرستي از  افراد شايسته‌تر براي جايزه‌ي نوبل را در اختيار فرهنگستان مي‌گذارد و خود نيز به يک تقسيم‌بندي ميان پيشنهادات گوناگون دست مي‌زند.  فرهنگستان به طور طبيعي در هفته‌ي اول ماه اکتبر، براي انتخاب برنده‌ي جايزه، تصميم مي‌گيرد. فرد برنده، از طريق يک راي‌گيري کتبي و در اتاقهاي دربسته، انتخاب مي‌شود. براي اين که انتخاب برنده‌ي جايزه معتبر باشد، بايد دست‌کم، 12 نفر از اعضاي فرهنگستان در راي‌گيري شرکت کنند و نامزد جايزه، بيش از نصف رأي‌ها را به خود اختصاص دهد. به مجرد اين که فرهنگستان تصميم خود را بگيرد، اين خبر به آگاهي عموم مي‌رسد. شخص برنده‌ي جايزه، از طريق تلگرام از اين تصميم آگاه خواهد شد.   

دلايل و انگيزه‌هاي فرهنگستان نيز در ديپلم يا کارنامه‌اي نوشته خواهد شد. اين کارنامه را برنده‌ي جايزه، در روز 10 دسامبر که روز تولد نوبل هم هست، دريافت خواهد کرد. شخص برنده با نزديک‌ترين افراد خانواده‌ي خويش به مراسم توزيع جايزه و جشن آن به «استکهلم»، دعوت خواهد شد. اگر برنده‌ي جايزه، در رابطه با دريافت آن، سخنراني نکند، به جاي آن مي‌تواند نوشته يا مقاله‌اي در اختيار فرهنگستان بگذارد که در کتاب سالانه‌ي نوبل، چاپ گردد.  وصيت‌نامه‌ي «نوبل»، که قاعدتا سند ارزشمندي براي جايزه‌ي نوبل است، موجب تعبير و تفسيرهاي گوناگون قرار گرفته‌است. در اين که او با اهداي ثروت خود، جهت جايزه‌ي نوبل، در ابعاد فراوان، داراي نيت بسيار خوب و انساني بوده‌است، از سوي هيچکس مورد ترديد نيست. اما با وجود اين، موضوع مورد بحث آن است که او با اين وصيت چه منظوري داشته‌است؟  محتواي وصيت‌نامه، چيزي است که همه با آن توافق دارند. اما اين که در عمل، جزئيات آن چگونه بايد پياده شود، نظرات مختلفي وجود دارد. از آنجا ‌که جايزه‌ي نوبل، اعتبار فرهنگي برجسته دارد و نيز پول آن مبلغ بسيار قابل ملاحظه‌اي است، توجه انسان را به اهداکننده‌ي آن و نظراتش جلب مي‌کند. همه‌ي جوايز مي‌بايست مطابق با اين بخش از وصيت‌نامه‌ي «آلفرد نوبل» توزيع شود:

«دادن جايزه‌ي نوبل، نبايد مسئله‌ي مليت جايزه بگير را مورد توجه قرار دهد، که آيا مربوط به کشورهاي اسکانديناوي است يا جاي ديگر.»  «آلفرد نوبل» در مورد جايزه‌ي نوبل ادبيات، مبهم‌ترين جمله را اظهار داشته‌است: «جايزه، بايد به کسي داده شود که کارهايش، داراي محتوا و سمت و سوي آرمانگرايانه باشد.»  تا کنون کسي موفق به دريافت منظور «نوبل»، از واژه‌ي «آرمانگرايانه»، در وصيت‌نامه‌اش نشده‌است. اين اميد نيز نمي‌رود که در آينده بتوان از جوهر واقعي آن سر در آورد.. «آلفرد نوبل»، تنها فردي بود که مي‌توانست اين موضوع را روشن سازد. اما او هرگز اين کار را نکرد.

 

 

   www.esalat.org