از صفحــــاتِ تاریـــــــخ
حوادث در افغانستان چه گونه شکل گرفت؟
قسمت ۵
(حقایقی که بايد گفته مي شد: در حاشيه عفو جنايتکاران جنگي توسط ولسي جرگه)
تدوين کننده و پژوهشگر: ) دوشي چي)
طالبان از ظهور تا شکست
))تلاش کردم تا در این نبشته های تاریخی زیباترین اشعار و نایاب ترین تصویرها تهیه و به پیشگاه شما عزیزان تقدیم شود. هدف از انتخاب تصویر مستند سازی و حقیقت نگاری را افاده می کند و مزین شدن با اشعار شیوه ی جدید ی است تا از یک طرف بحث های تاریخی را با شعر صیقل داد و از جانب دیگر خواننده را از یک نواختی بیرون کرد… ((
درین سرای بی کسی کسی به در نمی زند
به دشت پرملال ما پرنده پر نمی زند
یکی ز شب گرفتگان چراغ بر نمی کند
کسی به کوچه سار شب در سحر نمی زند
نشسته ام در انتظار این غبار بی سوار
دریغ کز شبی چنین سپیده سر نمی زند
گذر گهی ست پر ستم که اندر او به غیر غم
یکی صلای آشنا به رهگذر نمی زند
دل خراب من دگر خراب تر نمی شود
که خنجر غمت ازین خراب تر نمی زند
چه چشم پاسخ است ازین دریچه های بسته ات ؟
برو که هیچ کس ندا به گوش کر نمی زند
نه سایه دارم و نه بر، بیفکنندم و سزاست
اگر نه بر درخت تر کسی تبر نمی زند) ابتهاج - سایه(
قندهار دومین شهر بزرگ افغانستان به شما میرود، در سال ۱۹۷۹ میلادی مطابق ۱۳۵۸ خورشیدی جمعیت آن حدود ۲۴۰۰۰۰ نفر می رسید، شهر قدیم قندهار از ۵۰۰ سال قبل از میلاد به این طرف مسکونی بوده است، اما مندیگگ واقع در ۵۶ کیلومتری این شهر که در حدود ۳۰۰۰ سال قبل از میلاد ایجاد شده و یکی از روستاهای عهد برنز به شمار میرود، بخشی از تمدن دوره (ایندوس) را تشکیل می داده است، از آنجائیکه شهر قندهار در تقاطع راههای تجاری قرار داشته است، قندهاری ها در طول تاریخ تاجران بزرگی به شمار می رفته اند، این شهر از طرف شرق با عبور از (بولان) به سند، دریای عرب (خلیج فارس) و هند و از طرف غرب به هرات و ایران منتهی می شود، قندهار مهمترین نقطه تلاقی تجاری، هنر و صنعت ایران و هند بوده و بازار های پر رونق آن قرنها شهرت داشته است، شهر جدید اندکی از نقشه اولیه اش که احمد شاه درانی، بنیانگذار سلسله درانی آن را تهیه کرده بود انحراف یافته است، این امر که درانی ها از قندهار بر خاسته و با حکومت ۳۰۰ ساله شان بر افغانستان دولت جدید را دراین کشور پایه ریزی کرده اند، به مردم قندهار نسبت به دیگر پشتونها موقعیت ممتازی بخشیده است، شاهان کابل به عنوان یک امتیاز خانوادگی، قندهاریها را از خدمت سربازی معاف کرده بودند، آرمگاه احمدشاه در بازار مرکزی شهر قرار دارد و هنوز مردم زیادی برای دعا به بنیانگذار کشورشان آنجا به ادای احترام می روند، پشت آرمگاه احمدشاه درانی محل نگهداری خرقه حضرت محمد(ص) یکی از مقدس ترین اماکن نیایش در افغانستان است، خرقه به ندرت از محل خودش خارج میشود، چنانچه که یکبار مرحوم امان الله خان (موسس استقلال افغانستان) برای متحد کردن قبایل، خرقه مبارک را به عموم نشان داد و بار دیگر هنگامی به مردم نشان داده شد که در شهر مرض وبا شیوع یافته بود، همچنین در سال ۱۹۹۶ میلادی مطابق ۱۳۷۵ خورشیدی ملا محمدعمر به منظور مشروعیت بخشیدن به رهبری اش و به عنوان کسی که مسئولیت الهی دارد تا مردم افغانستان را رهبری کند خرقه را از محل خودش بیرون آورده و به انبوه طالبان حاضر نشان داد.
شهر قندهار در وسط صحرا قرار دارد گرمای تابستانهای آن نفس گیر است، اما اطراف شهر را نهر های پر آب و زمینهای سر سبز و باغ های میوه فرا گرفته است که حاصل از آن، انگور، خربوزه، شاه توت، انجیر، شفتالو و انار بدست می آید، و انار آن بر علاوه مصرف داخلی در سراسر هند، پاکستان و ایران مصرف داشته و مشهور است، تجاران قندهار از یک قرن پیش تجارت خود را با حمل میوه قندهار به دهلی و کلکته آغاز کرده اند و این تجاران کمک مالی عمده ای به طالبان برای تسلط بر کشور کردند، باغ های میوه قندهار پیش از جنگ با یک سیستم منظم و یکپارچه آبیاری می شد، اما پس از شروع جنگ "مجاهدین" و نیرو های شوروی سابق، مزارع را چنان به صورت انبوه مین گذاری کردند که روستاییان بنا چار باغ های شانرا ترک کرده و به پاکستان مهاجرت کردند، قندهار یکی از پر (مین) ترین شهر های جهان به شمار میرود. مهاجرین به مزارع ویران شده شان بازگشتند به کشت خشخاش روی آوردند و بدین ترتیب منبع در آمد مهمی برای طالبان ایجاد کردند.
نهضت به اصطلاح مقاومت قندهار براساس تشکل قبیله ای درانی ها شکل گرفت، در قندهار مبارزه علیه شوروی بیشتر یک جهاد قبیله ای به شمار می رفت که رهبری آنرا، رؤسای قبایل و علمای سنتی به عهده داشتند، نه یک جهاد ایدولوژی به رهبری اسلام گرایان، احزاب هفتگانه "مجاهدین" مستقر در پشاور که توسط پاکستان به رسمیت شناخته شده و سهمی از کمک ها را از طریق مجاری سیا دریافت می کردند، رهبری هیچ یک از احزاب هفتگانه با پشتون های درانی نبود، در قندهار هر یک از احزاب پیروان خاص خود را داشت اما پر طرفدار ترین حزب در جنوب، حزبی است که مبتنی بر پیوند های قبیله ای باشد، مانند حرکت انقلاب اسلامی به رهبری مولوی محمد نبی محمدی و حزب اسلامی مولوی یونس خالص، این دو رهبر در محافل پشتون کاملأ شناخته شده بودند و هر کدام مدارس مذهبی خود را اداره میکردند. برای قوماندان های جنوب وفاداری حزبی بستگی به تأمین اسلحه و پول توسط رهبران احزاب در پشاور داشت، بر همین اساس ملا محمد عمر به حزب اسلامی یونس خالص پیوست، در حالیکه ملا محمد حسن عضو حرکت انقلاب بود، یکی دیگر از احزاب پر طرفدار محاذ ملی اسلامی به رهبری سید احمد گیلانی بود، حرکت انقلاب، ساختار منسجم حزبی نداشته و تنها بر اساس پیوند های متزلزل بین قوماندان ها و سران قبایل شکل یافته بود، حزب اسلامی گلبدین حکمتیار ساختاری بسیار سازمان یافته، سری و شدیدأ متمرکز داشت و کادرهایش را از میان پشتون های باسواد شهری انتخاب می کرد، قبل از جنگ اسلام گرایان در جامعه جایگاه تعریف شده ای نداشتند، اما توسط پول و اسلحهء سیا، و با حمایت پاکستان نفوذ سیاسی فوق العاده ای یافتند، سنت گرایان اسلامی چنان در مقابل هم صف آرایی کردند که سر انجام رهبری سنتی در قندهار به کلی حذف شد و صحنه را برای موج جدید طالبان که به مراتب اسلام گرا تر از آنان هستند خالی کرد که سابقه تاریخی خاص قندهار نیز در نبرد برای تسخیر آن تعیین کننده بوده است.
در باره اینکه چگونه ملا عمر توانست گروه کوچکی از طلاب را علیه قوماندان های خشن قندهار به حرکت در آورد، داستان های زیادی بر سر زبانها است، موثق ترین آنها که اغلب نقل و قول می شود آن است که در بهار سال ۱۹۴۹ میلادی مطابق ۱۳۷۳ خورشیدی (زمانی که گروه های مجاهدین در کابل به جنگ خون و آتش مصروف بودند) ساکنان محله سنگسار برای شکایت از یک قوماندان نزد ملا عمر آمدند، آنها اظهار داشتند که یکی از قوماندان ها دو دختر جوان را ربوده سرهای شان را تراشیده و پس از بردن در یک پایگاه نظامی مورد تجاوز قرار داده اند، ملا عمر با جمع آوری ۳۰ طالب که تنها ۱۶ میل تفنگ داشتند به پایگاه قوماندان مذکور حمله کرده و پس از آزاد کردن دختران، قوماندان را از لوله تانک حلق آویز کرد، طلاب در نتیجه این عملیات مقدار زیادی اسلحه و مهمات به دست آوردند، بعد ها ملا عمر اظهار داشت: ما علیه آن دسته از مسلمان ها که گمراه شده بودند می جنگیدیم، چطور می توانستیم آرام بنشینیم، در حالی که مشاهده می کردیم علیه زنان و بی چاره گان جنایت صورت می گیردهنعه.
چند ماه بعد از این حادثه دو قوماندان دیگر در قندهار رو در روی هم قرار گرفتند، این بار موضوع اصلی پسری بود که هر یک از قوماندان ها خواهان او بودند، در جنگی که بین آنها در گرفت چند شهروند به قتل رسیدند، گروه ملا عمر پسر را، آزاد کرد و پس از آن مردم با اشتیاق از آنها تقاضا کردند که در دیگر مشاجرات محلی نیز به کمک آنها بشتابند، اکنون ملا عمر چهره رابین هود را به خود گرفته بود که در مقابل قوماندان های زور گو به یاری مردم بیچاره می شتافت موقعیت ملا عمر به این دلیل بالا گرفت که هیچ پاداش و تاییدی از مردم که به کمک شان می شتافت تقاضا نمیکرد خواست او تنها یک چیز بود: اینکه برای ایجاد یک نظام کاملأ اسلامی از او پیروی کنند! در همین هنگام فرستادگان ملا عمر با اسماعیل خان در هرات و ربانی در کابل دیدار کردند، حکومت منزوی کابل علاقمند بود هر نیروی جدید پشتون و مخالف حکمتیار را که هنوز از گلوله باران کابل دست بر نداشته بود حمایت کند در این ملاقات ربانی قول داد طالبان را کمک مالی کند، مشروط بر اینکه آنها با حکمتیار به مخالفت بر خیزند، طالبان که در مدارسی تحت سر پرستی مولانا فضل الرحمن مولوی تند رو و حزبش جمعیت العلماء اسلام درس خوانده بود نیروی نو ظهور طالبان را به قوای مسلح و آی اس آی پاکستان معرفی میدارد.
بتاریخ ۴ نوامبر ۱۹۹۴ میلادی مطابق ۱۳ عقرب ۱۳۷۳ خورشیدی، کاروان بزرگ تجارتی پاکستان متشکل از ۳۰ لاری به مقصد آسیای مرکزی از طریق سپین بولدک داخل ولایت قندهار شد ولی مورد تاراج گروه مسلح قرار گرفت و بعد گروهی دینی افغان داخل صحنه شدند و با حملات برق آسای نظامی اموال تاراج شده را دوباره بدست آورند و از همان جا بود که پای شان در یک سلسله اقدامات اصلاحی داخل گردانیده شد، و بنام تحریک طالبان شهرت یافتند چنانچه آنان در ابتدا برای پاک کاری شاهراه ها از پاتک ها و محصول گیری های غیرقانونی و غیر شرعی، دزدی و چور و چپاول و دست درازی به مال و ناموس مردم داخل یک سلسله امور اصلاحی شدند، گفته شده که حملات طالبان در ولایت های که تحت کنترول شان در آمده اند از طرف شب بوده، این امر در آن وقت برای گروه های که قدرت را در کابل بدست داشتند، زنگ خطری را به صدا در میاورد اینکه مبادا آنها از حمایت قوای هوائی که با وسایل رادار، به آسانی کشف نشود برخوردار باشند، قوایی که قسمأ از بیرون مرزها کمک نظامی خواهد شد به قول خانم بینظیر بوتو که به خبر نگار بی بی سی اظهار داشته بود {گروه طالبان به کمک دولت های ایالات متحده امریکا، انگلستان و عربستان سعودی چند سال قبل در پاکستان ایجاد شده که چهره های اساسی را طالبان مدارس دینی ازجمله مهاجران افغان تشکیل میدهد که بعدأ گروه فوق به نیروی طالبان مسلح مبدل شد و رهبری آنها را رهبران سازمان بنیاد گرای پاکستان (جمعیت العلما) بدوش داشته و. . سلاح طالبان از امریکا و انگلستان و پول از جانب سعودی اکمال می شود.
از ورود و ظهور تحریک طالبان در صحنه استقبال کردند، زیرا گروهی که توانسته بودند در قندهار و قسمت هایی از جنوب، امنیت بر قرار کنند، بر علاوه امریکایی ها فکر می کردند که طالبان سدی علیه منافع روسیه و ایران در منطقه بوده و زمینه را برای پاکستان آماده می کند تا از طریق افغانستان به بازارهای پر منفعت و منابع عظیم نفت و گاز آسیای میانه راه یابد، مامورین امریکایی همچنین عقیده داشتند که گروه طالبان می توانند تولید و تجارت مواد مخدر، را قطع کنند موضوعات دیگری که امریکا خواست از گروه طالبان حمایت کند تعهدات این گروه به انجام رساندن یک سلسله تعهدات تجارتی و ساختمانی به نفع شرکت های نفتی بود، طالبان تعهد کردند اجازه دهند ساختمان و تمدید لوله های غول آسای نفت و گاز، از ترکمنستان از راه افغانستان به پاکستان صورت گیرد، داوطلب عمدهء ساختمان این پروژه عظیم کمپانی های بزرگ نفت امریکایی یونیکال و دلتای عربستان بود که مشترکأ آنرا باید آنجام می دادند، به قول برنت روبین، یک تحلیلگر اوضاع افغانستان، عمده ترین وظیفه گروه طالبان در ارتباط ساختمان لوله های نفت و گاز، برقراری امنیت در مسیر اعمار لوله ها بود، از اینرو بعد از بدست گرفتن تعدادی از ولایات به سرعت و با قوای لوژستیکی فراوان بسوی کابل یورش کردند، پس از پنج روز جنگ خونین در اطراف کابل، سر انجام پایتخت افغانستان به تسخیر گروه طالبان، این ارتجاعی ترین گروه در میان مجاهدان در آمد، حکومت ائتلافی ربانی ـ حکمتیار در آستانه سقوط کابل اعلام کرد که برای جلو گیری از خونریزی بیشتر قوای خود را از پایتخت بیرون می کشد.
در جریان این جنگ شدید بیش از چند هزار نفر کشته یا زخمی شدند که اکثر آنها از اهالی بی دفاع شهر کابل بودند، قوای طالبان مجهز به جنگ افزار های مدرن و تقویت شده با ملیشه های نظامی پاکستان، نزدیک به یک هفته تمام شبانه روز این شهر ویران را زیر موشک باران گرفته، آنرا ویران تر کردند و امان از مردم کابل بریدند، با ورود نیرو های این گروه به کابل، بخش بزرگی از اهالی شهر سراسیمه خانه و کاشانه خود را ترک گفتند که در بیابان های اطراف کابل شهر سر گردان بودند. پس از اینكه جنبشى به نام «طالبان» در پاییز ۱۳۷۳ از مرز «سپین بولدك» پیشروى سریع و غیرقابل انتظار خود را به سوى شهر مهم و استراتژیك قندهار، موطن سلاطین ۲۵۰ ساله افغانستانشروع کرد، حركت آنها، ناظران و تحلیلگران داخلى و خارجى راسخت دچار شگفتى ساخت. كمتر كسى مىتوانست تصور کند كه جنگهاىدامنه دار داخلى در افغانستان كه تاكنون تلفات و ویرانیهاى بى شمارى را به همراه داشته است (بدون اینكه تغییرى در توازن قوا بین طرفهاى درگیر به وجود آورده باشد)، روزى به دست یك گروه ناشناخته و نو پا به پایان خود نزدیك شود.
جنبش طالبانبر خلاف تصور تمامى محافل سیاسى جهان كه همواره در پى راه حلهاى شكستخورده «سیاسى» در این كشور بودند، بر روش نظامى گرى پافشارى کرده و به دور از هیاهوى داخلى و بیرونى به لشكر كشىهاى خود در ولایات مختلف این كشور ادامه داد و پس از چهار سال جنگ و گریز، سرانجام توانست مهمترین پایگاههاى احزاب "جهادى" را فتح کرده و حضور خود را در غرب (هرات)، شمال (مزارشریف و شبرغان) و مركز (بامیان و هزارجات) و مهمتر از همه در كابل، پایتخت افغانستان تا حدودى تثبیت کند. ظهور ناگهانىاین گروه در معادلات سیاسى و نظامى افغانستان و موفقیتهاىنظامى آن در ۹۰ درصد از خاك این كشور، حدسها و احتمالات زیادى را درباره ماهیت، نیت و اهداف و روابط خارجى آنها به وجودآورده است. تحلیلگران سیاسى، مطالب فراوانى در زمینه ابعاد سیاسى این جنبش و پیامدهاى احتمالى آن در منطقه، به بیان و قلم در آورده و احتمالات متعددى را در این خصوص ابراز داشته اند. و از طرف دیگر، افكار سخت گیرانه مذهبى جنبش طالبان كه تحتعنوان «اجراى احكام شریعت» و تشكیل دولت ناب اسلامى به اجرا گذاشته مى شود، تشویشهاى بیشترى را در داخل كشور و منطقه باعث شده است.
اما على رغم نگرانیهاى به وجود آمده از ناحیه افكار سخت گیرانه و انعطاف ناپذیر رهبران این گروه كه ریشهاصلى در نگرانیهاى سیاسى ناشى از این جنبش به شمار مى رود تحلیلها و ارزیابیهاى كمترى در خصوص افكار و عقاید آنها بهعمل آمده است. احتمالا نوپایى این جنبش و نیز عدم استقرار كامل آن در افغانستان و شكل نگرفتن یك دولت آرمانى مورد نظر آنها كه زمینه را براى اعمال سیاستهاى واقعى جنبش فراهم سازد، سبب شده است تا افكار جنبش به روشنى براى همگان روشن نشود و یا اینكه در خارج از مرزهاى افغانستان، به خوبى انعكاس نیابد. با وجود همه این ابهامات و محدودیتها، جا دارد كه در خصوص تفكر سیاسى مذهبى جنبش طالبان توجه لازم به عمل آمده و زوایاى فكرى آنان به بحث و بررسى گرفته شود. مقاله حاضر با توجه به ضرورت ارزیابى مبانى فكرى و اعتقادى جنبش طالبان كه تاكنون كمتر به آن پرداخته شده است، هم خود را بر این مهم معطوف داشته و از ارزیابى ابعاد سیاسى و وابستگىهاى خارجى و سیاستهاى كشورهاى منطقه و جهان كه احتمالا در شكل گیرى طالبان نقش داشته اند، چشم پوشى مى كند.
ارزیابى ما از مبانى فكرى جنبش طالبان بر دو محور تمركز خواهد یافت، یكى محور مذهبى و دینى، دوم، محور قومى و قبیلهاى، زیرا ما معتقدیم كه سنتهاى قبیله اى كه طالبان از میان آن برخاسته، تاثیر قابل توجهى در تفسیر دینى طالبان از مذهب داشته است. اما از این نكته نباید غافل شد كه دسترسى به منابع مورد نیاز، امرى بسیار دشوار و بعضا ناممكن بودهاست، لذا نوشتار حاضر صرفا گامى ابتدایى در این زمینه شمرده شده و انتظارى بیش از این نخواهد داشت. «تفكر» اصولا پدیده آنى و ناگهانى نیست كه به دور از هر عامل دیگرى ناگاه به صورت جامع و مانع در نقطه اى به ظهور رسد و سپس به سرعت گسترش پیدا كرده و محیط اطرافش را تحت تاثیر جاذبه هایش قرار دهد. تفكر و اندیشه، جریانى است كه طى یك دوران طولانى بر اثر فراهم شدن زمینه ها و شرایط اجتماعى و زمانى به تدریج انسجام حاصل کرده و شكوفا مىشود. ارزیابى هر جریان فكرى، نیازمند مطالعه پیشینه تاریخى، شرایط اجتماعى و عوامل زمانى و مكانى متعلق به آن جریان فكرى مى باشد. بنا بر این، اگر بخواهیم یك ارزیابى كوتاه از تفكر و مبانى فكرى جنبش طالبان به دست دهیم، ابتدا ضرورى است به بررسى اندیشه هاى رایج در محیط ظهور و انعقاد هسته اولیه طالبان پرداخته و ارتباط حال و گذشته طالبان و همفكران آن را با محافل فكرى و آموزشى آنان و نیز زمینه ها و شرایط زمانى و مكانى ذى دخل در تاثیر پذیرى فكرى آنها را بازگو کنیم و پس از ارزیابى كوتاه از بستر فكرى طالبان، به بررسى اصل تاثیر پذیرى فكرى و مبانى تفكر آن، كه محصول شرایط و عوامل نامبرده مى باشد، بپردازیم. در این بخش از این مقاله، مطالب ما پیرامون همین دو محور مطرح خواهد شد.
جنبش طالبان، جنبشى است تشكیل یافته از علما و طلاب مدارس دینى افغانى كه عمدتا در پاكستان تحصیل كرده اند. تعداد این محصلین علوم دینى كه در دو دهه اخیر در داخل شهرهاى پاكستان و اردوگاههاى متعلق به مهاجرین در دو ایالت «بلوچستان» و «سرحد» مشغول فراگیرى علوم قرآنى و حدیثى بوده اند، به هزاران نفر مى رسد. پس از انقلاب ثور سال ۱۳۵۷ در افغانستان و حضور قوای محدود اتحاد شوروی سابق در زمستان سال ۱۳۵۸، صدها هزار شهروند افغان از شهرها و روستاهایشان به جانب پاكستان مهاجرت كردند. این مهاجرین، اكثرا در داخل اردوگاههایى كه از طرف دولت پاكستان و سازمان ملل با حمایتهاى وسیع مالى كشورهاى غربى و عربى تاسیس شده بود، اسكان داده شدند. نسل جدید این مهاجرین كه در اردوگاهها و یا شهرهاى پاكستان نشو و نما یافته بود، به راحتى جذب مدارس دینى موجود در این كشور شده و در آنجا مشغول فراگیرى علوم دینى شدند. گرایش نسل جدید خانواده هاى مهاجرین به مدارس علوم دینى، دلایل ایدئولوژیكى و اجتماعىمتعددى داشت. مدارس و دانشگاههاى دولتى افغانستان به دلیل گرایشهاى فكرى، خاطره ناخوشایندى در میان شهروندان این كشور از خود به یادگار گذاشته بود، خصوصا پس از تسلط چپ بر افغانستان، مدارس دولتى، نمادى از اندیشههاى چپى شناخته مى شد.
از طرف دیگر، در صفوف "مجاهدین"، حضور گسترده و بسیار فعال علما و طلاب جوان، جلب توجه مى کرد، اینان، علما و طلابى بودند كه اكثرا نقش پیشاهنگى قیام و مبارزه را نیز دارا بودند. از یك سو، حاكمیت فضاى ایدئولوژیكى بر ملت به ویژه بر "مجاهدین" و پیشاهنگ شدن روحانیت در هدایت نهضت، نقش مدارس دینى و تحصیل یافتگان آن را در سطح جامعه به شدت افزایش داده و از طرف دیگر، هجوم گسترده مهاجرین به پاكستان، محدودیتهاى فراوانى را در زمینه مدارس جدید داخل اردوگاهها ایجاد کرد; به طورى كه امكانات محدود این مدارس جدید، توان پوشش دادن كامل نوجوانان و جوانان مهاجر را دارا نبود. این در حالى بود كه مدارس دینى با كمترین امكانات خویش، مى توانست بیش از ظرفیت واقعى خود، طلبه و دانش آموز دینى جذب کند. احزاب تندرو اسلامى پاكستان; مانند: جمعیة العلماء اسلام< جماعت اسلامى و جمعیت اهل حدیث، تحت تاثیر انگیزههاى دینى و نژادى (پشتون گرایى) به كمك مهاجرین افغانى شتافته و مدارس و مراكز آموزشى متعددى براى فرزندان آنها تاسیس کردند و یا اینكه آنها را در مدارس وابسته به خود، در شهرهاى مختلف پاكستان جذب كردند. «دهها مدرسه كه به وسیله ی جمعیة العلماى پاكستان (احتمالا جمعیة العلماء اسلام نه پاكستان) بنیادگذارى شده بود، جوانان افغان را به خود جذب كردند. افغانها نیز از اینكه مدارس فوق الذكر، مجانى بوده و در آن، قرآن كریم و مسایل دینى تدریس مىشد، به این مدارس پیوستند. »
بنابر این، اولین آموزههاى فكرى طالبان در این مدارس انجام گرفت و طالبان نیز شدیدا تحت تاثیر مواد آموزشى آنها واقع شدند. قبل از شروع به هر نوع بررسى در خصوص چگونگى ارتباط طالبان با این مدارس و نیز نقش مدارس نامبرده در تربیت فكرى طالبان لازم مى نماید تحلیلى كوتاه از جریانهاى فكرى اسلامى در كشور پاكستان به عمل آورده و جایگاه جمعیة العلماى اسلام و جناح فكرى مربوط به آن را در میان سایر جریانهاى اسلامى مطرح در این كشور، روشن کنیم. در یك تقسیم بندى كلى و عمومى، مى توان سه جریان فكرى اسلامى عمده را در این كشور ملاحظه کرد كه منشا اولیه تمامى آنها، در تفكر اسلامى به هند بزرگ (قبل از تجزیه به هند، پاكستان و بنگلادش) بر مى گردد. جریان اول، جریان بنیادگرایى افراطى است كه ریشه در افكار و اندیشه هاى شاه ولىالله دهلوى (۱۷۰۳ - ۱۷۶۲) دارد.
نهضت شاه ولى الله، در آغاز یك نهضت فكرى فرهنگى بود كه اصلاح افكار دینى و خرافات زدایى را از زندگى جامعه مسلمانان هند، هدف اساسى خود قرار داده بود«اما پس از او، پسرش شاه عبدالعزیز (۱۷۴۶ - ۱۸۲۴) و نوه اش، شاه اسماعیل (۱۷۸۱ - ۱۸۳۱)، آن را به یك جنبش اجتماعى سیاسى تبدیل كرده و علیه سلطه انگلستان موضع گرفتند.» در نیمه دوم قرن نوزدهم میلادى، یكى از علماى برجسته پیرو نهضت شاه ولى الله، به نام محمد قاسم نانوتوى در سال ۱۲۸۴ ه (۱۸۶۷م) مدرسه معروف «دیوبند» را در قصبه اى به همین نام، در ایالت اتارپرادیش هند بنیانگذارى كرد. مدرسه «دیوبندى» به تدریج تبدیل به یك مكتب فكرى ویژه اى گشت كه تا امروز، به افراد تحصیل كرده در آنجا و یا وابسته به طرز تفكر آن عنوان «دیوبندى» اطلاق مى شود. «بنیان گذاران این مدرسه، حنفیانى سخت گیر و دقیق بودند و در مبادى تعلیم و جزم اندیشى، بر عقاید و مذاهب كلامى اشعریه و ماتریدیه مشى مى كردند. . . . مدرسه آنها، تجدید حیات علوم كلامى در هند مسلمان را وجهه «همت خود قرار داد و دانشهاى جدید را از مواد درسى خود حذف كرد. »
مكتب دیوبندى پس از اینكه رنگ سیاسى نیز پیدا کرد، علماى وابسته به آن با همكارى تعدادى از علماى وابسته به جناحهاى دیگر، گروه «جمعیة العلماى هند» را در سال ۱۹۱۹ به وجود آوردند. پس از تجزیه هند و به وجود آمدن پاكستان، شاخه انشعابى آن، تحت عنوان «جمعیة العلماى اسلام، فعالیتهاى خودرا در پاكستان فعلى ادامه داد. «جمعیة العلماى اسلام» به رهبرى مؤسس جدید خود، مولانا بشیر احمد عثمانى به حزب سیاسى مذهبى دیوبندى ها تبدیل شد. این حزب، امروز به دو گروه اكثریت و اقلیت تقسیم شده است. رهبرى جناح اكثریت را مولانا فضل الرحمان و رهبرى جناح اقلیت را مولانا سمیع الحق به عهده دارد. این دو رهبر، هر دو متعلق به گروه قومى پشتون هستند و از لحاظ فكرى، طرفداران سرسخت قرآن و سنت و سیره خلفا و صحابه و معتقد به نظریات علماى سلف و مخالف با اجتهاد و تجدد به شمار مى روند. روابط این دو رهبر «پشتون تبار دیوبندى» با گروه طالبان بسیار عمیق و ریشه دار است كه بعدا پیرامون آن توضیح بیشتر خواهیم داد. دومین جریان فكرى در پاكستان، جریان مولانا ابو الاعلى مودودى (۱۹۰۳ - ۱۹۷۹) است كه با اندك تسامح مى توان آن را جریان «اخوانى» در این كشور نامید.
مولانا مودودى على رغم اینكه شخصیتى بنیادگرا و تا حدودى متاثر از افكار اصلاحى شاه ولى الله دهلوى در قرن هیجدهم میلادى است; اما با وجود این، میان اندیشه و روش سیاسى او با جمعیة العلماى اسلام تفاوت زیادى مشاهده مى شود. مودودى معتقد به برخورد نقادانه با تاریخ صدر اسلام بوده و در باره نوع حكومتاسلامى، از «جمهورى الهى» (تئوكراسى جمهورى) نام برده است. مودودى در كنار تفكر سلفى گرى، از نوعى پذیرش روشهاى معاصر در نظام سیاسى غافل نمى باشد. او به نظام چند حزبى و انتخابات آزاد اعتقاد كامل داشته و استفاده از شیوه هاى دولت دارى مدرن را در حكومت دینى تجویز مى کرد و مى گفت: «تشخیص دادن افراد مورد اطمینان در محیط ما، با آن راهى كه مسلمانان اولیه اسلام مى پیمودند، امكان ندارد. . .
بنا بر این، باید طبق مقتضیات زمان خود، راههایى را به كار بریم. . . » مودودى در سال ۱۹۴۱ میلادى گروه «جماعت اسلامى پاكستان» را بنیانگذارى کرد. این حزب، امروز بزرگترین حزب اسلامى در پاكستان به شمار مى آید. رهبرى كنونى «جماعت اسلامى» را قاضى حسین احمد به عهده دارد.
قاضى حسین احمد طرفدار وحدت اسلامى و مبارزه با نفوذ فرهنگ غربى است; اما روش مبارزاتى او كاملا مسالمت آمیز و غیر انقلابى بوده و تحول فكرى فرهنگى را قبل از هر نوع تحولى در نظام سیاسى، لازم و ضرورى مى شمارد. «جماعت اسلامى» در دوران "جهاد" افغانستان از جمعیت اسلامى برهان الدین ربانى و حزب اسلامى حكمتیار قویا حمایت مى کرد.
سومین جریان اسلامى در پاكستان جریان سر سید احمد خان (۱۸۱۷ - ۱۸۹۸) است. سید احمد خان الگوى مسلمان لیبرال در محافل روشنفكرى پاكستان شناخته شدهاست. او معتقد به مراجعه مستقیم و بدون واسطه به قرآن بهعنوان بهترین راه شناخت دین بوده و نقش «سنت» و «اجماع»را در منبع شناسى دین مورد تردید قرار مى داد. سید احمد خان تحت تاثیر مكتب عقل گرایى و فلسفه طبیعى قرن نوزدهم اروپا قرار داشت و قرآن را تفسیر علمى مى کرد. مهمترین ویژگى در تفكراحمد خان، گرایش او به نوگرایى غرب بود. گرایش غربى گرایانه سید احمد خان، انگیزه خصومت مسلمانان سنت گرا با او شد و سر انجام او را متهم به ارتداد و انحراف از دین کردند. مسلمانان روشنفكر دانشگاهى و تا حدودى «مسلم لیگ» (اگر آن را یك حزب صرفا ملى ندانیم) از هواداران جریان سوم به شمار مى روند.
این سه جریان فكرى همان طورى كه اشاره شد، هر یك به نحوى ریشه در افكار علماى مسلمان هند در دوران حتی سلطه بریتانیا داشت كه عمدتا به افكار شاه ولىالله بر مى گشت; اندیشه هاى اصلاحى شاه ولى الله، منشا پیدایش گرایشهاى متعدد و مختلف در شبه قاره شد. اما آنچه پایه واقعى اندیشه دینى شاه ولى الله را تشكیل مى داد، سلفى گرى یا بنیاد گرایى از نوع مشابه وهابیت بود; تا آنجا كه دولت استعمارى بریتانیا او را متهم به وهابیت كرد. این سه جریان فكرى اسلامى به طور كل، اكثریت عمده مسلمانان پاكستان را در برمى گیرند و از لحاظ صنفى، در بر گیرنده اصناف حوزوى، دانشگاهى و بازارى هر سه مى باشد. اما با وجود این تقسیم بندى سه گانه از جریانهاى فكرى اسلامىدر این كشور كه جنبه عمومى داشت، تقسیم بندى دیگرى نیز وجود دارد كه مربوط به مدارس دینى و علما و روحانیون مذهبى مى شود. شهرت و رسمیت تقسیم بندى دوم در خصوص محافل حوزوى و مذهبى، بسیار قابل توجه مىباشد.
در این تقسیم بندى اخیر، اكثر مدارس و علماى دینى سنتى، از لحاظ گرایشهاى كلامى و فقهى به دو گروهعمده و مهم تقسیم مىشوند، گروه «دیوبندى» و گروه «بریلوى». این دو گروه، نماینده دو نوع تفكر كلامى و فقهى (در چارچوب فقه حنفى) است كه هر یك به تدریج داراى حزب سیاسى مستقلى نیز شدند. دیوبندیها از نظر اعتقادى، شباهت كلى به وهابیت پیدا كرده اند. آنها مانند وهابیت، در برابر سایر فرقه هاى اسلامى، حساسیت زیادى نشان داده و از «توحید و شرك»تفسیر ویژهاى ارائه مىدهند; اما بریلویها حالت انعطاف پذیرى بیشترى داشته و از «توحید و شرك» هیچ گاه تفسیر سخت گیرانه و مغایر با مشهور ارائه نمى دهند. بریلویها تا حدودى، گرایشهاى صوفیانه دارند. و در اعتقاد به «اولیاء الله» نزدیك به كلام شیعى مى اندیشند.
مؤسس مكتب بریلوى، شخصى به نام احمد رضاخان بریلوى (۱۸۵۶ - ۱۹۲۱) بود. «مكتب بریلوى در واكنش نسبت بهجنبش محمد بن عبدالوهاب و در مخالفت با عقاید دینى شاه ولىالله، شاه اسماعیل و علماى دیوبندى پدیدار شد. نماینده سیاسى این مكتب در پاكستان، گروه «جمعیة العلماى پاكستان» به رهبرى مولانا شاه احمد نورانى و عبدالستار نیازى مى باشد. مكتب «دیوبندى» در پاكستان كنونى، نماینده «دین رسمى» به شمار مى آید و داراى اكثریت در میان مسلمانان اهل سنت است. طرفداران دیوبندى در این كشور، همواره در حال افزایش بودهاست; به ویژه در دو دهه اخیر، رشد دیوبندیها به دلیل رشد بنیاد گرایى اسلامى در منطقه و سرمایه گذارىهاى وسیع عربستان و همچنین حمایتهاى دولت ضیاءالحق و جناح او از آنها، سرعت بیشترى یافته است. عمده ترین گروههاى وابسته به مكتب دیوبندى در پاكستان عبارتند از:
«جمعیة العلماى اسلام»، «سپاه صحابه» و جمعیت «اهل حدیث». این سه جناح، متعلق به مكتب دیوبندى و داراى عقاید مشابه و شعارهاى یكسان و حامیان خارجى واحدى هستند. تنها تفاوت این سه جناح در این است كه«جمعیة العلماى اسلام» به رهبرى فضل الرحمان و سمیع الحق، بهصورت یك حزب سیاسى وارد صحنه سیاسى كشور شده است; در صورتى كه «سپاه صحابه» و «اهل حدیث» به ترتیب به فعالیتهاىنظامى و فرهنگى رو آورده اند. هماهنگى داخلى این سه گروه درمبارزه علیه مخالفانشان بسیار قابل توجه مى باشد.
جنبش طالبان با هر سه گروه نامبرده ارتباط تنگاتنگى دارد و از حمایتهاى معنوى و مادى و حتى انسانى همه آنها در این چند سال برخوردار بوده است. در عین حال، این ارتباط با «جمعیة العلماى اسلام» به دلیل عوامل فرهنگى، زبانى و نژادى و نیز تجربه سیاسى در عمل بیش از دو گروه دیگر بوده و هست. مولانا فضلالرحمان و سمیع الحق، هر دو پشتونت بار بوده و در ایالتهاى بلوچستان و سرحد كه موطن اصلى پشتونهاى پاكستان به شمار مى آید، داراى نفوذ فوق العادهاى هستند. طلاب علوم دینى افغانستان، رابطه تاریخى دیرینه اى با مدارس دیوبندى در شبه قاره هند داشته اند. قبل از تجزیه هند و به وجود آمدن كشورى به نام پاكستان در سال ۱۹۴۷، اكثر طلاب اهل سنت افعانستان براى ادامه تحصیل به مدارس دیوبندیه در هند مى رفتند.
عزیز احمد هندى در این باره چنین مىگوید: «از سرتاسر هند و از جنوب آفریقا، مالایا، آسیاى مركزى و ایران به خصوص افغانستان محصلینى به دیوبند آمدند.» در دوران مولانا محمود الحسن (۱۸۵۰ ۱۹۲۱) كه یكى از برجسته ترین علماى نسل دوم مكتب دیوبندى بهشمار مى آید، مدارس دینى زیادى با تفكر دیوبندى در ایالت سرحد پاكستان، تاسیس شد. همزمان با این دوره، مدارس متعلق به اهل حدیث (جناح دیگر وابسته به دیوبند) نیز در ایالت سرحد شمالغربى بر فعالیتهاى خود افزودند «و مدارسى را در اترك، اكوره و در دره كتر. . . ایجاد كردند. » پس از به وجود آمدن كشور پاكستان، بیشترین طلاب اهل سنت افغانستان، مسیر خود را از هند به ایالت سرحد شمال غربى پاكستان تغییر دادند. ایالتهاى جنوبى و شرقى افغانستان عمدتا با مدارس ایالت سرحد پاكستانارتباط برقرار كرد; در حالى كه ولایات جنوب غربى و غربى این كشور با مدارس ایالت بلوچستان پاكستان ارتباط برقرار کرد. نفوذ فرهنگى مدارس پاكستان در افغانستان، از این زمان به بعد كاملا محسوس است. آثار علماى بزرگ دیوبندى از عربى و اردو به پشتو ترجمه شده و در افغانستان به چاپ مى رسید. عزیزالرحمان سیفى از مترجمین معروف آثار سلیمان ندوى و شبلى نعمانى، نقش مهمى در این امر داشته و ترجمههاى او در دهه ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ به وسیله «پشتو ټولنه» در كابل انتشار یافت.
رگه هاى تفكر دیوبندى از این زمان به تدریج وارد افغانستان شد; اما بیگانگى آن با دین رسمى افغانستان، مانع از مقبولیت آن در سطح وسیع مى شد. آلیورروا محقق و كارشناس غربى مسائل افغانستان درباره نفوذ تفكر دیوبندى در این كشور در قبل از انقلاب چنین مى نویسد: «بعد از تجزیه هند در سال ۱۹۴۷، بسیارىاز طلاب افغانى به مدارسى كه در نزدیك آنها در ایالت سرحد شمالغربى ایجاد شده بود، رفتند. آنها عمدتا پشتون و بعضا نورستانى و بدخشانى بودند. برخى از آنان به ایدیولوژى اهل حدیث گرویدند و هنگام بازگشتبه افغانستان، در مقابل تصوف و مذهب حنفى مبارزه كردند. مثلا زیارتهاى محلى را تخریب مى کردند. حنفیها معمولا آنها را «وهابى» مىنامیدند; لكن آنها، خود را سلفى مىخواندند.» ارتباط فكرى بین طلاب و علماى افغانستان از یك طرف و مدارس تحت نفوذ مكتب دیوبندى در پاكستان از طرف دیگر، در طول دهه هاى گذشته كم و بیش برقرار بوده است. این ارتباط، تا قبل از دوران "جهاد" افغانستان، حالت طبیعى و آرامى داشت; اما پس از آغاز "جهاد"، ناگهان دگرگون شده و روند شتاب آلودى به خود گرفت.
شتاب این روند زمانى بیشتر محسوس شد كه پاكستان و عربستان تصمیم گرفتند به جاى حمایت از احزاب میانه رو اسلامى در قضیه افغانستان، از احزاب تندرو اسلامى حمایت به عمل آورند. پس از همین مساله بود كه جمعیة العلماىاسلام و اهل حدیث با پشتوانه مالى و سیاسى قوى، طرحهاى بنیادى و درازمدتى را براى مهاجرین و "مجاهدین" افغانى روى دست گرفته و با حوصله مندى تمام، براى اجراى كامل آن وارد عمل شدند. «اهل حدیث» با حمایتهاى مالى و فكرى مؤسسات خیریه عربستان، علاوه بر توسعه برنامه هاىفرهنگى و آموزشى خود در داخل پاكستان، و در ولایتهاى شرقىافغانستان نیز وارد فعالیت شد.
هواداران افغانى اهل حدیث در ولایتهاى كتر و بدخشان و مناطق نورستان شمالى، «امارتهایى» به سبك دولت وهابى عربستان تاسیس کردند. مولوى افضل كه ابتدا در دیوبند و سپس در اكوره (ایالت سرحد پاكستان) تحصیل كرده بود، پس از بازگشت در منطقه اصلى خود، بارگ متل، «دولت اسلامى افغانستان» را تاسیس كرده و قبیله كاتى را به وهابیت سوق داد. یكى از شاگردان مولوى افضل به نام مولوى شریقى (sharigi) امارت وهابى خود را در اطراف ارگو در ولایت بدخشان ایجاد كرد، و در «كتر» مولوى جمیل الرحمان تحصیل كرده مدرسه ثلثین پیشاور، دولت «وهابى» را در دره پیچ بنیان نهاد. این افراد، همزمان با فعالیتهاى نظامى سیاسى به فعالیتهاى فرهنگى و تبلیغى نیز اشتغال داشتند; اما رقابتهاى سیاسى با دیگر قوماندان های محلى كه وابسته به احزاب دیگر "مجاهدین" بودند، مجال زیادى به این مولوی ها نداده و سرانجام دونفر اخیر به قتل رسیدند.
«جمعیة العلماى اسلام» شاخه فضل الرحمان نیز در طول دوره "جهاد" و دهه پس از آن، دامهاى گسترده اى را در ایالت بلوچستان و سرحد براى شكار نسل جوان مهاجرین گسترانیده بود. جمعیة العلماى اسلام در طول سالهاى "جهاد"، رابطه نزدیكى با "مجاهدین" به ویژه «حركت انقلاباسلامى» مولوى محمد بنى محمدى و قوم درانى در ولایات قندهار و هلمند داشته است. این حزب از لحاظ فكرى، شاخه «جمعیت طلباى حركت انقلاب اسلامى» را كه در بلوچستان مركزیت داشت، تغذیه مىكرد. طلاب وابسته به حركت انقلاب اسلامى و متاثر از تفكردیوبندى، در سخت گیرى بر حفظ ظواهر اسلامى و مخالفت با وسایل صوتى در جبهه هاى "مجاهدین" در دوران "جهاد" شهرت داشته و با هر نوع تمایلات غیرشرعى شدیدا مقابله مى کردند.
رفتار خشونت آمیز وسخت گیرانه طالبان و حركت انقلاب اسلامى در برخى مناطقافغانستان در زمان "جهاد" زبانزد همگان بود. اما آنچه سرانجام از طالبان و حامى پاكستانى آنان، «جمعیة العلما» چهرهاى قهرمان و ناجى به تصویر كشید، تحولاتى بود كه پس از سال ۱۳۷۳ در صحنه نظامى سیاسى افغانستان نمایان گشت. در این تحولات«جمعیة العلماء» از لحاظ فكرى و ایدیولوژیكى و حتى عملى نقش كلیدى در بسیج طالبان به عهده داشته و دارد; زیرا«جمعیة العلماى اسلام» نقش مؤثرى را در زمینه تعلیم و تربیت اطفال و نوجوانان، تحت نام عقیده و مذهب، ایفا كرد. »
مشتركات فرهنگى، قومى، زبانى و قبیله اى سبب جذب جوانان افغانى در مدارس جمعیة العلماى اسلام شد، كه در نتیجه، عامل گرایش ناخودآگاه آنان به آموزههاى دیوبندى جمعیة العلماى اسلام نیز گروید. «طالبان كه بینش وسیع نداشته، از قراء و قصبات، راسا به مدارس جمعیة العلماى اسلام پیوسته اند و یكباره، به مریدان بلاقید دیوبندیها مبدل گشتند. لذا تعبیر سخت گیرانه طالبان از اسلام و تعصب دیوانه وار آنها در برابر زنان كه با عنعنات ملیت پشتون نیز هماهنگى دارد، از آنجا ناشى شده است» به طور كلى، مدارسى كه متعلق به جناح دیوبندى در پاكستان بوده و طلاب دینى را در آنها بر اساس آموزه هاى دیوبندى آموزش مى دهند، بعضا قرار ذیل هستند: دارالعلوم حقانیه اكوره ختك در ایالت سرحد، مدرسه اشرفیه در لاهور، جامعه بنورى تاون و دارالعلوم كده در كراچى، دارالعلوم تندو الله یارخان در سند، جامعه مدینه در لاهور، مدرسه خیرالمدارس مولتان و چندین مدرسه مهم دیگر در كوئته بلوچستان. با توجه به مطالبى كه پیرامون منابع تاثیر گذار بر اندیشه طالبان و زمینه و بستر آموزش و پرورش آنان بیان داشتیم سیر تفكر دینى طالبان نیز تا حدودى روشن خواهد شد.
تفكر دینى طالبان در حقیقت همان تفكر دیوبندى است كه نسخه بدل «وهابى گرى» در شبه قاره هند به شمار مى رود. جهت روشن شدن بهتر مبانى فكرى طالبان و دیوبندى، چند محور را در اندیشه آنان مورد ارزیابى قرار مى دهیم. مهمترین اصل در اندیشه سیاسى دیوبندى و سایر گروههاى بنیاد گراى افراطى از جمله "طالبان"، احیاى اصل خلافت در نظام سیاسى اسلام است. شاه ولى الله هندى سر سلسله نهضت بیدارى اسلامى در شبه قاره كه مكتب بنیادگراى دیوبندى نیز متاثر از افكار اوست، احیاى خلافت اسلامى را ركن اساسى در اسلامى شدن جامعه دانسته است. شاه ولىالله مانند اكثر دانشمندان اهل سنت، شیوه ایجاد خلافت اسلامى را در چهار مورد خلاصه مى كند: بیعت اهل حل و عقد، شورا، نصب و غلبه. جالب اینجاست كه شاه ولىالله یكى از ویژگیهاى خلیفه را«شرافت نسبى و قومى» دانسته كه این امر با تفكر امروزى طالبان كه خود را منتسب به یك گروه قومى برتر (پشتون) مىداند، كاملا سازگارى دارد.
طالبان با توسل به این ویژگى خلیفه، نه تنها حق خلافت را شایسته انحصارى مردم پشتون مى داند كه از میان پشتونها نیز تنها قوم «درانى» را قوم برگزیده این مقام قلمداد مى کند. طالبان با اعتقاد به اصل خلافت، قبل از دستیابى به هر نوع پیروزى قاطع در افغانستان، عجولانه خلیفه دولت احتمالى آینده خود را در قندهار تعیین کرده و با الگوپذیرى از ابوالكلام آزاد تئوریسین جمعیة العلماى هند تئورى «امارت اسلامى» را در افغانستان به اجرا گذاشت. تئورى «امارت اسلامى» كه با تئورى لافت سازگارى كامل دارد، اولین بار در تاریخ معاصر شبه قاره هند به وسیله ابوالكلام آزاد و جمعیة العلماى هند پیشنهاد شده و در دوره "جهاد"، گروههاى وهابى گراى پیرو دیوبند، آن را در برخى ولایت های شرقى و جنوب شرقى كشور تجربه کردند و هم اینك، طالبان نیز كه از اعقاب فكرى جمعیة العلماى هند به شمار مى رود، این طرح را در افغانستان پیاده مى کند. در تئورى «خلافت» و «امارت» آن طورى كه طالبان آن را مى خواهد، مردم و احزاب جایگاهى ندارند. تعدادى از سران قبایل و نخبگان دینى تحت عنوان اهل حل و عقد گرد هم آمده و فردى را براى این پست نامزد مى کنند و آنگاه تمام اختیارات كشور به شخص خلیفه یا امیر المؤمنین منتقل خواهد شد. طالبان به وضوح اعلام كرده است كه «در افغانستان انتخابات برگزار نخواهد شد; چون انتخابات یك تقلید غیر اسلامى است.» مخالفت با مفاسد فرهنگ و تمدن غربى در كل، یكى از شعارهاى اساسى تمامى گروههاى اسلامىاست; اما آنچه بنیاد گرایى افراطى از نوع طالبان را از بقیه گروههاى اسلامى جدا مىسازد، نفى مطلق مدنیت غربى به وسیله آنهاست. گروههاى دیگر اسلامى مانند اخوانیها با دید نقادانه به تمدن غربى نگریسته و ضمن رد جنبه هاى منفى آن، از پذیرش جنبه هاى مثبت آن استقبال مى کنند; در صورتى كه طالبان و مكتب دیوبندى و وهابى در اوایل كار با هر نوع دستاورد تمدن غربى به مخالفت برخاسته و سپس به تدریج به سوى محافظه كارى تمایل پیدامى كنند. برخورد غیر نقادانه، چه در امر پذیرش و یا نفى فرهنگ غربى، مشكلات بیشمارى را به همراه دارد. مخالفت تعصب آمیز طالبان با تلویزیون، وسایل تصویر بردارى، لباس فرنگى، سینما و امثال آن، نشانه آشكارى بر روحیه ستیزه جویى آنان با مظاهر تمدن غربى است;
چه اینكه تلویزیون و سینما در نزد طالبان از«ابزار شیطانى» به حساب آمده و در ردیف آلات لهو و لعب كه مشروعیتى در دین ندارد، قرار مى گیرد. وزیر امر به معروف و نهىاز منكر طالبان در ماه اسد سال گذشته در باره اقداماتش در خصوص جمع آورى دستگاههاى تلویزیون از شهر كابل گفت: «ظرف دو روز گذشته، از فروشگاههاى نقاط مختلف شهر بیش از یكصد دستگاه تلویزیون مصادره شده است» او گفت «دستگاههاى مصادره شده سوزانده و یا منهدم مى شود» مخالفت طالبان با ابزار تصویرى تا آنجا شدت و جدیت یافته است كه امیر خان متقى، وزیر اطلاعات و فرهنگ طالبان مى گوید: «پس از این، مردم عكسها و آلبومها را در خانه هاى خود نگه دارى نكنند; زیرا این مساله با اسلام در تضاد است» به نظر مى رسد كه طالبان در امر مبارزه با مظاهر تمدنغربى، دچار نوعى تناقض شده است; چرا كه آنها از یك طرف مخالفت آشكار خود را با مظاهر فرهنگ و تمدن غربى ابراز مى دارند و از طرف دیگر، به طور وسیع در فعالیتهاى روزانه خودعملا از آنها سود مى جویند. یكى از پیچیدگیهاى اساسى در بینش طالبان به طور اخص و بنیادگرایىافراطى به طور اعم، روح تعبد گرایى و داست بخشى نسبت به دستاوردهاى كلامى و فقهى پیشینیان مى باشد.
بنیادگرایى افراطى، دوران صدر اسلام و میانه را دوره طلایى و مصون از هر نوع خطا تلقى کرده و راجع به تفاسیر و تاویلهاى دینى این دوره، اعتقاد جزم گرایانه دارد. اجتهاد و استنباط تازه، در این مكتب جایگاهى ندارد و مردم عموما موظف به پیروى نقادانه از كلمات و گفتار علماى سلف مى باشند. برداشت صرفا تقلید گرایانه اینها از دین، سبب بدبینى و حتى دشمنى آنان با الگوهاى زندگى رایج در دنیاى معاصر جهان اسلام شده است.
تنها الگوى مطلوب در نزد بنیادگرایان افراطى، الگوى زندگى جوامع روستایى قرون اولیه اسلامى مىباشد و رفتار خشك و متحجرانه آنان با زنان و نوع نگرش شاننسبت به نقش اجتماعى و تربیتى زن در جامعه، ریشه در همین روح سلفى گرى آنها دارد كه با ضروریات زندگى كنونى كاملا بیگانه است. همچنین تفسیر آنان از مفاهیمى مانند «توحید و شرك» كه بنیاد اندیشه كلامى بنیاد گرایى افراطى را تشكیل مىدهد، در مغایرت آشكار با تفاسیر رایج آن مفاهیم در نزد سایر مكاتب اسلامى است. شاه ولىالله هندى، رهبر فكرى بنیاد گرایى افراطى در شبه قاره، دایره «توحید» را تا آنجا تنگ مى نماید كه حتى هر نوع استمساك ظاهرى به وسایل دیگر را كه در راستاى قدرت الهى در نظر گرفته شده باشد، شرك به شمار مىآورد.
از دیدگاه این دانشمند هندى، نذر كردن براى ائمه و سوگند یاد کردن به اسامى آنان و نیز نامگذارى فرزندان به اسامىاى مانند«عبدالشمس» و غیره، از مصادیق شرك به شمار مى آید. جلوه هاى همین نوع طرز تفكر، در سران طالبان نیز مشهود است. طالبان با تفسیر سخت گیرانه از اسلام، زندگى خصوصى و حریم شخصىافراد را تحت نظارت دقیق مامورین خود گرفته و از «بلندى موى سر» تا «كوتاهى موى صورت» و از حمام عمومى تا تردد زن در محیط بیرون از منزل، عموما تحت ضوابط و مقررات حكومتى آنها درآمده است. و همچنین در مساله اعتقاد به توحید و مبارزه بامظاهر شرك، تا آنجا شدت عمل به خرج داده كه حتى نگه دارى عكس و اسباب بازى كودكان در منزل را مغایر با عقاید توحیدى اسلام اعلام كرده است.
بنیادگرایى افراطى از نوع وهابى، با توسل به حربه «تكفیر»، به مبارزه با تمامى مذاهب و فرق اسلامى غیر از خود رفته و به جز خویشتن، سایر گروهها را یكسره بر باطل و حتى كافر مى پندارد. مكتب دیوبندى در پاكستان، جناح فكرى رقیب خود «بریلوى» را كه حلقه دیگرى از سنیان حنفى مسلك است، كافر قلمداد نموده و مخالفت با آن را از وظایفشرعى خود مى پنداشت; چنانكه «سپاه صحابه» در اوان ظهورش، مبارزه با بریلویها و شیعیان را در كنار هم، از اهداف اصلى خود قرار داده بود; اما پس از سیاسى شدن گروه مذكور، شیعیان به عنوان تنها دشمن اصلى براى آنها مطرح شد. دشمنى با شیعه در تاریخ مكتب دیوبندى سابقه دیرینه اى دارد. شاه ولىالله دهلوى در قرن هیجدهم میلادى، پیرامون مذهب شیعه چنین ارزیابى داشت:
«و از ذریت حضرت مرتضى سه فرقه ضاله برآمدند كه هیچ تقصیر نكردند در برهم زدن دین محمدى اگر حفظ او تعالى شامل حال این ملت نبودى. از آن جمله شیعه امامیه كه نزدیك ایشان قرآن به نقل ثقات ثابت نیست. . . و در ختم نبوت زندقه پیش گرفته. . . ». فرزند شاه ولىالله، شاه عبدالعزیز در ادامه راه پدر، كتابى به نام «تحفه اثنا عشریه» در رد مذهب شیعه امامیه به تحریر درآورد. نامبرده در این كتاب، راجع به پیدایش مذهب شیعه چنین قلم زده است: «شیعه به وسیله عبدالله بن سبا یهودىدر دوران خلیفه سوم و چهارم به وجود آمد و شیعه بر اثر وسوسه این شیطان لعین، چهار فرقه شد. »
افراد طالبان كه در جنگ اول مزار شریف (۱۳۷۶) به اسارت نیروهاى حزب وحدت اسلامى درآمده بودند، آشكارا از «وجوب جهاد» علیه ازبكهاى سخن بر زبان آورده و كشته شدن در مقابل «جبهه متحد» را «شهادت» در راه خدا مى دانستند.
معمولا در نظامهاى تحت اداره بنیاد گرایى افراطى، بدیهى ترین حقوق عمومى مردم در زمینه هاى سیاسى و فرهنگى نادیده گرفته مىشود و تشكلهاى مستقل در سایه آن مى خشكد; چنانكه امروز در شهرهاى تحت اداره جنبش طالبان، نمونه هاى آن به وضوح به مشاهده مى رسد. احزاب و گروههاى نامدار "جهادى" و شخصیت هاى علمى و سیاسى مستقل، كمترین جایگاهى در نظام سیاسى ادارى طالبان ندارند. رسانه ها و نشریههاى مخالفین على رغم حفظ هویت اسلامى و علمى به تعطیلى كشیده شده است و سرمایه هاى علمى و باستانى، قربانى تعصبهاى ناروا شده و اكثرا به نابودى كشیده شده و یا در معرض نابودى قرار گرفته است.
تردیدى نیست كه دین، فرهنگ، عرف و اجتماع و حتى موقعیت اجتماعى و اقتصادى هر یك به نوبه خود، تاثیرى بر افكار و رفتار انسان برجاى مى گذارد. تاثیر گذارى اینگونه عوامل بر بینش و رفتار افراد واضحتر از آن است كه نیاز به استدلال داشته باشد. اكنون با توجه به این پیش فرض، نگاهى به جایگاه عرف و سنت در جامعه پشتون افغانستانانداخته و تاثیر آن را بر رفتار طالبان، مورد اشاره قرار مى دهیم. جامعه پشتون افغانستان یك جامعه قبایلى است كه ارزشهاى قومى و قبیله اى در آن بسیار ریشه دار و مستحكم مى باشد.
میزان تاثیر پذیرى فرهنگ عمومى پشتونها از آداب و رسوم قبایلى، بسیار بیشتر از آن است كه در فرهنگ سایر گروههاى نژادى افغانستان دیده مى شود. پشتونهاى افغانستان داراى نوعى آداب و رسومبه خصوصى هستند كه به نام «پشتون والى» یاد مى شود. «پشتون والى» در عرف پشتونها «هم مجموعه قوانین و هم ایدیولوژىاست.» «قوانین و احكام پشتون والى حوزه وسیعى از رفتار و روابط انسانى پشتونها را در بر مى گیرد. مهمترین اصول این مجموعه، قوانین ناظر بر كرامت انسانى، كین خواهى و مهمان نوازى اند.» با توجه به پیوند هاى پایدار قبیله اى و استحكام سنتهاى ملى پشتونى در جامعه پشتونها، این گروه نژادى داراى احساس تعلق شدیدى نسبت به هم نژادان خود بوده و همدردى و همیارى یكدیگر را از وظایف رسمى قبیله اى خود مى دانند. وجود این «احساس تعلق» شدید نسبت به همدیگر، باعث شده كه این ملیت على رغم نزاعهاى ممتد داخلى، این خصومتها را در شرایط حساس و بحرانى كنار گذاشته و موقتا در موضوع مربوط به سرنوشت مشترك، به دور هم گرد آیند.
جریان تاریخى مساله «پشتونستان» در پاكستان، ریشه در پیوند هاى خونى این مردم دارد كه پشتونهاى دو طرف «خط دیورند» على رغم دوگانگى در تابعیت و شهروندى، هیچ گاه همدیگر را به فراموشى نسپرده اند. اگر امروز «جمعیةالعلماى اسلام» به رهبرى مولانا فضل الرحمان و سمیع الحق و دیروز «جماعت اسلامى» به رهبرى قاضى حسین احمد، با تمام امكانات و على رغم مصالح عمومى ملت و مردم پاكستان، به حمایت از گروههاى اسلامى در افغانستان شتافتند، بى تاثیر از تمایلات قومى، قبیلهاى و پشتونى آنها نبوده است; چه اینكه، هر سه رهبر نامبرده و منحصرآ فعال در قضایاى افغانستان، وابسته به گروه نژادى پشتون مى باشند. بنا بر این، مى توان مدعى شد كه «عرف و سنت» جایگاه بس مهمى در جامعه پشتونها داشته و دارد.
اكنون كه جایگاه سنت و عرف را در فرهنگ و اندیشه پشتونها متوجه شدیم تاثیر این سنت را بر افكار دینى و سیاسى سران جنبش طالبانبه طور فشرده مورد ارزیابى قرار مى دهیم. جنبش طالبان به عنوان یك جنبش برخاسته از جامعه پشتون افغانستان، آن هم از دل مردمان روستایى و غیر شهرى كه داراى تعلقات سنتى و قبیله اى شدید ترى هستند، نمى تواند از تاثیر پذیرى فرهنگ قبیله اى به دور باشد.
اساس تاثیر پذیرى طالبان از فرهنگ قبیله اى پشتون، در نوع تفسیر آنها از مفاهیم و قوانین دینى، كاملا محسوس است. اولین و مهمترین گام در تاثیر فرهنگ قبایلى بر اندیشه دینى طالبان، در نوع گزینش الگوى نظام سیاسى و راههاى مشروعیت دهى به آن به وسیله آنها مشاهده مى شود، مثلا مدل نظام «خلافت» در تفكر سیاسى طالبان اگر چه در اصل، خود یك مدل اسلامى است كه هیچ مسلمانى در اسلامى بودن آن تردید به خود راه نمى دهد، اما انتخاب آن به عنوان تنها مدل حكومت مشروع از میان سایر مدلهاى موجود در جهان اسلام و دنیاى جدید، انگیزه هاى دیگرى نیز مى تواند داشته باشد; چه اینكه، قرار گرفتن یك فرد مطلقالعنان در راس یك نظام حكومتى كه هیچ نقشى به سایر افراد ملت ندهد، با مدل نظام ریاستى قبیله اى مرسوم در جوامع روستایى پشتونها، شباهت زیادى دارد.
در مدل نظام ادارى قبیله اى، شخص رئیس قبیله مافوقهمه مردم تصور شده و اراده او جنبه قانونیت دارد. همچنیناعمال رئیس قبیله، از هر نوع انتقادى مصون است. در نظام«امارتى» نوع طالبانى در افغانستان نیز رابطه ملت با امیر، شبیه نوع رابطه اى است كه میان افراد قبیله وجود دارد; چرا كه ملت در چنین نظامى نه تنها حق نظارت بر دولت را كه یك حق مشروع اسلامى است ندارد; بلكه حق آزاد زیستن در دایره زندگى خصوصى در چارچوب مقررات اسلامى را نیز دارا نمى باشد. این درحالى است كه اصالت در اسلام بر نفس اجراى قوانین اسلامى قرار گرفته است، نه بر اجراى یك فرم خاص برگشت ناپذیر (امارت) كه كارآیى اصلى خود را كاملا از دست داده باشد. بنابر این، با فشارى بر مدل نظام «امارتى» به همان اندازه كه منشا دینى دارد، منشا اقتدار سالارى قبیله اى نیز دارد. نوع بینش خاص طالبان نسبت به «زن» و حقوق آن در جامعه و حتى خانواده، مورد دیگرى از تاثیر عرف پشتونى بر برداشت دینى آنها مى باشد.
جایگاهى كه «زن» در سایه حكومت دینى طالبان كسب نموده است، غیر از جایگاهى است كه «زن» در نزد دیوبندیان پاكستان احراز كرده است. بدون شك، اصل مكتب دیوبندى طرفدار عدم حضور زن در محیط خارج از منزل است; اما با وجود آن، محدودیتهایى كه از سوى طالبان در حق زنان اعمال مى شود، هرگز قابل مقایسه با سیاستهاى جمعیة العلماى اسلام در پاكستان نیست. زن در عرف رسمى و ملى پشتونها، موجودى است محكوم به حضور در منزل كه حق رفت و آمد در اجتماع را نداشته و باید از ارتباط با هر مرد اجنبى بركنار باشد. زن در این فرهنگ، شخصیت مستقل ندارد. او تا قبل از دوران ازدواج، عنوان ملكیت پدر را یدك مى كشد و پس از ازدواج، شوهر و خانواده شوهر، مالك تام الاختیار او به شمار رفته و درباره سرنوشت او تصمیم مى گیرند. تعلیم و تحصیل زنان در محیط هاى باز و مدارس جدید، عملى است ناروا. عبدالحكیم مجاهد، سفیر طالبان در پاكستان درباره نوع نگرش سنتى طالبان نسبت به آموزش دختران چنین مى گوید:
«تمام ارتش ملى و نیروى پلیس ما، داوطلبانى از مناطق پیر و سنتى هستند و معتقدند فرستادن دختران به مدرسه، كارى بىشرمانه است.» «خشونت و انعطاف ناپذیرى» دو ویژگى دیگر در شیوه سیاستمدارى طالباناست كه محصول فرهنگ سنتى پشتونها محسوب مى شود. معمولا فرهنگ قبایلى، فرهنگى توام با خشونت و انعطاف ناپذیرى است «كین خواهى» و انتقام جویى»، از اصول مهم در عرف «پشتون والى»مى باشد و مردم قبایل پشتون، در امر «كین خواهى» در دو كشور افغانستان و پاكستان شهرت دارد و این ضرب المثل معروف را همگان به یاد دارند كه «اگر پشتون پس از ۲۰ سال دست بهانتقام بزند، فكر مى كند كه خیلى زود اقدام كرده است».
جنبش طالبان، جنبشى است متشكل از نیروهاى مردم پشتون افغانستان كه از لحاظ فكرى، از خارج از مرزهاى این كشور تغذیه مى شود. تفكر مذهبى سیاسى كنونى طالبان، ریشه در اندیشه هاى اسلامى شناخته شده در داخل جامعه افغانستان ندارد. تفكر رایج در جامعه افغانستان، تفكر اخوانى، لیبرالى و اصلاحى از نوع خرد گرایانه آن است و بنیادگرایى افراطى نوع طالبانى، صرفا در مناطق روستایى در حد انسجام نیافته، حضور داشته كه به عنوان یك اندیشه جدى هیچ گاه قابل توجه نبوده است. اما تحولات دو دهه اخیر با توجه به زمینه هاى تاریخى، سبب شكل گیرى و رشد نوع تفكر طالبانى در اینكشور شد.
تفكر طالبانى اگر چه در ظاهر به عنوان تفكر خالص اسلامى در افغانستان تبلیغ مى شود و حتى بعضى از كشورهاى همجوار را نیز تحت تاثیر ماهیت اسلامى خود قرار داده است; اما با یك ارزیابى عمیق از سنتهاى قبیله اى افغانستان و نقش عرف و «عنعنات» در فرهنگ روستایى و قبایلى این كشور، در مى یابیم كه تفكر جدید به همان اندازه كه ماهیت مذهبى دارد، ماهیت قبایلى نیز دارد. درستى این ادعا با تحلیل مقایسه اى بین تفكر طالبان در داخل جامعه افغانستان و الگوى مادر در دو كشور پاكستان وعربستان، بیش از پیش روشن مى شود. در عین حال، اندیشه جنبش طالبان به دور از ویژگیهاى محلى و تفسیرهاى متاثر از فرهنگ داخلى، اندیشه اى است كه در شبه قاره هند و برخى از كشورهاى حاشیه خلیج فارس به صورت اندیشه رسمى مطرح بوده و در میانتوده هاى مردم (نه نخبگان) ریشه عمیقى پیدا کرده است.
نیروی طالبان به محض ورود به کابل، در نخستین اقدام خود به اشاره استخبارات نظامی پاکستان- آی ایس آی- وارد حریم سازمان ملل متحد شده و دکتور نجیب الله رئیس جمهور پناه گرفته در دفتر سازمان ملل متحد در کابل را به همراه برادرش احمد زی به اسارت گرفتند، آنها به اساس هدایت از قبل داده شده ی استخبارات پاکستان دکتور نجیب الله و برادرش را طناب پیچ کرده و در طول چند جاده شهر به مقصد میدان آریانا، با ریسمان بر روی زمین کشیدند و در پی شکنجه های وحشتناک در برابر انظار مردم تیر باران و جسد شان را در برابر مقر ریاست جمهوری آویزان کردند. اقدام بعدی طالبان اعلام موازین شرع در شهر کابل بود، طبق مقررات اعلام شده که نظارت بر اجرای آنها بر عهده یک هیئت شش نفری بود، از این پس زنان حق اشتغال در ادارات را ندارند و هر زنی که بدون رعایت حجاب کامل شرعی از منزل بیرون بیاید طبق دستورات شرع به سختی مجازات خواهد شد که اینک جدول فرمانهای آنرا به قضاوت خوانندگان عزیز قرار میدهم :
نمونهء از فرمانهای طالبان در ارتباط با زنان و مسایل فرهنگی پس از تسخیر کابل در سال ۱۹۹۶ م
فرمان ریاست عمومی امر به معروف و نهی از منــکر نومبر ۱۹۹۶ میلادی (عقرب ۱۳۷۵ خورشیدی)
شما زنان نباید به خارج از محل سکونت خود قدم بگذارید، اگر به بیرون از خانه می روید، نباید مانند زنانی باشید که به لباسهای مد روز و آرایش عادت کرده اند و مانند قبل از ظهور اسلام جلو هر مردی ظاهر می شوند. اسلام به عنوان یک دین نجات بخش حرمت خاصی برای زنان قائل است و تعالیم ویژه ای برای آنان دارد، زنان نباید وضعیتی را به وجود آورند که باعث جلب توجه افراد بیکاره یعنی کسانی شوند که با آنها به نظر خوب نمی نگرند، زنان به عنوان معلم و هماهنگ کننده خانواده مسئولیت دارند شوهر، برادر و پدر موظف هستند که نیازمندیهای ضروری زندگی خانواده (غذا، لباس و غیره) را فراهم کنند، در صورتی که لازم شود زنان برای تحصیل، نیازها و خدمات اجتماعی از خانه خارج شوند، باید مطابق با مقررات اسلامی پوشش داشته باشند، اگر زنان با لباسهای مد روز، تجمّلی، تنگ و جذاب بیرون بروند تا خود را نمایش دهند، ملعون شریعت اسلامی خواهند بود و نباید انتظار بهشت را داشته باشند.
تمام بزرگان خانواده و هر مسلمانی در این باره مسئولیت دارد، ما از تمام بزرگان خانواده می خواهیم که کنترول شدیدی بر خانواده اعمال کند و از این معضلات اجتماعی اجتناب کنند، در غیر این صورت این زنان همچون بزرگان خانواده توسط نیروهای منکرات مورد تهدید و بازجویی قرار خواهند گرفت و شدیدأ مجازات خواهند شد، منکرات (پولیس مذهبی) مسئولیت و وظیفه دارد که علیه این معضلات اجتماعی مبارزه کند و تا زمانی که گناهکاری پایان نیافته است، به تلاش خود ادامه خواهد داد.
مقررات کار برای شفاخانه های دولتی و درمانگاههای خـــصوصــی بر اسـاس اصـــول شـــریعــت اســـــلامی.
کابل: نومبر ۱۹۹۶ م (عقرب سال ۱۳۷۵ خورشــیدی)
ـ بیماران زن باید به داکتران زن مراجعه کنند، در صورتی که داکتر مرد، مورد نیاز باشد، بیمار زن باید در معیت بستگان نزدیکش معاینه شود.
ـ در طول معاینه، بیماران زن و داکتران هر دو باید پوشش اسلامی و حجاب داشته باشند .
ـ دکتوران مرد جز عضو مبتلا به بیماری نباید هیچ بخش دیگر از بدن بیماران زن را لمس کنند یا مشاهده کنند .
ـ سالن انتظار بیماران زن باید کاملأ مستور باشد .
ـ منشی های که برای بیماران زن نوبت می دهند باید زن باشند .
ـ در طول نوبت شب، دکتوران مرد بدون درخواست بیمار مجاز نیستند وارد اتاقهای شوند که بیماران زن در آنها بستری هستند.
ـ نشست و برخاست و گفتگو میان دکتوران زن و مرد ممنوع است، اگر گفتگویی ضرورت داشته باشد باید با حجاب صورت گیرد.
ـ دکتوران زن باید لباسهای ساده بپوشند، آنها مجاز نیستند از لباسهای شیک و تجملی و یا لوازم آرایش استفاده کنند.
ـ دکتوران و پرستاران زن نباید وارد اتاقهای شوند که در آنها بیماران مرد بستری هستند.
ـ کارمندان شفاخانه ها باید نماز را در وقت خود در مساجد بخوانند .
ـ ماموران منکرات مجاز هستند هر زمانی برای کنترول وارد (شفاخانه ها) شوند و کسی حق ندارد برای آنها ممانت ایجاد کند .
هر کسی که از این فرامین تخطی کند، براساس مقررات اسلامی مجازت خواهد شد.
ریاست عمومی امر به معروف و نهی از منکر
کابل: دسمـبر ۱۹۹۶م (قوس) سال 1375
ـ جلو گیری از اغوا و بی حجابی زنان: هیچ راننده ای حق ندارد زنی با چادری را سوار موتر کند راننده در صورت تخلف زندانی خواهد شد، اگر چنین زنی در معابر یافت شود، خانه اش جستجو و شوهرش مجازات خواهد شد، اگر زنان از پارچه های تحریک کننده و جذاب استفاده کنند و همراه بستگان خود نباشند، رانندگان نباید آنها را سوار کنند.
ـ ممنوعیت موسیقی: استفاده از کاست و موسیقی در مغازه ها، هتل ها و وسایط نقلیه ممنوع است، ظرف پنج روز روی این موضوع نظارت صورت خواهد گرفت، اگر هر نوع کاست موسیقی در یک مغازه یافت شود، مغازه دار زندانی و مغازه اش بسته خواهد شد، اگر پنج نفر ضمانت کنند مغازه باز و مجرم پس از آن آزاد می شود، اگر کاست در وسیله نقلیه یافت شود، موتر باید توقیف و راننده زندانی شود، در صورت ضمانت پنج نفر، موتر آزاد و بعدأ زندانی رها خواهد شد.
ـ ممنوعیت کوتاه کردن یا تراشیدن ریش: اگر پس از یک ماه و نیم (پس از تسخیر کابل توسط طالبان) مشاهده شود کسی ریش خود را کوتاه کرده و یا تراشیده است، باید دستگیر و زندانی شود تا ریشش انبوه شود.
ـ ممنوعیت نگهداری کبوتر یا کبوتر بازی: ظرف ۱۰ روز این سر گرمی باید متوقف شود، پس از آن این قضیه مورد بررسی قرار گرفته و کبوتر یا پرنده دیگری که برای بازی مورد استفاده قرار می گیرد، باید کشته شود.
ـ ممنوعیت کاغذ پرانی : مغازه های محل فروش کاغذ پرانی باید برچیده شوند .
ـ ممنوعیت بت پرستی: عکسها و تصاویر باید از وسائط نقلیه، مغازه ها، هوتل ها، خانه ها و سایر برچیده شوند، ماموران باید کلیه عکسها را در این مکانها پاره پاره کنند .
ـ ممنوعیت قمار: مراکز اصلی( قمار) با همکاری پلیس امنیتی باید جستجو شوند و قمار بازان به مدت یکماه زندانی شوند .
ـ ریشه کنی / اعتیاد: معتادان باید زندانی شوند و برای یافتن تهیه کنندگان و محل فروش (مواد مخدر) تحقیقات لازم صورت گیرد، مغازه فروش باید بسته شود و مالک و مصرف کننده زندانی و مجازات شوند.
ـ ممنوعیت آرایش به سبک امریکایی ها و انگلیس ها: افراد دارای موهای بلند باید دستگیر و به اداره منکرات آورده شوند تا موی شان اصلاح شود، مجرم باید مصرف سلمانی را بپردازد.
ـ ممنوعیت اخذ سود، از پول قرض، مطالبه مصرف از مبادله اسکناس های خرد و دریافت مصرف بابت حواله پولی: تمام صرافان باید بدانند که تمام سه نوع مبادله یاد شده ممنوع است، در صورت تخلف مجرمان برای مدتی طولانی زندانی می شوند.
ـ ممنوعیت شست و شوی لباس توسط زنان جوان در امتداد نهرهای داخل شهر: زنان متخلف باید به شیوه احترام آمیز اسلامی به خانه شان برده شوند و شوهران شان شدیدأ مجازات شود .
ـ ممنوعیت موسیقی و رقص در مراسم عروسی: در صورت تخلف رئیس خانواده دستگیر و تنبیه خواهد شد .
ـ ممنوعیت طبل زدن: ممنوعیت این کار باید اعلام شود، اگر کسی به چنین کاری اقدام کند، بزرگان مذهبی می توانند در باره اش تصمیم بگیرند.
ـ ممنوعیت دوخت لباسهای زنانه و اندازه گیری زنان توسط خیاط (مرد): اگر زنی یا مجلات مد لباس در مغازه خیاطی دیده شود خیاط زندانی خواهد شد.
ـ ممنوعیت جادوگری: تمام کتابهای مربوطه باید سوزانده شوند و جادوگران زندانی شوند، تا از عمل خود توبه کنند .
ـ جلو گیری از ترک نماز و سفارش به نماز جماعت در بازار: نماز باید در تمام مناطق در اوقات شرعی برگزار شود، حمل و نقل و جابجایی در هنگام نماز شدیدأ ممنوع است و همه مردم باید به مسجد بروند، اگر جوانان در این هنگام در مغازه دیده شوند، فوری زندانی خواهند شد.
آری آن طوری که مطالعه کردید طالبان بعدأ احکام و مقررات و فرمانهای کرخت کننده را بر شهریان کابل جاری کرد، زنان را از خارج شدن از خانه بدون محرم منع کرد و مانع کار آنان شد، دروازه های مکتب را بر رخ شان بست، زنان مریض را از معاینه دوکتوران مرد محروم کرد، دسته های پلیس مذهبی در کوچه و بازار توظیف شد تا مردان و زنانی را که به عقیده آنها از مقررات طالبی عدول کنند، جزا دهند، مردانی که ریش خود را اصلاح و تمیز بدارند و یا در مساجد نماز نگذارند، مورد شماتت قرار دهند، در حقیقت تمام انواع سرگرمی های تفریحی در تلویزیون قدغن شد، گدی پران بازی منع شد و شیشه های پنجره های خانه های شخصی سیاه رنگ شد، و صدای رسای مظلوم شهریان کابل از داخل به خارج کشور طنین انداز بود همه جهان به خشم آمده بود ولی هیچ یک از تبهکاری های گروه طالب، اداره کلنتن را به خشم نیاورد، چنانچه ۹ ساعات بعد از استقرار طالب بر کابل در سپتمبر ۱۹۹۶ میلادی و ۱۳۷۵ خورشیدی نطاق وزارت خارجه امریکا گلن دیوس اعلان داشت: ایالات متحده امریکا در تطبیق قوانین نوع طالبی در مناطق تحت گروه طالب هیچ نوع ایرادی ندارد. دو ماه بعد تر رابن رافل معاون وزارت خارجه امریکا طی یک سخنرانی در سازمان ملل متحد، در مورد گروه طالب بدگمانی بین المللی را تایید کرد ولی اظهار داشت که وجود آنها را نمیتوان به عنوان یک حرکت بومی نادیده گرفت، مقامات رسمی امریکایی از ملاقات ها و دید، و وادید ها میان گروه طالب و مامورین امریکایی اعتراف نمودند که در آن گشایش دوباره سفارت امریکا در کابل مورد بحث قرار گرفته بود، یونیکال از ملاهای طالب در امریکا بحیث میزبان استقبال کرد و اشخاصی را که درگذشته با جریان جهاد همراهی داشتند در کمپانی استخدام کرد، روبرت اوکلی سفیر سابق امریکا در پاکستان و چارلز سانتوس نمایندهء سابق ملل متحد در کابل به صفت مشاورین کمپانی برگزیده شدند، زمانی که حکومت سودان اسامه را در سال ۱۹۹۶ میلادی مطابق ۱۳۷۵ خورشیدی به هدایت امریکا اخراج کرد، وی به پاکستان و بعدأ عازم افغانستان شد و در ساحهء دورتر از شهر جلال آباد سکونت اختیار کرد، روزنامه نیویورک تایمز گزارشی را به نشر سپرد و در آن واضح ساخت که اسامه در زمان باز گشت به افغانستان مبلغی در حدود سه میلیون دلار در اختیار طالبان گذاشت، این مبلغ در کشور فقیری مانند افغانستان که اقتصاد برباد رفته دارد مبلغ بزرگی بود .
حوادث ۱۱ ۲۰۰۱ در امریکا، و در پس منظر آن جنگ امریکا و انگلیس در افغانستان نه تنها مردم عزیزمان را بلکه در مجموع تمام جهان را تکان داد، تـنها استدلال مناسب جنگ امریکا، در آنست که اکثر مردم افغانستان قربانی دیکتاتوری ملا محمد عمر اخندزاده، و هیئت رهبری اش وهمچنان همکاران پاکستانی و سعودی آن تحت نام تحریک طالبان بوده و مردم از خارج شدن صحنه سیاسی ملا عمر و سایر متجاوزین ابراز خرسندی کردند، زیرا وجود، او برای کشور عزیزمان افغانستان چنان فاجعهء محسوب می شد که تهاجم امریکا در وهله اول برای عدهء نوید بخش و چشم اندازهای به مراتب بهتر بود، در این میان نمیتوان از به ارمغان آوردن دموکراسی و یا خشنودی از، لشکر غربی برای افغانستان سخن گفت؛ بلکه موضوع تـنها رهایی از کابوسی بد نام ملا عمر و شبکه های یاری دهنده پاکستانی و گروه بن لادن بود زیرا که افغانستان از حلقوم (پاکستان ـ سعودی) بیرون کشیده شد، بسیاری چنان می پنداشتند که ابر قدرت امریکا و انگلیس با داشته ها و تجهیزات مدرن نظامی همان طوری که به زمان اندک طالبان را ریشه کن کرد به زودی روی شبکه های پاکستانی و دستگیری، بن لادن فائق می آیند و مردم افغانستان برای همیش از شر خارجی ها و قدرتمندان خارجی بیرون می آیند ولی در این چند سال دیده میشود که سریال بن لادن به درازا، کشیده شد و زجر، آه و ضجه مردم از دست حاکمان بی قانون نحوه دیگر بخود گرفت، زیرا مردم رفاه اجتماعی و اصلاحات اساسی زیر بنایی را آن طوری که از جلسه(بن) به بعد توقع داشتند به استثنای چند مورد لمس نکردند و دوام و افزونی حضور نظامیان خارجی باعث شک و تردیدی را در میان مردم به بار آورد، بسیاری میپرسند که طالبان کی ها هستند و چرا اینقدر مهم که بهای آنرا مردم عادی می پردازند ؟ به همین منظور چون جنگ امریکا و ائتلاف علیه تروریزم زیر نام بن لادن و ملا عمر و گروه های وابسته به آن حک شده بنا به ناگزیری آنرا از ریشه باید پی گرفت تا خوب را از، زشت تفکیک کرد.
بیوگرافی ملا عمر:
ملا محمد عمر در حدود سال ۱۹۵۹ میلادی مطابق ۱۳۳۸ خورشیدی در دهکدهء (نوده / راهود) در ولایت ارزگان در یک خانواده غریب و فاقد زمین از قبیله هوتک شاخهء از پشتون های غلزایی به دنیا آمد، او پدرش را در نو جوانی از دست داد وظیفه تکفل مادر و خانوادهء پر جمعیتش به دوش او افتاد، ملا عمر جوان در جستجوی کار به روستای سنکسار در ناحیه میوند ولایت قندهار رفت و در آنجا ملای، ده شد و یک مدرسه کوچک باز کرد، ملا عمر به حزب اسلامی یونس خالص پیوست و بین سالهای ــ۹۲ تاـ ۱۹۸۹ میلادی مطابق ۷۱ ـ ۱۳۶۷ خورشیدی تحت فرماندهی نیک محمد علیه رژیم افغانستان جنگید؛ او طی این مدت چهار بار مجروح شد و آخرین بار چشم راستش را از دست داد، ملا عمر سه زن دارد که کاملأ پوشیده هستند، در حالیکه دومین همسرش گلجانه که کمتر از بیست سال سن داشت با ملا عمر در سال ۱۹۹۵ میلادی مطابق ۱۳۷۴ خورشیدی با او ازدواج کرد، از روستای سینگسار است نخستین و سومین همسرش از ارزگان هستند، او جمعأ پنج فرزند دارد، که در مدرسه خودش درس می خواند، ملا عمر مردی قد بلند و خوش اندام است، عمامه بر سر می پیچد و ریش سیاه و بلند دارد، او خونسرد اما زیرک و باهوش است در برابر دیگران بخصوص خارجیها بیش از حد محجوب و خجالتی است و لیکن طالبان به آسانی به او دسترسی دارند، در ابتدا نماز جمعه را در مسجد اصلی شهر بر گزار می کرد و با مردم در می آمیخت ؛ اما به تدریج منزوی تر شده رفت، ملا عمر ریش انبوه و صدای ملایم و آرام دارد.
توجه:
کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است
کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد
Copyright©2006Esalat