(حقايق که بايد گفته ميشد: در حاشيه عفو جنايتکاران جنگي توسط ولسي جرگه )

تدوين کننده و پژوهشگر : ) دوشي چي)

«قسمت ششم»

 ))تلاش کردم تا در اين نبشته هاي تاريخي زيباترين اشعار و ناياب ترين تصويرها تهيه و به پيشگاه شما عزيزان تقديم گردد. هدف از انتخاب تصوير مستند سازي و حقيقت نگاري را افاده مينمايد و مزين شدن با اشعار شيوه ي جديد ي است تا از يکطرف بحث هاي تاريخي را با شعر صيقل داد و از جانب ديگر خواننده را از يک نواختي بيرون کرد ((

 

طالبان، اسامه بن لادن و

                        

 

 

 

 

بی تو خاموش کوچه ی مهتابی ما
 کس نداند خبری از شب بی خوابی ما
سقفی از دود سیه بر سر ما خیمه زدست
آسمانا چه شد آن منظره آبی ما
گرد ما کهنه حصاری ز جگن های غم است
کو نسیمی که وزد بر دل مردابی ما
چه توان کرد که از ابر سیه پیدا نیست
روز خورشیدی ما و شب مهتابی ما
. سهیلی

دفتر «مکتب الخدمة» که‌ هدف آن مسلح كردن و آموزش و پشتيباني و تجهيز مجاهدين عرب براي جنگ با شوروي سابق بود با کمک آمريکا، پاکستان، عربستان و سازمان‌هاي خيريه اسلامي عربي، توسعه‌ يافت و به يک نيروي تشکيلاتي تبديل شد؛ از نظر فکري، سني سلفي جهادي و به عبارتي، وهابي سياسي به شمار مي‌روند که از درون وهابيت سنتي و محافظه کار سر بر آورده است.
القاعده از نام پادگان نظامي اين گروه به نام «قاعدة الجهاد» (پايگاه نبرد مقدس ) گرفته شده، بيشتر اعضا ابتدا اين سازمان را «جبهه‌ بين‌المللي جهاد عليه‌ يهوديان و صليبيان» مي‌ناميدند. در سال 1998 ايمن ظواهري سازمان جهاد اسلامي مصر را با سازمان القاعده‌ ادغام كرد و به‌ شخص دوم اين تشکيلات تبديل شد . به دنبال اشغال افغانستان توسط اتحاد شوروي، مسلمانان جهادگر از سراسر خاورميانه داوطلب جنگ در افغانستان شدند . دکتر عبدالله عزام رهبر معنوي عرب ـ افغان‌ها و يا القاعده فعلي (متولد فلسطين شهر جنين) در سال 1982 به افغانستان رفت و دفتر خدمت‌رساني بيت انصار را در سال 1984 در پيشاور تأسيس کرد، اما در سال 1989 در اثر انفجار يک بمب کشته شد که تحليلگران آن را به تصفيه حساب درون گروهي عرب افغانها تعبير نمودند، کما اين که در مورد قتل مسعود سمبول مجاهدين نيز اين اقدام تکرار شد . بن لادن نيز که از يک خانواده ثروتمند نزديک به دربار عربستان بود و مانند بسياري از سعودي‌هاي وهابي ريشه يمني دارد، از همان آغاز به عنوان معاون دفتر خدمت‌رساني در پشاور آغاز به کار كرد. هدف دفتر، خدمات‌رساني به خانواده‌هاي داوطلب از تمامي کشورهاي عربي عازم جهاد در افغانستان بود. اين مجاهدين جنگجو که بعد از فرو‌پاشي شوروي به عرب افغان معروف شدند، در واقع، يک ايالت عربي را در داخل مرز پاكستان ـ افغانستان ايجاد کردند که هدف آن، کمک به مجاهدين و خانواده‌هاي آنها در نبرد عليه افغانستان و دولت شوروي بود. با فروپاشي شوروي و سپس روي کار آمدن دولت رباني، مجاهدين عرب مدتي بلا تکليف ماندند و بخشي از آنان به بوسني و هرزه ‌گوين و عده‌اي زيادي نيز به کشورهاي خود برگشتند تا دولت‌هاي دست‌نشانده غربي را به زعم خود سرنگون كنند. جنگجويان عرب افغان نيز، توانستند در الجزاير استحکامات قدرتمندي ايجاد كنند و دولت را تا آستانه سقوط پيش برند . در سال 1989 حسن ترابي با ارسال پيک به پيشاور از افراد القاعده دعوت کرد که در جنگ با شورشيان جنوب به سودان کمک کنند؛ از اينجا بود که اسامه بن‌لادن و تعدادي از افراد القاعده در سودان مستقر شدند که گروه جنجوي (جنگجوي) سودان، محصول آن سال‌ها است، اما پس از چند سال فعاليت تجاري در سودان بن‌لادن ناچار شد، سودان را به مقصد افغانستان ترک كند.

در اين برگشت بود که عرب افغان‌ها آمريکا را نيز در رديف کفر جهاني قرار داده و پيمان بستند تا همان‌گونه که عليه کمونيزم جنگيدند، عليه اين نيروي شيطاني نيز بجنگند. سازمان سيا هرگز انتظار نداشت، عرب افغان‌ها دشمني با کمونيزم ـ هندويزم و شيعه را به دشمني با آمريکا تبديل کند. انفجار هم‌زمان سفارت آمريکا در نايروبي و دارالسلام تانزانيا در سال 1377اعلام جنگ رسمي بر ضد آمريکا بود و سپس 11 سبتامبر، فاز جديدي در اين مسير بود که منجر به لشکرکشي آمريکا به افغانستان شد . با سقوط آخرين پايگاه القاعده در كوه‌هاي توره بوره (اواخر دسامبر 2001) سازمان، وارد مرحله جديدي شد كه عمده‌ترين ويژگي آن، محافظه‌كاري و فعاليت كاملا مخفيانه و زير زميني است. شرايطي كه در واقع، تابع روند روزافزون جنگ جهاني عليه تروريسم پس از 11 سپتامبر است.
موج نخست حملات تروريستي القاعده، پس از حوادث 11 سپتامبر (2001) در سه كشور يمن، كنيا و اندونزيا صورت گرفت (اكتبر و نوامبر 2002) و موج دوم نيز در دو كشور عربستان و مراكش رخ داد و موج سوم در عراق و مالزيا (اگوست 2003) و موج چهارم در عراق و عربستان (نوامبر 2003) به راه افتاد. پنجمين موج نيز تركيه، اسپانيا، ايران و باز هم عراق (2003) را در برگرفت. ترديدي وجود ندارد كه تمامي عمليات‌هاي فوق توسط القاعده صورت گرفته است، زيرا نگاهي گذرا به سلسله عمليات‌هايي كه از زمان انفجار‌هاي نايروبي و دارالسلام (اگوست 1998) تا حملات 11 سپتامبر (2001) روي داده است، نشان مي‌دهد كه ويژگي عمده عمليات‌هاي القاعده، در هم‌زماني انفجارها و انتخاب مكان‌هاي آكنده از جمعيت است.
القاعده در دوره اول فعاليت خود در سير صعودي از دسته‌اي محلي به سازماني جهاني با شبكه پيچيده عنكبوتي و بين‌قاره‌اي توفيق يافته است. دوره دوم فعاليت القاعده ـ كه از حملات 11 سپتامبر تاكنون را در بر مي‌گيرد ـ دوره‌اي است كه طي آن، القاعده به سازماني فرامنطقه‌اي تبديل شد. تحولات جديد امنيتي، باعث شد كه اين سازمان جهاني، ساختاري جديد، منعطف، غيرمتمرکز و در عين حال پيچيده پيدا كند؛ ساختاري كه در آن، چندين شعبه مستقل و چند‌مليتي از رأس سازمان منشعب شده و با وجود هم آوايي با اهداف كلي سازمان، ساختاري خوداتكا و مستقل در طراحي و اجراي عمليات‌هاي تروريستي داشته باشد.
تشکيلات سازمان چند مليتي القاعده
دوران جهش القاعده از فعاليت‌هاي محدود به فعاليت‌هاي جهاني در سودان گذران شد. در آن زمان، اسامه بن‌لادن و هم‌پيمانانش از سازمان «الجهاد» مصر با مجاهدان مشهور به «افغان‌هاي عرب»، القاعده را در قالب سازماني بزرگ‌تر و پيچيده‌تر به نام «جبهه جهاني عليه يهوديان و صليبي‌ها» سازماندهي مي‌كردند و با اولويت دادن به موضوع فلسطين سازمان توانست مشروعيت براي خود به دست آورد . فعاليت نقطه برجسته اين سازمان، زماني بود كه جنگجويان عرب آن ـ كه اينك القاعده نام گرفته است ـ دوباره به افغانستان مهاجرت كردند و قبايل پشتون و طالبان، ميزبان اين سازمان شدند. قبايل پشتون در قالب حكومت طالبان، قدرت را به سرعت در افغانستان به دست گرفتند. القاعده با حمايت همه‌جانبه طالبان كه به مدت پنج سال ـ از سپتامبر 1996 تا دسامبر 2001 - به طول انجاميد ـ در توسعه تشكيلاتي خود و نيز ساماندهي «جهاد بين‌المللي» توفيق يافت و توانست پايگاه‌هاي متعددي را در سرتاسر افغانستان داير كند. اين پايگاه‌ها شامل 48 مركز آموزشي و 30 هزار داوطلب بود كه هجده هزار تن از آنان، عضو رسمي القاعده بودند و حقوق ماهانه بين 70 تا 130 دالر دريافت مي‌کردند و به شكل مستمر در پايگاه‌ها حضور داشتند. مابقي اين نيروها نيز پس از گذراندن دوران آموزشي در پايگاه‌هاي القاعده به سازمان‌هاي جهادي محلي پيوستند؛ ضمن آن كه رابطه خود را با القاعده حفظ كرده بودند. عمليات‌هايي كه القاعده زير نظر «واحد عمليات‌هاي برون‌مرزي» به رهبري «ابو زبيده» و «خالد شيخ محمد» و با حمايت چهل گروه جهادي محلي كه پيشتر در افغانستان آموزش ديده بودند، صورت داده است، 24 كشور جهان را در بر گرفته است.
سرنوشت مرگبار
با سقوط طالبان، جنگجوياني كه پيشتر در محيط امن افغانستان گردهم آمده بودند، پراکنده شدند. ضروري بود كه سران القاعده، آنان را از گزند نيروهاي امنيتي كه در تعقيب آنان بودند، مصون بدارند و با تجديد سازماندهي، آنان را براي انجام عمليات به كشورهاي مختلف جهان اعزام كنند. القاعده در رويارويي با اين چالش جديد تا حدود زيادي موفق بوده است، زيرا به دنبال حملات و فشارهايي كه ايالات متحده پس از تهاجم 11 سپتامبر عليه القاعده صورت داد، سه هزار تن از هجده هزار جنگجويي كه در پايگاه‌هاي القاعده )افغانستان) مستقر بودند، در بمباران‌هاي جنگنده‌هاي اين كشور، كشته شدند و 1200تن از آنان نيز به اسارت نيروهاي آمريكايي درآمدند. نيمي از اين تعداد نيز به زندان‌هاي گوانتانامو انتقال يافتند و نيم ديگر در مراكز سري، كه هنوز آمريكايي‌ها مكان آنان را افشا نكرده‌اند، هستند؛ تنها تا کنون، هويت پانصد زنداني گوانتانامو اعلام شده است که همگي به کشورهاي عربي تعلق دارند. چهارده هزار جنگجوي باقي مانده نيز موفق به فرار شده و بيشتر آنان به عراق رفته‌اند . از جمله نيروهايي كه القاعده همچنان آن را حفظ كرده، «گردان 55» و متشكل از ورزيده‌ترين جنگجويان آموزش‌ديده القاعده است و نيز مسئوليت حفاظت از اسامه بن‌لادن و دستياران وي را بر عهده دارند. نيروهاي «گردان55»، اكنون در قلمرو قبايل پشتون در مرز پاكستان و همچنين در وزيرستان پاکستان و در مثلث رباط تنه استقرار يافته‌اند. فرماندهي اين گردان بر عهده فردي مصري‌تبار به نام «مدحت مرسي» مشهور به «ابو خباب» است. القاعده توانسته است با تشكيل پنج حوزه مجزا كه هر كدام داراي ساختار رهبري و عملياتي مستقل و منابع مالي محلي هستند، به كار خود ادامه ‌دهد. اين حوزه‌هاي مستقل، ديگر نيازي به تبعيت از مركز ندارد و بر خلاف گذشته كه براي انجام عمليات‌ها و تأمين مالي به طور مستمر با حوزه مادر و رهبري مركزي در ارتباط بودند، عمل مي‌كنند.
ـ در پي حمله هوايي آمريكا به مخفيگاه «محمد عاطف ابوحفص مصري» در حومه كابل، كه به مرگ وي منجر شد، (دسامبر 2001) «سيف العدل» ـ هموطن وي ـ به سمت فرماندهي شاخه نظامي القاعده منصوب شد.
ـ و همچنين در پي بمباران مقر «نصر فهمي نصر» (محمد صلاح)، «رمزي بن الشيبه» به سمت مسئول واحد تأمين منابع مالي شاخه‌هاي برون مرزي القاعده منصوب شد.
ـ ديگر آن كه پس از دستگيري «ابو زبيده»، مسئول اجراي عمليات‌هاي برون‌مرزي القاعده، در لاهور پاكستان (2002) «خالد شيخ محمد» جانشيين وي شد.
ـ رمزي بن الشيبه، مسئول شاخه جنگ‌هاي دريايي به جاي «خالد توفيق العطاش»، فرمانده عمليات نظامي عليه ناو آمريكايي «كول» در بندر عدن كه در آوريل گذشته، به دست نيروهاي آمريكايي به قتل رسيد. رمزي بن الشيبه مسئوليت جديد را با حفظ سمت مسئول تأمين منابع مالي عمليات‌هاي برون مرزي به عهده گرفت. وي در 11 سپتامبر 2002 در عمليات مشترك نيروهاي امنيتي پاكستان و آمريكا در كراچي دستگير شد.
پاکستان تا کنون 750 نفر از افراد سرشناس القاعده، از جمله ابومصعب سوري، خالد شيخ محمد، ابو الفرج ليبي و رمزي بن شيبه را دستگير كرده است. و هم‌اکنون داراي پنج شبکه رهبري مستقل و مجزاست و رهبران پنج شبکه عبارتند از:
ـ اسامه بن‌لادن، موسس و رهبر سازمان
ـ ايمن‌الظواهري، نفر دوم سازمان
ـ مصطفي احمد الحساوي، مشهور به «شيخ سعيد»، مسئول امور مالي و در عين حال، ناشناس‌ترين عضو القاعده، زيرا اطلاعات سرويس‌هاي امنيتي در مورد او بسيار كم است.
ـ ابومحمد المصري، وي شخصيتي مرموز و پيچيده و مسئول امور تبليغاتي القاعده است. كارشناسان اطلاعاتي معتقدند كه نوارهاي ويديويي بن لادن توسط او ضبط و منتشر مي‌شود.
ـ مدحت مرسي، مشهور به «ابو خباب»، مسئول پيشين واحد «تحقيقات و ساخت سلاح‌هاي شيميايي». او اكنون فرمانده «قطعه 55» است. اين گردان مسئوليت حفاظت از اسامه بن‌لادن را بر عهده دارد.
حوزه‌ها‌ي پنج‌گانه به شكل زير است:
 1.
حوزه هند و پاكستان: شامل پاكستان، هند و افغانستان. فرماندهي اين حوزه بر عهده «امين الحق»، مشهور به «مجاهد خالص» است كه بر فعاليت‌هاي چهار شبكه جهادي محلي نظارت دارد. اين شبكه‌ها عبارتند از:
ـ «سپاه محمد» به فرماندهي «مولوي مسعود ازهر» و سپاه طالبان منطقه وزيرستان به رهبري حاجي عمر.
ـ «جنبش مبارزين كشميري» به فرماندهي سيد صلاح الدين.
ـ «جماعت اسلامي كشمير» به فرماندهي عبدالرشيد الترابي.
 2.  
حوزه منطقه آسياي مركزي: شامل ازبكستان، چچن، گرجستان و جنوب چين و سينکيان، فرماندهي اين حوزه بر عهده «طاهر يولداش» است كه بر چهار شبكه محلي زير نظارت دارد:
ـ «جنبش اسلامي ازبكستان»، كه خود يولداش موسس آن است.
ـ «سازمان مجاهدين عرب چچن»، موسس اين سازمان «امير خطاب» بود كه پس از كشته شدن وي، «ابوالوليد عبدالعزيز الغامدي»، فرماندهي سازمان را بر عهده گرفت.
ـ «شبكه التوحيد و الجهاد» در منطقه «بنكيسي» گرجستان به فرماندهي ابوالعطيه.
ـ «جنبش اسلامي اويغورها» كه در زين جيانگ چين، استقرار يافته و «اوجيماندي عباس»، فرماندهي آن را بر عهده دارد؛ اين جنبش در مرزهاي قرقيزستان و تاجيکستان پايگاه دارد.
 3.
حوزه جنوب شرق آسيا: شامل اندونزيا، مالزيا و فيليپين. پيشتر «رضوان عصام الدين»، مشهور به «حنبلي» از سوي القاعده به سمت فرماندهي اين حوزه انتخاب شده بود كه پس از دستگيري وي در تايلند (اگست 2002 ( نزديك‌ترين فرد وي؛ «سوميرو» مشهور به «ذوالقرنين» زمام امور را به دست گرفت. وي هم‌اكنون بر پنج گروه محلي زير نظارت دارد:
ـ «جماعت اسلامي اندونزيا». مؤسس اين گروه، «ابوبكر بابشير» است كه به دليل كهولت سن در سال 1994 رهبري را به حنبلي واگذار كرد. پس از بازداشت حنبلي نيز فردي به نام «ذوالمتين» كه به «نابغه» مشهور و از نزديكان وي است، رهبري اين گروه را بر عهده گرفت. «نابغه»، همان كسي است كه در اكتبر 2002، عمليات بمب‌گذاري «بالي» را برنامه‌ريزي و هدايت كرد.
ـ گروه سرباز جهادي اندونزيا به رهبري جعفر ابوطالب.
ـ «جماعت اسلامي مالزيا» به رهبري يزيد صفعت.
ـ «جنبش ابو سياف» فيليپين به رهبري عبدالرزاق جنجلاني مشهور به ابو صبايا.
-
جبهه اسلامي آزاديبخش مورو به رهبري اوستافا زاريف گولابي.
 4.
حوزه خاورميانه و خليج فارس: شامل عربستان، يمن، كويت، عراق، اردن، تركيه و لبنان. در ابتدا «عبدالرحيم الناشري» از سوي القاعده به سمت فرماندهي اين حوزه منصوب شد، اما پس از دستگيري وي ـ در امارات ـ توسط CIA (سپتامبر 2002)، «سالم طالب سنان الحارثي»، مشهور به «ابوعلي» رهبري حوزه را بر عهده گرفت. ابوعلي در نوامبر 2003 با موشك هواپيماهاي بي‌سرنشين آمريكايي، موسوم به «پريديتور» در يمن به قتل رسيد و «محمد حمدي الاهدل» جانشين وي شد. با اين حال، فردي مراكشي به نام «عبدالكريم المجاطي» که جانشين وي شده بود، نيز در درگيري در خانه تيمي در عربستان به همراه فرزندش کشته شد. وي در انفجارهاي کازابلانکا، مادريد و تركيه دست داشته و عضو اصلي شبكه «ساماندهي داوطلبان اروپايي جهاد در عراق» بوده است . وي همچنين بر حوزه غرب عربي و مديترانه نظارت داشته و با انفجارهاي کازابلانکا (16 مه 2002) و مادريد (مارس 2004) مرتبط بوده است. المجاطي در پي تعقيب و گريز با نيروهاي امنيتي عربستان به همراه چهارده تن از هم‌رزمانش (آوريل 2005) به قتل رسيد.
هنوز مشخص نيست كه چه كسي جانشين وي شده است. همسر وي در مصاحبه مفصلي با شرق الاوسط چگونگي سفر خود را از مغرب به افغانستان و از طريق ايران به هرات شرح داده است.
حوزه‌اي كه المجاطي فرماندهي آن را بر عهده داشت، با داشتن سه گردان رزمي و زير شاخه‌هاي آن، يكي از بزرگ‌ترين واحدهاي عملياتي است و دامنه آن، كل منطقه خليج‌فارس به ويژه عربستان، يمن و كويت را در بر مي‌گيرد. اين حوزه بر پنج شبكه محلي زير نظارت دارد:
ـ «انصار القاعده در جزيره العرب»؛ اين عنواني است كه هسته‌هاي سعودي القاعده بر خود گذاشته‌اند. رهبر اين گروه «يوسف العييري» بود كه در ژوييه 2002 به قتل رسيد. «عبدالعزيز عيسي المقرن»، مشهور به «ابوهاجر» ـ جانشين وي ـ نيز كمي پس از وي كشته شد. پس از ابوهاجر، «سعود بن حمود العتيبي»، رهبر انصار القاعده شد. اين سازمان در حمله انتحاري به ناو آمريكايي «كول» و نفتكش فرانسوي «لمبورگ» در سواحل يمن (اكتبر 2000 و 2002) دست داشته است. سعود العتيبي در عمليات اخير نيروهاي امنيتي عربستان به قتل رسيد.
ـ سازمان «سلفيون كويت» به رهبري خالدبن عيسي السلطان.
ـ «ارتش عدن. ابين» به رهبري طارق الفضلي.
ـ «انصار القاعده» در يمن به رهبري محمد ابو غيث.
شعبه دوم اين حوزه، صرفا بر عراق متمركز شده و داراي سه سازمان جهادي هم‌پيمان با القاعده است. كه عبارتند از:
ـ جماعت توحيد و جهاد يا القاعده در سرزمين ميان رودان (رافدين  (به رهبري «ابومصعب الزرقاوي»؛ متولد زرقاو در اردن.
ـ «جنبش انصار الاسلام» به رهبري «ملا كريكار» که آخوندي کرد زبان است در کردستان.
ـ «ارتش انصارالسنه در عراق» به رهبري ابوعبدالله حسن بن محمود.
در واپسين روزهاي دسامبر 2004 اسامه بن لادن در نواري ويديويي اعلام كرد كه ابو مصعب الزرقاوي ـ اردني‌تبار ـ را به سمت فرماندهي كل تمامي سازمان‌هاي جهادي عراق موسوم به «جهاد در سرزمين رافدين» منصوب كرده است.
شعبه سوم اين حوزه نيز شامل اردن، لبنان و تركيه است و سه گروه زير را در بر مي‌گيرد:
ـ «جنبش سلفيه اردني» به رهبري ابومحمد المقدسي كه پدر معنوي الزرقاوي است و هم اكنون در زندان«‌السويقه» اردن است.
ـ «عصبه الانصار» لبنان به رهبري «عبدالكريم السعدي»، مشهور به ابو محجن.
ـ «جبهه اسلامي سواران شرق بزرگ» در تركيه به رهبري حبيب آقداش.
5.
حوزه غرب عربي و مديترانه: شامل يازده دولت اروپايي و شمال آفريقا (آلمان، فرانسه، بريتانيا، هلند، بلژيك، ايتاليا، اسپانيا، الجزاير، تونس، مصر، اردن، مراكش وليبي). در ابتدا عبدالكريم المجاطي، مغز متفكر انفجار‌هاي دارالبيضا، رهبري اين حوزه و نظارت بر گروه‌هاي زيرزميني تركيه و مادريد را بر عهده داشت.
در اين حوزه يازده گروه جهادي هستند كه با يكديگر رابطه بسيار نزديكي دارند و در تمام كشورهاي نام‌برده شعبه فعال دارند، اما در بسياري از موارد، ارتباط تشکيلاتي ندارند؛ مانند گروه توحيد و جهاد مصر، که مستقل عمل كرده است. اين گروه‌ها عبارتند از:
ـ «جماعت سلفيه دعوت و کشتار (GSPC) الجزاير» به رهبري «ابومصعب عبدالودود»، وي سومين فردي است كه پس از «حسن حطاب» مؤسس گروه و جانشينش «نبيل صحراوي»، مشهور به «ابو ابراهيم مصطفي» (در اگوست گذشته ترور شد) از سوي القاعده به سمت فرماندهي گروه منصوب شد. اين گروه بسيار قدرتمند است و حوزه فعاليت‌هايش در مغرب و موريتاني نيز مشهود است. منطقه جيجل و کوه‌هاي «سدات»، پايگاه تدارکاتي اين گروه است. دولت‌هاي مراکش و الجزاير در چند سال گذشته، چندين خانه تيمي اين گروه را کشف كرده‌اند.  جناح سلفيه الجهاديه» مراكش، رهبر معنوي اين گروه «محمد الفيزازي» است كه پس از انفجار‌هاي مراکش به بيست سال زندان محكوم شد. در کازابلانکا يازده نفر انتحاري که همگي به شهرک فقير نشين کاروان تعلق داشتند، به چند هتل و مرکز يهودي حمله کردند.
ـ جماعت اسلامي توحيد و جهاد مغرب به رهبري ابوجهاد.
ـ «سازمان صراط المستقيم» مراكش به رهبري ميلودي زكريا.
ـ «جماعت هجرت و تكفير» مراكش به رهبري داوود مخملي.
ـ «جماعت اسلامي جنگجويان» مراكش كه توسط عبدالكريم المجاطي تأسيس شد. به تازگي، سازمان مبارزه با تروريسم مراكش، «محمد الكربوزي» ـ پناهنده ناراضي مراكش در لندن ـ را به عنوان رهبر جديد اين سازمان معرفي كرد، اما وي به شدت اين اتهام را رد كرده است. بيشتر از هفتصد نفر در ارتباط با هواداري از القاعده در زندان قنيطره مراکش بسر مي‌برند.
ـ گروه توحيد و جهاد مصر که مسئول انفجارهاي شرم الشيخ و دهب است.
ـ خلايا الموت زرقاوي در اردن ده‌ها نفر از وابستگان به القاعده در سه زندان جويده‌ ـ قفقفا و سواقه ـ هستند که 120 نفر آنان از عناصر خطرناک محسوب مي‌شوند و مسبب چند بار شورش در زندان هستند. عزمي الجيوسي، مغز متفکر حمله نافرجام شيميايي به يک مرکز دولتي نيز جزو آنان است.
ـ «جماعت اسلامي جنگجويان ليبي». اين گروه توسط «محمد بن فاضل» تأسيس شد و اكنون رهبري آن به «عبدالله الصادق» سپرده شده است.
ـ «جماعت اسلامي جنگجويان تونس» به رهبري «طارق معروفي» بر شعبه‌هاي خود در بلژيك و ايتاليا نظارت دارد؛ معروفي اكنون در بروكسل زنداني است.
ـ «سازمان سنت و الجماعه تونس » به رهبري «نزار طرابلسي» كه او نيز در بروكسل زنداني است؛ اين سازمان بر شعبه‌هاي بلژيك و هلند نظارت دارد.
ـ «جبهه اسلامي تونس» به «رهبري علي بن طاهر» كه اكنون در تونس زنداني است.
ـ «سازمان انصار شريعت » در لندن به رهبري ابو حمزه مصري.
ـ سازمان «المهاجرون» به رهبري عمر بكري محمد.
ـ سازمان القاعده در موريتاني تشکيلات القاعده در مثلث معروف به افغانستان، که در منطقه صحرايي موريتاني و الجزاير است و تشکيلات قدرتمندي دارد که بخش عمده آنها، سال گذشته، دستگير و در زندان به سر مي‌برند. آمريکا در اين منطقه، پايگاه‌هايي براي رديابي تحرکات القاعده برپا كرده است.
در فاصله کمتر از دو هفته، تلويزيون الجزيره، پيام‌هاي صوتي و تصويري ايمن ظواهري ـ بن لادن ـ زرقاوي و حکمتيار را پخش نمود که وعده ضربات کوبنده مي‌دادند. ظواهري گفت: در کمتر از سه سال، با انجام هشتصد عمليات کمر آمريکا را شکسته است. زرقاوي وعده ايجاد امارت اسلامي به سبک امارتستان طالبان را داد.
هرچند اين نشان مي‌دهد كه نيروهاي القاعده و طالبان دوباره جان گرفته‌اند و قادرند، دست به عمليات هماهنگ بزنند و نيروهاي طالبان، افراد وفادار به گلبدين حكمتيار و عوامل شبكه القاعده به صورت كاملا هماهنگ با تاكتيك جديدي وارد عرصه نبرد در افغانستان شده‌اند، اما استراتژي غلط کشتار غير نظاميان سرانجام، منجر به انزواي آنان در ميان مسلمانان و نيز انزواي تدريجي و هيچي آنها خواهد شد . ديدگاه‌ها در ميان اهل سنت خاورميانه، نسبت به افراد القاعده بين سمپاتي و قهرمان دانستن آنان و جنايتکار و دشمن اسلام خواندنشان متفاوت است. عده‌اي، آنان را قهرمان و عده زيادي نيز جنايتکار مي‌دانند، اما برخي نيز عملکرد غلط غرب را سرمنشأ ظهور آنان دانسته و غرب را مقصر مي‌دانند.
آمريکا تلاش كرد، در چهار چوب طرح خاورميانه بزرگ، ريشه‌هاي اجتماعي القاعده را بخشکاند، ولي همه شواهد نشان مي‌دهد که آمريکا در اين هدف نيز به دليل سوابق غلط خود ناکام مانده است.
هرچند القاعده پس از يازده سبتامبر در ميان مسلمانان خاورميانه عربي، سمپات‌هاي زيادي جذب کرده است، اما اعمال جناياتکارانه آنان در عراق، نسبت به غير نظاميان و ترغيب جنگ طايفه‌اي، وجهه آنان را در ميان مسلمانان ميانه‌رو به شدت تخريب کرده است.
پاکستان تا کنون 750 نفر از افراد سرشناس القاعده، از جمله ابو مصعب سوري، خالد شيخ محمد، ابو الفرج ليبي و رمزي بن شيبه را دستگير كرده است. با توجه به وفور گذرنامه قلابي در مرزهاي پاکستان و افغانستان در سال‌هاي گذشته، احتمال سفر مخفيانه برخي نيروهاي القاعده به ايران وجود داشته است، کما اين که بنا بر مصاحبه همسر کريم مجاطي وي و همسرش با گذرنامه قانوني از اسپانيا به ايران و سپس افغانستان سفر كرده است؛ چنانچه مقامات آمريکا نيز ايران را گاهي متهم کرده‌اند که عناصر القاعده، از جمله سه تن از پسران آقاي بن‌لادن، چند تن از همسران بن لادن و بستگان او و همچنين سخنگوي القاعده آقاي سليمان ابوالغيث در ايران حضور داشته‌اند شايد در مجموع، تعداد طرفداران وابسته به القاعده، که در زندان‌هاي کشورهاي خاورميانه از مغرب عربي تا خليج فارس هستند، افزون بر دوازده‌هزار نفر باشد. اگر اين عدد را در پنج ضرب کنيم، در به دست آوردن تعداد هواداران (سمپات‌هاي) آنها مبالغه نکرده‌ايم .منبع  :نگاهي از درون به تشکيلات مخوف القاعده ازنشريه مرزپرگهر.

ازهم آهنگي تا همکاري

                           

 تو گریانی بیا با هم بگرییم
به زندانی بیا با هم بگرییم
 تو هم مانند من ازمرگ یاران
پریشانی بیا با هم بگرییم
.

در زمان دخالت اتحاد شوروی سابق و روی کار آمدن حاکميت حزب دموکراتيک خلق افغانستان و مبارزات مجاهدين! آمريکا احساس کرد که برای تأمين سلطه در منطقه، بايد استراتيژی دراز مدتی را طرح ريزی کرد . انگليس که پيوسته در مستعمرات خويش و هنوز که هنوز است برای خودش حق دخالت را از اين مستعمرات سابق خود در امور ديگران محفوظ نگهداشته است ؛ در کنار آمريکا برای اعاده نفوذ انگلوساکسونها در اين منطقهء دست ناخورده و پر نعمت دست بکار شد . کمکهای مالی و تسليحاتی ، امريکا ، انگليس ، اسرا ييل ، جرمنی ، فرانسه ، کانادا ، استراليا، شيخ های عرب ، چين کمونيست ... به مجاهدين افغان از طريق پاکستان ( ژاندارم منطقه ) قدم اول استراتيژی آمريکا را تشکيل ميداد .

 از همان اول واشنگتن ميدانست که مجاهدين به علت قدرت پرستی و اختلافات دوامدار آنها عامل آيده ال  آمريکا برای  آجرای نقش ها و نقشه های ايند ه نخواهند بود .از اين رو بهره جويی از گروه خاص دست پرورده ای که نيازهای استراتيژيک آمريکا را برآورده سازد ، به عنوان يکی از اصول سياسی دخالت واشنگتن در افغانستان مورد تا ييد دستگا ه های جاسوسی آن کشور قرار داشت ، آنها معتقد بودند که بايد عناصر جنگ جو از ميان مردم کشورهای مختلف خاورميانه ای انتخاب کرد که از نظر چهره و معتقدات مذهبی با يکديگر و مردم افغانستان همگونی و همگرايی داشته باشند .  افراد متذکره پس از آموزش در پاکستان و کسب تجربه در جنگهای داخلی عليه شوروی ها ، ميتوانند به عنوان نيروی جايگزين آمريکاييها در خاورميانه و نقاط ديگر جهان فعال باشند ، به عبارت ديگر جذب و سازماندهی افرادی که در ظاهر هويت و مليت خاورميانه ای داشته اما در باطن مزدوران سرويسهای جاسوسی اند .  از سال 1983 به بعد مزدوران مذکوربه وسيله  کارشناسان آمريکا در پاکستان و افغانستان دايماٌ آمووزش ديده اند که بيشتر شان از مهاجرين عرب و افغان مقيم غرب يا بصورت دانشجو يا سوداگر و پيشه ور بودند .اسامه بن لادن 45 ساله در هنگام موجوديت شوروی ها در افغانستان وارد پشاور شد و به خدمت گذاری آماده گرديد . ارقامی که اخيراٌ به وسيله ( الشرق الا وسط ) چاپ شد حاکيست که اسامه بن لادن در مراکز فعاليت خويش در پاکستان و افغانستان ( 2900 ) نفر نيروی جنگی داشت که شامل :
594  نفر مصری ، 410 نفر اردنی ، 291  نفر يمنی، 255  نفر عراقی ، 115  سودانی ، 165  نفر سوری، 178  نفر الجزايری ، 65  نفر تونسی ، 55  نفر مراکشی ، 35  فلسطينی و تعداد ديگری  از اتباع کشور های امير نشين  خليج فارس بوده اند .
 از آنجايی که در جريان جنگهای افغانستان مزدوران ( سيا) بودند که نقش عمدای را در حوادث افغانستان بازی کردند ، بنابر آن گروه مذکور بعد از کم رنگ شدن جنگ و جهاد و بيرون شدن شوروی ها از افغانستان با آمريکا در ظاهر اختلافات پيدا کردند . ولی اين نقطه را نبايد از ياد برد که مصارف لوژيستيکی امارت طالبان بعد از تصرف کابل روزانه بالغ بر 195 هزار دالر امريکايی تخمين ميشد ، در حاليکه به گفته مقامات آمريکايی ثروت بن لادن  در بانکهای جهانی مصادره گرديده است ،  پس اين مصارف لوژيستيکی طالبان از چه منبع تمويل می گرديد در صورتيکه پاکستان به تنهايی نميتوانست اين مصارف را بپردازد . از طرف ديگر مقامات امريکايی و رسانه های گروهی آن اسامه بن لادن را در انفجار های رياض _ ظهران ، در به گذاری 1993 مرکز تجارت مانهاتان و انهدام سفارت خانه های آمريکا در کنيا و تانزانيا ، متهم ميدانند ، حمله راکتی  آمريکا در سودان و افغانستان نيز ظاهراً به بهانه تا ديب وی صورت گرفت . در حاليکه اين اتهام مسخره بنظر ميرسد . امريکا در اين دنيای بزرگ  فقط و فقط با اسامه دشمنی دارد و باقی همه مردم دوستان او است . اين اتهام بخاطر نقش بيشتر اسامه وارد ميگردد تا وی را غرض مقاصد بعدی کشت شطرنج بدهد .  از اينها گذشته ، طالبان در کنار بن لادن مدعی بودند که اسلام با حکومت سلطنتی مخالف است .  آنان ميگفتند ، که بن لادن قبل از انفجارهای رياض و ظهران به آمريکا اخطار داده بود که خاک سعودی را تخليله کنند . بدين ترتيب موج تبليغاتی امريکا با انتشار اخبار ضد و نقيض کوشيده است  تا ماموريت اصلی بن لادن و طالبان را در پرده ای از ابهام فرو برده و جهانيان را از نقش واقعی  واشنگتن در پرورش متعصبان فوق از ديد ها پنهان سازد .

 جالب است توجه کنيم که در اوج اتهاماتيی که در تابستان 1377 هنگام انغجار سفارتخانه های آمريکا در افريقا متوجه بن لادن بود ناگهان بن لادن طی مصاحبه ای مطبوعاتی بسياری از اعمال ترورستی گذشته ای فراموش شده ، نظير مرکز تجاری مانهاتان را هم به گردن گرفت ! مجموع تبليغات مذکور بدين منظور بود که با ادغام کردن بن لادن و طالبان ، آمريکا بتواند طالبان را گروه ضد آمريکايی معرفی کند.  بن لادن که سرمايه باد آورده ای استخبارات  عربستان سعودی و آمريکا راصرف تربيت نظامی جوانان عرب و طالبان افغانی و پاکستانی کرد ، ولی هيچگونه عمل سازنده ای از او به بادگار نماند . او که مليونها دالر امريکا ، مسلمانان و شرکت های نفتی را بنام جهاد و امارت اسلامی افغانستان جمع آوری کرده بود ، هيچ شفاخانه ، مکتب ، مدرسه ، راه سازی ، دانشگاه ، موسسات تعليمی و دار الايتام اعمار نشد .

همه اين پولهای باد آورده را به تربيت و بوجود آوردن طالبان به مصرف رسانيد. حرکت و عمل کرد بن لادن  و طالبان چه قبل از 11 سپتامبر و جه بعد از آن بنفع آمريکا تمام شده است . اين حرکت بهانه خيلی محکمی شد که آمريکا جهت گسترش ساحه نفوذش بر مناطق استراتيژيک و قلب اسيا موفق گردد  و لشکر کشی نمايد.  کشور ما امروز به شطرنجی ميماند که دو بازی گر اصلی ، پاکستان و اسامه بن لادن و امريکا در دو طرف آن قرار گرفته اند . بعد از 11 سپتامبر افغانستان يک بار ديگر مورد سود جويی و چالشها قرار دارد که آينده روشن آن بچشم نميخورد. زمانيکه عمليات آمريکا بخاطر سرکوب و نابودی طالبان و القاعده ( در ظاهر)آغاز گرديد ، يکباره اسامه بن لادن و ملا عمر از صحنه سياسی و نظامی افغانستان  ناپديد شدند . شک نيست که بن لادن هم مانند بسيار ی از عناصر آموزش ديده آمريکا  يا در افقانستان برای هميشه مخفی ميامند و فعالعيت نمی کند و يا اينکه به يکی از کشورهای امريکايی لاتين انتقال ميابد که همچون جناييتکاران نازی برای هميشه از نظرها پنهان بماند و يا هم به ترتيبی او را سر به نيست می کنند ، زيرا تاريخ مصرف او ظاهراً برای آمريکا تمام شده است. 

اسامه درک نمود که خواسته های او با اهداف طالبان هماهنگ است، دستگاه استخبارات پاکستان ( آی اس ای ) که ايجاد گر و بنيانگذار گروه طالبان است، تشخيص داد و به نفع خود دانست تا روابط اسامه را با رهبران طالبان ملا محمدعمراخند زاده  بيشتر تقويت نمايد و زمانی که کابل به تصرف طالبان درآمد، اسامه به قندهار که طالبان آنرا مرکز عمليات و سوقيات خود ساخته بود اقامت گزيد، حکومت امريکا از اقامت اسامه در افغانستان اطلاع داشت زمانی که( بل ريچاردسن) سفير دايمی امريکا در سازمان ملل در سفر خود به افغانستان در اوايل سال 1998 ميلادی مطابق 1377 خورشيدی با ملاعمر ملاقات نمود، از وی تقاضا کرد تا اسامه را از افغانستان خارج سازد، رهبری طالبان تقاضای را رد نمود بالاخره حکومت امريکا رويهء خود را در قبال گروه طالبان تغيير داد مگر بسيار نا وقت ، درسال 1998 ميلادی زمانی که بمب گذارى درسفارتخانه هاى آمريكا درآفريقا( تانزانيا و کنيا ) صورت گرفت امريکا بتاريخی 20، اگست 1998 ميلادی مطابق 29، اسد 1377 خورشيدی ، با حملات75 موشك اردوگاه هاى بن لادن درافغانستان را مورد حمله قرار داد اما بن لادن چند ساعت قبل از فرو افتادن راکت ها از پايگاه  خود بيرون شده بود که اين آغاز بخش مبارزه عليه بن لادن بود ازآن زمان، تروريسم به يكى از دغدغه هاى اصلى رئيس جمهورى آمريكا تبديل شد پس از حملات موشکی گزينه هاى ديپلماتيك براى وارد كردن فشاربرطالبان چندان قابل توجه نبودند، ايالات متحده به سودان و طالبان هشدار رسمى داد و گفت: آنها در قبال هرنوع حمله عليه آمريكايى ها مسؤوليت مستقيم دارند براى مدت كوتاهى، به نظر مى رسيد كه حملات اگست ممكن است به طالبان براى تحويل بن لادن شوك وارد كرده باشد، در ۲۲ اگست، ملامحمد عمر طى ملاقاتى با يك مقام وزارت خارجه گفت:

 او با ايالات متحده به گفت وگو درباره حضور بن لادن درافغانستان خواهد پرداخت، درملاقات با ويليام ميلام سفيرآمريكا دراسلام آباد، هيأت اعزامى طالبان گفت كه تحويل دادن بن لادن برخلاف فرهنگ آنهاست، درسپتامبر ،۱۹۹۸ ميلادی و1377خورشيدی هنگامى كه شاهزاده تركى از ملامحمد عمر درباره قولش مبنى براخراج بن لادن پرسيد، وى پاسخ منفى داد و دو نفر بر سريكديگر داد زدند و ملامحمدعمرازدولت عربستان به شدت انتقاد كرد، پس ازاين بودكه رياض، روابط خود با رژيم طالبان را به حالت تعليق درآورد،(عربستان سعودى، پاكستان وامارات عربى متحده تنها كشورهايى بودند كه حكومت طالبان را درافغانستان به رسميت شناختند)  آمريكا با عربستان سعودى به تبادل اطلاعات دراين زمينه ها مى پرداخت و افسران آمريكا اجازه داشتند تا از مظنونان تروريست در زندان هاى سعودى بازجويى كنند، در اكتبر1998 ميلادی همان سال، يك مقام مركز ضد تروريسم اعلام كرد كه سازمان اطلاعاتى ارتش پاكستان كه طرفدارطالبان است، كشميرى هاى جدايى طلب را در يكى از اردوگاه هايى كه مورد حمله موشكى آمريكا قرارگرفته بود، تعليم داده است به دنبال بمب گذارى سفارتخانه ها، آلبرايت به نايروبى مرکزکنيا سفر كرد تا اجساد آمريكايى ها را بازگرداند و از آن زمان، توجه اين وزارت بر ضد تروريسم افزايش يافت.

 عربستان سعودى كه رابطه طولانى و نزديكى با پاكستان داشت و نفت آن را سخاوتمندانه تأمين مى كرد، به نوازشريف در مورد طالبان و بن لادن فشار وارد مى كرد.يك مقام وزارت امور خارجه گفت كه اميرعبدالله وليعهد سعودى فشارهاى وحشتناكى را بر نخست وزير پاكستان در جريان سفرش در اكتبر ۱۹۹۸ميلادی، وارد كرد وزارت امورخارجه از كلينتون خواست تا در مورد پاكستان، اقدامى صورت گيرد كلينتون، نوازشريف را به آمريكا دعوت كرد و دوطرف در مورد هند و بن لادن گفت وگو كردند  پس از اينكه نواز شريف به پاكستان بازگشت، كلينتون به او تلفون كرد و موضوع بن لادن را مجدداً مطرح كرد اين تلاشها باعث شد تا شريف متعهد شود كه با طالبان گفت وگو كند، اما موضع ملامحمدعمر نرمتر نشد، هنگامى كه مايكل شيهان هماهنگ كننده ضدتروريسم آمريكا در دسامبر ۱۹۹۸ميلادی تعيين شد او نيز موضعى سخت در برابر طالبان و تروريسم داشت و خواهان اعلام طالبان به عنوان حامى تروريسم بود اين مسأله از نظر تكنيكى دشوار بود، چون اگر طالبان به عنوان حامى تروريسم شناخته مى شدند، به معناى آن بود كه ايالات متحده آن را از نظر ديپلماتيك به رسميت شناخته است؛ امرى كه آمريكا از آن خوددارى مى كرد، مايكل شيهان   خواهان به كارگيرى هر سلاحى عليه طالبان بود.

 در اوايل۱۹۹۹ميلادی مركز ضد تروريسم وزارت امورخارجه طرح جديدى را ارائه كرد، در اين طرح از پاكستان به عنوان كشورى كه در مورد مسائل تروريسم همكارى نمى كند، ياد شود، طرح مايكل شيهان   به كار گرفته نشد و اداره جنوب آسيا بسيار محتاطانه عمل كرد احتياط اداره جنوب آسيا در مه ۱۹۹۹ ميلادی مطابق 1378 خورشيدی مجدداً استحكام يافت، هنگامى كه نيروهاى پاكستانى وارد مناطق كوهستانى كشمير شدند، جنگ محدودى ميان هند و پاكستان درگرفت كه به بحران( كارگيل) شهرت يافت، صبر وحوصله وزارت امورخارجه و مركز امنيت ملى از پاكستان رو به پايان بود، يك مسؤول اين مركز در حوزه پاكستان به سندى برگر مشاور امنيت ملى آمريكا نوشت كه اسلام آباد در دو مورد حمايت از طالبان و جنگ با هندوستان به عنوان يك كشور خودسر عمل مى كند.

 در دولت كلينتون، مباحثات زيادى در مورد افغانستان انجام شد كه درنهايت، دو راه حل مطرح شد:

راه حل اول كه از سوى كارل ايندرفورث معاون وزيرخارجه مطرح شده بود، بر تلاشهاى عمده ديپلماتيك براى پايان دادن به جنگ داخلى و آغاز يك دولت اتحاد ملى استوار بود، راه دوم از سوی ريچارد كلارك و شيهان پيشنهاد شده بود و خواهان آن بود كه طالبان به عنوان يك گروه حامى تروريسم شناخته شود و به طور مخفيانه به دشمن و رقيب او، يعنى اتحاد شمال كمك شود، گزينه ديپلماتيك ديگرى هم در دسترس بود: مطرح كردن گروههاى تبعيدى افغان به عنوان يك آلترناتيف ميانه رو براى طالبان دراواخرسال ۱۹۹۹ميلادی مطابق 1378 خورشيدی واشنگتن مقدمات گفت وگوى رهبران تبعيدى را فراهم كرد كه شامل محمدظاهر پادشاه سابق مستقر در روم وحامد كرزى بود، دو مقام وزارت امورخارجه كه ازمقاومت طالبان به ستوه آمده بودند، پيشنهاد كردند كه سعودى ها ۲۵۰ ميليون دالر به طالبان درعوض تحويل بن لادن پيشنهاد كنند، چنين پيشنهادى از همان ابتدا با مخالفت مواجه شد، در وزارت امور خارجه، اين گزينه نيز مطرح بود كه طالبان به عنوان يك سازمان تروريستى خارجى محسوب شوند تا ازطرح شناسايى رسمى طالبان به عنوان دولت حاكم جلوگيرى شود، در اين زمينه نخست تشکيل طالبان را به شکل گراف تقديم ميداريم و بعد می پردازيم به دنباله مطالب :

ـ  ملامحمد عمر / رهبر/ هوتک /تحصيل در مدرسه علوم دينی قندهار.

ـ ملا ربانی / رئيس شورای کابل / ـکاکر/ رئيس حکومت.

ـ ملا محمد حسن / وزير خارجه بعد از 97 / از قندهارهوتک/ تحصيل در مدرسه علوم دينی در کويته

 ـ ملا محمد غوث / وزير خارجه تا97   / از خوشاب قندهار، نورزی/ درسال 97 در مزاردستگير شد/ يک چشم نا بينا.

ـ ملا عبدالرزاق   / گمرکات   /ازقندهار،   پوپلزی .

 ـ ملاسيدغياث الدين/ وزير تحصيلات/از فارياب / فاقد تحصيلات رسمی، تاجر، گشواره در گوش دارد.

ـ ملاخيرالله خير خواه / وزير داخله /از قندهارـ    پوپلزی/ فارغ التحصيل، مدرسه حقانيه.

ـ احسان الله احسان / رئيس بانک دولتی /از قندهارپنجوی/ والی خوست درسال97 که در مزار کشته شد.

ـ مولوی عبدالستارسنايی/ رئيس داد گاه عالی  /از قندهارـ اسحاق زی/ تحصيلکرده مدرسه علوم دينی قندهار.

ـ ملا محمد عباس / وزير صحت عامه / از ارزگان ـ هوتک/ فارع التحصيل مدرسه علوم دينی زابل .

ـ ملا عبيدالله /  وزير دفاع  / از قندهارـ هوتک/  روابط بين (آی اس آی پاکستان) و طالبان.

 ـ  ملا داد الله

 ـ محمد الله آخوند / وزير ماليه / ازقندهارـ الکزی  / تحصيلکرده در مدرسه علوم دينی کويته.

ـ امير خان متقی / وزيراطلاعات و کلتور/از لوگرـ/ تحصيل درمدرسه حقانيه وقوماندان نيروهای بغلان.

ـ عبدالطيف منصور/ وزير زراعت/ از پکتيا /تحصيلکرده مدرسه حقانيه.

ـ محمد عيسی / وزير آب وبرق / ازقندهارـ هوتک.

ـ الله داد آخوند/ وزير ارتباطات/ از قندهارـ هوتک / علوم دينی در ايالات شمالغربی پاکستان

 ـ  نورالدين ترابی/ وزير عدليه/ از ارزگان ـ هوتک / يک چشم.

ـ حميد الله نمانی / وزير تحصيلات عالی  /از زابل ـ  دفتانی/ فاقد تحصيلات رسمی  .    

ـ احمد جان / وزير معدن / از پکتيا  ـحدران/  مذاکره کننده با کمپنی های نفتی.

ـ جلال الدين حقانی / وزير امور سرحدات /از پکتيا ـ حدران/ جنبش اسلامی را عليه داود خان رهبری کرد،

 ـ صادق آخوند/ وزير تجارت قندهار  / ازقبيله وطايفهءهوتک /فاقد تحصيلات، در تسخير مزار شرکت داشت

 ـ قاری دين محمد/ وزير پلان /از بدخشان / عضو برجسته در شورا.

 ـ مولوی قلم الدين / رئيس امر باالمعروف /از لوگر/ تحصيلکرده لوگر و حقانيه، منشی مولوی نبی محمدی.

 ـ مولوی جليل الله / عدليه  /از هرات  / تحصيلکرده مدرسه ديوبندی در هند.

ـ محمد حسن  /والی ولايت قندهار /ازارزگان ـ اچکزی / تحصيلکرده مدرسه دينی درکويته.

 ـ وکيل احمد/ وزير خارجه /از قندهارـ کاکر/ منشی و دستياراصلی ملا عمر، سخنگوی طالبان.

 ـ شير محمد ستانکزی/معاون وزير خارجه/ از لوگـر ـ  سانکزی/افسر سابق پوليس ، آموزش ديده درهند.

ـ عارف الله عارف/ معاون وزير ماليه /از پکتيا /تحصيل تا صنف 6، و 14 سال تحصيل در حقانيه   . 

 كلينتون طى فرمانى، رژيم طالبان را به عنوان حامى تروريسم شناخت، در اكتبر همان سال، طی يك قطعنامه، سازمان ملل متحد تحريم هاى اقتصادى و مسافرتى عليه طالبان وضع كرد، با وضع تحريم ها به نظر مى آمد تلاشها به نتيجه مى رسد  در نوامبر، كلارك در نامهء به سندى برگر نوشت كه به نظر مى رسد طالبان آماده اقداماتى هستند، ملامحمدعمر درجلسه دولت خود از احتمال عزيمت بن لادن اشاره كرده بود، حدس و گمان ها بر آن بود كه مقصد بعدى بن لادن، سومالى است، البته چچن هم مدنظر بود، اما با حملات روسها، اين احتمال دوم بسيار كم بود. كلارك گفت: عراق و ليبى هم از گزينه هاى ديگر بودند اما گمان نمى رفت كه بن لادن به ديكتاتورهاى سكولار عرب مانند صدام و قذافى اطمينان كند، كلارك همچنين از يمن به عنوان يك گزينه ديگر نام برد، اما هيچ كدام از فشارهاى خارجى برروى ملا محمدعمر تأثيرى نداشت چون نسبت به تجارت با جهان خارج بى علاقه بود، او در واقع هيچ ارتباط ديپلماتيكى با غرب نداشت، چون از ملاقات با غير مسلمانان امتناع مى ورزيد شوراى وزيران طالبان  با اكثريت آرا، رأى به اين داد كه آنها با بن لادن خواهند ماند و او را تحويل نمى دهند وايالات متحده به همكارى با روسيه پرداخت؛ كشورى كه درحال مبارزه با جدايى طالبان چچن بود كه از حمايت و پشتيبانى اسامه بن لادن بهره مند بودند، آمريكا توانست سازمان ملل متحد را قانع كند تا قطعنامه ۱۳۳۳ شوراى امنيت را صادر كند، طبق اين قطعنامه، طالبان تحريم تسليحاتى مى شدند، هدف قطعنامه ضربه زدن به طالبان در حساس ترين نقطه بود، يعنى صحنه نبرد با اتحاد شمال و ممانعت كردن از تحويل سلاح به آنها، يعنى كارى كه پاكستان آن را انجام مى داد، البته قطعنامه نه اثرى برملا محمدعمر گذاشت و نه جريان همكارى نظامى پاكستان را با طالبان متوقف كرد مقامات آمريكايى مجدداً براى ترغيب پاكستان به همكارى تلاش كردند، رئيس جمهور كلينتون درجون ۱۹۹۹ميلادی مجدداً با نواز شريف تماس برقرار كرد و با او درباره بحران با هند به گفت وگو پرداخت اما در مهمترين امر از او به شديد ترين وجه خواست تا طالبان را به اخراج بن لادن قانع كند، كلينتون پيشنهاد داد كه پاكستان از كنترول خود بر تأمين نفت طالبان و صادرات افغانستان از طريق بندر كراچى براى وارد آوردن فشار استفاده كند، نواز شريف در مقابل، پيشنهاد داد كه نيروهاى پاكستانى راساً به دستگيرى بن لادن اقدام كنند، اگر چه كمتركسى درواشنگتن به انجام اين كاراعتقاد داشت، اما رئيس جمهوركلينتون با اين ايده موافقت كرد، رئيس جمهوركلينتون دراوايل جولاى مجدداً با نوازشريف در واشنگتن ملاقات كرد، در اين ديدار، كلينتون از شكست پاكستان در انجام اقدام مؤثر در رابطه با طالبان و بن لادن شكايت كرد، شريف مجدداً بر برنامه خود تأكيد كرد او توانست موافقت كلينتون را براى آموزش نيروهاى ويژه پاكستانى براى دستگيرى بن لادن كسب كند، دراكتبر۱۹۹۹ميلادی نواز شريف توسط پرويز مشرف خلع و آن برنامه نيز لغو شد، در ابتدا دولت كلينتون اميدوار بود كه كودتاى پرويزمشرف ممكن است راه را براى اقدام عليه بن لادن بازكند، اما اينگونه نشد و در پايان سال ۱۹۹۹ميلادی يكسال پس از بمب گذارى سفارتخانه ها، ديپلماسى با پاكستان به مانند تلاش ها با طالبان به ثمر نرسيد به عنوان پاسخى به بمبگذارى سفارتخانه، كلينتون به سيا اين اجازه را داد تا از طريق برنامه قبلى خود به دستگيرى بن لادن و يارانش بپردازد، كلينتون همچنين اجازه حمله به بن لادن از راههاى ديگر را هم داد.

طبق فرمان ويژه اى هم تمامى منابع مالى مرتبط با بن لادن ضبط شد، سيا از دانش خود براى مختل كردن هسته هاى القاعده استفاده كرد، با همكارى مقامات آلبانى، سيا موفق شد تا عمليات القاعده را در تيرانا، خنثى كند و چند سلول تروريستى را از بين ببرد، پس از بمب گذارى هاى سفارتخانه، افراد مرتبط با القاعده در جمهورى آذربايجان، ايتاليا و بريتانيا دستگير شدند. سيا با همكارى اف.بى.آى توانست از حمله به سفارت آمريكا در اوگاندا ممانعت به عمل آورد و مظنونان را دستگير كند، بتاريخ ۴ نومبر ۱۹۹۸ميلادی مطابق13 عقرب 1377 خورشيدی قاضی نيويارك جنوبى عليه بن لادن اقامه دعوى كرد، اسامه محمد بن لادن متهم شده بود كه با سودان، ايران و حزب الله متحد شده است.

 با دخالت نظامی امريكا درافغانستان در اكتبر 2001، بن لادن رهبرا لقاعده تمام تلاش خود را براي همكاري با طالبان، ملاعمر و حزب اسلامي گلبدين حكمتيار در افغانستان انجام ميدهد، همچنين القاعده به همكاري خود با سپاه صحابه، لشكر جنگوي، لشكر طيبه ، جيش محمد، حركت المجاهدين و گروه‌هاي ديگر پاكستاني ادامه ميدهد، با حضورنيروهاي آمريكا و گروه‌هاي امنيتي واطلاعاتي درافغانستان و پاكستان كه مركز القاعده را مورد هدف قرار دادند، القاعده بيش ازپيش مركزيت خود را از دست داد، درحالي كه گروه عملياتي القاعده به نقاط مختلف سفرميکنند و اين حملات را با هسته مركزي در جنوب هماهنگ ميسازند، اعضاي القاعده به همان اندازه كه راغب است حضورش در دنيا را اثبات كند، روي شبكه جهاني همفكران خود در جنوب شرقي آسيا، جنوب آسيا، شاخ آفريقا، خاورميانه و قفقاز تكيه دارد تا به وسيله آنها به دشمنان ضربه بزند حملات در كنيا، اندونزيا، هندوستان، پاكستان، كويت و يمن به دليل جبران از دست دادن و نبود فضا و فرصت مناسب در افغانستان انجام  ميپذيرد .

 پس از اينكه نيروهاي آمريكا و متحدان آن در 7 اكتبر سال 2001 در امور افغانستان مداخله كردند، عراق به يك پايگاه مناسب براي القاعده تبديل شد گروه‌ها ی آنها با نااميدي نياز به يك نمايش جديد دارند تا از نظر روانشناسي و فيزيكي، افرادي را كه به فنون جنگي آشنايي دارند، تربيت كنندالقاعده جهت ايجاد مشكل براي دشمنانش، به طور مداوم تاكتيك‌هاي نظامي، متد حمايت مالي و تكنيك شايعه‌پراكني جديدي را در سال گذشته ابداع كرده است، به رغم اينکه غرب 150 ميليون دالر، دارايي القاعده را در چهار ماه اول پس از 11 سپتامبر،ضبط كرد، اما القاعده برنامه مالي خود را تغيير داد، براي مقابله با هر تهديدي، پنتاگون توانايي نظاميي  و سيا توانايي اطلاعاتي خودشان را افزايش داده‌اند، تااکنون چندين عضو القاعده و طالبان دستگير و كشته شدند، براي اينكه از موفقيت اين مبارزه مطمئن شويم، جامعه بين‌المللي بايد، در بازسازي افغانستان بكوشد. ملل غربي بايد به جاي حرف زدن عمل كنند، بايد، با گروه‌هاي كه از نظر سياسي و اقتصادي مسائل حاشيه‌اي ايجاد مي‌كنند، ويا( مانع نفوذ عناصر روشنگر و دموکرات در سهيم ساختن قدرت در افغانستان اند ) به مبارزه پرداخته شود، مبارزه عليه اسلام تندرو نبايد با مسلمانان دنيا كه يك ‌‌پنجم جمعيت دنيا يعني 44/1 بيليون مردم را تشكيل مي‌دهند، آميخته شود.

 

www.esalat.org