تنشها و تشنجهاي طرح خاور ميانه بزرگ
)مجيد (
saturday 20 january 2007 22:19:47
هيچ منطقه اي را در جهان نمي يابيد که مانند جهان عرب تحت سلطه و سيطره قرار گرفته باشد، اين امر اگرچه بر جايگاه اين منطقه به عنوان خاستگاه فرهنگها و تمدنهاي کهن دلالت دارد اما از سوي ديگر نشان از بخت بد اين منطقه به سبب وجود حکومتهاي فاسدي که مانع پيشرفت و استقلال آن شده اند، دارد که اين منطقه را طعمهي طمع ورزان و زياده خواهان نموده است. اين منطقه از زمان استعمار و از آغاز طرح تجزيه و تقسيم که با توافقنامهي سايکس _ بيکو در سال 1916 م آغاز و با طرح اشغال فلسطين در سال 1948 م و پيمان بغداد ادامه يافت تا دوران فعلي و طرح خاورميانهي جديد که شيمونپرز، نخستوزير سابق اسراييل آن را ارائه کرده و نيز طرح وي در مورد جهان عرب که در سال 1994 م ارائه نمود، همواره هدف اين طمعورزيها بوده است. هنوز چند ماهي از آغاز سال 2004 م نگذشته بود که اقدامات جديدي در قالب شعارهايي فريبنده منطقه را در برگرفت. يکي از اين موارد، اقدامات دولت دانمارک بود که به مشارکت براي پيشرفت، اصلاحات، آزادي و دمکراسي و نيز مسألهي امنيت منطقهاي حوزهي مشرق عربي اهتمام نشان ميدهد. اين اقدامات بر پايهي گفتگو و مشاوره بينان نهاده شده بود و خواهان گسترش حوزهي جغرافيايي اين همکاريها و در بر گرفتن همسايگان کشورهاي عربي بود.
يکي ديگر از اين موارد اقدامات دولت آلمان بود که يوشکافيشر، وزير امور خارجهي اين کشور در کنفرانس امنيتي مونيخ که در تاريخ 27 فوريه سال 2004 م و با حضور وزراي خارجه، دفاع و مسئولان امنيتي 34 کشور برگزار شده بود از آن خبر داد. هدف اين طرح، تبديل منطقهي عربي از مغرب تا سوريه به منطقهي آزاد تجاري بود که کشورهاي ميانه مانند اسراييل را نيز در برميگرفت. اين طرح که شامل خاورميانه و خاور دور نيز ميشد و کشورهاي ايران و افغانستان را نير پوشش ميداد با هدف تحکيم دمکراسي و حاکميت قانون و جلوگيري از خشونت سامان يافته بود. وزير خارجهي آلمان در اين کنفرانس از خطر تروريسم جهادي سخن گفت که نه تنها غرب را تهديد ميکند بلکه جهان عرب و جهان اسلام را نيز مورد تهديد قرار ميدهد.
بايد توجه داشت که هيچ يک از اين دو طرح به جهان عرب به عنوان يک مجموعهي کامل که از حق بازسازي و تحکيم وحدت خود برخوردار است، نمي نگرند. هر دو طرح به خاورميانه نظر دارند. جامعهي عرب هر دوي اين طرحها را دريافت داشت اما با وجود نقايص و اهداف پنهان موجود در اين دو طرح، هيچ يک از آنها با طرح آمريکا قابل مقايسه نيست. طرح آمريکا که طرح خاورميانهي بزرگ عنوان گرفته است افزون بر کشورهاي عربي، اسراييل، ترکيه، ايران، افغانستان و پاکستان را نيز در بر ميگيرد. بوش در سخنراني خود در روز 6 نوامبر سال 2003 م با تأکيد ويژه بر دمکراسي و مسأله آزاديها از قلمرو اين طرح خبر داد و در ادامه خود را فرستادهي عنايت الهي و رسول برگزيدهي بشريت معرفي کرد. در اينجا به سبب اهميت اين طرح و از آنجا که اين طرح، خطرناکترين طرحي است که منطقه در تاريخ جديد خود شاهد آن بوده به بررسي آن مي پردازيم.
کليات طرح
اين طرح به سه موضوع که از آن به عنوان کمبودهاي 3 گانه ياد ميشود ميپردازد که عبارتند از: آزادي، دانش و قدرت بخشيدن به زنان. براساس اين طرح، کشورهاي عضو گروه 8 براي بهبود بخشيدن به وضع کشورهاي مورد بررسي و رفع اين کمبودها تلاش ميکنند که خود اين تلاش گامي در جهت تأمين منافع ملي اين کشورهاست. اين امر از طريق توجه به اين اولويتها محقق ميگردد:
- تقويت دمکراسي و دولتهاي مشروع
- ساخت جامعه براساس دانش
- گسترش فرصتهاي اقتصادي
در اينجا با توجه به اين عنوان و آنچه به طور کلي در طرح آمده، مواردي را که در مورد وضعيت نابسامان منطقه ذکر شده مورد بررسي قرار ميدهيم.
اوضاع اقتصادي و اجتماعي
- مجموعه درآمد سرانهي 24 کشور عربي کمتر از کشور اسپانياست.
- شمار بيکاران در اين کشورها تا سال 2010 به 25 ميليون نفر ميرسد.
- يک سوم مردم منطقه با درآمدي کمتر از دو دلار در روز زندگي ميکنند و ميزان رشد منطقه کمتر از 3% است.
- 51% جوانان خواستار مهاجرت از وطن خود هستند.
اوضاع سياسي
- نسبت تعداد زنان در مجلس اين کشور 3/5% است.
- براساس گزارش Freedom House در سال 2003 م تنها کشور آزاد در منطقهي خاورميانه، اسراييل بوده است.
- براساس گزارش رشد انساني سال 2003 م، در ميان 7 منطقهي جهان، کشورهاي عربي از کمترين ميزان آزادي برخوردار بودهاند.
- در زمينهي آزاديها و اختيارات زنان، تنها آفريقاي جنوبي پس از جهان عربي جاي ميگيرد.
- ملل عرب در صدر فهرست طرفداران دمکراسي و قائلان به برتري آن نسبت به ديگر روشهاي حکومت قرار دارند.
عقبماندگي علمي و فرهنگي
- کشورهاي عربي تنها 1/1 درصد از بازار چاپ کتاب را به خود اختصاص دادهاند.
- يک چهارم فارغالتحصيلان دانشگاهها از کشور خود مهاجرت ميکنند.
- تعداد کتابهاي ترجمه شده به زبان يوناني که تنها 11 ميليون نفر با آن تکلم ميکنند، 5 برابر تعداد کتب ترجمه شده به زبان عربي است.
- 56 ميليون از بزگسالان بيسواد هستند که دو سوم آنان را زنان تشکيل ميدهند.
- وجود کمبود چشمگير کتابهاي آموزشي در زمينهي فلسفه، ادبيات، جامعهشناسي و علوم طبيعي.
- سطح پايين دسترسي به اينترنت و استفاده از آن؛ به طوري که تنها 1/6 درصد از افراد امکان دسترسي به اينترنت را دارند که اين رقم از آفريقاي جنوبي نيز پايينتر است.
آمريکا، اين آمار را به وسيلهي کارشناسان خود به دست نياورده بلکه در اينباره به گزارشهاي رشد انساني در سالهاي 2002 م و 2003 م -که توسط کارشناسان عرب تهيه شده، اعتماد کرده است. انگيزهي آمريکاييها از استناد به اين دو گزارش جلوگيري از طرح هرگونه ابهام و ترديد در مورد صحت ارقام ذکر شده است. همچنين آنان به دنبال تأکيد بر اين موضوع بودهاند که اصلاحات، خواستي ملي و داخلي در جهان عرب است (امري که اين دو گزارش بر آن پاي ميفشارند) و عامل بازدارنده از آغاز اين اصلاحات، حکومتهاي فاسد و ديکتاتور حاکم هستند. نيز اينکه طرح اصلاح به وقوع نميپيوندد مگر با برنامهاي فراگير که بر پايهي توسعه، نوسازي، دمکراسي و ايجاد فضايي آزاد براي افراد و گروهها سامان يافته است.
اما قصد آمريکا از ورود به منطقه با طرح اين شعارها، چيزي جز نيرنگ و سرپوش نهادن بر اغراض اصلي نيست. اين رويکرد کلي آمريکا در مرحلهي فعلي يعني مرحلهي جهانيسازي است که با پنهان نمودن اهداف دشمنانهي خود، شعار دروغين دمکراسي و حقوق بشر را سر ميدهد و از همين روست که بوش پسر به ناگهان سر برآورده و خود را پيامآور دمکراسي و نجات دهندهي بشريت و خصوصاً اعراب معرفي نمود. وي در سخنراني فوقالذکر، به انتقاد از سياست قبلي آمريکا که از ديکتاتورهاي عربي حمايت ميکرد، پرداخت و اظهار داشت که اکنون زمان تغيير اين سياست و دنبال نمودن سياست انتشار دمکراسي و حمايت از آن رسيده است. وي براي تأکيد بر اين سياست و اجراي آن از گروه هشت خواست که با التزام به اين امور حمايت خود را از اصلاحات دموکراتيک در منطقه اعلام نمايند:
- حمايت از انتخابات آزاد در همهي زمينهها و کمک به اجراي آن.
- تنظيم ديدارهاي پارلماني ميان اعضاي مجالس کشورهاي عضو گروه هشت و همتايان عرب خود.
- اهتمام به تهيهي قوانين جديد و اصلاح قوانين انتخاباتي گذشته.
- ايجاد مؤسسات ويژهي زنان براي آموزش رهبري و مشارکت سياسي به آنان.
- ارائه کمکهاي حقوقي به مردم عادي از طريق ايجاد مراکز ارائه دهندهي مشاورات حقوقي.
- ارائه پيشنهاد تأسيس رسانههاي مستقل و پيشرفته.
- گسترش سازمانهاي مدني دموکراتيک، حقوقي، رسانهاي، نهادهاي زنان و ... و اجازهي مانور به آنان به همراه فراهم نمودن امکانات مالي براي آنان.
به اين طريق و از طرق ديگر آمريکاييها با اعلام ناتواني مردم، راه را براي دخالت خود در منطق باز کردند و خود را قيم ديگران به شمار آوردند. آنان به شکل توهينآميزي با ناديده گرفتن سران کشورهاي عربي بدون مشورت با آنان اين طرح را در اختيار گروه هشت قرار دادند تا در کنفرانس ماه ژوئن اين گروه در ايالات جرجياي آمريکا مورد بررسي قرار گيرد.
نگراني حکومتهاي عربي
سران دولتهاي عربي از طرح خاورميانهي بزرگ بر آشفتهاند و از سخنان بوش و ديگر مقامات آمريکايي دچار ترس و وحشت شدهاند. هانس، مدير طرحهاي سياسي وزارت خارجهي آمريکا پس از گذشت يک سال از حادثهي 11 سپتامبر صراحتاً از وادار نمودن جهان عرب به پذيرش دمکراسي براي پيشگيري از به خطر افتادن آمريکا سخن گفت. اينگونه بود که ارائه طرح خاورميانهي بزرگ چونان ضربهاي بر پيکرهي اين حکومتها فرود آمد. اين امر بيشتر از اين جهت بود که اين ضربه از سوي فرمانرواي بزرگ وارد شده بود که حکام عرب در خدمتگزاري و حمايت از وي کوتاهي نکرده بودند. اين دولتها پس از دورهي طولاني دوستي با آمريکا، خود را در موقعيت ناگواري ميديدند که راهي جز مماشات و همراهي براي آنان باقي نميگذاشت و اينگونه بود که از اعتقاد خود به اصلاحات سخن گفتند. حسني مبارک، رئيسجمهور مصر چنين عنوان کرد که اصلاحات ضرورتي گريزناپذير است، اگرچه وي ارادتي به طرح خاورميانهي بزرگ ندارد چرا که اين طرح بدون در نظر گرفتن ويژگيهاي فرهنگي، ديني و سنتهاي جاري در اين منطقه تدوين شده است.
در اينجا مسايلي وجود دارد که بايد با توجهي دوباره به آنها پرداخت. اظهارات مبارک دربارهي اعتقادش به اصلاحات، دروغي بيش نيست. اگر وي حقيقتاً به اين امر اعتقاد دارد چه چيزي او را از اجراي اصلاحات بازميدارد و چرا برخي از مسئولان منصوب شده از جانب وي براي بيش از دو دهه و برخي بيش از سه دهه به کار خود ادامه دادهاند. اگر چنين قصدي در ميان بود در سياستهاي وي بروز مييافت اما آنچه که مردم مشاهده کردهاند چيزي جز محدودتر شدن آزاديها و بدتر شدن اوضاع عمومي بوده بدون آنکه رئيسجمهور مسئوليت هيچ يک از اين امور را بپذيرد. براي نزديک به ربع قرن است که مصر با قانون حالت ويژه اداره ميشود. مخالفتهايي که کشورهاي عربي نسبت به طرح آمريکا ابراز ميکنند به خاطر مصالح منطقه نيست بلکه به سبب ترس آنها از موضع جديد آمريکا است. آمريکا در نگاه خود به منطقه، تجديد نظر کرده و ديگر خود را نيازمند دولتهاي عربي بدون ارداه نميبيند تا با سيطره بر آنها، در جهت پيشبرد اهداف خود آنها را به خدمت گيرد. اين بار آمريکا با حربهي دمکراسي وارد شده و همچنان که از سياستها و راهبردها و نيز اظهارات برخي مقامات اين کشور پيداست، براي تغيير در وضعيت منطقه ناگزير از جابهجايي برخي حکومتهاست. هانس از امکان به قدرت رسيدن احزاب اسلامي از طريق انتخابات آزاد سخن ميگويد. البته اين امر خطراتي را براي آمريکا در پي خواهد داشت اما در مواردي که گزينهيبهتري وجود نداشته باشد، قابل پذيرش است و از اين جاست که علت اصلي ترس دولتهاي عربي آشکار ميشود. اين دولتها يا در معرض خطر سرنگوني قرار دارند يا اينکه مجبورند دست به تغييرات داخلي بزنند که اين امر هم در نهايت به تغيير دولت ميانجامد. اگرچه حکومت عربستان بيش از ديگر کشورهاي عربي از اين امر نگران است، اما مصر به آشکاري از آشفتگي خود به نسبت به اين طرح سخن گفته است. مقامات اين کشور گاه با رد کامل طرح و گاه با ذکر ملاحظات و ايرادهايي در مورد آن، اميد دارند که با آمريکا به تفاهمي دست يابند تا آنان را از سرنگوني رهايي دهد. اين کشور در اين راه حتي دست به دامان اروپا هم شده تا راه نجاتي براي خود پيدا کند. و از همين روست که به همراه عربستان و سوريه، سند مشترکي را امضاء کردهاند تا آن را جايگزين طرح آمريکا کنند. امضاي اين سند نه به منظور اجراي اصلاحات مورد نظر که براي تشکيل جبههاي براي حفظ وضع موجود و رويارويي با حوادث آينده صورت گرفته است. اين امر به روشني در کنفرانس اخير سران عرب در تونس رخ نموده و همگان از ناتواني کشورهاي عربي و نفوذ آمريکا بر آنها اطلاع يافتند. آنان هيچگاه تصور نميکردند که آمريکا که با سرنگوني دولتهاي دموکرات از ديکتاتورها حمايت ميکرد، روزي به سراغشان بيايد و از آنان خواستار اصلاحات شود.
حاميان طرح آمريکا
طرح آمريکايي خاورميانهي بزرگ با واکنشهاي رسمي و غيررسمي مختلفي در جهان عرب مواجه شده است. در ميان اين واکنشها، يک جريان سياسي _ فرهنگي آشکارا از طرح آمريکا دفاع ميکند و آن را نجاتبخش ملتهاي منطقه از دولتهاي کنوني ميداند و از آمريکا به عنوان نيرومندترين کشور جهان نام ميبرد که گريزي از همکاري با آن و استفاده از طرح پيشنهادياش نيست و ما با ضعف مفرطي که داريم ميبايست از امکانات ارائه شده از سوي اين کشور بهرهبرداري کنيم. اين جريان آمريکا زده عمداً از پرسش دربارهي انگيزههاي حقيقي آمريکا از ارائه اين طرح اجتناب ميکند. اينان همچنين از ياد بردهاند که نظام امپرياليستي حاکم با توجه به طبيعت خود با دمکراسي مخالف است. آمريکا هيچگاه به نجات ملتها زبانزد نبوده بلکه آنچه از آمريکا در يادها باقي است، حمايتش از بزرگترين ديکتاتورهاي جهان مانند حکومتهاي سوموزا، شاه و ژنرال پينوشه و سرنگوني دولتهاي برآمده از خواست ملتها و انتخابات مردمي است مانند آنچه دربارهي دولت مصدق در ايران، دولت سالوادر آلنده در شيلي و دولت هوگوچاوز در ونزوئلا رخ داد.
با توجه به اين مطالب ميتوان چنين نتيجه گرفت که اين جريان، خود ساختهي دست آمريکا و نتيجهي اجراي سياستهاي اين کشور در منطقه است و شعارهاي دفاع از دمکراسي و حقوق بشر که از سوي آن مطرح ميشود تنها وسيلهاي است براي سرپوش نهادن بر حقيقت و ماهيت اصلي اين جريان.
پشتيباني آمريکا از افراد و سازمانهاي مختلف چيز جديدي نيست و در طرح خاورميانهي بزرگ نيز مورد توجه قرار گرفته و در آن از تأسيس تشکلهاي گوناگون دمکراتيک، حقوقي و تشکلهاي زنان سخن به ميان آمده و توجه ويژهاي به تأمين بودجهي آنها شده است. مردم جريان پيش گفته و اين تشکلها را «چلبيها» نام نهادهاند. اين نامگذاري آنان را به احمد چلبي و يارانش در عراق تشبيه ميکند. اين گروهها که در سوريه، مصر و تونس با اين عنوان شناخته ميشوند، نقش جانشينان آمريکا را در عرصهي سياسي اين کشورها بازي ميکنند. برخي از افراد که در مورد حقايق سياسي اطلاعات کافي ندارند، در اينباره ميپرسند که چرا آمريکا با وجود اطلاع از مخالفتهايي که در منطقه وجود دارد اين طرح را مطرح نموده است؟ براي پاسخ به اين سؤال ميبايست اين طرح را با نظريه راهبردهاي جديد آمريکا براي نفوذ در جهان مورد بررسي قرار دهيم. براساس اين راهبرد جديد، سيطرهي دلخواه آمريکا بر جهان عرب بدون اشغال عراق ميسر نبود، چه آنکه اين کشور مخالف تسلط آمريکا بود. اشغال عراق دو هدف را محقق ميساخت:
اول آن که رهبران عرب بيقيد و شرط تسليم ميشدند.
دوم آنکه آمريکا با در دست گرفتن ثروت نفتي سرشار عراق افزون بر برآورده ساختن نيازهاي روزافزون خود ميتوانست کشورهاي بزرگ را به پذيرش خواستها و تصميمات خود وادار سازد. روشن است که ايالات متحده با توجه به پديدهي جهاني شدن و تحولات ناشي از آن، با رويکردي متفاوت از رويکرد پيشين خود وارد عمل شده که اين کشور را به تغيير بسياري از سياستهاي بينالمللي و منطقهاي خود ناگزير ميسازد. اين مطلبي است که بسياري از کارشناسان و مسئولان آمريکايي بدان پرداختهاند. برنرد لويس انگليسي که از بزرگترين کارشناسان مسائل خاورميانه و تاريخ نوين آن است نيز در سال 1993 م نظريهي دخالت در مسايل کشورهاي شرق براي برقرارسازي دمکراسي در اين کشورها را مطرح کرد. اين نظريه به شکلي روشن از تغيير اوضاع منطقه و دگرگوني در آن سخن ميگويد. وي براي تحقق اين مأموريت از ايالات متحده ميخواهد در برابر جهان اسلام از خود ضعف نشان ندهد و جهان عرب را جدي بگيرد. در همين راستاست که کالين پاور، وزير امور خارجهي سابق آمريکا پيش از حمله به عراق از ضرورت ايجاد تغييرات سياسي بنيادين در اين کشور در چارچوب اهداف آمريکا سخن ميگويد. به اين ترتيب ميتوان چنين گفت که طرح خاورميانهي بزرگ در راستاي تحقق دگرگوني بنيادين در منطقه سامان يافته است. اگرچه به بهانهي ايجاد دمکراسي و حل مشکلات علمي و اقتصادي منطقه از آن ياد ميشود. ارائه دهندگان اين طرح با سردادن شعار دمکراسي توانستهاند بسياري از افراد، نهادها و جمعيتها را با خود همراه کنند.
از نظر علمي و آموزشي، کشورهاي عربي در اثر فشارهاي اسراييل تجديد نظر در برخي از مقررات را آغاز کرده بودند اما اکنون با اعمال فشار آمريکا تجديد نظر کلي در وضعيت آموزشي خود را در دستور کار قرار دادهاند. واشنگتن در سال 2003 م و پس از اشغال عراق حدود 80 کارشناس را براي بررسي وضعيت آموزش اين کشور و ايجاد تغييرات ريشهاي در آن به بغداد اعزام نمود. دولتهاي عربي نيز ذليلانه به تغيير مواد درسي و افزودن مطالبي جديد به دروس اقدام کردند. در همين راستا بود که سخناني دربارهي لغو درس تاريخ و تربيت ديني در تونس و مصر و جايگزيني آن با درس اخلاق شنيده شد. سوريه نيز پس از چندين دهه، قانون استفادهي دانشآموزان از لباس نظامي را لغو کرد.
اگرچه در طرح خاورميانهي بزرگ مطلبي دربارهي مواد درسي که ميبايست تدريس شود و يا موادي که بايد حذف شود بيان نشده است، اما مسأله تجديد نظر در آموزش به کنفرانسي ارجاع شده که با حضور جريانهاي اصلاحطلب مردم و بخش خصوصي، سران تشکلهاي مدني و اجتماعي منطقه و همتايان آنان در ايالات متحده و اتحاديهي اروپا تشکيل و در آن براي رفع نواقص موجود در برنامههاي آموزشي تصميمگيري ميشود. و اينگونه است که آمريکا ميتواند هرچه را بخواهد حذف و هرچه را بخواهد اضافه نمايد و براي کسي حق اعتراض وجود ندارد. اما در حوزهي اقتصاد، سازمانهاي تجاري بينالمللي در دههي هشتاد، کشورهاي منطقه را به اجراي ليبراليسم جديد که مبتني بر خصوصيسازي، آزادسازي کامل و پيوستن به بازار جهاني بود، وادار کردند. سران عرب، از جمله بوتفليقه رئيسجمهور الجزاير، تسليم شدن خود در برابر اين ليبراليسم را اينگونه توجيه کردند که اين جريان جهاني است و راهي جز همراه شدن با آن وجود ندارد. نتيجهي اين اقدام فروش مؤسسات و بخشهاي اساسي و استراتژيک کشورها به شرکتهاي خارجي بود که از آن جمله ميتوان به صنعت سيمان تونس اشاره نمود. اما در طرح خاورميانهي بزرگ، در بخش گسترش فرصتهاي اقتصادي به اين موارد برميخوريم:
- سرمايهگذاري کشورهاي گروه 8 در طرحهاي کوچک و سودآور به ويژه طرحهايي که زنان در رأس آن قرار دارند.
- تأکيد بر اين موضوع که کليد تحول در کشورهاي خاورميانهي بزرگ گسترش بخش خصوصي است.
- ايجاد مؤسسه مالي مشترکي از سوي گروه 8 براي همکاري در ايجاد طرحهاي متوسط و کلان.
- مشارکت مالي کشورهاي گروه 8 و کشورهاي منطقه با هدف آزادسازي خدمات مالي و گسترش آن در منطقه با تمرکز بر:
* کاهش تسلط دولتها بر خدمات مالي.
* برداشتن موانع معاملات مالي ميان کشورها.
* بهبود و گسترش ساز و کارهاي اقتصاد بازار.
- ايجاد مناطق ويژه از سوي کشورهاي گروه 8 در خاورميانهي بزرگ براي بهبود مبادلات تجاري در منطقه که منجر به حمايت از فعاليتهاي تجاري بخش خصوصي و تقويت رابطه ميان طرحهاي اجرايي اين بخش شود. ميبينيم که اين طرح بر توسعهي همه جانبه و گسترش بخشهاي اقتصادي از طريق برنامهاي جامع که به پاسخگويي نيازهاي ملتهاي منطقه اهتمام داشته باشد، متمرکز نشده است؛ چه آنکه اين امر مستلزم تلاش براي تحقق خودکفايي، اشتغالزايي و کاهش واردات و نيز برداشتن گامهايي در مسير حل مسايل اجتماعي، بهداشتي، آموزشي و ... است. در همهي اين موارد نيز ميبايست فراهم آوردن فنآوريهاي جديد و رسيدن به مرحلهي نوآوري در آنها به دست آيد. اما طرح آمريکا به جاي آنکه به اين سمت جهتگيري نمايد، به عکس بر خصوصيسازي، به کارگيري سرمايههاي خارجي، ايجاد سازمانهاي مالي، حمايت از اقتصاد بازار، کاهش نقش دولت و اجازهي انتقال اموال نه تنها در داخل کشورها بلکه حتي در خارج آنها و همهي اقداماتي که ليبراليسم جديد طلب ميکند، تأکيد دارد. کسي که با دقت به اين طرح بنگرد در مييابد که اين طرح بر مغالطه و ناديده گرفتن حقايق بنا نهاده شده است. در اين طرح از سويي به پرکردن شکاف اقتصادي خاورميانهي بزرگ و راههاي تحول اقتصادي اين منطقه اشاره شده است، اما از سوي ديگر نسبت به نقش اسراييل در ممانعت از اين تحول و توسعه، چشمپوشي صورت گرفته است. در اين طرح تنها به بخشهايي از گزارشهاي توسعهي انساني اشاره شده که اثبات کنندهي دادههاي اين طرح است و به بخشهاي متعارض با طرح اشارهاي نشده است. در گزارش توسعهي انساني سال 2003 م اشغالگري اسراييل از مهمترين موانع توسعهي انساني در کشورهاي عربي دانسته شده است. حتي دوويلپن، وزير امور خارجهي فرانسه به اين مسأله اسفبار توجه نموده است و در مصاحبه خود با روزنامهي فيگارو در تاريخ 19/2/2004 ميگويد: «اقدام آمريکا در منطقهي خاورميانه بدون توجه به چالش اعراب و اسراييل و نيز بدون مشورت قبلي با اعراب صورت گرفته است. همچنين اين طرح تنها به راهحلهاي کلي پرداخته و موارد جزئي و ويژه را در نظر نگرفته است.»
اگر درونمايهي اصلاحات اقتصادي اين باشد، دموکراسي مطرح شده و متناسب با آن نيز امري صوري و تنها در جهت آرايش بيروني آن و در حقيقت دموکراسي بازار، بخش خصوصي و نوليبرالهاست. و اين گونه است که ابعاد واقعي طرح خاورميانهي بزرگ و رابطهي آن با اهداف و استراتژي جديد آمريکا مشخص ميشود.
اهداف و خطرات طرح خاورميانهي بزرگ
با بررسي انجام شده بخشهايي از اهداف اين طرح و خطرات آن براي منطقه روشن شد. اگر آمريکا خيرخواه اعراب بود از رژيم صهيونيستي و جنايات اين رژيم بر ضد ملت فلسطين، حمايت نميکرد و سياستهايي را که باعث ضعف منطقه و جلوگيري از وحدت آن ميشود تأييد نمينمود. اما ميبينيم که اين کشور همواره براي ضعف و عقبماندگي اقتصادي، علمي و تکنولوژيک منطقه تلاش ميکند. اکنون نيز پس از اشغال عراق با اقدامات زير براي تخريب منطقه به روشهاي مختلف گام برميدارد:
1- استفاده از ترکيب خاورميانهي بزرگ و جايگزيني آن با اصلاحاتي مانند منطقهي عربي، جهان عرب و جامعهي عرب و نفي سابقهي تاريخي و جغرافيايي اين منطقه.
2- آميختن جهان عرب با ديگر کشورها و جلوگيري از استقلال اين منطقه که گامي در جهت اجراي سياستهاي دشمنانهي اسراييل است.
3- اين طرح در راستاي راهبرد آمريکا در شکل دهي دوباره به منطقه براساس رويکرد جديد اين کشور به جهان ارائه شده است و به بخشهاي دروني يعني آموزش و پرورش، فرهنگ، تاريخ، دين و همهي ارزشهاي شخصيتساز و ارتباط دهندهي حال با آينده در جهت تغيير هويت ساکنان اين منطقه توجه نموده است.
4- تخريب حيات سياسي و فرهنگي منطقه از طريق سازماندهي گروهها و جمعيتهاي گوناگوني که تحت شعار دموکراسي و حقوق بشر گرد آمدهاند. مشهور است که بيشتر اين سازمانها و جمعيتها در کشورهاي عربي با کمکهاي مالي خارجي به کار خود ادامه ميدهند و به همين سبب به موضوعات اساسي ملي و ميهني توجهي ندارند. اگر گاهي نيز فعاليتي در اين زمينه انجام ميدهند تنها براي بستن دهان منتقدان است. هويدي، نويسندهي مصري در اينباره ميگويد: «مشکلي که با سياستهاي آمريکا در شکلدهي سازمانهاي حقوق بشر در مصر با آن مواجهيم اين است که اين سازمانها که ضررشان بيش از نفعشان است همگي با سرمايهگذاري خارجي تأسيس شدهاند؛ از اين رو ميبايست به اجراي سياستهاي غرب بپردازند و به همين دليل به مسايل ملي مهمي چون آزادسازي فلسطين يا برقراري دموکراسي يا حل مشکلات اجتماعي و اقتصادي که بسيار مهمتر از موضوعاتي مثل ختنه شدن دختران است، نميپردازند.»
خطر اين جريان بر کسي پوشيده نيست و همگان ميدانند که چلبي و همراهانش در عراق که از طرفداران دموکراسي و حقوق بشر بودند به همکاري مستقيم با آمريکا براي اشغال کشورشان عراق دست زدند.
5- در بعد اقتصادي، افزون بر ضرورتهاي ايجاد شده از سوي ليبراليسم جديد براي گردن نهادن به تحولات جهانيسازي و ارتباط با بازار آن، طرح خاورميانهي بزرگ به شکلي گسترده از گذشته به الحاق منطقه به مؤسسات مالي و طرحهاي گوناگوني منجر ميشود که آن را تحت سلطهي بيگانگان قرار ميدهد، و اين امر به خواست آمريکا و صهيونيسم جهاني براي ايجاد تغييرات بنيادين در منطقه کمک ميکند.
6- خطر ديگر اين طرح براي منطقه مسأله حمايت جهاني از آن است. چنان که ميدانيم آمريکا در کنفرانس سران 8 کشور بزرگ جهان که در اواخر ماه ژوئن سال 2004 م برگزار شد، تلاش زيادي را براي جلب تأييد حاضران نسبت به اصلاحات پيشنهادي خود نمود، چرا که با به دست آوردن اين تأييد ميتوانست پشتيباني جهاني را از آن به چنگ آورد و به اين ترتيب خود و حاميان اروپايياش براي اجراي اين طرح ميتوانستند از همهي ابزارهاي سياسي و غيرسياسي استفاده کنند؛ به اين سبب که همچنان که در آغاز طرح آمده شرايط فعلي خاورميانه منافع ملي همهي اعضاي گروه 8 را تهديد ميکند. روشن است که براي نظر به آيندهي منطقه بايد به بررسي مصداقي دربارهي واقعيتهاي موجود منطقه و جهان پرداخت و تأثير آن را در روند حرکت کلي بشريت ارزيابي نمود. از جملهي اين واقعيتها ميتوان به اين موارد اشاره کرد:
1- فساد دولتهاي عربي که بر پايهي زورگويي و محدودسازي آزاديها، رشوهخواري، باندبازي و به باد دادن سرمايههاي کشورها اداره ميشوند.
2- چيرگي آمريکا و صهيونيسم جهاني در اشکال جديد آن بر منطقه و تسليم کامل دولتهاي عربي در برابر آن که با روشهاي مختلف مانند اجراي ليبراليسم جديد و طرح خاورميانهي بزرگ، در نهايت منجر به بيهويتي و بحران فرهنگي ملل منطقه خواهد شد. براين اساس تصوير آينده چندان دشوار نيست و براساس آن ميتوان طرحها و برنامههايي براي برون رفت از وضعيت ذلتبار و تسليمآميز فعلي سامان داد. استفاده ازپاشگاه.