2 may 2007 17:44:38
آسیای میانه به عنوان منطقه ای ثروتمند که در برهۀ پس از اتحاد جماهیر شوروی دستخوش تغییرات زیادی است، نه تنها توسط همسایگانش روسیه و چین، که به وسیلۀ آمریکا نیز به دقت زیر نظر می باشد.
آمریکا که از هنگام آغاز جنگ در افغانستان، با تأسیس پایگاههای نظامی در کشورهای آسیای میانه از این کشورها استفادۀ راهبردی به عمل آورده، اینک همکاری در منطقه را مهم تلقی می کند.
این واقعیت که آمریکا، روسیه و چین بر منطقه ای تمرکز کرده اند که تا بدین اندازه آمادۀ گسترش و توسعه و در عین حال فاقد رهبری قوی است، این پرسش را برای کارشناسان به وجود می آورد که این سه بازیگر جهانی، چگونه با منافع اعلام شده یکدیگر کنار می آیند.
در اواسط فوریه کارشناسان آمریکا، روسیه و چین برای شرکت در "کنفرانس بین المللی صلح" در واشنگتن دی سی، در "مؤسسۀ کارنگی" گرد هم آمدند تا از اهداف دولتهای متبوع خود در آسیای میانه و احتمال برخوردشان با یکدیگر در مورد دستورکارهای متفاوت، بحث و گفتگو کنند.
"سان ژوآنژی" مدیر "ادارۀ آسیای میانۀ مؤسسۀ مطالعات آسیای میانه و اروپای شرقی" و یکی از شرکت کنندگان در میز گرد، گفت که هرسه کشور در آسیای میانه منافع دراز مدت مشابهی دارند. بنابراین تنها نکتۀ مورد بحث و مجادله، رقابتهای اقتصادی خواهد بود.
ژوآنژی افزود: "به نظر من آمریکا، روسیه و چین، نه تنها در آسیای میانه به صورت دشمن در نخواهند آمد، بلکه نباید به صورت مخالف و یا رقیب یکدیگر در آیند و در هم، نمی آیند.
اما "ژائو هواشنگ" شرکت کنندۀ دیگر و استاد "دانشگاه فودان" در شانگهای چین، گفت که در حالی که احتمالا چین و روسیه یکدیگر را به چشم منتفع شوندگان منطقه ای نگاه می کنند، ممکنست چین آمریکا را به دیدۀ دشمن ببیند. وی افزود: "چین ثبات در آسیای میانه را، به اصلاحات دمکراتیک یا سیاسی در منطقه ترجیح می دهد. این کشور معتقدست که ثبات، پیش شرط اصلاحات سیاسی می باشد. اما آمریکا اصلاحات سیاسی و دمکراتیک را به ثبات ارجح می داند، و اعتقاد دارد که این گونه اصلاحات تضمین کنندۀ واقعی ثبات می باشد." "جیمز اف کولینز" مدیر "برنامۀ آسیا و آسیا-اروپای بنیاد خیریۀ کارنگی" نیز، گفت که مشکل اساسی که آمریکا در هنگام تعامل با آسیای میانه دارد، "دوجانبه گرایی نهایی" این کشور است. چرا که "ما وقت زیادی را صرف گسترش روابط جدید بین آمریکا و تک تک کشورهای (آسیای میانه) کرده ایم. گسترشی که اغلب کاملا توأم با خلاقیت بوده است. اما در بسط دادن هرنوع چهارچوب منطقه ای برای خط مشی خود، چندان خوب عمل نکرده ایم."
کولینز طرح آمریکا در آسیای میانه راتشریح کرد و گفت که پس از تقسیم اتحاد جماهیر شوروی، دولت آمریکا افراد معدودی را داشت که در منطقه دارای تجربه باشند. (بنابراین) نخستین کار آمریکا در آسیای میانه، کوشش برای مشمولیت درگیریهای افغانستان و دست اندر کاری در گامهای اساسی برای آشنایی با فرهنگها و جوامع این منطقه بود. مرحلۀ بعدی شامل حمایت از تمامیت ارضی تک تک کشورهای منطقه از طریق دفاع و سرمایه گذاری اقتصادی، می شد. به گفتۀ کولینز در آخرین مرحلۀ دست اندرکاری آمریکا در آسیای میانه (از ١١ سپتامبر ۲۰۰١ به این سو)، "راهبرد و خط مشی ما بیشتر به این سو حرکت کرده، که کشورهای آسیای میانه را به عنوان بخشی از منافع دفاعی آمریکا در جنوب آسیا و خاورمیانه ببینیم."
وی افزود که کلید ثبات در منطقه، یک جلسۀ پرسش و پاسخ است که آسیای میانه را برای نبرد با برخی از مشکلات بزرگ مانند مواد مخدر غیر قانونی و اسلام تندرو که منطقه با آنها دست به گریبان است، گرد هم آورد. کاری که خواست (مشترک) هر سه کشور می باشد. توصیۀ کولینز برای برداشتن چنین گامی، این است که کشورهای همسایه مانند ایران و روسیه را نیز به بازی گرفت و دخالت داد.
با این حال ممکنست حفظ یک آسیای میانۀ امن و با ثبات، برای چین بیش از آمریکا اهمیت داشته باشد. چرا که به گفتۀ ژوآنژی منافع چین در آسیای میانه به همسایگی این کشور مربوط می شود. زیرا هم مرز بودن چین با چندین کشور آسیای میانه به مفهوم این است که این کشور مایلست برای حفظ امنیت در استانهای غربی خود، شاهد منطقه ای امن باشد. چرا که منطقه هنوز در مرحلۀ انتقال است. به گفتۀ وی، چین همچنین در پی افزایش معاملات اقتصادی با کشورهای آسیای میانه می باشد.
"آندری گروزین" از "مؤسسۀ غربت و ادغام مسکو"، به رغم روابط متوازن، فعالیتهای "سازمان همکاری شانگهای" را به عنوان نکته ای مورد اختلاف بین شرق و غرب بر شمرد.
او گفت: "معتقدم که این حقیقت محض که افراد معدودی در اروپا و آمریکا فعالیتهای سازمان همکاری شانگهای را به عنوان تهدید می دانند، شاهدی مستدل بر این مقوله است که چیزی به عنوان گفتگوی تمدنها در آسیای میانه به شکلی که ما در باره اش سخن می گوییم، وجود ندارد.
سازمان همکاری شانگهای، سازمانی بین دولتی است که از شش کشور قزاقستان، قرقیزستان، چین، روسیه، تاجیکستان و ازبکستان، تشکیل شده است. این سازمان در سال ۲۰۰١ و به منظور ارتقاء همکاری مؤثر و خنثی کردن اختلافات مرزی بین کشورهای عضو، تشکیل شد.
در سال گذشته مانور مشترک نظامی (اعضای) سازمان، تیتر اصلی خبرها را تشکیل داد. در سال ۲۰۰۵ نیز اعلامیۀ آن برای درخواست جمع شدن پایگاههای آمریکا از ازبکستان، همین حالت را ایجاد کرد. اخیرا نیز مغولستان، پاکستان، هندودستان و ایران به عنوان اعضای ناظر این سازمان، به آن ملحق شده اند.
به گفتۀ ژائو عملکردهای این سازمان، به روابط بین روسیه و چین با آمریکا، لطمه زده است. و این تفاوت سیاسی-جغرافیایی (ژئو پولیتیکی) همچنان آنان را از هم جدا خواهد ساخت.
اما "دیمیتری ترنین" عضو "بنیاد کارنگی" معتقد نیست که سازمان همکاری شانگهای، به روابط بین روسیه و چین با غرب، لطمه می زند. او با تشریح عملکرد روسیه به صورت پسا امپریالیسم، گفت که این کشور در پی نفوذ به شیوۀ غرب بود.
رقابت های اقتصادي درخليج
وقتی "هو جینتائو" رئیس جمهور چین سال گذشته از "شرکت آرامکو" غول نفتی عربستان سعودی دیدن کرد، به مترجم نیاز نداشت. چرا که تعداد زیادی از کارکنان این شرکت، چینی بلد بودند. سبب این بود که شرکت مذکور چند سال پیش تعدادی از کارکنان خود را به پکن فرستاد، تا درس بخوانند. چون در نهایت این چین، و نه آمریکا، است که شاخص رشد آینده صادرات نفتی عربستان می باشد.
سعودی ها همچنین با هزینه خود افرادي را برای تحصیل به هندوستان، چین، مالزیا، سنگاپور و کورياي جنوبی می فرستند. در عین حال سه کشور از این مجموعه یعنی هندوستان، چین و مالزیا، در بین نخستین چهار کشور خارجی بودند، که ملک عبدالله پس از رسیدن به سلطنت در سال ٢۰۰۵ به آنها سفر کرد.
محصلين عربستان سعودی نمایانگر بخش کوچکی از گذرگاهی هستند که، مسیر تجارت و دادوستد فزاینده خاورمیانه و آسیا را تشکیل می دهد. به گفته "مک کینسی" دارنده شرکت مشاوره، تجارت و سرمایه گذاری بین منطقه ای که "جاده ابریشم جدید" نامیده می شود، در دهه گذشته چهار برابر شد و تا سال ٢۰٢۰ همچنان به نحوی چشمگیر افزایش خواهد یافت.
در دبی نیز تیترهای اصلی اخبار نه به عراق و سیاست صلح اعراب-اسرائیل، که به سفر تاریخی "شیخ محمد بن راشد مکتوم" امیر دوبی به هندوستان، اختصاص دارد. در بین ده ها موافقتنامه ای که در این سفر به امضاء رسید، یک قرارداد ۲٠ میلیارد دلاری بود که بر اساس آن در استان "مهاراشترا" سه شهرک در زمینی به مساحت ٤٠ هزار جریب ساخته خواهد شد. جاده ابریشم جدید نه تنها سبب توسعه و افزایش امور اقتصادی می شود (مثلا انتظار می رود معامله با هندوستان، ١۰۰ هزار فرصت شغلی جدید ایجاد کند)، بلکه دارد چشم انداز جغرافیایی-اقتصادی و جغرافیایی-سیاسی شرق را نیز تغییر می دهد. تغییراتی که برای آمریکا پیامدهای جدی به همراه خواهد داشت. این جاده تا حد زیادی نتیجه رشد همزمان اقتصادی چین و هندوستان، و بهای بالای نفت می باشد. چین و شش کشور عضو شورای همکاری خلیج یعنی عربستان سعودی، بحرین، عمان، کویت، قطر و امارات متحده عربی، پولشان از پارو بالا می رود. مهمتر این که، نیاز به مواد سوختی چین و هندوستان تضمین می کند که منطقه شورای همکاری خلیج -که دارای شانزدهمین اقتصاد بزرگ جهان است-، به رشد خود ادامه خواهد داد. پیش بینی ها نشان می دهد که تا سال ۲٠۲۵ ، واردات نفت چین از خلیج فارس سه برابر میزان نفتی خواهد بود که آمریکا از این منطقه می خرد.
کاروانسراهای کلیدی و مهم جاده ابریشم جدید "برندگان" اقتصادی منطقه یا ستارگان در حال طلوع، یعنی دوبی، پکن، مومبایی، چنائی، توکیو، دوحه، کوالالامپور، سنگاپور، هنگ کنگ، ریاض، شانگهای و ابوظبی هستند. مراکز تمدن های جاده قدیمی ابریشم مانندافغانستان ، ایران، لوانت (لبنان، سوریه و اردن)، و بین النهرین (عراق)، از قافله عقب مانده اند. گرچه ممکنست برای عده ای جای بحث باشد، اما دوبی در جاده ابریشم جدید با مرکزیت داشتن تجمع سرمایه، ایده ها، و تاجرانی که قوه محرکه رشد هستند، مرکز و پایتخت غیر رسمی خاورمیانه است. ایران که زمانی قدرتی مرکزی محسوب می شد، به صورت فردی بیمار در آمده که توانائی های بالقوه دارد. سرمایه گذاران کشورهای شورای همکاری خلیج ، در سراسر آسیا پولها را در بازار املاک، بانکداری و ساختارهای زیربنایی ریخته اند. "شرکت مجاز سرمایه گذاری کویت" یعنی بزرگترین سرمایه گذار خارجی در "بانک صنعتی و بازرگانی چین"، در دو سال گذشته سرمایه گذاری آسیایی خود را دو برابر کرده است. یکی از مقامات دوبی چندي قبل گفت که کشورهای شورای همکاری خلیج این مورد را بررسی می کنند که برای تنوع ذخایر ارزی خود، اقدام به خرید یوان کنند. در عین حال شرکت های چینی، کره ای، هندی و ژاپنی، در سرمایه گذاری صنعتی، املاک و اقلام مصرفی خاورمیانه فعالند. چین و مصر یعنی یکی دیگر از عقب ماندگان جاده ابریشم، با دستپاچگی دارند به فعالیت می افتند و تعهد کرده اند در چند سال آینده، دادوستد خویش را دو برابر کنند. "نیکلاس برنز" معاون وزیر امور خارجه آمریکا در ماه فوریه گفت که بحران های موجود در عراق، درگیری اسرائیل-فلسطین، ناسازگاری در لبنان، و محدودیت های ایران، "هم اینک بخش اصلی و مرکزی اشتغالات ما در خاورمیانه را تشکیل می دهند." به گفته وی مقامات بلندپایه وزارت خارجه "درصد زیادی" از وقت خویش را صرف مدیریت آن بحران ها می کنند.
البته کاملا درست است، که این مسائل بسیار مهم و حیاتی هستند. اما زمانی که کار وزارت امور خارجه عمدتا بر خاموش کردن آتش این بحران ها متمرکز است، آمريکا ارتباطات و روند کارهای درون منطقه ای را از دست می دهد. این از دست دادن تنها به تجارت محدود نمی شود. بلکه یکی از فواید بزرگ جاده ابریشم جدید، قدرت بالقوه آن برای گسترش امنیت آمریکا می باشد. اینک امنیت در خلیج برای پکن و دهلی نو نیز، به اندازه واشنگتن اهمیت دارد. چرا که چین دیگر رضایت نمی دهد که زیر چتر امنیتی آمریکا قرار بگیرد، و نیروی دریایی هندوستان نیز اینک با قدرت بیشتری در دریای عرب گشت می زند.
به علاوه چین و هندوستان نسبت به آمريکا نفوذ بسیار بیشتری بر ایران دارند، و در عین حال در برابر جنگی مزاحم کم تحمل ترند. بسیاری از نخبگان سیاسی ایران نیز، نخبگان تجاری هم هستند و در پی راهی برای خروج از درگیری می باشند. احتمالا ترسیم راهی برای ترکیب و اختلاط بیشتر ایران در جاده ابریشم جدید، بیش از انزوا، رهبری این کشور را به میانه رو ی تشویق خواهد کرد. چرا که گرچه ممکنست محمود احمدی نژاد رئیس جمهور ایران خیلی به این گونه مسائل اهمیت ندهد، اما بازیگران سازمان های محافظه کار قدرتمندتر، به ثبات و افزايش تجارت، بیش از جنگ علاقه دارند.
امکان دارد واشنگتن کوشش برای تطمیع پایتخت کشورهای شورای همکاری خلیج به نیمکره ما را هم، مورد بررسی قرار دهد. اخیرا رئیس جمهور بوش قول داد به گسترش و پیشرفت اقتصاد آمریکای لاتین کمک کند. پس خوبست که از نفوذ ارتباطی خود برای پیوند دادن بازارهای در حال پیدایش آمریکای لاتین، به شبکه پایتخت کشورهای شورای همکاری خلیج استفاده کنیم و یک جاده ابریشم جهانی بسازیم. به موازات رشد جاده ابریشم جدید، چنین موقعیت هایی بیشتر به وجود می آید. اما ممکنست ما آنقدر سرگرم فرونشاندن آتش ها باشیم، که نتوانیم آنها را ببینیم.
استفاده از منابع خبري .