ابوالقاسم حسن عنصری بلخی )وفات سال ۴۳۱ هجری قمری(، فرزند احمد، از شعرای فارسی سرا بود. عنصری در بلخ به دنیا آمد و پس از تحصیلات ابتدایی به کار بازرگانی اشتغال یافت. عنصری در کار تجارت چندان موفق نشد و در یکی از سفرها اموالش توسط راهزنان غارت شد؛ پس به ناچار باز به فکر تحصیل افتاد. عنصری توسط یکی از برادران سلطان محمود به دربار غزنویان راه یافت و پس از گذشت زمان کوتاهی عنوان ملک الشعرایی دربار را از آن خود کرد و در رأس حدود چهارصد نفر از سخنوران و شاعران قرار گرفت. عنصری در دربار محمود چنان ثروتی جمع کرد که زبانزد شعرای بعدی گشت، چنانچه خاقانی شروانی در این باره گفته است : شنیدم که از نقره زد دیگدان / زر ساخت آلات خوان عنصری . میگویند که دیوان شعر عنصری مشتمل بر سی هزار بیت بوده است، که در اثر گذشت زمان از بین رفته است، ولی آثار پراکنده بسیاری از انواع شعر پارسی از وی بجای مانده و در دست است.
دقیقی
ابو منصور محمد بن احمد دقیقی) وفات حدود ۳۷۰ هجری قمری) شاعر بزرگ بود. زادگاه وی بنا به روایات گوناگون، توس، بلخ، سمرقند و بخارا ذکر شده است .وی یکی از پیشگامان شاهنامه سرایی در ادبیات پارسی محسوب میگردد. دقیقی در زمان امارت سامانیان کار شاهنامه سرایی آغاز کرد. او که در دربار امیران سامانی میزیست، پس از یک دوره طولانی سکوت از ترس سرکوب بیگانگان، سکوت را شکست و این کار شگفت را آغاز نمود. از اشعار دقیقی بر میآید که وی گرایش زیادی به می و دین زردشتی داشته است. باور متقدمان این است که وی نظم شاهنامهاش را بدستور امیر نوح بن نصر سامانی آغاز نموده است. به قولی هزار بیت و به قول حمدالله مستوفی صاحب تاریخ گزیده سه هزار بیت و به گفته عوفی هزار بیت آنرا در ظهور زرتشت و جنگ گشتاسپ و ارجاسپ به نظم آورد ولی ناگهان به علت نامعلومی بدست غلامش کشته شد.
ابوالفضل رشيدالدين ميبدي
از زندگي او اطلاع زيادي در دست نيست. شهرت او به خاطر تفسير عرفاني او بر قرآن كريم به نام "كشف الاسرار و عده الابرار" است. او تفسير خواجه عبدالله انصاري را اساس كار خود قرار داده و آن را به پارسي شرح كرده است .ميبدي در نوبت اول به تفسير هر سوره- كه در اين تفسير آمده- مانند همه تفسيرهاي قديم پارسي، از نظر لغوي پرداخته است. در نوبت دوم، احكام، اخبار و آثار و نوادري را كه در آن باره ميان مفسران شهرت داشته، آورده و در نوبت سوم به تاويلات صوفيان درباره آيات پرداخته است.
ابوالمعالي نصرالله بن محمد بن عبدالحميد منشي
ابوالمعالي نصرالله بن محمد بن عبدالحميد منشي، از نويسندگان معروف قرن 6 و از منشيان دربار غزنوي بود. عده اي اصل او را از غزنين و عده اي از شيراز مي دانند .وي از آغاز جواني در زمان سلطنت "بهرام شاه غزنوي" وارد امور ديواني شد و پس از به سلطنت رسيدن "خسرو شاه غزنوي"، سمت دبيري يافت و در زمان سلطنت "خسرو ملك" به وزارت رسيد. سرانجام- با بدخواهي ديگران- مورد خشم شاه قرار گرفت و تا آخر عمر زنداني بود .اثر معروف او ترجمه استادانه اش از "كليله و دمنه" است. او اين ترجمه را به نام "ابوالمظفر بهرام شاه غزنوي" كرده و به همين دليل اين ترجمه به "كليله و دمنه بهرامشاهي" نيز مشهور است .نصرالله منشي يكي از چيره دست ترين نويسندگان زبان پارسي است كه در نثر مصنوع كتابش نمونه والاي زيبايي و بلاغت به شمار مي رود، كه اين بيانگر قدرت و تسلط او بر زبان و ادب پارسي و عربي نيز مي باشد.
احمد بن عمر بن علي النظامي العروضي السمرقندي
نام كاملش آنطور كه خود مي گويد "احمد بن عمر بن علي النظامي العروضي السمرقندي" است . از نويسندگان و شاعران قرن 6 هجری قمری. است. در اواخر قرن 5 در سمرقند متولد شد. پس از تحصيلات مقدماتي در سالهاي 504 - 506 به ملاقات "اميرمعزي" و "عمر خيام" در خراسان رفت . نظامي به دربار شاهان غزنوي آل شنسب وابسته بود و سالها مداحي آنان مي كرد و كتاب معروف خود "مجمع النوادر" يا "چهارمقاله" را به نام "ابوالحسن حسام الدين علي بن فخرالدين مسعود" برادرزاده "ملك شمس الدين محمد بن فخرالدين مسعود"- پادشاه معروف غوري- نوشته است .چهارمقاله" نظامي عروضي در بيان شرايط چهار طبقه از نديمان پادشاهان- يعني دبيران، شاعران، طبيبان و منجمان- است. نويسنده در هر مقاله با انشايي مزين و مصنوع شرايط هر يك از اين فنون و مقدماتي را كه براي صاحب فن لازم است بيان مي دارد و براي اثبات هر يك از نظرهاي خود حكايت يا حكايتهايي از شاعران بنام ايران مي آورد. بنابراين چهارمقاله نه تنها به خاطر جنبه انتقادي آن درباره هر يك از چهارفن مورد بحث، كه به خاطر اطلاعات تاريخي و همچنين نثر آن قابل توجه است.
ابوالحسن علي بن عثمان بن ابي علي جلابي غزنوي هجويري
ابوالحسن علي بن عثمان بن ابي علي جلابي غزنوي هجويري"، نام كامل اوست. وي از نويسندگان و مشايخ متصوفه در قرن پنجم هجری قمری است. نسبت او به غزنين- مشرق خراسان- است. هجويري نزد ابوالعباس شقاني، ابوالفضل ختلي- از شاگردان ابوالحسن بصري-، ابوالحسن گرگاني و ابوالقاسم قشيري، رموز طريقت آموخت و براي درك محضر مشايخ به عراق، شام، فارس، خراسان، هند و مناطقي ديگر سفر كرد و در هند درگذشت .معروفترين اثر او كتاب "كشف المحجوب" است كه از كتابهاي بسيار معتبر و مفيد عرفان و تصوف اسلامي است. هجويري ديوان شعري نيز داشته است كه در دست نيست .از ديگر آثار اوست: كتاب "فنا و بقا" كه به جا نمانده است، "منهاج الدين"، "كتاب البيان لاهل العيان"، "نحو القلوب"، "ايمان"، "فرق فرق" و "الرعايت بحقوق الله تعالي".
خواجه محمد پارسا
خواجه جلال الدین (یا شمس الدین) محمد بن محمد بن محمود الحافظ البخاری از بزرگان سلسله نقشبندیه و از اصحاب و خلفای خواجه بهاءالدین محمد نقشبند و از رجال معروف و منتقد دوران تیموری است. او به سال ۷۶۵ در بخارا زاده شد و چون از پيشروان نقشبنديه بود با عنوان خواجه خوانده شد و لقب پارسا را پير و مرشدش خواجه بهاءالدين به او داد. خواجه محمد از عالمان جامع معقول و منقول بود و پس از مرگ خواجه بهاءالدين تا مدتي رياست نقشبنديان با او بود. وي در سال ۸۲۲ در هنگام بازگشت از مکه در مدينه در گذشت و در همانجا مدفون شد .از خواجه پارسا آثار متعددي به پارسي در شرح مسايل عرفاني بنابر طريقت نقشبنديان باقي مانده است که معروفترين آنها عبارتند از: فصل الخطاب- کتابي در شرح کقامات خواجه بهاءالدين نقشبند بنام انيس الطالبين و عده السالکين- رساله قدسيه- کتاب تحقيقات- تفسير سوره فاتحه الکتاب- رساله کشفيه- شرح فصول الحکم و جر آن. همه اين آثار به نثر خوب و روان پارسي نوشته شده است.
خواجه عبدالله انصاري
ابو اسماعيل عبدالله پسر ابومنصور محمد انصاري هروي غروب روز جمعه دوم شعبان 396 هـ.ق در كهندز هرات از مادري كه اهل بلخ بود تولد يافت. خانوادهاش نسب به ابوايوب خالد بن يزيد انصاري (وفات : 5 هجری قمری (صحابي معروف ميرسانيد. اين ابوايوب همان كسي است كه رسو ل اكرم (ص) هنگام هجرت از مكه به مدينه در خانهآش فرود آمد و به همين مناسبت ميزبان خوشبخت را صاحب رحل خواندند.
عبدالله كه فرزند محبوب خانواده بود، از همان
سالهاي كودكي از استادان فن، علم حديث و تفسير آموخت. از جمله
استادانش يحيي بن
عمار شيباني را نام بردهاند در هرات به تعليم و تدريس مشغول
بود و سعي داشت كه سنت عرفا ن
را با شريعت تطبيق دهد و اين راه و روش در مشرب شاگردش
نيز اثري پايدار به جا گذاشت. بنا بر مشهور در همان سنين، به يمن
حافظه قوي جلب نظر
كرد و در كسب مقدمات و حفظ قرآن و اشعار عربي امتيازي يافت
.
هر چند استادانش شافعي مذهب بودند ديري نگذشت كه مذهب حنبلي اختيار
كرد. به
سال 417 هـ.ق در 21 سالگي براي تكميل تحصيلات به نيشابور رفت. سپس
به طوس و بسطام
سفر كرد و به سماع و ضبط حديث همت گماشت. در سال 423 هـ.ق عازم سفر
حج شد و بر سر
راه مكه در بغداد توقف كرد تا مجلس درس ابومحمد خلال بغدادي (وفات:
439 هـ .ق) را
درك كند. در بازگشت از سفر حج به زيارت ابوالحسن خرقاني (وفات: 425
هـ.ق) صوفي
نامور نايل شد. اين ملاقات در وي سخت مؤثر افتاد و ذوق عرفاني او
را كه به بركت
تلقين پدر در وجودش جوانه زده بود به بار آورد. از ديگر مشايخ
صوفيه عصر خود مانند
شيخ ابوسعيد ابوخير نيز درك فيض كرد
.
سرانجام به
زادگاه
خود بازگشت و در آنجا مقيم شد و تعليم مريدان مشغول گرديد. در
روزگاري كه
امام الحرمين، فقيه شافعي مشهور، در نظاميه نيشابور فقه شافعي و
كلام اشعري درس
ميداد با علم كلام مخالفت ورزيد و درذم آن، كتاب نوشت. به همين
سبب چند بار تهديد
به قتل شد و حتي به فرمان خواجه نظام الملك از آن شهر تبعيد گرديد.
وزير پركفايت
سلجوقيان هرچند به پاس تقوا و دانش پيرهرات، حفظ حرمت وي ميكرد و
او را از تعرض
معاندان مصون ميداشت، اجازه نميداد بر اثر وجود وي در شهر آتش
فتنه برانگيخته
شود.
خواجه عبدالله كه شيخ الاسلام لقب گرفته و مريدان
بسياري در هرات به هم زده بود در پايان عمر نابينا گرديد. وي صبح
روز جمعه 22 ذي
الحجه سال 481 هـ.ق به سن 85 سالگي در گذشت و در گازرگاه (ده
كيلومتري هرات) به خاك
سپرده شد. آرامگاهش در همان محل برجاست.
در قرن چهارم و پنجم هجري، خراسان كانون علم و تصوف اسلامي بود و شيوخ صوفي از بلاد عراق عرب و ماوراءالنهر به شهرهاي پررونق آن روي ميآوردند و از كتابخانههاي مهم آنها كه از كتابهاي علمي و عرفاني پر بود استفاده ميكردند. در اين مكتب، صوفيان بزرگي چون ابونصر سراج (وفات: 378 هـ.ق) نويسنده كتاب اللمع في التصوف، ابوبكر محمد كلاباذي (وفات:380 هـ.ق) صاحب كتاب التعرف، ابوعبدالرحمن سلمي (325 ـ 412 هـ.ق) مؤلف طبقات الصوفيه، و امام ابوالقاسم قشيري (376 ـ465 هـ.ق) مؤلف رساله القشريه درخشنده بودند و هر يك به سهم خود گنجينه عرفان اسلامي را غني تر ساخته بودند. اساس مكتب تصوف خراسان كه شهر پررونق و جو علمي نيشابور كانون مهم آن شده بود، جمع شريعت و طريقت و مبارزه با انحراف و بدعت بود؛ حتي ابونصرسراج و شاگردش سلمي و شاگرد او قشيري مدرسههاي خاصي به همين منظور در آن شهر بنياد نهاده بودند. اين مكتب به ويژه بر نقل اقوال مشايخ تكيه داشت. خواجه عبدالله انصاري در همين مكتب پرورش يافته و به مبادي و اصول آن وفادار مانده بود. خدمت مهم پيرهرات به مكتب عرفاني خراسان اين شد كه منازل طريقت و مقامات سلوك عرفاني را مدون ساخت و در درجه بندي مقامات ترتيب تازهاي آورد و در اين ترتيب بر كيفيات باطني و اشراقي انحصار نكرد بلكه اخلاق و آداب زندگي متعارف را نيز دخالت داد تا هر فرد صوفي، در عين حفظ پيوند با زندگي، سير معنوي داشته باشد و طريقت را با شريعت همراه سازد.
زکريای رازی (۲۵۱-۱۳-۳ ه/۸۶۵-۹۲۵- م)
محمد زکريای رازی، کيميا دان و طبيب
معروف درشهر ری خراسان به دنيا آمد
. درجوانی در زادبوم خويش به زرگری و صرافی پرداخت و با علاقه ای
که به کشف اسرارطبيعت داشت به سوی علم کيميا کشيده شد. کيميا گران
می خواستند گوهر فلزات را دگرگون کنند و با آزمايش های پرهزينه و
طولانی درجستجوی به دست آوردن اکسيری بودند که مس را به طلا بدل
کند. محمد زکريا نيز سال های بسيارعمر خود را در اين کار گذراند.
وی عاقبت نتوانست مس را طلا کند. اما ضمن تجربيات خود از تقطيرشراب
الکل به دست آورد. وی نام اين محصول را که تا آن زمان در جهان
ساخته نشده بود الکعل گذاشت. اما اين کلمه درترجمه کتاب های رازی
به لاتين، که درقرن شانزدهم ميلادی صورت گرفت، به شکل الکل درآمد و
جهانی شد. طريقه تهيه آمونياک يا جوهر نوشادر نيز نخستين بار به
وسيله محمد زکريای رازی کشف شد.
محمد زکريا، سال های جوانی خويش را صرف اين گونه آزمايش ها کرد تا
آن که به سبب کار مدام نزديک آتش و بخارها و بوهای تند ترکيبات
کيميائی، چشم های او سخت آزرده شد. نزد طبيب چشم رفت و طبيب پنجصد
دينار طلا خواست تا چشم هايش را مداوا کند. خود نوشته است" آن گاه
دانستم کيميای واقعی علم طب است." هنگامی که محمد زکريا، تحصيلات
طبي خود را در بغداد آغاز کرد. گويا نزديک چهل سال داشت. در آن
زمان بغداد کانون بزرگ علمی مسلمانان به حساب می آمد. مترجمان
زبردست آثار مختلف علمی را اززبان های پهلوی، يونانی وسريانی به
عربی برمی گردانند.
بيمارستان های بزرگ و مجهز، که به تقليد از مراکز علمی خراسان در
بغداد تاسيس شده بود، مراکز علمی و آموزشی مهمی به شمار می رفت.
محمد
زکريا پس از آموختن پزشکی و تسلط بر فلسفه به اداره بيمارستان عضدی
يا معتضدی دربغداد پرداخت و با رسيدن به کمال علمی از سوی اغلب
اميران و حاکمان آن روزگار دعوت می شد که رساله ها و کتاب های علمی
خود را به نام ايشان بنويسد. رازی پس از چند سال اقامت در بغداد به
ری، زادگاه خويش، بازگشت و به اداره بيمارستان آن شهر و تعليم
شاگردان بسيار خود پرداخت. اين فيلسوف و پزشک عالی قدر در پايان
زندگی بينائی خود را از دست داد.
رازی پارسي زبان بود، اما کتاب هايش را به زبان علمی رايج زمان
يعنی عربی می نوشت. عرب ها او را طيب المسلمين و جالينوس العرب
ناميده اند. کتاب ها و مقالات او که خود فهرست آنها را به دست داده
و در جمع دويست و هفتاد و يک کتاب است. مهم ترين اثر او کتاب جامع
الکبير معروف به المعادی است که بزرگ ترين کتاب طبی، و به تعبيری،
دائره المعارف مفصل علم طب آن دوران به شمار می رود. رازی در اين
اثر تجربيات شخصی و يادداشت های خود را درباره مداوا و اعمال جراحی
با دقت تمام شرح داده است. روش کار وی مشاهده و تجربه بود. وی با
دانشمندانی که روش قياس و استقرار را، به پی روی از روش ارسطو،
درست می دانستند، مخالفت می ورزيد. همين موجب شد که دانشمندان و
فلاسفه بزرگی چون ابونصر فارابی و ناصرخسرو قباديانی به رد برخی از
آراء او بپردازند.
کتاب ديگر محمد زکريا، درباره آبله و حصبه نه تنها در کشورهای
اسلامی که در سراسر اروپا نيز شهرت يافته است. کتاب طب المنصوری وی
نيز در قرون وسطی به زبان لاتين درآمد و پس از اختراع چاپ از
نخستين کتاب هايی بود که به چاپ رسيد. مجموعه آثار محمد زکريای
رازی را خدمت ارزنده فرهنگ اسلامی به علم پزشکی در سراسر جهان
ناميده اند.
منابع
:
دايرة المعارف بزرگ زرين ، مشاهيرنت ، پاشگاه و انديشمندان .