بقلم : ع. ثابت
تئوري توطئه چيست؟
جهان از بدو پيدايش تابع تغييرات و تبدلاتي استوار بر قوانين علمي و دقيق بوده كه لحظۀ نميتوان بقاي آنرا در نبود اين قوانين رشد و انكشاف تصور نمود. جامعۀ بشري همپا با ديگر پديده ها اصول خاص خودرا دارد كه انكشاف و رشد مدام آنرا تظمين نموده و بقا و يا نابودي آنرا رقم ميزند
«تئوري توطئه» همه بدبختي هاي جهان را نتيجۀ اعمال قدرتهاي خرابكار، پنهاني و مخفي ميداند . اين تئوري طوري بيان ميكند كه گويا گروهي كوچك و نخبه تمام امكانات سياسي، مالي، نظامي، رواني و علمي را براي رسيدن به هدف بكار ميگيرد
در اواخر قرن ۱۸ يكي از جامع ترين انواع اين تئوري به ظهور رسيد كه بر اساس آن يك واحد كوچك در حال برنامه ريزي توطئۀ جهاني بود . اين نقش بعد از انقلاب كبير فرانسه به گروه اشراق گرا هاي باوريا داده ميشد كه متهم به دسيسه چيني بر ضد تمدن عيسوي و نظام شاهي بود . دسيسه و توطئه بعدا به فرانمسونري «۱» و كمي پسانتر به يهود ـ مسونري و بلاخره تنها به يهوديت تعلق داده شد و اين در اواخر قرن ۱۹ بود . عدۀ بنام اين گروه جعلياتي را ميسازند كه مشهورترين آنها «قرار داد حكماي صيهون» در سال ۱۹۰۱ است . در سالهاي ۱۹۳۰ مفكورۀ توطئه يهودها براي نازيها و راستي هاي اروپا بازار گرم داشت ولي بعد از جنگ دوم جهاني بفراموشي سپرده شد و چنان بنظر ميرسيد كه تئوري هاي ازين گونه براي هميشه نابود شده اند .
معادله تئوري توطئه گمراه كننده است . اين مفكوره يكي از بزرگترين اسطوره هاي معاصر سياسي است . پيام اصلي آن اينست كه جهان ساخته دست مجامع مخفيست و سياست جهاني بصورت پنهاني توسط اشخاص مغرض و مخوف رهبري ميشود . اين بدون عواقب سياسي وخيم نيست، ضعيف شدن دموكراسي و بي اعتبار شدن نخبگان و ناتواني درك حقايق را به همراه دارد . اسطوره توطئه جهاني در اواخر قرن ۱۸ ساخته شد و از آنزمان تا حال غني تر و بزرگتر شده است . آنچه موج قابل تذكر «تئوري توطئه» را در سه دهه اخير مشخص ميسازد و درين اواخر وسعت فراوان پيدا كرده اينست كه نه تنها مجامع راست افراطي را دربر ميگيرد بلكه گروه هاي مختلف مردم، حتي آنهايكه آنقدر سياسي هم نيستند تحت شعاع قرار گرفته اند . در آميزش با مسائل مبهم، «تئوري توطئه» به يك پديده فرهنگي مبدل شده و اينرا ميتوان با دو فرضيه كه با تغييرات بزرگ در ساحۀ عقايد رخداد روشن كرد
اولتر از همه عقب نشيني مكاتب بزرگ سياسي و سيكولر «غيرمذهبي» مانند كمونيزم است . عقيده به پيشرفت كه حركت عمومي ازعقب مانده گي بسوي ترقي بود ديگر براي يكتعداد رو به افزايش افراد دلچسپ نيست
پديدۀ دوم براي تاريخدانها خوب آشناست و آن سيكولريزسيون يا غيرمذهبي شدن است . بعبارۀ ديگر كم شدن اثر مذاهب بزرگ توحيدي .اين كم شدن اثر مذهب خلايي را بوجود آورده كه آنرا پاسخ هاي ساده لوحانه در جستجوي جهت و مفهوم وقايع و در حالات بي اطميناني، پريشاني و آشفتگي پر ميكند .
بر اساس «تئوري توطئه» مسير سياست جهاني در اراده هاي ناپاك انسانهاي مغرض و دسيسه ساز قرار گرفته است و همينكه نقاب از چهره هاي آنها بيافتد، علت بد بختيهاي جهان معلوم ميشود .
«تئوري توطئه» به چند نظريۀ محدود خلاصه ميشود :
هيچ واقعه تصادفي نيست . هرچه رخ ميدهد اجراي يك برنامه و ناشي از قصد و عمد انساني است . هيچ چيز چنان نيست كه بنظر ميايد و تمام حوادث و واقعات باهم ارتباط پنهاني دارند . بنابراين بايد همواره اسرار را پيدا كرد و به رمزشگافي پرداخت چرا كه در عقب يك راز راز بزرگتر و كاملاً مخفي وجود دارد . ذهن معتقدين به «تئوري توطئه» بصورت بي پايان گرفتار ترديد است .
اولين تئوريهاي توطئه در زمان «انقلاب كبير فرانسه» بوجود آمد . در بين سالهاي ۱۷۹۲ ـ ۱۷۷۸ چندين هجويه چاپ شد كه وجود توطئه را در پشت انقلاب بيان ميكرد . گفته ميشد كه اشخاص خرابكار در تاريكي طرحي را بكار بسته اند كه هدف آن خراب كردن تمدن عيسوي و نظام شاهي ميباشد و مسألۀ حقيقي يك مساله مخقيست و گفتار رسمي دروغين است . از همين جاست نزديكي «تئوري توطئه» و فلسفۀ باطني، بينش خاص تاريخ مبني بر مفهوم و جهت پنهاني .
در زمان «انقلاب كبير فرانسه» گروهيكه متهم به دسيسه و توطئه شده بود، «جامعۀ مخفي اشراق گراها» بود . اين جامعه در اول ماه مي ۱۷۷۶ توسط حقوقداني بنام «آدام ويشاوپت» ۱۷۴۸ ـ ۱۸۳۰ بنياد گذاشته شد كه از يك خانوادۀ كهن عيسوي بود و اينكه او يهود نبود در قرن ۱۹ باعث ناراحتي طرفداران «تئوري توطئه» ميشد . كشيش «اگوستن دوبارويل» براي نوشتن خاطراتش بنام «خاطرات براي خدمت به ژاكوبينيسم» «جامعۀ مخفي اشراق گراها» را در فرانسه شيطاني صفت معرفي كرد . وي به مبالغه به تخيل به خرابكاري آنها پرداخت . تعداد اعضاي اي جامعه در تمام اروپا از دوصد تا به دو هزار نفر ميرسيد . نميتوان با چند صد تن كه توسط يك فرد به حاشيه رفته و بدون امكانات مالي رهبري ميشد انقلاب كرد . اين جامعه درسال ۱۷۸۵ توسط حكومت «باويريا» منحل گرديد .
در سال ۱۸۰۶ دوبارويل دست به تقلب ديگري ميزند كه گويا از «فلورانس» برايش نامۀ رسيده كه معلومات محرمانه دارد . و آن معلومات محرمانه نشان ميدهد كه در رأس تمام فرقه ها و جوامع مخفي جهان، فرقه هاي يهودي قرار دارند كه قدرت در آنها برسر طلا قرار گرفته است . اين دروغ بعدا در تمام اروپا و امريكا نشر شد . در سال ۱۸۶۸ روماني در اروپا بچاپ رسيد كه دربخشي از آن مشهور به «بيانيۀ خاخام» برنامۀ يهودها براي تسخير جهان را به صحنه ميكشد . در سال ۱۸۶۸ «ادوارد درومانت» كتاب «فرانسۀ يهودي» را نوشت كه در آن ادعا ميكرد كه در عقب «انقلاب كبير فرانسه» يهوديان قرار دارند . «قراردادهاي حكماي صيهون» اثر ديگريست كه در بازار عقيده به توطئه در قرن ۲۰ فروش زياد داشت . اين اثر در سالهاي ۱۹۰۰ ـ ۱۹۰۱ توسط اجنت غير رسمي پوليس مخفي «تزار» روس (اخرانا) بنام «ماتيو گلووينسكي» بزبان فرانسوي ساخته و پرداخته شد . اين ميرزاي اجير بصورت متواتر در كتابخانۀ ملي «پاريس» كار ميكرد و با وسايل حقير دستداشته اش قراردادها را ميسازد . بعدا اين نشرات به روسيه ميرسند و در سال ۱۹۰۱ ابتدا بشكل بسيار غير حرفه يي ترجمه و نشر و پس از آن در «سنكت پيترزبورگ» بصورت خلاصه و مختصر چاپ ميشوند ولي در امتداد تابستان سال ۱۹۰۳ در مجله (زناميا) – پرچم زیر عنوان «برنامۀ يهود براي تسخير جهان» به خواننده گان تقديم ميگردد . اين اولين چاپ را «كروشوان» انتي سيميت «ضد يهود» و مبارز راست افراطي انجام داد كه در ماه اپريل همان سال در سازماندهي خشونت شديد ضد يهودي «پوگروم» در شهر «كشينوف» كه در آنزمان در قلمرو روسيه قرار داشت و حالا پايتخت «ملداويا» ميباشد شريك بود . از نشر قراردادها براي قانوني نشان دادن پوگروم استفاده كرد و به قتل يهودها فرا ميخواند . بتاريخ ۱۱ سپتامبر ۱۹۰۳ چهار روز بعد از پايان چاپ دروغهاي ضد يهود، پوگروم گومل در «بيلا روسيه» بوقوع پيوست . اگرچه قراردادها جعلياتي بود كه بر عليه يهود – مسونيك ساخته شده بود ولي صرف بر ضد يهود استفاده شد . اين جعليات با فحواي كلام بسيارضعيف كه به آساني تحريف شده ميتواند ساخته شده اند . در متن يك حكيم يهودي به صحنه گذاشته ميشود كه روي سخنش به حكماي ديگري مانند اوست اما اين معلوم نيست كي و در كجا، نه هويت او معلوم است و نه هويت حكماي ديگر و نه اينكه بكدام جامعۀ پنهاني ارتباط دارند .
بعد ازهر حادثۀ پر تشنج كه با عث پريشاني و آشفتگي توده ها ميشود و براي آنها بي نظمي غير قابل درك ميباشد و افراد در پي درك و فهم وقايع ميباشند، بعد از «جنگ اول جهاني»، در آستانۀ «جنگ دوم»، بعد از تشكيل حكومت اسرائيل در ۱۹۴۸، بعد از جنگ شش روز در سال ۱۹۶۷ و بعد از سوء قصدهاي ضد امريكايي ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، «تيوري توطئه» به خواست ادراك و حواس پاسخ ساده لوحانه ميدهد .
دليل اينكه قرارداد حكماي صيهون جهاني شد، بويژه بعد از سال ۱۹۲۰ بخاطريست كه آنرا با «انقلاب بلشويكي» وابسته نشان دادند . انقلابيكه تمام اروپا را مبهوت كرد . روز 8 فبروري «وینستون چرچیل» در نشریه یی (Illustrated Sunday herald) مضموني را چاپ كرد زير عنوان «صيهونيزم – ضد – بلشويزم» . او ميگويد كه همان دسته يي بين المللي يهود از «ويشاوپت» «بنيانگذار جامعه يي اشراق گراهاي باويريا» تا «ماركس» و از او تا «تروتسكي»، «بيلا»، «كيون»، «روزالوكسامبورگ» و «ايما گولدمن» (مبارز امريكايي – انارشيست و كمونيست ۱۹۴۰ – ۱۸۶۹) كساني اند كه انقلابها را براه مياندازند تا تمدن را نابود كنند . حتي «چرچل» انساني با هوشياري زياد و فرهنگ بلند توانست قرباني عقيده به توطئه شود . در اوايل سالهاي ۱۹۲۰ تقريباً تمام نخبگان روشنفكر اروپا به توطئه يي جهاني يهود باور داشتند كه از «انقلاب كبير فرانسه» تا «انقلاب كبير اكتوبر» همه را سازمان داده بودند .
«تيوري توطئه» افواات منفي را در بارۀ اتاقهاي گاز كمپهاي قتل عام «نازي» و يا در بارۀ سوء قصدهاي ۱۱ سپتامبر نشر ميكند . مرگهاي تصادفي قتل با تغيير چهره شمرده ميشوند، حوادث طبيعي و يا شيوع امراض نتيجه يي توطئه هاي جنايي دانسته ميشوند و دموكراسي آنچنان جلوه داده نميشود كه در نظر ميايد . «نيگاسيونيزم» يا سياست نفي و انكار عقايد ديگران از اساسات «تيوري توطئه» است و چنين ادعا ميكند كه گويا مطبوعات دروغ ميگويند و حقايق را پنهان ميكنند و سياستمداران قابل اعتبار نيستند . مفكورۀ توطئه باعث غير قانوني جلوه دادن دموكراسي ميشود و اينرا امر مسلم ميداند كه آن در اصل «اسرار كراسي»، حكومت صاحبان نفوذ «اليگارشي» و يا توانگر سالاري «پلوتوكراسي» بوده و به نظام مبني بر مردمسالاري تغيير قيافه داده است . دموكراسي به يك تزئين كه قدرت پول را نقاب زده خلاصه ميشود و نيروي مطبوعات جز اسپ باركش نيست .قدرت سياسي آشكار، توانايي نامريي توطئه سازان و ساخت و باخت گران را پنهان ميسازد . عقيده به توطئه باعث مسخ كامل دموكراسي شده و هيچ جز آنرا مجال باقي ماندن نميدهد و چنين ميپندارند كه حقيقت سياست همواره در جاي ديگريست، در عقب صحنه ها و زير زميني ها . اسطورۀ توطئه به پرسشهاي ادراك پاسخ ارائه ميكند ولي با پر كردن تخيل به بدترشدن . او مسلم فرض ميكند كه بدبختي هاي انسانها جز بدتر شدن چارۀ ديگر ندارند . نتيجه گيري سياسي اينست كه هيچ كار نميتوان كرد چرا كه نخبگان طبيعتاً و يا نظر به وظيفۀ ايشان وقيح و بي شرم، زد و بند باز و در پي منافع خود و دروغگو هستند .
چگونه نسل هاي آينده ميتوانند دموكراتهاي خوب باربيايند، با شروع به اعتماد به بعضي ارزشها اگر جز از يك بينش تاريخ جهت داده شده بسوي يك آينده يي اجباراً تاريك كه توسط نخبگان بد انديش برنامه ريزي شده، برايشان چيز ديگر پيشكش نشود .
۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ تخيل توطئه را دوباره زنده كرده و آنرا با مسايل نو غنا بخشيده و زمينه را بويژه براي انتشار مفكورۀ توطئه «يهود – امريكايي» اماده ساخته است . اصطلاحي كه در همه جا ديده ميشود، در راست افراطي، چپ افراطي و همچنان در ميان جنبشهاي اسلام گرا در فرانسه، ايتاليا، پاكستان، سوريه و يا در عراق «پيش و پس از سقوط صدام حسين»، در بريتانيا در ميان جنبشهاي چپ افراطي راديكال تر از همنوعان فرانسوي ايشان (همينگونه در ائتلاف آنها با اسلام گراها) با ۱۱ سپتامبر و «جنگ دوم عراق» اسطورۀ «توطئه امريكايي – صيهونيست» براي بسياريها بشمول مردمان چپ گرا حقيقت جلوه كرد . اين باعث تبليغات شديد ضد يهود شده كه هدف آن شيطاني صفت نشاندادن اسرائيل ميباشد . اكنون بازار تجديد چاپ قراردادهاي حكماي صيهون بي حد گرم است . در سايت «راديو اسلام» ميتوان قراردادها را در نزديك به ده زبان يافت . اين راديو با جهاديستها و راست افراطي امريكا مرتبط دانسته شده است . اسطورۀ «توطئه جهاني يهود» با ادغام فصل «ضد امريكايي» محتوا و مضمون تازه يافته است . توطئۀ صيهونيست، توطئه «امريكايي – صيهونيست» شده است كه در تبليغات نوين ضد امپرياليستي و ضد جهاني شدن از آن كار گرفته ميشود . انتي سميتيزم راديكال دستاويز مشترك تمام افراطيها براي دعوت به تنفر و حتا قتل ها گرديد .
امروز «تئوري توطئه» تنها به راست افراطي تعلق ندارد بلكه به چپ افراطي نيز ارتباط ميگيرد و با استفاده يي تخيلاتي كه از جهاني شدن صورت ميگيرد به نشو و نماي آن ميپردازد . اين يك «دگرگوني» ميباشد، از ابتداء سالهاي ۱۹۷۰ از آن وضع انتي مسونيك، انتي سيميت و ضد كاپيتاليستي به اين ديد ضد جهاني شدن . اين دگرگوني، خط مرز گذشت به توطئه يي بزرگ را تعين ميكند . اعتقاد مركزي ديگر گرد توطئۀ كاپيتاليستي، حكومت زورمندان و فرانمسونري نميگردد . براي آن تمام توطئه ها در وجود يك توطئۀ نهايتاً بزرگ جذب شد، يعني توطئۀ جهاني . همواره توطئه هاي حقيقي و مشخص وجود داشته اند، مگر آنها گرفتار خيالپردازي و افسانه پردازي شدند به همين ترتيب «جهاني شدن» كه يك واقعيت و يك مجموعه جريانهاست اسطوره يي شده است اما برنگهاي گلابي و سياه . اين دوگانگي «مانيكييسم» (از نام ماني نقاش عصر ساسانيها) است . ساده پنداشتن در قلب مفكورۀ توطئه جا دارد كه پيچيدگي روبه افزايش جهانرا يا رد ميكند و يا نميتواند بشناسد . در يكطرف آنهاي هستند كه فقط ميخواهند جهاني شدن را چون باغ گلاب برنگ گلابي ببينند . ساده دلان خوشبين . اين باشگاه ترقيخواهان ليبرال نو است . آنها گمان ميكنند كه امروز بودن درين باشگاه همانا طرفداري كردن بي قيد وشرط ازجهاني شدن ميباشد، بدون انديشه از پيامدهاي آن . آنها ميگويند بجنبيد و هرچه زودتر حركت كنيد، و در سوي ديگر آنهاي اند كه برايشان جهاني شدن علت تمام بدبختيهاي جهان است . اين ديد كابوس گونۀ جهاني شدن از مرزهاي ايديولوژيك ميگذرد و خط فاصل ميان «چپ» و «راست» را برهم ميزند و ازبين ميبرد. تمام «چپ افراطي» بدور وضيعت و حالت ضد جهاني شدن تجديد تشكل و ساختمان يافته است، در حاليكه تا ده سال پيشتر در مقابل آن دسته دسته بودند . امروز براي آنها جهاني شدن شيطاني شدن و بي نظمي عمومي است . بيانات زيبا و تعبيرات حصين به سختي راديكاليسم و نفي را پنهان ميكند كه در آن روش نفي واقعيت و وابستگي و همبستگي به اصول «عيسويت نو» با هم بشكل عجيبي در هم آميخته . خودرا «طرفدار جهاني شدن به شيوه هاي ديگر» قلمداد كردن تا «ضد جهاني شدن» همانا تلاش است براي نجات «انترناسيوناليزم» البته بصورت جادوگرانه . اين حيله و مكر صنعت بيان است . اين ضد جهاني شدن است يك نكته و بس . يك بخش «چپ» كه خودرا نميتواند با «سوسياليسم واقعي» و يا با «ماركسيسم» مشخص سازد، با «چپگرايي نو» خودرا مشخص ميسازد . باري «چپگرايي نو» چيزي ديگري پيشكش نميتواند مگر همين حالت «ضد جهاني شدن راديكال» را كه «چپي» با هويت بحث برانگيز با آن حساس است، با پله بيني و دعوت به خلا .
همينجاست كه سر و صداي ضد جهاني شدن گوش شنوا پيدا ميكند .
و اما راست افراطي همان است كه بود . يعني ضد جهاني شدن و به آن افتخار ميكند كه هيچگاهي چنين مفتخر نبوده است، و اينكه ميبيند يكعده از افكار عامه بسوي مفكوره ها، عقايد و تخيلات منحصر به فرد آن نوسان پيدا ميكند خرشند ميشود .عوامفريبي نو ماورأ سياسي، همزمان توطئه گر و ضد جهاني شدن است . اين نميتواند يك سياست باشد .
براي بسياريها امروز داخل شدن در تمدن پذيرش خطر برابر است با فرو رفتن به عصر بحران چرا كه تخيل توطئه باعث قطع آرزو از برآمدن از آن بحران ميگردد . اگر عقيده به پيشرفت ديگر باعث تغذيۀ جانها نميگردد، اگر وعده هاي كمونيسم ديگر براي توده ها مسرت بخش نيست، اگر نميتوان چشمبراه چيزي از ليبراليسم و يا جهاني شدن بود پس چيز ديگري جز بينش بد ترين باقي نميماند .
«۱» فرانمسونري :
انجمن مخفي با خاصيت بشر دوستانه كه اعضاي آن با فرمانبرداري بي قيد و شرط در مجمع ها سازمان داده شده اند و مراسم و مناسك سمبوليك را اجرأ ميكنند . فرانمسونري وسايل كار معماران و مهندسان قرون وسطا را بحيث نشان و علامت خويش انتخاب نموده است . اين انجمن در قرن ۱۸ در بريتانيا و در قرن ۱۹ در فرانسه بوجود آمد و ادعا دارد كه جهانشمول ولي نه مخفي بلكه بسته ميباشد و بر اساس روحيۀ برادري بنا گذاري شده است . شعار آن گردهم آوري افراد بدون درنظرداشت تبعيضات بوده و تمام شاخه هاي اين انجمن با اعتقاد به خالق برتر «معمارجهان»، بشردوستي را تدريس ميكند .
تهيه و ترتيب از : ع «ثابت» با اقتباس از ضمايم روزنامۀ «لوموند» چاپ پاريس .