monday 12 february 2007 18:54:37
(حقايق که بايد گفته ميشد: در حاشيه عفو جنايتکاران جنگي توسط ولسي جرگه )
تدوين کننده و پژوهشگر : ) دوشي چي)
«قسمت دوم»
))تلاش کردم تا در اين نبشته هاي تاريخي زيباترين اشعار و ناياب ترين تصويرها تهيه و به پيشگاه شما عزيزان تقديم گردد. هدف از انتخاب تصوير مستند سازي و حقيقت نگاري را افاده مينمايد و مزين شدن با اشعار شيوه ي جديد ي است تا از يکطرف بحث هاي تاريخي را با شعر صيقل داد و از جانب ديگر خواننده را از يک نواختي بيرون کرد… ((
سینه صبح را گلوله شکافت
باغ لرزید و آسمان لرزید
خواب ناز کبوتران آشفت
سرب داغی به سینه هاشان ریخت
ورود گنجشک های مست گسست
عکس گل در بلور چشمه شکست
رنگ وحشت به لحظه ها امیخت
پر خونین به شاخه ها آویخت
مرغکان رمیده خواب آلوده
پر گشودند در هوای کبود
در غبار طلایی خورشید
ناگهان صد هزار ال سپید
چون گلی در فضای صبح شکفت
وز طنین گلوله های دگر
همچو ابری به سوی دشت گریخت
نرم نرمک سکوت بر میگشت
رفته ها آه بر نمی گشتند
آن رها کرده لانه های امید
دیگر آن دور و بر نمی گشتند
باغ از نغمه و ترانه تهی است
لانه متروک و آشیانه تهی است
دیرگاهی است در فضای جهان
آتشین تیرها صدا کرده
دست سوداگران وحشت و مرگ
هر طرف آتشی به پا کرده
باغ را دردست بی حیایی ستم
از نشاط و صفا جدا کرده
ما همان مرغکان بیگناهیم
خانه و آشیان رها کرده
آه دیگر در این گسیخته باغ
شور افسونگر بهاران نیست
آه دیگر در این گداخته دشت
نغمه شاد کشتکاران نیست
پر خونین به شاخسارام هست
برگ رنگین به شاخساران نیست
اینکه بالا گرفته در آفاق
نیست فوج کبوتران سپید
که بر این بام می کند پرواز
رقص فوارههای رنگین نیست
اینکه از دور می شکوفد باز
نیست رویای بالهای سپید
در غبار طلایی خورشید
این هیولا که رفته تا افلا ک
چتر وحشت گشوده بر سر خاک
نیست شاخ و گل و شکوفه و برگ
دود و ابر است و خون و آتش و مرگ.مشیری
»سفر اسامه و دوستي او با رييس سازمان اطلاعات عربستان؛ دري را براي سرازير شدن پولهاي هنگفت عربستان به روي جنگ وکشمکش قدرت در افغانستان باز كرد. امريكا كه از مدتها قبل به وسيله سازمان سيا با گروههاي مسلح افغاني رابطه داشت مسووليت تدارك سلاحهاي مورد نياز آنهارا باهمآهنگي I.S.Iبر عهده گرفت.»
)آنچه باعث اعتبار بنلادن در ميان جنگجويان افغانستان شده، تنها پول و سرمايه او نيست، بلكه ريشه سعودي او يك منفعت رواني براي وي به شمار ميرود؛ شايد اگر اسامه مليت سعودي نداشت؛ اين مقبوليت را به ويژه در افغانستان و پاكستان به دست نميآورد. (
>توانمنديهاي منحصر به فرد بنلادن به ويژه در جذ ب پيروانش، ارتباط با نظام پادشاهي سعودي، علماي ديني و بازارهاي اقتصادي و نيز ثروت سرشار او كه دست كم در زمينه همسوكردن ماموران برخي كشورها به كار ميرفت و يا امكان تجهيزشدن به برخي امكانات مدرن را فراهم ميساخت<.
))القاعده از طريق ثروت بنلادن و كمك سرمايهداران برخي كشورها تامين مالي ميشد. هر فردي كه پس از گزينش به القاعده ميپيوست، علاوه بر مسكن، ماهانه مبلغ 150 دالر نيز دريافت ميكرد (( .
در عين حال آنچه مسلم است، بنلادن و القاعده فاقد تئوري و انديشه منسجم و قابل ارائه است و از هيچگونه عَقَبه فكري متقن برخوردار نيست و لذا همه فعاليتهاي او عمدتا بر يك مبناي فكري سطحي و بيعمق استوار شده است.
سخن درباره بن لادن و آنچه به نام او در جهان رخ داد، سخن درخصوص يك فرد مشخص نيست كه بتوان تاريخ جامع و نكته به نكته آن را بيان كرد. آنچه با عنوان واقعه يازدهم سپتامبر به وقوع پيوست چنان عجيب بود كه راه را براي درآميختن حقيقت و افسانه باز كرد و اين امر ناشي از وجود ابهام در لايههاي زيرين اين رويداد تاريخي است.اين حادثه بستر مناسبي براي طرح آرا و نظرات گوناگون فراهم آورد. نگاهي گذرا به كتابهايي كه پيرامون آن نگاشته شده نشان ميدهد كه اين واقعه تا چه حد دنيا را به تامل واداشته است.
در خصوص آثار فراواني بيشتر به صورت مقاله عرضه شده است، كه به دليل شتاب و اختصار هيچ يك نتوانستهاند تحقيق منظمي را در اين خصوص ارايه دهند. بيشتر اين آثار شامل تأليف، ترجمه و يا تدوين همان اخبار و رواياتي هستند كه در رسانههاي ارتباط جمعي آمده است. به ويژه پس از حمله امريكا به افغانستان و تصرف اين كشور، نگاشتههاي فراواني با جهتگيريهاي خاص در اين زمينه صورت گرفت كه در مجموع از غبار ابهامي كه افكار عمومي جهان را در مورد اجراي 11 سپتامبر در برگرفته، چيزي نكاست. امروز با توجه به كار مشابهي كه صدام حسين در تحقق سياستهاي امپرياليستي امريكا و صهيونيسم انجام داد و زمينههاي تصرف قلب خاورميانه توسط امريكا را فراهم ساخت، نقش بن لادن در اشغال افغانستان توسط امريكا روشنتر ميگردد. بسياري از نويسندگان بزرگ جهان شواهد و قرائن كافي براي آشكار نمودن جايگاه بنلادن و صدام حسين در به انجام رسيدن مقاصد توسعهطلبانه امريكا ارائه كردهاند و شايد براي بسياري از مردم دنيا هم روشن شده باشد كه اين دو همكار و دوست سازمانهاي اطلاعاتي امريكا اين بهاي گزاف را از مردم عراق و افغانستان به عنوان بخشي از ماموريت و خدمات خود ستاندهاند. مقاله زير را مطالعه فرمائيد تا با زندگي و فعاليتها و اقدامات اسامه بن لادن بيشتر آشنا شويد.
اسامه بن محمد بن عوادبن لادن، در سال 1957م (1336 ش) در «المَلَز» نزديكيهاي رياض --- پايتخت كنوني عربستان --- ديده به جهان گشود. البته عدهاي هم تولد او را در سال 1955 ميدانند. اسامه هفدهمين پسر از 54 فرزند شيخ محمدبن لادن است. پدرش كه اهل حَضَر موت يمن بود، در حكومت پادشاهي سعودي توانست خود را از باربري در بندر جده به صاحب بزرگترين شركت ساختماني و راهسازي عربستان برساند. تمام فرزندان شيخ؛ موظف به رعايت برنامه روزانهاي بودند كه پدر تنظيم كرده بود و گاهي بنا به خواست پدر، عهدهدار مديريت برخي از پروژهها ميشدند. مادرش اهل سوريه (يا عربستان) و دهمين همسر شيخ بوده است و خود اسامه تنها پسر اين مادر و كوچكترين پسر خاندان بنلادن ميباشد. اسامه را با اسامي مستعاري نظير بنلادن، شاهزاده، امير، عبدالله، مجاهد، شيخ، حاجي و رييس ميشناسند. و اين علاوه بر القابي نظير اسامه قهرمان، اسامه قاتل، اسامه مسيح، اسامه ضدتمدن، اسامه متفكر، اسامه عقبمانده، اسامه پاك، اسامه جنايتكار و... است كه به او دادهاند. وي قدي حدود 188 سانتيمتر، موهايي قهوهاي رنگ و وزني در حدود 75 كيلوگرم دارد. اما به گفته برخي منابع اين اواخر به خاطر استفاده فراوان از عسل و روغن زيتون، كمي اضافه وزن پيدا كرده است. او ظاهري لاغر و پوستي گندمگون داشته ، چپ دست بوده، از عصا استفاده ميكند و از بيماري كليه رنج ميبرد. دوران كودكي اسامه در مدينه سپري شد؛ اما پس از مدتي خانوادهاش به جده رفتند و او تحصيلاتش را در آن شهر ادامه داد تا اينكه توانست در سال 1979 در رشته اقتصاد و مديريت دولتي از دانشگاه ملك عبدالعزيز فارغ التحصيل شود.
تا اين زمان حادثه مهم و غيرمترقبهاي در زندگي اسامه رخ نداده بود، حتي آثار اسلامگرايي نيز در وجود او هويدا نبود. چنانچه معلم انگليسياش ميگويد: «اسامه در آن زمان چندان متعصب نبود.» البته گفته ميشود پدر اسامه فردي ديندار و منظم بوده و سعي كرده فرزندان خود را بر مبناي اصول اسلامي پرورش دهد. با اين حال علاوه بر محيط ديني و خانواده پولدار وي، محافل دانشجويي تاثير بيشتري بر روح اسامه گذاشته است. اگرچه در اين دوران نيز او به صورت رسمي وارد هيچ يك از گروههاي اسلامي نگرديد. اولين پيوند اسامه با گروههاي اصولگراي اسلامي به سال 1973 برميگردد. اين گروهها را همكلاسيها و همدانشگاهيهاي وابسته به سازمان «اخوان المسلمين» تشكيل ميدادند. او در همين دوران با «جماعت اسلامي» آشنا ميشود. رابطه نزديك خاندان بنلادن با كاخ سلطنتي و نيز دوستي اسامه با بسياري از شاهزادگان، از جمله عوامل اصلي شكل دهنده شخصيت و كارهاي بنلادن است. اسامه مورد اعتماد ويژه مقامهاي عربستان و محرم شاهزاده تركي فيصل --- رييس سازمان اطلاعات --- بود. در سالهاي نخست دهه 1990 پيوندهاي او با اين شاهزاده سعودي چنان محكم بود كه سازمانهاي اطلاعاتي خارجي، به ويژه سازمانهاي جاسوسي اسراييلي، او را از ماموران سعودي و حتي از مديران سازمان اطلاعات سعودي ميانگاشتند. از سوي ديگر، وفاداري خانواده بن لادن به پادشاهي آل سعود ايجاب ميكرد كه اسامه در پيشبرد برنامهها و اهداف پنهان دولت سعودي نقش بسزايي داشته باشد. اما كساني كه تمام اين احساسات و اطلاعات خام و بيجهت را ساماندهي كرده و به افكار، آمال و خواستههاي اسامه سمت و سويي ميبخشند، محمد قطب و عبدالله عَزام از استادان آن وقت دانشگاه هستند. محمد قطب با آنكه هنوز زنده ميباشد و در ادامه افكار و انديشههاي سابق خود كه بيشتر تفسير و تبيين آراي برادرش، سيد قطب است كار ميكند، هرگز نتوانست همانند دكتر عبدالله عزام روح و عملكرد اسامه را تحت تاثير قرار دهد. محمد عتوب نيز از جمله نويسندگان مسلماني است كه بر افكار اسامه تاثير گذار بوده است. عبدالله عزام به سال 1941 در فلسطين به دنيا آمد.
او مهارت خاصي در سخنوري داشت، توانايي مديريت و دانش بالاي نظامي او بر كسي پوشيده نيست. اسامه در زمان اقامت عزام در جده، با انديشههاي وي آشنا گرديد و به شدت تحت تاثير افكار او قرار گرفت. عبدالله در گسترش فعاليت گروههاي مسلح افغانستان به خارج از مرزها و به كل دنيا سهم بسزايي داشت. او به همراه دو پسرش در انفجار بزرگ در پيشاور سال 1989 كشته شد. از عوامل موثر ديگر در شكلگيري افكار و انديشههاي اسامه، مهمانان مختلفي بودند كه در ايام حج به خانه وي دعوت ميشدند. اين ديد و بازديدها بستر مناسبي را براي آشنايي با افكار و عقايد شخصيتهاي سرشناس پديد ميآورد. دوستان زيادي كه او در اين گونه مجالس پيدا كرد از جمله عوامل مهم نفوذ افكار اسامه در مناطق مختلف جهان و دنياي اسلام ميباشند؛ بهويژه آنكه بسياري از اين مهمانان، طلاب، علماي ديني و اعضاي جنبشهاي اسلامي بودند.
همه اين موارد شخصيت اسامه را به نحو خاصي شكل داد و باعث گرديد كه او گامي فراتر از كارها و مشغوليتهاي خانوادگي خود بردارد. اگرچه بنلادن بايد راه خانوادگي خود را ادامه ميداد و مانند آنها در اداره شركتها، كارخانهها و بازارهاي بورس و... فعاليت ميكرد، اما وي راه ديگري را در پيش گرفت و يا شايد اسامه را براي كار ديگري در نظر گرفته بودند. خود او در سال 1995 به گونهاي مبهم عنوان ميكند وقتي دولت سعودي تصميم به حمايت از مقاومت اسلامي افغانستان گرفت به «خانواده وي» رو آورد.
در 27 دسامبر سال 1979 نيروهاي شوروي به افغانستان حمله كردند. اين امر دربوجودآوردن تروريسم غرب را فعال ساخت. دولت پاكستان اجازه ادامه فعاليت را به آنان داد و همين امر باعث گرديد اعراب بسياري بر مبناي اين عقيده كه جنگ با روسيه به مثابه جهاد با كمونيسم است؛ جذب اين حركت شوند. اسامه بنلادن دو هفته پس از اشغال افغانستان به پاكستان رفت. او در اين سفر مهمان دو تن از رهبران افغاني به نامهاي برهانالدين رباني و سياف بود كه در همان مهمانيهاي ايام حج با يكديگر دوست و آشنا شده بودند.
برخورد دوباره اسامه با عبدالله عزام در همين اوضاع و احوال بود. عزام كه در آن روزها استاد دانشگاه اسلامي بينالمللي بود، توانست زمينه دوستي با اسامه را فراهم كرده و او را به عضويت يكي از گروههاي مسلح افغاني درآورد. دوستي آنها بعدها پايههاي اصلي القاعده را به وجود آورد و اين دو از بنيانگذاران اصلي «بريگارد عرب در افغانستان» شدند. اسامه پس از اين سفر به عربستان بازگشت و توانست توجه و حمايت خانواده و بسياري از دوستان خود را براي كمك به مبارزان افغاني جلب نمايد.
البته خود آنها نيز اقدامات افغانيها را نوعي جهاد مقدس عليه كفر و الحاد ميدانستند و سخاوتمندانه هم كمك ميكردند. اسامه به همراه چند تن از افغانيها و پاكستانيهايي كه در شركتهاي بنلادن كار ميكردند، به پاكستان رفت و اين بار حدود يك ماه در مرز افغانستان و پاكستان اقامت گزيد. او در سال 1982 وارد خاك افغانستان گرديد و با تجهيزات عظيم ساختماني و راهسازيي كه سفير عربستان در پاكستان در اختيارش گذاشته بود، مشغول راهسازي، سنگرسازي، احداث تونل و بيمارستانهاي صحرايي در افغانستان شد. شايد به همين خاطر بود كه عدهاي بنلادن را فارغالتحصيل مهندسي عمران ميدانستند. سفر اسامه و دوستي او با رييس سازمان اطلاعات عربستان؛ دري را براي سرازير شدن پولهاي هنگفت عربستان به روي جهاد افغانستان باز كرد. امريكا كه از مدتها قبل به وسيله سازمان سيا با گروههاي مسلح افغاني رابطه داشت مسووليت تدارك سلاحهاي مورد نياز آنهاI.S.I را بر عهده گرفت. سازمان اطلاعات پاكستان --- تمام كارهاي ارتباطيC.I.A با افغانستان را انجام ميداد و حتي اسلحه و مهمات را نيز در اختيار مجاهدان افغاني ميگذاشت.
اگر چه در اوايل اسامه وارد جنگ نشد، و تنها به ارائه كمكهاي خود از طريق حزب جماعت اسلامي اكتفا ميكرد، اما بعدها توسط عبدالله عزام از اين حال و هوا خارج شد و به افغانستان رفت و در آنجا به يك مبارز و فرمانده جسور مبدل گرديد.در سال 1984، «بيتالانصار» يا «خانه ياران» را به عنوان نخستين قرارگاه مجاهدان عرب در پيشاور تاسيس كرد و تا سال 1986 توانست 6 قرارگاه ديگر را هم بسازد. با توجه به وجود نظاميان ارشد سوري و مصري كه تحت امر اسامه بودند، او تمايل داشت عمليات نظامي با فرماندهي كامل وي انجام شود. البته بنلادن، از همان آغاز ورود به افغانستان، توجه خاصي به تشكيلات نشان ميداد و آنچه اين روحيه را در او به شكوفايي رساند، تحصيلات دانشگاهي شخصيت اقتصادي خانوادگي و نظام فعاليتهاي آنها بود. همين مساله در سازماندهي به فعاليتهاي گسترده و متنوع اقتصادي ياران بنلادن در سطح جهاني نيز به وضوح ديده ميشود.بنلادن به منظور ايجاد اشتياق در داوطلبان عرب و نيز براي جلوگيري از نفوذ اين روحيه در افراد ديگر، به دستور (و يا با مشورت) استاد خود --- عبدالله عزام --- براي آنها اردوگاه جداگانهاي ساخت و نام آن را «مأسدة الانصار» يا «خانه شير» يا «قلعه شير» گذارد. تمام اين حوادث پيشدرآمد تشكيل پروژه اصلي بنلادن، يعني تاسيس سازمان «القاعده»، ميباشد.
اسامه پيش از تشكيل ماسدة الانصار نيز در دفتر ارائه خدمت به داوطلباني كه براي جهاد با شوروي به افغانستان آمده بودند، همراه با عبدالله عزام كار ميكرد. اين دفتر با نشان اختصاريMAK همان «مكتبةالخدمة» است كه مقر آن در پيشاور ميباشد. با توجه به لزوم تفكيك قوا كه شايد به منظور تفكيك نخبگان از ديگران صورت گرفته باشد، و همچنين دانش مديريتي عزام، ثروت بنلادن و تجارب موفق او در زمينه اقتصاد و اداره مراكز تجاري و اقتصادي؛ اين انديشه را به ذهن آن دو متبادر كرد كه در پي بنيان نهادن سيستمي باشند كه در آينده بايد به ثمر بنشيند. اين انديشه كه جنگ با شوروي تمام نميشود، اندكي دور از ذهن مينمود؛ اما اينكه آيا تجربهاي مانند اين جنگ در جايي ديگر از جهان اسلام رخ خواهد داد، آنان را وادار به تاسيس سازماني زيربنايي با افرادي زبده و مجرب كرد؛ شايد كلمه «القاعده» كه به معني پايه، اساس، بنيان، اصل، زيرساخت، زيربنا و كلماتي نظير اين واژگان است، بيانگر اين ديدگاه رو به آينده عبدالله عزام و همرزم جوانش باشد.اسامه در سال 1988 به منظور ساماندهي فعاليتهاي نظامي و آموزشي خود، به پيشنهاد ابوعبيده مصري معروف به «پنجشيري»، از اعضاي مهم جماعت اسلامي مصر و از فعالان افغانستان، سازمان القاعده را تاسيس كرد.
اين سازمان به سرعت با ديگر گروههاي مسلح ارتباط برقرار كرد. امريكا به منظور جلوگيري از نفوذ بيشتر كمونيسم ضمن برقراري ارتباط با بنلادن به اين سازمان نيز كمكهاي شاياني كرده است. آنچه باعث اعتبار بنلادن در ميان مجاهدان شده، تنها پول و سرمايه او نيست، بلكه ريشه سعودي او يك منفعت رواني براي وي به شمار ميرود؛ شايد اگر اسامه مليت سعودي نداشت؛ اين مقبوليت را به ويژه در افغانستان و پاكستان به دست نميآورد. فتواي ايمن الظواهري درباره عمر عبدالرحمن عامل موثري در گسترش فعاليت القاعده و شخص بنلادن محسوب ميشود. توانمنديهاي منحصر به فرد بنلادن به ويژه در جذب پيروانش، ارتباط با نظام پادشاهي سعودي، علماي ديني و بازارهاي اقتصادي و نيز ثروت سرشار او كه دست كم در زمينه همسوكردن ماموران برخي كشورها به كار ميرفت و يا امكان تجهيزشدن به برخي امكانات مدرن را فراهم ميساخت، همه و همه از زمينههاي تقويت القاعده بودند.
القاعده؛ اين سازمان چند مليتي، با در اختيارداشتن يك تيم رهبري با استعداد و موثر كه دستهاي از آنها علاوه بر حضور در اين سازمان به عنوان نيروهاي ارشد، رهبري گروههاي ديگر (مانند «جماعةالاسلامية» و «الجهاد مصر») را نيز در دست دارند، جايگاه و اعتبار خاصي پيدا كرد. از سوي ديگر پس از كشته شدن عبدالله عزام، مكتبةالخدمة(Maktabat Alkhidmat) ياMAK كه از چندي پيش فعاليت خود را در افغانستان محدود كرده بود، از هم پاشيد و بسياري از نيروها و اعضاي آن جذب القاعده شدند.در مورد هرم تشكيلاتي القاعده بايد گفت كه اسامه در صدر گروه و رهبر آن به شمار ميرود. پس از او مجلس الشورا قرار دارد كه تمامي دستورات و نقشههاي عملياتي در اين قسمت طراحي ميشوند. اسامه و محمد عاطف --- معاون او --- از اعضاي ثابت اين مجلس هستند. كميتههاي چهارگانه نظامي، عقيدتي --- حقوقي، مالي و تبليغاتي، فعاليتهاي خود را به اين مجلس گزارش ميدهند. اعضاي اين كميتهها و به ويژه كميته نظامي، متعهد شدهاند فعاليتهايشان به صورت مخفي و در كمال رازداري باشد. ساختار نظامي القاعده «خوشه انگوري» است؛ يعني گروهها به موازات هم و به طور مستقل عمل ميكنند. به قسمي كه هرگز يكديگر را نميشناسند و اگر يكي از آنها شناسايي شود، ديگران در امان خواهند بود.القاعده از طريق ثروت بنلادن و كمك سرمايهداران برخي كشورها تامين مالي ميشد. هر فردي كه پس از گزينش به القاعده ميپيوست، علاوه بر مسكن، ماهيانه مبلغ 150 دالر نيز دريافت ميكرد زيرا بنلادن معتقد بود:
«مسلماناني كه به ما مراجعه ميكنند، بايد تحت حمايت قرار بگيرند و بهتر است از ما كمك بگيرند؛ تا اينكه به سراغ كفار بروند.»گزينش افراد در القاعده ، به سختي صورت ميگرفت. آنها پس از انتخاب توسط نمايندگان بنلادن، به پيشاور پاكستان ميرفتند و در آنجا پاسپورت، پول نقد و ديگر مدارك مورد نياز خود را دريافت ميكردند. سپس به منظور بررسي سوابق و پيشينه؛ به مدت دو هفته در پاكستان ميماندند و پس از گزينش براي يادگيري مهارتها و استراتژي نظامي، در يك اردوگاه آموزشي در افغانستان حاضر ميشدند. از آن به بعد آموزشها شروع ميشد. با اتمام دورههاي آموزش نظامي به يك سلول چهار يا پنج چريكي ملحق شده و منتظر دستور ميماندند.
پيشتر در باب عبدالله عزام و افراد و شرايطي كه بنلادن را تحت تاثير قرار دادند سخن گفتيم؛ اكنون جا دارد درباره فرد موثري كه برخي تحليلگران او را بازوي راست اسامه و وارث سازمان القاعده ميدانند، سخن بگوييم. اين شخص كه هنوز هم بر روح و رفتار بنلادن تاثيرگذار است، دكتر ايمن ربيعالظواهري 47 ساله و يك پزشك مصري است. ظواهري در ماجراي ترور انورسادات متهم گرديد؛ اما بعدها به دليل حاشيهاي بودن نقش او تنها به جرم حمل غيرقانوني سلاح به سه سال زندان محكوم شد. پس از آزادي از زندان ابتدا به عربستان و سپس به پيشاور رفت. او به زبان انگليسي تسلط دارد، در امور تشكيلاتي رشد سريعي داشته و پس از كسب مقام سخنگويي سازمان جهاد اسلامي مصر خيلي زود به رهبري آن رسيد.
ظواهري ضمن دوستي و رفاقت با اسامه، او را از سيستم تشكيلاتي سازمانهاي مصري آگاه ميكرد و اين امر علاوه بر تاثيري كه عبدالله عزام از طريق تعاليم و تحصيلات خود ميگذاشت، زمينه گسترش قدرت اسامه را فراهم ميكرد. از اين گذشته، فتواي ظواهري درباره وضعيت عمر عبدالرحمان و عبود الزمر كه به خاطر زنداني بودن نميتوانستند به صورت مستقيم در صحنه حضور داشته باشند، زمينه رهبري بنلادن را هموار ميساخت .با پايان يافتن جنگ در افغانستان؛ بسياري از افرادي كه در كنار اسامه بودند، به سرزمين خود بازگشتند. بعد از جنگ افغانستان؛ خود بنلادن هم كه به عربستان برگشته بود، به حمايت از گروههاي مخالف در عربستان و يمن ادامه داد و با تشكيل «انجمن جهاد» به پشتيباني از گروههايي مانند جماعت اسلامي مصر، جهاد يمن، مجمعالحديث پاكستان، ليگ پارتيزانهاي لبنان، جماعت اسلامي ليبي، بيعةالامام اردن، جماعت اسلامي الجزاير و... پرداخت.در آن زمان كه اسامه در افغانستان به سر ميبرد، رفته رفته افراد و گروههاي محدود و وفاداري در اطراف او پديد آمد كه آماده هر نوع از خودگذشتگي در راه عملي كردن اهداف و مقاصد اسامه بودند. بعدها تعدادي از اين ياران در خارج از افغانستان دست به فعاليت زدند.
به عنوان مثال 1800 نفر از 2500 نفر الجزايري كه در القاعده بودند، پس از جنگ افغانستان به كشور خود بازگشتند و گروههاي معارض را تشكيل دادند. 200 نفر به نيويارك و نيوجرسي رفته و به شيخ عمر عبدالرحمان پيوستند. بقيه نيز به جنگ با روسها در تاجيكستان ادامه دادند و گروهي ديگر هم در جنگ بوسني و چچن شركت كردند.امريكاييها ميآيند! بعد از حمله عراق به كويت؛ اسامه درباره ايجاد سپر دفاعي لازم در برابر حمله احتمالي صدام طرحهايي به مقامات سعودي ارائه كرد، اما طرح و برنامههاي او ناديده گرفته شد. اسامه به ايراد خطبه و سخنراني پرداخت. اين كار او خشم آل سعود را برانگيخت، بدينخاطر او را از اين گونه برنامهها نيز باز داشتند. از اين رو، اسامه تصميم گرفت به جاي حكام و رجال سياسي، مخاطبان خود را در ميان طلاب و علماي ديني بيابد. وي موفق گرديد فتوايي مبني بر شرعي بودن فراگيري آموزشهاي جنگي و نظامي از يكي از علماي بزرگ سعودي بگيرد. او بلافاصله فتوا را منتشر كرد و توانست حدود 4000 نفر را براي يادگيري فنون نظامي در افغانستان جمع كند.
به دليل اين گونه فعاليتها، حكومت سعودي او را از جده ممنوعالخروج كرد، اسامه چندين بار مورد بازجويي قرار گرفت و مزرعهاش در حومه جده به دست گارد ملي تخريب شد. اسامه كه از وضعيت خود خسته شده بود؛ تصميم به خروج از كشور گرفت. به همين منظور توانست با متقاعد كردن يكي از برادرانش كه دوستي نزديكي با ملك فهد و شاهزاده احمد --- معاون وزير داخله --- داشت، اجازه انجام يك سفر تجاري به پاكستان را بگيرد، اما شاهزاده نايف --- وزير داخله --- مانع بزرگ اين سفر به شمار ميرفت. و تنها با خروج اين شاهزاده از كشور، امكان خروج او نيز ميسر ميگرديد كه همين طور هم شد.اسامه در آوريل سال 1991 به پاكستان رفت و در آنجا از طريق نامهاي به برادرش اطلاع داد كه ديگر به كشور خود باز نميگردد.
اقامت او در پاكستان كوتاه بود و خيلي زود راهي افغانستان شد، زيرا ميدانست دولت پاكستان او را دستگير كرده و به عربستان تحويل خواهد داد. در اين دوران نيز بارها سعي شد اسامه، ترور يا ربوده شود.شايد ناگوار بودن اوضاع و نابسامان بودن شرايط؛ فعاليت در افغانستان را نيز براي اسامه ناخوشايند كرده بود، گويي اوضاع با ماندن در عربستان و پاكستان تفاوت چنداني نداشت و او نميتوانست درخصوص اين شوك عظيم كه «امريكاييها ميآيند» كاري انجام دهد. از اين رو با ظاهري مبدل و به وسيله هواپيماي شخصي خود به سودان رفت؛ زيرا به گفته خودش در اين ايام به دنبال يك كشور كاملا اسلامي ميگشت و به همين دليل راه سودان را در پيش گرفت. در سودان به كارهاي عمراني از جمله راهسازي و امور كشاورزي پرداخت و حتي در جواب يك خبرنگار غربي كه با او مصاحبه كرد، گفت: «من يك كشاورز ساده هستم.» بن لادن هنگام اقامت در سودان توانست از طريق هزاران هكتار زمين حاصلخيزي كه دولت در اختيار او قرار داده بود، و نيز با استفاده از امتياز معافيت گمركي، به صادرات ميوه، ذرت، آفتابگردان و صمغ بپردازد.
او سودان را يك كشور كاملا اسلامي ميدانست. از اين رو سرمايهگذاريهاي عمدهاي را در آن كشور انجام داد و حتي توانست بازرگانان و تجار بزرگي از عربستان (و از جمله چند تن از برادران خود) را به سرمايهگذاري در آن كشور تشويق كند. بن لادن در يازدهم ژوئيه سال 1994 در بيانيهاي كه در لندن منتشر شد، اعلام كرد براساس پيشنهاد «هيات نصيحت و اصلاح» و به منظور توسعه فعاليتها، تسهيل ارتباط با مردم و دريافت نامهها و شكايات، دفتري را در لندن تاسيس كرده است. با گذشت كمتر از يك سال از صدور اين بيانيه، گروههاي عربي كنفرانسي را با حضور 400 نماينده تشكيل دادند. نظير اين كنفرانس در سال 1991 و با عنوان «كنفرانس ملي عربي --- اسلامي» برگزار شده بود كه ياسر عرفات و حواتمه --- يكي از رهبران فلسطيني --- نيز در آن شركت داشتند اما كنفرانس يكم آوريل 1995 در خارطوم، رنگ و بوي ديگري داشت و در آن دكتر حسن ترابي و اسامه بنلادن نيز شركت كردند (حسن ترابي چندي پيش از حادثه 11 سپتامبر نيز حضوري مرموز در امريكا داشت).اهميت اين كنفرانس براي غرب به حدي بود كه راديوB.B.C در تفسيري درباره آن گفت: «جهان ميتواند تا سه روز آسوده باشد، چون تمام تروريستها هم اكنون در خارطوم گرد آمدهاند.» نكته قابل تامل در اين كنفرانس، سكوت و خاموشي اسامه بود؛ گويا از محور مباحث و گفتوگوها رضايت چنداني نداشت يا...؟
به دليل اين گونه فعاليتها و كارهاي ديگري كه هنوز چند و چون آنها به طور كامل مشخص نيست، دولت عربستان در سال 1994 و به دستور شخص ملك فهد، تابعيت سعودي اسامه را لغو كرد. دو سال قبل از اين تاريخ نيز اموال او در عربستان توقيف گرديد. اسامه نيز در پاسخ به اين اقدامات بيانيهاي صادر كرد و در آن، آل سعود را خائن و سرسپرده امريكا خواند و گفت نيازي به تابعيت سعودي ندارد و براي تاييد يا رد افراد توسط آلسعود ارزشي قائل نيست. البته گويا دولت عربستان بارها خواسته بود با پا درمياني افراد سرشناس؛ اسامه را قانع كند كمي آرامتر باشد و حتي به گفته خود اسامه 9 بار مادر، دايي و برادرانش را به خارطوم فرستاده و از او خواسته بودند با توقف فعاليتهايش، به عربستان بازگشته و از ملك فهد عذرخواهي كند. به دليل فشارهاي بينالمللي بر سودان، اين دولت از اسامه خواست كه سودان را ترك كند و او به ناچار در اوايل سال 1996، آن كشور را به قصد جلالآباد افغانستان ترك كرد.
در افغانستان اوضاع به گونه ديگري بود. اينك شرايط به طور كامل عوض شده بود.
در اين زمان جنبش طالبان با حمايت قاطع امريكا توانست به صورت چشمگيري، ائتلاف مسعود ---- رباني --- حكميتار را به عقب براند. اين حوادث مقارن ورود دوباره بنلادن به افغانستان بود. او به عنوان مهمان به سراغ يك فرمانده نظامي افغاني به نام «مهندس محمود» رفت. اين فرد پل ارتباطي ميان بنلادن و طالبان شد. پس از ترور محمود، بنلادن با طالبان وارد مذاكره گرديد و حمايت خود را از آنان اعلام كرد. طالبان نيز از اين امر استقبال كردو اين سرآغاز ارتباط ميان بنلادن، ملاعمر و جنبش طالبان بود.
اكنون به خانه بنلادن سري ميزنيم تا ببينيم در آن خانه كه ورود به آن روياي بزرگي براي بسياري از كنجكاوان جهان شده است چه ميگذرد. غربيها خانه بنلادن در افغانستان را «غار خفاش» مينامند. اين خانه «سنگي» كه به دست طرفدارانش در دل كوهها ساخته شده، محل برنامهريزيهاي بنلادن عليه غرب است. غربيها اين خانه را پناهگاه(Hideout) مينامند. خانه بنلادن سه اتاق دارد: در يكي از آنها كامپيوترها، دورنگارهاي فعال و تلفنهاي ماهوارهاي به چشم ميخورد. دومي دفتر كار و ديگري اتاق خواب است. او از طريق شبكههاي ارتباطي و پست الكترونيك دستوراتش را براي طرفداران خود در خاورميانه، آسيا، آفريقا و امريكا ارسال ميكند.او در اين غار كه كمي بالاتر از شهر جلالآباد در شرق افغانستان است، با يك تيربار كلاشينكف روسي ديده ميشود. در غار بنلادن، يك كتابخانه نيز وجود دارد. پيشتر درباره القاعده و ويژگيهاي آن سخن گفتيم. لكن جاي آن دارد به بخش ديگري از خصوصيات اين سازمان اشاره كنيم شايد بهتر باشد پيش از آن درخصوص خاستگاه فكري و كلامي سازمانهايي از نسل و نژاد القاعده تامل شود.
اگر تاكيد بنلادن بر آزادي اين سرزمين ريشه در عرق ملي او داشته باشد از اين انديشه سرچشمه ميگيرد كه «كارها به شيوه سلف» انجام ميپذيرد. بنابراين طبيعي است كه او اهدافي نظير آنچه گروههاي «الجهاد» و «جماعةالاسلاميه» مصر دنبال ميكنند را قبول نكند (هر چند تحت رهبري كساني نظير شيخ عمر عبدالرحمان ايمن الظهواهري باشد) زيرا اهداف آنان جزئي، مشخص و معين است و در اوج خود به كشتن يك رييسجمهور يا فراهمكردن زمينه اعتراض مردم محدود ميشود. در عين حال آنچه مسلم است، بنلادن و القاعده فاقد تئوري و انديشه منسجم و قابل ارائه است و از هيچگونه عَقَبه فكري متقن برخوردار نيست و لذا همه فعاليتهاي او عمدتا بر يك مبناي فكري سطحي و بيعمق استوار شده است.شايد در اينجا نيز تجارب اقتصادي و ايدههاي مديريتي بنلادن اين احساس را پديد آورده باشد كه كارگاههاي كوچك و پرهزينه را حذف كند و به جاي آن در كارخانههاي عظيم و سودآور سرمايهگذاري كند. او به شدت رهبران الجهاد و جماعةالاسلاميه را مورد انتقاد و فشار قرار داد تا از اين گونه كارها دست بردارند. رهبران اين دو جماعت نيز كه در آن زمان خارج از مصر فعاليت داشتند، توافق كردند كه رهبري اين دو جماعت به اسامه واگذار شود.
همين امر باعث گرديد تشكيلات كلي در كنار القاعده، به وجود بيايد كه اسامه آن را «جبهه مبارزه اسلامگرايان عليه يهوديان و صليبيان» ناميد.آنچه در اين توافق از اهميت بسياري برخوردار است؛ صعود ايمن الظواهري به رهبري سازمان الجهاد بود كه پس از تحولاتي انجام پذيرفت و به صورت يكي از دوستان نزديك اسامه درآمد. عمر عبدالرحمن نيز كه به اتهام دستداشتن در تخريب مركز تجارت جهاني (1993) زنداني شده بود، از سمت خود استعفا داد. مساله مهم اين است كه در سال 1998 رهبري سازمان و تاكتيك گروههاي جهاد، دستخوش تغييراتي گرديد؛ از جمله اينكه به جاي «انتخاب موضوع» فهرست بلندبالايي از «اهداف مفيد براي ترور» تهيه شد. و همين مساله، در كنار اتحاد افراد و تاكتيك آنها موجب افزايش قابل توجه ترورها گرديده و به صورت ريشهاي شدن مساله ترور بينالمللي جهادگرايان درآمد.اتحاد اين دو سازمان با القاعده، بستر مناسبي براي جلب حمايت دوستان بسيار اين سازمانها و بهويژه مصريها را فراهم آورد كه اين امر نيز به نوبه خود در توسعه و گسترش چشمگير آن موثر بود.
آيا اين همه پايگاهي نظامي بخاطرمبارزه باتروريسم است ؟
گرمی آتش خورشید فسرد
مهرگان زد به جهان رنگ دگر
پنجه خسته این چنگی پیر
ره دیگر زد و آهنگ دگر
زندگی مرده به بیراه زمان
کرده افسانه هستی کوتاه
جز به افسوس نمی خندد مهر
جز به اندوه نمی تابد ماه
باز در دیده غمگین سحر
روح بیمار طبیعت پیداست
باز در سردی لبخند غروب
رازها خفته ز نکامی هاست
شاخه ها مضطرب از جنبش باد
در هم آویخته می پرهیزند
برگها سوخته از بوسه مرگ
تک تک از شاخه فرو میریزند
می کند باد خزانی خاموش
شعله سرکش تابستان را
دست مرگ است و ز پا ننشیند
تا به یغما نبرد بوستان را
دلم از نام خزان می لرزد
زانکه من زاده تابستانم
شعر من آتش پنهان من است
روز و شب شعله کشد در جانم
می رسد سردی پاییز حیات
تاب این سیل بلاخیز نیست
غنچه ام نشکفته به کام
طاقت سیلی پاییزم نیست. مشیری
حضور گسترده امريكا در منطقه ژئواستراتژيك خاورميانه، بزرگترين بيمها و اضطرابها و زشتترين پندارها را براي جهان امروز در پي داشته است. امروز بزرگترين تحول در ساختار سياسي، اقتصادي و نظامي جهان در حال شكلگيري است و گفتار و انديشه هزاران انديشمند و فرهيخته جامعه بشري را به بدسگاليهاي اين تحول چنگيزي به تكاپو واداشته است.
عربستان، كويت، بحرين، تركيه، پاكستان ،افغانستان، مصر، عمان، امارات و جيبوتي، از جمله كشورهايي هستند كه جاي پاي سنگين امريكا را در سرزمين خود حس ميكنند و خاورميانه در كام آ مريكا و انگليس و اسرائيل فرو ميرود. انگيزههاي حضور نظامي گسترده امريكا در خاورميانه داراي ابعاد پيچيدهايست و آشكار ميسازد كه حضور اين كشور در قلب اسياي وجهان اسلام، مهمترين بخش از سناريوي آمريكا براي تحقق نظام نوين بينالمللي است. با كمي تامل به وضوح ميتوان ديد كه سناريوي آمريكا براي كشورهاي منطقه داراي يك تم تراژيك و تلخ است و خسارتهاي مادي و معنوي فراواني را در برخواهد داشت. بديهي است كه آثار اين سناريوي زيانبار، نه تنها كشورهاي منطقه ، بلكه همه كشورهاي جهان را در بر خواهد گرفت. عبدالسلام، نويسنده و صاحب نظر مصري در مسائل استراتژي نظامي، در مقاله زير ابعادي از شكلگيري شبكه نظامي امريكا در خاورميانه و حلقههاي استراتژيك اين كشور در منطقه را شرح ميدهد.
يكي از ويژگيهاي سنتي منطقه خاورميانه آنگونه كه اودراتChantal de jonge ) oudraat) از آن ذكر ميكند، اهميت استراتژيك اين منطقه به لحاظ اقليمي است. اين خصوصيت دلايل گوناگوني دارد كه آشكارترين آنها عبارتند از: منابع سرشار نفت، تسلط آن بر آبراههاي اصلي بينالمللي، پيامدهاي مبارزه اعراب و اسرائيل و ويرانيهاي ناشي از آن كه متوجه طرفهاي بينالمللي درگير در اين قضيه است و نزديك بودن اين منطقه به اروپا. اين عوامل باعث شده است كه خاورميانه جزو محورهاي تهديد براي امنيت بسياري از كشورهاي ديگر جهان قرار گيرد. بنابراين برخلاف آنچه برخي نظريهپردازان طرح كرده بودند، مبني بر اينكه پايان جنگ سرد از اهميت منطقه خاورميانه خواهد كاست، مشخص شده كه اهميت اين منطقه به خصوص براي كشوري مثل ايالات متحده افزايش يافته، به گونهاي كه اين امر به انجام دخالتهاي گستردهاي از سوي اين كشور در فعل و انفعالات منطقه خاورميانه منجر شده است. اين موضوع براي سازش در نزاع اعراب و اسرائيل و مساله گسترش سلاحهاي كشتار جمعي و آنچه در دهه نود «كشورهاي سركش» ناميده ميشد، آشكار شد. سپس مشكل تروريسم و تغيير نظم سياسي جهان بعد از حوادث يازدهم سپتامبر كه هجوم مستقيم خاورميانهايها كه غالبا اتباع همپيمانان سنتي خود امريكا بودند، در داخل اراضي امريكا پيش آمد.
حضور نظامي امريكا از مرحله اعطاي امكانات نظامي تا ساخت پايگاه:
حضور نيروهاي بينالمللي و تاثيرات گستردهاي كه اين مساله به همراه اين عامل خارجي در فعل و انفعالات منطقه خاورميانه دارد، بسيار قابل توجه است. اگر چه به نظر ميآيد خاورميانه در اين خصوص با آنچه ساير كشورهاي جهان شاهد آن هستند تفاوتي ندارد؛ از جمله حضور ايالات متحده در امريكاي لاتين و جنوب اقيانوس آرام و حضور گسترده نيروهاي نظامي امريكا در جنوب شرق آسيا و دخالتهاي فراوان بينالمللي آنها در درگيريهاي آفريقا؛ اما شرايط خاورميانه نسبتا پيچيدهتر از ساير مناطق است، زيرا نقش مهم بازيگران خارج از منطقه گويي به بخشي از مفهوم خاورميانه تبديل شده است. موضعگيريهاي كشورهاي بزرگ همواره تاثيرات ويژهاي بر فعل و انفعالات اصلي در خاورميانه داشته است و گويي اين عامل در معناي جغرافيايي، يكي از عوامل تاثيرگذار در خاورميانه است. اين امر به لحاظ عملي --- از جانب نظامي --- بر چند اصل مبتني است كه مهمترين آنها عبارتند از:
-1 پيوندهاي دفاعي پيشرفته ميان برخي از كشورهاي خاورميانه و بيشتر قدرتهاي بزرگ جهان كه در برخي موارد شامل پيمانهاي استراتژيك و توافقات هستهاي ميشود.
-2 وجود پايگاهها و امكانات نظامي گسترده برخي كشورهاي بزرگ در داخل منطقه و پيرامون مرزهاي جغرافيايي آن.
-3 حضور و فعل و انفعالات انبوه واحدهاي نظامي ---- دريايي كشورهاي بزرگ در آبهاي بينالمللي خاورميانه. در عين حال از ابتداي دهه نود ميلادي هميشه تفاوت بسياري ميان ميزان و كيفيت حضور نظامي امريكا با ساير همتايان آن وجود داشته است؛ به اين صورت كه پس از عقب كشيدن نيروهاي نظامي اتحاد جماهير شوروي از اين منطقه و تعطيل كردن پايگاههاي نظامي و كاهش حضور روسيه در سطح مستشار نظامي پس از سقوط اتحاد جماهير شوروي در 1991 و محدوديت ميزان تسليحات و همچنين محدوديت پراكندگي نيروهاي فرانسه و انگليس كه همپيمان سنتي امريكا هستند، نيروهاي نظامي امريكا مركز ثقل حضور نظامي خارجي در منطقه بودهاند. در نتيجه نيروهاي امريكايي از شبكه وسيعي از امكانات نظامي برخوردارند كه به آنها اجازه حضور يا تحرك نظامي در قلمرو زميني، هوايي و دريايي تقريبا كليه كشورهاي خاورميانه به جز ليبي، ايران و شايد سوريه را ميدهد. بنابراين طبق بيانات مقامهاي امريكايي ---- كه در موارد بعدي مشخص خواهد شد ---- نقشه جغرافيايي تمركز يا تحرك واحدهاي نظامي تابعه ستاد فرماندهي كل امريكا، در برگيرنده 63 پايگاه نظامي در 11 كشور است كه در شرق نزديك، كشورهاي منطقه نزاع اعراب و اسرائيل و منطقه شاخ آفريقا واقع هستند. علاوه بر اين پايگاهها، امكانات نظامي بسيار گسترده نيروهاي واقع در شمال آفريقا در كشورهاي تونس، مغرب، الجزاير و همچنين حضور واحدهاي نظامي بسيار بزرگ در آسياي ميانه و جنوب آسيا در اطراف و داخل افغانستان نيز وجود دارند. در نتيجه گستره عمل ستاد فرماندهي كل اين نيروها 25 كشور را شامل ميشود كه در امتداد قلمرويي هستند كه در شرق آن پاكستان و در غرب آن كشور مغرب است. اما مساله مهم آن است كه تسهيلات نظامي در طول دهه نود، پايگاههاي نظامي بزرگ را در برگرفت؛ به اين معني كه تا سال 1990 ميلادي حضور نظامي امريكا در خاورميانه شامل امكانات نظامي موقت يا محدود بود و پايگاههاي نظامي آنگونه كه در آلمان، ايتاليا و ژاپن وجود دارد، يا آنگونه كه در دوره استعمار در همين منطقه وجود داشت(حبانيه در عراق، عدن در يمن و هويلس در ليبي) در اين منطقه وجود ندارد.
به طوري كه وزارت دفاع امريكا در خلال بحران خليج فارس (1990) كليه ظرفيتهاي استراتژيك حمل و نقلي را كه در اختيار داشت، به مدت شش ماه به كار گرفت تا بتواند سيصد و هفتاد هزار سرباز را در عملياتي كه به عمليات «سپرصحرا» معروف بود به منطقه خليجفارس انتقال دهد حال آنكه در اوضاع كنوني ديگر نيازي به اين مساله وجود ندارد. پيامدها و ملزومات جنگ دوم خليج (1991، جنگ كويت) و دوره زماني پس از آن منجر به دگرگوني بزرگي در نوع حضور نظامي امريكا در خاورميانه و بالاخص منطقه خليجفارس شد. اين امر از دو جهت صورت گرفت:
اول: گسترش دائره امكانات نظامي در اختيار نيروهاي امريكايي واقع در پايگاهها، بنادر، فرودگاهها، اردوگاههاي نظامي و مراكز اكثر كشورهاي منطقه كه همپيمان ايالات متحده هستند. حتي در مورد برخي كشورهايي كه به نظر نميآيد روابط سياسي قوياي آنها را با امريكا پيوند دهد نيز اعطاي امكانات نظامي ذكر شده از سوي امريكا به اين كشورها، حق استفاده از محدوده هوايي، بنادر، فرودگاههاي نظامي، عمليات حمل و نقل هوايي، خدمات سوخترساني، حفظ و ذخيرهسازي تسليحات و انجام مانورهاي نظامي مشترك را به امريكا داده است.
دوم: افزايش تعداد پايگاههاي نظامي عمده به طرزي بيسابقه به گونهاي كه مقدار اين پايگاههاي نظامي تنها در كشورهاي خليجفارس به پنج پايگاه ميرسد. آنها مراكز عمليات نظامي نسبتا كاملي را تشكيل ميدهند كه از آزادي نسبي و يك قدرت كامل براي پشتيباني فعاليتهاي جنگي هوايي، زميني و دريايي برخوردار هستند، خواه اين امر به صورت حضور برخي از اين نيروها در نبرد صورت گيرد يا آنكه در حالت آماده باش باشند و در صورت نياز وارد عمل شوند. اداره اين پايگاهها به موجب پيمانهاي نظامي ميان امريكا و كشورهاي ميزبان صورت ميگيرد. اين پايگاهها براي نيروهاي امريكايي اين امكان را به وجود ميآورند كه در مناطق مختلف بدون آنكه نياز به برنامهريزي براي تجمع عظيمي از نيروهاي خود داشته باشند، عملياتهاي نظامي مهمي را با سرعت بسيار انجام دهند يا تجمع نيروهاي خود را به سرعت پايان بخشند.
شبكه نظامي امريكا در منطقه خاورميانه:
در اين چارچوب ميتوان مهمترين جايگاههاي انتشار امكانات نظامي امريكا و نيز به همراه آن نيروهاي نظامي انگليسي را در منطقه خاورميانه --- به ويژه در منطقهاي كه عراق در ميان آن قرار دارد --- بررسي كرد:
بحرين: امريكا با حضور نظامي قوي در بحرين امكانات نظامي مختلفي را در بندر سالمان و فرودگاه محرق و پايگاه هوايي شيخ عيسي داراست؛ اما پايگاه نظامي جفير در نزديكي منامه يكي از مهمترين پايگاههاي نظامي در منطقه خليج فارس محسوب ميشود. مركز فرماندهي درياي بنام پنجم امريكا و مركز فرماندهي نيروهاي ويژه نيز در اين پايگاه قرار دارد. در بحرين ما بين 860 تا 1200 نظامي امريكايي وجود دارند. علاوه بر اين يك جزوتام نظامي انگليسي در اين كشور مستقر است.
كويت: عناصر مختلفي از نيروهاي امريكايي تقريبا در كليه پايگاههاي نظامي عمده كويت متمركز هستند و اين نيروها به صورت مشترك با ارتش كويت عمل ميكنند. و محل استقرارشان پايگاه هوايي احمد الجابر، اردوگاه الدوحة، جزيره فيليكا، فرودگاه كويت و بندر الاحمدي است. اما نيروهاي هوايي و دريايي عمدهاي از امريكا و همچنين نيروهايي از مرکز فرماندهي عمومي ارتش، در پايگاه مهم عليالسالم و اردوگاه نظامي اريفجان قرار دارند. تعداد نيروهاي امريكايي در كويت حدود 10 هزار نظامي، 522 تانك، تجهيزات جنگي براي يك قطعه زره پوش و 52 هواپيماي جنگنده و 75 هليكوپتر آپاچي و جزوتامهاي راکتي پاتريوت است.
اردن: ميان ايالات متحده امريكا و اردن، روابط نظامي گستردهاي وجود دارد كه يك حضور نظامي قوي را به هنگام ضرورت امكانپذير ميكند؛ اما در حال حاضر امكانات نظامي قوي امريكا در پايگاه هوايي الشهيد موفق در منطقه زرقأ مستقر هستند كه حدود 1200 نظامي نيروي هوايي امريكا در آن حضور دارند و همچنين بندر العقبة كه در آن سرويسهاي مختلفي به نيروهاي دريايي امريكا ارائه ميشود. آموزشهاي نظامي مشتركي هم ميان نيروهاي اين دو كشور به طور منظم انجام ميشود كه گاه تعداد افراد شركت كننده در آن بالغ بر 10 هزار نظامي ميشود و در طول دوره زماني اين آموزشها نيروهاي امريكايي مدتهاي طولاني در اردن ميمانند.
قطر: حضور نظامي قوي امريكا در قطر به دوران اخير باز ميگردد. امكانات نظامي امريكا در اين كشور به صورت وجود انبارهاي تسليحات و نيز تجهيزات نظامي در اردوگاه نظامي السيلية و فرودگاه بينالمللي الدوحه و منطقه امسعيد است؛ اما پايگاه نظامي الحديد به خصوص پس از انتقال مقر فرماندهي مركزي ارتش امريكا از فلوريدا به اين مكان، به يكي از واحدهاي بسيار مهم پايگاههاي نظامي امريكا در منطقه خليجفارس تبديل شده است. ميزان نيروهاي امريكايي در قطر به 3000 سرباز، 175 تانك و تعدادي هواپيماهاي تجسسي و نيروي زيادي براي خنثيسازي مينها و انبارهاي متعدد اسلحه و مهمات است.
عربستان: از سال 1990، عربستان بيشترين نيروهاي امريكايي در منطقه خليجفارس را در خود جا داده است. در اين كشور امكانات نظامي مختلفي متعلق به نيروهاي ارتش امريكا در منطقههاي دمام، هفوف، خبر، تبوك، ينبع پايگاه ملكعبدالعزيز در ظهران، پايگاه دريايي ملكفهد در جده، پايگاه هوايي ملكخالد در ابها، و پايگاه نظامي رياض و پايگاه نظامي الطائف مستقر هستند؛ پايگاه هوايي الامير سلطان در جنوب رياض، مهمترين پايگاه نيروهاي نظامي امريكا در عربستان است. در اين پايگاه 5100 سرباز امريكايي وجود دارند. مركز فرماندهي نيروهاي هوايي امريكا در منطقه خليجفارس كه برخي از عناصر آن به قطر منتقل شدهاند نيز در اين مكان مستقر است. همچنين 42 هواپيماي جنگنده اف 15، اف 16 و اف 117 در اين پايگاه وجود دارند. تعدادي از نظاميان انگليسي (200 سرباز) و فرانسوي (130 سرباز) نيز در آنجا حضور دارند. كه توسط هواپيماهاي تورنادو و ميراژ و هواپيماهاي ترانسپورتي نظامي پشتيباني ميشوند.
عمان: عمان به خصوص پس از آنكه نيروهاي امريكايي و انگليسي حاضر در آن در جنگ افغانستان شركت كردند، به يكي از كشورهايي تبديل شده كه تعداد زيادي از نيروهاي نظامي امريكا در آن است. امكانات نظامي امريكا در اين كشور، در پايگاه قابوس در مسقط و بندر صلالة و فرودگاه بينالمللي السيب متمركز هستند. عناصر مهمي از نيروي هوايي امريكا در پايگاه هوايي المثني و تيمور قرار دارند و پايگاه نظامي مصيرة در اين كشور يكي از مهمترين مكانهاي تمركز نظامي نيروهاي امريكايي و انگليسي در منطقه خليج فارس است. حدود 3000 نظامي امريكايي و همچنين عناصر مختلفي از نيروهاي هوايي و دريايي امريكا در عمان متمركز شدهاند.
امارات متحده عربي: نيروهاي امريكايي در امارات متحده عربي از امكانات نظامي مختلفي در پايگاههاي اين كشور برخوردارند؛ پايگاه هوايي الظافره در ابوظبي، فرودگاه بينالمللي الفجيره، بندر زايد، بندر رشيد، جبل علي در دبي و بندر فجيره از آن جملهاند. در امارات متحده عربي حدوداً 500 نظامي امريكايي حضور دارند و تعدادي از هواپيماهاي تجسسي امريكا نيز در اين كشور مستقر هستند.
يمن: قطعات نظامي امريكا در يمن از امكانات مختلفي بهرهمند هستند. ميزان اين امكانات در جنگ امريكا عليه تروريسم گسترش يافت و شامل نيروهاي مختلفي به ويژه براي پشتيباني و آموزش خود نيروهاي يمني شد؛ اما امكانات نظامي امريكا در يمن از پيش در بندر استراتژيك عدن مستقر بودهاند. اين بندر، ايستگاه اصلي سوخترساني و نگهداري ويژه از سازوبرگ دريايي امريكاست و حادثه هدف قرار گرفتن ناوU.S.S كول در اكتبر سال 2000 ميلادي در اين بندر اتفاق افتاد.
جيبوتي: جيبوتي همواره در كشورهاي «حلقه فرانسه» قرار ميگرفته است به گونهاي كه در پايگاه نظامي جيبوتي نزديك به 3900 سرباز فرانسوي به سر ميبرند. اين نيروها توسط هواپيماهاي جنگنده ميراژ و هليكوپترهاي توپدار پشتيباني ميشوند. در اين بندر همچنين انبارهاي تسليحات و لوازم جانبي فراواني وجود دارد. عناصري از نيروهاي عملياتي مستقر در شاخ آفريقا در اردوگاه نظامي المنير متعلق به فرانسه است. نيروهاي دريايي و هوايي امريكا نيز از امكانات زيادي در بندرها و فرودگاههاي جيبوتي برخوردار هستند.
يك فرودگاه نظامي تحت امر سازمان اطلاعات مركزي امريكا كه هواپيماهاي بدون سرنشين در آن مستقر هستند و به انجام عملياتهاي تجسسي و جنگي ميپردازند نيز در جيبوتي است.
مصر: مصر روابط نظامي عميقي در سطوح مختلف با ايالات متحده دارد. اين روابط در اشكال همكاري تسليحاتي، كمكهاي نظامي و آموزشهاي نظامي مشترك هستند. امكانات نظامي امريكا در مصر عبارتند از امكاناتي براي نيروهاي دريايي در برخي بنادر از جمله پورت سعيد، سوئز و الغردقه كه اهميت اين نيروها به خاطر عبور و مرور كشتيها از كانال سوئز است. همچنين امكانات ويژهاي براي آموزشهاي نظامي در پايگاههاي نظامي سواحل شمالي مصر وجود دارد. اما مهمترين امكانات نظامي امريكا در مصر، در پايگاه هوايي غرب القاهره قرار دارد.
تركيه: تركيه تنها عضو خاورميانهاي پيمان ناتو است و روابط نظامي قوياي با امريكا دارد. علاوه بر امكانات نظامي امريكا كه در بنادر و فرودگاههاي تركيه مستقر هستند، يكي از بزرگترين پايگاههاي نظامي تحت امر ناتو (ايالات متحده) در خاورميانه در اين كشور قرار دارد. پايگاه هوايي اينجر ليك، 1700 سرباز امريكايي و 36 هواپيماي جنگنده از انواع مختلف را در خود جاي داده است. هواپيماهاي مستقر در اين پايگاه به طور معمول ماموريت نظارت بر منطقه پرواز ممنوع عراق را انجام ميداد و ظرفيت اين فرودگاه براي گسترش تعداد اين هواپيماها در حالت جنگي بسيار بالا است. تركيه هم اكنون با كمك مالي امريكا به سرعت در حال گسترش امكانات نظامي خود است به طوري كه در صورت نياز، امكان تجمع مقدار عظيمي از نيروها و هواپيماهاي جنگنده در پايگاههاي اين كشور وجود داشته باشد.
اسرائيل: روابط نظامي امريكا و اسرائيل مبتني بر پيمانهاي اتحاد استراتژيك پيشرفتهاي است كه همكاري نظامي پيچيدهاي را ميان آنها ايجاب ميكند. اين همكاريها در چارچوب شبكهاي از امكانات نظامي امريكاست كه در اغلب پايگاههاي اسرائيل مستقر هستند. از جمله حضور امريكا در شش پايگاه نظامي كه مهمترينشان پايگاه 51، 53 و 54 است و در آنها انبار تسليحات و تجهيزات مخصوص نيروهاي دريايي و هوايي و نيروهاي ويژه امريكا وجود دارد. نيروهاي اسرائيلي نيز به هنگام نياز ميتوانند از اين تجهيزات استفاده كنند؛ همانطور كه در جنگ اكتبر 1973 اين امر اتفاق افتاد.
حلقه نظامي در اطراف خاورميانه
مطالبي كه ذكر شد، بيان ميدارد حضور نظامي امريكا به طور مشخص يكي از ويژگيهاي برجسته است كه به عنوان يكي از عناصر تاثيرگذار حاكم بر معادلات استراتژيك فعل و انفعالات منطقه، واقعيت خاورميانه را شكل ميدهد؛ اما آنچه گفته شد، قضيه را به طور كامل روشن نميكند مگر آنكه به حلقه نظامي پايگاههاي عمده امريكا (يا انگليس) كه خاورميانه را در ميان خود گرفتهاند، توجه شود.
اين پايگاهها كه از دهه نود تاكنون بر پا شدهاند، به اختصار عبارتند از:
نيروهاي امريكايي واقع در اطراف منطقه خاورميانه
حضور نظامي انگليس در مناطق اطراف خاورميانه
اهميت پايگاههاي نظامي امريكا در اطراف منطقه خاورميانه، مانند پايگاه ديگوگارسيا و پايگاههاي واقع در شمال درياي مديترانه و حتي انگلستان آن است كه اين پايگاهها عمليات نظامي در خاورميانه را از نزديك پشتيباني ميكنند. اين پايگاهها محل اصلي برخاستن بمبافكنهاي سنگين ب 52 نيز هستند. هر چند به نظر ميآيد با پيشرفتهايي كه در باندهاي پرواز برخي از پايگاههاي نظامي امريكا در داخل منطقه صورت گرفته، امكان پرواز اين بمبافكنها از فرودگاههاي داخل منطقه خاورميانه هم امكانپذير شده است.
حضور نظامي بينالمللي داخل منطقه خاورميانه، از كليه مواردي كه گفته شد بيشتر است. ناوگانهاي دريايي بزرگ كشورهاي قدرتمند به ويژه امريكا، تقريبا به طور دايم در آبهاي بينالمللي اطراف منطقه خاورميانه حضور دارند و از كليه پايگاهها و امكانات نظامي پراكنده در كشورهاي منطقه استفاده ميكنند. اين نيروها ميتوانند به هنگام ضرورت، يگانهاي دريايي و هوايي خود را در سرزمينهاي خاورميانه منتشر كنند. ناوگان ششم دريايي امريكا در درياي مديترانه و نيروهاي دريايي فرانسه در همين آبها از جمله اين نيروها هستند. همينطور ميتوان از يگانهاي ناوگان هفتم امريكا نام برد كه در اقيانوس هند و درياي عرب متمركز هستند. دستههايي از نيروهاي فرانسوي در اقيانوس هند كه مبدا آنها پايگاه دريايي فرانسه در جيبوتي است و نيروهاي انگليسي مستقر در اقيانوس هند و يگانهاي دريايي تحت امر آن كه در درياي سرخ فعاليت ميكنند، از ديگر جنبههاي حضور نظامي بينالمللي در منطقه هستند.
علاوه بر ناوگانها و مجموعههاي دريايي كه گفته شد، يگانهاي مختلف ديگري از جمله ناوهاي هواپيمابر، تفنگداران دريايي و هواپيماهاي جنگنده از انواع مختلف در اين منطقه به حال آمادهباش هستند.
گزارشهاي ويژه در مورد گسترش يگانهاي دريايي امريكا در آبهاي منطقه خاورميانه به اين نكته اشاره ميكنند كه تقريبا دو ناو هواپيمابر جنگي امريكايي به طور مستمر در منطقه حضور دارند كه در حال حاضر اين دو عبارتند ازU.S.S آبراهام لينكلن در درياي عرب وU.S.S واشنگتن در درياي مديترانه. امريكاييها در برنامههاي خود در نظر دارند كه در آغاز حمله نظامي به عراق سه ناو هواپيمابر ديگر را نيز به منطقه بياورند. اين سه عبارتند ازU.S.S هاري ترومان كه حركت خود را براي آمدن به منطقه آغاز كرده است،U.S.S كيتي هوك وU.S.S كانستليشن. به اين ترتيب، حجم نيروهاي امريكايي در آبهاي اطراف منطقه به 51 كشتي جنگي ميرسد كه اين مجموعه شامل 55 هزار سرباز و 350 هواپيما و 800 موشك كروز از نوع تام هوك ميشود. اين نيروها زرادخانه عظيمي از تسليحات را حمل ميكنند كه در برگيرنده تسليحات و موشكهاي هوشمند و تسليحات جنگي با قدرت تخريب بسيار بالاست و توانايي آن را دارند كه يك عمليات نظامي بسيار وسيع را با سيطره كامل هوايي --- همانگونه كه در جنگ كويت (1991) اتفاق افتاد ---- اداره كنند. در عين حال هميشه اين اختلاف نظر وجود داشته است كه آيا اين نيروها، سلاح هستهاي با خود حمل ميكنند يا خير؟ با توجه به كم بودن اطلاعات در اين خصوص، فعلاً تنها به اين موضوع ميپردازيم كه آيا كشتيهاي جنگي مذكور و هواپيماهاي جنگنده، قابليت حمل سلاح هستهاي را دارند يا خير؟ اين بدان معني نيست كه اين نيروها بالفعل سلاح هستهاي به همراه داشته باشند. به طور مثال هواپيماهاي جنگنده ميراژ مستقر در جيبوتي از هواپيماهايي نيستند كه مسلح به سلاح هستهاي باشند. همينطور سندي وجود ندارد كه نشان دهد نيروي دريايي انگليس مستقر در منطقه خليجفارس، به اين سلاحها مجهز است و با توجه به پيمانهاي نظامي امريكا و روسيه مبني بر خلع سلاح هستهاي، احتمال آن نميرود كه نيروهاي امريكايي حامل سلاح هستهاي باشند؛ هنگام بحرانهاي منطقهاي، و كليه حوادثي كه در منطقه خاورميانه روي ميدهد، احتمال آنكه اين حوادث بعد هستهاي پيدا كنند زياد است.اين تفكر در ميان جريانهاي سياسي مخالف با وجود بيگانه در منطقه، به ويژه گروههاي «صلح سبز» وجود داشته و دارد.
در ضميمه «منشور صلح» در ابتداي دهه نود آمده است كه از 1946 تا 1991 ميلادي، پانزده عمليات توسط نيروهاي امريكايي در منطقه خاورميانه صورت گرفته است كه اين نيروها حامل سلاح هستهاي بودند و در برخي از اين عملياتها، آشكارا از تهديد به استفاده از سلاح هستهاي سخن به ميان آمده بود. برخي از اين موارد عبارتند از: بحران ايران (مارس 1946)، جنگ سوئز (اكتبر 1956)، تهاجم به لبنان (ژوئيه 1958)، درگيري اردن و فلسطين (سپتامبر 1970)، عمليات مربوط به گروگانهاي امريكايي در ايران (آوريل 1980)، تحركات ناوگان ششم دريايي امريكا پس از ترور سادات (اكتبر 1981)، درگيري ميان ليبي و سودان (فوريه 1983)، پياده كردن نيرو در لبنان توسط امريكا (سالهاي 1983 و 84) و تحركات پس از آن (مارس 1985)، بمباران ليبي (مارس 1986)، عملياتهايي كه موازي با جنگ ايران و عراق 1987 و 88 توسط امريكا صورت گرفت (سالهاي 1987 و 1988) هدف قرار دادن هواپيماهاي ليبي (1989) و جنگ خليج (ماههاي ژانويه تا فوريه 1991).
مشكلات حضور نظامي امريكا :
حضور نيروهاي نظامي خارجي در منطقه خاورميانه در سطح مردمي بر بستر متزلزلي استوار است. جريانهاي سياسي ملي، جريانهاي چپ و جريانهاي ديني غالب در منطقه، اين حضور نظامي را «حضور بيگانه» ميدانند كه خطرات زيادي براي امنيت منطقه و مخصوصاً امنيت كشورهاي عربي به همراه دارد.
ايجاد دو دستگي بين اعراب، تهديد براي ملت عرب و تثبيت سيطره بر منابع نفتي از جمله اين خطرات است كه ممكن است به پيوند امنيت ملي كشورهاي منطقه به امنيت كشورهاي ديگر و سيطره اين كشورها بر نوسازي تجهيزات نظامي كشورهاي عربي بينجامد. ضعيفكردن امت عرب، با هدف قراردادن و تحريم برخي از كشورهاي عربي و بيتوجهي به مقررات نظامي در جهت منافع اسرائيل، از ديگر خطرات ذكر شده است.
اين مقولات كه اساسا مبتني بر نگرش جريانهاي ملي هستند، با توجه به مسائل مورد توجه، مضامين مختلفي به خود ميگيرند و بازتابهاي سياسي، فرهنگي و امنيتي آن معمولا در برگيرنده نوعي دشمني يا هراس در قبال نيروهاي غربي و به خصوص نيروهاي نظامي امريكا در منطقه است. اما در اين ميان واكنش جريانهاي ديني نسبت به «حضور بيگانه» در منطقه، اشكال مسلحانه خشني عليه قطعات نظامي امريكايي به خود گرفته است كه اين مساله هم به طور عام در كليه كشورهاي عربي و هم به طور خاص در خليج فارس روي داده است. اما واقعيت آن است كه شكلهاي آشكار حضور نظامي خارجي در منطقه خاورميانه و مناطق اطراف آن، در عمل، آن نوع حضور خارجي محسوب نميشود كه مشمول اشغال برخي كشورها يا تسلط بر مناطقي از خاورميانه و يا قيموميت بينالمللي بر آن شده باشد آنگونه كه در دهههاي 50 و 60 ميلادي رواج داشت و نظريه امنيت ملي عربي مانع آن شد.
بلكه اين حضور ---- با بهانههاي فعلي ---- نوعي حضور نظامي بينالمللي است كه مبتني بر پيمانهاي دفاعي دو جانبه و يا چند جانبه است؛ پيمانهايي كه ميان كشورهاي بزرگ و تعداد زيادي از كشورهاي منطقه وجود دارد و حضور مسلحانه، امكانات نظامي، استقرار موقت و عبور و مرور هواپيماها و كشتيهاي جنگنده و... را ايجاب ميكند. اين وضعيت در كشورهاي اروپاي غربي و كشورهاي شرق آسيا نيز وجود دارد. در اين كشورها نيز پيمانهاي نظامي ميان آنها و امريكا چنين وضعيتي را پديد آورده است. حضور امريكاييها در جنوب اقيانوس آرام و كشور استراليا و حضور پايگاههاي فرانسوي در آفريقا نيز از اين موارد هستند. بنابراين يك سري بسترهاي قانوني براي همكاريهاي منطقهاي و بينالمللي وجود دارد كه حضور نظامي خارجي در منطقه خاورميانه را موجب ميشود.
به همين دليل نميتوان درخصوص مساله حضور نظامي خارجي در منطقه خاورميانه به صورت تحليلي و يا عيني به سادگي بحث و گفتوگو كرد، و در اين خصوص ارزشگذاري كرده و آن را خوب و يا بد دانست. اگر چه جريان غالب در منطقه خاورميانه به همين شكل با اين مساله رفتار ميكند و رويكردي كه به طور معمول رواج دارد اين است كه آثار منفي اين حضور نظامي بسيار بيش از آثار مثبت آن است. از اين فراتر، شعار اصلياي كه شبكه القاعده از آن به عنوان انگيزهاي براي هدف قرار دادن نيروهاي امريكايي بهره گرفت، شعار «مشركان را از جزيرةالعرب بيرون رانيد» بود. با اين حال بيشتر تحليلگران معتقدند كه حفاظت از امنيت خليج فارس بدون مشاركت غرب امكانپذير نيست. به ويژه آنكه اين حضور ---- چنانچه اشاره شد ---- بر پايه پيمانهايي است كه براي طرفهاي منطقهاي و بينالمللي آن منافع مشترك دارد.
مشكل واقعي در اينجا اين است كه ميان بعضي از كشورهاي خاورميانه و برخي كشورهاي بزرگ كه در منطقه خاورميانه حضور نظامي دارند، دشمنيها و حساسيتهاي پنهان وجود دارد. اين امر به خصوص در مورد امريكا و مشكلاتي كه بين اين كشور و بعضي كشورهاي منطقه در دهه نود وجود داشته، صادق است. حوادث گذشته و مشكلات كنوني مبناي عمده مسائلي هستند كه در منطقه روي ميدهد. از دهه نود تاكنون منطقه خاورميانه شاهد خصومتهاي عميقي ميان كشورهاي عراق، ايران و ليبي با امريكا و پس از آن انگليس بوده و روابط سوريه و سودان نيز در اين دوره با امريكا وضعيتي متزلزل داشته است.
فعل و انفعالات مسلحانه شديد سرانجام به جنگ گستردهاي ميان ايالات متحده و عراق در سال 1991 ميلادي انجاميد و پس از آن سلسلهاي از عملياتهاي نظامي محدود امريكا و انگليس عليه عراق ادامه يافت.
دو كشور ايران و ليبي هم تحت فشارهاي شديدي از جمله تحريم، محدوديت، فشار اقتصادي، نظامي و سياسي از جانب امريكا و يا به رهبري امريكا بودند. از آن طرف نيز مخالفتهاي آشكاري از طرف اين كشورها بر ضد منافع و سياستهاي امريكا در منطقه خاورميانه صورت ميگيرد؛ به گونهاي كه برخي از اين كشورها همانند ايران حضور نظامي بيگانه در منطقه خليجفارس و پايگاههاي نظامي در تركيه و شمال عراق و پيمانهاي امنيتي بين كويت و كشورهاي غربي را موجب نگراني و بيثباتي منطقه ميدانند. عراق وجود نظامي امريكا و انگليس را در منطقه تهديد مستقيم براي امنيت خود محسوب ميكند و ليبي نيز حساسيتهايي در قبال حضور نظامي امريكا در درياي مديترانه دارد. حضور نظامي امريكا با آن پايگاههاي نظامي گسترده در منطقه خاورميانه، يكي از شاخصهاي عمده در معادلات امنيت خاورميانه است. اين حضور به امريكا در برخورد با آنچه منابع تهديد امنيت خود به حساب ميآورد، آزادي وسيعي ميدهد و تسلط كاملي را براي اين كشور در قبال فعل و انفعالات منطقه پديد ميآورد. در عين حال اين حضور در معرض تهديدهايي جدي قرار دارد كه با موضعگيريهاي برخي از كشورها و جريانات سياسي منطقه در ارتباط است. در وضعيت حاضر اين دو سويه (حضور نظامي امريكا و دشمني در قبال آن) به موازات هم به سرعت در حال افزايش هستند.
منابع و ماخذ : بنلادن كيست؟ ميشل پولي، خالد دوران، ترجمه مهشيد . اسامه بنمحمد بنلادن، خسروي . نشريه زمانه .