سیــد داوود مصبــاح 



 

Thu, 17 Dec 2015 19:05:15

در آن روزگاران اوضاع پریشان مردم، فقر و محرومیت، استبداد محافل حاکمه، تعصب و ستم های گوناگون نژادی، زبانی، مذهبی، سمتی و عمدتاً ستم طبقاتی بیداد می کرد. فرزندان روستائیان محروم از تحصیلات دانشگاهی، بیسوادی گسترده و بی اطلاعی ۹۵ درصدی مردم از اوضاع منطقه و جهان و نبود رسانه و نشریات غیر دولتی، رشوه ستانی و فساد اداری و قضایی و اختصاصی بودن پست های اداره ای دولتی به خانواده های نامنهاد محمد زایی (سردار) و پادشاه هم که سایه خدا. در روستاها مناسبات ستمگرانه ای ارباب رعیتی. در حقیقت روستائیان از بیم و ترس از والی و حاکم و قاضی به خاطر کارهای شان به حکومت نمی رفتند و فقط به ارباب های شان رجوع می نمودند. یک نمونه را طور مثال حکایت کنم:

در سال ۱۳۵۱خ مرا به جرم فعالیت های سیاسی به «سیاه چوب پسابند غور» تبعید کردند -  در بهار همان سال با سواری موتر لاری خود را به «لعل و سر جنگل» رسانیدم و از آنجا تا به «سیاه چوب» چهار روز پیاده منزل کردم تا به «سیاه چوب پایین» رسیدم. در سیاه چوب پایین مردم ازره ی جاغوری مسکون بودند. منطقه ی این مردم بسیار سر سبز و مشجر بود، شب مهمان محمد حسین خان از بزرگان قوم جاغوری بودم. حسین خان مرد با فرهنگ و مهمان نوازی بود. فردای آنشب پرخاطره می بایست به سیاه چوب بالا که منطقه ی ایماق ها بود که تبعیدگاهم یک مکتب سه صنفه دهاتی بود می رفتم. حسین خان برایم توضیح داد که بین ما و ایماق ها رفت و آمدی وجود ندارد، فاصله مرزی بین ما بیشتر از نیم ساعت راه است، تا مرز خود شما را می رسانیم و افراد ما حق داخل شدن در فاصله مرزی را ندارد و شما باید به تنهایی پیاده آن فاصله را طی کنید. در سیاه چوب دو برادر به نام نصیر خان و ناصر خان، خان او مردم است که مردم آنان را «آغی» می گویند و ناصر خان در حدود چهل تا پنجاه سواره نظام دارد و از هرکی بد شان بیاید مثل آب خوردن می کشد. خلاصه مطلب که رفتم آن فاصله که یک دره بود کاملا بیابان بود، طی کردم وقتی که به اولین روستا که محل سکونت نصیر خان بود رسیدم، از دیدن آن مردم و خانه های شان شوکه شدم، خانه های شان در میان پاروی حیوانات و زنها پا برهنه و ژنده پوش و حرف زدن شان با لهجه ای بسیار نامشخص  فارسی، زراعت و کشت و کار شان بسیار عقب افتاده با آنکه بالا آب بودند از باغ و شاخ خبری نبود. بدون مبالغه پنجاه سال از هزاره جات عقب افتیده تر. که این گزارش را طی مقاله ی به کابل فرستادم زیر عنوان «خط مرزی در داخل افغانستان» که در جریده روزگار نشر شد. واقعاْ ناصر خان که بالای یک تپه قلعه و زمین داشت مانند شاهان زمان شاهان محلی دارای آرگاه و پایگاه و سواران مسلح بود. مردم برده وار از خان اطاعت  می کردند.

مردم آنجا در کلبه های محقری زندگی می کردند، مردم آن میوه را نمی شناختند، مثل سیب، ناک، انگور، خربوزه، تربز و پیاز و کچالو را هم نمی شناختند. نیم سیر (سه و نیم کیلو) آرد را سخت خمیر می کردند و آن را کمی مدور ساخته در زیر آ تش تفاله گاو قرار می دادند و روی آن سوخته و بین آن خام آن را بنام نان مصرف می کردند. . . »

وضع روستاهای افغانستان زمان خاندان آل یحیی چنین بود. استبداد شاه با قبول مشروطیت هنوز با قوت خود باقی بود و با مخالفین خود با شدت برخورد می کرد. در چنین شرایط و اوضاع آشفته و استبدادی مردی از تبار انقلابیون و پیشتازان نهضت جهانی سوسیالیسم درفش پیش آهنگی زحمتکشان افغانستان را بلند کرد و به صدای رسا و تزلزل ناپذیر اعلام مبارزه طبقاتی و راه رهایی زحمتکشان میهن را نمود. او چنان با شور و شوق انقلابی به میدان آمد که حتی مرد آبدیده و با تجربه از تبار جنبش مشروطیت «میر غلام محمد غبار» را شگفت زده ساخت که در پیامی برای تدویر کنگره ای مؤسس جمعیت دموکراتیک خلق چنین گفت: «من به ببرک جان گفتم که مرگ ده ها فرزند مشروطه خواه افغانستان را بچشم سر دیدم و دیگر تحمل مرگ آزادی خواهان را ندارم، شما کنگره را دایر کنید بمن اجازه دهید که کتاب خود را بنویسم . . .» بلی، مردی که حماسه آفرید «ببرک  کارمل فقید» بود. «کارمل» این مرد آهنین اراده پیش آهنگی مردان و زنان و جوانان مبارز را به عهده گرفت و به سازماندهی پرداخت. روستا زادگان مبارز پرخروش از شهر و ولایات حلقه و جمعیتی به این جنبش مردمی پیوستند کنگره جمعیت دموکراتیک خلق افغانستان به رهبری نورمحمد ترکی فقید و ببرک کارمل فقید تدویر یافت.

«ببرک کارمل» فقید یک انترناسیونالیست واقعی و پیکارگر قاطع، یار و یاور زحمتکشان میهن و انسان بی بدیل تاریخ جنبش کارگری و مرد انقلابی آشتی ناپذیر با ارتجاع و امپریالیسم بود و راه روان او چنین باید باشند، ورنه اشک تمساح مارهای آستین زهر پاش جنبش راه رهایی زحمتکشان و طبقه ای کارگر است. «کارمل» فقید در تمام مرحله حیات سیاسی خود به ویژه در دوران حاکمیت دولت ملی دموکراتیک یک لحظه از مبارزه طبقاتی چشم نپوشید و در برابر ارتجاع و امپریالیسم از مبارزه دست نکشید. ایدئولوژی طبقه کارگر را همواره سفارش می کرد و آموزش هرچه بشتر جهانبینی علمی را به اعضای حزب تاکید می فرمودند. «کارمل» فقید رهبر قاطع، مصمم، با اراده  و جدی و با رفقا مهربان و دلسوز بود، یادش گرامی باد! او رهبر بی بدیل، آموزگار فرهیخته و انتر ناسیونالیست مکتب کارگری و انقلابی بود. حال رفقایی که پیرو خط انقلابی «کارمل» فقید هستند، عنایت فرمایند به فرمایش رهبر انقلابی زحمتکشان میهن که همواره می فرمود: «حزب واحد دموکراتیک خلق افغانستان مظهر رهایی و انکشاف کشور و حزب پیش آهنگ طبقه ای کارگر می باشد . . .» رفقا به فراخوان سایت رسالتمند «اصالت» توجه فرمایند که طبق دستور رهبر فقید، باید همه بسوی «حزب واحد دموکراتیک خلق افغانستان» باید رفت! 

به پیش بسوی حزب واحد دموکراتیک خلق افغانستان!  

 Thu, 17 Dec 2015 19:05:15

 

توجه!

کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است

کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد

Copyright©2006Esalat

 

 

www.esalat.org