شنبه، ۳۰ سپتمبر ۲۰۰۶

نویسنده : دمیتری ویرختوروف

برگردان : ع. ق. فضلی

 

 

این سوال که پس از سال ۲۰۰۱ افغانستان چند رییس جمهور داشت، بسیاری ها را گیج میکند. در نگاه اول، یک رییس جمهور- حامد کرزی. او در ابتداء ریاست ادارۀ موقت را به عهده داشت، سپس حکومت انتقالی، و سپس هم به عنوان رییس جمهور افغانستان انتخاب شد. به نظر می رسد در اینجا نباید سوالی ایجاد شود.

ولی در زمامداری این حاکم دو مرحله وجود دارد. از پایان سال ۲۰۰۱ تا جون سال ۲۰۰۵ اوضاع در این کشور نسبتاً آرام بود، و جنگ طولانی داخلی در آن به پایان رسیده بود. ولی از جون سال ۲۰۰۵ تا امروز اوضاع به شدت تغییر کرده است، در جنوب افغانستان جنگ ها شدید و بی ثباتی عمومی اوضاع آغاز شده است.

 روی هم رفته، تعبیر همیشه گی در مورد این که «طالبان» مقصر هستند، در صورتِ چنین بررسی، کارِ ما به جایی نمیرسد. هیچ چیزی مانع از فعال شدنِ «طالبان» قبل از سال ۲۰۰۲، ۲۰۰۳، ۲۰۰۴ نه میشد، به ویژه، در آنزمان که دولت افغانستان به دلیل نداشتن اردو و پلیس نمیتوانست از خود دفاع کند. اما حالا که دولت افغانستان هم اردوی ملی و هم پلیسِ کاملاً دارای قابلیت رزمی دارد، اما تنش جنگ ها در ولایات جنوب- شرقی کشور فقط در حال افزایش است.

باین دلیل میشود مسئله را چنین مطرح کنیم که ادارهء افغانستان از لحاظِ ظاهری با واقعیت مطابقت ندارد، حتی در سال های ۲۰۰۱ - ۲۰۰۶ کشور دو حکمران داشت، که تفاوت میان اداره ی امورِ آنها را هم اکنون ما مشاهده میکنیم.

در سال ۲۰۰۱، زمانیکه نامزدِ مقام اداره موقت انتخاب می شد، حامد کرزی به صفت مهرهء تعادلِ منافع و تأمین کننده ی موازنه اردوی نیرومند اتحادِ شمال، که در آن زمان هنوز از هم نه پاشیده بود، و سرانِ پشتون انتخاب شد. در چنین طرحی جایی برای نقشِ مستقلانه ی حامد کرزی وجود نداشت، و او به طور کُلی برای مسئله ظاهری این طرح ضعیفِ سیاسی دعوت شده بود.

در حقیقت، حامد کرزی تا امروز هم به عنوان مهرهء تعادل باقی ماند، وی صرف اکنون سعی دارد تعادلِ منافع آمریکایی ها را در کشور و منافع دولتمردانِ افغانی را، که صرف نظر از اختلاف های اساسی، در این اواخر گام های جدی را بسوی یکپارچگی برداشته اند، حفظ کند. در این طرح نیز وی جایی برای گام های مستقلانه ندارد. احتمالاً، این مسئله عبارت از دلیلِ ناتوانی دولتِ افغانستان در آرام کردنِ وضع در ولایات جنوب- شرقی و قطع کردنِ عملیات های جنگی می باشد.

لازم به تذکر است که وخامتِ شدیدِ اوضاع در افغانستان ارتباط با انتقالِ زلمی خلیل زاد سفیر ایالات متحده آمریکا در افغانستان و نمایندهء خاص رییس جمهوری ایالات متحده آمریکا دارد، که در ماه های می- جون سال ۲۰۰۵ صورت گرفت. درست در آن زمان نخستین آشوبِ بزرگ در کابل بر ضد پاکستانی ها برپا شد، که سپس در برج می سال ۲۰۰۶ بر ضد آمریکایی ها تکرار شد. همانا در تابستان سال ۲۰۰۵ برخورد های ضعیف در ولایات جنوب- شرقی تبدیل به نبرد ها و جنگ های طولانی با اشتراک هزاران سرباز ناتو و جنگ جویان شد.

خلیل زاد در فعالیت خود برای افغانستان از دو صفت منحصر به خود برخوردار بود. نخست، وی بر آمریکایی ها اثر داشت. به حیثِ نمایندهء رسمی و کسی که در جریان تمام باریکی های سیاست امریکا بود، وی توانست اقداماتِ نماینده گانِ آمریکایی، از غیر نظامی ها تا فرماندهی قطعات نظامی را تحت کنترول خود داشته باشد، و سر فرصت آنها را در مسیر اصلی هدایت کند. با شرکت وی جایگزینی محافظان کرزی بوسیله ی سربازان دریایی آمریکایی صورت گرفت، و سپس هم از آنها صرف نظر کرد. خلیل زاد عملیات دشواری را برای جلب سربازان آمریکایی به محافظت از رییس دولت انجام داد. این یک سهم جدی در امنیت کشور و حکومت بود.

ثانیاً، خلیل زاد در مذاکرات با سران و دولتمردان از مهارت خاصِ برخوردار بود. وی داخل کشور سفر میکرد و چنین گره های پیچیده ی مناسبات را میگشود، که در صورتِ عکس آن میتوانست منبع مناقشات طولانی شود. وی موفق به تنظیم مناسبات میان فرمانده محلی عطا محمد و جنرال عبدالرشید دوستم شد، که نزدیک بود جنگ را در شمال افغانستان آغاذ کنند.

خلیل زاد حتی چنین گره پیچیده ی مناسبات را گشود، که بعد از کشته شدن میرویس صدیق وزیر هوانوردی و توریسم پسر اسماعیل خان در هرات پیچیده شده بود و میان دسته های اسماعیل خان و قوت های حکومتی سبب جنگ ها شده بود. مگر با مساعی زلمی خلیل زاد دومین شورش هرات به سرآغازِ جنگ داخلی طبق نمونه ی اولین شورش هرات در سال ۱۹۷۹ تبدیل نشد، هرچند همه شانس ها بخاطر انکشافِ چنین وضع موجود بود. علاوه بر آن، وی موفق شد اسماعیل خان را بخاطر قبول کردن پُست وزارت در کابل راضی بسازد.

مبالغه نخواهد بود اگر بگوییم، که صلح نسبی و ثبات در افغانستان در سال های ۲۰۰۲ - ۲۰۰۵ تا حدودِ زیادی متکی به مساعی سیاسی زلمی خلیل زاد بود، که وظایف رییس جمهوری کشور را به عوض کرزی اجرا میکرد. وی عملاً رییس جمهوری افغانستان بود.

در پایان سال ۲۰۰۴ و در آغاز سال ۲۰۰۵ احساس میشد، که خلیل زاد به اندازه ی قدرت را در اختیار خود میگیرد، که عملاً تبدیل به حکمران کشور میشود. انتظار میرفت، که وی از مأموریت خویش به عنوان نماینده ی دیپلماتیک ایالات متحده آمریکا منصرف خواهد شد، و موقف ظاهری خود را در مطابقت با واقعیت تبدیل میکند. اما اداره ی ایالات متحده آمریکا تصمیم در باره ی انتقال خلیل زاد به صفت سفیر در عراق را اتخاذ کرد، و بعد از آن وی از صحنه ی سیاسی جهان کنار رفت.

اکنون با گذشت زمان مشخص است که آمریکایی ها با کنار گذاشتن خلیلزاد از افغانستان اشتباه بسیار بزرگی را مرتکب شدند. ممکن است که این تصمیم با هدف جلوگیری از درگیری بین او و کرزی و دو دسته گی اجتناب ناپذیر "افغانهای آمریکایی" طرفداران کرزی و طرفداران خلیل زاد، اتخاذ شده باشد. در اصل، آمریکایی ها شر بزرگتری را انتخاب کرده اند.

 دو دسته گی سرانِ طرفدار آمریکا- طبعاً، یک حادثه ی تأسف آور میباشد، ولی کاملاً قابل درک و حتی تا یک حدودی در شرایط افغانستان ناگزیر میباشد. رویا رویی در مجموع عبارت از یک پدیده ی نسبتاً همیشه گی میان نخبگان سیاسی افغان میباشد. ولی واریانتِ متناوب (الترناتیف) هنوز بدتر از آب درآمد. وضع وخیم تر شد و بطور تهدید آمیز تکان خورده و اکنون تمام سیاست آمریکا را در کشور و منطقه تهدید به شکست میکند. اگر این اتفاق رخ دهد، در آن صورت کوشش های وزارت امور خارجه ی آمریکا از سال ۲۰۰۱ به این سو به باد فنا میرود.

 

 

http://www.farsi.ru/doc.xhtml?id=876

http://www.afghanistan.ru/doc/6913.html