یاد خاطرات میله های نوروزی بخیر

zondag 18 maart 2007 17:02:46

هر کسی که از  میهن اش به دیار غربت می کوچد، تصویر وطنش همیشه با اوست به جای  اینکه از جایگاه  تازه اش سخن بزبان ارد خاطرات میهن اش را با کلمات خود تصویر می کند من هم از شمار صدها هزار افغان اوره  تصویری از زادگاه ام  را با خود  دارم این تصویر  تصویری است  از دشت های بیکران از کوه های سر بر فلک کشیده، از خا نه های گلی  از تپه  ها و وادی ها و سر انجام  این تصویر  تصویری است از ادم های  بی پناه ولی امیدوار به آینده  وطنم و این تصویر  سیر تکامل  فرهنگ دیرینه کشورم را در خود جا داده است و همین تصویر و بالاخره خاطرات دل انگیز گذشته است که در تلخ ترین  روز های غربت  مرا از غم و اندوه جانکاه رهائی می بخشد و به سرزمین ابائی  ام که فراوان داشته های فرهنگی  اش دنیائی  از حکمت و فلسفه  را در خود نهفته دارد پیوند می دهد و نمی گذارد فاصله بین من و زادگاه ام افغانستان بوجود اید.در میان ان همه خاطرات هر سا ل 21 مارچ که مصادف است به اول حمل خاطرات تجلیل از امد امد  بهار تمام ذهنم را به خود مصروف می سازد و گاه گاهی  ارام، ارام  انقدر  این خاطرات  دل انگیز  چون تصویری سحر امیزی مرا در خود محو می کند که از این جا دیار غربت  از فاصله های  دور  به دیار نازنینم  مرا میبرد  و ان گاهی است که  خود را در ارامش  و رهائی  از  درد غربت  در می یابم  و خود را در فضائی  اشنائی پر از قیل و قال بازار های که  به پیشواز فرا رسیدن  بهار  رنگینی و رونق شهر  را ترسیم کرده اند و در عالمی از شور و شوق ادم های امیدوار به اینده کشورم  در می  یابم.ازدحام خریداران  مقابل دکان ماهی و جلبی فروشی که عمدا فامیل های که با  صد شوق و ذوق و بعد از  امد و رفت زیاد که کف پاپوش های شان  پوست سیر  گشته  تا رضایت فامیل  دختر را به نامزادی پسر شان بدست اورد اند برای خرید تحفه نوروزی  که یک جزء عمده انرا ماهی و جلبی  تشکیل میدهد پشت هم صف کشیده اند و از انجا اندک اندک  این موج خجسته ی خاطرات مرا  به گوشه  و کنار شهر  میبرد که  در هر جا یک نوع هلهله و شادی و سرور با  صدای روحنواز احمد ظاهر "اگر بهار بیاید ترانه  ها خواهم خوا ند" حکم فرما است و در چهره تک تک  از هموطنانم  عشق و صمیمیت را نسبت  به استقبال  نوروز می بینم که تلاش دارند تا  خوبترین مواد خوراکه را برای  رنگین ساختن سفره ی  «هفت سین» نوروزی و «هفت میوه» بخرند و با باور اینکه  نوروز  اغازین  روز سال نو است  پیامد خوشبختی و سعادت  را در سال نو در پی داشته باشد.باز هم خاطرات ام مرا به کوچه ها و پس کوچه های شهر  میبرد  در انجا  هر طرف صدای خانه تکانی  یا گرد گیری صدای پخته تکانی  نداف ها و جمع و جوش برای زدودن گرد  و غبار زمستا ن  امادگی صفائی و پاکی  برای  فرا رسیدن نوروز  و بهار  که با خود طراوت هوای خوش و سازگار  و روئیدن و تولد دوباره  طبیعت  را به ارمغان  می اورد چون منظره ئ  جالبی  در سیمائی حفظ  فرهنگ متعالی  کشورم مرا فرحت و سرور می بخشد و خوشی  و فرحت ام  زمانی بیشتر می گردد که می بینم از فقیر ترین فرد جامعه تا دارا ترین  ان به این جشن عنعنوی  تاریخی و ملی کشور ام چه شاد مانه ارج می گزارند و برای  حفظ این سلسه با شکوه  که با تاریخ کهن این سرزمین پیوند دارد  با پاس و حرمت به گذشته  های پر افتخار تاریخ  میهن ما به استقبال گرم میروند.از انجا که این خا طرات  مداواگر درد غربت ام است مرا  به یاد ان شب ها  میبرد که  در کوچه  و کنار  خانه ی ما  زمزمه های  دلنشین  اواز خوانی  خانم ها  به گوش میرسید که  با  همراهی ضرب دائره چه موزون به مناسبت  پختن نذر بهاری سمنک می خواندند.

سمنک نذر بهار است

این خوشی سالی یک بار است

سال دیگر  یا نصیب

و باز هم به یاری همین خاطرات شیرین در روز اول سال یعنی اولین روز بهار  نوروز در حالیکه  اهنگ زیبائی مشهور وطنم «ملا محمد جان»  چون یک خاطره ی فراموش نا شدنی  طنین انداز می شود و خود را در جمع وطندارانم  در مقابل  «روضه ئ مولا  علی» می یابم کاشی کاری  زیبائی مرا به دیدنش مصروف می سازد و از ان جمله  رباعی از «جامی» که با ظرافت خاص  کاشی کاری  چنین حک شده.

گویند که مر تضی علی در نجف است

در بلخ  بیا ببین چه بیت الشرف است

جامی ! نه  (نجف ) نه (بلخ ) و  (بین الجبلین)

خورشید یکی و نور او هر طرف است

مردم چه شادمانه  انتظار برافراشتن جنده ی «روضه مولا علی»  را می کشند که هر سال  در روز  اول سال نو نوروز اغازگر برپائی «میله گل سرخ» به حساب می اید می بینم که  از هر گوشه و کنار  وطنم وطندارانم حضور به هم رسانیده  اند طنین  اوازی  از هر طر ف به گوش میرسد که.

جهنده ی شیر خدا بالا می شود

چشم کور بینا  می  شود

در همین لحظه جهنده (علم) در اوج شور و شادی و تکبیر گفتن ها بالا می شود هرکس تلاش دارد تا خود را نزدیک  به ان برساند و  جنده و یا پرچم را لمس کنند تا باشد  مراد دل شان از برکت لمس کردن  ان  حاصل شود.

در حالیکه روح  و روانم به حاصل همین خاطرات و دیار نازنینم  رابطه  های نا گسیختنی دارد  با خود این سروده ام بی اختیار زمزمه می کنم.

از بستر  خواب زمستان، مست، مست هیاهو

از تن خشک درختان رنگ، رنگ جلایش

از فضائی  پائیز زده ئ سرد  خوش  خوش نغمه و سرود

چه خرامان عروس بهار سوار بر دولی عشق

ساغر لبا لب جوانه و مستی  بر کف

با نسیم جان بخش و طراوات از انسوی های دور

با عطر اگین کاروان گل و هستی همراه، همراه

چون یک خاطره ی و یا یک خواب خوشی از دیشب

باز می رسد تا تن خسته ی توبه کاران را

با طلسم شکن، شکن توبه روح حیا و قبای حجاب بخشد

 فضل الرحیم رحیم

 

www.esalat.org