»به پيشواز از روز مادر«

امروز يكى از شاخصه ‏هاى توسعه انسانى، ميزان حضور زنان و نحوه ايفاى نقش آنان در عرصه ‏هاى گوناگون فعاليت است كه تأثيرى جدى بر ديگر اقدامات، در اين زمينه دارد؛ زيرا زنان با داشتن نقش مادرى و همسرى، می‏توانند در حل معضلات اجتماعى و غيره نقش مؤثرى ايفا كنند. بنابراين، بحران‏هاى اخلاقى و بن‏بست‏هاى خانوادگى، رشد بی‏رويه جمعيت، شيوع بسيارى از بيماری‏هاى لاعلاج و غيره در سراسر جهان، جملگى بيان‏گر اين واقعيت است كه جامعه بشرى در عصر حاضر، آن‏چنان‏كه بايد و شايد به نقش زنان در توسعه انسانى اهميت نداده و رشد ناكافى زنان و وجود فقر فرهنگى در ميان آنان، مؤيد اين مطلب است كه ريشه و علت بسيارى از بحران‏ها و ناهنجاری‏هاى قرن حاضر را بايد در همين مسئله جست‏وجو كرد.

 در ادوار گذشته همواره اين اصل مطرح بوده است كه زن موجب شقاوت و بدبختى است و هيچ نقش مثبتى در جامعه ندارد. ارسطو زن را ناقص می‏دانست و معتقد بود آن جا كه طبيعت از آفريدن مرد ناتوان است، زن را میآفريند و زنان و بندگان از روى طبيعت، محكوم به اسارت هستند و به هيچ وجه سزاوار شركت در كارهاى عمومى نيستند. اقوام يهود نيز زن را مايه بدبختى و مصيبت می‏دانستند و وجود او فقط از آن رو قابل تحمل بود كه يگانه منبع توليد سرباز به شمار می‏رفت. يهوديان قديم به هنگام تولد دختر شمع روشن نمی‏كردند و مادرى كه دختر به دنيا می‏آورد، میبايست دو بار غسل كند. در آيين هندو، زن مِلك افراد مذكر بوده و پس از مرگ شوهر نيز، همراه او سوزانيده می‏شده است. هم‏چنين «بوميان جزيره تيمور، هنگام عقد پيمان دوستى، به معاوضه زنان خود می‏پرداختند؛ زيرا قاعدتاً زنان را بخشى از اموال خودشان می‏شمردند.

در حوالى تبت رسم بر اين بود كه وقتى مسافرى از راه می‏رسيد، مرد از خانه بيرون می‏رفت و زن، دختر و خواهر را باقى می‏گذاشت تا هر نوع كه ميهمان می‏خواهد، از او پذيرايى كنند.» در مقابل، در حالى كه در بعضى از جوامع، زن موجودى پست تلقى می‏شد، جوامعى نيز وجود داشته‏اند كه بهاى لازم را به زن و ارزش‏هاى او مى‏داده‏اند. به طور مثال آيين كنفوسيوس مقام انسانى خاصى براى زن قائل شده است و او را كامل‏ترين مخلوقات معرفى كرده است. البته در اين آيين، اختيار مطلق زن با مرد است. در عبور مسير طولانى و پرفراز و نشيب تاريخ، انديشمندان، فلاسفه و متفكران سهمى به سزايى در ساخت بنيان‏هاى حقوقى داشته‏اند؛ زيرا از سويى موجب آگاهى مردم از حقوق خود شده‏اند و از سوى ديگر، صاحبان قدرت را ترغيب و تشويق يا مجبور به رعايت حقوق مردم و ايجاد قواعد تضمين‏كننده اين حقوق نموده‏اند. بعد از انقلابات مردمى فرانسه و صدور اعلاميه «حقوق بشر و شهروند» (۲۶ اوت ۱۷۸۹) در عرصه بين‏المللى، با كنگره‏ها و كنفرانس‏هاى جهانى روبه‏رو مى‏شويم كه در هر كدام از آن‏ها، دولت‏ها تعهّداتى را به نفع اتباع خود پذيرفتند. همچون كنگره ۱۸۱۵ وين، كنگره ۱۸۷۱ و كنفرانس صلح لاهه ۱۸۹۹. واقعيتى را كه نبايد از نظر دور داشت اين است كه قبل از ۱۹۴۵ و تصويب منشور ملل متحد هيچ گونه متن و سند بين‏المللى كه بر وجود يا تعريف اين حقوق دلالت داشته باشد، وجود نداشت و در معاهداتى هم كه از ۱۹۱۹ ميان متفقين از يك سو و لهستان، چك‏اسلواكى، يونان، رومانى و يوگسلاوى از طرف ديگر منعقد شده بود، اساساً به حقوق اقليت‏ها اختصاص داشت و از اين حيث، خود متضمن نوعى نابرابرى ميان اقليّت و اكثريت بود.

و پاره‏اى موارد ديگر مانند موافقت‏نامه منع خريد و فروش سياهان (۱۸۱۵ - وين)، منع بردگى (۱۸۹۰)، حقوق بشر دوستانه (از ۱۸۶۴ به بعد) و ديگر موافقت‏نامه‏هاى بين‏المللى در قلمرو حقوق بشر دوستانه، محدوده‏اى بسيار اندك داشتند؛ زيرا در آن دوران، اصل «عدم مداخله در امور داخلى كشورها»، اصل اساسى بود كه رعايت بى‏چون و چراى آن لازم به شمار مى‏رفت. تا قبل از اين تاريخ، افراد بيگانه اگر مستحق پاره‏اى حقوق بودند، اين حقوق تحت عنوان بيگانه به آن‏ها تعلق مى‏گرفت و نه تحت عنوانى ديگر. با اين كه برابرى حقوقى در بسيارى از كشورهاى غربى به رسميت شناخته شده است، اما اين برابرى حقوقى به هيچ وجه نشان‏گر برابرى واقعى و حاكم بر مناسبات زنده و جارى در جامعه نيست. «مفهوم ارائه شده از حقوق زن مبيّن آن است كه فقط تساوى قانونى و صورى زنان با مردان براى بهبود وضعيت آنان كفايت ا اين برابرى حقوقى به هيچ وجه نشان‏گر برابرى واقعى و حاكم بر مناسبات زنده و جارى در جامعه نيست.

«مفهوم ارائه شده از حقوق زن مبيّن آن است كه فقط تساوى قانونى‏نمى‏كند، زيرا تبعيض مبتنى بر جنسيت نظام موجود را، مبتنى بر سلطه و انقياد حمايت مى‏كند. تنها با شناخت دقيق ماهيت اين نظام و دگرگون ساختن تدريجى آن، آزادى از اين انقياد نظام يافته زنان به دليل جنسيت و نيل به تساوى واقعىامكان‏پذير خواهد بود.» «مفهوم مطلق حقوق زن» در واقع بسيارى از اين تبعيض‏ها و ستم‏ها را بايد نشأت گرفته از مناسبات ستم‏آلود ميان زن و مرد دانست و تا اين مناسبات ستم‏آلود، دگرگونى نيابند، تحقق برابرى واقعى زنان و مردان، آرزويى بيش نخواهد رود. بنابراين برابرى قانونى به تنهايى نمى‏تواند تمام يا حتى بيش‏تر نابرابريها را از بين ببرد و «بايد ضمن آنكه از طريق تثبيت چارچوبهاى حقوقى بين‏المللى به برابرى قانونى دست مى‏يابيم، در كنار آن از طريق بالا بردن سطح آگاهيهاى عمومى در جهت حصول تساوى جنسى و از طريق تغيير سنن و الگوهاى رفتارى ديرينه كه موجب ادامه تبعيض عليه زنان مى‏باشد، به تساوى واقعى نيز رسيد.»

البته تا حدى كه آن تساوى مغاير فقه اسلامى نباشد. به عبارت ديگر، يكى از چالشهاى رو در روى زنان اين است كه بسيارى از الگوهاى رفتارى و فرهنگى و اجتماعى و هم‏چنين سنتها و عرفهاى جوامع، عملاً آن‏ها را از بسيارى از امتيازات بى‏بهره مى‏سازد و مانع از مشاركت واقعى آنان در زندگى عمومى شده و بالمآل تبعيض دوفاكتو (در عمل و واقعى) را نسبت به آنان در پى دارد كه بايد با اتخاذ تدابيرى خاص در جهت مقابله با اين نوع از تبعيض‏ها گام برداشت و در امحا و ريشه‏كنى آن‏ها كوشيد. حقوق بشر به لحاظ ماهيت و سرشتى كه دارد، از قيد زمان و مكان رها است. بنابراين از يك سو موجب ظهور نظام‏هايى بوده كه در رهايى انسان از پندارهاى جزمى و سوق دادن وى به منزلگاه واقعى مؤثر بوده‏اند و از طرف ديگر در حال حاضر با تحولاتى كه در خود آن ايجاد شده است، دگرگونى‏هايى را در مبانى كلاسيك «حاكميت» به وجود آورده است؛ زيرا مقوله حقوق بشر، امروز كشورها را ناگزير مى‏سازد كه نسبت به نحوه رفتارى كه با اتباع خود دارند، پاسخگو باشند. و با توجه به تعداد و حجم اسناد حقوق بشرى، از مطلقيت حاكميت كاسته و به سوى اقتدار منطقى همراه با مسئوليت و تعهد پيش مى‏رود.

و اين يكى از دست آوردهاى مهم تلاش جامعه بين‏المللى در جهت تضمين و رعايت حيثيت انسانى و محدود كردن حاكميت مطلق دولتها، در قلمرو حقوق بشر مى‏باشد. بعد از جنگ جهانى دوم و حتى در خلال جنگ، رايزنى‏ها و چاره‏جويى‏ها براى ايجاد راه‏كارهايى مناسب و مؤثر در پايان دادن به نقض حقوق انسانى آغاز شد و تنها بعد از اين جنگ، خصوصاً بر اثر وحشت كاربرد بمب اتمى در هيروشيما و ناكازاكى، حمايت بين‏المللى از افراد بشر به سرعت گسترش يافت و ديگر بحث بر سر اين نبود كه افراد بشرى در صحنه بين‏المللى به عنوان عضوى از يك گروه، مورد حمايت قرار گيرند، بلكه موضوع اين بود كه از آن‏ها به صورت تك‏تك موجودات انسانى مراقبت و حمايت شود. به هر حال بعد از جنگ جهانى دوم و با تشكيل سازمان ملل متحد مقوله حقوق بشر كه تا آن زمان از جمله مسائلى به شمار مى‏رفت كه به استناد ماده ۱۵ ميثاق جامعه ملل، در صلاحيت انحصارى دولت‏ها قرار داشت، از زندان حاكميت بى‏چون و چراى دولت‏ها خارج شد و تحقق نخستين هدف سازمان ملل متحد كه حفظ صلح و امنيت بين‏المللى بود، منوط به رعايت آن شد و حقوق بشر به موجب بند دوم از مقدمه منشور و بند سوم از ماده يك منشور به صورت مرام اصلى سازمان ملل متحد در آمد و ماده ۵۵ صراحتاً از ارتباط دو مفهوم حقوق بشر و صلح و امنيت بين‏المللى سخن به ميان آورد.

 هم‏چنين در بند «ب» شق ۱ ماده ۱۳ از جمله وظايف مجمع عمومى سازمان ملل، انجام دادن مطالعات و توصيه‏هايى براى ارتقاى همكارى‏هاى بين‏المللى در زمينه‏هاى اقتصادى، اجتماعى، فرهنگى، آموزشى و بهداشتى و كمك به تحقق حقوق و آزادى‏هاى اساسى براى همه افراد بشر بى‏هيچ تبعيضى ذكر شده است. در مواد ديگر منشور نيز به مناسبت، از حقوق بشر و رفع هرگونه تبعيض، سخن به ميان آمده و در ماده ۶۸، تأسيس كميسيون حقوق بشر پيش‏بينى شده است. بر همين اساس در اساس‏نامه يونسكو نيز كه در ۱۶ نوامبر ۱۹۴۵ در لندن امضا شد به مسئله حقوق بشر و تأمين آزادى‏هاى اساسى او توجّه بسيارى مبذول گرديده است. در ماده اول، هدف يونسكو را تأمين صلح و امنيت به وسيله همكارى بين ملت‏ها از طريق آموزش، علم و فرهنگ، به منظور احترام جهانى به عدالت، براى حكومت قانون و براى حقوق بشر و آزادى‏هاى اساسى، بدون تبعيض از حيث نژاد و جنس، زبان يا مذهب ذكر كرده‏اند.

 پس از آن، «اعلاميه جهانى حقوق بشر» با يك مقدمه و سى ماده، از سوى مجمع عمومى سازمان ملل متحد تصويب شد. اين اعلاميه كه مبناى مباحث جهانى حقوق بشر است، بر احترام به حيثيت و كرامت ذاتى انسان و تساوى حقوق همه افراد خانواده بشرى و رعايت آزادى‏هاى اساسى افراد تأكيد دارد. اما نكته مهم آن است كه صِرف وجود اين قوانين و مقررات در قالب‏هاى مختلف، در عمل كافى نبوده است و در عصر جديد با دگرگونى اشكال بردگى و استضعاف مواجه هستيم و همان اجحاف‏ها و تبعيض‏ها و نابرابرى‏هاى قديم به شكل‏هاى ديگر، البته اين بار به نام مردم‏سالارى، حقوق بشر، توسعه و...، هم‏چنان به چشم مى‏خورد؛ به طورى كه كوفى عنان، دبير كل سازمان ملل، اخيراً به مناسبت روز جهانى لغو بردگى اعلام كرده است: «متأسفانه در آستانه قرن بيست و يكم هم‏چنان با انواع‏ قديمى و حتى گونه‏هاى جديد بردگى مواجه هستيم.»

وى تصريح كرده: «صدها هزار نفر، به گونه‏اى، در بردگى زندگى مى‏كنند و مى‏ميرند. زنان و كودكان به صورت خاصى در معرض همه گونه بردگى قرار دارند كه شامل انجام كارهاى ناشايست، فحشا، بى‏كارى و نيز فروش و سوءاستفاده از كودكان است.» در واقع در آغاز قرن بيست و يكم، ميزان توسعه و عدالت‏جويى دولت‏ها، با نحوه رسيدگى و توجه آنان به مسائل زنان محك زده مى‏شود كه يكى از عرصه‏هاى اصلى چالش‏هاى آنان نيز مى‏باشد. وضعيت جديد جامعه بين‏المللى نشان‏دهنده آن است كه كشورهاى غربى، خواهان تحميل ديدگاه‏هاى خاص خود به ديگر كشورها هستند تا جهان شاهد سيطره فرهنگى اقليتى سودجو باشد كه بالمآل، هويت فرهنگى و سياسى ملل را نشانه رفته است. از اين رو وضعيت زنان در جهان امروز هنوز در هاله‏اى از ابهام فرو رفته است و موجبات نگرانى را فراهم كرده است. «به رغم پيشرفتى كه صورت گرفته، كارهاى بسيار بيش‏ترى باقى مانده است كه بايد انجام گيرد، در حالى كه زنان در بعضى جوامع به پيشرفتهاى مهمى نائل شده‏اند، هنوز هم تقريباً در همه جا به مسائل زنان، اولويتى ثانوى اعطا مى‏شود.

زنان به شيوه‏هايى پنهان و آشكار با تبعيض و راندگى به حاشيه جامعه مواجه‏اند، در ثمرات توليد به گونه‏اى برابر سهيم نيستند و ۷۰% فقيران جهان را تشكيل مى‏دهند ... زنان و مردان هنوز در جهانى نابرابر زندگى مى‏كنند. ناهمترازيهاى جنسيتى و نابرابريهاى ناپذيرفتنى در همه كشورهاى جهان ادامه دارد. اينك هيچ كشورى در جهان يافت نمى‏شود كه زنان و مردان آن از برابرى كامل برخوردار باشند.»( از بيانيه سکرترجنرال وقت سازمان ملل، «پطروس غالى» كه در روز پايانى چهارمين كنفرانس جهانى زن در پكن (۱۵ سپتامبر، ۱۹۹۵) قرائت شد.) گزارش‏ها و اخبار رسانه‏هاى گروهى، نشان از وضعيت نابهنجار، نگران‏كننده و تكان‏دهنده زنان در گوشه و كنار اين دهكده واحد جهانى دارد. امروز خشونت، تجاوز، شكنجه، تحقير، خشم و اضطراب براى زنان در تمام جهان، واژه‏هاى آشنايى هستند. در گزارشى كه توسط يونيسف (صندوق كودكان ملل متحد) تحت عنوان «پيشرفت ملل» در ۱۹۹۷ انتشار يافته آمده است: «ارتكاب جنايت عليه زنان، اغلب در سطح وسيعى ناديده گرفته شده و كمتر از حد معمول تحت پوشش خبرى قرار مى‏گيرد، ولى دانشمندان علوم اجتماعى، اكنون دريافته‏اند كه ميزان اعمال خشونت به زنان، به مراتب بيش از ميزان برآورده‏شده آن است.»

البته در مقام حافظ صلح بودن و حمايت از حقوق ابناء بشر، عبارت «رعايت جهانى و مؤثر حقوق بشر» مستلزم آن است كه سازمان ملل متحد بتواند با شكستن موانع ناشى از حاكميت ملّى كشورها، در هر قلمرو گام بر دارد و مراقب حفظ حريم حقوق بشر در كشورهاى مختلف باشد. هم‏چنان كه در عمل هم، مفهوم حاكميت مطلق و استقلال تام در اقدامات و فعاليت‏هاى يك‏جانبه واحدهاى ملّى، متأثر از تحولات بين‏المللى و گسترش معاهدات ناظر بر حقوق بشر، با ايجاد نهادها و تأسيسات حقوقى، دست‏خوش تغيير و تحول شده و فرايندى ايجاد شده است كه با اهميت يافتن روزافزون مقوله حقوق بشر، دولت‏ها در مقابل جامعه جهانى مسئول‏اند.

با توجه به مسائل پيش‏گفته، بر آن شديم كه به منظور افزايش آگاهى علاقه‏مندان تحقيق در حوزه مسائل زنان، به بحث بررسى موضوع حقوق زنان و حمايت‏هاى بين‏المللى از آنان، به خصوص در عرصه كاركرد سازمان ملل متحد بپردازيم. در اين پژوهش به اهم كاركردهاى سازمان ملل در دو مقوله، توجه شده است:

1. سيستم حمايتى سازمان ملل در تهيه و تنظيم اسناد و معاهدات بين‏المللى‏

در اين زمينه، اسناد و معاهدات منطقه‏اى و بين‏المللىِ بسيارى انعقاد يافته است كه كشورهاى گوناگون، در آن عضو و متعهد به اجراى مفاد آن هستند. اين اسناد بين‏المللى و كنوانسيون‏ها هر كدام با توجه به موضوع و هدف خود، در مقوله خاصى از حقوق بشر تهيه و تنظيم شده‏اند كه براساس آن، از زنان، كودكان، اقليت‏ها، كارگران مهاجر و... حمايت‏هاى ويژه‏اى مى‏كنند.

2. بررسى كنفرانس‏هاى بين‏المللى موثر در تدوين و توسعه حقوق زنان‏

درباره حقوق بشر و خصوصاً حقوق زنان، تاكنون كنفرانس‏هاى بسيارى توسط سازمان ملل و دولت‏ها در عرصه منطقه‏اى و بين‏المللى برپا شده است. در موضوع حقوق بشر، دو كنفرانس عمده در سال‏هاى ۱۹۶۸ در تهران و ۱۹۹۳ در وين برگزار گرديده است. اولين كنفرانس، در آستانه بيستمين سالگرد تصويب اعلاميه جهانى حقوق بشر و همزمان با سال بين‏المللى حقوق بشر براى بررسى پيشرفت‏هاى به‏دست آمده حقوق بشر از زمان تصويب اعلاميه و بررسى راه‏كارها و راه‏حلهاى مورد استفاده سازمان ملل، جهت تنظيم برنامه‏هاى بعدى، از ۲۲ آوريل تا ۱۳ مه ۱۹۶۸ در تهران برگزار شد و تصميمات آن به صورت قطع‏نامه‏اى به نام «اعلاميه تهران» صادر گرديد كه در آن به همه موضوعات مطرح حقوق بشر آن زمان پرداخته شده بود.

كنفرانس دوم حقوق بشر در ژوئن ۱۹۹۳ در وين برگزار شد كه حاصل كار كنفرانس به عنوان «اعلاميه وين و برنامه عمل» به تصويب اجماع نمايندگان ۱۷۱ دولت رسيد. در اعلاميه اين كنفرانس به مباحث جهانى بودن و توسعه حقوق بشر، همكارى‏هاى بيش‏تر دولت‏ها در زمينه با عدم تساهل دينى، حقوق كودكان، حقوق زنان، اقليت‏ها و... پرداخته شد. علاوه بر دو كنفرانس فوق، كنفرانس‏هاى ديگرى هم توسط سازمان ملل متحد برگزار گرديده است كه هر كدام گام‏هاى بلندى در جهت تشويق، ترويج و احترام به حقوق بشر محسوب مى‏شوند. اين كنفرانس‏ها عبارت‏اند از:

- كنفرانس ملل متحد درباره آزادى اطلاعات، ۱۹۴۶؛

- كنفرانس ملل متحد در مورد مقاوله‏نامه تكميلى مربوط به لغو برده‏دارى، تجارت برده و نهادها ورويه‏هاى مشابه برده‏دارى، ۱۹۵۴؛

- كنفرانس ملل متحد درباره از بين بردن بى‏وطنى يا تقليل آن در آينده، ۱۹۵۴؛

- كنفرانس ملل متحد در زمينه وضعيت پناهندگان و افراد بى‏وطن؛

- كنفرانس‏هاى چهارگانه ملل متحد در خصوص وضعيت زنان (كنفرانس مكزيكوسيتى ۱۹۷۵، كنفرانس كپنهاك ۱۹۸۰، كنفرانس نايروبى ۱۹۸۵، كنفرانس پكن ۱۹۹۵ و كنفرانس نيويورك ۲۰۰۰).

فصل اول‏

سيستم حمايتى سازمان ملل در تهيه و تنظيم اسناد و معاهدات بين‏المللى‏

الف: اعلاميه حقوق و كنوانسيون‏هاى عام‏

1. منشور ملل متحد ۱۹۴۵

با تشكيل سازمان ملل متحد، وضعيت حقوقى زنان بهبود يافته و همزمان با ديگر موضوعات مطروح‏شده در سازمان ملل، مورد توجه همه دولت‏ها قرار گرفته و موجب پديد آمدن اسناد بين‏المللى در تضمين حقوق زن شده است. منشور ملل متحد اولين سند بين‏المللى الزام‏آور است كه تساوى زن و مرد را براى دولت‏هاى عضو سازمان ملل متحد، منْجزّاً ذكر كرده است.

از ۱۶۰ نماينده امضاءكننده منشور ملل متحد، چهار نفر زن بوده‏اند كه عبارت‏اند از:

الف - مينروا برناردينو(پاورقي 1 . Minerva Bernardino) (جمهورى دومنيكين)

ب - ويرجينيا سى. گيلدرسليو(Virginia c. Gildersleeve) (ايالات متحده)

ج - برتا لوتز(Betha Lutz) (برزيل)

د - وو يى. فنگ(Wu Yi. Fang) (چين)

در مقدمه منشور آمده است: «ما مردم ملل متحد با تصميم ... اعلام مجدد ايمان خود ... به تساوى حقوق بين مرد و زن ... و براى نيل به اين هدف‏ها ... مصمم شده‏ايم كه براى تحقق اين مقاصد، تشريك مساعى كنيم.»

هيچ سند حقوقى قبلاً به اين شدت و قدرت به برابرى همه انسان‏ها تأكيد نكرده بود و به خصوص، تبعيض براساس جنسيت را محكوم نكرده بود.( The United Nation's and the advancement of women, p. 01.) در مقدمه منشور، «بند سوم»، به «حصول همكارى بين‏المللى و... پيشبرد و تشويق احترام به حقوق بشر و آزداى‏هاى اساسى براى همگان بدون تمايز از حيث نژاد، زبان و مذهب» تأكيد شده است. همين عبارت در بند «ب» ماده ۱۳ منشور درباره وظايف مجمع آمده است: «ترويج همكارى بين‏المللى در زمينه‏هاى اقتصادى - اجتماعى و فرهنگى، آموزشى و بهداشتى و كمك به تحقق حقوق بشر و آزادى‏هاى اساسى براى همه بدون تبعيض از حيث نژاد، جنس، زبان و مذهب.» و در ماده ۵۵، بند «ج» باز هم بر تساوى بين زنان و مردان تأكيد مى‏ كند: «احترام جهانى و مؤثر حقوق بشر و آزادى‏هاى اساسى براى همه بدون تبعيض از حيث نژاد - جنس و زبان يا مذهب.»

در ميان هدف‏هاى اساسى، نظام قيمومت نيز برطبق مقاصد ملل متحد «تشويق‏ احترام به حقوق بشر و آزادى‏هاى اساسى براى همه بدون تمايز از حيث نژاد. جنس، زبان يا مذهب...» و «تأمين رفتار يكسان در امور اجتماعى، اقتصادى و تجارى براى همه اعضاى ملل متحد و اتباع آن‏ها و نيز رفتار يكسان در اجراى عدالت براى اتباع مزبور...»( ماده ۷۶ بند «پ» و «ت» منشور ملل متحد.) قرار دارد. تساوى زنان و مردان در تصدى مشاغل و مناصب در چارچوب ملل متحد در ماده هشت منشور آمده است. «سازمان ملل متحد براى تصدى هر شغلى به هر عنوان، تحت شرايط مساوى، در اركان اصلى و فرعى خود هيچ‏گونه محدوديتى در استخدام مردان و زنان برقرار نخواهد كرد.» توجه و دقت در موارد منشور كه درباره حقوق بشر است و مقدمه آن، بيان‏گر آن است كه منشور در گام نخست، همه افراد را به عنوان انسان‏هايى كه واجد حيثيت و شرف انسانى‏اند، در نظر مى‏گيرد و براى حفظ و تداوم آن راه‏كارهايى ارائه مى‏دهد كه توسط مجمع عمومى و شوراى اقتصادى - اجتماعى بايد انجام شوند.

البته در عمل، سازمان ملل در زمينه كاربرد صحيح و مؤثر منابع انسانى و مديريت بهينه - آن طور كه ادعا كرده - ناتوان و ناموفق بوده است و نتوانسته اين تساوى و عدم تبعيض را در يك سازمان بين‏المللى اجرا نمايد. در سال ۱۹۸۶، كارشناسان «گروه ۱۸» به اين نتيجه رسيده بودند كه مديريت و خط مشى استخدامى در سازمان ملل متحد به علت فشارهاى سياسى و عوامل ديگر مؤثر بر انتخاب كاركنان، آسيب ديده است. آن‏ها از مجمع عمومى تقاضا كردند كه انتخاب و گماردن كاركنان را براساس اصول منشور ملل متحد تضمين كند. هفت سال بعد، در آوريل ۱۹۹۳، نماينده كاركنان تأكيد كرد: «آيين‏هاى مديريت، سياست‏هاى جذب نيرو و ترفيع بايد به طور روشن، بخردانه، منصفانه و به دور از هرگونه تبعيض و سمت‏گيرى سياسى، ساخته و پرداخته شود. بدين ترتيب، با وجود نيم قرن تلاش در جهت تحقق حقوق برابر، مندرج در ماده هشت منشور و نيز گذشت ۲۵ سال از صدور قطع‏نامه‏هاى متعدد مجمع عمومى، به نظر مى‏رسد پر كردن خلأ موجود بين سياست‏گذارى‏هاى مربوط و فعليت يافتن برابرى موردنظر (البته اگر اين سياست‏گذارى را صحيح و مطابق فطرت انسانى بدانيم)، منشور نيازمند سپرى شدن سال‏هاى بسيار است.

2. اعلاميه جهانى حقوق بشر ۱۹۴۸(universal Declaration of Human Right's.)

اعلاميه جهانى حقوق بشر در ۱۰ دسامبر ۱۹۴۸ در قصر شايلو شهر پاريس با ۴۸ رأى موافق، هشت رأى ممتنع و بدون مخالف به تصويب رسيدو داراى يك مقدمه و سى ماده است كه حاوى حقوق مدنى و سياسى، اقتصادى - اجتماعى و فرهنگى است كه همه افراد در تمام كشورها بايد از آن بهره‏مند گردند.

در مقدمه، اوليّات معلوم و هم‏چنين تفكراتى كه الهام‏بخش نويسندگان اعلاميه بود، به طور كلى بيان شده است: يگانگى خانواده بشرى، شأن و منزلت انسان، حقوق اساسى (حقوق ثابت و انتقال‏ناپذير) مرد و زن. به طور كلى محتواى اين اصول، و تأمل در نتايج مصيبت‏بار بى‏توجهى و زير پا گذاشتن حقوق بشر، توجه به رابطه منطقى رعايت اين حقوق با استقرار قانون و آزادى در نظام‏هاى داخلى و برپايى صلح ميان ملت‏ها، زمينه‏هاى فكرى پديدآورندگان اين اعلاميه بوده است. در اين اعلاميه حيثيت ذاتى و حقوق مساوى و انتقال‏ناپذير همه خانواده بشرى به‏ عنوان شالوده آزادى، عدالت و صلح در جهان شناسايى شده و از سى ماده اين اعلاميه، كه بر اساس نگرش ليبرال و مادى‏گرا تدوين شده است ده ماده به صراحت، به مفهوم تساوى حقوق بين همه افراد انسانى را پرداخته است. به طور كلى مواد ۳ الى ۲۱ اعلاميه، درباره حقوق مدنى و سياسى، مواد ۲۲ تا ۲۷ درباره حقوق اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى و مواد ۲۸ تا ۳۰ اعلاميه، وجود سيستمى را كه تحقق حقوق بشرى در آن ممكن و ميسّر باشد، جزو حقوق اصلى بشر قلمداد كرده است.

در مواد ۲۸ تا ۳۰ ابتدا نظم اجتماعى ملى و بين‏المللى را لازمه تحقق كامل حقوق و آزادى‏هاى ضرورى دانسته، سپس به تكاليف فرد در قبال جامعه اشاره كرده و حد و مرز خاصى را مشخص نموده است كه فرد نبايد از آن فراتر گام نهد. درباره اعتبار حقوقى اعلاميه بايد گفت: اعلاميه در واقع يك قطع‏نامه مجمع عمومى است (قطع‏نامه شماره (۳) الف ۲۱۷) كه عده‏اى همچون كلسن و هنكين آن را از لحاظ حقوق بين‏الملل فاقد تعهدات الزام‏آور مى‏دانند. كلسن اعلاميه را قدمى در بيان حقوق بشر و آزادى‏هاى اساسى تلقى نموده، آن را در حكم سندى نمى‏داند كه دولت‏ها را مكلف كرده باشد، به خصوص كه سيستم اجرايى خاصى هم در اعلاميه پيش‏بينى نشده است و هنكين هم، اين اعلاميه را سند سياسى مى‏داند كه در پى ايجاد حداقل مشتركى است و آن را معاهده و هنجار حقوقى نمى‏داند كه براى دولت‏ها الزام حقوقى ايجاد كند و اين امور را ناشى از فقدان ضمانت اجرا در اعلاميه مى‏داند. هم‏چنين در اين باره دو نظريه ديگر نيز مطرح شده است:

براساس نظر نخست، مواد اعلاميه را نوعى متن كمكى براى تفسير و تعيين مصاديق منشور ملل متحد قلمداد مى‏كند و از آن‏جا كه منشور به علت حالت معاهده‏اى داشتن، الزام معاهده‏اى‏ به دنبال دارد، الزام حقوق ناشى از مواد ۵۵ و ۵۶ را شامل اعلاميه هم مى‏نمايند، هم‏چنان‏كه براونلى اعلاميه را به عنوان «تفسيرى مجاز» از تعهدات حقوق مذكور در منشور مى ‏داند؛ اما براساس نظر دوم كه طرفداران بيش‏ترى هم دارد، قواعد مندرج در اعلاميه به تدريج جنبه عرف بين‏المللى به خود گرفته است و قواعد عرفى بين‏المللى محسوب مى‏گردد كه الزام حقوقى به همراه دارد و همه كشورها چه عضو ملل متحد و چه غير عضو مشمول الزام اعلاميه هستند؛ زيرا مفاد اين سند بنيان تمام مقاوله‏نامه‏ها و ميثاق‏هاى حقوق بشر را تشكيل مى‏دهد و از هنگام تصويب آن تاكنون رويه مداوم دولت‏ها و تلاش‏هاى فراگير و گسترده اركان سازمان ملل متحد و نهادهاى مختلف تخصصى آن به تصويب قطع‏نامه‏هاى گوناگونى منجر شده است كه به اعلاميه اشاره نموده‏ اند و در واقع بر مبناى اعلاميه شكل گرفته‏اند. بنابراين، عملاً مى‏توان ادعا كرد كه اصول مندرج در اين اعلاميه، اعتبار حقوق بين‏المللى عرفى را يافته است. به طورى كه آمال و آرمان‏هاى اين اعلاميه در قوانين اساسى بسيارى از دول تازه استقلال‏يافته منعكس شده، اين اعلاميه در تصميمات محاكم داخلى يادآورى گشته، و در قطع‏نامه‏ها و گزارش‏هاى اركان مختلف ملل متحد غالباً مورد استناد قرار گرفته است.

در مواردى نزد ديوان بين‏المللى دادگسترى اين اعلاميه، مبناى محكوم ساختن اعمال تبعيض‏آميز، مانند رودزياى جنوبى و آفريقاى جنوبى، بوده است.

3. ميثاق‏هاى بين‏المللى حقوق‏

از آن‏جايى كه اعلاميه جهانى حقوق بشر مكانيزم‏هاى اجرايى و ضمانت اجرا نداشت و از طرفى هم حاوى مطالب كلى در زمينه حقوق بشر بود؛ لذا نياز به‏ آيين‏هاى اجرايى دقيق در اين زمينه كاملاً محسوس بود. بنابراين مجمع عمومى، در قطع‏نامه شماره (III( 712E از شوراى اقتصادى - اجتماعى خواست كه كميسيون حقوق بشر مسئله تنظيم طرحى در خصوص حقوق بشر با معيارهاى اجرايى را در اولويت كار خود قرار دهد. هدف اين بود كه اصول، ضوابط و استانداردهاى پذيرفته شده در اعلاميه حقوق بشر به طور دقيق و مشروح، در يك سند بين‏المللى الزام‏آور براى دول تصويب‏كننده آن وارد شود و دولت‏ها در مقابل آن متعهد و ملزم شوند و سرانجام اعلاميه جهانى حقوق بشر در زمينه ملى و بين‏المللى ضمانت اجرا بيابد.

 حقوق بشر مجمع عمومى در نهمين اجلاس خود در سال ۱۹۵۴، نتيجه فعاليت كميسيون را به كميته سوم احاله كرد تا كميته، بررسى ماده به ماده آن را شروع كند كه اين بررسى تا بيست و يكمين نشست مجمع عمومى در سال ۱۹۶۶ به درازا كشيد و سرانجام در ۱۶ دسامبر ۱۹۶۶، مجمع عمومى در قطع‏نامه شماره (۲۲۰۰) دو ميثاق حقوق مدنى و سياسى و پروتكل اختيارى منضم به آن و ميثاق حقوق اقتصادى - اجتماعى و فرهنگى را كه گام‏هاى مهمى در راه ترويج و اعتلاى حقوق بشر محسوب مى‏شوند به تصويب رسانيد كه در آن‏ها مكانيزم‏هاى خاصى براى تضمين كنترول و نظارت بر اجراى قواعد حقوق بشر عرضه شده است. اين دو ميثاق حاوى همه حقوق بشر است كه با دقت و صراحت بيش‏ترى نسبت به اعلاميه جهانى حقوق بشر آمده‏اند و رعايت حقوق مندرج در ميثاق‏ها براى دولت‏ها يك تكليف حقوقى محسوب مى‏گردد.

هر دو ميثاق در مقدمه (بندهاى يكم، دوم و سوم) و مواد ۱، ۳ و ۵، مشابه هم‏ هستند. بند نخست و دوم هر دو، مقدمه بيان كلى اصول عمومى است كه به مسئله شناسايى حيثيت ذاتى همه اعضاى خانواده بشرى و حقوق يكسان و انتقال‏ناپذير آن‏ها به عنوان اساس و مبناى آزادى و عدالت و صلح جهانى مى‏پردازد و براساس ماده يك هر دو ميثاق، اصل خودمختارى به عنوان يك حق جهانى تلقى شده است. در ماده سه هر دو ميثاق، كشورهاى عضو دو ميثاق متعهد مى‏شوند كه حقوق يكسان مدنى و سياسى، اجتماعى، اقتصادى و فرهنگى را به طور يكسان براى همه زنان و مردان تضمين كنند. اين ماده نه تنها بر حقوق برابر زنان و مردان در تمتع و انتفاع از حقوق بشر تأكيد مى‏كند بلكه از دولت‏ها مى‏خواهد كه اين اصل را يك حقيقت تلقى كنند. در ماده سه هر دو ميثاق، هرگونه تبعيض جنسى در بهره‏مندى و برخوردارى از حقوق مربوط به آن، يعنى حقوق مدنى، سياسى و اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى ممنوع و استفاده يكسان و مساوى زنان و مردان از اين حقوق تضمين شده است.

الف) ميثاق بين‏المللى حقوق مدنى و سياسى

اين ميثاق كه داراى يك مقدمه و ۵۳ ماده در شش بخش است، در قطع‏نامه شماره 0022A در تاريخ ۱۶ دسامبر ۱۹۶۶ به تصويب مجامع عمومى رسيد و براى امضا و تصويب دولت‏ها مفتوح بود و در ۲۳ مارس ۱۹۷۶ با توديع سى و پنجمين سند الحاق و گذشت سه ماه از آن، برطبق ماده ۴۹ لازم‏الاجرا شدو تا ماه مه ۱۹۹۸، ميثاق ۱۴۰ عضو داشته است. در اعمال ميثاق و بهره‏مندى و برخوردارى همه افراد از مفاد و حقوق مندرج در ميثاق، اصل بر رفع هرگونه تمايز و تبعيض از هر حيث بوده است. در اين ميثاقهاى بين‏المللى، به مقرراتى برمى‏خوريم كه مى‏توانند در رفع خشونت عليه زنان، كارساز باشند. بند (۱) ماده ۲۶ ميثاق بين‏المللى حقوق مدنى و سياسى، كليه اشخاص را در مقابل قانون مساوى مى‏داند و اعلام مى‏دارد كه بدون هيچ گونه تبعيضى، استحقاق حمايت بالسّويه قانون را دارند.

از اين لحاظ، قانون بايد هر گونه تبعيض را منع و براى كليه اشخاص، حمايت مؤثر و متساوى، عليه هر نوع تبعيض، خصوصاً از حيث نژاد، رنگ، جنس، زبان، مذهب، عقايد سياسى و عقايد ديگر، اصل و منشأ ملى يا اجتماعى، مكنت، نسب يا هر وضعيت ديگر، تضمين بكند.

هم‏چنين ماده ۶ فوق‏الذكر، حق زندگى را از حقوق ذاتى شخص انسانى مى‏داند و ماده 7 از هر شخص در مقابل شكنجه و رفتار و تنبيه‏هاى بيرحمانه، غيرانسانى يا تحقير كننده، حمايت مى‏كنند، ضمن آنكه در ماده 9 حمايت از حق آزادى و امنيت هر شخص تضمين شده است. افزون بر اين، در ميثاق حقوق اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى، «حقوق مساوى زنان و مردان در برخوردارى از تمام حقوقى كه در اين ميثاق شناخته شده است و نيز بسيارى از حقوق واقعى و ذاتى ديگر تضمين شده است.» بديهى است كه اگر خشونت بر اساس جنسيت شايع باشد، زنان نمى‏توانند از آن حقوق به طور كامل بهره‏بردارى كنند.

هم‏چنين مفهوم ضمنى ماده ۷ ميثاق پيش گفته، آن است كه زنان بايستى از هر گونه خشونت و آزار رسانى جنسى، به ويژه در محيط كارى به دور باشند. طبق اين ماده، حق هر كس براى تمتع از شرايط عادلانه و مساعد كار به رسميت شناخته شده است.

اين مواد را مى‏توان تجلى تصميم مجمع عمومى در مورد گنجاندن حقوق برابر زنان و مردان در تمتع از حقوق بشرى دانست، ضمن آنكه مى‏توان اذعان كرد كه اين‏ ميثاقهاى به نوعى در مقام تفسير و تعبير اين موضوعات و تركيب آن‏ها با موضوع خشونت بر اساس جنسيت بوده و در رفع آن اعمال مى‏توانند مؤثر واقع شوند.

ب) ميثاق حقوق اقتصادى - اجتماعى و فرهنگى onomic, social and cultural Right's)اين ميثاق براساس قطع‏نامه 0022A مجمع عمومى در تاريخ ۱۶ دسامبر ۱۹۶۶ به تصويب مجمع عمومى رسيد و در تاريخ ۳ ژانويه ۱۹۷۶ لازم‏ الاجرا شد و تا ماه مه ۱۹۸۸ جمعاً ۱۳۷ عضو داشته است.

ميثاق داراى يك مقدمه و ۳۱ ماده است كه براساس ماده ۲۷ آن، با توديع سى و پنجمين سند الحاق، قدرت اجرايى يافت. به طور كلى ميثاق فوق در پى حمايت و ارتقاء حقوق بشر در سه دسته زير مى‏باشد.

- حق كار و اشتغال و شرايط عادلانه و يكسان و مطلوب كار؛

- حق برخوردارى از حمايت‏هاى اجتماعى، استانداردهاى زندگى و بالاترين استانداردهاى دست‏يافتنى بهداشت روانى و جسمانى؛

- حق آموزش و پرورش و برخوردارى از منافع آزادى فرهنگى و پيشرفت‏هاى علمى.

رفع تبعيض عليه زنان به خصوص در ماده ۳ منعكس شده كه: «كشورهاى طرف اين ميثاق، متعهد مى‏شوند كه تساوى حقوق مردان و زنان را در استفاده از كليه حقوق اقتصادى - اجتماعى و فرهنگى مقرر در اين ميثاق تأمين نمايند.»

بر شرايط عادلانه و مساوى كار زنان و مردان، حداقل دستمزد، مزد مساوى در برابر كار مساوى، بى‏هيچ‏گونه تبعيض در ماده هفت، تأكيد و تصريح شده است كه شرايط كار زنان نبايد پايين‏تر از شرايط مورد استفاده مردان باشد. در ماده ده بر خانواده و اهميت آن، رضايت به ازدواج و مسائل مرتبط با امور خانوادگى، تأكيد شده و ديگر مواد هم در همه حقوق مربوط به آن، تساوى بين زن و مرد را برقرار نموده، رفع تبعيض در همه زمينه‏ها را خواستار شده است.

ب: اعلاميه‏هاى حقوق و كنوانسيون‏هاى خاص‏

با وجود صراحت مفاد اسناد عام درباره حقوق زنان، ضرورت‏هاى گوناگون زندگى زنان، به تصويب و تنظيم اسناد فراوان ديگرى هم منجر شده است كه به طور خاص به جنبه‏هاى مختلف حقوق زنان مى‏پردازند؛ همچون: حقوق خانوادگى زنان، تابعيت، ازدواج و طلاق، اقامتگاه، منع قاچاق زنان، حقوق سياسى زنان، تعليم و تربيت و آموزش زنان كه به علت گستردگى اسناد و پرهيز از تطويل كلام در اين بخش تنها به طور اجمال به بررسى بعضى از اين كنوانسيون‏ها مى‏پردازيم.

1. اولين كنونسيون‏هاى مربوط به حمايت از زنان‏

با توجه به اينكه زنان از حيث عفت و شرف آسيب‏پذيرند، لذا جامعه بين‏المللى در معاهدات گوناگون، خود را متعهد به حمايت از زنان در مقابل تجاوز، خريد و فروش و فحشاى اجبارى و به طور كلى، حمايت از عفت و شرف زن، نموده است و در چند سند بين‏المللى با موضوع خريد و فروش و بردگى جنسى و فحشاى زنان و كودكان دختر برخورد كرده است، از قبيل:

«كنوانسيون ترتيبات بين‏المللى براى تأمين حمايت مؤثر عليه رفتار جنايت‏آميز در مورد خريد و فروش زنان سفيد پوست (۱۹۰۴)، كنوانسيون راجع به جلوگيرى از خريد و فروش و اغواى زنان كبيره (۱۹۳۳).»

با توجه به موضوعات خاص اين كنوانسيون‏ها به نظر مى‏رسد كه آن‏ها اعمالى چون خريد و فروش زنان، بردگى جنسى و ساير خشونت‏هاى جنسى جنايت‏آميزى را كه در جامعه عليه زنان صورت مى‏پذيرد، نشانه گرفته‏اند.

2. كنوانسيون منع و مجازات كشتار دسته جمعى، (۱۹۴۶)

يكى ديگر از اسناد بين‏المللى كه مى‏تواند در رابطه با خشونتهايى كه در طول بازداشت زنان يا در زمان درگيريهاى مسلحانه داخلى و بين‏المللى و يا عليه زنان پناهنده و فاقد مكان به كار گرفته شود، كنوانسيون منع و مجازات كشتار دسته جمعى (ژنوسايد) مى‏باشد كه بر اساس آن، جنايت كشتار دسته جمعى (ژنوسايد) به كليه اعمالى كه به قصد نابودى تمام يا قسمتى از گروه ملى، قومى، نژادى يامذهبى ارتكاب يابد، اطلاق مى‏شود. مطابق اين كنوانسيون، اشخاصى كه مرتكب اين اعمال مى‏شوند، اعم از اينكه اعضاى حكومت يا مستخدمين دولت و يا اشخاص عادى باشند، مجازات خواهند شد. هم‏چنين دول متعاهد قبول كرده‏اند كه كشتار جمعى (ژنوسايد) جزم سياسى نبوده و مرتكبين آن تابع مقررات استرداد مجرمين خواهند بود. «طبق ماده دوم اين كنوانسيون، مفهوم كلمه ژنوسايد يكى از اعمال مشروحه ذيل است:

«1- قتل اعضاى آن گروه 2- صدمه شديد نسبت به سلامت جسمى يا روحى افراد آن گروه 3- قراردادن عمدى گروه در معرض وضع زندگى نامناسب كه منتهى به زوال قواى جسمى كلى يا جزئى آن بشود 4- اقداماتى كه به منظور جلوگيرى از توالد و تناسل آن گروه صورت گيرد و ...» و مطابق ماده 3 نه تنها ارتكاب اين اعمال قابل‏ مجازات است، بلكه شركت در جرم و شروع به ارتكاب و تبانى و تحريك مستقيم و علنى براى ارتكاب آن نيز قابل مجازات است.»

بنابراين توجه به اينكه تجاوز در جريان درگيريهاى مسلحانه، جنايت جنگى به شمار مى‏رود و تحت پاره‏اى شرايط و مطابق با تعريفى كه در كنوانسيون فوق‏الذكر قيد گرديده است، جنايت عليه انسانيت و يك فعل نژادكشى محسوب مى‏شود، لذا مى‏توان براى مقابله با اين جنايت، به كنوانسيون مذكور تمسك جست.

3. كنوانسيون منع خريد و فروش اشخاص و بهره‏كشى از فحشاى ديگران اين كنوانسيون اوليه دولتها خواسته است كه تمام اشخاص را در مقابل سوء استفاده‏هايى، مانند خريد و فروش و بهره‏كشى از فحشا، تحت حمايت خود قرار دهند و اين امر مستلزم در نظر گرفتن مجازات براى كسانى است كه از اين اعمال بهره مى‏برند. اين كنوانسيون با اينكه فقط مختص زنان نبوده و مخاطب آن كليه اشخاص، اعم از زن و مرد و كودك مى‏باشد، اما مقرراتى را كه مقرر كرده در وضعيت زنان مؤثر مى‏باشد و از آن‏جا كه بيش‏ترين قربانيان اين اعمال را زنان تشكيل مى‏دهند، در مقدمه اين معاهده بين‏المللى، به طور خاص به زنان اشاره شده است و در آن آمده است كه: «فساد و فحشاى ناشى از قاچاق اشخاص، مغاير شخصيت و حيثيت و ارزش انسانى است و سلامتى خانواده و فرد و جامعه را به مخاطره مى‏افكند.»

 و در مواد ۱ و ۲ از دول عضو خواسته شده كه به قاچاق زنان خاتمه دهند و به همين منظور متعهد شده‏اند كه هر شخصى كه وسايل فحشا را فراهم مى‏آورد و يا ديگرى به منظور فحشا اغوا مى‏ كند، مجازات نمايند، حتى اگر آن شخص نسبت به اين امر رضايت داده باشد. به علاوه طبق ماده ۱۰، اتخاذ تدابير لازم براى نظارت بر مؤسسات كاريابى به منظور ممانعت از در معرض فحشا قرار گرفتن افراد جويا كار، به ويژه زنان و كودكان از تعهدات دول عضو كنوانسيون است. بر اساس ماده ۱۹، دولتهاى عضو متعهد شده‏اند كه تدابيرى در خور مقتضى براى مراقبت و نگهدارى قربانيان، برگرداندن قربانيان خودفروش، فقط با موافقت دولت متعهد و متحمل شدن هزينه برگشت قربانيان را تا آن حد كه خودشان قادر به پرداخت آن نيستند، اتخاذ نمايند. اين كنوانسيون در ۲۵ ژوئيه ۱۹۵۱ به اجرا در آمده است.

4. كنواسيون‏هاى ۱۹۴۹ ژنو و پروتكل‏هاى الحاقى ۱۹۷۷

اين عهدنامه‏هاى شامل چهار سند است كه سه سند آن در واقع تجديدنظر در قراردادهاى قبلى است و چهارمين سند متضمن يك نوآورى در حقوق قراردادى جنگ است. اين عهدنامه‏ها عبارت‏اند از:

1. عهدنامه مربوط به بهبود سرنوشت مجروحان و بيماران نيروهاى مسلح هنگام اردوكشى، اين عهدنامه جانشين عهدنامه‏هاى ژنو مورخ ۱۸۶۴، ۱۹۰۶ و ۱۹۲۹ شد.

2. عهدنامه مربوط به بهبود سرنوشت مجروحان و بيماران و غرق‏شدگان نيروهاى مسلح در درياها.

2. عهدنامه مربوط به طرز رفتار با اسيران جنگى كه جانشين عهدنامه ژنو مورخ ۲۷ ژوئيه ۱۹۲۷ شد.

4. عهدنامه مربوط به حمايت از افراد غيرنظامى در زمان جنگ.

امروز عهدنامه‏هاى چهارگانه ژنو كه مجموعاً مشتمل بر ۴۸۵ ماده مى‏باشند، مهم‏ترين اسناد بين‏المللى در زمينه حقوق جنگ است كه تا سال ۱۹۸۵ از تصويب يا الحاق ۱۵۷ كشور برخوردار بوده است.

هم چنين، به دنبال مساعى كميته بين‏المللى صليب سرخ، دو پروتكل به عنوان‏ پروتوكل‏هاى الحاقى به عهدنامه‏هاى ۱۹۴۹ ژنو به تصويب رسيد. اولين پروتوكل، مربوط به نبردهاى مسلحانه بين‏المللى و ديگرى در زمينه نبردهاى مسلحانه غيربين‏المللى است.

طبق ماده ۲۷ عهدنامه چهارم، زنان، مخصوصاً، در مقابل هرگونه لطمه به شرافتشان و به ويژه در برابر تجاوز، اجبار به فحشا و هر گونه هتك حرمت، مورد حمايت قرار گرفته‏اند.

ماده ۱۴۷ آن عهدنامه، فهرستى از اعمالى را برشمرده است كه نقض فاحش مقررات عهدنامه محسوب مى‏شوند، از جمله وارد ساختن آسيبها و صدمات جدى و شديد به جسم يا سلامتى شخصى به صورت عمدى كه كميته بين‏المللى صليب سرخ در تفسيرى كه ارائه داده است، اين عمل را شامل تجاوز دانسته است. افزون بر اين، اعمالى از قبيل آزار جنسى و هتك حرمت زنان از طريق مقررات اصولى ممانعت از خشونت عليه تماميت جسمانى، هويت و امنيت اشخاص، توسط حقوق بين‏الملل بشر دوستانه، غيرقانونى اعلام گرديده‏اند.

در ضمن پروتوكل شماره ۲ الحاقى به كنوانسيون‏هاى ژنو كه در رابطه با درگيريهاى مسلحانه غيربين‏المللى مى‏باشد، صراحتاً در ماده ۴ قسمت (e) اعمالى از قبيل تخطى و تجاوز به شرفت و منزلت شخصى، به ويژه رفتارهاى تحقير كننده و خفت‏انگيز، تجاوز، فحشاى اجبارى و هر شكلى از هتك حرمت را ممنوع اعلام كرده است. اين موضوع مورد اشاره ماده 3 مشترك ميان عهدنامه‏هاى ژنو نيز مى‏باشد.

از سوى ديگر، طبق ماده ۷۶ عهدنامه چهارم، بند ۵ ماده ۷۵ پروتكل شماره ۱ و بند ۲۶ ماده ۵ پروتكل شماره ۲، زنان در صورت محروميت از آزادى، بايد در اماكنى جدا از مردان نگهدارى شوند و ماده ۷۶ پروتكل شماره ۱ مقرر مى‏دارد كه بايد نسبت به زنان باردار و مادران كم سن و سال توجهى خاص مبذول شود و همان طور كه در بند ۴ ماده ۶ پروتكل شماره ۲ نيز آمده است، طرفين متخاصم بايد به هر صورت ممكن، سعى نمايند از صدور حكم وا عمال مجازات مرگ نسبت به زنان، به علت ارتكاب جرايم مربوط به مخاصمه مسلحانه، خوددارى كنند.

اما در رابطه، با پناهندگان، كه به دليل عدم وابستگى به كشور متبوع خويش نمى‏توانند از يارى قدرت حامى استفاده كنند و نيز هنوز پيوندى دائمى با كشور پذيرنده و پناه دهنده ندارند ماده ۴۴ عهدنامه چهارم به اين امر محدود مى‏شود كه در اتخاذ تدابير كنترل كننده پيش‏بينى شده، كشور اسير كننده با پناهندگان كه عملاً از حمايت هيچ دولتى برخوردار نيستند، به مثابه بيگانه دشمن، آن هم منحصراً بر اساس وابستگى و پيوند حقوقى به يك كشور، رفتار نخواهدكرد و طبق ماده 45 آن عهدنامه، فرد تحت حمايت را در هيچ حالى نمى‏توان به كشورى كه آن فرد بيم اذيت و آزار، به دليل عقايد سياسى يا مذهبى‏اش دارد، منتقل كرد.

و نيز هنوز پيوندى دائمى با كشور پذيرنده و پناه دهنده ندارند ماده ۴۴ عهدنامه چهارم به اين امر محدود مى‏شود كه در اتخاذ تدابير كنترول كننده پيش‏بينى شده، كشور اسير كننده با پناهندگان كه عملاً از حمايت هيچ دولتى برخوردار نيستند، به مثابه بيگانه دشمن، آن هم منحصراً بر اساس وابستگى و پيوند حقوقى به يك كشور، رفتار نخواهدكرد و طبق ماده 45 آن عهدنامه، فرد تحت حمايت را در هيچ حالى نمى‏توان به كشورى كه آن فرد بيم اذيت و آزار، به دليل عقايد سياسى يا مذهبى‏اش دارد، منتقل كرد.با توجه به اينكه اين مقررات خصوصيت خاصى ندارند كه زنان پناهنده را مستثنى نمايند، لذا شامل زنان پناهنده هم شده و مى‏توان حكم مقرره را به آن‏ها نيز تعميم داد. به طور كلى، حفاظت از مردم سرزمين اشغالى و در پيش گرفتن رفتار انسانى با آن‏ها از اصول اساسى حقوق بين‏الملل در خصوص اشغال سرزمين در زمان جنگ است.

فهرست مطولّى از موارد تضمين حقوق ساكنان در كنوانسيون شماره ۴ ژنو و پروتكل شماره ۱ برشمرده شده است كه از جمله آن‏ها مى‏توان به موارد زير اشاره كرد: احترام به شرف، حقوق خانوادگى، اعمال مذهبى، دارايى‏هاى خصوصى و عرف و عادت غير نظاميان سان در مناطق اشغال، هم چنين گروگانگيرى، تنبيه دسته جمعى، اعمال تبعيض از لحاظ نژادى، مذهبى و سياسى، ضبط مواد غذايى و تداركات پزشكى به منظور محروم كردن ساكنان مناطق اشغالى از نيازهاى عادى، ممنوع است. و در نهايت اينكه اتخاذ رفتار انسانى در نبردهاى مسلحانه غيربين‏المللى نيز توسط پروتكل شماره ۲ الحاقى به كنوانسيون‏هاى چهارگانه ژنو تضمين شده است.

5 . كنوانسيون ۱۹۵۱ راجع به وضعيت پناهندگان و پروتكل الحاقى ۱۹۶۷

اين كنوانسيون مشتمل بر يك مقدمه و چهل و شش ماده و يك الحاقيه و پروتكل مربوط به آن مورخ ۳۱ ژانويه ۱۹۶۷، مشتمل بر يك مقدمه و يازده ماده است. طبق ماده يك اين كنوانسيون، اصطلاح «پناهنده» به كسى اطلاق مى‏شود كه به علت ترس موجه از اينكه به علل مربوط به نژاد يا مذهب يا مليّت يا عضويت در بعضى گروههاى اجتماعى يا داشتن عقايد سياسى، تحت شكنجه قرار گيرد،در خارج از كشور محل سكونت عادى خود به سر مى‏برد و نمى‏تواند و يا به علت ترس مذكور نمى‏خواهد خود را تحت حمايت آن كشور قرار دهد و ... همان طور كه ملاحظه مى‏شود، در اين ماده، «جنسيت» به عنوان يكى از زمينه‏هاى ادعاى ترس از تعقيب، در نظر گرفته نشده است، در الى كه طبق نظر كميسارياى عالى پناهندگان، زمانى كه زنان بر پايه هراسى موجه از ايذا، از جمله خشونت جنسى و ديگر صور ايذا كه مرتبط با جنسيت است، ناگزير از گريز شوند و به كشورهايى كه شرايط زندگى بهترى دارند، پناه ببرند، كليه مقررات اين كنوانسيون به آن‏ها نيز تعميم داده خواهد شد. لازم به ذكر مجدد است كه اين كنوانسيون با اينكه هيچ محدوديت جنسى لحاظ نكرده، اما با ضماير مذكر نوشته شده است.

6. كنوانسيون تكميلى راجع به الغاى بردگى، تجارت برده و نهادهاى مشابه بردگى، (۱۹۵۶)

با عنايت به اينكه يكى از موارد اعمال سنتى خشن و زيانبار عليه زنان و دختران، ازدواج زود هنگام و اجبارى آن‏ها مى‏باشد، لذا يكى از اسنادى كه مى‏تواند در خاتمه دادن به چنين اعمالى مؤثر واقع شود، سند پيش گفته است كه در اين سند بين‏المللى، بردگى تعريف شده و اين گونه اعمال ممنوع اعلام گرديده، اعمالى را در حكم برده فروشى محسوب كرده و اعلام داشته است كه دولتهاى متعاهد حق ندارند نسبت به انجام ان اعمال گامى بردارند و در ماده ۲ متعهد شده‏اند كه «در موارد لزوم، حداقل سن مناسب ازدواج را مشخص نمايند و استفاده از تسهيلاتى را ترغيب نمايند - كه به واسطه آن‏ها رضايت زوجين به چطور آزادانه در حضور مقام صالح مدنى و يا مذهبى ابراز مى‏شود - و نيز ثبت ازدواج را تشويق كنند.» طبق بند ۲ ماده ۱۶ اين سند بين‏المللى، بطلان نكاح به سبب صغر سن دختر، بدين عبارت كه «نامزدى و نكاح كودك فاقد هر گونه اثر قانونى»، اعلام شده است و تعيين حداقل سن نكاح و ثبت اجبارى آن را مقرر داشته است.

 بنابراين، هر عملى كه در اين كنوانسيون ممنوع اعلام شده، از جمله هر رسم و رسوم و قانونى كه ازدواج زود هنگام و يا اجبارى را تجويز كند، در حكم برده فروشى بوده و دول متعاهد اين كنوانسيون براى خاتمه دادن به چنين اعمال و نهادهاى مشابه بردگى و نهادهاى حقوقى عرفى ننگين، با يكديگر پيمان بسته‏اند. اين معاهده كه آخرين معاهده بين‏المللى در زمينه منع برده فروشى مى‏باشد و اساساً براى منع روشهاى، نهادها و رسوم مشابه بردگى، همچون اجبار به خدمت در برابر دِيْن و فروش يا به ارث بردن زنان كه كنوانسيون بردگى مصوب ۱۹۲۶ آن‏ها را دربرنمى‏گيرد، تهيه و تنظيم شده است، به منظور ممانعت از سوء استفاده از زنان و حمايت از شرف و عفت آنان نيز مقرراتى را در نظر گرفته است.

7. كنوانسيون‏هاى مصوب سازمان بين‏المللى كار

در رابطه با موضوع آزار رسانى جنسى در محل كار، اسناد بين‏المللى بسيار كمى وجود دارند. سازمان بين‏المللى كارمصوبات زيادى در رابطه با شرايط اشتغال زنان و مردان، مزد مساوى براى كار مساوى و سياست اشتغال، داشته است اما مصوبه‏اى كه صريحاً اشاره به خشونتها و آزار رسانيهاى جنسى در محل كار داشته باشد، موجود نيست و تنها كنوانسيون سازمان بين‏المللى كار كه مى‏تواند در اين رابطه مورد استناد واقع شود، كنوانسيون شماره ۱۱۱ مصوب ۱۹۵۸ مى‏باشد كه مفهوم تبعيض جنسيتى را مورد توجه قرار داده است و مى‏تواند در رابطه با رفع آزار رسانى جنسى عليه زنان در محل كار نيز مؤثر واقع شود. در ماده ۲ اين كنوانسيون آمده است: «هر يك از دولتهاى عضو كه اين مقاوله نامه را تصويب نموده، مقيد و موظف مى‏شود كه طبق اصول معينى كه با شرايط و رسوم و سنن محلى مطابقت داشته باشد، سياست عمومى و ملى را كه هدف آن استقرار تساوى، امكان موفقيت در استخدام و کار، رفتار برابر با كارگران و از بين بردن تمام اشكال تبعيض در اين مورد باشد، اتخاذ كند.» در اين مورد مقاوله نامه‏هاى شماره ۱۰۰ مصوب ۱۹۵۱ و شماره ۱۲۲ مصوب ۱۹۶۴ نيز در مورد عدم تبعيض در اشتغال، تصريحاً و ساير مقاوله‏نامه‏ها و توصيه‏نامه‏ها، عموماً تساوى بين زن و مرد را در شئون مختلف كار و وظيفه مورد تأكيد قرار داده‏اند.

8 . كنوانسيون رضايت در ازدواج و حداقل سن براى ازدواج و ثبت آن،

كميسيون مقام زنان، طرحى را در خصوص مسائلى چون آزادى كامل و داشتن رضايت براى ازدواج، حداقل سن براى ازدواج و ثبت آن، به شوراى اقتصادى - اجتماعى ارائه كرد. كه «كنوانسيون رضايت در ازدواج، حداقل سن براى ازدواج و ثبت آن» در سال ۱۹۶۲ در مجمع عمومى سازمان ملل به تصويب رسيد.

طبق ماده يك آن كنوانسيون، «ازدواج بايد با رضايت طرفين صورت گيرد.»

در ماده 2 كنوانسيون از دولتهاى عضو درخواست شده است كه در نظامهاى قانونگذارى خود، حداقل سن براى ازدواج را در نظر بگيريند، مگر آنكه مقام صالحى، مجوز ازدواج را در موارد ضرورى و در جهت منافع زوجين، صادر كند. در ماده 3 كنوانسيون مذكور، ثبت ازدواج در محلهايى كه قانوناً تعيين گرديده، مقرر شده است.» Women,)DPI/, Newyork, May 6991), P.1) مواد اين كنوانسيون براى دولتهاى عضو در مقابله با اعمال سنتى زيانبار و خشن براى زنان كه يكى از آن‏ها ازدواج‏هاى زود هنگام و اجبارى (بدون رضايت) مى‏باشد، مى‏تواند راه‏گشا باشد و با به كاربست اين مواد واتخاذ اقدامات قانونى مؤثر در اين زمينه، مى‏توانند در جهت رفع اين گونه خشونتها عليه زنان در درون خانواده، گامى بردارند.

9. اعلاميه رفع تبعيض عليه زنان‏

الف) چگونگى تنظيم و تصويب اعلاميه‏

همگام با تلاش‏ها و فعاليت‏هاى گسترده در سطح بين‏المللى در زمينه حقوق زنان، سازمان ملل متحد در ۷ نوامبر ۱۹۶۷ در اين باره، گامى مهم برداشت و با تصويب‏ اعلاميه رفع تبعيض از زنان تلاش تازه‏اى را در اين زمنيه آغاز كرد. اين اعلاميه حاصل چهار سال بحث و بررسى‏هاى فراوان بود كه سرانجام در قطع‏نامه‏اى از طرف مجمع عمومى به بار نشست. در ۵ دسامبر ۱۹۶۳، مجمع عمومى از كميسيون مقام زن و شوراى اقتصادى - اجتماعى خواست كه كار بر روى پيش‏نويس اعلاميه‏اى درباره رفع تبعيض عليه زنان را آغاز كند.

با آغاز به كار كميسيون در زمينه تهيه پيش‏نويس، نوعى ناهماهنگى، به خصوص در زمينه‏هاى مربوط به مقررات ازدواج، خانواده و اشتغال وجود داشت. با اين حال پيش‏نويس تهيه شد و توسط كميسيون مقام زن، به مجمع عمومى ارسال گرديد، اما مورد قبول مجمع قرار نگرفت و براى تجديدنظر و اصلاح به كميسيون بازگردانده شد. سپس در اوايل ۱۹۶۷ متن تجديدنظر و اصلاح‏شده از طريق شوراى اقتصادى - اجتماعى به مجمع عرضه گرديد كه در ۷ نوامبر ۱۹۶۷ به اتفاق آرا به تصويب مجمع عمومى رسيد.

ب) بررسى اجمالى مواد اعلاميه‏

اين اعلاميه داراى يك مقدمه و يازده ماده است كه در مقدمه اعلاميه، با وجود منشور ملل و اعلاميه جهانى حقوق بشر و دو ميثاق و هم‏چنين پيشرفت‏هاى حاصل شده در تساوى قانونى و حقوقى، بر اين امر كه هنوز هم تبعيض بسيارى وجود دارد، تأكيد شده است و اين امر مبناى ضرورت تدوين اعلاميه بيان شده است.

اعلاميه در ماده دو، از همه دولت‏ها مى‏خواهد كه قوانين، عرف‏ها و رويه‏هاى تبعيض‏آميز نسبت به زنان را از بين ببرند و حمايت حقوقى كافى براى استقرار تساوى در حقوق زنان و مردان اعمال دارند و براى تضمين اين امر تصويب يا الحاق به اسناد بين‏المللى مربوط به رفع تبعيض عليه زنان و اجراى هر چه زودتر آن‏ها را مى‏خواهد. تلاش در جهت آماده كردن افكار عمومى به منظور از بين بردن عرف‏ها، آداب و رسوم و رويه‏هايى كه موجب تحقير زنان در عرصه‏هاى مختلف زندگى مى‏شوند، در ماده سه مورد تأكيد قرار گرفته است.

ديگر مواد درباره حقوق سياسى زنان (ماده ۴)، حقوق مربوط به تابعيت (ماده ۵)، حقوق مدنى زنان (ماده ۶)، از بين بردن مقررات تبعيض‏آميز در زمينه حقوق جزا (ماده ۷)، منع فحشا و بهره‏بردارى و سوءاستفاده جنسى (ماده ۸)، حق دست‏رسى به آموزش و پرورش (ماده ۹) و حقوق اقتصادى - اجتماعى (ماده ۱۰) مى‏باشد. اعلاميه از همه دولت‏ها، سازمان‏هاى غيردولتى و افراد مى‏خواهد كه با هر چه در توان دارند، در جهت به كار بستن اصول اعلاميه تلاش نمايندو در اين زمينه از ۱۹۶۸، دولت‏ها، نهادهاى خصوصى ملل متحد و سازمان‏هاى غيردولتى، گزارش‏هايى را درباره اقدامات انجام داده شده توسط آن‏ها براى ارتقاء منزلت زنان براساس اصول اعلاميه و اجراى آن‏ها به سازمان ملل متحد تقديم كرده‏اند.

در خصوص ارزش حقوقى اين گونه اعلاميه‏ها نمى‏توان باور داشت كه مطلقاً فاقد ارزش حقوقى باشند. اين گونه اعلاميه‏ها، به خصوص هنگامى كه به اتفاق آراء، يا فقط با چند رأى ممتنع در قبال جمعى بسيار قوى و با اهميت به تصويب مى‏رسند، اين حقيقت را آشكار مى‏سازد كه كشورهاى عضو جامعه بين‏المللى در زمان معين، درباره مطلبى، قرار و عهدى ضمنى داشته‏اند و اگرچه ارزش آن‏ها به مراتب كمتر از ارزش الزامى معاهدات است، به هر تقدير بارقه‏اى از الزام نيز دراين قبيل اعلاميه‏ها به چشم مى‏خورد و تنظيم و تدوين و صدور آن‏ها بيش‏تر به منظور تدارك موقت و گذارى قواعد حقوقى است؛ يعنى آن‏ها پيش‏درآمد وضع قواعد حقوقى جديد تهستند كه تجلى تمام عيار آن در تصويب و اجراى معاهداتى است كه بعداً در موضوع موردنظر اعلاميه خواهند آمد. از طرف ديگر اين گونه قطع‏نامه‏ها علاوه بر زمينه‏سازى براى تهيه معاهدات و اسناد بين‏المللى، زمينه و بستر پيدايش عرف بين‏المللى را هم فراهم مى‏كند و اين قطع‏نامه‏ها دست كم چون به وسيله اكثر كشورها پذيرفته شده‏اند و با مشخص كردن اين‏كه حقوق بين‏الملل در چه مسيرى بايد گام بردارد، مبيّن وجدان حقوقى اين كشورها هستند.

 براونلى در اين زمينه با تأكيد بر نقش اعلامى قطع‏نامه‏هاى مجمع عمومى مى‏گويد: «هنگامى كه قطع‏نامه‏هاى مجمع عمومى درصدد بررسى موضوعات مصرّح در منشور ملل متحد مى‏باشد، مى‏توان به عنوان تفسيرى مجاز از منشور محسوب شوند اما هنگامى كه بيان‏گر اصول جديد حقوقى مى‏باشند، هرچند در شكل و ظاهر به عنوان و صورت توصيه باقى مى‏مانند اما نقش آن‏ها در تشخيص و تعريف رويه عملى كشورها و توصيه و تدوين عقايد عرفى جامعه بين‏المللى غيرقابل انكار است.»

10. كنوانسيون رفع تبعيض از زنان ۱۹۷۹

در سال ۱۹۷۲ سکرترجنرال ملل متحد از كميسيون مقام زن خواست كه نظر دول عضو را درباره شكل و محتواى يك سند بين‏المللى در زمينه حقوق زنان جويا شود. يك سال بعد شوراى اقتصادى - اجتماعى يك گروه كارى را براى بررسى تنظيم چنين كنوانسيونى تعيين كرد و كميسيون مقام زن در سال ۱۹۷۴ تهيه پيش‏نويس‏ كنوانسيونى در اين زمينه را آغاز نمود. بررسى كميسيون به تهيه يك مقدمه و مقررات عمومى و سه بخش مربوط به حقوق سياسى - اجتماعى، حقوق‏مدنى و حقوق خانواده منجر شد كه در سطح وسيعى براى همه دولت‏ها و ديگر سازمان‏ها منتشر شد و پاسخ‏ها بسيار وسيع بود و پيشنهادهايى براى انجام دادن پاره‏اى تغييرات و اصلاحات توسط چهل كشور، چهار نمايندگى تخصصى ملل متحد و ده سازمان غيردولتى، عرضه شده بود. متعاقب آن در ۱۵ دسامبر ۱۹۷۵ مجمع عمومى در قطعنامه شماره ۳۵۲۱ از كميسيون مقام زن خواست تا در سال ۱۹۷۶ تهيه پيش‏نويس كنوانسيون رفع كليه اشكال تبعيض عليه زنان را كه از سال ۱۹۷۰ در برنامه كارى كميسيون قرار داشت، تكميل كند.

N.DOC:A.RES.1253, 51 December 6791.) كميسيون مقام زن توانست با كمك گروه كارى تعيين‏شده براى اين منظور، پيش‏نويس كنوانسيون را تهيه و تنظيم نمايد كه اين پيش‏نويس مورد بررسى، بحث و تبادل‏نظر در كميته سوم مجمع عمومى قرار گرفت و همزمان در ۱۹۷۵ كنفرانس جهانى سال بين‏المللى زن در مكزيكو برگزار شد و يك برنامه كارى تحت عنوان «كنوانسيون حذف تبعيض عليه زنان با روش‏هاى مؤثر براى اجراى آن» تصويب كرد.

پيش‏نويس تهيه‏شده توسط كميسيون مقام زن با بحث‏هاى فراوانى كه در سال ۱۹۸۷ بر روى آن انجام گرفت سرانجام در ۱۸ دسامبر ۱۹۷۹ براساس قطعنامه ۱۸۰/۲۴ به تصويب مجمع عمومى رسيد كه در اين جا به برخى موارد آن اشاره مى‏شود:

الف) بررسى اجمالى مواد كنوانسيون‏

به طور كلى كنوانسيون داراى يك مقدمه و سى ماده است كه در شش بخش تنظيم شده و براى ايجاد تساوى بين زنان و مردان و رفع همه موارد تبعيض، كنوانسيون فهرستى از همه حقوق انسانى را عرضه مى‏كند و بر تساوى همه مردان و زنان در برخوردارى از آن‏ها تأكيد دارد. در مقام كنوانسيون به منشور ملل متحد و حقوق اساسى، مقام و منزلت افراد و برابرى حقوق زن و مرد در منشور و اعلاميه جهانى حقوق بشر و جايز نبودن تبعيض، و حق استفاده از تمام حقوق مندرج در آن و تعهد دول عضو ميثاق‏ها مبنى بر بهره‏مند نمودن زنان و مردان از حقوق مختلف مندرج در آن‏ها اعم از حقوق مدنى، سياسى، اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى و ديگر اسناد، قطع‏نامه‏ها، توصيه‏نامه‏ها و اعلاميه‏هاى مربوط به برابرى زن و مرد اشاره شده است و از ناكارآمدى آن‏ها اظهار نگرانى شده و اعلام مى‏دارد كه با وجود صدور اين اسناد، اعمال تبعيضات عليه زنان به طور گسترده‏اى هم‏چنان ادامه دارد.

به طور كلى در مقدمه و از ماده يك تا شانزده بيش از ۱۷ بار از واژه «تبعيض» و مشتقات آن استفاده شده و بر از بين بردن آن بسيار تأكيد شده است. در ماده يك به تعريف تبعيض پرداخته و مى‏گويد: «از نظر اين كنوانسيون عبارت تبعيض عليه زنان به معنى قائل شدن هرگونه تمايز و استثنا يا محدوديت براساس جنسيت است كه بر به رسميت شناختن حقوق بشر زنان و آزادى‏هاى اساسى آن‏ها و بهره‏مندى و اعمال آن حقوق برپايه مساوات با مردان، با صرف‏نظر از وضعيت تأهل آن‏ها، در همه زمينه‏هاى سياسى، اقتصادى، اجتماعى، فرهنگى، مدنى و ديگر زمينه‏ها اثر مخرّب دارد».

به منظور مبارزه با تبعيض براساس جنسيت، كنوانسيون، دولت‏ها را ملزم به شناسايى اهميت مشاركت اقتصادى و اجتماعى زنان در خانواده و جامعه به‏ عنوان يك اصل كلى مى‏نمايد و تأكيد مى‏كند كه تبعيض مانع رشد و ترقى اقتصادى خواهد شد. هم‏چنين بر آموزش زنان و مردان، بالا بردن سطح آگاهى آنان به منظور تغيير طرز تلقى‏ها و برداشت‏ها و از بين بردن تعصبات و عرف‏هاى مبتنى بر نقش‏هاى كليشه‏اى زنان، توجه و تأكيد شده است كه زنان همانند مردان در زمينه‏هاى سياسى و حقوقى و عرصه‏هاى گوناگون ديگر حق انتخاب دارند و آن‏چه كنوانسيون را بى نظير و الزام‏آور مى‏سازد، تأكيد بر از بين بردن هرگونه تبعيض - نه تنها در زندگى عمومى، بلكه در زندگى خصوصى نيز - مى‏باشد.

 براساس ماده يك، وجود هرگونه قانون، رويه عملى و فرهنگ و سنت رايج كه بر شناسايى و استفاده و اعمال حقوق مساوى زن و مرد در همه زمينه‏هاى سياسى، اقتصادى، اجتماعى، فرهنگى و غيره لطمه بزند و زن را به لحاظ زن بودن و جنسيتش از برخوردارى از اين حقوق مساوى، محروم يا محدود كند، تبعيض محسوب مى‏گردد. مواد دو، سه، پنج، شش و ۲۴ براى از بين بردن هرگونه نابرابرى و استقرار تساوى بين زنان و مردان، تكاليفى را بر عهده دول عضو كنوانسيون مى‏گذارد. اقدام به قانونگذارى و ايجاب ضمانت اجراهاى مؤثر و كارساز، گنجاندن اصل مساوات در قوانين اساسى و غيره، از بين بردن قوانين تبعيض‏آميز، رفع تبعيض در محاكم و دادگاه‏ها از جمله تكاليفى است كه براساس ماده دو، بر عهده دولت‏ها نهاده شده است. ماده سه، متضمن نوعى تعهد عام و كلى براى همه دولت‏هاى عضو است كه‏ براساس آن، دولت‏ها متعهد مى‏شوند كه در همه زمينه‏ها به خصوص در مسائل سياسى، اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى از جمله وضع قوانين به منظور توسعه و پيشرفت كامل زنان اقدام كنند تا اجراى حقوق بشر و بهره‏مندى آن‏ها از آزادى‏هاى اساسى بر مبناى تساوى با مردان تضمين شود.

از بين بردن رفتارهاى اجتماعى و الگوهاى رفتارى مضر به وضعيت زنان، تعصّبات، عادات و ديگر آداب و رسوم مبتنى بر تفكر پست‏انگارى يا برتربينى يك جنس نسبت به جنس ديگر، تعهد ديگرى است كه بر عهده دولت‏هاى عضو نهاده شده است (ماده پنج) و براساس ماده شش، بر نفى استثمار زنان و بهره‏بردارى جنسى، خريد و فروش و استفاده از جسم آن‏ها تأكيد شده است.  به طور كلى شيوه نگارش كنوانسيون و استفاده فراوان از واژه‏هاى «تبعيض»، «رفع تبعيض» و «تعهد دولت‏ها» در خور تأمل است و گويا تدوين‏كنندگان كنوانسيون خواسته‏اند همه نابرابرى‏ها را به يك‏باره از بين ببرند و بر همه تجاوزها و تعدى‏هاى روا داشته‏شده در حق زنان، حصارى محكم از تعهد دولت‏ها ايجاد كنند تا ديگر شاهد آن نباشند و اين نشان‏دهنده عزم و اراده جامعه بين‏المللى و وجود تفاهم در زمينه از بين بردن نابرابرى‏هاى موجود درباره زنان است.

ب) مكانيسم اجرايى كنوانسيون‏

كميته رفع تبعيض عليه زنان: به منظور نظارت بر اجرا و بررسى پيشرفت‏هاى ايجاد شده در روند اجراى كنوانسيون، براساس ماده هفده كنوانسيون، كميته رفع تبعيض عليه زنان به وجود آمد. اعضاى كميته در ۱۶ آوريل ۱۹۸۲ توسط كشورهاى عضو كنوانسيون در اولين اجلاس خود انتخاب شدند و اولين جلسه كميته از ۱۸ تا ۲۲ اكتبر ۱۹۸۲ در وين برگزار گرديد. تركيب اعضاى كميته: براساس بند يكم ماده هفده كنوانسيون، از هنگام لازم‏الاجرا شدن كنوانسيون، كميته، مركب از هجده عضو بوده و پس از تصويب يا الحاق سى و پنجمين دولت به كنوانسيون، مركب از ۲۳ كارشناس خواهد بود كه اشتهار به حسن اخلاق و دارا بودن صلاحيت‏هاى لازم در زمينه‏هاى مربوط به كنوانسيون، لازمه و ملاك انتخاب آن‏ها است.

 اين اعضا با تأييد مجمع عمومى و بر طبق شرايط تعيين‏شده توسط مجمع و با در نظر گرفتن اهميت مسئوليت‏هاى كميته از سازمان ملل، مقررى دريافت مى‏كنند و دبير كل ملل متحد به منظور انجام دادن مؤثر وظايف كميته، براساس كنوانسيون به تمهيدات و اقدامات لازم مى‏پردازد (بندهاى هشت و نه ماده هفده كنوانسيون). هم‏چنين كميته آيين‏نامه داخلى، خود را خود تصويب مى‏كند و كارمندان مورد نياز را براى يك دوره دوساله انتخاب مى‏كند. الزام دولت‏هاى عضو در گزارش به كميته: براساس ماده هجده كنوانسيون، همه دولت‏هاى عضو تعهد مى‏كنند كه براى بررسى و نظارت كميته، در خصوص اقدامات قضايى و قانونى، ادارى و يا ديگر اقدامات به سرمنشي گزارش دهند. اين گزارش‏ها از يك سو بايد حاوى پيشرفت‏هايى باشد كه بر اثر اقدامات گوناگون به وجود آمده و از ديگر سو بايد در برگيرنده مسائل، موانع و مشكلاتى باشد كه در روند اجراى كنوانسيون گريبانگير دولت‏ها است. با وجود اين خطمشى‏ها، خيلى از كشورها از اين رهنمودها تبعيت نكرده‏اند و در عرضه گزارش تا اكتبر ۱۹۹۳، ۷۲ دولت، يعنى تقريباً ۲۳ اعضا در گزارش دادن كوتاهى‏ كرده‏اند؛ولى در اين زمينه اين نكته را نبايد فراموش كرد كه تهيه گزارش و عرضه آن وظيفه‏اى وقت‏گير و مستلزم وجود كاركنان كافى و ماهر و صرف هزينه‏هاى گوناگون است.

چگونگى كار كميته: كميته، نهادى معاهده‏اى، و بازوى اصلى كنوانسيون است و بر گزارش‏هاى عرضه شده به آن، از طرف دولت‏ها و روند اجراى كنوانسيون نظارت دارد. در اين زمينه و به منظور بررسى گزارش‏هاى ارسالى كشورها، كميته، هرساله - به مدتى كه از دو هفته تجاوز نكند - در مقر اصلى سازمان ملل متحد يا هر محل ديگرى كه كميته تعيين نمايد، جلسه تشكيل مى ‏دهد. براى رسميت يافتن اجلاس، حضور دوازده عضو لازم است و براى تصميم ‏گيرى، حضور ۲۳ اعضا بايسته است و اجلاس به صورت علنى برگزار مى‏گردد.

كميته هم‏چنين مى‏تواند از نهادهاى تخصصى ملل متحدو سازمانهاى غيردولتى (NGOs) براى كمك به اعضا در ارزيابى گزارش‏هاى دول عضو، اطلاعاتى دريافت كند كه اطلاعات تهيه‏شده توسط سازمان‏هاى غيردولتى در حيطه وظايف آن‏ها و مرتبط با وضعيت زنان در كشورهاى مختلف تحت بررسى، مورد توجه و تأكيد اعضا قرار مى‏گيرد. ارزيابى فعاليت كميته: كميته همواره توصيه‏هاى كلى را كه نتيجه و برآيند بررسى‏هاى خود بر روى گزارش‏هاى دولت‏ها و ديگر منابع اطلاعاتى است، به دولت‏ها عرضه نموده است. اين توصيه‏ها گرچه تفسير الزام‏ آور مواد كنوانسيون تلقى نمى‏شوند، براى كمك به دولت‏ها در اقدامات لازم براى مطابقت بيش‏تر با كنوانسيون مؤثرند. استفاده ازمطالعات وتحقيقات زنان، زن دردنياي معاصروزن و زندگي .

19 April 2007 19:48:59

 

 

توجه:

کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است

کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد

Copyright©2006Esalat

 

www.esalat.org